ياد خدا مايه آرامش دل‌ها

الّذين امنوا تطمئنّ قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب. آنها كساني هستندكه ايمان آورده‌اندودلهايشان به ياد خدا مطمئن و (آرام) است آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مي‌يابد.« رعد،28» در اين آيه اوصاف ايمان آورندگان را بيان مي‌كند. چگونه دل با ياد خدا آرام مي‌گيرد
شنبه، 25 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ياد خدا مايه آرامش دل‌ها
ياد خدا مايه آرامش دل‌ها
ياد خدا مايه آرامش دل‌ها

منبع: اندیشه قم
الّذين امنوا تطمئنّ قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب.
آنها كساني هستندكه ايمان آورده‌اندودلهايشان به ياد خدا مطمئن و (آرام) است آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مي‌يابد.« رعد،28»
در اين آيه اوصاف ايمان آورندگان را بيان مي‌كند.
چگونه دل با ياد خدا آرام مي‌گيرد
هميشه اضطراب و نگراني يكي از بزرگترين بلاهاي زندگي انسانها بوده و هست و عوارض ناشي از آن در زندگي فردي و اجتماعي كاملاً محسوس است.
هميشه آرامش يكي از گمشده‌هاي مهم بشر بود و به هر دري مي‌زند تا آن را پيدا كند و اگر تلاش و كوشش انسانها را در طول تاريخ براي پيدا كردن آرامش از طرق صحيح و كاذب جمع آوري كنيم خود كتاب بسيار قطوري را تشكيل مي‌دهد.
آرامش و دلهره نقش بسيار مهمي در سلامت و بيماري فرد و جامعه و سعادت و بدبختي انسانها دارد و چيزي نيست كه بتوان از آن به آساني گذشت و به همين دليل تاكنون كتابهاي زيادي نوشته شده كه موضوع آنها فقط نگراني و راه مبارزه با آن و طرز به دست آوردن آرامش است.
تاريخ بشر مملوّ است از صحنه‌هاي غم انگيزي كه انسان براي تحصيل آرامش به هر چيز دست انداخته و در هر وادي گام نهاده و تن به انواع اعتيادها داده است.
ولي قرآن با يك جمله كوتاه و پر مغز مطمئن‌ترين و نزديك‌ترين راه را نشان داده و مي‌گويد «بدانيد كه ياد خدا آرامش بخش دلها است.[1]

رابطه ايمان با اطمينان قلب

از ظاهر سياق برمي‌آيد كه صدر آيه بيان ذيل آيه قبل است، يعني بيان جمله در (من اناب) است و مي‌فهماند انابه همان ايمان و اطمينان قلب است با ذكر خدا البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مي‌سازد براي اينكه مشمول عنايت و عطيه الهيه گردد.
همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت خود زمينه را آماده براي اضلال خدايي مي‌كند. و لذا مي‌بينيم فرمود (و ما يضل به الا الفاسقين) و با آن گمراه نمي كند مگر تبهكاران را.
و نيز فرمودند:(فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدي القوم الفاسقين) به سوي باطل ميل كردند خداوند هم دلهايشان را گريزان از حق و متمايل به باطل كرد و خدا مردم تبه‌كار را هدايت نمي‌كند.
و ايمان به خدا به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست،‌ بلكه با استكبار و انكار هم مي‌سازد همچنان كه خودش فرمود:(و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم) آن را انكار كردند در حالي كه دلهايشان بدان يقين داشت. و چون مي‌دانيم ايمان با انكار نمي‌سازد. پس نتيجه مي‌گيريم ايمان صرف ادراك نيست بلكه عبارت است از پذيرايي و قبول مخصوصي از ناحيه‌ نفس نسبت به آنچه درك كرده، قبولي كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثاري را كه اقتضاء دارد تسليم شود و علامت دانستن چنين قبولي اين است كه ساير قوا و جوارح آدمي نيز آن را قبول كند. مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.
اينجاست كه مي‌بينيم بسياري از اشخاص با علم و درك زشتي و پليدي عملي مع ذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمي‌توانند خود را از آن باز دارند براي همين است كه قبح آن را تنها درك كرده‌اند ولي ايمان به آن ندارند و در نتيجه تسليم درك خود نشدند.
و بعضي ديگر را مي‌بينيم كه علاوه بر درك، تسليم هم شده‌اند و بعد از تسليم توانسته‌اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين همان ايمان است.
در آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده و آن عبارت از اين است كه آدمي خود را در قبول امر مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد و آن امر در قلبش راه پيدا كند و در آن‌ جايگزين شود بدون اينكه قلب مضطرب و يا روي گردان شود.
از همين جا معلوم مي‌شود كه جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر الله) عطف تفسيري بر جمله: و آمنوا است و در نتيجه مي‌فهماند كه ايمان به خدا ملازم با اطمينان قلب به وسيله‌ ياد خدا است.

تأثير ياد خدا بودن

بنابراين هر وقت كه دل آدمي به ياد خدا بيفتد اولين اثري كه از خود نشان مي‌دهد اين است كه ملتفت مقصودها و تقصيرها و گناهان خود گشته،‌ آن چنان متأثر شود كه عكس العملش در جوارح لرزه اندام باشد دومين اثرش اين است كه متوجه پروردگارش مي‌شود كه هدف نهائي فطرت اوست و در نتيجه خاطرش سكونت يافته و به ياد او دلش آرامش مي‌يابد.[2]
ذكر خدا چيست و چگونه است.
ذكر گاهي به معني يادآوري چيزي به زبان يا به قلب است، ذكر دو گونه است. ذكر قلبي و ذكر زباني و هر يك از آنها دو گونه است يا پس از فراموشي است و يا بدون فراموشي و به هر حال منظور در آيه فوق از ذكر خدا كه مايه آرامش دلها است تنها اين نيست كه نام او را بر زبان آورد و مكرّر تسبيح و تهليل و تكبير گويد بلكه منظور آن است كه با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد و اين توجه مبدأ حركت و فعاليت در وجود او به سوي جهاد و تلاش و نيكي‌ها گردد و ميان او و گناه، سد مستحكمي ايجاد كند اين است حقيقت ذكر كه آن همه آثار و بركات در روايات اسلامي براي آن بيان شده است.[3]
آن چنان كه نوش دارو مايه‌ راحتي و آرامش مار گزيده است همان طور كه مار گزيده به نوش دارو و ركون و اعتماد نموده خود را به آن مي‌رساند و پس از به كار بردن آن احساس نشاط، سلامتي و عافيت مي‌كند، نفس نيز از ياد خدا اين احساس را مي‌نمايد.
پس هر قلبي به طوري كه جمع محلّي به الف و لام (القلوب) افاده مي‌‌كند با ذكر خدا اطمينان مي‌يابد و قلق و اضطرابش تسكين پيدا مي‌كند آري اين معنا حكمي است عمومي كه هيچ قلبي از آن مستثنا نيست مگر اينكه كار قلب به جائي برسد كه در اثر از دست دادن بصيرت و رشدش ديگر نتوان آن را قلب ناميد البته چنين قلبي از ذكر خدا گريزان و از نعمت و طمأنينه و سكون محروم خواهد بود.
همچنان كه فرمود:فانها لا تعمي الابصار و لكن تعمي القلوب التي في الصدور، ديدگان كور نمي‌شود و لكن دل‌ها كه در سينه‌هاست كور مي‌گردد.[4]
و نيز فرمود: لهم قلوب لا يفقهون بها، قلب دارند و لكن با آن نمي‌فهمند.[5]
و نيز فرمود:‌ نسوا الله فنسيهم، خدا را فراموش كردند خدا هم ايشان را فراموش كرد.[6]
دلها جز به ياد خدا به غير ديگري اطمينان نمي‌يابد.
تنها به ياد او دلها آرامش مي‌بايد.
و اگر دلي به ياد غير او آرامش يابد دلي است كه از حقيقت حال خود غافل است اگر متوجه وضع خود بشود بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب مي‌گردد.[7]
صاحب مجمع البيان براي ذكر معنائي كرد كه برگشتش به ذكر لفظي است او گفته است خداوند تعالي يك جا ذكر را مايه اطمينان قلب دانسته و در جايي ديگر باعث وجل و ترس قلب خوانده اين بدان جهت است كه مقصود از ذكر در اولي به ياد آوردن ثوابها و نعمتهاي اوست كه به شمار نمي‌آيد و منّتهاي او كه كسي را ياراي تلافي آن نيست آدمي وقتي به ياد نعمتهاي او مي‌افتد دلش آرام مي‌گيرد و مقصود از ذكر در آنجا كه باعث ترس و اضطراب قلب مي‌شود به ياد آوردن عقاب خدا و انتقام اوست كه به ياد هر كه بيايد آرامش را از او سلب مي‌كند.[8]
ذكر يك مصداقش نماز است.
علي ـ عليه السّلام ـ فرمود:
ياد خدا بودن باعث سرور و شادي هر پرهيزگار و لذت بردن هر شخص درستكاري است.[9]
در حديث مي‌خوانيم كه از وصايايي كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود اين بود: اي علي سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست) مواسات با برادران ديني در مال 2ـ و حق مردم را از خويشتن دادن،‌3ـ و ياد خدا در هر حال ولي ياد خدا (تنها) سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست بلكه ياد خدا آن است كه هنگامي كه انسان در برابر حرامي قرار مي‌گيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد.
در حديث ديگري مي‌خوانيم علي ـ عليه السّلام ـ فرمود:
ذكر دو گونه است ياد خدا كردن به هنگام مصيبت (و شكيبائي و استقامت ورزيدن) و از آن برتر آن است كه خدا را در برابر محرمات ياد كند و ميان او و حرام سدي ايجاد نمايد.[10]

پی نوشت:

[1] . تفسير نمونه،‌ج 10، ص 210.
[2] . الميزان، ج 11، ص 543، 545.
[3] . نمونه، ج 10، ص 215.
[4] . حج / 4.
[5] . اعراف / 17.
[6] . توبه / 67.
[7] . الميزان، ج 11، 545.
[8] . الميزان، ج 11، ص 545.
[9] . غرر الحكم، ص 405.
[10] . تفسير نمونه ج 10، ص 216.



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط