پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

لازمه توضیح پیامدهای داخلی اشغال لانه جاسوسی امریکا و درک اهمیت آن پیامدها، ارائه تصویر مجملی به فراخور این نوشتار، از اوضاع داخلی ایران از نظر سیاسی است. در ماههای نخست انقلاب، جناح‏های گوناگونی در صحنه سیاست ایران وجود داشتند. 1- جناح روحانیون که بصورتی غیر متشکل یا نیمه متشکل در قالب نظامی
شنبه، 11 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

پیامدهای داخلی:

لازمه توضیح پیامدهای داخلی اشغال لانه جاسوسی امریکا و درک اهمیت آن پیامدها، ارائه تصویر مجملی به فراخور این نوشتار، از اوضاع داخلی ایران از نظر سیاسی است.
در ماههای نخست انقلاب، جناح‏های گوناگونی در صحنه سیاست ایران وجود داشتند.
1- جناح روحانیون که بصورتی غیر متشکل یا نیمه متشکل در قالب نظامی سنتی فعال بودند و در محله‏ها و مساجد و حوزه‏ها نفوذ داشتند و به دلیل ترکیب خاص روحانیت و سوابق بسیاری از آنان پیش از انقلاب، در اغلب محلات و مساجد، اختلافاتی میان آنان و جوانان فعال مساجد وجود داشت. در سطوح بالای روحانیت عناصر میانه‏رو مانند آقای شریعتمداری و یا مراجعی مانند آیت‏الله قمی در مشهد وجود داشتند که مواضع ناهمگونی با جریان انقلاب اتخاذ می‏کردند.
2- جناح ملی‏گرایان که خود شامل دو گروه بودند. یکی گروه جبهه ملی که از جبهه ملی سوم به بعد کمتر دارای صبغه مذهبی بود و یک گروه ملی - سیاسی شناخته می‏شد و دوم گروه نهضت آزادی بود که از عقاید و ریشه‏های مذهبی برخوردار بوده و یک گروه ملی - مذهبی شناخته می‏شد. عناصر و چهره‏های منفردی مانند قطب‏زاده و بنی‏صدر نیز در این جناح قرار می‏گرفتند.
3- جناح چپ مارکسیستی که خود شامل سازمانهای سیاسی با گرایشهای بسیار متفاوت و متضاد بود. حزب توده با گرایشهای روسی، چریکهای فدایی خلق با گرایش نسبتا مستقل (که البته با وقوع انشعاب در این سازمان، اکثریت آن متمایل به حزب توده شد) ، حزب توفان و سازمان پیکار با گرایشهای آلبانیستی، حزب رنجبران و چند گروه دیگر با تفکر مائوئیستی و گرایش چینی.
4- مجاهدین خلق و گروههای مشابهی مانند آرمان مستضعفین، فرقان و. . .
چنانکه امریکایی‏ها هم در اسناد لانه جاسوسی (سفارت امریکا) پیش‏بینی کرده بودند، واقعیت این است که گروههای چپ، بعد از شاه، بر قدرت خود افزودند. آنها با توجه به سلاح‏های مصادره شده و به دست آمده در جریان انقلاب و تصرف پادگانها، سازماندهی نیروهای مسلح و چریکی برای مبارزه با رژیم حاکم و درگیری‏های خشونت‏بار پس از انقلاب، خطر حادی بودند که انقلاب را از درون تهدید می‏کردند. هر کدام از این جریانهای سیاسی - ایدئولوژیک که در قالب گروهها و سازمانهای کوچک و بزرگ اعلام موجودیت کرده و دارای نشریه‏ها و ارگان‏های انتشاراتی ویژه خود بودند، پیروانی داشتند و جمعیتی حول محور آنها وجود داشت که گاه تعداد آنها از عددهای یک رقمی یا دو رقمی تجاوز نمی‏کرد. وقتی برخی از گروههای اصلی و بزرگ‏تر آنها میتینگی بر پا می‏کردند، بدان می‏پیوستند تا جمعیت قابل توجهی را نمایش دهند. بجز این جناح‏ها، نیروی عمده و مردمی و غیر متشکلی وجود داشت که نیروهای مذهبی پیرو امام خمینی بودند و به همین دلیل، عامل تعیین کننده در روندهای سیاسی، امام خمینی بود و بسیاری از گروهها و سازمانهای سیاسی ضمن اظهار همسویی با رهبری انقلاب امام خمینی، با روشی مستقل و نوعی استقلال‏طلبی از رهبری امام خمینی عمل می‏کردند که در یک وضعیت انقلابی طمع بیگانگان را برمی‏انگیخت و همین شرایط برای امریکایی‏ها این تحلیل را بوجود آورده بود که "چون آیت‏الله خمینی فاقد قدرت مطلق و بی‏چون و چراست، از گروگانها برای جلب پشتیبانی گروههای مختلف و اعمال کنترل بیشتر بر مسیر انقلاب استفاده می‏کند" (1) بویژه این تصور وقتی تقویت می‏شد که هم در شورای انقلاب که مرکب از نیروهای ملی، مذهبی و روحانی بود بر سر گروگانها اختلافهایی بوجود آمده بود و عناصر ملی ضمن اینکه مرعوب و تسلیم قدرت معنوی و اجتماعی امام خمینی و مدعی اطاعت او بودند، در محافل خصوصی یا محدود، به ادامه گروگانگیری انتقاد می‏کردند و یا روش‏ها و سیاست‏هایی را برای به دست گرفتن سر رشته ماجرای گروگانگیری و خارج کردن آن از دست دانشجویان پیرو خط امام اتخاذ می‏کردند.
این یک واقعیت است که نفوذ و اقتدار امام خمینی در بستر انقلاب و همراه با مواضعی که اتخاذ می‏کرد نهادی و ریشه‏دارتر می‏گردید و هر روز بر قدرت او می‏افزود تا اینکه سرانجام او را به قدرت مطلقه‏ای تبدیل کرد که امریکایی‏ها فقط به مواضع او چشم می‏دوختند.
در اوایل انقلاب اسلامی، امام خمینی محبوبیت و مقبولیت عام یافته بود و حرف آخر را می‏زد ولی پروسه‏ای که از پیروزی انقلاب و اشغال لانه جاسوسی، ماجرای گروههای سیاسی و فاجعه هفتم تیر و ترورهای سیاسی و جنگ و. . . تشکیل می‏شد از عوامل تعمیق و ریشه‏دارتر کردن و نهادی ساختن نفوذ و اقتدار و فرهمندی او بود.
در سال 1358 و 1359 فضای داخلی ایران پس از انقلاب، فضایی پر تنش بود و دهها گروه و سازمان سیاسی ریز و درشت در سراسر کشور بوجود آمده بودند و قریب به دویست نشریه سیاسی و عمدتا مخالف دولت منتشر می‏کردند و در مقابل آنان، نیروهای مذهبی پیرو خط امام علیرغم اکثریت داشتن، بیش از یک یا دو نشریه در اختیار نداشتند. سازمان مجاهدین خلق که یکی از گروههای عمده مخالف هیئت‏حاکمه در پوشش دفاع و ستایش نسبت‏به امام خمینی بود از نخستین شماره نشریه "مجاهد" تحریکات خود را آغاز کرده بود. قدرت‏نمایی، زیر سؤال بردن مجلس خبرگان قانون اساسی، شرکت نکردن در رفراندوم جمهوری اسلامی و. . . از جمله نخستین موضعگیری‏های آنان بود در حالی که آنها خود به خوبی می‏دانستند که جامعه ایران آمادگی اتخاذ چنین مواضعی را ندارد.
ساعت 8 بعدازظهر روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت 1359، نیروهای امریکایی از مصیره در خاک عمان حرکت کرده و در ساعت‏حدود 11 شب بدون اینکه رادارهای ایران متوجه شوند، 1500 کیلومتر در عمق خاک ایران وارد شده و در کویر طبس بر زمین می‏نشینند و این در شرایطی است که کردستان ایران در آتش جنگ می‏سوزد، ستیزه‏های سیاسی و فیزیکی با گروههای سیاسی هر روز تعدادی کشته و مجروح در شهرهای ایران و تهران بر جای می‏گذارد و این ستیزه‏ها رو به رشد است و با پیش آمدن هر موضوع جدید مانند انتخابات، این کشمکش‏ها شدیدتر می‏شود.
در اواخر فروردین 1359 سنگربندی مسلحانه گروههای سیاسی در دانشگاه تهران و متقابلا درگیری مردم و نیروهای مذهبی با آنها شروع شده بود که در 29 فروردین 59 منجر به تعطیل رسمی دانشگاهها جهت انقلاب فرهنگی شد و نزاع‏های مربوط به آن هنوز فروکش نکرده بود.
جو، انگ‏های سیاسی داغ بود. سازمان مجاهدین و سایر گروههای چپ به مخالفین خود انگ ارتجاعی می‏زدند و متقابلا برچسب منافق و ملحد و. . . را دریافت می‏داشتند و این فضا، راه هرگونه گفتگو یا مذاکره را مسدود کرده و خصومت‏ها را تشدید می‏کرد. سراپای نشریات مجاهدین خلق و فدائیان خلق (جناح اقلیت) پر بود از القاب و تعابیر تحریک‏آمیزی مانند فالانژ، عروسک‏های کوکی ارتجاعی، چماقدار و. . . علیه نیروهای مذهبی و حکومت. سازمانهای سیاسی، پس از اشغال سفارت امریکا به سختی گیج، منفعل و عصبانی بوده و موقعیت‏باصطلاح پیشتازی را از دست رفته می‏دیدند و با براه انداختن جنجال‏ها و ستیزه‏هایی بر سر انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق می‏کوشید تا مسئله اشغال لانه جاسوسی امریکا را تحت الشعاع قرار داده و به لوث کردن چهره کل حاکمیت‏بپردازند.
فعالیت‏های انتخاباتی مرحله اول انتخابات مجلس در دهه اول اسفند 1358 و مرحله دوم انتخابات جمعه 26 اردیبهشت 1359 بهترین فرصت تبلیغاتی برای جبران موقعیت از دست رفته و رسیدن به اهداف تبلیغاتی آنها بود، اما موضوع درگیری حکومت ایران و امریکا همچنان حربه‏ای نیرومندتر برای دور نگه داشتن خطر گروههای سیاسی بود. مجاهدین خلق با تشکیل میلیشیا و رژه‏های خیابانی جنگ روانی به راه می‏انداختند و به بهانه بزرگداشت‏سالگرد اشغال لانه جاسوسی امریکا در سال 1359 رژه‏ای در مقابل ساختمان سفارت امریکا سازمان دادند تا نشان دهند با وجود این سازماندهی‏ها تهدیدات امپریالیسم بی‏اثر خواهد بود اما در واقع، این اقدام بیشتر به منظور مصرف داخلی و نمایش قدرت و عملیات روانی در برابر حکومت انقلابی تعبیر می‏شد و نیروهای وفادار به انقلاب و امام خمینی را تحریک می‏کرد. رئیس سازمان مجاهدین خلق بعدها به این اهداف خود اقرار کرد.
با ارائه تصویر فوق از اوضاع سیاسی ایران، برخی از پیامدهای داخلی اشغال سفارت امریکا را می‏توان چنین برشمرد:
1- دور نگه‏داشتن جامعه از ستیزه‏های فزاینده داخلی و دفع خطر گروههای سیاسی که بعضا بی‏هویت‏یا مجهول‏الهویه بودند.
2- ایجاد فرصت‏برای تثبیت دولت.
3- رسوا شدن گروههای سیاسی مدعی مبارزه با امپریالیسم و خلع سلاح آنان از شعارهای چپ.
4- توجه به خطر اصلی و توطئه‏های امپریالیسم جهانی.
5- ایجاد وحدت عمل در نیروهای وفادار به انقلاب و نیز انسجام اجتماعی.
6- کناره‏گیری دولت موقت و یکدست‏شدن نیروهای انقلابی و وفادار به امام.
7- تاثیرات حرکت‏بر ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه:

با توجه به اینکه انقلاب اجتماعی روندی طولانی، دشوار و عمیق دارد و پیش از پیروزی انقلاب و در بحبوحه مبارزه آغاز شده و با تصرف قدرت سیاسی (انقلاب سیاسی) موانع آن رفع شده و اوج می‏گیرد و پس از پیروزی بر رژیم سیاسی، انقلاب اجتماعی تدوام می‏یابد تا به بلوغ رسیده و منجر به تحول در تمامی جنبه‏ها و شئون حیات اجتماعی گردد (انقلاب اجتماعی) ، با اشغال لانه جاسوسی، فضای مناسبی برای تداوم انقلاب اجتماعی و ایجاد دگرگونی‏های عمیق‏تر در ارزشهای سیاسی و فرهنگی بوجود آمد.
8- اوجگیری مبارزه ضد امپریالیستی
(که تابع خط مشی مبارزه با استبداد و استعمار و پس از سقوط رژیم شاه بعنوان پایگاه امپریالیسم اجتناب ناپذیر بود) فرصت‏شایسته‏ای بود برای مقابله با پایگاههای داخلی امپریالیسم یعنی اقتصاد وابسته، فرهنگ مصرفی، خصلت‏های استبدادی، کبر و. . . متقابلا ایجاد همگرایی و تولید ملی; این مبارزه همپای اقدامات داخلی، می‏توانست دارای برکتهای پایدارتری باشد. البته شرط بهره‏وری و تحقق بسیاری از این نتایج و پیامدها انتخاب زمان مناسب برای پایان دادن به بحران گروگانگیری نیز بود.
9- فرصت آبدیدگی، پالایش و جبران آفات پیروزی سریع:
انقلاب اسلامی ایران گرچه پیشینه‏ای چند دهساله داشت که مسبوق به زمینه‏ها و عوامل فکری و اجتماعی دیرینه‏ای بود و در سال 1357 به نقطه‏ای از تکامل خود رسیده بود (که البته پس ازپیروزی سیاسی باید به تکامل خود تا نهادی کردن ارزشها و اهداف وصول شده ادامه می‏داد و بدینوسیله مانع رجعت‏به ارزشهای منحط پیشین می‏شد) اما در همین مقطع با کمترین موانع به پیروزی رسید. این امر معلول دلایل و عوامل چندی بود.
1 - 9 - وسعت کم‏نظیر حضور مردم در انقلاب.
2 - 9 - فروپاشی سریع انسجام سیاسی و نظامی شاه که ناشی از ساختار سیاسی حکومت و قائم به فرد بودن آن و بی‏اعتمادی وسیع عناصر رژیم به شخص شاه بود.
3 - 9 - تناقضات سیاست‏های هیئت‏حاکمه امریکا و سرگردانی‏های شاه که خود معلول عامل نخست‏بود.
4 - 9 - امریکا به تازگی از گرداب جنگ ویتنام فارغ شده و به هیچ وجه آمادگی روانی - اجتماعی و سیاسی لازم را برای درگیر شدن در ماجرایی که احتمال تبدیل دوباره آن به مخمصه‏ای شبیه جنگ ویتنام بود، نداشت.
5 - 9 - شکست امریکا از ویتنام، ملت‏های دیگر را تشجیع کرده بود.
6 - 9 - مجاورت ایران با شوروی، خطر تبدیل شدن درگیری با ایران را به یک بحران بین‏المللی و جنگ هسته‏ای بوجود می‏آورد و. . .
7 - 9 - تاکتیک‏های ویژه رهبری انقلاب در بهکارگیری عناصر میانه‏رو و نیز تاکتیک دور نگه داشتن ارتش شاه از درگیری وسیع با مردم (2) اما همین پیروزی سریع، آفاتی را برای انقلاب بوجود آورد. هرگاه در مورد هر دستاوردی، احساس شود که ارزان به دست آمده است، ارزان هم از دست‏خواهد رفت‏بویژه که نسل انقلاب از مبارزات چند دهساله گذشته بخوبی آگاه نیست و از سوی دیگر چون انقلاب اسلامی مانند سایر انقلابهای کبیر از کوران مبارزات سخت پارتیزانی بیرون نیامده بود، افراد سست عنصر، سازشکار و غیر سازشکار و. . . از هم تمیز داده نمی‏شدند و هر که شعارهای داغ‏تر سر می‏داد، انقلابی‏تر بود و چهره‏های انگشت‏شماری از زندان‏ها و شکنجه‏های طاقت‏فرسای رژیم شاه سرافراز بیرون آمده بودند و تعداد محدودی در شرایط پلیسی و خفقان رژیم شاه امتحان پس داده بودند اما کشش و ظرفیت پایداری و مبارزه خیل عناصری که به صف انقلاب پیوسته بودند آزموده نشده بود. محاصره اقتصادی، تنگناهای ایجاد شده و تهدیدهای امریکا بخشی از این آزمایش بود که در آن شرایط، رهبری انقلاب و توده‏های مردم، بیش از همه، پتانسیل و ظرفیت ایستادگی در شرایط دشوار را از خود نشان دادند. اما چون به مرحله آزمایش سخت و عمومی نرسید برخی از چهره‏ها و نیروهایی که بیشتر در اندیشه بهره‏برداری سیاسی و میوه‏چینی از چنین رویدادهای مهمی بودند شناخته نشدند. جنگ تحمیلی عراق نیز به فرصتی برای آبدیدگی و جبران آفات پیروزی سریع انقلاب تبدیل شد.

پیامدهای خارجی

1 - مواضع شوروی در قبال گروگانگیری دولت اتحاد جماهیر شوروی در اوایل جریان تسخیر سفارت امریکا به قطعنامه 457 شورای امنیت‏سازمان ملل علیه ایران در چهارم دسامبر 1981 رای مثبت داد و به امریکایی‏ها نیز اطمینان داد که امکانات خویش را برای وادار کردن ایران به اجرای قطعنامه 457 و رها کردن گروگانها بکار خواهد گرفت. آنها از یکسو فرصت مناسب برای بهره‏برداری سیاسی و کوشش برای ایفای نقش میانجی و گسترش اعتبار و نفوذ منطقه‏ای و بین‏المللی خود داشتند از سوی دیگر مبارزه جدی ایران با امریکا گوی ضدیت‏با امپریالیسم را از چنگ شوروی ربوده بود و وجهه ضد امپریالیستی‏اش را مخدوش می‏کرد زیرا شوروی قبله اردوگاه سوسیالیسم بود و به میمنت پز ضد امپریالیستی خود بعنوان یک ابرقدرت، آن کشور را به پایگاه و مرکزیت اردوگاه سوسیالیستی مبدل ساخته بود. با مبارزه مستقل ایران، وجهه شوروی در افکار عمومی کاذب جلوه می‏کرد. آنها از یکسو از اقدام دانشجویان ناخشنود بودند واز سوی دیگر چون مخالفت‏با این اقدام حیثیت‏سیاسی آنها را زیر سؤال می‏برد و ایادی داخلی آنان در ایران مانند حزب توده را محکوم کرده و از بین می‏برد لذا در مواضع رسانه‏ای خود به سود ایران موضعگیری می‏کردند. مضاف بر آن، فرصت طلایی برای شوروی در رقابت جهانی‏اش با امریکا به دست آمده بود.
اتحاد شوروی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 که ژاندارم امریکا در منطقه سقوط کرده بود و مدت‏ها طول می‏کشید تا نظام سیاسی جدید در ایران استقرار یابد، موقع را مغتنم شمرده و دست‏به کودتا در افغانستان زد و حزب کمونیست وابسته به شوروی قدرت را در افغانستان به دست گرفت. این حزب چون وابسته بود و فقط در اقلیتی از جمعیت‏شهرنشین پایگاه داشت‏با قیام عمومی و مسلحانه مردم افغانستان مواجه گردید و روسها نیز آشکارا از آنان حمایت‏سیاسی و نظامی می‏کردند.
در اواخر دسامبر در حالیکه امریکایی‏ها برای جلب موافقت اعضای شورای امنیت در جهت قطعنامه اعمال مجازات‏های اقتصادی علیه ایران تلاش می‏کردند، برژنف رهبر شوروی به درخواست آنان پاسخ منفی داد تا مواضع ایران را نسبت‏به خود مهار کند و زمینه اقدامات بعدی خود را مساعد سازد.
در تاریخ 6 دی 1358 ارتش شوروی افغانستان را اشغال نظامی کرد (3) تا حکومت دست نشانده و در حال سقوط کمونیستی در افغانستان بتواند موقعیت‏خود را تثبیت کند و همچنین از نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی ایران در افغانستان و به تبع آن در جمهوری‏های مسلمان‏نشین شوروی جلوگیری کند.
گرچه این اقدام، افغانستان را به ویتنام شوروی مبدل کرد و فاجعه‏ای که برای امریکایی‏ها در ویتنام رخ داده بود برای شوروی در افغانستان تکرار شد.
یک هفته پس از تهاجم ارتش شوروی به افغانستان، قطعنامه 461 شورای امنیت در مورد مجازات‏های اقتصادی علیه ایران تصویب شد. قطعنامه با یازده رای موافق و بدون رای مخالف به تصویب رسید. چهار کشور از جمله شوروی به آن رای ممتنع دادند و فوریت در اجرای قطعنامه نیز به تصویب نرسید که این مورد حاکی از اختلاف نظرهای اعضای شورای امنیت در مورد روش برخورد با ایران بود. بموجب قطعنامه 461 تا هفتم ژانویه به ایران مهلت داده می‏شد که مفاد قطعنامه 457 صادره در چهارم دسامبر را اجرا کند در غیر اینصورت شورای امنیت‏برای مذاکره درباره اعمال مجازات‏های اقتصادی علیه ایران تشکیل جلسه خواهد داد. البته امریکا ایران را رسما تحریم اقتصادی کرده بود و هدف از این تلاش‏ها جلب موافقت‏بین‏المللی برای تحریم اقتصادی ایران بود.
در داخل ایران، جناح‏های ملی‏گرا و ضد کمونیست و افرادی چون بنی‏صدر و قطب‏زاده از مسئله تهاجم شوروی برای بزرگ کردن خطر این کشور که در همسایگی ایران قرار اشت‏بهره‏برداری می‏کردند با این هدف که نزدیکی به غرب و مصالحه با امریکا در مورد گروگانها را القاء کنند اما رهبر انقلاب از عمق مسئله غافل نشد. او امریکا را شیطان بزرگ معرفی کرد. متقابلا چندی بعد مهندس بازرگان که یکی از چهره‏های عمیق مذهبی وضد کمونیستی بود در یک سخنرانی در زنجان گفت اگر امریکا شیطان کبیر است‏شوروی شیطان اکبر است. امام خمینی حتی پس از تهاجم شوروی به افغانستان امریکا را بعنوان دشمن اصلی معرفی کرد.
در خارج از ایران نیز در ابتدا تهاجم شوروی به افغانستان موجب شد که امریکا و دولتهای متحد غربی آن نسبت‏به اقدامات بعدی خویش درباره ایران با احتیاط بیشتری عمل کنند و از تهدیدات نظامی که می‏توانست‏بهانه‏ای به دست روسها بدهد و یا اینکه ایران را متمایل به روسها سازد اجتناب کنند و از اقداماتی که موجب تجزیه در جهان اسلام گردد بپرهیزند. هر چند مقامات امریکایی در کتابهای خویش وانمود کرده‏اند که تا قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاست‏های امریکا در جهت دست زدن به اقدامات نظامی علیه ایران پیش می‏رفت و پس از تهاجم روسها متوقف شده و بیشتر بر خویشتن‏داری و فشار اقتصادی و سیاسی و مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم متمرکز شد، اما وقتی که آنها با واکنش شدید ایران انقلابی در قبال اشغال افغانستان و حمایت‏های آشکار ایران از مجاهدین این کشور اشغال شده مواجه شدند و نیز با توجه به معتقدات الهی و ضد کمونیستی امام خمینی و نفرت دیرینه ایرانی‏ها از روسها و تجاوزات آنان در تاریخ گذشته ایران، امریکا و غرب مطمئن شدند که هیچگونه گرایشی نسبت‏به شوروی حتی در شرایطی که با امریکا در ستیز هستند وجود ندارد لذا دیگر دلیلی نداشت که خط مشی تهدید نظامی علیه ایران را کنار بگذارند. علت تغییر خط مشی امریکا، برخلاف آنچه مقامات کاخ سفید در کتابهای خود ادعا کرده‏اند، حمله شوروی به افغانستان نبود زیرا شوروی در 6 دی 1358 به افغانستان یورش برد و چند ماه بعد در اردیبهشت 1359 امریکایی‏ها عملیات نظامی خویش را در طبس اجراء کردند.
تهاجم شوروی به افغانستان فقط تاکیدی بود بر اجرای مرحله دوم سناریوی امریکایی (عملیات نظامی) که از ادامه سؤ استفاده‏های داخلی و خارجی از ضعف‏های امریکا جلوگیری کرده و نشان دهد که امریکایی‏ها در برابر هر تهدیدی نسبت‏به منافع سیاسی و اقتصادی خود قاطعانه واکنش نشان می‏دهند.
بنظر می‏آید که یک نوع معامله پنهان نیز میان امریکا و شوروی شکل گرفته باشد که عبارت است از عدم مقابله امریکا با آنان در افغانستان در ازای عدم مقابله شوروی با اقدام امریکا علیه ایران. بنابراین اشغال افغانستان که می‏توانست‏بار خاطری برای امریکائیان باشد به یار شاطری مبدل گردید.
امریکا علاوه بر آن دست‏به یک بهره‏برداری وسیع منطقه‏ای زد و به بهانه حضور شوروی در افغانستان، ناوگانهای دریایی خویش را به دریای عمان و خلیج فارس فرستاد و حضور خود را در کشورهای منطقه تقویت کرد. در برابر استفاده شوروی از فرصت در زمانی که امریکا سخت در گرداب بحران گروگانگیری غوطه‏ور بود و موضع جهانی‏اش ضعیف و عاجزانه شده بود و احساسات ضد امریکایی در منطقه تهییج گردیده بود، امریکا ترجیح می‏داد بجای عکس‏العمل نشان دادن آنهم در مورد اشغال کشوری که موقعیت استراتژیکی برای آنان نداشت، دست‏به معامله بزند و روسها هم موفق شده بودند امریکا را وادار به معامله کنند به نحوی که سود دو طرف تضمین شده باشد. این معامله عبارت بود از بیطرفی روس‏ها در طرح عملیات نجات گروگانها و حمله به ایران در ازای بیطرفی امریکا در مورد اشغال افغانستان. البته دو طرف حق شعار دادن و تبلیغات علیه یکدیگر را برای خود محفوظ می‏داشتند زیرا فاکتوری به اسم افکار عمومی داخلی و خارجی و. . . نیز مطرح بود. از اینرو می‏توان گفت دست کم توافقی غیر رسمی بی‏مذاکره و اعلام نشده میان این دو قدرت وجود داشته است. بنابراین آنچه علت تغییر خط مشی امریکا بود شکست طبس بود نه چیز دیگر.
2- تحقیر امریکا: واژه تحقیر واژه‏ای است که مقامات کاخ سفید در کتابهایی که پیرامون گروگانگیری نوشته‏اند، بارها بکار بسته‏اند. هامیلتون جردن در خاطرات خود می‏نویسد: که مردم امریکایی که در مقابل سفارت ایران در امریکا به شدت علیه ایران شعار می‏دادند می‏گفتند: "ما نمی‏توانیم این تحقیر را تحمل کنیم" آنها همچنین به کرات از آشفتگی‏ها و مناقشات و درگیری‏های اعضای کابینه امریکا و عجز و ناتوانی امریکا و فقدان امکانات برخورد با مسئله گروگانگیری و عصبانیت‏ها و دنباله‏روی از ایران و. . . سخن گفته‏اند.
3- علیرغم کوشش برای انزوای ایران، ایران و انقلاب اسلامی در مرکز توجهات بین‏المللی قرار گرفت. انقلاب ایران شعارها و خواسته‏های خویش و اخبار جنایات شاه و امریکا در ایران را "سوار بر امواج خبری مربوط به گروگانگیری به اقصی نقاط عالم فرستاد" (4) و سیل اخبار و گزارشات روزانه را در جهان به خدمت‏خود گرفت.
در خاطرات مقامات کاخ سفید می‏خوانیم که چگونه در طول 444 روز، هر صبح با آخرین گزارشات رسیده از تهران و یا زنگ تلفن در مورد خبری از ایران از خواب برمی‏خاستند و شب‏ها مایوس از کسب نتیجه به خواب می‏رفتند.
4- جنگ عراق علیه ایران: گرچه سقوط مقتدرترین رژیم منطقه خاورمیانه، و ژاندارم خلیج فارس علیرغم وابستگی‏های عمیق آن به امریکا و انگلیس رعبی در دل حکومت‏های وابسته منطقه ایجاد کرده و به جنبش اسلامی در خاورمیانه نیز نیروی عظیمی بخشیده بود، شعارهای صدور انقلاب در ایران هم بهانه مناسبی به دولت‏های استعماری برای تبدیل کشور آنها به پایگاه نظامی امریکا داده بود تا با خطرات ناشی از انقلاب ایران مقابله کنند، اما رژیم جاه‏طلب عراق که دومین قدرت منطقه بود و می‏خواست جایگزین رژیم شاه شده و خلاء موجود در منطقه را پر کند و انتقام شکست‏خود در جنگ سال 1348 از رژیم شاه را بگیرد، موقعیت را مغتنم شمرد و با توجه به استقبال امریکا از وارد کردن هرگونه ضربه سنگین نظامی به ایران، با چراغ سبز امریکا و انگلیس در شهریورماه 1359 یورش گسترده‏ای را به ایران آغاز کرد، جنگ خونین و ویرانگری که هشت‏سال بطول انجامید.
طولانی شدن ماجرای اشغال لانه جاسوسی به رژیم جاه‏طلب عراق فرصت داد تا توافق‏های لازم برای تحمیل جنگ علیه ایران را بعمل آورد. هر چند بخاطر وضعیت ایران در سال 59 و فقدان نیروهای مسلح، تصور دشمن، ختم جنگ در طی چند هفته با دستاورد تجزیه جنوب ایران و سقوط حکومت ایران یا تسلیم آن بود و دفاع قهرمانانه مردم ایران این تصورات را نقش بر آب کرد. در هر صورت می‏توان جنگ ایران و عراق را یکی از پیامدهای اشغال لانه جاسوسی برشمرد که امریکایی‏ها از آن بعنوان اهرم فشاری علیه ایران استفاده می‏کردند. برژنسکی در کتاب خود "قدرت و اصول اخلاقی" می‏نویسد: در حالی که کریستوفر و کاتلر به تلاش خود برای رسیدن به نوعی توافق ادامه می‏دادند، توصیه من برای تسریع در حل مسئله این بود که به ایرانی‏ها هشدار دهیم که اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقویت‏خواهیم کرد. براون نظر مرا در یکی از جلساتی که در ماه دسامبر داشتیم تائید کرد.
5- توافقنامه الجزایر: ماجرای گروگانگیری سرانجام پس از 444 روز پایان یافت و منجر به توافقنامه الجزایر شد که تا مدت‏ها به موضوع جدال سیاسی در ایران مبدل شده بود.
دانشجویان پیرو خط امام خمینی 5 شرط را برای آزاد کردن گروگانها اعلام کرده بودند. با درگذشت‏شاه در یک بیمارستان نظامی در قاهره بتاریخ 5 مرداد 1359 / 25 ژوئیه 81، شرط استرداد شاه به ایران خودبخود منتفی شد و شرایط دیگر باقی ماند. نخستین مجلس شورای اسلامی در 7 خرداد 1359 افتتاح شد و امام خمینی در پیامی بمناسبت‏حج در تاریخ 11 آبان 1359، حل مسئله گروگانها را به مجلس واگذار کرد. مسئله گروگانها به کانون یکی از داغ‏ترین بحث‏ها و مذاکرات مجلس تبدیل شد.
دولت الجزایر بعنوان میانجی دولتین ایران و امریکا از سوی دو کشور پذیرفته شد و متعاقبا مذاکرات پر فراز و نشیب و فشرده‏ای در الجزایر به جریان افتاد و بیانیه‏ای به توافق دو کشور ایران و امریکا رسید و انتشار یافت، قرار شد همزمان با اجرای قرارداد گروگانها آزاد شوند. در این مذاکرات، شرایط چهارگانه مصوب مجلس شورای اسلامی مبنای گفتگو قرار گرفت و تصویب شد. این شرایط عبارت بودند ا ز:
1- آزاد گذاشتن تمامی سرمایه‏های ایران
2- لغو تمام ادعاهای امریکا علیه ایران
3- تضمین عدم دخالت‏سیاسی و نظامی امریکا در ایران
4- باز پس دادن اموال شاه برخی از اصول کلی بیانیه الجزایر به شرح زیر است:
1- تعهد حتی‏المقدور ایالات متحده به بازگرداندن وضعیت دارایی‏های ایران به دوره قبل از 14 نوامبر 79 (23 آبان 58 که تاریخ صدور دستور انسداد سرمایه‏های ایران از طرف رئیس جمهور وقت امریکا بود)
2- لغو کلیه تحریم‏های تجاری علیه ایران
3- استرداد دارایی‏های ایران در امریکا
4- استرداد دارایی‏های شاه ایران
5- تعهد به عدم مداخله در امور داخلی ایران
6- پس گرفتن کلیه دعاوی مطروحه امریکا در دادگاههای بین‏المللی علیه ایران (5)
بدنبال صدور بیانیه الجزایر و امضای دستور العمل اجرایی آن توسط جیمی کارتر در آخرین روز ریاست جمهوری‏اش در 19 ژانویه 1981/29 دی 59 و انتقال 8 میلیارد دلار از دارایی‏های ایران از بانک فدرال رزرو نیویورک و شعب خارجی بانک‏های امریکایی به یک حساب امانی نزد بانک انگلیس، یک روز بعد در تاریخ 20 ژانویه 1981/30 دی 1359 تعداد 52 گروگان امریکایی، چند دقیقه پس از انجام مراسم سوگند رونالد ریگان رئیس جمهور جدید امریکا، آزاد و از طریق الجزایر روانه امریکا شدند و متعاقب آن اجرای بندهای قرارداد و مذاکرات مربوط به آن آغاز شد.
جیمی کارتر بسیار کوشش کرد پیش از انتخابات ریاست جمهوری مسئله گروگانها حل شود و حتی نامه خصوصی نوشت و هیئت مذاکره فرستاد تا با حل مسئله گروگانها بتواند آراء را جلب کند اما طرف ایرانی تعمدا مسئله را تا پس از انتخابات ادامه داد و موجب شکست کارتر در انتخابات شد. با اینحال کارتر حتی تا آخرین ساعات ریاست جمهوری‏اش می‏کوشید مسئله گروگانها به دست‏خودش فیصله پیدا کند.
پس از انتشار بیانیه، در ایران هیچکس حاضر به قبول مسئولیت اجرای آن نبود. زیرا همانطور که در طول مذاکرات بعدی هم دیده شد "وضع اداری کشور درهم ریخته بود و دسترسی به اطلاعات لازم و نیروی کارشناسی قوی میسر نبود. وزارتخارجه و دارایی که می‏بایست‏بزرگترین نقش را در مذاکرات ایفا کنند به دلیل مخالفت‏بنی‏صدر رئیس جمهور وقت‏با وزیران پیشنهادی شهید رجایی نخست‏وزیر، فاقد وزیر بودند گرچه مسئولان و کارشناسان هر دو وزارتخانه در حد توان خود کمک‏های شایانی در این زمینه کردند ولی بدون شک هماهنگی‏های کامل و لازم وجود نداشت. بانک مرکزی که یکی از طرف‏های اصلی درگیر در مذاکرات باید باشد تحت‏سرپرستی علیرضا نوبری مهره بنی‏صدر بود و از کنترل دولت رجایی خارج بود و صرفا همکاری فردی بعضی از اعضای کاردان بانک مرکزی بود که امکان ادامه مذاکرات را فراهم آورد. از نظر وجود کارشناسان حقوق بین‏الملل نیز تیم کارشناسی ایران فاقد امکانات بود و به رغم همکاری توام با فداکاری حقوقدانان جوان، به دلیل وجود، بعضی از مسائل مانند " تابعیت مضاعف" کمتر مورد توجه قرار گرفت که بعدها منشاء مشکلاتی برای تیم مذاکره و انتقادات و خرده‏گیری‏هایی به آنان شد. بطور کلی تیم کارشناسی که در نخست‏وزیری مستقر بوده و مذاکرات را پشتیبانی می‏کرد از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمی‏کرد در حالی که طرف مقابل فقط دهها کارشناس به همراه وارن کریستوفر معاون وزارت خارجه امریکا در طول مذاکرات در الجزایر مستقر کرده بود" (6)
"هیچگونه تعادلی در توان طرفین در خصوص مواجهه با دعاوی حقوقی از هیچ حیث موجود نبود. در حالی که بعد از آزادی گروگانها در ایران، فعالیتی در زمینه بیانیه الجزایر نمی‏شد در امریکا 900 مؤسسه حقوقی تلاش می‏کردند و هر هفته در این زمینه یک مجله منتشر می‏کردند" (7)
ضعف شدید اطلاعات و آمار و فقدان اسناد و مدارک لازم در مورد ادعاهای ایران که ناشی از درهم ریختگی اداری پس از انقلاب بود نیز وجود داشت.
در چنین وضعیتی، فضای اتهام و تهمت در کشور نیز به شدت رواج داشت. نشریات عدیده‏ای از سوی مخالفین منتشر می‏شد که اگر ائتلافی علیه یک نفر صورت می‏گرفت می‏توانستند او را از اعتبار اجتماعی و سیاسی خویش ساقط کنند. هیچ زمینه‏ای برای مذاکره با امریکا وجود نداشت و رادیکالیسم سیاسی، تفکر حاکم و مسلط بود و نوعی مسابقه در حمله به امریکا در میان گروهها وجود داشت و برخی گروهها هم سبقت‏گیری در دشمنی با امریکا را به وسیله‏ای برای مبارزه با رقبای سیاسی خود و بایکوت کردن آنها تبدیل کرده بودند. در این موقعیت اگر کسی مسئولیت مذاکرات مربوط به بیانیه الجزایر را بعهده می‏گرفت در زیر ذره‏بین دهها سازمان سیاسی عیبجو، بهانه‏گیر و مغرض قرار می‏گرفت که برای تسویه حساب‏های سیاسی خود به هر وسیله‏ای تمسک می‏جستند و در نهایت، گناه تمام نابسامانی‏ها و نارسایی‏هایی که ربطی به او نداشت‏به نام او تمام می‏شد. جوسازی و فشار مخالفین آنقدر نیرومند بود که بنی‏صدر رئیس جمهور وقت که صاحب امتیاز یکی از پر تیراژترین روزنامه‏های کشور بنام "روزنامه انقلاب اسلامی" بود نیز در صف مخالفین و علیه دولت‏شهید رجایی و مسئولان اجرای بیانیه موضعگیری می‏کرد. و می‏کوشید وجود نوعی زد و بند با امریکایی‏ها را القاء کند.
"پس از امضای بیانیه الجزایر، برخلاف ماههای مذاکره و حتی لحظه‏ها قبل از امضای بیانیه که همه جناح‏ها سکوت اختیار کرده بودند (و اگر هم مطلبی مطرح کرده بودند اتفاقا در جهت متهم کردن دولت‏به کارشکنی در حل و فصل سریع و فوری مسئله گروگانها و طولانی کردن آن بود) با هوچیگری فراوان زبان به انتقاد از بیانیه گشوده و حتی تهمت‏خیانت‏به دولت زدند که در راس این عده بنی‏صدر بود. او علاوه بر طرح مسئله در مصاحبه‏ها و مقالات متعدد بویژه در روزنامه متعلق به خود، رسما اعلام جرمی را علیه رجایی نخست‏وزیر و بهزاد نبوی وزیر مشاور و مسئول یئت‏حل و فصل مسئله گروگانها تسلیم قوه قضائیه کرد. روزنامه انقلاب اسلامی ارگان بنی‏صدر و روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی طی دهها شماره به نقد غیر منصفانه بیانیه پرداختند و آنرا خیانتی جبران‏ناپذیر جلوه می‏دادند" بسیاری از گروههای سیاسی هم با استفاده از همین شرایط به تشدید تضادها و حمله به دولت می‏پرداختند. دولت رجایی از آنجا که یکطرف ماجرا رئیس جمهور قانونی کشور بود ناچار بود سکوت کند. شهید رجایی و بهزاد نبوی به دیدار امام خمینی رفته و درخواست کردند که به دولت اجازه پاسخگویی به رئیس جمهور داده شود اما توجه به خطر تعمیق شکافهای داخلی در شرایطی که ضد انقلاب داخلی و دشمن خارجی در کمین بود موجب شد که امام خمینی، مصالح نظام و ضرورت عدم درگیری دولت و رئیس جمهور را به آن دو یادآور شده و اجازه مقابله ندهد. لذا تا زمان سقوط بنی‏صدر امکان پاسخگویی وجود نداشت و تبلیغات منفی و بدون پاسخ مخالفین مؤثر می‏افتاد و تنها وقتی که جوسازی‏ها به مرز خطرناکی رسیده بود، مهندس بهزاد نبوی که خود یکی از اهداف این تهاجمات بود در جلسه رسمی و غیر علنی مجلس شورا به ارائه یک گزارش چهار ساعته و مفصل درباره بیانیه الجزایر و پاسخ به تهمت‏ها پرداخت. یکی از اهداف بنی‏صدر تضعیف موقعیت امام خمینی بود. او که بخاطر ریاست جمهوری‏اش مورد اعتماد مردم بود و جوسازی‏هایش با پشتیبانی سایر گروههای مخالف و فرصت طلب مؤثر افتاده بود" تلاش می‏کرد حال که توانسته است تا حدودی افکار عمومی را در جهت اهداف خویش آماده کند دخالت‏حضرت امام در مسئله آزادی گروگانها را که او خیانت می‏نامید کشف نماید و امام را نیز مورد سؤال قرار دهد. شاهد این مدعا مکالمات بین بنی‏صدر و شهید بهشتی و رجایی در جنب یکی از جلسات شورای عالی دفاع است. در این جلسه دکتر بهشتی به بنی‏صدر یادآور می‏شود که امام در جریان حل و فصل مسئله گروگانها بوده و آنرا تایید می‏کند. بنی‏صدر بلافاصله اعلام می‏کند: پس چرا این را به مردم اعلام نمی‏کنید. وقتی این مکالمات توسط شهید رجایی بازگو می‏شود، بهزاد نبوی می‏گوید در این رابطه نباید احدی و خصوصا امام خمینی را خرج کرد و بنده پاسخگویی به تمام اتهامات را بر عهده می‏گیرم" (8)
مسئله بیانیه الجزایر در چنین شرایطی مطرح بود و هیچکس حاضر به پذیرش ریسک مسئولیت پر مخاطره آن نبود. از طرفی حل فوری‏تر مسئله گروگانها مسئله‏ای حیاتی بود و اتفاقا همه مخالفین تا پیش از بیانیه الجزایر دولت را بخاطر اینکه به حل سریع مسئله نمی‏پردازد مورد حمله قرار می‏دهند. طولانی‏تر شدن ماجرا احتمال یک توافق بین‏المللی برای حمله نظامی به ایران و نابودی کامل استقلال کشور را تقویت می‏کرد و هیچ تاخیر و تعللی در کار روا نبود. علیرغم همه این موانع و مسائل دولت‏شهید رجایی نخست وزیر وقت‏باید آن را حل می‏کرد و لذا مهندس بهزاد نبوی را که وزیر مشاور در امور اجرایی و سرپرست‏سازمان برنامه و بودجه کشور بود بعنوان مسئول اجرای بیانیه انتخاب کرد. گرچه شهید رجایی و بهزاد نبوی چنانکه خود می‏گوید معتقد بودند که گروگانها باید ابتدا محاکمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاکمه واقعی برای دریافت مابه ازاء بلکه محاکمه سیاسی و حیثیتی امریکا) اما علیرغم نظر خود این مسئولیت دشوار را با شهامت تمام پذیرفتند و در اجرای نظریات مجلس شورا از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
بدون شک نارسایی‏ها و کاستی‏هایی به دلیل اوضاع خاص ایران و نابرابری کامل میان امکانات حقوقی و اطلاعاتی هیئت امریکایی و ایرانی وجود داشت که اگر هر گروه دیگری حتی مخالفین نیز مسئولیت این کار را پذیرفته بودند تا حد زیادی بروز این نارسایی‏ها و خطاها اجتناب‏ناپذیر بود.
1- یکی از انتقادها این بود که دولت از اجرای مصوبه تخلف کرده است. بهزاد نبوی در این رابطه می‏گوید: آیا مصوبه مجلس شورای اسلامی در مورد حل و فصل مسئله گروگانها "قانون" بود که نتوان از آن تخلف کرد؟ سپس با ارائه مدارک و دلایلی توضیح می‏دهد که این مصوبه مراحل مندرج در قانون اساسی را پشت‏سر نگذاشته است. طبق قانون اساسی مراحل لازم برای قانونی شدن یک مصوبه این است که ابتدا بصورت طرح یا لایحه توسط نمایندگان یا دولت‏به مجلس تقدیم شده سپس به تایید شورای نگهبان رسیده و پس از امضای رئیس مجلس به نهاد ریاست جمهوری ابلاغ می‏شود تا اجرا گردد اما مصوبه مذکور صرفا یک اعلام نظر و رهنمود مجلس به دولت‏بر مبنای رهنمودهای امام خمینی رهبر انقلاب بوده است و دولت می‏بایست در چارچوب آن به تشخیص خود، نسبت‏به انتخاب روشهای اجرایی مناسب اقدام کند. (9)
2- دولت امریکا برخلاف انتظار مردم ایران و مصوبه مجلس، هیچ تعهدی در مورد عدم مداخله در امور داخلی ایران نداد و اعتراضی بطور ضمنی به اینکه درگذشته در امور داخلی ایران مداخله کرده ننموده است. این انتقاد بعضا مستند به اظهارات مقامات امریکایی است. در یکی از مقاله‏ها با تکرار این انتقاد آمده است: "به زعم امریکایی‏ها، بیانیه‏های الجزایر یک دستاورد دیپلماتیک قابل ملاحظه برای آنهاست. این بیانیه‏ها، ابهامات و نقاط گنگی را در خود جای داده‏اند و حاوی مصالحه‏ای هستند که پاره‏ای از آن‏ها مطلوب خواهانهای امریکایی در دعاوی‏شان علیه خوانده‏های ایرانی است و بعضی دیگر بالقوه مضر به حال آنها (خوانده‏ها) می‏باشد. وارن کریستوفر در مقابل کمیته روابط خارجی سنای امریکا گفت که ایالات متحده بدون آنکه به باج‏خواهی ایران تن در دهد و یا رسما معذرت خواهی کند و یا ثروت شاه را فوری مسترد دارد موفق به آزادی گروگانها شد" (10)
بدون شک امریکایی‏ها توانسته بودند با استفاده از حقوقدانان متبحر خود نقاط ابهامی را در بیانیه بوجود آورند که بعدها طرف ایرانی را گرفتار مشکلات فراوانی می‏کرد اما نباید غافل بود که مقامات امریکایی نیز بخاطر قبول امضای بیانیه الجزایر با انتقادها و اعتراضها و فشارهای زیادی از طرف افکار عمومی و جناح‏های داخلی حکومت‏خود مواجه بودند و استناد به این اظهارات و تایید کامل آنها که بیشتر با هدف مصرف داخلی در امریکا ایراد شده بود، محققانه نیست زیرا در ماده 1 بیانیه آمده است: "ایالات متحده امریکا تعهد می‏کند که سیاست ایالات متحده این است و از این پس این خواهد بود که بصورت مستقیم یا غیر مستقیم، سیاسی یا نظامی در امور داخلی ایران مداخله ننماید. " در یکی از مقاله‏هایی که در انتقاد از بیانیه الجزایر نوشته شده، انتقادی را که مخالفین در همان سال (59) مطرح کرده‏اند، سالها بعد اینچنین تکرار می‏کند: همانطور که از انشای این ماده برمی‏آید، ایالات متحده نه تنها هیچ تعهدی در عدم مداخله در امور داخلی ایران نداده است‏بلکه هیچ اعترافی حتی بطور ضمنی و تلویحی هم به اینکه در گذشته این کار را می‏نموده نکرده است. به نظر ما برخلاف جنجال‏هایی که بعد از صدور بیانیه‏ها به راه انداخته شد مبنی بر اینکه امریکا به دخالت در امور داخلی ایران اعتراف کرده است و متعهد به ترک این فعل از این به بعد شده است نه آن فعل مورد اعتراف واقع شده و نه این ترک فعل تعهد گردیده است". (11)
مهندس بهزاد نبوی در پاسخ می‏گوید: "جمله مزبور (ماده‏1) قطعنامه در هر مرجعی تعهد به عدم مداخله در آینده است ولی در مورد اعتراف به مداخله در گذشته همانطور که شهید رجایی در گزارش رسمی خود به مجلس شورا در جلسه علنی مورخ 6/11/1359 و بنده در جلسه رسمی و غیر علنی مجلس که پس از صدور بیانیه الجزایر تشکیل شده بود صریحا اظهار داشته‏ایم گرفتن چنین اعترافی از یک کشور و آنهم یک ابرقدرت، بصورت رسمی و در چارچوب یک سند بین‏المللی امکانپذیر نبوده و نیست. (مگر قدرت‏های پیروز جنگ جهانی دوم از آلمان هیتلری یا متحدین جنگ خلیج فارس از عراق شکست‏خورده) و اصولا هدف مجلس شورای اسلامی نیز گرفتن تعهد مبنی بر عدم مداخله در آینده بوده نه گرفتن اعتراف به گناه. آنانکه حتی از دور دستی بر آتش نداشته‏اند طبیعی است که ندانند که انشای همین جمله مذکور در ماده یک بدنبال چه مذاکرات طولانی و چقدر مباحثه و مجادله امکان‏پذیر شده است. والا اولین عبارت پیشنهادی امریکا بسیار کمرنگ و در حد تعهد بر عدم مداخله در آینده همچون گذشته بود. . . بطوری که ملاحظه می‏شود اگر دولت‏شهید رجایی "جنجالی" هم کرده است در جهت عکس ادعای فوق بوده که در گزارش او به مجلس مشاهده شد. "
"بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی، در این ماده امریکا می‏بایست تعهد می‏کرد که " از این پس" در امور داخلی ایران دخالت نکند. عبارت "از این پس" مفهوم پذیرش مداخله قبلی را داشت و امریکا در مقابل این عبارت، عبارت "سیاست امریکا بر این بوده و خواهد بود که در امور داخلی. . . " را پیشنهاد کرد که با مخالفت طرف ایرانی روبه‏رو شد و بالاخره پس از مذاکرات سخت و طولانی طرفین بر روی جمله فوق‏الذکر توافق کردند که اولا عدم مداخله در گذشته را تصریح نکرده و ناظر به زمان حال باشد و ثانیا عبارت "از این پس" هم در آن وجود دارد". (12)
شهید رجایی در گزارش خود به مجلس می‏گوید: "در هیچ شرایطی تعهداتی بیش از آنچه که این دولت از امریکا گرفته قابل وصول نبوده و نخواهد بود. . . آنچه به دست آمده بالاترین تعهداتی است که می‏توان از امریکا با توجه به قوانین آن کشور گرفت. . . ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر جاسوسخانه اشغال نمی‏شد ما هرگز موفق به گرفتن این مقدار از حقوق و دارایی‏ها و تعهد مابقی آن از امریکا نمی‏شدیم"
3- انتقاد دیگری به قبول اصل حکمیت‏یا داوری است زیرا ساختار ترسیم شده برای اداره امور دیوان داوری لاهه در هلند همان قوانین و مقررات سازمان ملل است و اصولی که بر نظام حقوقی بین‏الملل حاکم است‏بطور کلی زاییده جهان‏بینی غرب است و هدف آن حمایت از نظام سرمایه‏داری و در چارچوب ارزشی آن می‏باشد چگونه ممکن است نظام حقوقی که نگرشی منفی به انقلاب و آثار و تبعات آن دارد که قطعا اموری چون مصادره و ملی کردن و اخراج از جمله آنان است و از طرف دیگر گروگانگیری تجاوز به حریم آن محسوب می‏شود را حاکم بر داوری قرار داد؟ . . . بدیهی است که این کانون می‏تواند اطلاعات ذیقیمتی را از طرف ایرانی در اختیار هم‏پیمان امریکایی خود قرار دهد.
انتقاد تن دادن به داوری لاهه در صورتی موجه است که، آلترناتیو (طرح پیشنهادی جایگزین) را ارائه دهد و لذا آلترناتیو ارائه شده این است که ارجاع دادن به داوری که خود مستلزم مذاکره با امریکایی‏ها بود می‏توانست جای خود را به حل و فصل کلی و یکجا از طریق مذاکره مستقیم با امریکا بدهد. مهندس نبوی در این رابطه می‏گوید:
"در پاسخ تذکر موارد زیر مفید خواهد بود:
اولا توضیح این نکته ضروری است که با توجه به مواضع جنایتکارانه و تجاوزات متعدد امپریالیسم آمریکا علیه منافع و حقوق ملت ایران، خصوصا از 28 مرداد 1332 تا گروگانگیری، سیاست دولت‏شهید رجایی که مورد تایید عموم مسئولان و مجلس نیز بود، بر قطع کلیه روابط سیاسی و اقتصادی با امریکا قرار داشت. حال باید دید که این قطع روابط از چه طریق به شکل بهتر امکان‏پذیر بود و چگونه می‏بایست‏حرکت کرد که منافع و مصالح ملت ایران در نهایت محفوظ بماند. با توجه به مقدمه فوق، به فرض پذیرش پیشنهاد مبهم در مورد "حل و فصل کلی و یکجا"ی مسائل فی‏مابین با آمریکا، آیا بدون مذاکرات مستقیم و با مذاکره از طریق واسطه و همچنین بدون حفظ روابط با آمریکا، چنین کاری میسر بود؟
ثانیا، چه کسی در آن زمان (و حتی امروز) ، حاضر به چنین مصالحه‏ای (که به هیچ وجه حتی مبانی آن معلوم و مشخص نبود) بوده و هست؟ چه مرجعی مجوز چنین مصالحه عظیم را صادر کرده بود و یا می‏کرد؟
آیا در حالی که طرف ایرانی میزان دقیق اموال و دارایی‏های خود را در آمریکا، میزان ادعاهای بجای شاکیان آمریکایی را حتی با اختلافات، صد در صد نمی‏دانست؟ آیا در شرایطی که حتی یک ادعای طرف ایرانی برای طرح در مذاکرات با طرف آمریکایی آماده نبود؟ آیا در شرایطی که حتی مبلغ دقیق موجودی نقدی خود را در بانکهای آمریکایی نمی‏دانستیم؟ و در شرایطی که آمریکا با پیشرفته‏ترین سیستم حقوقی، مالی، بانکی و اطلاعاتی، کلیه اطلاعات را مطمئنا در اختیار داشت، حل و فصل کلی و یکجای دعاوی با آمریکا غیر ممکن و غیر عاقلانه نبود؟ آیا اگر چنین اقدامی در آن زمان صورت می‏گرفت، نویسنده مقاله و دیگران، امروز اقدام کنندگان را حداقل به "سازش و تسلیم "و "دخل و تصرف غیر قانونی در اموال عمومی" متهم نمی‏کردند؟ !
بالاخره، آیا اگر "حل و فصل کلی و یکجا" صورت می‏گرفت و بعدها، پی به اشتباه در محاسبات خود می‏بردیم و یا دعاوی جدیدی از طرف ما کشف می‏شد (نظیر 300 میلیون دلار پرداخت اضافی به "فدرال رزرو" آمریکا و یا ادعای 12 میلیارد دلاری وزارت دفاع علیه دولت آمریکا که هیچ یک در زمان تصویب و امضای بیانیه وضع روشنی نداشتند) (13) به کدام مرجع باید مراجعه می‏کردیم؟
به نظر بنده، داوری مرضی الطرفین موجود، به رغم داشتن کاستی‏هایی که با توجه به قوانین بین‏المللی و قدرت حقوقی آمریکا اجتناب ناپذیرند (حداقل بسیاری از آنها) ، بهترین مرجع برای ایران جهت دفاع در مقابل هزاران دعوای مطروحه و استیفای بخش کوچکی از حقوق تضییع شده خود از یک ابرقدرت زورگو ومزور است و اگر چنین داوری‏ای وجود نداشت، امکان دفاع در قبال این ادعاها و نیز به دست آوردن همین حداقلها هم نبود. به طور کلی، صرف نظر از قانونی بودن اقدام دولت‏شهید رجایی در مورد ارجاع اختلافات مالی و حقوقی با آمریکا به داوری مرضی‏الطرفین، اقدام مزبور با توجه به موارد فوق‏الذکر، اصلی‏ترین و مناسب‏ترین روش حل و فصل اختلافات مالی و حقوقی ایران و آمریکا در چارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی، بدون توسل به راه‏حلهای سازشکارانه بود.
حتی سالها بعد، پیشنهاد حل و فصل کلی و یکجای اختلافات موجود در بیانیه و داوری که چارچوب آنها دقیقا مشخص بود، به دلیل نیاز به مذاکره مستقیم (در سطوح پایین‏تر از وزیر و در چارچوب ارتباطی که با آمریکا در داوری لاهه وجود دارد) ، مورد تایید مسئولان عالی رتبه کشور قرار نگرفت.
لازم به تذکر است که برای حل و فصل یک دعوای بسیار کوچک که تمام ابعاد آن مشخص بوده و بین یک شرکت ایرانی و رومانیایی مطرح بود (تراکتور سازی) ، خوانندگان خود شاهد سؤالات متعدد از دو وزیر در مجلس شورای اسلامی و اعلام جرم عده‏ای از نمایندگان علیه این جانب، (وزیر مشاور و سرپرست‏سازمان برنامه و بودجه وقت) ، و تعدادی از همکاران بنده در سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و شرکت تراکتورسازی ایران بوده‏اند که پس از سالها بازپرسی و رفت و آمد به دادسرای عمومی تهران، بالاخره حکم برائت، به دلیل عدم وقوع بزه برای پرونده مزبور صادر شد. (14)
جریان مذاکرات تا سالها بعد نیز ادامه یافت. مهندس بهزاد نبوی در سال 1370 ه. ش که هنوز مذاکرات بیانیه الجزایر ادامه داشت در مورد برخی از انتقادات مطروحه و پاسخ آنها، طی مقاله‏ای می‏نویسد:
5 - "بیش از 10 میلیارد دلار وجه نقد و طلا داشتیم که از آن مقدار پس از امضای بیانیه، تنها فقط 87/2 میلیارد دلار به ایران بازگشت داده شد". این رقم به عمد یا به سهو فقط به وجوه باز پس داده شده در روز آزادی گروگانها اشاره می‏کند. حال آنکه بر اساس اطلاعات غیر مستند بنده (به دلیل نداشتن مسئولیتی در این زمینه پس از برکناری از مسئولیت) ، امروز تقریبا تمام وجوه فوق‏الذکر، غیر از اقساط بدهی‏های ایران به بانکهای امریکایی (که به هر حال یکجا یا تدریجی می‏بایست تا امروز پرداخت می‏شد) ، مسترد شده و یا به حساب شماره 2 (حساب دولت الجزایر که زیر کنترل داوری مرضی‏الطرفین می‏باشد) ، واریز شده است و به هیچ وجه سپرده بانکی و طلایی در اختیار امریکا نیست. مبلغ واریز شده به حساب شماره 2 نیز در سال 1359، یک میلیارد دلار بوده و مبالغی نیز که در مصالحه با برخی از شرکتهای امریکایی به دست آمده و بهره یک میلیارد دلار مزبور، به حساب فوق واریز شده است (مبلغ واریزی از طریق مصالحه‏ها، شاید حدود 200 میلیون دلار باشد) .
6 - "اموال و دارایی‏های توقیف شده ایران در آمریکا، به ایران مسترد نشده است. " باز، بنابر اطلاعات غیر موثق بنده، قسمت اعظم اموال و دارایی‏های غیر نظامی شناخته شده ما به غیر از چند تا تابلوی نقاشی، فسیل و. . . (که باز پس گیری آنها نیز مشکل اساسی ندارد) ، طبق بیانیه به ایران باز پس داده شده و قسمت کمی که باقی مانده ربطی به بیانیه نداشته و ناشی از تخلف آمریکاست. آمریکا در بازپس دادن اموال باقی مانده و نیز اموال نظامی ما از بیانیه تخلف کرده و دلیل آن را نیز موضع خصمانه دو کشور نسبت‏به یکدیگر عنوان نموده است و به قرار اطلاع، داوری نیز استدلال مزبور را نپذیرفته و به آمریکا تکلیف کرده که وجوه یا اموال نظامی توقیف شده را به ایران بپردازد که ظاهرا امریکا هم اصل باز پرداخت وجوه مربوطه را پذیرفته است، ولی در مورد میزان آن هنوز اختلاف نظر وجود دارد. داوری و گفتگوهای جنبی در این مورد ادامه دارد. در اینجا، لازم به ذکر است که گرچه بیانیه، باز پس دادن کلیه اموال و دارایی‏های ایران را تصریح کرده، ولی در جریان مذاکره در مورد بیانیه، بنده در جواب شایعات وسیعی که ایران را متهم به ساخت و پاخت‏با آمریکایی‏ها و برقراری پل هوایی جهت تحویل اسلحه به ایران در قبال آزادی گروگانها می‏کرد، ضمن تکذیب شایعه مزبور، اعلام می‏کنم که ما به هیچ وجه نیاز به سلاح آمریکایی نداشته و از چنان کشوری سلاح نخواهیم گرفت (نقل به مضمون) - که البته، این نظر دولت‏شهید رجایی بود که از زبان بنده بیان می‏شد. این توضیح از آن جهت است که دانسته شود دولت ایران حتی در زمان تصویب و امضای بیانیه الجزایر کیسه‏ای برای سلاح آمریکایی ندوخته بود و می‏دانست تا انقلاب اسلامی برپاست، آمریکا به ایران سلاح نخواهد داد. لذا در این زمینه، آنچه اتفاق افتاده کاملا قابل پیش‏بینی بوده و اگر غیر از این می‏بود، می‏بایست نسبت‏به ماهیت انقلاب اسلامی تردید کرده یا می‏کردیم. البته، این بدان معنا نیست که دولت ایران تمام تلاش خود را در جهت دریافت اموال مزبور به کار نبرد. برای روشن شدن اذهان خوانندگان، خصوصا صاحبنظران و محققان، به استحضار می‏رساند که دولت لیبی پیش از روی کار آمدن سرهنگ قذافی، 6 هواپیمای هرکولس باری (سی - 130) از آمریکا خریداری کرده و کلیه وجوه آن را پرداخته بود (در همان زمان) و تا آنجا که بنده اطلاع دارد، هنوز که بیش از 21 سال از این خرید می‏گذرد، آن دولت‏حتی موفق به دریافت‏یک هواپیما هم نشده است.
7- می‏گویند: "از اموال و دارایی شاه و بستگانش هیچ چیز به دولت ایران تحویل نشد. " بنده ضمن تایید این مطلب، اعلام می‏کند که در این مورد بیانیه نقصی ندارد، بلکه مشکل این است که بر اساس اطلاعات این جانب تا این لحظه هیچ اطلاعی در مورد اموال مزبور وجود نداشته است تا بتوان از طرف مقابل درخواست‏حکم توقیف کرد. دولت آمریکا هم که متعهد به جمع‏آوری اطلاعات و ارائه آنها در زمینه اموال مذکور بوده، با لطائف الحیل طفره رفته است. البته، اگر هر کس دیگری بتواند در این زمینه اطلاعات دقیق و موثق در اختیار مسئولان ذیربط قرار دهد، هیچ‏گونه مانع قانونی جهت مبادرت به اقدامات اجرایی وجود نخواهد داشت. (15)
8- انتقاد شده که "پذیرش حساب تضمینی شماره 2، جهت تضمین احکام دیوان داوری لاهه، سبب خواهد شد که ایران میلیاردها دلار وجوه خود را به حساب مزبور ریخته، از آن طریق به جیب سرمایه‏داران آمریکایی بریزد. "
حال، ملاحظه کنید در عمل چه اتفاقی افتاده است. از بهمن 1359 تاکنون (1370) (حدود یازده سال) کل پرداخت ایران بابت، دعاوی شرکتهای آمریکایی 789558/1 میلیارد دلار بوده است (آمار چند ماه قبل) . این در حالی است که کلیه دعاوی مهم خواهانهای آمریکایی حل و فصل شده و مهمترین دعاوی ایران در مورد پرونده‏هایی نظیر پرونده وزارت دفاع در دستور کار داوری است و به گفته آگاهان مبالغ معتنابهی قطعا به نفع ایران حکم داده خواهد شد.
9- یکی دیگر از انتقادات وارده به بیانیه، "پرداخت صدها میلیون دلار به ایرانیان فراری به عنوان داشتن تابعیت مضاعف بابت دعاوی آنها" بوده است. در این مورد باید اذعان کرد که به دلیل مشکلات کارشناسی در هنگام مذاکرات، تصور نمی‏رفت که آمریکا امکان سؤ برداشت از تعریف کلمه تبعه داشته باشد. به هر حال، باید دید در عمل و اجرا، به رغم جنجالهای صورت گرفته، کار به کجا کشیده است. اولا دیوان داوری مسئله "تابعیت غالب و مؤثر" را در قبال "تابعیت مضاعف" مطرح و تصویب کرده است و به این ترتیب، تقریبا همه ایرانیان فراری در جریان انقلاب اسلامی از طرح دعوی علیه ایران محروم شده‏اند (مگر خانواده‏هایی که از سالها قبل از انقلاب تبعه آمریکا بوده‏اند و رئیس خانواده در جریان انقلاب فرار کرده است) . ثانیا، تعداد دعاوی مطرح شده در این زمینه 122 مورد بوده که تا چند ماه قبل، 31 مورد آن با 152 میلیون دلار ادعا فقط با پرداخت کمتر از یک میلیون دلار مختومه شده است. بقیه پرونده‏ها نیز در دست رسیدگی است و استرداد دعاوی مطروحه از طرف چنین خواهانهایی همچنان ادامه دارد.
به طوری که ملاحظه می‏شود، با پایان کار داوری، ایران نه تنها تمام وجوه، اموال و دارایی‏های خود را از آمریکا خارج و مطالبات و وجوه کالاهای ممنوع‏الصدور از آمریکا را نیز دریافت‏خواهد کرد، بلکه مبلغ دریافتی بابت دعاوی علیه آمریکا احتمالا بیش از میزان پرداخت ما بابت ادعاهای خواهانهای آمریکایی خواهد بود (ان شاء الله و با کوشش دولت و دفتر خدمات حقوقی بین‏المللی) . حق درخواست‏حکم توقیف برای اموال شناخته شده شاه و بستگانش در حوزه قضایی آمریکا، به طور دائمی برای ایران باقی خواهد ماند. تعهد آمریکا مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی ایران (ولو بر روی کاغذ) نیز به قوت خود باقی خواهد ماند - که مجموعه دستاوردهای فوق را می‏توان پیروزی بزرگی برای یک کشور جهان سوم و افتخاری برای دولت‏شهید رجایی دانست - گذشته از نتایج فوق، اقدام دولت‏شهید رجایی در حل و فصل این معضل بزرگ بسیار شجاعانه و فداکارانه بود. (16)
علاوه بر این انتقادات، سعایت‏های دیگری هم مطرح بود. بعدها که رجایی (نخست وزیر) به شهادت رسید، این انتقادات توسط برخی از نیروهای درون حاکمیت‏به دستاویزی علیه مسئول اجرای بیانیه تبدیل شد ولی همانطور که مهندس نبوی گفته است، کلیه مراجع عالیه مملکتی از جمله دفتر امام، سران سه قوه، هیئت رئیسه و کمیسیونهای ذیربط مجلس شورای اسلامی و هیئت وزیران، علاوه بر اینکه بصورت مکتوب در جریان جزئیات مذاکرات و مواضع اتخاذ شده هیئت ایرانی و نتایج‏حاصله قرار می‏گرفتند، طی چند ملاقات با امام خمینی و نیز شرکت در جلسه سران سه قوه (که در آن زمان بدون حضور بنی‏صدر رئیس جمهور وقت و با شرکت دکتر بهشتی رئیس قوه قضائیه، رجایی نخست وزیر و هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت) بطور منظم و هفتگی تشکیل می‏شد حضور یافته و گزارش پیشرفت مذاکرات و مشکلات احتمالی ارائه شده و دریافت چاره‏های لازم بعمل می‏آمد. (17)

سخن پایانی و جمعبندی:

شرایط ماههای نخست انقلاب که در ابتدا مورد بحث قرار گرفت و نیز آشوب‏های عدیده‏ای که در نقاط مختلف کشور جریان داشت و توجه به تجربه نهضت ملی این احساس را بوجود آورده بود که سرنخ بسیاری از حوادث در سفارت امریکاست و. . . حمله به سفارت امریکا را یک ضرورت ساخته بود. از طرف دیگر در بادی امر هدف فقط اشغال چند ساعته سفارت امریکا بعنوان اعتراض بود و نه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، نه دولت ایران و نه دولت امریکا انتظار طولانی‏تر شدن آنرا نداشتند و بناچار در روندی از پیشامدهای بعضا ناخواسته فرو افتادند.
تا هنگامی که شاه زنده بود، امریکایی‏ها از نظر رهایی گروگانها دچار ضعف و عجز بودند بویژه که پس از شکست عملیات نجات موسوم به پنجه عقاب، دانشجویان مسلمان بلافاصله گروگانها را در نقاط نامعلومی در کشور پراکندند تا در صورت تهاجم مجدد، امکان دستیابی به آنها وجود نداشته باشد، از اینرو امریکایی‏ها دیگر امیدی به اجرای طرح‏های نظامی نداشتند و باید از طرق سیاسی مسئله را حل می‏کردند. آنها در مورد استرداد شاه نیز که خواسته اصلی ایران بود تحت فشار بودند و افکار عمومی جهان منتظر تصمیم امریکا بود. متحدین خاورمیانه‏ای امریکا نیز منتظر بودند تا بدانند تا کجا می‏توانند به امریکا تکیه کرده و دلگرم باشند. در این زمان امکان معامله با امریکائیان از موضع قدرت وجود داشت. آنها حاضر بودند در صورت صرفنظر کردن ایران از تقاضای استرداد شاه به هر امتیاز دیگری تن دهند از جمله آنکه کلیه اموال و دارایی‏های ایران را بازگردانند. ایرانیان نیز با علم به اینکه شاه دارای بیماری سرطان است و زیاد زنده نخواهد ماند و در صورت مرگ او فرصت طلایی احقاق حق از موضع قدرت از دست می‏رفت تمایل به تسریع در حل مسئله داشتند اما در این رابطه موانعی هم وجود داشت. برخی از مردان سیاسی امریکا هم احتمالا در ورای ادعاهای رسمی خویش مایل بودند که گروگانگیری تا مرگ شاه ادامه یابد.
گرچه طول کشیدن اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری و نتایج‏حاصله تا حدودی شبیه طول کشیدن جنگ تحمیلی و از دست دادن فرصت‏های مناسب‏تر برای ختم آن بود و با مرگ شاه، ایران دیگر دلیل محکمی از نظر بین‏المللی بر ادامه گروگانگیری نداشت و برای افکار عمومی جهان بدون پاسخ بود اما واقعیت این است که ایران از طرفی نمی‏توانست گروگانها را تا ابد نگاه دارد و از طرف دیگر نمی‏توانست آنها را بدون قیدو شرط رها کند. رها کردن بدون قید و شرط گروگانها با واکنش‏های غیر قابل کنترل داخلی مواجه می‏شد و افکار عمومی داخل کشور و رهبری در تحقیر کردن امریکا اجازه آنرا نمی‏داد. همچنین آزادی بدون قیدو شرط گروگانها به معنای قبول تخلف از حقوق بین‏الملل، اشغال بی‏دلیل سفارت و تجاوز به حریم یک کشور قدرتمند بود و از نظر حقوقی محکومیت جهانی و انفعال ایران را بدنبال داشت و این امر برای انقلابی که شعاع فراملی یافته بود می‏توانست مهلک باشد.
آزادی گروگانها در چارچوب شرایطی که حقوق حقه مردم ایران را تامین کند نیز فقط در چارچوب یک داوری بین المللی می‏توانست اعتبار حقوقی لازم الاجرا داشته باشد و امریکا را ملزم به اجرای آن کند و به دلایلی که در فصل آخر این کتاب (توافقنامه الجزایر) آمده است، چاره‏ای جز تن دادن به داوری نبود ولی این کار هم منجر به طولانی‏تر شدن حل و فصل مسئله گروگانها و آزادی آنها می‏شد.
مخمصه ایجاد شده بود و روند حوادث پس از مرگ شاه می‏رفت که گروگانهای امریکایی این بار ایران راتبدیل به گروگان امریکا کنند. ایران می‏خواست هر چه سریعتر از شر آنها خلاصی یابد و تنها میدان چانه زنی مربوط بود به دارایی‏های بلوکه شده ایران، زیرا دیگر شاهی وجود نداشت. تا هنگامی که شاه زنده بود ابتکار عمل کاملا در دست ایران بود و ایران سیاست‏های خود را به امریکا دیکته می‏کرد اما با مرگ شاه، بخشی از ابتکار عمل به دست آنها افتاد و ایران تا حدی دنباله رو شد برژنسکی در کتاب خود به این موضوع چنین اشاره می‏کند که با مرگ شاه اولین نشانه‏های انعطاف در روش ایرانی‏ها از اوایل سپتامبر نمودار شد. در چنین شرایط بغرنج و پیچیده‏ای ایران با امریکا وارد مذاکره شد و از موضع ضعیف تری وارد میدان چانه زنی گردید. اما هنوز فرصت هایی وجود داشت که نباید از دست می‏رفت. کارتر برای انتخابات ریاست جمهوری تلاش کرده بود که به توافق‏هایی برای آزادی گروگانها دست‏یابد و حتی در این رابطه نامه خصوصی و غیر رسمی (که می‏توانست‏به سندی در حقوق بین الملل تبدیل شود) به امام خمینی نوشت و به اشتباهات امریکا در گذشته اعتراف کرد که امام خمینی این نامه را فاش کرد و امریکائیان ناچار از تکذیب آن شدند. اما دانشجویان پیرو خط امام و حامیان آنها در دولت‏با هدف شکست دادن کارتر در انتخابات هیچ چراغ سبزی نشان ندادند و شرایط پنجگانه‏ای را برای آزادی گروگانها اعلام کردند. با اینحال کارتر حتی پس از شکست در انتخابات به تلاش‏های خود ادامه داد که بتواند تا آخرین لحظات حکومت‏خود هم که شده گروگانها را آزاد کند تا جناح دمکرات‏ها بیش از آن از اعتبار سیاسی خود ساقط نشوند، ایران نیز تمایل داشت هر چه زودتر از مخمصه و نگهداری گروگانها و عوارض و گرفتاری‏های ناشی از آن و فشارهای داخلی و خارجی رهایی یابد. بویژه آنکه از یکسو از ارزش نگهداری گروگانها به تدریج کاسته شده بود و امریکایی‏ها هزینه‏ای را که نمی‏خواستند بپردازند پرداخته بودند و از سوی دیگر تحریک افکار عمومی جهان و به انزوا کشیدن ایران و آمادگی‏های افکار عمومی مردم امریکا برای اقدامات خصمانه علیه ایران و شکست قطعی کارتر و روی کار آمدن قریب الوقوع ریگان به نمایندگی از جناح خشونت طلب جمهوریخواهان، فوریت در حل مسئله را ایجاب می‏کرد. ریگان پیش از به قدرت رسیدن خود ایران را باجگیر وحشی خوانده بود و گروگانها می‏توانستند بهانه‏ای برای اقدام علیه ایران باشند و به ظن قوی دولت او حاضر به امضای بیانیه‏ای مشابه بیانیه الجزایر نبود.
گرچه در مورد توافقنامه الجزایر انتقاداتی مطرح می‏شود که برخی وارد و برخی ناوارد و غیر منصفانه است. امریکایی‏ها ابتدا 8 میلیارد دلار را به حساب بانک ثالثی مطابق با قرار داد ریختند و پس از آن از طریق طرح دعاوی اتباع امریکایی و ایرانیان فراری و ادعای خسارت از سوی آنها، عمده این مبالغ دوباره به امریکا بازگشت. اگر تمام دارایی ایران نیز از بانک‏های امریکایی خارج می‏شد هیچ خللی در اقتصاد آن کشور بوجود نمی‏آورد ولی امریکایی‏ها در جهت تضعیف ایران در جنگ نمی‏خواستند این مبلغ به اقتصاد جنگ زده ایران تزریق شود و از طرفی این مبالغ گرچه برای اقتصاد امریکا ناچیز بود اما از نظر سیاسی به یک مسئله سمبلیک تبدیل شده بود و آنها همین که توانسته بودند طبق بیانیه الجزایر عمل کرده و فقط 3 میلیارد دلار از 13 میلیارد دلار ایران را بازپس دهند آنرا نوعی پیروزی برای خود می‏دانستند. با اینحال، این موفقیت امریکا، در برابر 444 روز تحقیر مداوم این ابرقدرت در جهان (که مهمترین بحث‏های هر روز کابینه امریکا و سازمان سیا را تشکیل می‏داد و در صدر اخبار امریکا قرار داشت) کم ارزش می‏شود.
برد اقتصادی امریکا در مذاکرات بیانیه الجزایر نباید موجب غفلت از این مهم شود که نفس وادار کردن امپریالیسم مغرور امریکا به نشستن پای میز مذاکره با ایران و امضای تعهداتی که هزینه آن موفقیتی برای ایران بود، تن دادن به مذاکره با ایران آنهم پس از تجربه کردن عجز خود از بکارگیری حربه‏های نظامی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی و در حالی که ایران هنوز رسما به امریکا می‏تاخت و آنرا تحقیر می‏کرد، برای ایران یک پیروزی بود، پیروزی که نمی‏توان با صرف میلیاردها دلار به دست آورد. آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم مهم‏تر از هر پیروزی این است که آنرا تا کجا حفظ کرده‏ایم. همچنین باید به این اصل توجه کرد که در هر مبارزه‏ای، برنده یا بازنده مطلق وجود ندارد و تفاضل حاصل جمع امتیازات است که نشانگر موفقیت‏یکی بر دیگر است چون هر مبارزه‏ای برای طرفین مبارزه هزینه‏هایی در بر دارد.

پی نوشت :

1. خاطرات ونس از کتاب "توطئه در ایران" ترجمه محمود مشرقی. ص 82
2. در مورد روش‏ها و تاکتیک‏های امام ن. ک. بررسی انقلاب ایران. ع. باقی. نشر تفکر. 1370 ص‏479-486.
3. از سال 1344 ه. ش حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل شد. دولت استبدادی و خشن محمد ظاهر شاه که هر گروه مخالفی را سرکوب می‏کرد به این حزب (که خط مشی آن شبیه حزب توده ایران بود) بخاطر قبول سلطنت ظاهر شاه و قانون اساسی آن و ادعای فعالیت قانونی و مسالمت آمیز اجازه فعالیت داد. چندی بعد حزب تجزیه شد و جناح پرچم به رهبری ببرک کارمل و جناح خلق به رهبری نور محمد تره‏کی از یکدیگر جدا شدند و باز به تاییدهای مزورانه از ظاهر شاه ادامه دادند بگونه‏ای که حزب مونیست‏سلطنتی شناخته می‏شدند و کارمل 8 سال نماینده مجلس شورای ملی ظاهر شاه شد. در 26 تیرماه 1352 سردار محمد داوودخان طی کودتایی ظاهرشاه را سرنگون کرد و بلافاصله توسط شوروی به رسمیت‏شناخته شد با آغاز گرایشات داوود خان به غرب در 7 اردیبهشت 57 حزب نور محمد تره‏کی علیه او کودتا کرد و تا 30 آذر 58 مستشاران نظامی شوروی به بالغ بر 5000 و سربازان آن به 1500 نفر در افغانستان می‏رسید. تره‏کی که با اقدامات ضد مذهبی و خشن خود نتوانست اوضاع را آرام کند با کودتای حفیظ الله امین بر کنار شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اوجگیری نفوذ آن در منطقه در روز 6 دی 58 ببرک کارمل با حمایت ارتش شوروی وارد کابل شد و قدرت را به دست گرفت و به فاصله چند روز 95 هزار سرباز شوروی برای حمایت از او و بهانه دفاع در برابر تهدیدات خارجی وارد خاک افغانستان شدند. از 26 تیر 1352 تا 6 دی 1358 این چهارمین کودتا بود. اما امید و روحیه والایی که پیروزی انقلاب ایران در مسلمانان جهان از جمله مردم افغانستان پدید آورده بود تاثیرات شگرفی در برانگیختن آنان علیه اشغالگران داشت و شاید اگر چشم اندازهای ناشی از انقلاب ایران نبود بخشی از مردم فریب شعارهای کمونیست‏ها را می‏خوردند و بخشی هم از مبارزه طولانی با دولت‏های وابسته خسته و مایوس می‏شدند و انقلاب افغانستان با دشواریهایی روبرو می‏شد.
مواضع سازمانهای مارکسیستی هوادار شوروی در ایران خود به لطیفه‏ای سیاسی تبدیل شده بود. آنها همگام با رسانه‏های شوروی هر بار که کودتا می‏شد، فرد جدید را قهرمان و انقلابی بزرگ و. . . و فرد قبلی را مزدور سیا یا همدست فئودال‏ها و. . . قلمداد می‏کردند ودر کودتای بعدی همان انقلابی بزرگ دوباره متهم می‏شد و. . . این موضعگیری حاکی از عدم استقلال و سرسپردگی بود که مشخصا در نشریات حزب توده می‏توان این مواضع را مشاهده کرد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نیز که با حزب توده همسو شده بود در نشریه کار ارگان سازمان خود به تاریخ 12 دی 58 حمایت مستقیم شوروی از دولت افغانستان را بیانگر شکست‏حزب پرچم افغانستان در جلب اعتماد توده‏ها خواند و افزود سیاست جمهوری اسلامی را که فرصتی یافته تا با استفاده از رادیو و تلویزیون و مطبوعات توجه مردم را از دسیسه‏ها و جنایات امپریالیسم امریکا و سرمایه‏داری وابسته به آن منحرف کند و انرژی انقلابی توده‏ها را متوجه نیروهای انقلابی و ترقی‏خواه ایران و جهان سازد، محکوم می‏نماید. در حالی که همین سازمان حضور ارتش و پاسداران انقلاب و حتی نیروهای بومی وفادار به انقلاب اسلامی را در کردستان ایران، اشغال نظامی کردستان تعبیر می‏کرد، تهاجم ارتش بیگانه شوروی به افغانستان را حمایت از خلق‏های ناآگاه افغانستان توصیف می‏نمود.
4. عبارت داخل گیومه به نقل از مصاحبه با مهندس اصغرزاده سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام آمده است: ن. ک. مجله حضور شماره 2 آبان 1370
5. برای مطالعه متن کامل تعهدات امریکا به گزارش شهید رجایی نخست وزیر وقت‏به مجلس که پیوست پایان کتاب است نگاه کنید.
6. م. ک. مجله سیاست‏خارجی. ش‏3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله: پاسخهایی به نقد بیانیه عمومی الجزایر. بهزاد نبوی. ص‏677
7. مجله سیاست‏خارجی ش‏4. سال چهارم. زمستان 1369. مقاله: دیوان داوری ایران - ایالات متحده. غلامرضا نظربلند. ص‏605.
8. ن. ک. مجله سیاست‏خارجی ش‏3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله بهزاد نبوی. ص‏678 و697
9. همان. ص‏681 - 679
10. مجله سیاست‏خارجی. ش 4. سال چهارم. زمستان 1369 مقاله: غلامرضا بلند نظر. ص‏608
11. همان. ص‏598
12. مجله سیاست‏خارجی. ش‏3. مقاله بهزاد نبوی. ص‏687-686 و پاورقی 698
13. در مورد مسئله 300 میلیون دلار به توضیحات زیر که برگرفته از مقاله "دیوان داوری ایران - ایالات متحده" در مجله سیاست‏خارجی شماره 4 زمستان 1369 است توجه کنید. دارایی‏های ایران در امریکا به شرح زیر بود:
اقلام 1و2 (دارایی‏هایی نزد فدرال رزرو و سپرده‏ها و اوراق بهادار نزد شعب خارجی بانکهای اروپایی در مجموع به مبلغ 7955 میلیون دلار) روز قبل از آزادی گروگانها به حساب بانک مرکزی الجزایر نزد بانک انگلیس واریز شد. نکته جالب اینکه برخلاف اقلام 3و4، در آن هنگام طرفین در خصوص میزان این دو قلم دارایی متفق‏القول بودند، اما بعدها معلوم شد که طلب سندیکاهای وام دهنده آمریکایی (3667میلیون دلار) که از محل همین مبلغ استردادی بازپرداخت‏شده بود، 300 میلیون دلار کمتر از مبلغ مذکور است. اینکه این امر را تصادفی و یا ناشی از عدم اطلاع طرف آمریکایی بدانیم، شاید ساده‏لوحی باشد; چرا که حسابهای بانکی دقیقترین حسابهای مالی است و برای دستگاه عریض و طویل مالی آمریکا که بسیار هم سیستماتیک عمل می‏کند، بسیار بعید است که مرتکب چنین اشتباه فاحش محاسبه‏ای شود. بعلاوه، چطور برای طرف ایرانی که در آن موقع مواجه با از هم پاشیدگی بسیاری از حساب و کتابها بود، بزودی مبلغ واقعی معلوم شد، اما برای طرف آمریکایی که مواجه با هیچ کدام از این نارسایی‏ها که ما به خاطر وقوع انقلاب با آن روبرو بودیم، نبود، این میزان روشن نبود؟
اما در خصوص میزان اقلام 3و4 (سپرده‏های اوراق بهادار نزد بانکهای آمریکایی در آمریکا و سایر دارایی‏ها) طرفین اختلاف رقمی بالغ بر 2/2 میلیارد دلار داشتند.
در این مورد توجه خوانندگان را به نکته‏ای از مصاحبه وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مسئول امور گروگانها جلب می‏کند:
". . . می‏دانید که بعد از انقلاب همه اسناد و مدارک در تمام وزارتخانه‏ها به هم ریخت و هیچ سند و مدرکی در این رابطه نبود و روزی که گروگانها حاضر شدند، ما حتی حسابهای بانکی‏مان دقیق نبود، یعنی بانک مرکزی آماری داده بود که تطبیق نمی‏کرد و ما جرات نمی‏کردیم آمار خودمان را بدهیم. می‏گذاشتیم آمریکایی‏ها بدهند که اگر از آمار ما بیشتر است آن را قبول کنیم و اگر کمتر است‏بگوییم اسناد ما این قدر است. بعدها معلوم شد که همان‏طور که در سؤالات قبلی عرض کردم که چیزهایی را ما اشتباه کرده بودیم، یعنی عددهایی را ما نداشتیم و از جمله 300 میلیون دلار اضافه پرداختیم که بابت‏بازپرداخت وامها بود و بعدها بانکها در مورد این پول خبر دادند که اضافی است و آن 300 میلیون دلار الان در حساب فدرال رزرو آمریکاست و مال ماست و. . . " نگاه کنید به : " نکات تازه و منتشر نشده از چگونگی اجرای بیانیه الجزایر" (مصاحبه با بهزاد نبوی پیرامون اشغال جاسوسخانه و پیامدهای آن) ، مجله سروش، شماره 215، (آبان 1362) ، ص‏15.
گفتنی است که با روشن شدن قضیه، جمهوری اسلامی خواستار بازگرداندن این مبلغ، به اضافه بهره متعلقه شد. اما به علت عدم اجابت این درخواست توسط طرف آمریکایی، ایران علیه آن کشور در دیوان داوری اقامه دعوی کرد (دادخواست تخلفات آمریکا از بیانیه‏های الجزایر مشهور به دعوای تخلفات: دادخواست الف - 15) . دعوی مزبور بعد از طی فراز و نشیبهای بسیار مسموع واقع شد و سرانجام در 14/2/66 به موجب حکم دیوان مبلغی حدود 454 میلیون دلار از این گذر به ایران بازگردانده شد. نگاه کنید به:
دفتر خدمات حقوقی بین‏المللی جمهوری اسلامی ایران "گزارشی از آرای دیوان دعاوی و. . . "، مجله حقوقی، شماره هشتم، (1366) .
14. همان. ص‏691-690 و پاورقی ص‏698
15. در این مورد برای اطلاع بیشتر ن. ک. گزارش شهید رجایی به مجلس شورای اسلامی (پیوست همین کتاب) و نیز مجله سروش. شماره 215 (14 آبان 1362) ص‏16. مصاحبه بهزاد نبوی
16. مجله سیاست‏خارجی. ش‏3. سال پنجم. مقاله: بهزاد نبوی. ص‏695-692
17. همان. ص 683

منبع: سایت حوزه

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در لرستان
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در لرستان
آشنایی آداب و رسوم جالب شب یلدا در تبریز
آشنایی آداب و رسوم جالب شب یلدا در تبریز
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در رشت
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در رشت
قد و وزن و دور سر نوزاد 2 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 2 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 4 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 4 ماهه
خروج تروریست‌های تحریرالشام از حرم حضرت زینب(س)
play_arrow
خروج تروریست‌های تحریرالشام از حرم حضرت زینب(س)
خلاصه بازی ملوان ۱ - پرسپولیس ۲
play_arrow
خلاصه بازی ملوان ۱ - پرسپولیس ۲
تشریح جزئیات آدم‌ربایی در گلستان
play_arrow
تشریح جزئیات آدم‌ربایی در گلستان
زلزله امنیتی در آمریکا؛ ادعای عضو کنگره آمریکا از پرواز پهپادهای منتسب به ایران بر فراز آمریکا
play_arrow
زلزله امنیتی در آمریکا؛ ادعای عضو کنگره آمریکا از پرواز پهپادهای منتسب به ایران بر فراز آمریکا
روایت خبرنگار صداوسیما در دمشق از لو دادن اطلاعات اماکن حیاتی توسط فرماندهان بلندپایه بشار اسد به اسرائیل
play_arrow
روایت خبرنگار صداوسیما در دمشق از لو دادن اطلاعات اماکن حیاتی توسط فرماندهان بلندپایه بشار اسد به اسرائیل
گل دوم اتحاد کلبا به العین توسط شهریار مغانلو و پاس گل مهدی قائدی
play_arrow
گل دوم اتحاد کلبا به العین توسط شهریار مغانلو و پاس گل مهدی قائدی
گلزنی «مهدی قائدی» برابر العین در لیگ برتر امارات
play_arrow
گلزنی «مهدی قائدی» برابر العین در لیگ برتر امارات
آزمایش پلیس رباتیک کروی در چین که مجرمان را شناسایی و دستگیر می‌کند
play_arrow
آزمایش پلیس رباتیک کروی در چین که مجرمان را شناسایی و دستگیر می‌کند
اهدای انگشتر رهبر انقلاب به دختر خانمی که انگشتر ایشان را می‌خواست
play_arrow
اهدای انگشتر رهبر انقلاب به دختر خانمی که انگشتر ایشان را می‌خواست
تصویر هوایی از نابودی بالگردهای سوریه توسط ارتش رژیم اسرائیل
play_arrow
تصویر هوایی از نابودی بالگردهای سوریه توسط ارتش رژیم اسرائیل