زنان واقف در تهران عهد قاجار
مقدمه
الف. سند وقف حاجيه هاجرخاتون خانم، مورخ 8 شعبان 1264، به شمارهي 2023 / حاجيه هاجرخانم، که رونوشت آن از 1322 ه.ق موجود است.
ب. سند وقف حاجيه شرف نساء خانم مورخ 16 ذيقعدهي 1296، به شمارهي 375 / حاجيه شرف نساء، که اصل آن موجود است.
ج. سند وقف حاجيه خاتون خانم و حاجيه سارا سلطان خانم مورخ ربيعالمولود (ربيعالاول) 1298، به شمارهي 6 / حاجيه هاجرخاتون، که رونوشت آن از وزارت معارف و اوقاف به تاريخ 1306 ه.ق موجود است.
در اينجا جا دارد از آقاي شيخالحکمايي به خاطر زحمات بيدريغشان در ارائهي اسناد فوق به من، قدرداني نمايم (مؤلف).
غالب وقفهاي دوران قاجاريه به طور نسبي کوچک بودند و ماهيتي خصوصي و محلي داشتند. اين وضع احتمالا در دورههاي قبل تاريخ ايران نيز رايج بوده است، با اين تفاوت اساسي که تا قبل از قرن نوزدهم اسناد قاطع و محکمي از وقفهاي کوچک در دست نيست. اکثر املاکي که وقف ميشد عبارت از دکانها و يا ساير انواع املاک نظير قطعاتي از زمين يا بخشهايي از روستاها و به همين نسبت هم مورد استفادهي آنها محدود بود. کاربرد عمدهي موقوفات، شامل ساختن مجموعههاي بزرگ مانند مدارس يا مساجد نبود بلکه از يک سو بيشتر بنا به دلايل خيرخواهانه با تأکيد بر فعاليتهاي همسايگي، مثل کمک به فقرا يا برنامههاي تعزيهداري، و از سوي ديگر مبتني بر اهداف اقتصادي يا خصوصي، براي تضمين بقاي حيات نسلهاي آتي بنيانگذار وقف، صورت ميگرفت. چنين موقوفههايي به ما اطلاعاتي ارزشمند، و نه چندان مفصل، از شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران عصر قاجار، نظير تملک زمين و املاک، بافت بازارها و تجارت ميدهد. اين اطلاعات همچنين ديدي را نسبت به نيت واقفان به ما ميدهد؛ از جمله، اينکه چه مواردي در نظرشان حائز اهميت بوده و چه چيزهايي با توجه به اهداف خيرشان ضرورت داشته است.
جاي شگفتي بسيار است که تعداد کثيري از موقوفات از اين دست، يعني وقفهاي در مقياس کوچکي که از سوي اهالي تهران در طول قرن نوزدهم صورت پذيرفته، به نام زنان ثبت شده است. با اينکه در تارخ رسمي دوران قاجار به ندرت به نام زنان برميخوريم و پيرامون فعاليتهاي اقتصادي آنان اطلاعات ناچيزي در اختيار داريم و يا بعضا هيچ اطلاعي در دست نيست؛ اما اسناد باقيماندهي وقف مبين احتمال ادارهي املاک زنان، به وسيله خود آنهاست.
براي رسيدن به ادراک و نتيجهگيري درست از مقالهي حاضر، بايد متذکر شد که در اين دوران،موقوفههاي زنان و مردان چند متفاوت از يکديگر نبود و هيچ شرط غير عادي جهت نحوهي مصرف يا ادارهي اين موقوفات وجود نداشت، و اگر تفاوتهايي هم وجود داشته باشد تنها در جزئيات آن است؛ تا جايي که حتي قضاوت درباره
جنسيت واقف، آن هم بدون وجود آمارهاي کاملتر و تنها با توجه به سليقهها و منافع باني وقف يا سرپرست يا والي موقوفه، آسان نخواهد بود. به هر روي اين واقعيت ساده و عادي که در قرن نوزدهم، زنان همانند مردان قادر و مايل به گذاردن موقوفات بودند، براي ما حائز اهميت است. به همين ترتيب گمان ميرود که زنان نه تنها شخصا داراي املاکي بودند، بلکه مانند مردان حق تصميمگيري براي اداره و سرپرستي آنها - همچون مورد وقف - را داشتند.
در فهرست راهنماي وقفنامههاي استان تهران (1) که بيشتر مربوط به دوران قاجار است، 1160 مدخل وجود دارد که نزديک به 170 مورد آن - يعني حدود 15% - به نام زنان ثبت شده است. البته اين امر چندان بحث برانگيز نيست، هر چند در مقايسهي با اطلاعات زمان حاضر جالب توجه است اما خود مبين استثنايي نبودن وقف در نزد زنان نيز هست (2) براي روشن شدن نوع بناهايي که بحث کردهايم و به منظور تشريح مفصل نوع املاک موقوفه، اهداف خيرخواهانه و خصوصي در وراي وقف اين املاک و شرطهاي مربوط به اداره و به کار بستن موقوفات، به عنوان نمونه به بررسي سه مورد ميپردازم که عبارت است از: وقف هاجر خاتون خانم در 1264 ه.ق (1848 م)؛ وقف شرف نساء خانم در 1296 ه.ق (1879 م)؛ و بالاخره بناهاي موقوفهاي که از حاجيه خاتون خانم و دختر وي سارا سلطان خانم، از 1298 ه.ق (1881 م) باقي مانده است.
زنان واقف چه کساني بودند؟
از اسناد، به طور غير مستقيم، چنين برميآيد که املاکي را که اين زنان وقف کردهاند، آنهايي است که از پدران يا شوهران فوت شدهي خود به ارث برده بودند. دليل احتمالي ديگر آنان براي اين کار، مرگ خويشاوند مذکر بلافصل و در نتيجه از دست دادن پشتيباني خانوادگي در حفاظت از املاک مذکور بود که براي حفظ ملکشان از خطر غصب يا حيف و ميل شدن، آن را از طريق وقف به تأسيسات مذهبي انتقال ميدادند.
املاک وقف شده
دکانها از رايجترين انواع مستغلات موقوفه بودهاند که حدود و ثغورشان به سادگي مشخص شده و اگر در مکان مناسبي قرار گرفته بودند، اجاره و درآمد و مرتبي را تضمين ميکردهاند. حاجيه هاجرخاتون خانم دو دکان همجوار را در منطقهي عودلاجان وقف کرد که در خيابان اصلي، به طرف دروازهي شميران (راستهي دروازه شميران)، و نزديک اقامتگاه سيدصالح واقع شده بودند. يکي از اين دکانها،
کارگاه رنگرزي با همهي ابزارهاي لازم مانند ظروف، خمهاي رنگ و ملاقههايي بود که در سياهه به عنوان ابزار لاينفک از ملک ذکر شده است.
از ميان سه مورد وقفي بررسي شده، بزرگترينشان، موقوفهي حاجيه خاتون خانم و دخترش سارا سلطان خانم است. آنها در مجموع 13 دکان وقف کردند که به دو گروه تقسيم ميشوند؛ يک گروه نهتايي و يک گروه چهارتايي مرتبط با يکديگر و منزلي مسکوني. نه دکان گروه اول در يک سوي بازار و چسبيده به منزل فردي به نام آقا محمدکاظم قرار داشتند که مواد ضروري و مايحتاج را فراهم ميآوردند و از ميوهفروشي، نانوايي (خبازي)، توتونفروشي، نفتفروشي، دو دکان سبزيفروشي، علوفهفروشي (علافي)، و دو انبار کالا تشکيل ميشدند. گروه دوم مشتمل بر داروخانه (عطاري)، شيرينيفروشي (قنادي)، قصابي و علوفهفروشي بود که در جوار کاروانسراي ديوان واقع شده بودند. منزل مسکوني موقوفه نيز در منطقهي چالهميدان، نزديک باغ پسته بيک، قرار گرفته بود (5) در اسناد اين موقوفات نيز همانند دو نمونهي قبل، هيچ اشارهاي به درآمد مورد انتظار يا واقعي حاصل از اجارهي مستغلات مذکور نشده است؛ از اين رو نميتوان حدود واقعي آنها را بدون اتکا به واقعيتهاي روشنگر تخمين زد.
مصارف موقوفات
اما جزئيات مربوط به مصارف خيريهي وقف، بسيار جالب توجه و مبين اولويتهاي برجسته در نظر واقف است. اولين صرف وقف براي عزاداري است که در هر سه مورد سند وقف، اولويت اول را به خود اختصاص داده است. اين فعاليتها تنها به ماه محرم و بزرگداشت شهادت امام حسين (ع) محدود نميشود، بلکه همانگونه که در سند وقف هاجرخاتون آمده، براي همهي امامان و نيز فرزندان و اصحابشان مراسم تعزيه صورت ميگرفته است. در اسناد مورد بررسي، اصطلاح روضهخواني به جاي تعزيهداري آمده است که آشکارا نحوهي مصرف مورد وقف را نشان ميدهد. اين نوع وقف در عمل به معناي پرداخت دستمزد روضهخوانها و نيز فراهم آوردن قهوه، آب و غذاي مجاني براي جمعيت شرکتکننده در مجلس عزاداري است.
مورد مصرف ديگري که در سند وقف آمده، کمک به فقراست. اين کمک به صورت خيلي کلي و بدون بيان چگونگي خرج عوايد براي اين منظور بيان شده است که شامل سيدها و غيرسيدها ميشود. در سند وقف خاتون خانم و دخترش، کمک به فقرا و زوار در يک گروه جاي گرفته و در اين بند تأکيد خاصي بر کمک به ازدواج جوانان محتاج و کمک به خرج ازدواج آنها شده است.
موقوفهي هاجرخاتون براي دو منظور اصلي مصرف ميشده است که اولين آنها، همانند ساير اسناد وقف، کمک به تعزيهداري بوده و دومين مورد مصرف عايدي وقف، کمک به هزينهي تحصيل و زندگي طلاب علوم ديني بوده است.
در سند وقف شرف نساءخانم، فعاليتهاي خيريهي گستردهاي آمده است که بيشتر پيشنهاداتي براي صرف عايدي وقف در امور خيريهي مختلف به نظر ميرسد و نحوهي مصرف آن به صلاحديد متولي وقف تعيين ميشده است. اين موقوفهي نسبتا کوچک هرگز به معناي واقعي به مصارف و منظورهاي فوق نميرسد و نيز در اين سياهه آنچه عمليتر به نظر ميرسد، مورد آخر يعني «تعمير مساجد،
قلاع و پلها يا هر نوع فعاليتي که در قوانين اسلامي ممدوح قلمداد ميشود» است. به هر تقدير اين سياهه فرض اوليهي ما را پيرامون اولويتها تأييد ميکند، چرا که در اين سند نيز، نظير دو سند ديگر، در ابتد فعاليتهاي مربوط به عزاداري ذکر شده که قطعا در نظر واقف مهمترين مسأله بوده است.
ادارهي موقوفات
همهي زنان واقف، خود حق ادارهي امور وقف شخصي خود را در زمان حيات داشتند و هيچ کدام متولي يا نماينده و کارگزار (وکيل) مذکري را انتخاب نکرده بودند. گرچه احتمالا زنان براي جمعآوري اجاره و توزيع روزانهي آن نياز به افرادي امين داشتند، اما هيچ يک بازرسي نهايي موقوفات را به فرد ديگري واگذار ننمودند. همچنين براي قوت بخشيدن به بعد خيريهي موقوفه، از حقوق ثابتي که معمولا براي متولي در نظر گرفته ميشد نيز چشمپوشي ميکردند. مبلغ حقالتوليه که عرفا يک دهم کل عايدي موقوفه بود، به متوليان نسلهاي بعدي پرداخت ميشد. متولي از ميان فرزندان واقف بنا به ويژگيهاي صداقت، درستي و تقوا که فرد ميبايست طبق سنت، واجد آنها باشد انتخاب ميشد. تنها در سند وقف خاتون خانم و دخترش سارا سلطان خانم تصريح شده است که متولي ميتواند از فرزندان مؤنث آنها نيز باشد در حالي که در دو سند ديگر تنها فرزند ذکور اين حق را دارا بود. حاجيه هاجرخاتون در سند وقف، اين شرط را ميگذارد که متولي موقوفه و جانشين بلافصل وي، نوهاش آقا سيد محمدخليل پسر حاجي سيد اسدالله بازرگان تهراني باشد. اين ويژگي در ساير سندهاي وقف دورههاي قبل و نيز ساير کشورها وجود دارد. حمايت از نوهها که طبق قوانين ارث چندان بهرهاي از ارث نميبردند يکي از انگيزههاي قوي واقف باري امر وقف بود. در هر سه مورد وقف بررسي شده، به دليل انقراض احتمالي نسل واقف و بيمتولي ماندن موقوفه، سرپرستي موقوفات به مجتهد واجد شرايط و مورد تأييد تهران واگذار شده است.
نتيجه
موقوفات زنان در دوران قاجار که در ردهي وقفهاي با مقياس کوچک محسوب ميشوند، مسألهاي خارقالعاده چه به لحاظ شکستن هنجارهاي مورد قبول و چه به لحاظ گرايشهاي زنسالارانه (فمينيستي) به شمار نميرود. واقفان گرچه خود مؤنث و متولي موقوفات خويش بودهاند، اما دختران خود را به عنوان متولي (در دو مورد از سه مورد بررسي شده) قرار نداده و حتي از اعقاب مؤنث خود در اسناد ذکري نکردهاند. همچنين در مصارف موقوفات هيچ موردي را به بانوان ارجاع ندادهاند. عليرغم رواج روضهخواني در ميان زنان تمامي طبقات در دوران قاجار، موقوفات بانوان هرگز چنين مصارفي را ويژهي زنان در اسناد وقف برنشمردهاند.
بدينسان اهميت وقفهاي بانوان در زمان قاجار در تهران بنا به شرايط يا محتوايشان نبود، بلکه به لحاظ بيان آشکار مشارکت فعال زنان طبقهي بالاي اجتماع در فعاليتهاي اقتصادي است. البته اين بدان معنا نيست که زنان در جامعه به سان مردان، برخوردار از فرصتهاي يکسان بودهاند بلکه اين سه سند وقف، شايد به نوعي مبين حضور زنان در عصر قاجار در وراي ديوارهاي بلند حرامسرا باشد.
پي نوشت :
1-ر.ک همين مجله، همين شماره، ص 141.
2-آماري دربارهي وقف در ايران قرن نوزدهم يا حتي قبل از آن وجود ندارد. اما مقايسهي اين وضع با اوضاع امپراتوري عثماني، به ويژه در استانبول، جالب توجه است. خانم هاياشي در تحليل خود از بررسي وقفهاي ثبت شده، از ميان 1546 مورد وقفهاي با مقياس کوچک، حدود 37 / 1% تا 9 / 42 % آنها را مربوط به زنان يافته است که نسبت به 15 %، رقمي بس بزرگ است (هاياشي، کايوکو، «نهاد وقف در استانبول قرن شانزدهم: تحليل بررسي وقفهاي ثبت شده، 1546 مورد»، خاطرات تويوبانکو، 1992 ، 50، صص 113 - 93(.
cf. Hayashi . Kayoko. The Vakif Institution of the Toyo Bunko 50. 1992. pp.93-113.
3-او پسر محمدمهدي نواب و مردي دبير (منشي)، تاريخدان و شاعر عصر ناصري بود. او کتابي دربارهي واقعهي کربلا نوشت و ترجمهي نامهي معروف امام علي (ع) به مالک اشتر نيز از وي است. او مدت زماني در وزارت امور خارجه کار ميکرد و بالاخره در 1299 ه.ق، يعني اندکي پس از امضاي سند وقف مورد بحث از سوي همسرش، فوت کرد. (بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، تهران، 1335، ج 1، ص 291).
4-موقعيت دقيق جغرافيايي آن 51 درجه و نه دقيقه - 35 درجه و 30 دقيقه است (پاپلي يزدي، محمدحسين، فرهنگ آباديها و مکانهاي مذهبي کشور، مشهد، 1367).
5-اين باغ را به راحتي ميتوان در نقشههايي که ميرزا عبدالغفار [نجمالدوله] د 1309 ه.ق از تهران تهيه کرده بود يافت (نگارنده از نسخهي پست تصويري مورخ 1363 که از مؤسسهي سحاب دريافت کرده، استفاده کرده است).
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله