حيات سياسى امام رضا(علیه السلام): قسمت اول
نويسنده: آيت الله سيد جعفر مرتضى عاملى
خط مشی اصلی و اختلاف تاکتیکها
پس از پیامبر، مسؤولیت تداوم حرکت و هدایتبه عهده امامان معصومین بود لیکن با رحلت پیامبر امت دچار حوادث و ناهنجاریهایی گشت که در اقدامات تمامی ائمه تا دوران غیبت و پس از آن اثر گذار شد. اما به هر تقدیر مسؤولیتحفظ و هدایت این امتبزرگ بر عهده آنها بود و اگر چه به حسب ظاهر حکومت در دست دیگران قرار داشت اما همان حاکم را نیز امامان معصوم با اقدامات خود تحت تاثیر قرار میدادند و در مجموع، از فروپاشی و انهدام نظام اسلامی و استقرار کفر محض جلوگیری میکردند.
از طرفی حفظ و بقای خط اصیل اسلام و رشد تفکر صحیح اسلامی نیز بر عهده آنها بود; یعنی بر طرف ساختن ناهنجاری عظیمی که پس از پیامبر، خود را نشان داد و چنان دامنگیر جامعه اسلامی شد که با شهادت دخت گرامی پیامبر نیز در آن هنگام اثر چندانی نسبتبه بیداری نمایان نشد و علی علیه السلام مجبور به کنارهگیری ظاهری از درگیری با متصدیان و زمامداران غاصب بودند.
در این دوران، اندک بودن یاران، شرایطی اینگونه را بر حضرت تحمیل مینمود و راه عبور از این ناهنجاری، تربیت و ساختن افرادی بود که نسبتبه حق بینا و توجیه باشند.
بر اساس این واقعیت، حضرت به فعالیت در چند زمینه اهتمام ورزیدند:
الف) تعلیم و تربیت و بیدار سازی مسلمین نسبتبه واقعیتها و معارف اصلی و حقایق ب) تلاش در جهت جلوگیری از انحراف بیش از حد زمامداران از خط اسلام ج) تلاش در جهت جلوگیری از شکست زمامداران در برابر حکومتهای کفر د) افشای واقعیت زمامداران غاصب و افشای حقیقت و روشن ساختن مشکلات پدید آمده برای مردم انجام این فعالیتهای به ظاهر متضاد، شرایط سختی را در برابر ائمه ما قرار میداد که تنها عصمت و علم و تایید الهی میتوانست عامل موفقیت آنها باشد.
فعالیت در چهار زمینه فوق، خط اصلی ائمه - یکی پس از دیگری - بود و تفاوت نوع اقدامات آنها نیز به دلیل تفاوت شرایطی بود که در زمانهای مختلف وجود داشت.
استراتژی واحدی بر حرکت همه امامان سایه افکن بود اما به دلیل تغیراتی که در برهههای مختلف وجود داشت، تاکتیکها متفاوت میگشت و لذا میبینیم یک امام در مسیر زندگی خود اقدامات متنوعی را بروز میدادند که این تنوع به دلیل تفاوتی بود که در شرایط رخ میداد. مثلا میبینیم امام حسین علیه السلام در زمان معاویه اقداماتشان کاملا آرام و سری است اما به ناگاه در زمان یزید به حرکت همراه با خروش و فریاد تبدیل میشود و یا در اقدامات سایر ائمه، گاهی مماشات و گاهی اعتراض وجود دارد که همه به دلیل تفاوت شرایط است.
نوع کلی برخورد خلفا با امام رضا علیه السلام
در آغاز، همزمان با هارون بودند که در هنگام به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام خود را در اوج اقتدار میدید و به مبارزه بی امان با امام و یاران او کمر همتبسته بود و بسیاری از سران شیعه را زندانی و به دنبال بقیه آنها بود که داستان ابن ابی عمیر در این باره معروف و مشهور است.
با مرگ هارون و جریان برخورد مامون با امین که مدتی بنی عباس را به خود مشغول ساخته بود، وضعیتی متفاوت با دوران هارون برای امام پدید آمد. چرا که از طرفی خوف درهم ریختن اساس حکومت آنها در این درگیریها وجود داشت و از سوی دیگر فرصت مناسبی برای توسعه امر تعلیم و تربیت در بین شیعه بود و ارتباطات شیعه در این دوران بسیار قوی و بهتر از قبل بود.
پیروزی مامون وضعیت را به شدت تغییر داد. او در سیاستخود تدبیر جدیدی در برخورد با شیعه و امام آنان در پیش گرفت. اقدامی که قبلا هرگز سابقه نداشت و شاید خطرناکترین اقدام در راه ضربه زدن به سازمان شیعه بود.
مامون بدون درگیر شدن با امام و با اظهار عنایت نسبتبه حضرت، ایشان را به خراسان یعنی مرو آن روز دعوت کرد و به انجام سناریویی پرداخت که اگر درایت امام نبود میتوانست ضربهای هولناک بر پیکر سازمان شیعه وارد سازد. اما امام با درایتخویش مکر مامون را بیاثر نمود به گونهای که همان طرح به برنامهای جهت توسعه شیعه و گسترش سازمانش انجامید، گو این که جان خویش بر سر این راه نهاد.
اینکه مامون برای استحکام قدرت خویش به امام نیاز داشت و یا در صدد خاموش ساختن تحرکات علویان در اطراف حکومتخود بود و یا برای جلب نظر عباسیان به سوی خود که اگر با او همکاری نکنند به همکاری با علویان خواهند پرداخت و قدرت او بر باد خواهد رفت، همگی تحلیلهایی است که ممکن استبه نوعی در این اقدام دخیل باشد اما دلیلی را که خود حضرت در این باره بیان میدارد پرده از اصلیترین راز این ماجرا کنار میزند که همانا تنها هدف او، تخریب شخصیت امام در راستای تسلط بر سازمان شیعه بود که پدران مامون با استفاده از روشهای قهری برای رسیدن به آن ناکام بودهاند و این سازمان هر روز گسترش بیشتری داشته و تا اعماق حکومت عباسیان نفوذ کرده بود تا حدی که برخی از وزرای آنها شیعه بودهاند.
برای روشن شدن این مطلب، ماجرای احضار حضرت را به اختصار از قول «ابی الصلت هروی» یار و همراه حضرت در مرو - که از نزدیک شاهد ماجراها بوده و حوادث را از نزدیک مشاهده کرده - نقل میکنیم. این گفت وگو پس از احضار امام به مرو رخ داده است. (1)
تحلیلی بر گفت وگوی امام با مامون
«مامون به حضرت گفت: با توجه به شناختی که از مراتب فضیلت و علم و زهد و پاکی و عبودیتشما دارم، شما را برای خلافت لایقتر میدانم.» حضرت فرمودند:
«بندگی خداوند افتخار من است و از زهد نسبتبه دنیا در پی نجات از شر آن هستم و با دوری از گناهان رسیدن به درجاتش را آرزو دارم و با فروتنی در دنیا قرب الهی را میطلبم.»
مامون گفت: «تصمیم دارم حکومت را به شما واگذار کنم و با شما بیعت نمایم.»
حضرت فرمودند:
«اگر حکومتحق تو است و خداوند آن را برای تو قرار داده است پس حق نداری آن را برای دیگری قرار دهی و لباسی را که خداوند به تو ارزانی داشته از تن بیرون کنی و به دیگری بدهی و اگر خلافتحق تو نیست نمیتوانی چیزی را که به تو ربطی ندارد به من ببخشی.»
تا اینجا حضرت همه حق را برای او بیان داشتند و مامون را در یک گفتار منطقی و کوتاه محکوم ساختند.
شاید گمان مامون بر این بود که حضرت در برخورد اول از قبول حکومت امتناع میکنند و مامون میتواند برای همه اینگونه وانمود کند که علی بن موسی برای خود حقی در حکومت قایل نیست و یا بالاتر از این، حکومت را وظیفه خود نمیداند و الا نمیتوانست از زیر بار آن شانه خالی کند. و با این سخن فلسفه امامت و رهبری را مخدوش نماید.
پاسخ امام او را در چالشی سخت گرفتار ساخت که حکومت من چه ربطی به تو دارد؟ تو باید وظیفه خود را انجام دهی و تکلیف خود را معین نمایی که آیا حق حکومت داری یا خیر؟
در این جا حضرت بر یک نکته بسیار مهم تاکید مینمایند که حکومتحقی مانند سایر حقوق نیست که انسان بتواند با وجود قدرت بر استیفا، از آن چشم پوشی نماید. بلکه مساله حکومتبر مردم دائر بین حرمت و وجوب استیعنی یا وظیفه است که باید به انجام آن پرداخت و یا ربطی به شخص ندارد و برای او مجعول نیست که در این صورت تصرف و یا دخالت در آن حرام میباشد.
اگر خلافت را خداوند برای تو قرار داده پس چگونه میتوانی از انجام آن خودداری نمایی و اگر برای تو مجعول نیستبا کدام مجوز در آن دخالت کردهای؟
در این جا مامون از قالب دروغین خود خارج میشود و ماهیت واقعی خویش را نمایان میسازد و میگوید:
«باید این را قبول کنید.»
حضرت بار دیگر فرمودند:
«اگر به اختیار من باشد هرگز آن را نمیپذیرم.»
مامون در آن جلسه، دیگر قضیه را پیگیری نمیکند. و به این ترتیب چند روزی گذشت و مامون تلاش میکرد تا به نوعی وافقتحضرت را جلب کند تا بالاخره مایوس شد و به ایشان گفت: «اگر نسبتبه بیعت من با خودتان راضی نیستید لا اقل جانشینی مرا قبول کنید تا حکومت پس از من برای شما باشد.»
حضرت فرمودند:
«پدرانم از پیامبر نقل کردهاند که من قبل از تو با زهر کشته خواهم شد و در کنار هارون مدفون میشوم.»
مامون گریه کنان گفت: «ای پسر رسول خدا چه کسی جرات چنین عملی را دارد در حالی که من زنده باشم؟»
حضرت فرمودند:
«اگر تصمیم بر افشا بود قاتل را میتوانستم معرفی کنم.»
مامون گفت: «میخواهی راحتطلبی کنی و این (حکومت) را قبول نکنی تا مردم بگویند نسبتبه دنیا بیاعتنا است.» وقتی راههای تزویر بر مامون بسته شد و سخنان امام او را در چالش قرار داد و بازی جانشینی نیز این گونه در هم ریخت، به اسائه ادب و تخریب شخصیت امام از زاویهای دیگر پرداخت و امام را متهم نمود که شما عافیت طلب هستید و میخواهید با تظاهر به زهد از مردم استفاده نموده و گذران عمر نمایید و وجاهت و محبوبیت دروغینی برای خود کسب نمایید.
حضرت این توطئه او را نیز اینگونه خنثی فرمودند:
«خدا میداند که من از کودکی دروغ نگفتهام و بی رغبتی من به دنیا به خاطر دنیا نیست و اگر بخواهم میتوانم بگویم هدف تو از طرح این مطالب چیست.» مامون گفت: «به دنبال چه هستم؟»
حضرت فرمودند: «اگر حقیقت را بگویم در امانم؟» گفت: «آری»
فرمودند:
«تو میخواهی مرا در موضعی قرار دهی که این تصور برای مردم پیش آید که علی بن موسی نه به خاطر زهد در دنیا از دستگاه حکومتی کناره میگرفتبلکه به خاطر این بود که دنیا نصیبش نمیشد. نمیبینید حالا که دنیا به او روی آورده چگونه جانشینی مامون را در آرزوی رسیدن به خلافت پس از او قبول کرد؟»
طبیعی است که امام برای افشای مامون به اصلیترین عاملی که برای او و امام مهم است اشاره میفرمایند و آن عامل را تخریب شخصیت امام و از بین بردن یک فکر ایجاد شده در ذهن مردم میدانند.
تمام هدف معصومین این بود که ثابت کنند حکومت و ریاستبر مردم طعمهای نیست که در اختیار انسانها باشد، بلکه وظیفهای سنگین است که جز از عهده آنها از کسی دیگر ساخته نیست تا به مسؤولیتهای محوله عمل نماید و عالم به مقتضیات آن باشد. حکومتبر مردم مستلزم علم سرشار و عدالت گسترده و انصاف مطلق و بی رغبتی به دنیای خویش است که همه اینها تنها در این افراد یافت میشود و دیگران اگر در مسیر تربیتی و اعتقادی آن ها قرار گیرند در کسب مراتب وجودی خویش از این منبع فیض بهرهمند میگردند و میتوانند در حد همان ظرفیت، در انجام این مسؤولیتخطیر، آن ها را یاری دهند.
اکنون اگر این تصور برای مردم و یاران امام ایجاد شود که همه این مطالب اوهام بوده و ائمه نیز طالب همین گونه قدرت و جایگاه هستند، لازمهاش تخریب همه دردها و رنجهای بی شمار پیامبر و ائمه و یاران صدیقشان تا آن هنگام بود. یعنی تخریب مسیری که پیروانش از اقلیتی اندک و انگشتشمار به تعدادی رسیده بودند که مامون خود را ناچار میدید برای از بین بردن این نیروی عظیم به ظاهر از حکومتخویش کنارهگیری نماید و خود را با تمامی بنی عباس درگیر نماید.
امام کسی نیستند که مکر مامون بتواند بر ایشان غالب شود بلکه امام در پاسخهای بجا و مناسب به او همه ابزار خدعه او را علیه او قرار دادند.
همه چیز به ضرر مامون تمام شد. لذا بار دیگر نهان و کمون خود را آشکار ساخت و با عصبانیت گفت:
«از امانی که به تو دادهام سوء استفاده میکنی و با من این گونه ناروا و بر خلاف میل من رفتار میکنی. به خدا قسم بالاجبار باید قبول نمایی و اگر امتناع ورزی گردنت را میزنم.» همین جمله تمامی حیله او را تا ابد درهم ریخت و همه کسانی که شاهد این ماجرا بودند دریافتند که قبول این جایگاه اجباری و غیر اختیاری است.
حضرت فرمودند: «خداوند از اینکه با دستخویش وسائل هلاکتخویش مهیا سازم منع کرده و لذا قبول میکنم اما مشروط بر این که در هیچ عزل و نصبی شرکت نکنم و هیچ رسم و سنتی را تغییر ندهم و تنها در مقام مشورت و دور از اجرا باشم. مامون به همین مقدار بسنده نمود.
دقت کنیم که امام با تدبیر الهی از موقعیت پیش آمده توانستند بهترین استفاده را در راه اهداف الهی خود بنمایند، به این صورت که در جلسه گفتار با مامون که از دید دیگران نیز مخفی نمانده، حیله و تزویر او را توسط خود او شکستند و همه چیز نسبتبه هدف نهائی مامون به ضرر او تمام شد.
پاسخ به یک شبهه
امام نسبتبه قبول این مسند - وقتی تهدید به قتل شدند - با تلاوت آیهای از قرآن، به دلیل نفی جواز القاء نفس در هلاکت، استدلال نمودند و جانشینی را با همان شروطی که بیان داشتند پذیرفتند. یعنی برای جلوگیری از کشته شدن به وسیله شمشیر، مسند ولایتعهدی را قبول کردند، اما همین مامون چندی بعد حضرت را مجبور ساخت که از انگور و یا انار مسموم تناول کنند و چنانکه بعدا مشروح ماجرا را بیان خواهیم نمود، حضرت میدانستند که انگور زهرآلود، موجب شهادت ایشان خواهد شد اما تناول نمودند، سؤال این است که چرا حضرت در آنجا از خوردن انگور امتناع نکردند؟ آیا مگر خوردن انگور القاء نفس در هلاکت نبود؟
نکته اساسی در پاسخ به همین مساله نهفته است.
چنان که قبلا اشاره نمودیم امام چهار مطلب را دنبال میکنند:
1) جلوگیری از اضمحلال و یا ضعیف شدن حکومت مرکزی در برابر کفار که به طور مداوم مرزهای حکومت را مورد تعرض قرار میدادند و اگر مرکزیتحکومتبنی عباس نسبتبه برخورد جدی با آنها سست میشد و آن ها بر حکومتسلطه مییافتند هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکردند و همه چیز را نابود میساختند.
2) جلوگیری از انحراف علمای عامه که مورد تایید حکومتبودند و آنها نیز حکومت را تایید میکردند. این دسته از علما اگر چه امامت ائمه را قبول نداشتند، اما امامان شیعه تلاش میکردند با القای معارف اصیل اسلام و تشویق آن ها به سنت رسول الله، انحراف از مسیر اسلام را کاهش داده و آنها را نسبتبه بقای در مسیر دین تشویق نمایند.
3) جلوگیری از اضمحلال و نابودی شیعه که با تلاش مستمر ائمه از اقلیت محض به سازمانی قابل قبول مبدل گشته و اکنون در نقاط مختلف به تعلیم و تربیت و توسعه نیروی انسانی مشغول هستند که کوچکترین اشتباهی در رفتار با مامون و بنیعباس، موجب دادن بهانه به دست آنها در راه نابود سازی سران و سردمداران این جریان است و دستگاه بنی عباس میتوانستبا یافتن اندک توجیهی، شمشیر کشیده آنها را از دم تیغ بگذراند.
4) جلوگیری از انحراف شیعه و گم کردن راه.
5) افشای ماهیتبنی عباس و انحراف آنها از مسیر حق.
ورود امام به دستگاه حکومت، از طرفی برای توسعه شیعه و بر طرف ساختن برخی از مشکلات و تضییقات نسبتبه آنها مؤثر بود و میتوانست فضا را برای اقدامات فرهنگی آنها باز نماید، چرا که پس از وارد شدن امام در این منصب، وضعیتشیعیان و یاران ایشان یعنی دوستداران ولیعهد و جانشین خلیفه متفاوت میگشت و این در مقابل فرمانداران و والیان بنی عباس به عنوان مانعی بزرگ در راه اعمال فشار بر شیعیان بود.
فرمانداران و والیان بنی عباس نسبتبه هدف مامون از ولایتعهدی امام رضا علیه السلام یا توجیه نبودند و یا اگر هم میدانستند تا هنگامی که مامون تظاهر به رفتار مناسب با امام داشت، آنها مجبور بودند چنان رفتاری را اعمال نمایند. بنابراین یاران و بستگان امام در اطراف و اکناف با استفاده از عنوان ولایتعهدی به فعالیت مشغول بودند و کسی نمیتوانست متعرض آنها شود و با استفاده از این فضا توانستند معارف شیعه را با برگزار نمودن کلاسها و تشکیل حلقههای درس احیا نمایند.
افرادی همچون محمد بن ابی عمیر که در دوران هارون در شرایط دشواری قرار داشتند و زندانی هارون بوده و شکنجه میشدند، اکنون میتوانستند با خیالی راحتبه تعلیم و تربیت و توسعه معارف شیعی بپردازد.
از طرفی ورود امام در دستگاه حکومتی بنیعباس میتوانستبرای شیعه موجب انحراف باشد که گمان کنند دستگاه بنی عباس همان چیزی است که ائمه خواستار آن بودند و یا نسبتبه مامون دچار انحراف در قضاوت شوند که امام با شرایط مندرج در عهد خود با مامون زمینه چنین تصوری را تا حد توان زایل ساختند.
علمای عامه نیز با ورود حضرت به این منصب فرصتی یافتهاند تا ارتباط بیشتری با امام داشته باشند و از این طریق، امام علیه السلام معارف اسلام را به آنها منتقل نماید و آنها شنوای احادیث از ایشان باشند. افرادی همچون احمد بن حنبل و ابن ادریس; رئیس مذهب شافعی از نمونه افرادی هستند که در این زمان یا با یاران امام مرتبط بوده و بهره حدیثی میبردند و یا با خود امام مرتبط بودند.
طبیعی است که بودن امام در کنار مامون، او را مجبور میساخت تا ولو به شکل ظاهری بسیاری از مقررات اسلامی را رعایت نماید و در قضاوت از ظلم و جور دوری نماید و قضات او نظر امام را رعایت نمایند.
نقشه شهادت
قتل حضرت به دو شکل ممکن بود:
الف) این که مخالفتخود با حضرت را برای همه علنی سازد. که در این صورت از دو حال خارج نبود: یا کسی علیه او شورش نمیکرد و میتوانستبر اوضاع مسلط باشد. در این صورت تمامی یاران امام در معرض خطر قرار میگرفتند و افرادی همانند صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، ابی داود المسترق، محمد بن حسن واسطی، حسن بن محبوب، عثمان بن عیسی، علی بن حکم، حسن بن علی بن فضال، علی بن اسباط، احمد بن ابی نصر بزنطی، عبدالله بن مغیره و نظایر آن ها که نمونههایی از ربیتیافتگان مکتب اهل بیت در زمان خویش و ناقل معارف مکتب اهل بیتبه نسلهای بعدی بودند و هر یک نویسنده دهها کتاب و رساله و اثر در موضوعات مختلف معارف و تاریخ و حدیثشیعی بودند در معرض خطر بودند.
صورت دوم این که یاران امام و سایر افرادی که به هر دلیل در هوای مخالفتبا مامون بودند، این مساله را دست آویز قرار دهند و به مخالفت عملی و قیام مسلحانه علیه مامون بپردازند که نتیجه این اقدام، در هم ریختن شیرازه حکومت و هرج و مرج و پیدایش زمینه برای درهم ریختن حکومت مرکزی و خطر ورود کفار از بیرون و سرازیر شدن آن ها برای قلع و قمع مسلمانان بود.
ب) امام را پنهانی به قتل برساند و ظاهرا مرگ امام به دلیل بیماری و ناگهانی جلوه کند و مامون نیز همچنان در نظر مردم موافق امام و دوستدار او باقی بماند.
مامون خود بیشتر طالب قتل بی سر و صدای حضرت بود، چرا که از عواقب کشتار علنی امام علیه السلام بیمناک بود. اما اگر خود را ناچار میدید حتما به این عمل اقدام مینمود.
و لذا راه دوم را در پیش گرفت و امام را به مجلس مشورت با خویش دعوت نمود و پس از مدتی مذاکره، برای پذیرایی، انار و انگور زهر آلود را نزد حضرت قرار داد و از ایشان خواست تا تناول کنند.
در اینجا دو راه در پیش امام بود: امتناع از خوردن انگور و یا انار زهرآگین که به معنای وادار ساختن مامون به قتل علنی و اعلان مخالفت رسمی با امام و یاران ایشان است و یا قبول تناول آن ها و وادار سازی مامون به ادامه سیاست تظاهر به دوستی با امام و یارانش تا سازمان شیعه از تهاجم او در امان بماند. امام راه دوم را به صلاح اسلام و شیعه دانستند. بنا بر این میتوان گفت تمام همت امام این بود که مامون به تقابل علنی و رسمی با امام و یاران نپردازد و کشتن با شمشیر پیش نیاید.
تا کجا باید حفظ جان کرد؟
چنین افرادی باید توجه کنند که همیشه نمیتوان به این آیه تمسک نمود و اصل شهادت در راه خدا هلاکت نفس نیستبلکه شهادت در راه خدا باید به گونهای باشد که به مصلحت اسلام و شیعه تمام شود. یعنی آن جا که ماندن ترجیح دارد باید آن را اصل قرار داد و آن جا که جان لازم استباید جان را در معرض قرار داد و همین سخن در نوع شهادت نیز صادق است و استشهاد امام در آغاز برای اصل کشته شدن و یا نوع آن است اما در زمان بعدی امام به این دلیل استشهاد نمیکنند چرا که شهادت حتمی است و نوع آن به همین گونه به صلاح است.
گزارش شهادت قبل از وقوع
مامون با قتل پنهانی ممکن بود از شیعه و همکاری آنها سوء استفاده نماید و چنان وانمود کند که قبلا امام را دوست داشته و شیعه را به همکاری و ورود در دستگاه خود تشویق نماید.
امام با برنامه ریزی، از تحقق این نقشه او نیز جلوگیری کردند و هرثمه را در جریان ترور شدن توسط مامون قرار دادند و جزئیات را به گونهای برای او نقل میکردند که جای هیچ گونه تردیدی برای او باقی نماند.
هرثمه در دستگاه مامون مقرب و گویا رابط بین امام رضا و مامون بود و پیامهای مامون را به امام منتقل میکرد.
وی میگوید: «تا پاسی از شب در خدمت مامون بودم تا این که مرا اجازه مرخصی داد. به منزل رفتم، اما ساعاتی نگذشته بود که پیک امام رضا آمد و گفت: شما را خواستهاند. به سرعتبه منزل ایشان رفتم. به من فرمودند: مطالبی است که برای تو میگویم. خوب گوش کن. هنگام رحلت و پیوستن من به پدرانم فرا رسیده و این طاغی تصمیم به قتل من گرفته است و زهر را به وسیله سوزن درون انگور قرار داده و انارها را نیز در دستان غلامانش که آلوده به سم است قرار میدهد تا پس فشردن انار، دانهها به سم آلوده شود و او امروز مرا دعوت میکند و در مجلس از من میخواهد انگور یا انار را تناول کنم و اینگونه شهادت من رقم خواهد خورد.» هرثمه میگوید: «روز، هنگامی که نزد مامون بودم به من گفت: نزد اباالحسن برو و بگو شما نزد ما میآیید یا من نزد شما بیایم. برای رساندن پیام مامون نزد ایشان شتافتم اما به محض رسیدن به منزل حضرت، ایشان فرمودند: هرثمه! آنچه به تو گفتم در خاطرت حفظ کردهای؟ گفتم: آری. حضرت مرکب خود را سوار شدند و به مجلس مامون رفتیم.
مامون به گفت وگو با حضرت پرداخت و پس از مدتی دستور داد انگور و انار بیاورند. من که قبلا از امام آن سخنان را شنیده بودم بدنم به لرزه افتاد و برای این که مامون متوجه حالم نشود از جلسه بیرون رفتم...
منتظر ماندم تا نزدیک اذان امام بیرون آمدند و به منزل رفتند. طولی نکشید که شنیدم مامون اطبا را احضار کرده و من که علت را جویا شدم گفتند: اباالحسن دچار بیماری شده و مامون برای علاج ایشان دکتر خواسته است. مردم نمیدانستند که ماجرا چیست و تردید داشتند اما من یقین داشتم که قاتل، مامون است. (2)
همین گزارش توانستشیعه و بسیاری از مردم را در آن زمان و در طول تاریخ نسبتبه واقعیت آگاه سازد و از سالوس بزرگی همچون مامون، شکستخوردهای ناتوان بسازد که
«مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین» .
پي نوشت :
1) گفتار مزبور را صدوق در علل الشرایع از استادش حسین بن ابراهیم بن ناتانه از علی بن ابراهیم از پدرش از ابی الصلت هروی نقل میکند.
2) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 275.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله