ستاره‏ای در آسمان شهادت

با اینکه روزگار، گرد کهنگی بر گذشته پاشیده و تاریخ، فاصله‏ای چندین ساله میان ما انداخته است، نداهایی می‏توانند دست وجدانمان را بگیرند و میان خاکریزهای جنگ ببرند؛ گرچه احتمالاً بسیاری از این حرف‏ها با گذشت زمان رنگ باخته یا فراموش شده‏اند. این مقاله، بخشی کوتاه از زندگی پرنور ستاره‏ای در آسمان شهادت را قلم زده است. در آن آسمان الهی، اخترانی درخشان‏ترند و چشم‏ها را بیشتر به خود خیره می‏سازند. زین‏الدین، از این دسته است. فرمانده سرافراز لشکر هفده علی بن ابن طالب
چهارشنبه، 22 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستاره‏ای در آسمان شهادت
ستاره‏ای در آسمان شهادت
ستاره‏ای در آسمان شهادت

نويسنده: محمد جواد آهنگر

اشاره

با اینکه روزگار، گرد کهنگی بر گذشته پاشیده و تاریخ، فاصله‏ای چندین ساله میان ما انداخته است، نداهایی می‏توانند دست وجدانمان را بگیرند و میان خاکریزهای جنگ ببرند؛ گرچه احتمالاً بسیاری از این حرف‏ها با گذشت زمان رنگ باخته یا فراموش شده‏اند. این مقاله، بخشی کوتاه از زندگی پرنور ستاره‏ای در آسمان شهادت را قلم زده است. در آن آسمان الهی، اخترانی درخشان‏ترند و چشم‏ها را بیشتر به خود خیره می‏سازند. زین‏الدین، از این دسته است. فرمانده سرافراز لشکر هفده علی بن ابن طالب علیه‏السلام . زندگی‏اش آرام است؛ بی‏تجمل، بی‏غرور و خاکی. همیشه خندان و با همه مهربان. قصد داریم لحظاتی را با او نفس بکشیم.

زین‏الدین در یک نگاه

مهدی زین‏الدین در هجدهمین روز مهر سال 1338 به دنیا آمده و 25 سال زندگی کرده است. جاهای مختلفی هم بوده؛ در مدرسه که تا کلاس پنجم یا شاگرد اول بود یا دوم، توی کتاب‏فروشی وقتی پاسبان‏ها آمدند تا پدرش را ببرند، با همسرش در خانه کوچک اجاره‏ای در اهواز، در خیبر، هور، سوسنگرد و کردستان، در جاده‏ای که گروهک منافقین کمین زده بودند، همراه برادرش کنار جیپ لندکروز با بدن سوراخ سوراخ و سرانجام گلزار شهدای شهر قم، کنار هم‏رزمان شهیدش و البته برای همیشه در دل مردم.
در همه این لحظه‏ها ـ اگر خوب نگاه کنی ـ آدمی عادی را می‏بینی که سعی می‏کند در هر لحظه بهترین کار را بکند، بهترین تصمیم را بگیرد و بهترین باشد. این سعی مدام و طاقت‏فرسا بود که این آدم عادی را آدمی کرد شگفت، به شگفتی مهدی زین‏الدین.

توجه مادر

مادر شهید زین‏الدین از زمان بارداری، کودک خود را مورد توجه دقیق قرار داده بود؛ هر غذایی را نمی‏خورد، در هر مهمانی‏ای شرکت نمی‏کرد، مرتب قرآن تلاوت می‏کرد و ذکر بر لب داشت. پس از آنکه مهدی به دنیا آمد، هرگز بدون وضو به او شیر نداد و همواره در راه تربیت اسلامی کودک، قدم برمی‏داشت. حاصل تربیت دقیق مادر، کودکی بود باهوش، زرنگ و مهربان که مسیر کمال را به سرعت می‏پیمود.

پیاده رو

پیش از انقلاب بود و بگیر و ببند ساواک. از هر کس که عکسی، اعلامیه‏ای یا رساله‏ای از امام خمینی رحمه‏الله پیدا می‏کردند، بازداشت بود و شکنجه و زندان و هزار جور اذیت و آزار دیگر. ساواک خیلی سخت‏گیری می‏کرد. با این همه فشار، هنوز هم بودند کسانی که اعلامیه پخش کنند، روی دیوارها شعار بنویسند و عکس و رساله امام را داشته باشند.
یک روز بیست تا پاسبان ریخته بودند دور و بر خانه پدری شهید زین‏الدین. مهدی که دید وضعیت خراب است، سریع رفت مغازه و هر چی کتاب و رساله امام بود، جمع کرد توی یک کارتن. کارتن را هم خیلی عادی گذاشت وسط پیاده‏رو جلو چشم همه. مأمورها که رسیدند به مغازه، همه جا را زیر و رو کردند، ولی چیزی گیرشان نیامد. خسته و کوفته رفتند دنبال کارشان. مهدی هم رفت و کارتن را آورد توی مغازه؛ روز از نو و روزی از نو.

پاریس، نه!

در هر عصری، انسان‏هایی انگشت‏شمار وجود دارند که روح بلند و عظمت وجودشان، همگان را حیران خویش می‏سازد. مردان غیرتمندی که برای انجام تکلیف، از تمام وابستگی‏های دنیا دل می‏کنند و تا رسیدن به کمال خویش، آرام نمی‏گیرند.
از چهار دانشگاه فرانسه برای مهدی زین‏الدین که یکی از بهترین رتبه‏های کنکور سراسری را به دست آورده بود، دعوت‏نامه فرستاده بودند. با اینکه او به درس خواندن بسیار علاقه داشت و با چند تن از دوستانش هم صحبت کرده بود، دعوت هیچ‏کدام را نپذیرفت. یکی از دوستانِ از پاریس برگشته به او گفته بود: در پاریس خدمت حضرت امام خمینی رحمه‏الله رسیدم. فرمودند که شما برگردید ایران، آنجا بیشتر به وجودتان نیاز است. با چند نفر از علما هم مشورت کرد و از رفتن منصرف شد. پاریس نرفت تا در تظاهرات خیابانی، شعارنویسی‏های در و دیوار و پخش اعلامیه شرکت کند.

اوج ایمان

قلب مؤمن، سرشار از آرامش است و دلهره هرگز در آن راه ندارد. زمانی که دشواری‏ها فرامی‏رسند و انسان در برابر سختی‏ها قرار می‏گیرد، این قلب روشن شده به نور ایمان است که به آسودگی و آرامش فرا می‏خواند.
جنگ با تمام رعب و وحشتش، برای عده‏ای، تنها صحنه کوچکی از آزمایش خداوند بود تا مؤمنان را محک بزند. شهید زین‏الدین، نمونه برجسته‏ای از این‏گونه انسان‏هاست. دشمن با همه توان‏مندی‏های خویش، در برابر قدرت ایمان چنین مردانی به زانو درآمده بود. ازاین‏رو، زین‏الدین با خیالی آسوده وارد منطقه دشمن می‏شد. آنجا را شناسایی می‏کرد و اطلاعات را به دست می‏آورد. میدان‏های مین، کانال‏ها، سیستم‏های هشدار دهنده، سلاح‏های پیشرفته و سنگرهای مستحکم دشمن، هیچ‏کدام کوچک‏ترین تشویشی در او ایجاد نمی‏کرد. صلابت و آرامش او، همه را متعجب کرده بود.

مرد بی‏غرور

غرور، خطرناک‏ترین آفت در زندگی مردان موفق است. یاد خداوند، توجه به زیردستان و رعایت ادب و احترام برای اطرافیان، غرور را در دل می‏میراند و انسان را تا قلّه‏های کمال بالا می‏برد.
زین‏الدین، مردی خاکی و بی‏غرور بود. همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین‏هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی می‏تراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین‏الدین را در دل‏ها جا می‏کرد، سادگی‏اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی‏تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا می‏خورد، درد دل‏هایشان را می‏شنید و از همه مهم‏تر، به آنان بسیار احترام می‏گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می‏کشید!

فرمانده، سر پُست

خیلی خوابم گرفته بود. چند ساعتی بود که نگهبانی می‏دادم. از خستگی کلافه شده بودم. نوبت پستم تمام شد، ولی هر چه منتظر ماندم، نفر بعدی نیامد. مجبور شدم خودم برگردم به سنگر و بیدارش کنم. با عصبانیت صدایش زدم: بلند شو برو سر پست. راحت گرفتی خوابیدی؟ بلند شد و رفت سر پست. صبح بود که با سر و صدای بچه‏ها از خواب بیدار شدم. سرم داد می‏زدند که این چه کاری بود کردی؟ گفتم: مگه چه کار کردم؟ گفتند: دیشب فرمانده لشکر را فرستادی برای نگهبانی. مو بر تنم سیخ شد، اما آقا مهدی هیچ‏وقت به رویم نیاورد.
بعدها فهمیدم که آن شب، آقا مهدی دیر برگشته بود. توی سنگر جا نبود و او هم جلو در یکی از سنگرها خوابیده بود. من هم توی تاریکی، آن هم با آن وضعی که او به خواب رفته بود، به فکرم نرسید که او نگهبان نیست. بنده خدا هم حرفی نزد و تا صبح نگهبانی داد.

جادوی محبت

شهید زین‏الدین با همه عظمت و بزرگی روح، قلبی سرشار از عطوفت داشت. صمیمی بود و مهربان. محبتش چنان در دل اطرافیان جا باز کرده بود که دلشان نمی‏خواست از او جدا شوند. حتی فرماندهان هم دنبال بهانه‏ای بودند تا او را ببینند و هم‏صحبتش شوند. بارها پیش می‏آمد که بسیجی‏ها به مرخصی نمی‏رفتند تا بیشتر در کنار زین‏الدین باشند. چهره خندانش، دل‏ها را به سوی خود می‏کشید و سحر سخنانش، خستگی‏ها را از تن بیرون می‏ریخت.

مهر پدر

زین‏الدین داشت پدر می‏شد. مادرش هم دل توی دلش نبود. می‏گفت: اگر پسر باشد، خدا می‏خواهد به جای او، یکی از پسرانم را از من بگیرد. یا مهدی شهید می‏شود یا مجید. خدا خدا می‏کرد که بچه دختر باشد. بچه که به دنیا آمد، نفس راحتی کشید. از کودک عکس گرفتند و برای مهدی فرستادند. مهدی می‏دانست که نوزاد، دختر است. می‏گفت: خدا را شکر! درِ رحمت به رویم باز شد. قرار است شهید شوم.
نزدیک عملیات بود. یک روز دیدم گوشه پاکت‏نامه از جیبش زده بیرون. گفتم: این چیه؟ گفت: عکس دخترم. گفتم: بده ببینمش. گفت: هنوز خودم ندیدم. عملیات نزدیکه، می‏ترسم مهر پدری کار دستم بده. باشه برای بعد.

آرزوی دیرین

نخستین و ارزشمندترین نعمت الهی، نعمت زندگی است و این آرزوهای انسان هستند که زندگی را برای او ارزشمند می‏کنند. خواسته‏های کوچک و بزرگی که هر کس برای رسیدن به آنها تلاش می‏کند. زندگی برای به دست آوردن ثروت، رسیدن به قدرت، کسب شهرت و....
زین‏الدین هدف خویش را از زندگی، چیز دیگری می‏دانست. آرزوی همیشگی او شهادت بود؛ چیزی که بارها و بارها از خدا خواسته بود. از زندگی، چیزی بزرگ‏تر از زندگی می‏خواست؛ کشته شدن در راه خدا و برای او. آرزویی که تنها با گذشت از دنیا و چشم‏پوشی از لذت‏های آن برآورده می‏شد. تنها لذتی که از دنیا می‏طلبید، چشیدن طعم خوش شهادت بود و سرانجام به آرزویش هم رسید.

مغز طراح عملیات

نبوغ و هوش فراوان، از ویژگی‏های افراد برجسته است. موفق‏ترین انسان‏ها، همواره کسانی نبوده‏اند که امکانات و موقعیت مناسب داشته‏اند. مردان بزرگ تاریخ، کسانی بوده‏اند که از کمترین امکانات، بیشترین بهره را برده‏اند.
جنگ تحمیلی با تمام دشواری‏ها و کمبود امکاناتی که داشت، استعدادهای فراوانی را شکوفا کرد. یکی از این استعدادها، سرلشکر شهید مهدی زین‏الدین است. از مهم‏ترین ویژگی‏های او، ابتکار عمل و تیزهوشی بود. هرگاه زین‏الدین به طرح‏ریزی عملیات در میان فرماندهان می‏پرداخت، همه را انگشت به دهان می‏گذاشت. کار دقیق اطلاعاتی، سرعت فهم تاکتیک و تکنیک‏های نظامی و به کارگیری هوشمندانه آنها در هدایت نیروها، او را به مغز طراح عملیات مشهور کرده بود.

گوسفند قربانی

چند وقتی می‏شد که مهدی نیامده بود مرخصی. دلمان برایش خیلی تنگ شده بود. وقتی برگشت، گوسفندی خریدیم و برایش قربانی کردیم. خیلی ناراحت شد و به من گفت: حالا می‏فهمم با اینکه این همه از خدا می‏خواهم شهید شوم، چرا شهید نمی‏شوم، تقصیر شماست! شما نذر می‏کنید که من سالم برگردم؟ گفتم: نه عزیزم! ما بارها تو را تقدیم خدا کرده‏ایم. وقتی خداحافظی می‏کنی، برای بدرقه هم دنبالت نمی‏آییم. می‏دانیم که تو نزد ما امانت هستی. ما نذر نکرده‏ایم که تو سالم بمانی. این گوسفند را هم به شکرانه دیدنت قربانی کرده‏ایم. اینها را که شنید، خوشحال شد و لبخند زد.

خطابه مادر

مکتبی که مردانش راه امام حسین علیه‏السلام را ادامه می‏دهند و زنانش حماسه‏های حضرت زینب علیهاالسلام را تکرار می‏کنند، طعم شکست را نخواهد چشید. حضرت زینب علیهاالسلام به زنان آموخت تا پیام‏رسانان حماسه خون باشند. هیچ ملتی در تمامی تاریخ، چنین پیوندی با مرگ نداشته است؛ ملتی که مرگ را خود برمی‏گزیند.
لحظه‏ای که پیکر شهید مهدی زین‏الدین به همراه برادرش، مجید روی دستان مردم تشییع می‏شد، صدای آتشین مادر، خطابه‏ای سر داد تا نشان دهد مادران و زنان این سرزمین، راه حضرت زینب علیهاالسلام را برای خود برگزیده‏اند: «خوف، شما را نگیرد. هرگز محزون نشوید. حرکت کنید؛ حرکتی حسینی. حماسه‏سرایی کنید. هدف مقدس را دنبال کنید. ... من آرزو می‏کنم کاش به تعداد رگ‏های بدنم پسر داشتم و در راه اسلام می‏دادم و با خون آنها، درخت اسلام را آبیاری می‏کردم».
منبع: ماهنامه گلبرگ

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
طلع النور علی البدر
play_arrow
طلع النور علی البدر
ورود ولید جنبلاط به دمشق برای دیدار با الجولانی
play_arrow
ورود ولید جنبلاط به دمشق برای دیدار با الجولانی
حاشیه‌های دیدار مداحان و شاعران اهل بیت (ع) با رهبر انقلاب
play_arrow
حاشیه‌های دیدار مداحان و شاعران اهل بیت (ع) با رهبر انقلاب
روز مادر و بهانه‌ای برای دیدار با مادر پهلوانان شهید
play_arrow
روز مادر و بهانه‌ای برای دیدار با مادر پهلوانان شهید
مداحی عربی محمد الجنامی در محضر رهبر انقلاب
play_arrow
مداحی عربی محمد الجنامی در محضر رهبر انقلاب
وایرال‌ترین اتفاق والیبال جهان؛ سقوط یک داور!
play_arrow
وایرال‌ترین اتفاق والیبال جهان؛ سقوط یک داور!
وضعیت گزارشگران شبکه ورزش در استودیو حین گزارش بازی حساس بارسلونا و اتلتیکومادرید
play_arrow
وضعیت گزارشگران شبکه ورزش در استودیو حین گزارش بازی حساس بارسلونا و اتلتیکومادرید
پانسمان عجیب صورت مبین دهقان توسط کادر پزشکی خیبر خرم‌آباد
play_arrow
پانسمان عجیب صورت مبین دهقان توسط کادر پزشکی خیبر خرم‌آباد
اعتراف جالب ترامپ از نقش و تاثیر ایلان ماسک در نتیجه انتخابات
play_arrow
اعتراف جالب ترامپ از نقش و تاثیر ایلان ماسک در نتیجه انتخابات
درگیری مسلحانه نیروهای تشکیلات خودگردان فلسطین با رزمندگان مقاومت
play_arrow
درگیری مسلحانه نیروهای تشکیلات خودگردان فلسطین با رزمندگان مقاومت
پرواز ایران‌بانو با ۱۱۰ زن نخبه ایرانی با خلبانی نخستین بانوی خلبان ایرانی در مشهد به زمین نشست
play_arrow
پرواز ایران‌بانو با ۱۱۰ زن نخبه ایرانی با خلبانی نخستین بانوی خلبان ایرانی در مشهد به زمین نشست
صحبت‌های جالب خلبان زن ایرانی و دستیارش
play_arrow
صحبت‌های جالب خلبان زن ایرانی و دستیارش
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام
music_note
بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن