نخستين موقوفه در اسلام
منابع تاريخ اسلام، چون مغازي واقدي، طبقات ابنسعد، تاريخالمدينه ابنشبّه، و نيز منابع روائي همچون بحارالانوار مجلسي و وسائلالشيعه حرّ عاملي دارايي مخيريق را که پيامبر (ص) وقف فرمود، هفت نخلستان (حوائط سبعة) به اين شرح ذکر کردهاند: 1ـ مِيْثَب يا مَيْثِب 2ـ صافيه 3ـ دَلال 4ـ حُسْني 5 ـ بُرقه يا بَرقه 6 ـ اَعواف 7ـ مشربة امابراهيم.(3) همين منابع، تصريح دارند که بخش عمده موقوفات پيامبر (ص) را در مدينه همين هفت نخلستان تشکيل ميداد (4) و با اصطلاحات و تعبيرات: «صدقه و صدقات، نفقه و نفقات، حَبْس و حُبُس، وَقْف، حَبسَ، وَقَفَ و تصدّق» از آنها سخن ميگويند(5).
برخي منابع، اطّلاعات بيشتري را در مورد محلّ اين موقوفات و نيز در اينباره که وقف بر چه کساني بوده و... به دست ميدهند. به گفته ابنشبّه «صافيه، بَرقه، دَلال و ميثب» در کنار يکديگر و در بالادست سورين (به ضبط سمهودي: صورين) پشت قصرِ مروان بن حکم واقع بوده و از وادي (نهر) مَهزور سيراب ميشدهاند. نخلستان «مشربه امّ ابراهيم» که ماريه قبطي، ابراهيم ـ فرزند پيامبر ـ را در آنجا زاد و در همانجا زندگي ميکرد و به همين جهت نيز به اين نام خوانده شد، در پشت «بيتِ مدراس» يهود و جنب مِلک ابوعبيدة بن عبداللّه بن زمعه اسدي قرار داشت و آن نيز از وادي مهزور آب ميخورد. «حُسْني» در ناحيه قُفّ، و «اعواف» در املاک بني مُحَمَّم واقع بود و اين هر دو نيز از مهزور سيراب ميشدند.(6)سمهودي (متوفاي 911هـ) اطلاعات دقيقتري درباره محلّ اين نخلستانها آورده و اشاراتي هم به وضع اين اوقاف در روزگار او (سده نهم و اوايل سده دهم هجري) دارد(7).
در اين منابع درباره اينکه اين حوائط بر چه کساني وقف بوده اختلاف ديده ميشود. در يکي از روايات منقول در طبقات ابنسعد، سخن از اين است که پيامبر (ص) پس از بازگشت از اُحد، اموال مخيريق را ميان فقرا تقسيم فرمود.(8)(يعني موقوفه بودن آنها اساسا مردود شمرده شده است) امّا غالب روايات و اخبار ـ اعم از شيعه و سني ـ موقوفه بودن اين املاک را تصديق و تأييد کردهاند؛ از آن جمله ابنيونس در جامع و مالک در ردّ نظر شُريح و نيز در مناظره با قاضي ابويوسف در حضور هارونالرشيد بدان تصريح کردهاند؛ (9) گرچه در مورد موقوفٌعليه اين اوقاف اختلاف هست.
برخي از روايات اهل سنّت، حکايت از آن دارد که اين املاک، وقف عام بر مسلمانان بوده است. از آن جمله ابنسعد از واقدي و او از... روايت ميکند که از عمر بن عبدالعزيز، به هنگامي که خليفه بود شنيدم که ميگفت: روزي که در مدينه گروه بسياري از مردم جمع بودند از پيران مهاجران و انصار شنيدم که ميگفتند: حوائط (نخلستانهاي هفتگانه) پيامبر (ص)وقف بر مسلمانان است و از اموال مخيريق بوده... آن گاه عمر فرمان داد از خرماهاي آن نخلستانها بياورند. طبقي خرما آوردند... آنها را ميان ما تقسيم کرد(10).
در برابر روايت مذکور، اخبار و رواياتي در منابع اهل سنّت آمده که حکايت از وقف اين حوائط بر خاندان پيامبر (ص) دارند و نکته مهم آنکه اين گروه از روايات با اخبار مورد تأييد شيعه در اين باب کمابيش مطابقت و همسويي دارد: سمهودي در وفاءالوفاء زير عنوان «طلب فاطمة من ابيبکر صدقات ابيها» در توجيه مناقشه و احتجاج حضرت فاطمه (س) با ابوبکر و پاس مقام خلافت از سويي و ساحت مقدس دخت پيامبر (ص) از سوي ديگر، مينويسد: آن حضرت با اصل اين سخن ابوبکر که از قول پيامبر (ص) ميگفت: «لانورث؛ ما ترکناه صدقة» مخالفتي نداشت؛ بلکه استنباط و نظر وي اين بود که اين اموال وقف است و حق نظارت بر آن و قبض محصول و ثمر و تصرف در آن به واسطه ارث به او ميرسد و لذا طالب سهم و نصيب خويش از اوقاف پيامبر (ص) در مدينه
بود و عقيده وي بر آن بود که حق توليت بر اين املاک متعلق به او (به واسطه دختري) و عبّاس (به واسطه عمومت) است(11).
ابنشبّه به تفصيل در اين باب سخن ميگويد و بنابر روايات مينويسد: عمر توليت اين املاک را در زمان خلافت خويش به علي (ع) و عبّاس سپرد، بدين شرط که آن دو مطابق مفاد شروط وقف که پيامبر (ص) تعيين فرموده بود عمل کنند؛ يعني با حفظ عين موقوفه، نفقه سالانه خاندان پيامبر (ص) پرداخت شود و آنچه از درآمد باقي ميماند در راه خدا صرف شود. همو مينويسد اين شيوه در دوران خلافت عثمان نيز ادامه يافت و بعدها توليت آن به عهده حسن بن علي (ع)، سپس حسين بن علي (ع) و آنگاه در اختيار علي بن حسين (ع) و حسن بن حسن و سپس زيد بن حسن بود.
سمهودي سپس به روايت از عبدالرّزاق، از مَعْمَر از زهري ميافزايد که سپس توليت اين اوقاف بر عهده عبداللّه بن حسن مثنّي ـ معروف به عبداللّه محض ـ بود تا آنکه بنيعباس به قدرت رسيدند و اين اوقاف را از دست بنيالحسن (علويان) به در آوردند. او به نقل از اسماعيل قاضي آورده است که عباس ـ عمّ پيامبر ـ در روزگار خلافت عثمان از سهم خويش اعراض کرده بود(12).
ابن شبَّه (173ـ262هـ) به روايات از ابوغَسّان آورده است: اوقاف (صدقات) پيامبر (ص) امروز در دست خليفه است؛ هر که را ميخواهد به توليت آنها ميگمارد يا عزل ميکند و محصول و درآمد آن را به نحوي که وکلا تشخيص ميدهند، ميان نيازمندان مدينه تقسيم ميکند(13). سمهودي به نقل از رزين العبدري ميافزايد: برخي از اين مستغلاّت تا حدود سال 500 هجري ـ که يکي از ولات مدينه آنها را به خود اختصاص داده ـ همچنان معروف و وقف بر مساکين بوده است(14).
نکته مهم و قابل ذکر اين است که منابع اهل سنّت درباره اين اوقاف بسيار آشفته و پريشان سخن گفتهاند و روايات مربوط به حوائط سبعه (نخلستانهاي هفتگانه متعلّق به مخيريق و موقوفه پيامبر) را با ديگر املاک و اموال و مستغلاّت به جا مانده از پيامبر (ص)، نظير: فدک، خيبر، اراضي بنينضير و بنيقريظه ـ که هر کدام بر پايه نظر فقهاي شيعه حکمي خاص خود دارد ـ خلط کرده و درآميختهاند.
چنان که در آغاز اين بحث اشاره شد، بر آن نبودهايم که در تاريخ نخستين اوقاف به تفصيل سخن گفته شود، هم از اين روي، در اين باب استقصاي تامّي در منابع شيعه نکردهايم و تنها به آنچه در بحارالانوار و وسائلالشيعه آمده، بسنده ميشود:
به نوشته مجلسي ـ به نقل از قربالاسناد ـ به روايت از ابنعيسي، از بزنطي آمده است: از امام رضا (ع) درباره نخلستانهاي هفتگانه (الحيطان السبعة) پرسيدم، فرمودند: آنها ميراث پيامبر خدا (ص) بود که وقف فرمودند و آن حضرت، درآمد آن را صرف هزينه مهمانها و نيازمنديهاي خويش ميکرد. پس از رحلت پيامبر (ص) عبّاس بر سر آن با فاطمه (س) به داوري برخاست. علي (ع) و ديگران گواهي دادند که اين نخلستانها وقف است و عبارتاند از: دلال، عواف (ظاهرا اعواف)، حُسني، صافيه، مِلک امابراهيم، منبت (ظاهرا مَيْثِب يا مِيْثَب) و برقه(15).
مجلسي در خبري ديگر، به روايت از زيد بن علي، از حسن بن علي (ع)، آورده که فرمود: اين وصيّت فاطمه دخت محمد (ص) در مورد نخلستانهاي هفتگانه: عواف (اعواف)، دلال... به علي بن ابيطالب (ع) است، و اگر او در گذشت از آنِ حسن بن علي (ع) و پس از او برادرش حسين (ع) و پس از او از آن الاکبر فالاکبر از فرزندان پيامبر خدا (ص) ست(16). شيخ حرّ عاملي، خبري قريب به مضمونِ خبر پيشين آورده است که اسناد روايت آن به امام محمد باقر (ع) ميرسد. در اين خبر، نام علي بن ابيطالب (ع) به عنوان کاتب متن وصيّت و نام مقداد بن اسود و زبير بن عوّام به عنوان گواه و شاهد آمده است(17).
آخرين نکتهاي که در اين مقاله کوتاه بايد بدان اشاره شود اين است که به رغم تصريح و تأييد بسياري از منابع اصيل و معتبر اهل سنّت در اينباره که حوائط سبعه مخيريق را نخستين اوقاف، و حضرت رسول اکرم (ص) را نخستين واقف معرّفي کردهاند و بعضا به تفصيل در باب آنها سخن گفتهاند، برخي از منابع اهل سنّت و از آن ميان ابوهلال عسکري با عبارت «اوّل ما احتبس فيالاسلام صدقة عمر... يقال له ثمع» عمر بن خطاب را نخستين واقف، و ملک ثمغ يا ثمغا را نخستين وقف و موقوفه دانستهاند(18). البته عمر و بسياري ديگر از صحابه به پيروي از پيامبر (ص) به اين سنّت حسنه عمل کردهاند؛ امّا اينکه عمر را نخستين واقف به شمار آوريم، با وجود نبودن دليل، خالي از نوعي جانبداري تعصّبآلود و غير منطقي نيست؛ بويژه آنکه در کتب معروف به الاوائل و مباحث و ابواب برخي از کتابها، نظير تاريخالخلفاء سيوطي (19) که به اوائل امور در تاريخ پرداختهاند، اموري به عنوان فضيلت به افراد نسبت داده شده که به آساني ميتوان دريافت که اين نسبتها در پرتو قدرت سياسي، اجتماعي يا ديني اين شخصيّتها شکل گرفته و پديد آمده است.
پي نوشت :
1- ابنسعد، محمد کاتب واقدي، الطبقات الکبري، بيروت، دار بيروت للطباعة والنشر، 1405 هـ/ 1985م، ج1، ص501.
2- واقدي، محمدبن عمر، کتاب المغازي، تحقيق مارسدن جونس، قاهره، دارالمعارف، 1966م، ج1، صص262ـ263؛ابنشبّه، ابوزيد عمر، تاريخالمدينةالمنوره، تحقيق فهيم محمّد شلتوت، قم، دارالفکر، 1410 هـ/ 1368 ش، ج1، ص173؛ ابنهشام، همان، ج2، صص159ـ160؛ ابنسعد، همان، ج1، ص502.
3- واقدي، همان، ج1، ص378؛ ابنسعد، همان، ج1، صص502، 503؛ابنشبّه، همان جا؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسّسه الوفاء، 1403 هـ/ 1983م، ج100، ص183 (=باب الوقف، باب1، حديث10)؛ حرّ عاملي، محمدبن الحسن، وسائلالشيعه، تحقيق عبدالرحيم ربّاني شيرازي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، ج13، ص311.
4- ابنهشام، همان، ج2، ص160؛ ابنسعد، همان، ج1، ص501.
5- واقدي، ابنسعد، همان جاها.
6- ابنشبّه، همان، ج1، صص173ـ174.
7- سمهودي، نورالدين عليبن احمد، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفي، بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1404 هـ/ 1984م، ج3، صص993ـ994.
8- ابنشبّه، همان، ج1، صص174ـ175؛ واقدي، همان، ج1، ص378؛ ابنسعد، همان، ج1، ص502؛ سمهودي، همان، ج1، صص990ـ991.
9- کتّاني، شيخ عبدالحي، التراتيب الادارية، بيروت، دارالکتاب العربي، ج1، صص401ـ404.
10- ابنسعد، همان، ج1، صص502ـ503.
11- سمهودي، همان، ج3، صص996ـ998.
12- ابنشّبه، همان، ج1، صص202ـ207، 209؛ سمهودي، همان جا؛ کتاني، همان، ج1، صص402،404.
13- ابنشبّه، همان، ج1، ص218.
14- سمهودي، همان، ج3، ص994.
15- مجلسي، همان جا.
16- مجلسي، همان، ج100، صص185ـ186.
17- حرّ عاملي، همان، ج6، ص311.
18- عسکري، ابوهلال حسنبن عبداللّهبن سهل، کتاب الاوائل، تحقيق محمدالسيّد الوکيل، المدينة المنوّرة، 1385 هـ/ 1966م، ص143.
19- سيوطي، جلالالدين عبدالرحمان، تاريخالخلفاء، به تحقيق محمد محييالدين عبدالحميد، قاهرهالمکتبةالتجارية الکبري، 1371 هـ/ 1952م، صص125ـ128.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله