نیت، هدفگیری، جهت یابی یا مقصدی است که در هنگام عمل بر ذهن عمل کننده مستولی است (2) بنابراین ارزش تصمیم و اقدامِ هدفدار به ارزش هدفی که انسان را تحریک و وادار به اقدام کرده و به انگیزه زیربنایی مغز و روان او باز می گردد(3).در هر دو مورد برای تحلیل و توجیه عمل وقف می توانستیم به نظریه های گونه گون علم روانشناسی توسل جوئیم.
نظریه ویلدورانت: این نویسنده در کتاب مشهور لذّات فلسفه خصایص و ویژگیهای بارز شخصیتی افراد را در سنین مختلف به این صورت طبقه بندی کرده است:(4)این خصایص کم و بیش در مورد کلیه افراد سنین موردنظر صادق است.
اریک اریکسون نیز تقریبا همین تقسیم بندی را از خصایص روانی افراد ارائه می کند(5).وجه مشترک این تقسیم بندیها در حقیقت ارائه ملاکی مؤثر برای تجزیه و تحلیل رفتار آدمیان است.
نکاتی که ویلدورانت در مورد خصایص افراد مسن جامعه ذکر می کند در بسیاری از موارد به عنوان خصایص اکثر واقفین مصداق دارد؛ چرا که در مطالعه وقفنامه ها به این نکته آگاهی می یابیم که معمولاً واقفین در سنین بالای عمر، مال و دارایی خود را وقف نموده اند؛
مثلاً در وقفنامه ها می خوانیم: واقف «در حالت صحت عقل و کمال شعور» مال خود را وقف نموده است. در وقفنامه مدرسه نوریه اصفهان درباره واقف آمده است:
«... همیشه به صفات کمال موصوف بوده و الحال که سن شریفش پنجاه و دو که حد کمال، رسیده کمالی دیگر یافته و...» این همه مؤیّد این مدعاست که بسیاری از واقفین مراحل جوانی و میان سالی خود را طی کرده و به زعم ویلدورانت از مرحله بازی و کار گذشته و در مرحله استراحت دست به وقف اموالشان زده اند، و این امری کاملاً منطقی و طبیعی است.
با توجه به نظریه یادشده، واقفین معمولاً کسانی هستند که البته این خصایص لزوما در مورد همه واقفین صدق نمی کند و چه بسا واقفانی بودهاند که به علت موقعیت ویژه سیاسی و اقتصادی در سنین جوانی مال و دارایی خود را
1ـ در مرحله میان سالی و پیری هستند.
2ـ نه غریزه و استقرا، بلکه برهان و پختگی عقل و منطق بر شخصیت آنها حاکم است.
3ـ از مرحله هنر و دانش گذشته و دین و حکمت مبنای عمل و رفتار آنهاست.
4ـ این حاکمیت دین و حکمت می تواند علاوه بر تسلط عقل منبعث از محافظه کاری و دوراندیشی باشد. وقف نموده اند؛ مانند بعضی از پادشاهان سلسله صفویه بزرگان سیاست.
نکته دیگر اینکه نظریه ویلدورانت در مورد خصایص فردی حاکم بر افراد است و در مورد انگیزه ها و عواطف سخنی نمی گوید؛ در حالیکه انگیزه ها و عواطف هستند که خصایص بارز شخصیتی هر فرد را تعیین می کنند. برای ادراک بهتر موضوع، نظریه طبقه بندی نیازهای آدمی را که آبراهام مزلو بیان نموده شرح می دهیم:
نظریه آبراهام مزلو: وی معتقد است «انگیزه ها» (Motives) ـ یا «نیازها» ـ دلایل رفتار آدمی هستند؛ آنها موجب آغاز و ادامه فعالیت میشوند و جهت کلی رفتار یک فرد را معین می کنند. باید توجه داشت که اصطلاح نیاز (Need) در اینجا به معنی ضرورت آنی یا خواست عاجل نیست و معنی آن صرفا چیزی است که در درون فرد او را به عمل وادار می کند(6).
نیازهای آدمی از منظر آبراهام مزلو
مزلو در یک چارچوب نظری به توضیح نیازهای آدمی می پردازد. به زعم وی نیازهای آدمی از لحاظ اهمیت دارای مراتبی هستند:
1ـ نیازهای فیزیولوژیک
2ـ نیازهای ایمنی (تأمین)
3ـ نیاز تعلق اجتماعی
4ـ نیاز احترام
5ـ نیاز تحقق خویشتن
به نظر مزلو این نیازها به عنوان محرک رفتاری در درون هر فردی موجودند؛ ضمن اینکه می توانند به عنوان یک نیاز جمعی مطرح شوند. این نیازها را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1ـ نیازهای فردی مرتبط با خود (بقای ذات)
2ـ نیازهای فردی مرتبط با افراد تحت مسؤولیت فرد (بقای نوع)
مثلاً، نیاز به غذا در حالت گرسنگی فردی و کوشش برای ارضای آن یک نیاز طبقه اوّل است و نیاز به غذا برای زن و فرزندان و افراد تحت سرپرستی فرد و کوشش جهت ارضای آن جزو نیازهای طبقه دوم بهشمار می آید. اینک به بیان رابطه این دو نوع نیاز با مسأله وقف می پردازیم:
انگیزه های فیزیولوژیک و ایمنی
انگیزه های فیزیولوژیک و ایمنی بین انسان و حیوان مشترک هستند. این انگیزه ها شامل نیاز تشنگی، نیاز امور جنسی، و بقای ذات و.. هستند. مزلو معتقد است در جوامع بشری، ارضای انگیزه های فیزیولوژیک نیاز حیاتی همه افراد است و این انگیزه ها زیربنای اولیه کلیه رفتارهای آدمی را تشکیل می دهند؛ در صورتیکه انگیزه های فیزیولوژیکِ هر فرد برآورده شود،وی به دنبال ارضای سایر انگیزه ها خواهد رفت. همچنین، ترکیب نیازها در آدمیان با یکدیگر متفاوت است. برای یک نفر ارضای غریزه گرسنگی مهمترین انگیزه است و دیگری امنیت و سلامت از جنگ، امراض، بیثباتی اقتصادی، عوارض طبیعی و غیره را نیاز اصلی خود می داند.
بدینترتیب جایگزینی انگیزه ها تا آخرین انگیزه برای فرد ادامه می یابد و با توجه به وضعیت زندگی فرد، تغییر یافته، صعود یا نزول می کند.
انگیزه های فیزیولوژیک به عنوان انگیزه هایی ابتدایی و اوّلیه در قرآن مورد توجه قرار گرفته است:
«وَاللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلوُدِ الْاَنعامِ بُیُوتا تَسْتَخِفّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ اِقامَتِکُمْ وَ مِنْ اَصوافِها وَ اَوْبارِها وَ اَشْعارِها اثاثا وَ مَتاعا اِلی حین.
وَاللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَالْجِبالِ اَکْنانا وَ جَعَلَ لَکُمْ سرابیلَ تَقِیکُمُ الحَرَّ و سَرابیلَ تَقِیکُمْ بَاْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلّکُمْ تُسْلِمُونَ»(نحل80 و 81)
و خدا برای سکونت شما (سکونت دایم) منزلهایتان را و برای سکونت موقت از پوست چهارپایان خیمه ها را برای شما قرار داد تا وقت حرکت و سکون سبکوزن و قابل انتقال باشد و از پشم و کرک و موی «شتر و گوسفند» اثاث منزل و اسباب زندگانی برای شما خلق فرمود تا در حیات از آنها استفاده کنید.
و خدا برای آسایش شما از گرما سایبانهایی «از درختان و سقف و دیوار و کوه ها مهیا ساخت و از غارهای کوه برای شما پوشش و اتاق ها قرار داد تا از سرما و گرما پناهی گیرید و نیز (از نباتات و کرم ابریشم و حیوانات) لباسی که شما را از گرمای آفتاب و سرمای زمستان بپوشاند خلق کرد و نیز برای آنکه در جنگ محفوظ مانید لباس آهن مقرر گردانید. اینچنین نعمت هایی را خدا بر شما تمام و کامل کرد تا مگر مطیع و تسلیم امر او باشید.
و همچنین می خوانیم:«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذاالْبَیْتِ. اَلّذی اَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»(قریش 4 و 3)
پس باید خدای یگانه را بپرستید که به آنها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و خطر ایمنشان ساخت.
این آیات به نیاز آدمی در خصوص گرسنگی، تشنگی، گرما و سرما اشاره می نماید و نکته جالب توجه اینکه این نیازها در قرآن در کنار انگیزه بقای ذات آورده شده است؛ آنجا که خداوند به آدم می فرماید:
«فَقُلْنا یاآدَمُ اِنَهذاعَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوجِکَ فَلایُخْرِجَنَّکُما مِنَالجَنَّهِ فَتَشْقی. اِنَّ لَکَ اَلاّ تَجُوعَ فیها وَ لاَتعری.وَاَنَّکَ لاتَظْمَؤْا فیها وَ لاتَضْحی. فَوَسْوَسَ اِلَیْهالشَّیطانُ قال یا آدَمُ هَلْ اَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ و مُلکٍ لایَبْلَی»(طه، 120ـ117)
آنگاه گفتیم ای آدم محققا بدان که این شیطان با تو و همسرت دشمن است. مبادا شما را از بهشت بیرون آرد از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوید. همانا برای تو در بهشت هرگونه غذا و لباس آماده است نه هرگز در آنجا گرسنه شوی و نه عریان مانی. و نه هرگز در آنجا به تشنگی و گرمای آفتاب آزار بینی. شیطان در او وسوسه کرده و گفت: ای آدم آیا تو را به درخت ابدیت و ملک جاودانی راهنمایی کنم؟
در تفاسیر درخت ابدیت و ملک جاودانی (سلطنتی که هرگز کهنه نمی شود) را بقا و تداوم نسل دانستهاند. مرحوم آیتاللّه طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن، ملک جاودانی را تداوم نسل آدم میداند که به عنوان یک شجره طیبه از حضرت آدم شروع می شود و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت(7).
به همین نحو میتوان یکی از علل وقف نمودن مال و دارایی را توجه این افراد به نیازهای فیزیولوژیک نسل و فرزندان پس از خویش دانست؛ چرا که اکثر وقفنامه ها صراحتا بخشی از درآمد موقوفه را حق فرزندان واقف دانسته و حق تولیت را نیز اکثر واقفین بعد از خود برای فرزندان ذکور و اناث خود ـ نسل بعد از نسل ـ قرار داده و تعیین کردهاند؛
انگیزه های فیزیولوژیک
لذا این موارد درباره انگیزه های فیزیولوژیک قابل ذکرند:
1ـ این انگیزه ها از بدو خلقت آدمی در نهاد وی به ودیعه گذاشته شده است.
2ـ ارضای این انگیزه ها امری طبیعی و فطری است.
3ـ کوشش ها، اهداف و اعمال آدمی با توجه به این انگیزه ها قابل تفسیر و توجیه اند.
4ـ واقفین خیراندیش با وقف نمودن مال خود هم به ارضای انگیزه های فرزندان نسل بعد از خود پرداخته و هم ثواب اخروی برای خود خریده اند.
5 ـ واقفین خیراندیش به بقای نسل خود کمک نموده اند. بدیندلیل «وقف خاص»، عینیترین نمود غریزه صیانت ذات و «وقف عام» عالیترین نحوه ارضای انگیزه صیانت نوع است.
صیانت ذات در «غریزه پدری» نیز تجلی می نماید؛ زیرا عمر انسان محدود و حیات او فانی است و آدمی احیای وجود و بقای خود را در اولادش می بیند؛ بدین جهت می خواهد خود را در وجود فرزندانش زنده نگاهدارد و از اینرو شاعر عرب فرزند صالح را بزرگترین نعمت خداوندی دانسته است:
نِعَم الالِه علیالعباد کثیرةواجلّهنَّ نجابة الاولاد :نعمت های الهی بر بندگان بسیار است و مهمتر و آشکارتر از همه فرزندان صالح و نجیب است(8).
و می بینیم که خداوند بر بسیاری از انبیای خود بهواسطه اعطای ذریه صالح منّت گذارده است:«وَلَقَدْ اَرْسَلنا رُسلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجا وَ ذُرّیّةً»(رعد، 38)
و پیش از تو رسولانی فرستادیم و همسران و فرزندانی برای آنان مقرر کردیم.پیامبر گرامی اسلام میفرماید:
«بهترین یادگار و میراثی که انسان از خود به جای میگذارد سه چیز است: صدقه جاریه (وقف) که اجر و مزدش به او میرسد، دانشی که بعد از او مورد عمل و استفاده واقع شود و فرزند شایستهای که خیری در بر داشته باشد.» با توجه به این حدیث شریف سه مسأله می توان بیان کرد:
برداشت از حدیث
1ـ وقف اموال و ارزش علم و ذریه صالح در یک ردیف ذکر شده اند.
2ـ در طول تاریخ اسلام ارتباطی تفکیکناپذیر بین وقف اموال، دانش و فرزند صالح وجود داشته است.
3ـ وقف اموال باعث دستیابی آدمی به دانش و فرزند صالـح میگردد؛
چرا که بسیـاری از واقفین خیراندیش اموال و دارایی خود را وقف ساختن مراکز علمی، مانند مـدارس و حـوزه های علمیـه نموده و بدینوسیلـه به بسـط و گسترش دانش کمک شایانی نموده اند.
و از جهت دیگر فرزندان آنها به عنوان متولّی عهدهدار حفاظت و تـداوم فعالیتـ های مدارس بوده اند و بسیاری از آنان بهواسطه تماس با اهل علم به جرگه آنان پیوسته و در نتیجه هم ثواب خیری به علت وقف اموال نصیب پدرانشان شده و هم خود اهل علم گشته اند و به عنوان فرزندان صالحِ واقفین تداومدهنده عمل حسنه پدران خود گردیده اند.
انگیزه اجتماعی (تعلق)
پس از آنکه نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی تا اندازهای ارضا شدند، نیازهای اجتماعی بر شخصیت آدمی مسلط می شود؛ چرا که انسان موجودی اجتماعی است. اغلبِ افراد دوستدارِ رابطه متقابل با دیگران هستند. و دوست دارند در وضعی قرار بگیرند که مورد علاقه و پذیرش دیگران واقع شوند(9). انگیزه اجتماعی باعث می شود تا آدمی به خیرخواهی برای جامعهای که خود فردی از افراد آن است سوق یابد.دریدبن حمة گوید:و هل انا الاّ من غزیة اِنْ غوتْغَوَیتُ و انْ تَرشدُ غریة اَرشدُ :(من اهل قبیله «غریه»ام که اگر گمراه و بدبخت و سرگردان شود من نیز به این بلایا گرفتار آیم و اگر به رشد و کمال و خوشبختی رسد گویی من نیز بدان ها دست یافته ام(10).)
ومقنع کندی گوید:و انّالذی بینی و بین بنی أبی و بین بنی عمّی لمختلف جدّا فان اکلوا لحمی وَ فرتُ لحومهم و ان هدموا مجدی بنیتُ لهم مجدا و ان ضیّعوا غیبی حفظتُ غیوبهم و ان هم هووا غیّی هویتُ لهم رشدا :
بین من و فرزندان پدرم و پسرعموهایم اختلاف شدید است. اگر مرا تکه تکه کنند و بخورند من گوشت بدن آنها را زیادت کنم و اگر مقام و مجد مرا ویران کنند من برای آنان مجد و بزرگی فراهم کنم و اگر غیبت من نموده و ناسزا گویند من حفظالغیب آنان کنم و اگر آنان هلاکت و سقوط مرا بخواهند من هدایت و سعادت آنها را می خواهم(11).)
این انگیزه ها باعث ایجاد دو دسته خصایص «روابط اجتماعی» و «روابط خانوادگی» در افراد می گردد. تجلّی خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی در افراد عبارت است از رفتار خوب با مردم، جود و احسان، تعاون و همکاری، اتحاد و همبستگی، امر به معروف و نهی از منکر، عفو و ایثار و... تجلی خصوصیات مربوط به روابط خانوادگی در افراد عبارت است از نیکی به والدین و خویشاوندان، حُسن معاشرت همسران با یکدیگر، سرپرستی خانواده و پرداخت نفقه به آنها و...
وقف به عنوان یک پدیده اجتماعی در حقیقت بر هر دو دسته روابط اجتماعی و روابط خانوادگیِ واقف تأثیر مثبت می گذارد.
خداوند با بذل توجه به انگیزه اجتماعی، مردم را به زندگی براساس تعاون در راه خیر عام دعوت می نماید و می فرماید: «و تعاونوا علیالبرّ والتقوی و لاتعاونوا علیالاثم والعدوان» و ترتیب این تعاون جمعی را به حسب ترتیب اقوام و بستگان قرار داده است .
تا اینکه بر بهترین پایه ها استوار باشد «و وصّینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امّه کرها و وضعته کرها» سپس دایره عواطف اجتماعی را گسترش و وسعت داده و مؤمنان را به توجه به ناتوانان و ایتام و مساکین و همسایگان و غیره دعوت کرده، همه این امور را عبادت دانسته می فرماید:
«وَاعْبُدُوااللّهَ وَ لاتشرکُوا به شیْئا وَ بِالوالِدَیْنِ اِحسانا وَ بِذیِ الْقُربی وَالیَتامی وَالْمَساکینِ وَالْجار ذِیالْقربی وَالْجارِالجُنبِ وَالصّاحِبِ بِالجَنْبِ وَ ابْنِالسّبیل وَ ما مَلَکَتْ اَیمانُکُم اَنَاللّهَ لایُحبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا.»(نساء،36)
خدای یکتا را بپرستید و چیزی را بر او شریک قرار ندهید و نسبت به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و همسایه بیگانه و دوستان موافق و رهگذران و بندگان و کسانی که زیردست شمایند، در حق همه نیکی و مهربانی کنید که خداوند مردم خودپسند و متکبّر را دوست ندارد)
و این انگیزه تا جایی گسترش می یابد که می فرماید «انّما المؤمنون اخوه» و حتی شامل مهربانی با حیوانات نیز می شود.
عینیترین مصداق عمل به این آیه و سایر آیات مشابه را می توان در «وقف» مشاهده نمود. تاکنون هیچ وقفنامه ای یافت نشده که به نحوی از انحا یکی از موارد مطروحه در آیه یاد شده را جهت کمک و احسان تعیین ننموده باشد. این وقفنامه ها علاوه بر اینکه خود مدارکی دال بر حقانیت دین مبین اسلام ـ به عنوان عالیترین اندیشه ـ در خدمت رفاه و خوشبختی انسان هایند، سندی جامع بر واقعنگری اسلام در درک فطرت و نیاز بشری بهشمار می آیند. بد نیست به اختصار نگاهی به پارهای از این وقفنامه ها بیفکنیم:
1ـ «... در هر شب نقدا تسلیم شصت نفر از شیعیان اثنیعشریه ظاهرالاحتیاج سوای چهلویک نفر مقرّری هر شب نمایند که از آن وجه افطار کنند...»
(از وقفنامه مدرسه سلطانی اصفهان)
2ـ «... صرف صلحا و علماء سکان آنجا و خدمت از اماکن شریفه شود...» (از وقفنامه مدرسه نوزیه اصفهان)3ـ «.. و دو ثلث، صرف مصیبت حضرت ابیعبداللّه و یک ثلث دیگر صرف خیرات مطلقه..» (از وقفنامه حاجرضا گوگدی در گلپایگان)
4ـ در قریه مجومرد یزد جزو مصارف وقف «پاپوش برای زوّار» و آش و نان فقرا و تعمیر پل و ایجاد راه و مخارج مکتب اطفال فقیر و دستمزد معلم آنان معین شده است(12).
بدینلحاظ پدیده وقف به عنوان یک سنت و سیره نبوی دارای حیطه وسیعی از فعالیت و اقدام می باشد تا جایی که اگر به درستی در جامعه عمل و اجرا شود، هیچگاه در جامعه اسلامی با کمبودهای اقتصادی، اجتماعی و آموزشی، فرهنگی روبهرو نخواهیم شد.
با وجود این پدیده وقف در زمینه انگیزه اجتماعی اولاً توانسته است عواطف و نیازهای اجتماعی واقفین را برآورده سازد، ثانیا وسیلهای دائمی برای تعدیل امتیازهای طبقاتی فراهم نماید و ثالثا پدیده زیانبار فقر را تا حد ممکن در جامعه ریشه کن نماید.
انگیزه احترام و جلب محبت
یکی از انگیزه هایی که باعث میشود فرد نحوه خاصی از رفتار را بروز دهد، انگیزه جلب احترام و محبت دیگران است. وجهه و احترام نوعی سلوک و رفتار است که انتظار می رود دیگران در حضور شخص نشان دهند؛ از قبیل حرمت یا بیحرمتی، رسمیت یا صمیمیت، مدارا یا صراحت(13).مردم در سراسر زندگی خود طالب و جویای وجهه اجتماعی هستند و از طرق گونه گ ون همچون کسب و شغل پُر درآمد، حسن رفتار و اخلاق در برخورد با مردم، کسب مدارج بالای تحصیلی و غیره در جهت ارضای این انگیزه می
کوشند.
پدیده وقف را نیز می توان با همین دید توجیه و تبیین نمود. واقف با این عمل خود در عین اینکه وجهه و احترام اجتماعی دنیوی کسب میک ند، به سعادتی اخروی نیز دست می یابد. به دیگر سخن، وقف نمودن مال یا دارایی یکی از بهترین طرق کسب وجهه و احترام اجتماعی است.
نکته مهمی که باعث ارزشمندی وقف میگردد انتخاب طریقه صحیح ارضای نیاز احترام و جلب محبت دیگران است. قرآن در مورد کسانی که برای کسب احترام و اثبات برتری خود به رفتارهای بیهوده دست م یزنند می فرماید:
«الهیکمالتکاثر حتی زرتمالمقابر» (بسیاری اموال و فرزندان شما را غافل داشته است تا آنجا که به ملاقات قبور روید) و بدینسان در پی جلب احترام اجتماعی، به بسیاری مال و فرزندان خود فخر می نمایند تا جائی که یهودیان می گفتند:«اناللّه فقیر و نحن اغنیاء»(آلعمران، 181)
خداوند در جایی دیگر می فرماید:«اِعْلَموْا اَنَّما الْحَیوة الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینة وَ تَفاخُرٌ بَیْنکُمْ و تکاثُرٌ فیِالْاَموالِ وَالْاَوْلادِ...»(حدید، آیه 20)
(بدانید که زندگانی دنیا در حقیقت بازیچه است و لهو و عیاشی و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص و زیاد کردن مال و فرزندان و...)خداوند در قرآن برای کسب وجهه و احترام اجتماعی انسانها را اندرز مید هد و می فرماید:
«اَلْمالُ والْبَنُونَ زینَةُ الحَیوة الدُّنیا والباقِیاتُ الصالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِکَ ثَوابا وَ خَیرٌ اَمَلاً»(کهف، 46)(مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند و لیکن اعمال صالح که تا قیامت باقی است نزد پروردگار بسی بهتر و عاقبت آن نیکوتر است.)
قرآن از مال و فرزندان صالح به عنوان زینت های حلال نام می برد، ولی آنچه شایسته یک مؤمن واقعی است بهره برداریاز این زینت ها در جهت عمل صالح ـ مثل وقف ـ برای دستیابی به سعادت آن جهان و رضایت خداوند است:
«امِنوُا بِاللّه وَ رَسُولِه وَاَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مَسْتَخلَفینَ فیهِ فَاّلَذینَ امَنوُا مِنْکُم وَاَنْفقُوا لَهُمْ اَجرٌ کَبیرٌ»(حدید، 7)
(ای بندگان به خدا و رسول او ایمان آرید و از آنچه شما را در آن وارث گذشتگان گردانید به راه خدا انفاق کنید پس برای کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کردند پاداشی بزرگ خواهد بود.)
بدین لحاظ می توان عنوان نمود که وقف ـ به عنوان یک عمل صالح ـ بهترین راه کسب احترام و محبت اجتماعی است؛ چرا که اولاً واقف به آرامش روحی می رسد؛ زیرا می داند که با وقف کردن مال خود ثوابی را کسب کرده و از گناهی اجتناب نموده است.
ثانیا، واقف دین خود را به اجتماع ادا کرده و به ندای بزرگان دین و استغاثه نیازمندان پاسخ مثبت داده است.
ثالثا، نیازهای عاطفی خود را برطرف نموده و آینده روشن و ثابتی را برای فرزندان خود پیریزی کرده است.
رابعا، از طریق وقف، محبت مردم را ـ چه قبل و چه بعد از فوت ـ به سوی خود جلب کرده و خود را از درد تنهایی و غربت نجات داده است(14).
انگیزه خودیابی یا تحقق خویشتن
یکی از مهمترین و اساسیترین انگیزه های آدمی که در رأس هِرَم نیازهای «مزلو» قرار دارد، و نیاز انسان به تعالی و ترقی، حقیقت جویی و کمال و گرایش به خیر و زیبایی است. زمانی که همه نیازهای آدمی به نحوی برآورده گردید، نیاز به کمال بار دیگر او را به تکاپو و فعالیت وا می دارد.گویا آدمی همیشه در جستجوی مرحله و مرتب های بالاتر است تا به حدّ اقناع برسد. این نیاز گاهی باعث می گردد که سایر نیازها نادیده گرفته شده و تحتالشعاع قرار گیرند. مولانا درباره سیر تکامل حیات آدمی می سراید:
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر
با ملائک پس در آرم بال و پر
بار دیگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گوید آن کانّا الیه راجعون
فردی که به این مرحله از تکامل در حیات خود رسیده است، دیگر انگیزه های ابتدایی، شخصیت وی را تحتالشعاع قرار نمی هد. وی به بینش و ادراکی قوی از موقعیت خود در رابطه با جهان و خالق آن رسیده است. در این مرحله همهچیز یکسره پوچ و بیهوده مینماید و فقط دستیابی به نیکی امری مهم و ارزشمند است. کمال آدمی در نیکی نمودن به خویشاوندان و جامعه ـ از جمله از طریق وقف ـ است.
قرآن می فرماید:«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتی تُنْفِقُوا مِما تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَاِنَاللّه بِه علیم»(آلعمران، 92)(هرگز به مقام نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. پس به راستی خدا بسی بدان دانا است.)
کلمه «نیکی» نشاندهنده دستیابی آدمی به کمال و ارضای نیاز تحقق خویشتن است. مرحوم آیتاللّه طالقانی (ره) در تفسیر گرانقدر پرتوی از قرآن در توضیح و تفسیر این آیه می گوید:
مفهوم انفاق ـ با نظر به ریشه لغوی آن ـ از دلبستگی به خود و علائق خود بازشدن و راه نهایی ـ نفق ـ بهسوی دیگران گشودن است. برای انسان آگاه، در هر انفاقی این رهایی و اوجگیری و وسعتیابی مشهود است و هرچه بیشتر موردنیاز باشد .
و کار و کوشش بیشتری برای فراآوردنش شده باشد دلبستگی و محبوبیت بیشتری دارد و هرچه محبوبتر باشد انفاق آن تکان دهنده تر و رهاکننده تر است. پس آنکه محبوب و دلبستگی و کوشش و محبوب قابل انفاق ندارد و آن که یکسره مجذوب رشته های مالی و محکوم علاقه های آن است جاذبه و انگیزه تکاملی ندارد.
وی همچنین معتقداست که جاذبه و انگیزه تکاملی انسان از طریق انفاق ـ و یکی از مصادیق بارز آن یعنی وقف ـ است که انسان را به «مقام» خلافت در زمین و مالکیت الهی و حقیقتی می رساند(15).
با توجه به سخنان آیتاللّه طالقانی، اولاً یک انسان آگاه ـواقف ـ با وقف اموال خود به یک رهایی و وسعت نظر و اندیشه دست می یابد. ثانیا، هرچه فرد بیشتر اموال و دارایی خود را که مایه دلگرمی و دلبستگی اوست وقف نماید این وقف تکاندهنده تر است و انسان را بیشتر به کمال می رساند، ثالثا، آن که کمتر به انفاق (وقف) مال و دارایی می پردازد؛ در حالیکه استطاعت و قدرت این انفاق را دارد فاقد انگیزه تکاملی و تحقق شخصیت خود است.
انگیزه خودیابی:
در نتیجه وقف اموال و دارایی یکی از بهترین طرق ارضای انگیزه خودیابی است؛ چرا که :
1ـ نیازهای عالی انسان رشد و نموّی است که در واپسین مراحل کمال قرار دارد و در نتیجه واقف کسی است که از لحاظ نیازها به عالیترین مرحله شخصیت وجودی خود دست یافته است.
2ـ اشباع نیازهای عالی آثاری را در انسان پدید می آورد که به افزایش نیکبختی عمیق او منجر می شود؛ همچون احساس قرب به خداوند و محبت به او و فنا در او.
3ـ سرانجام، اشباع نیازهای عالی برای ایجاد شخصیت والای انسان مناسبتر است و بهترین وسیله اشباع این نیازها وقف اموال و دارایی است.
ذکر این انگیزهها جهت تعیین علل واقعی وقف، بدینمعنا نیست که محرکهای آدمی فقط در این انگیزه ها خلاصه می شود؛ بلکه ما می توانیم در این خصوص محرکها، تمایلات و انفعالات رفتاری دیگر را نیز ذکر نماییم. امام محمد غزالی که خود از پرورشیافتگان مدارس وقفی است، انگیزه ها و محرّکهای رفتار آدمی را به ایننحو تقسیم بندی نموده است.
انگیزه ها و محرّکهای امام محمد غزالی
1ـ تقسیم محرّکهای درونی برحسب طبیعت اخلاقی انسان که شامل چهار تمایل بهیمی، سبعی، شیطانی و ربانی است.
2ـ تقسیم محرّکهای درونی، براساس توجه به حُبّ بقا در موجود زنده که شامل سه تمایل: فردی، اجتماعی و عالی است.
3ـ تقسیم محرّکهال درونی براساس نگرش به مقصد و هدف که شامل دو تمایل: دینی و هوی و هوس است(16).
با توجه به تقسیمبندی غزالی ما می توانیم وقف را از لحاظ محرک درونی واقفین توجیه و تبیین نماییم؛ فیالمثل محرّک آدمی در وقف اموال و دارایی برحسب طبیعت اخلاقی انسان جزو تمایلات ربّانی آدمی است؛ در حالیکه محرّک آدمی در وقف اموال برحسب توجه به بقا میتواند جزو هر سه دسته تمایل فردی، اجتماعی و عالی واقفین باشد و اینهمه در حالی است که محرک واقف براساس نگرش به مقصد و هدف جزو تمایلات و انگیزههای دینی است.
که اصل مسلم عمل اسلامی عبارت است از: شناسایی نیت عملکننده. آیات، احادیث و روایات متعدد و متواتر درباره نیتشناسی ضرورت چنین تحلیلی را توجیه می نماید.
نیت امری مستور و ذهنی و نامرئی است و کشف نیات کار سادهای نیست و جز خداوند متعال کسی نم یداند که در دل انسانها چه می گذرد؛ لیکن از روی اعمال افراد گاهی می توان به نیّات آنها پی برد. به همین دلیل منکر انگیزههای منفی افراد در وقف نمودن مال نیستیم. تاریخ اقتصادی و سیاسی این سرزمین گواه براین مطلب است که بسیاری از افراد به دلایل اقتصادی و سیاسی اموال خود را وقف نمودهاند، که این تحقیقی جامع و جداگانه می طلبد.
باری به همراه هر عمل صالح نیت خوبی وجود دارد و از روی اعمال صالح می توان به نیات پاک افراد آگاهی یافت. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند: «نیةالمومن خیر من عمله و نیةالکافر شر من عمله و کل عامل یعمل علی نیّته» (نیت مومن بهتر از کردارش و نیت کافر بدتر از عملش است و هر عاملی عمل کند بر نیّتی که دارد) .
و انسان در مقابل کارهای خود پاداش شایسته دریافت میک ند «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره» و «من عمل صالحا من ذکرا وانثی و هو مومن فلنحیینه حیاة طیبة» و در جایی دیگر نتیجه عمل صالح را مایه رسیدن به پایگاه رفیع می داند:«فضلّاللّه المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجة».
به امید آنکه انگیزه و نیّات ما در اعمال و رفتارهای اجتماعی و فردی، انگیزه های خدایی و کمالجویانه و قرب و رضای الهی باشد.
پی نوشت:
1- دکتر عظیمی، سیروس، روانشناسی عمومی، تهران، انتشارات دهخدا، 1348، ص30.
2- بنیاد انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی، ذکر، دفتر شماره 5، ص94.
3- بنیاد انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی، ذکر، دفتر شماره 7، ص160.
4- دورانت، ویل، لذات فلسفه، ترجمه دکتر عباس زریاب خوئی.
5- احمدی علونآبادی، احمد، مقدمه ای بر مشاوره و رواندرمانی، اصفهان، نشر جمعه، 1363، ص85.
6- پال هرسی و بلانچارد، کنث، مدیریت رفتار سازمانی، دکتر علی علاقه بند (مترجم)، تهران، امیرکبیر، ص18.
7- طالقانی، سیدمحمود، پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، جلد سوم.
8- عبدالعظیم، علی، فلسفه شناخت در قرآن کریم، سیدصادق سجادی (مترجم)، ص130.
9- منبع شماره 6، ص37.
10- منبع شماره 8، ص149.
11- منبع شماره 8، ص149.
12- سپنتا، عبدالحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، اصفهان، انتشارات اوقاف اصفهان، 1346، ص371.
13- منبع شماره 6، ص39.
14- دکتر الکبیسی، محمد عبید، احکام وقف در شریعت اسلام، صادقی گلدر (مترجم)، انتشارات اوقاف مازندران، ص113ـ112.
15- منبع شماره 7.
16- حجتی، محمدباقر، روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی، ص62.
میراث جاویدان
نویسنده:عباس معدندار آرانی
این مقاله در تاریخ 1403/8/27 بروز رسانی شده است: