شاعر: حسين فولادى
فضاى كوفه غمبار است امشب
غم از هرسو پديدار است امشب
سحاب غم گرفته روى مه را
زمين و آسمان تار است امشب
همه ذرّات عالم بىقرارند
هراسان چرخ دوّار است امشب
همه افلاك در سوز و گدازند
شب افشاى اسرار است امشب
سرشگ از ديده جبريل جارى
بسان درّ شهوار است امشب
ملايك در سما سر در گريبان
نبى را ديده خونبار است امشب
نداى قَد قتل مىآيد از عرش
جهان مبهوت و افگار است امشب
چه در سر دارد آيا ابن ملجم
كه لرزان عرش دادار است امشب
به محراب عبادت شاه مردان
قتيل تيغ اشرار است امشب
ميان خاك و خون چون مرغ بسمل
على سلطان احرار است امشب
عدالت را به خاك و خون كشيدند
ز خون محراب گلزار است امشب
براى بهترين فرزند آدم
همه عالم عزادار است امشب
ستون خيمه اشراق بشكست
رسول حق عزادار است امشب
رخ مهتابى فرزند كعبه
ز شوق وصل گلنار است امشب
بگفتا «فزت ربّ الكعبه» زيرا
شب ديدار با يار است امشب
به گردون آه فرزندان زهرا
جگرسوز و شرربار است امشب
ز چشم آسمان گر خون ببارد
در اين ماتم سزاوار است امشب
ترا «فولادى» ار داغ على نيست
چرا غم يار و غمخوار است امشب