بررسی تألیفات و نگارش های امام رضا علیه السلام
نويسنده: سید محمدصادق عارف
این نوشتار بر آن است تا در حد توان و به طور فشرده، نمودار روشنی از تجلیات فکری و بخششهای معنوی را که امام رضا علیه السلام در زمینههای گوناگون معرفت در دسترس انسانها قرار داده؛ بیان کند.
برخی از مورخان و تذکرهنویسان، از حضرت رضا علیه السلام به جز احادیث و اخباری که از آن حضرت نقل کردهاند، تألیفاتی را نیز ذکر کردهاند، هر چند صحت انتساب آنها به امام نیازمند ادله کافی است که برخی از آثار نامبرده فاقد آن است. ولی شماری از جزوات و رسالهها، که با دلایل و قراین قویتری به آن حضرت منتسب میباشد، در این جا معرفی میشوند.
داستان پیدایش کتاب این است که گروهی از مردم قم، نسخهای از این کتاب را به مکه مکرمه بردهاند و قاضی امیر سیدحسین اصفهانی آن را دیده و چون مطمئن شده که تألیف امام رضا علیه السلام است، نسخهای از آن رونویسی کرده، با خود به اصفهان آورده و آن را به مجلسی اول نشان داده است. مجلسی، به صحت انتساب آن یقین کرده و مجلسی دوم نیز به همین اعتقاد، احادیث آن را وارد مجلدات بحارالانوار ساخته، آن را یکی از مآخذ و مصادر این کتاب قرار داده و از این تاریخ به بعد، کتاب «الفقه الرضوی» اشتهار یافته است.
مجلسی، در مقدمه بحارالانوار میگوید: سید فاضل، محدث قاضی امیرحسین طاب ثراه، مرا از وجود کتاب «فقه الرضا» آگاه کرد و پس از آن که به اصفهان وارد شد گفت:
در یکی از سالهایی که مجاورت خانه خدا را داشتم، اتفاقاً گروهی از مردم قم که برای ادای فریضه حج به مکه مکرمه آمده بودند، نزد من آمدند و کتابی قدیمی که تاریخ تدوین آن با زمان امام رضا علیه السلام مطابقت داشت، همراه آنان بود. سپس مجلسی میگوید: از پدرم (مجلسی اول) شنیدم که گفت: از سید مذکور شنیدهام که میگفت: خط امام رضا علیه السلام و اجازات گروه بسیاری از فضلا، در این کتاب وجود داشت. همچنین، سید مذکور گفت: من با مشاهده این قرائن، یقین کردم که این کتاب، تألیف امام رضا علیه السلام است، از این رو، آن را گرفتم و با اعتقاد به صحت آن، به رونویسی آن پرداختم. پدرم نیز آن را صحیح تلقی کرد و از آن نسخه برداشت. بیشتر عباراتی که صدوق (ابوجعفر بن بابویه) در کتاب من لا یحضره الفقیه، بدون ذکر سند آورده، با آنچه پدرم در شرح خود بر این کتاب بیان داشته، مطابقت دارد و بسیاری از احکامی که اصحاب ما آنها را ذکر کردهاند و سند آنها معلوم نیست، در این کتاب، مذکور است.
مرحوم آیة الله خویی(ره) درباره این کتاب فرموده است: محقق نیست "فقه رضوی" روایت باشد، بلکه شواهدی در آن است که حاکی از فتواهای برخی از علماست، زیرا تمامی آن، با رسالهای که ابن بابویه برای فرزندش نوشته مطابقت دارد،(1) و اگر این کتاب غیر از آن رساله بود، حتماً شیخ صدوق آن را معرفی میکرد.
محقق میرزا عبدا افندی در کتاب خود «ریاض العلماء یقین کرده که این کتاب، همان رساله ابن بابویه است و اشتراک ابن بابویه در نام خود و پدرش با امام، سبب شده که کتاب مزبور به آن حضرت نسبت داده شود. همچنین مرحوم علامه سیدحسن صدر، رسالهای در عدم حجیت کتاب مذکور دارد و در اجازهای که برای شیخ آقابزرگ تهرانی مرقوم داشته، ذکر فرموده که این کتاب، همان کتاب ابن ابی عزاقر معروف به شلمغانی است.
به هر حال، نسبت این کتاب به امام رضا علیه السلام خالی از شبیه و تردید نیست و شاید با ظن نزدیک به یقین، کتاب مذکور تألیف امام نباشد.
شاید شهرت این رساله، میان دانشمندان و موافقت آنها درباره نسبت آن به امام در دورانهای مختلف و عدم ورود خدشهای از جانب احدی بر این انتساب، از جمله اسبابی است که به پژوهشگر، اطمینان میبخشد که این رساله از عطایای شخص امام رضا علیه السلام است.
بر این اساس، در انتساب این کتاب به امام رضا علیه السلام جای شک و تردیدی باقی نمیماند؛ زیرا طبق قاعده جاری، شرایطی که برای استنباط احکام شرعی و معرفت اصول دین لازم است، در غیر از این موارد، ضروری نیست و چنانچه بنا باشد آن شرایط، در غیر از آن موارد در نظر گرفته شود، درباره نسبت بسیاری از آثار و تألیفات به صاحبان آنها شک و تردید پدید میآید، زیرا راهی و دلیلی در اختیار نداریم که ما را به صحت انتساب آنها کاملاً مطمئن سازد، علاوه بر این، چون بسیاری از محققان، شهرت را یکی از طرق اثبات شرعی شمردهاند، اشتهار این کتاب، صحت انتساب آن را ممکن میسازد و اگر برای ما ثابت شود که مقصود نجاشی در گفتار خود که نوفلی رسالهای از امام رضا علیه السلام روایت کرده، همان رساله ذهبیه میباشد، از نظر ما این مشکل حل شده است.
این رساله بلیغ علمی، از نفیسترین و گرانبهاترین مواریث اسلامی، در زمینه دانش پزشکی است و به طور مختصر، مشتمل بر رشتههایی از علوم پزشکی، مانند: علم تشریح، زیست شناسی (بیولوژی)، وظائف الاعضا (فیزیولوژی) و علم الامراض (باکتریولوژی) و بهداشت و ... میباشد و بخش زیادی از طب پیشگیری را نیز بیان کرده است؛ همچنین، مطالبی از دانش شیمی، تغذیه و بسیاری از دانشهای دیگر را در بر دارد.
امام رضا علیه السلام این رساله را در حدود سال 201 هجری، برای مأمون خلیفه عباسی فرستاد در این زمان، دانش پزشکی صورت علمی نداشت و در حالت ابتدایی و اولیه و بر اساس مداومت و تجربه بود، نه بر پایه اکتشافات علمی، در آن زمان هنوز وجود میکروبها کشف نشده، از چگونگی مواد مهم غذایی مانند ویتامینها آگاهی به دست نیامده بود و از اکتشافات مهم دیگر پزشکی برای مبارزه با میکروبها، مانند پنسیلین و استرو مایسین و اورو مایسین و ... خبری نبود.
این رساله، در ظاهر، ساده و هماهنگ با درک مردم آن زمان است، ولی در باطن، عمیق و پیچیده بوده، نیاز به بررسیهای علمی و مباحثات طولانی دارد تا نکات و اسرار آن مکشوف و با حقایق جدید علمی سنجیده و تطبیق شود. (2)
ارزیابی مأمون از این رساله
مأمون، این رساله را با خوشحالی بسیار دریافت کرد و برای نشان دادن اهمیتی که به آن میدهد دستور داد که با طلا نوشته و پس از آن، در خزانه دارالحکمه نگهداری شود؛ به همین مناسبت، آن را "رساله ذهبیه" نامیدهاند.
مأمون، در ستایش این رساله میگوید: اما بعد، من در رساله پسر عمّ ادیب و دانشمند حبیب و منطقی طبیب - که در اصلاح ابدان و چارهجویی در برابر مرگ و نگهداشتن حد طعام است - نگریستم و آن را در غایت کمال یافتم. با دقت، به مطالعه آن پرداختم؛ توسن اندیشه را در آن جولان دادم و هر بار که آن را خواندم و در آن، اندیشه را در آن جولان دادم و هر بار که آن را خواندم در آن اندیشه کردم، حکمتهایی از آن بر من ظاهر و فوائدی از آن برایم آشکار و قلبم به سود سرشار آن مطمئن شد؛ از این رو، آن را از برکردم و بر مطالب آن اندیشیدیم و چون آن را از گرانبهاترین خواستهها و بزرگترین اندوختهها و سودمندترین فایدهها دیدم و نیز به سبب نفاست و حسن موقعیت و بزرگی سود و فراوانی برکت آن، فرمان دادم با طلا نوشته شود و آن را رساله ذهبیه نام نهادم؛ پس از آن که گروهی از جوانان هاشمی دولت، از آن نسخه برداری کردند، آن را در خزانه دارالحکمه مخزون داشتم...
این رساله، شایسته صیانت و نگهداری و دارای صلاحیت و اعتبار است؛ حکیمی است که میتوان بر آن اعتماد کرد و رایزنی است که باید به آن مراجعه کرد؛ ارکانهای دانش است و امر و نهی آن باید فرمانبرداری شود.
آری، این رساله از خانه کسانی بیرون آمده که مردم احکام پیامبر مصطفی (صلی الله علیه و آله) و پیام انبیا و دلائل اوصیا و دانش علما را از آنان فرا میگیرند و سینهها از آنان شفا مییابد و بیماران جهل و کوردلی، به وسیله آنان بهبود پیدا میکنند؛ خشنودی و رحمت و برکت خداوند بر آنان باد.
من این رساله را به خواص خود، از دانایان و پزشکان و صاحبان تألیف و نویسندگان کتابها و شماری از پژوهشگران و ناموران در حکمت عرضه داشتم؛ همه آن را ستودند و پر ارج و گرانقدر دانستند و به علو مرتبه مصنف آن اعتراف داشته و صحت آنچه را در این رساله آمده تصدیق کردند.(3)
1. ترجمة العلوی للطب الرضوی، نوشته سیدضیاء الدین ابی الرضا فضل الله بن علی الراوندی متوفی به سال 548 هجری .
2. ترجمة الذهبیّه، از مولی فیض الله عصّار شوشتری، استاد طب و نجوم در زمان فتحعلی شاه، همزمان با حکومت او بر شوشتر به سال 1107 که نسخه خطی است و در کتابخانه مشکات در دانشگاه تهران موجود است و تاریخ نگارش آن سال 1133 هجری است.
3. ترجمة الذهبیّة، از مولی محمدباقر مجلسی که نسخه خطی است و در کتابخانه مرحوم سیدحسن صدر در کاظمیه موجود است.
4. عافیة البریه فی شرح الذهبیّه، از میرزا محمدهادی فرزند میرزا محمد صالح شیرازی است که در زمان شاه سلطان حسین صفوی تألیف شده و در کتابخانه سیدحسن همدانی، در نجف اشرف موجود است.
5. شرح طب الرضا، از مولی محمد شریف خاتونآبادی که آن را در حدود سال 1120 هجری تألیف کرده است.
6. ترجمة الذهبیّه، از سیدشمسالدین محمد بن محمد بدیع رضوی مشهدی است که در سال 1155 هجری از نگارش آن فراغت یافته؛ نسخهای خطی است که در کتابخانه شیخ علی اکبر نهاوندی در خراسان موجود است.
7. شرح طب الرضا، از سید علی اکبر شبّر متوفی به سال 1242 هجری؛ شیخ نوری متذکر شده که این نسخه را دیده است.
8. شرح طب الرضا، از مولی حاج محمد فرزند حاج محمدحسن مشهدی، متوفی به سال 1257 هجری.
9. شرح طب الرضا، از مولی نوروزعلی بسطامی.
10- المحمودیة، از حاج میرزا کاظم موسوی زنجانی، متوفی به سال 1292 که نسخه خطی است و در نزد نوادگان او موجود است.
چنان که گفته شد، بسیاری از دانشوران دیگر، به شرح این رساله شریفه پرداخته و اسرار و دقایق آن را توضیح و تفسیر کردهاند. شاید در این تاریخ، آخرین آنها دکتر عبدالصاحب زینی است که مطالب آن را با تازهترین اکتشافات علمی مقایسه و تطبیق داده و در سلسله انتشارات «ملتقی العصرین» چاپ و منتشر کرده است.
سیدمحسن امین عاملی در اعیان الشیعه، برای این صحیفه به استناد نسخههایی از آن - که شیخ عبدالواسع یمانی زیدی از یمن برای او آورده و در دمشق آن را به چاپ رسانده است - اسنادی برای آن ذکر کرده است. همچنان که در برخی از نسخههای این صحیفه، سند آن به ابوعلی طبرسی نسبت داده شده است، ولی مرحوم مجلسی میگوید: این، نزد ما ثابت نیست. در مستدرک میگوید: این، نزد ما ثابت نیست. در مستدرک میگوید: نویسنده فاضل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلما، طرق اسناد آن را جمعآوری کرده و گفته است: در شهر اردبیل، نسخهای از این صحیفه را مشاهده کردم و در آغاز آن، سندش بیان شده بود. سپس، سند را ذکر میکند، اما اسنادی که بیان داشته، از نظر رجال، خالی از مناقشه نیست؛ به هر حال، روایتی است که به ثبوت نرسیده است و محتوای آن برای اثبات احکام شرعی صلاحیت استدلال ندارد.
در این باره، کافی است بدانیم که علما و محققان بزرگ گذشته ما، از اعتماد به این کتاب اعراض کرده و به صدور آن از امام وثوق نیافتهاند؛ بنابراین، دلیلی وجود ندارد که ما آن را از افادات علمی و تألیفات امام رضا علیه السلام به شمار آوریم.
آنچه از ملاحظه رجال سند این کتاب، حاصل میشود، عدم وثوق درباره انتساب آن به امام رضا علیهالسلام است، زیرا برخی از رجال آن معتبر نیستند. علاوه بر این، دارای اسلوبی مضطرب و غیر منسجم و تعبیرات ناموزونی است که بعید به نظر میرسد، نوشته شخص امام باشد؛ همچنین، مشتمل بر احکام چندی است که التزام به آنها در مذهب ما ثابت نشده است.
این دلایل، ما را به این اعتقاد که این رساله، نوشته و تألیف امام رضا علیه السلام نیست نزدیک میگرداند؛ به علاوه، این کتاب، خلافت مأمون و اسلاف او را باطل شمرده و آنها را به گمراهی و دوری از حق و هدایت توصیف کرده و امامان حق را صریحاً به ائمه دوازدهگانه منحصر ساخته است. همچنین، در این رساله، آنچه را ائمه علیهم السلام در تمام طول تاریخ زندگی خود بدان پایبند بودهاند، ترک کرده و این، خود، نشانه عدم صحبت انتساب آن به امام است.
از احتمالات چندی که درباره این کتاب دادهاند، به نظر میآید، این رساله، مجموعه فتواهای یکی از علماست که مشتمل بر نظریات او در شؤون اعتقادی و تشریعی است و اسلوب رساله و سبک ناموزون آن در تنظیم و ترتیب مطالب و ذکر برخی احکام شاذّ و نامقبول، دلایل این نظریه و مؤکد آن به شمار است.
اشکالی ندارد اگر بگوییم مؤلفات دیگر را به این سبب به آن حضرت نسبت دادهاند که این تألیفات حامل نظریات و افکاری است که امام در پاسخ پرسش کنندگان و کسانی که خواستهاند از سرچشمه زلال دانش آن حضرت کسب فیض کنند بیان فرمودهاند. آشکار است که ارزیابیها و ایرادهای ما، تنها در جهت صورت و ترکیب این کتابهاست نه محتوا و مدلول آنها.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
برخی از مورخان و تذکرهنویسان، از حضرت رضا علیه السلام به جز احادیث و اخباری که از آن حضرت نقل کردهاند، تألیفاتی را نیز ذکر کردهاند، هر چند صحت انتساب آنها به امام نیازمند ادله کافی است که برخی از آثار نامبرده فاقد آن است. ولی شماری از جزوات و رسالهها، که با دلایل و قراین قویتری به آن حضرت منتسب میباشد، در این جا معرفی میشوند.
1- کتاب الفقه الرضوی
داستان پیدایش کتاب این است که گروهی از مردم قم، نسخهای از این کتاب را به مکه مکرمه بردهاند و قاضی امیر سیدحسین اصفهانی آن را دیده و چون مطمئن شده که تألیف امام رضا علیه السلام است، نسخهای از آن رونویسی کرده، با خود به اصفهان آورده و آن را به مجلسی اول نشان داده است. مجلسی، به صحت انتساب آن یقین کرده و مجلسی دوم نیز به همین اعتقاد، احادیث آن را وارد مجلدات بحارالانوار ساخته، آن را یکی از مآخذ و مصادر این کتاب قرار داده و از این تاریخ به بعد، کتاب «الفقه الرضوی» اشتهار یافته است.
مجلسی، در مقدمه بحارالانوار میگوید: سید فاضل، محدث قاضی امیرحسین طاب ثراه، مرا از وجود کتاب «فقه الرضا» آگاه کرد و پس از آن که به اصفهان وارد شد گفت:
در یکی از سالهایی که مجاورت خانه خدا را داشتم، اتفاقاً گروهی از مردم قم که برای ادای فریضه حج به مکه مکرمه آمده بودند، نزد من آمدند و کتابی قدیمی که تاریخ تدوین آن با زمان امام رضا علیه السلام مطابقت داشت، همراه آنان بود. سپس مجلسی میگوید: از پدرم (مجلسی اول) شنیدم که گفت: از سید مذکور شنیدهام که میگفت: خط امام رضا علیه السلام و اجازات گروه بسیاری از فضلا، در این کتاب وجود داشت. همچنین، سید مذکور گفت: من با مشاهده این قرائن، یقین کردم که این کتاب، تألیف امام رضا علیه السلام است، از این رو، آن را گرفتم و با اعتقاد به صحت آن، به رونویسی آن پرداختم. پدرم نیز آن را صحیح تلقی کرد و از آن نسخه برداشت. بیشتر عباراتی که صدوق (ابوجعفر بن بابویه) در کتاب من لا یحضره الفقیه، بدون ذکر سند آورده، با آنچه پدرم در شرح خود بر این کتاب بیان داشته، مطابقت دارد و بسیاری از احکامی که اصحاب ما آنها را ذکر کردهاند و سند آنها معلوم نیست، در این کتاب، مذکور است.
نقد و تشکیک صحت انتساب
مرحوم آیة الله خویی(ره) درباره این کتاب فرموده است: محقق نیست "فقه رضوی" روایت باشد، بلکه شواهدی در آن است که حاکی از فتواهای برخی از علماست، زیرا تمامی آن، با رسالهای که ابن بابویه برای فرزندش نوشته مطابقت دارد،(1) و اگر این کتاب غیر از آن رساله بود، حتماً شیخ صدوق آن را معرفی میکرد.
محقق میرزا عبدا افندی در کتاب خود «ریاض العلماء یقین کرده که این کتاب، همان رساله ابن بابویه است و اشتراک ابن بابویه در نام خود و پدرش با امام، سبب شده که کتاب مزبور به آن حضرت نسبت داده شود. همچنین مرحوم علامه سیدحسن صدر، رسالهای در عدم حجیت کتاب مذکور دارد و در اجازهای که برای شیخ آقابزرگ تهرانی مرقوم داشته، ذکر فرموده که این کتاب، همان کتاب ابن ابی عزاقر معروف به شلمغانی است.
به هر حال، نسبت این کتاب به امام رضا علیه السلام خالی از شبیه و تردید نیست و شاید با ظن نزدیک به یقین، کتاب مذکور تألیف امام نباشد.
2- رساله ذهبیه، در طب
شاید شهرت این رساله، میان دانشمندان و موافقت آنها درباره نسبت آن به امام در دورانهای مختلف و عدم ورود خدشهای از جانب احدی بر این انتساب، از جمله اسبابی است که به پژوهشگر، اطمینان میبخشد که این رساله از عطایای شخص امام رضا علیه السلام است.
بر این اساس، در انتساب این کتاب به امام رضا علیه السلام جای شک و تردیدی باقی نمیماند؛ زیرا طبق قاعده جاری، شرایطی که برای استنباط احکام شرعی و معرفت اصول دین لازم است، در غیر از این موارد، ضروری نیست و چنانچه بنا باشد آن شرایط، در غیر از آن موارد در نظر گرفته شود، درباره نسبت بسیاری از آثار و تألیفات به صاحبان آنها شک و تردید پدید میآید، زیرا راهی و دلیلی در اختیار نداریم که ما را به صحت انتساب آنها کاملاً مطمئن سازد، علاوه بر این، چون بسیاری از محققان، شهرت را یکی از طرق اثبات شرعی شمردهاند، اشتهار این کتاب، صحت انتساب آن را ممکن میسازد و اگر برای ما ثابت شود که مقصود نجاشی در گفتار خود که نوفلی رسالهای از امام رضا علیه السلام روایت کرده، همان رساله ذهبیه میباشد، از نظر ما این مشکل حل شده است.
این رساله بلیغ علمی، از نفیسترین و گرانبهاترین مواریث اسلامی، در زمینه دانش پزشکی است و به طور مختصر، مشتمل بر رشتههایی از علوم پزشکی، مانند: علم تشریح، زیست شناسی (بیولوژی)، وظائف الاعضا (فیزیولوژی) و علم الامراض (باکتریولوژی) و بهداشت و ... میباشد و بخش زیادی از طب پیشگیری را نیز بیان کرده است؛ همچنین، مطالبی از دانش شیمی، تغذیه و بسیاری از دانشهای دیگر را در بر دارد.
امام رضا علیه السلام این رساله را در حدود سال 201 هجری، برای مأمون خلیفه عباسی فرستاد در این زمان، دانش پزشکی صورت علمی نداشت و در حالت ابتدایی و اولیه و بر اساس مداومت و تجربه بود، نه بر پایه اکتشافات علمی، در آن زمان هنوز وجود میکروبها کشف نشده، از چگونگی مواد مهم غذایی مانند ویتامینها آگاهی به دست نیامده بود و از اکتشافات مهم دیگر پزشکی برای مبارزه با میکروبها، مانند پنسیلین و استرو مایسین و اورو مایسین و ... خبری نبود.
این رساله، در ظاهر، ساده و هماهنگ با درک مردم آن زمان است، ولی در باطن، عمیق و پیچیده بوده، نیاز به بررسیهای علمی و مباحثات طولانی دارد تا نکات و اسرار آن مکشوف و با حقایق جدید علمی سنجیده و تطبیق شود. (2)
ارزیابی مأمون از این رساله
مأمون، این رساله را با خوشحالی بسیار دریافت کرد و برای نشان دادن اهمیتی که به آن میدهد دستور داد که با طلا نوشته و پس از آن، در خزانه دارالحکمه نگهداری شود؛ به همین مناسبت، آن را "رساله ذهبیه" نامیدهاند.
مأمون، در ستایش این رساله میگوید: اما بعد، من در رساله پسر عمّ ادیب و دانشمند حبیب و منطقی طبیب - که در اصلاح ابدان و چارهجویی در برابر مرگ و نگهداشتن حد طعام است - نگریستم و آن را در غایت کمال یافتم. با دقت، به مطالعه آن پرداختم؛ توسن اندیشه را در آن جولان دادم و هر بار که آن را خواندم و در آن، اندیشه را در آن جولان دادم و هر بار که آن را خواندم در آن اندیشه کردم، حکمتهایی از آن بر من ظاهر و فوائدی از آن برایم آشکار و قلبم به سود سرشار آن مطمئن شد؛ از این رو، آن را از برکردم و بر مطالب آن اندیشیدیم و چون آن را از گرانبهاترین خواستهها و بزرگترین اندوختهها و سودمندترین فایدهها دیدم و نیز به سبب نفاست و حسن موقعیت و بزرگی سود و فراوانی برکت آن، فرمان دادم با طلا نوشته شود و آن را رساله ذهبیه نام نهادم؛ پس از آن که گروهی از جوانان هاشمی دولت، از آن نسخه برداری کردند، آن را در خزانه دارالحکمه مخزون داشتم...
این رساله، شایسته صیانت و نگهداری و دارای صلاحیت و اعتبار است؛ حکیمی است که میتوان بر آن اعتماد کرد و رایزنی است که باید به آن مراجعه کرد؛ ارکانهای دانش است و امر و نهی آن باید فرمانبرداری شود.
آری، این رساله از خانه کسانی بیرون آمده که مردم احکام پیامبر مصطفی (صلی الله علیه و آله) و پیام انبیا و دلائل اوصیا و دانش علما را از آنان فرا میگیرند و سینهها از آنان شفا مییابد و بیماران جهل و کوردلی، به وسیله آنان بهبود پیدا میکنند؛ خشنودی و رحمت و برکت خداوند بر آنان باد.
من این رساله را به خواص خود، از دانایان و پزشکان و صاحبان تألیف و نویسندگان کتابها و شماری از پژوهشگران و ناموران در حکمت عرضه داشتم؛ همه آن را ستودند و پر ارج و گرانقدر دانستند و به علو مرتبه مصنف آن اعتراف داشته و صحت آنچه را در این رساله آمده تصدیق کردند.(3)
شرحهایی که بر این رساله زده شده
1. ترجمة العلوی للطب الرضوی، نوشته سیدضیاء الدین ابی الرضا فضل الله بن علی الراوندی متوفی به سال 548 هجری .
2. ترجمة الذهبیّه، از مولی فیض الله عصّار شوشتری، استاد طب و نجوم در زمان فتحعلی شاه، همزمان با حکومت او بر شوشتر به سال 1107 که نسخه خطی است و در کتابخانه مشکات در دانشگاه تهران موجود است و تاریخ نگارش آن سال 1133 هجری است.
3. ترجمة الذهبیّة، از مولی محمدباقر مجلسی که نسخه خطی است و در کتابخانه مرحوم سیدحسن صدر در کاظمیه موجود است.
4. عافیة البریه فی شرح الذهبیّه، از میرزا محمدهادی فرزند میرزا محمد صالح شیرازی است که در زمان شاه سلطان حسین صفوی تألیف شده و در کتابخانه سیدحسن همدانی، در نجف اشرف موجود است.
5. شرح طب الرضا، از مولی محمد شریف خاتونآبادی که آن را در حدود سال 1120 هجری تألیف کرده است.
6. ترجمة الذهبیّه، از سیدشمسالدین محمد بن محمد بدیع رضوی مشهدی است که در سال 1155 هجری از نگارش آن فراغت یافته؛ نسخهای خطی است که در کتابخانه شیخ علی اکبر نهاوندی در خراسان موجود است.
7. شرح طب الرضا، از سید علی اکبر شبّر متوفی به سال 1242 هجری؛ شیخ نوری متذکر شده که این نسخه را دیده است.
8. شرح طب الرضا، از مولی حاج محمد فرزند حاج محمدحسن مشهدی، متوفی به سال 1257 هجری.
9. شرح طب الرضا، از مولی نوروزعلی بسطامی.
10- المحمودیة، از حاج میرزا کاظم موسوی زنجانی، متوفی به سال 1292 که نسخه خطی است و در نزد نوادگان او موجود است.
چنان که گفته شد، بسیاری از دانشوران دیگر، به شرح این رساله شریفه پرداخته و اسرار و دقایق آن را توضیح و تفسیر کردهاند. شاید در این تاریخ، آخرین آنها دکتر عبدالصاحب زینی است که مطالب آن را با تازهترین اکتشافات علمی مقایسه و تطبیق داده و در سلسله انتشارات «ملتقی العصرین» چاپ و منتشر کرده است.
3- صحیفة الرضا
سیدمحسن امین عاملی در اعیان الشیعه، برای این صحیفه به استناد نسخههایی از آن - که شیخ عبدالواسع یمانی زیدی از یمن برای او آورده و در دمشق آن را به چاپ رسانده است - اسنادی برای آن ذکر کرده است. همچنان که در برخی از نسخههای این صحیفه، سند آن به ابوعلی طبرسی نسبت داده شده است، ولی مرحوم مجلسی میگوید: این، نزد ما ثابت نیست. در مستدرک میگوید: این، نزد ما ثابت نیست. در مستدرک میگوید: نویسنده فاضل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلما، طرق اسناد آن را جمعآوری کرده و گفته است: در شهر اردبیل، نسخهای از این صحیفه را مشاهده کردم و در آغاز آن، سندش بیان شده بود. سپس، سند را ذکر میکند، اما اسنادی که بیان داشته، از نظر رجال، خالی از مناقشه نیست؛ به هر حال، روایتی است که به ثبوت نرسیده است و محتوای آن برای اثبات احکام شرعی صلاحیت استدلال ندارد.
در این باره، کافی است بدانیم که علما و محققان بزرگ گذشته ما، از اعتماد به این کتاب اعراض کرده و به صدور آن از امام وثوق نیافتهاند؛ بنابراین، دلیلی وجود ندارد که ما آن را از افادات علمی و تألیفات امام رضا علیه السلام به شمار آوریم.
4- کتاب محض الاسلام
آنچه از ملاحظه رجال سند این کتاب، حاصل میشود، عدم وثوق درباره انتساب آن به امام رضا علیهالسلام است، زیرا برخی از رجال آن معتبر نیستند. علاوه بر این، دارای اسلوبی مضطرب و غیر منسجم و تعبیرات ناموزونی است که بعید به نظر میرسد، نوشته شخص امام باشد؛ همچنین، مشتمل بر احکام چندی است که التزام به آنها در مذهب ما ثابت نشده است.
این دلایل، ما را به این اعتقاد که این رساله، نوشته و تألیف امام رضا علیه السلام نیست نزدیک میگرداند؛ به علاوه، این کتاب، خلافت مأمون و اسلاف او را باطل شمرده و آنها را به گمراهی و دوری از حق و هدایت توصیف کرده و امامان حق را صریحاً به ائمه دوازدهگانه منحصر ساخته است. همچنین، در این رساله، آنچه را ائمه علیهم السلام در تمام طول تاریخ زندگی خود بدان پایبند بودهاند، ترک کرده و این، خود، نشانه عدم صحبت انتساب آن به امام است.
از احتمالات چندی که درباره این کتاب دادهاند، به نظر میآید، این رساله، مجموعه فتواهای یکی از علماست که مشتمل بر نظریات او در شؤون اعتقادی و تشریعی است و اسلوب رساله و سبک ناموزون آن در تنظیم و ترتیب مطالب و ذکر برخی احکام شاذّ و نامقبول، دلایل این نظریه و مؤکد آن به شمار است.
5- پاسخ مسائل ابن سنان
6- علل ابن شاذان
سخن پایانی
اشکالی ندارد اگر بگوییم مؤلفات دیگر را به این سبب به آن حضرت نسبت دادهاند که این تألیفات حامل نظریات و افکاری است که امام در پاسخ پرسش کنندگان و کسانی که خواستهاند از سرچشمه زلال دانش آن حضرت کسب فیض کنند بیان فرمودهاند. آشکار است که ارزیابیها و ایرادهای ما، تنها در جهت صورت و ترکیب این کتابهاست نه محتوا و مدلول آنها.
پي نوشت :
1- المحاضرات فی الفقه الجعفری، نوشته سیدعلی شاهرودی، تقریر علامه خویی در درس خود، جلد 1، ص 7.
2- طب الرضا، مجموعه انتشارات «ملتقی العصرین» شماره 2، صص 20- 19.
3- اعیان الشیعه، ج 4، ق 2/ 143 / 144.
4- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص121.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله