شاعر: ژوليده نيشابورى
دلا اين مژده جانبخش دوشم از بشير آمد
كه اى بيمار درد و غم شب عيد غدير آمد
به روز هجده ذيحجه در نزد رسول الله
به فرمان خدا جبریيل با امرى خطير آمد
بگفتا يا محمد بهر تو امروز دستورى
ز درگاه خداوند بزرگ و بى نظير آمد
ز جا برخيز و كن ابلاغ دستور خدايت را
كه اين دستور دستورى است كز حَىّ خَبير آمد
به پا كن از جهاز اشتران اورنگ شاهى را
كه فرمان وزارت بهر تعيين وزير آمد
اگر خواهى كنى تكميل فرمان رسالت را
بخوان حكم ولايت را كه از بهرت سفير آمد
على را كن وصى و جانشين خويشتن امروز
كه دستور موكد بهرت از حَىّ غدير آمد
بگو هر كس كه مولايش منم او را على مولاست
كه او مانند من آگه دل روشن ضمير آمد
هر آن كس دوستش دارد خدايش دوست مىدارد
كه او از سوى حق حجت به هر برنا و پير آمد
خدا را دشمن است آن كس كه باشد با على دشمن
بلى اين گفته حق است كز بالا به زير آمد
شود تكميل دين و نعمت ما بر شما زيرا
على بهر شما امروز مولا و امير آمد
دم از وصف على «ژوليده» دائم مىزند يا رب
كه او غمخوار مسكين و يتيم و هم اسير آمد