مقایسه تطبیقی «منزلت زن» در الهیات فمینیستی و دکترین مهدویت

همان گونه كه زن در خانه حكم قلب و محور را دارد در جامعه نيز مسلماً چنين است، هرگاه قلب اجتماع، ظلماني و گناهكار و خالي از ياد خدا باشد محيط انساني نيز ساقط خواهد شد و اگر اين قلب، صاف و شفاف باشد نور خدا را منعكس نموده و شب تاريك حاكم بر محيط را به روزي سراسر تلاش و مبارزه در راه رشد بدل خواهد ساخت.
شنبه، 2 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقایسه تطبیقی «منزلت زن» در الهیات فمینیستی و دکترین مهدویت
مقایسه تطبیقی «منزلت زن» در الهیات فمینیستی و دکترین مهدویت
مقایسه تطبیقی «منزلت زن» در الهیات فمینیستی و دکترین مهدویت

نويسنده: خديجه هاشمي

چکیده

همان گونه كه زن در خانه حكم قلب و محور را دارد در جامعه نيز مسلماً چنين است، هرگاه قلب اجتماع، ظلماني و گناهكار و خالي از ياد خدا باشد محيط انساني نيز ساقط خواهد شد و اگر اين قلب، صاف و شفاف باشد نور خدا را منعكس نموده و شب تاريك حاكم بر محيط را به روزي سراسر تلاش و مبارزه در راه رشد بدل خواهد ساخت.
بی گمان به همین دلیل است که از سالیان دور، نحوه ی تفکر راجع به این گوهر گرانبهای آفرینش(زن)، مبدأ بسیاری از گرایش ها و تفکرات گوناگون شده که هر یک به گونه ای در پی ارائه بهترین دکترین در احیای منزلت زن می باشند. مقاله حاضر نیز از میان این دیدگاهها دو دیدگاه شایع در الهیات غرب و اسلام را انتخاب نموده و به بررسی تطبیقی آنها پرداخته است: الهیات فمینیستی در غرب و دکترین مهدویت در اسلام. مقاله ابتدا به تبیین چیستی و چرایی آغاز الهیات فمینیستی پرداخته و در ادامه به راهکارهای الهیات فمینیسم در منزلت بخشی زنان اشاره نموده است و پس از آن نیز به تبیین نوع نگرش به زن در دکترین مهدویت می پردازد. در پایان نیز به مقایسه تطبیقی دستاوردهایی که این دو تفکر برای زن امروز داشته اند پرداخته که لاجرم تفکر برتر از میان این نگرش تطبیقی نمودار خواهد گشت.

مقدمه

الهیات فمینیسم؛ چیستی و چرایی آغاز
در غرب مسيحي پرهيز از زن يك اصل بود و قدرت جنسي انسان ها ـ مطابق آرمان مسيحي ـ صرفاً براي توالد و تكثير نسل، مشروعيت داشت و نه براي الفت و التذاذ. برتراند راسل فیلسوف مشهور انگلیسی دیدگاه کلیسای کاتولیک را درباره زن چنین بیان می کند:
«زن به صورت دروازه جهنم و ام الفساد جلوه کرد لذا باید از فکر زن بودن خویش شرمنده باشد و به خاطر لعنتی که به این جهان آورده مدام باید در توبه و نوحه به سر برد باید از لباس خود شرمنده باشد زیرا یادگار سقوط اوست از زیبایی خویش هم باید شرمنده باشد زیرا قوی ترین ابزار شیطان است».[1]
ویل دورانت نیز در کتاب خود می نویسد:«زن در قرون وسطی همان حوای مجسم در همه جا بود که آدمی را از فردوس برین محروم ساخت و هنوز آلت مطلوب و مناسبی بود در دست شیطان برای اغفال مردان و فرستادن آنها به دوزخ»[2] اين همه باعث شده بود، زن غربي عليرغم تمدن جديد، در حاشيه‌ي زندگي قرار بگيرد. به طوري كه «در يونان ـ مهد تمدن اروپا ـ براي يك زن يوناني تا چند دهه‌ي پيش، اقامه دعوي در محكمه ممكن نبود» و «خانه در نظر مردان آتني، به عنوان يك حصار و پناهگاه محسوب نمي‌شد، بلكه خانه در نظر آنان يك خوابگاه بود.» در انگلستان نیز وضع زنان، بهتر از يونان نبود، هانري هشتم، پادشاه اين كشور كه ضمناً با تصويب مجلس، صاحب اختيار و رهبر كليساي انگلستان نيز شده بود، به موجب فرماني، زنان را از مطالعه‌‌ي كتاب مقدس هم منع و محروم كرده بود. طبق قانوني كه در سال1850 به تصويب مجلس ملي انگلستان رسيد، زنان جزو شهروندان و اتباع كشور محسوب نمي‌شدند، آنها حتي از مالكيت بر تن‌پوشهاي خود محروم بودند.[3]
با وجود این دیدگاهها و در دهه1970 بود که مخالفت با این مرام کلیسا آغاز گردید و عده ای از صاحبنظران الهیات مسیحیت نیز سعی نمودند با تغییر در مذهب و یا حتی کنارگذاشتن آن به بازسازی شخصیت مدفون زن بپردازند. در این دهه بود که مجله کانسیلیوم در ترویج الهیات فمینیستی شروع به کار کرد و شورای جهانی کلیسا نیز همایشی در برلین بر پا نمود که موضوع آن سکسیسم به معنای تبعیض بر اساس جنسیت بود و مری دیلی[4] نیز کتاب خود را با عنوان «فراتر از خدای پدر» در همین زمان به چاپ رساند. او مدعي شد كه پيام محوري مسيحيت سادومازوخيسم (خودآزمايي ـ ديگر آزاري) است كه به شكنجه مشروعيت داده است.
او مي‌گويد در مذاهب شرقي رسم سوزاندن بيوه با شوهر مرده‌اش يكي از اشكال سادومازوخيسم است. به اعتقاد مری ديلي مسيحيت و فيمينيسم با هم سازگاري ندارند، ولي برخي فيمينيسمت‌هاي غربي سفيد معتقدند گر چه متون و نهادهاي مسيحيت درگذشته بر اساس ديدگاهي مردانه قرائت شده و شكل گرفته‌اند ولي ديگر ضرورتي ندارد كه اين كار ادامه يابد.
آنان مي‌گويند، مي‌توان چنين ديدگاه‌هايي را به عنوان سرچشمه‌هاي عدالت اجتماعي يا مداواي كل سياره در نظر گرفت. آنان سنت مسيحي را داراي قابليت‌هاي به مراتب مثبت تر اما نيازمند بازسازي بنيادين مي‌دانند.[5] كتاب مقدس زنان نوشته‌ي اليزابت كدي استانتن[6] نیز از اولين فعاليت های برجسته‌ي فمينيستي در جهت ايجاد تغييرات در مذهب بود. به اعتقاد استانتن زبان و تفسير قطعاتي از كتاب مقدس كه به زنان مربوط مي‌شود يكي از سرچشمه‌هاي اصلی موقعيت پست‌تر زنان بوده است چه زنان قرن نوزدهم در بيشتر مواقع براي آرامش و الهام گرفتن به كتاب مقدس رجوع مي‌كردند.[7]

شأن انسانی زن درالهیات فمینیسم

اساساً شناخت انسان در الهیات فمینیستی با نظریات کسانی همچون فريدريش انگلس[8] که در سال 1881 كتاب منشأ خانواده، مالكيت خصوصي و دولت را منتشر كرد رواج یافت او در اين كتاب از گذاري در جوامع انساني سخن گفت كه جوامع مادرتبار و مادرسالار را به جوامع پدرتبار و پدرسالار تبديل كرده است. به باور انگلس، پيداشدن مالكيت خصوصي و انباشت ثروت اوليه و تمايل به حفظ و انتقال ثروت به فرزندان، دلايلي اصلي بودند كه ظهور خانواده‌ي پدرسالار و به زير استثمار رفتن زنان را توجيه مي‌كرد.[9] انگلس با نوشتن این کتاب، که پس از مرگ مارکس رخ داد، سند مارکسیستی مهمی برای نظریه فمینیستی ارائه داد زیرا در میان تمام آثار وی و مارکس، این تنها متنی بود که تلاش همه جانبه برای تشریح خاستگاههای پدر سالاری ارائه می کرد.[10] بطوری که بعدها فمينيست هاي راديكال تأكيد نمودند كه بر خلاف ديد سنتي، «صورت پايه‌ي انساني» صورتي زنانه است. كروموزوم جنس مؤنث كامل‌تر از جنس مذكر است و كروموزوم (y) كه منجر به شكل گيري جنس مذكر مي‌شود نيمي از گونه ها را ندارد و بنابراين مردانگي نيز چيزي نيست جز زايده اي بر ساختار بنيادي زنانه.[11]
بطور کلی نظريه‌هاي الهیات فيمينيستي در مورد جایگاه زن را می توان در سه گروه جاي داد، گروه نخست دیدگاه کسانی است که با نظر علماي ديني درباره‌ي زنان و مردمَدار بودن الهيات سنتي در چالش اند؛ گروه دوم نگرشی است که با احكام ديني ای كه زنان را از انتصاب به مقامات روحاني باز مي‌دارد در ستيز است و گروه سوم نیز كليسا را يك نهاد مي‌داندو هدفش ارتقاي موقعيت حرفه‌اي زنان در كليساست. علماي الهيات فمينيست با استفاده‌ي دائمي از واژه‌هاي مذكر براي خدا و روح القدس اعتراض دارند. اين گروه فمينيست‌ها با تحقيق درباره‌ي تصويرپردازي از زنان در كليسا و تاريخ مسيحيت آشكار مي‌سازند كه فقط دو تصوير از زن وجود داردـ گناهكار(حوا) يا باكره(مريم) كه مادر بودن و فرمان‌برداري را در بر مي‌گيرد.[12] و خلاصه آنکه الهیات فمینیستی همانند الهیات آزادی بخش، که به لحاظ تاریخی و نظری ارتباط تنگاتنگی با هم دارند به گونه ای تعبیر می شود که گویا نقش اول آن آزادی بخشی است آزاد سازی فقرا در الهیات آزادی بخش و آزاد سازی زنان در الهیات فمینیستی.[13]
و به این ترتیب شأن و جایگاه انسانی زن با تحلیل موقعیت کروموزوم ها و نگرش ظاهری به او و غافل از روح متعالی و درون پر رمز و راز او صورت می گرفت و به خوبی روشن است که این نوع انسان شناسی از مقوله انسان شناسی های تجربی و بدون توجه به بطن وجودی زن به عنوان یک انسان می باشد. و بعضاً نیز برخوردی انتقامی در برابر کسانی بود که زن را دارای مقام و شأن انسانی نمی دیدند. چراکه برخورد ناهنجار کلیسا و آیین تحریف شده مسیحت با زنان نیز واقعیتی بود که گروهی را به چنین برخوردی در مقابل آن فرا خواند. لیکن سؤال این است که چنین تفکری که به الهیات فمینیست شهرت یافته چگونه و با چه قانون و چه تدبیری و با چه تضمینی در اجرای قوانین توانست حقوق از دست رفته زن را به او باز گرداند؟

احیای خدای مؤنث؛ احیای منزلت زن!

به نظر دين شناسان فيمينيست، یکی از راههای احیای منزلت زن احیای خدای مؤنث است. به گونه ای که حتی سعی نمودند در زبان نیز واژه ی خدا را عوض نموده و از شکل پدری آن خارج نمایند.[14] آنها معتقدند نمادهاي خداي مونث هنوز هم مي‌تواند با مردسالاري سركوبگر اديان موجود مقابله كند. اسطوره‌شناسان فمینیستی مدعي‌اند كه آيين يك الهه بزرگ در مادرسالاري منعكس است و حذف كيش خداي مؤنث بخشي از ارزش‌زدايي عام از زنان در فرهنگ بود. مري دیلي نیز توصيف مي‌كند كه چگونه مسيحيت با تبديل نمادهاي زنانه به نمادهاي مردانه كيش خداي مؤنث آغازين را تكه تكه كرد؛ به نظر وی، پرستش خدای پدر، فرافكني ايدئولوژي بشري مرد محور به قلمرو ابديت است. او جوامع مرد سالاري غربي را متهم كرد كه خدا را «شبيه خود مي‌سازند». ديلي به تغيير و تحول اميدوار بود اما خود، متعاقباً از مذهب به دليل خصومت پايان ناپذيرش نسبت به زنان دست كشيد.[15]
برخی نیز بر این اعتقادند که دو كشف اساسي منشأ پيدايش مذهب پدرسالار بوده است. نخست شناخت و اهلي كردن حيوانات امكان كشف نقش فرد مذكر را در توليد مثل فراهم آورد و پس از آن وقتي كه خيش اختراع شد و توسط مردان جانشين كج بيل زنان شد مفهوم جنسي مرد بودن را به خود گرفت كه وسيله‌اي براي آماده كردن زمين به منظور حاصلخيز كردن آن است. اعتقادي كه احتمالاً محصول كشف نقش مرد در توليدمثل بوده است. و گفته می شود شناخت دوگانگي عوامل مؤثر در خلقت سبب شد كه براي خداي مادر يك شريك مرد در نظر گرفته شود كه او پدر، معشوق، برادر يا همسر الهه مادر بود و نخست نقشي كمتر در مقابل او داشت اما پس از مدتی برابر با او شد و بعدها نیز پدر آسماني يا خالق برتر عناصر و انسان‌ها در آتن و مصر گشت. و به این ترتیب آخرين قدم با پيدايش مفهوم خداي قادر مطلق در اديان پدرسالار برداشته شد.[16] برخي از فيمينيست‌ها نیز معتقدند موقعيت اجتماعي زنان مي‌توانست با پرستش خداي مؤنث ارتقاء يابد و اعتقاد به يك خدايي زن معناي بيشتري به دين مي‌بخشيد. در اين معنا«خداي مؤنث» مي‌توانست مظهر بيان ارزش‌هاي بوم شناختي و زندگي اشتراكي باشد، و به دين امكان تكيه بر نمادپردازي و فطرت زنانه را بدهد. كيش خداي مؤنث بر پيوستگي پديده‌هاي طبيعي و وابستگي و كمك متقابل قدرت مؤنث تأكيد مي‌كرد.[17]

الهیات فمینیستی؛ منزلت یا حقارت مجدد زن!

حال باید دید آیا این جایگزینی خدای مؤنث توانست منزلت زنان را باز گرداند؟ و تغییر متون مقدس و نگاشتن حقوقی که یک انسان ناتوان برای انسانی دیگر پایه ریزی می کرد توانست حقوق انسانی را آن گونه که تعالی بخش وجود زن باشد برای او فراهم سازد؟
گرچه در الهیات مسیحیت، زن قدر و منزلتی نداشت و به عنوان نمونه کلیسا ادعا می نمود که ریاست بی چون و چرای زنان در روابط مادی حاصل لعن الهی است چنان که در آیه 16:3 از سفر پیدایش تورات آمده است: « من رنج های شما را در به دنیا آوردن کودکان بسیار خواهم کرد شما فرزندان خود را با درد به دنیا خواهید آورد شما به شوهر خویش نیاز خواهید داشت و او بر شما حکومت خواهد کرد.» لیکن دور از حقیقت نیست اگر بگوییم فمینیست ها نیز در مقابل این تحریفات و تحقیرات زن به انکار و تأویل های غریبی روی آوردند که دست کمی از جعل ندارد. به عنوان مثال مارگارت هاو[18] یکی از برجسته ترین خدا شناسان فمینیست عصر حاضر در مقابل ادعای فوق (لعن الهی زنان) می گوید به زبان الهیات، مرگ مسیح بشریت را از نفرین گناه آزاد کرد و دیگر زنان تحت رهبری و سلطه مردان قرار ندارند و روابط دو جانبه و مکمل که آدم و حوا پیش از رانده شدن از آن بهره مند بودند اکنون می تواند دوباره احیا شود.[19] یا در مقابل ادعای دیگری- که نمایانگر کم اهمیت بودن نقش زن در الهیات مسیحی بود و آن ادعا این بود- که هیچ یک از حواریون مسیح، زن نبوده اند واکنش هایی در فمینیست پدید آمد از جمله این که آیدا اسپنسر[20] یکی از نویسندگان فمینیست، اساساً این مطلب را کم اهمیت شمرد.[21] و برخی از الهی دانان فمینیست نیز این مطلب را از جمله تحریفات کتاب مقدس دانستند به عنوان مثال هانس کونگ[22] مشاور الهیاتی رهبر اسبق واتیکان پاپ ژان بیست و سوم ادعا نمود که یونیاJunia نام یکی از حواریون زن عیسی مسیح بود که در نسخه های بعدی کتاب مقدس آن را تغییر داده و به اسم مذکر یونیاس Junias در آورده اند.[23]
در هر حال شايد بتوان گفت كه فمنيسم و بدنبال آن الهیات فمینیستی در غرب مي‌رفت تا با نهضت خود احقاق حقوق زنانه‌اش را به سرانجام برساند. حقوقی كه بيشتر در جهت اقتصادي و سياسي و اجتماعي رقم مي‌خورد تا اين كه از شخصيت زن دفاع كند. اما نه تنها به هدف خود دست نیافت بلکه ماهيت آن‌را تغيير داد. به طوري كه براي حفظ كيان حقوق زنان در غرب و به بهانه رفع تبعيض از زنان وی را اسير آزادي‌هاي افسار گسيخته نمود تا امروز که براي بهبود بخشيدن نظام اجتماعي خود نیز دچار مشكل شده‌است. براي زن آزادي نوشتند؛ اما براي او اسارت رقم خورد. برای او منزلت خواستند و حقارتی مجدد پدید آمد.

حقوق آرمانی- انسانی زن در الهیات فمینیسم

حال بخشی از ایده های آرمانی الهیات فمینیسم که ادعای منزلت بخشی زنان را داشت برمی شماریم:
1- نفی خانواده و نقش مادری
تفکر فمينيسم و الهیات فمینیستی، خانواده را به عنوان جايگاه اصلي پابرجايي ستم بر زنان معرفي كرده و معتقد است كه مهم ترين عامل فرودستي زنان، نظام خانواده و كارخانگي است.
آن اُكلي[24] از جمله فمینیست هایی است که از ضرورت منسوخ شدن خانواده، سخن به ميان آورده است. وي با يادآوري سخن لنين كه گفته بود «زماني كه نيمي از جمعيت در آشپزخانه اسير شده‌اند، هيچ ملّتي نمي‌تواند آزاد باشد»راه آزادي زنان خانه دار را در اين سه دستورالعمل خلاصه مي‌كند: 1. نقش زن خانه‌دار بايد منسوخ گردد.
2. خانواده بايد منسوخ گردد.
3. نقش‌هاي جنسيتي به طور كلي بايد منسوخ شوند.
به گفته‌ي وي «تنها موهبت خانواده براي زنان،كارآموزي مستقيم در نقش زن خانه دار است. به اين دليل، منسوخ شدن اين نقش، مستلزم منسوخ شدن خانواده و جايگزين شدن مناسباتي بازتر و انعطاف‌پذيرتر است كه به هر يك از آنها اجازه مي‌دهد سرنوشت جداگانه‌ي خود را دريابد.»[25]
اوكلي در این باره مي‌نويسد:«سپردن كودكان فقط به دست زنان لزوماً بهترين يا طبيعي ترين راه نجات كارها نيست» او معتقد است تصور وجود غريزه مادري در جوامعي پا مي‌گيرد كه برخي افراد يا گروه‌ها به طور مستقيم از نابرابري‌هاي جنسيتي بهره مي‌برند.اوكلي و ديگر فمينيست‌ها برآنند كه در واقع نه پدر و مادر و نه كودك در جامعه‌اي كه از مادر انتظار دارند در خانه به تنهايي از كودك مراقبت كند از اين وضع سود نمي‌برند. مادر در چنين جامعه‌اي آسيب مي‌بيند زيرا از رشد بسياري از توانايي‌ها و ابزار جنبه‌هاي مختلف شخصيت خود ناتوان مي‌ماند.
به رغم تصوير پرجاذبه‌ي مادري، تجربه خانه نشيني با كودك براي بسياري زنان تجربه تنهايي، يكنواختي و ملالت است و اگر هر روزه باشد چيزي است يك سره بري از لذت و خشنودي. شارپ معتقد است بسياري از زنان در خانه در شرايطي به سر مي‌برند كه به معناي محروميت اجتماعي شديد است.[26]
2- نفی جنسیت و تربيت انسان ها دوجنسيتي
بسياري از فيمينيست‌هاي معاصر و از جمله طرفداران الهیات فمینیستی براي رهايي زنان از سلطه‌ي مردان، خواهان جامعه‌اي فارغ از جنسيت شده‌اند كه درآن، حقوق و وظايف اساسي بر پايه‌ي جنس بيولوژيك شخص تعيين نشود. اكلي در كتاب خود «جنس، جنسيت و جامعه» كه نخستين بار در سال 1972 منتشر شد با تمايز قایل شدن ميان جنس و جنسيت دليل آورد كه «جنس واژه اي است كه با تفاوتهاي زيست شناختي ميان زن و مرد اشاره دارد؛ تفاوت مشهود در اندام هاي جنسي، تفاوت مربوط به آن در عمل توليد مثل. اما «جنسيت» مسئله اي است فرهنگي به طبقه بندي اجتماعي «مذكر و مؤنث مربوط مي‌شود.»[27]
واضح است كه اين هدف فقط به طور سلبي بر آرمان فيمينيستي دلالت دارد، يعني تنها مي‌گويد از شرّ چه چيزي بايد خلاص شد؛ اما نمي‌گويد چه چيزي را بايد جايگزين نمود. آرمان دو جنسيتي نیز كه از تأكيد و حمايت ويژه فيمينيست‌هاي ليبرال برخوردار است، به جنبه‌ي اثباتي هدف فمينيستي اشاره دارد. بسياري از طرفداران اين آرمان، از دوجنسيتي واحد وعده‌اي نيز از دو جنسيتي متكثر جانبداري كرده‌اند. مقصود از دو جنسيتي واحد، سنخ شخصيتي واحد يا متحدي است كه بهترين ويژگي‌هاي جنسيتي مردانه و زنانه، به طور تلفيقي در آن تجسم مي‌يابند و اين سنخ‌ شخصيتي براي همگان مفروض گرفته مي‌شود. دو جنسيتي متكثر نیز اشاره به سنخ‌هاي شخصيتي متنوعي دارد كه از زنانگي خالص تا مردانگي خالص در نوسانند و طبعاً شخصيت‌هاي آميخته از زنانگي و مردانگي نيز در ميان آنها قرار مي‌گيرند.[28] سیمون دوبووار[29] نیز در کتاب جنس دوم خود ادعای عجیبی دارد و آن اینکه جنسیت نیز به انتخاب خود فرد بستگی دارد او با همین حدی نیز که علم زیست شناسی آن را تأیید می کند مخالفت می ورزد و آن را تحقیری برای زنان می داند. به نظر وی زیست شناسی، مردان را از فرایند تولید مثل رها کرده درحالی که زنان از این آزادی بی بهره اند. بنابراین مؤنث بودن را مانعی بر سر راه انسان واقعی بودن تلقی می کند.[30]
در تفکر فمینیستی، تربيت يكسان دختر و پسر در خانواده ها، مشاركت يكسان پدر و مادر در امر بچه داري و خانه داري، توزيع مساوي قدرت اقتصادي بين زنان ومردان در سطح جامعه و رفع خشونت اجتماعي و خانوادگي بر ضد زنان، به عنوان مهم‌ترين راهبردهاي عملي براي تحقق آرمان دو جنسيتي مطرح گرديده اند.[31] و این در حالی است که آرمان دو جنسيتي گرچه در آغاز در بين فيمينيست‌های راديكال، تأييدي نسبي كسب كرد، ولي این راه حل نیز در ادامه با مخالفت برخی از فمینیست ها روبرو شد. بطوریکه ديلي در كتاب‌هاي بعدي خود، آرمان دو جنسيتي را رد كرد و با تأكيد بر تفاوت بين زنانگي و زن بودن، تصريح نمودكه اگر پدرسالاري، زنانگي را ساخته است، اگر پدرسالاري مريم و حوا را ساخته است و اگر پدرسالاري ويژگي‌هاي مثبت زنانه و ويژگي‌هاي منفي زنانه را ساخته است، در نتيجه، زنان دليل موجه براي رد هر آن چيزي دارند كه القاب ساخته شده توسط مردسالاري را يدك مي‌كشد. دوجنسيتي بودن به اين معنا است كه هر آنچه زنانه است ذيل هرآنچه مردانه است، مندرج گردد و يا حتي درون آن حل شود. زنان به جاي تن دادن به فرايند زن‌كُشانه دوجنسيتي شدن، بايد با دوري كامل از مردان و تمايلات سلطه‌طلبانه‌ي آنها فهم و درك جديدي از خود ساخته و پرداخته كنند.[32]
3- تساوی همه جانبه زن و مرد
به نظر نظریه پردازان فمینیستی اکنون تبعیض میان زن و مرد به یکی از بزرگترین موانع پیشرفت بشر تبدیل شده است.
جان استوارت میل[33] در این باره می نویسد: «به عقیده من اصلی که روابط اجتماعی میان و مرد را تنظیم می کند و بر مبنای آن یک جنس تحت انقیاد قانونی جنس دیگر قرار می گیرد از اساس نادرست است و باید به جای این اصل، اصل دیگری نشاند که بر برابری کامل زن و مرد بنیاد گرفته باشد و هیچ یک را بر دیگری برتری ندهد و هیچ یک را ناتوان تر نشمرد.»[34] يكسان سازي الگوهاي تربيتي دختران وپسران و همچنين، پاكسازي فيلم‌ها، كتاب‌ها و نشريات از كليشه‌هاي تبعيض جنسي، از پيشنهادهاي ديگري است كه مورد اهتمام ويژه‌ي طرفداران فيمينيسم قرار گرفته است.
به گفته‌ي آندره ميشل[35] «در يك اثر عاري از تبعيض جنسي، پسران و دختران به يك نسبت در حال انجام كارهاي خانگي و نگه‌داري از برادر و خواهرهاي كوچك‌تر و مردان وزنان نيز به يك نسبت در حال خانه‌داري، نگه‌داري از بچه‌ها و تربيت آنان يا«تأمين نان» خانواده ترسيم مي‌شوند. به همين ترتيب، دختران و پسران به عروسك‌بازي، مهمان‌بازي، توپ‌بازي و بازيهاي الكترونيكي مي‌پردازند، از درختان بالا مي‌روند خياطي و باغباني مي‌كنند، كاموا مي‌بافند و ... . تصوير سنّتي زوجي كه در آن ، زنِ تسليم و مطيع منفعلانه منتظر تصميم شوهر است، بايد ناپديد شود. اگر يكي از اوليا بايد به ناچار براي نگهداري از بچه‌ها در خانه بماند، اين فرد هم ممكن است پدر باشد و هم مادر».[36] تامس هابز نیز از جمله نظریه پردازان آزادیخواهی است که فلسفه سیاسی او بر این پایه استوار شده که در طبیعت انسان ها از نظر نیروی بدنی و فکری برابر ساخته شده و تفاوتی میان آنها محسوس نیست لذا تمام انسان ها به طور طبیعی از حقوق برابر برخوردارند.[37]
4- آزادی مطلق زنان و نفی وابستگی به مرد
یکی از آرمانهای فمینیستی که به عنوان یکی از حقوق انسانی زنان شمرده می شود این است که زنان در هیچ موردی حتی در امر تولید مثل! نیز نیازی به مردان ندارند. چه اینکه چنین نیازی آنها را در بند و وابسته به مردان می سازد که از حقوق انسانی و آزادی آنها به دور است.! معمولاً در این مورد افراطي‌ترين استراتژي‌هاي فيمينيستي از سوي نظريه‌پردازان راديكال مطرح گرديده است. چنانکه شولامیث فايرستون[38] بر اساس نظريه‌ي خود كه نابرابري جنسي را ناشي از تفاوت‌هاي زيستي زن و مرد دانسته است، برپناه بردن زنان به تكنولوژي پيشرفته‌ي توليدِمثل تأكيد مي‌ورزد. به اعتقاد وي، با توجه به پيشرفت‌هاي فنّي جديد، از جمله راه‌هاي قابل اعتماد پيشگيري از بارداري، امكانات بارداري خارج از رحم، ايجاد نوزادان آزمايشگاهي و تربيت فرزندان در خارج از خانواده، اين امكان فراهم آمده است كه زنان از قيدوبندهاي زيست‌شناسي خود آزاد گردند. بنابراين، مردسالاري ديگر ضرورتي ندارد و زنان مي‌توانند و بايد با اتخاذ تدابير ياد شده، خود را از وابستگي به مردان برهانند.[39]

منزلت انسانی زن در دکترین مهدویت

حال که گوشه ای از آنچه تفکر و الهیات فمینیستی بدنبال آن است را بیان نمودیم قصد آن داریم که نظرگاه دکترین الهی و تفکر اسلامی مهدویت را راجع به منزلت انسانی زن پی بگیریم و اینکه آیا در فرهنگ مهدویت که جامعه ای جهانی است و با رهبری ولائی یک رهبر دینی و منجی آسمانی برقرار می گردد توجهی به حقوق از دست رفته زن شده است؟ و آیا نظامی که موردنظر این رهبر عالیقدر دینی است تا چه اندازه حقوق متعالی و آزادی او را در نظر گرفته است؟ ابتدا به این نکته اشاره می کنیم که در مبنای فلسفه اسلامی و بر مبنای عقلانیت دینی، بزرگان اهل حکمت آنجا که فرق بین زن و مرد را ذکر کرده اند می گویند مذکر و مؤنث بودن از شئون ماده شیء است نه از شئون صورت.
یعنی این دو(مذکر و مؤنث بودن) در بخش صورت و فعلیت بی تأثیر است و تنها در بخش ماده نقش دارد و نشانه این که ذکورت و انوثت به ماده بر می گردد نه به صورت این است که این دو صنف اختصاص به انسان نداشته بلکه در حیوان و حتی گیاهان هم هست لذا بر اساس یک قیاس استثنایی معلوم می شود که هر آنچه که مراتب پایین تر از انسان آن را دارا باشند به صورت انسانی بر نمی گردد و گرنه هرگز پایین تر از انسان واجد آن نمی شد.[40] بررسی آیات الهی در زمینه خلقت زن و مرد نیز نشان می دهد که در تمامی اموری که به انسانیت آنها بر می گردد وحدت و تساوی وجود دارد و منشأ خلقت نفس واحده ای است که سرمایه های متنوعی در آن تعبیه شده است.[41]

زن و مرد؛ کمال انسانی مشترک

با بیان این مبنا روشن می شود که در دکترین مهدوی نیز که آیینی الهی، حکیمانه و متکی بر عقلانیت دینی است اگر انسان‌ها (چه زن و چه مرد) در انتظار ظهور مصلح بزرگ جهاني بسر مي‌برند و شبانه روز انتظارش را مي‌كشند دليل برآن است كه چنان نقطه اوجي در تكامل جامعه انساني برای زن و مرد آنان امكان پذير است. حقيقت مهدويت در واقع منتهي شدن سير جوامع بشري به سوي جامعه‌ي واحد، سعادت عمومي، تعاون وهمكاري، امنيت و رفاه همگاني، حكومت حق و عدل و خلافت شايستگان و مؤمنان به رهبري موعود پيامبران و اديان است و اين همان چيزي است كه مطلوب هر فطرت پاك و خواست طبيعي هر انسان سالم و وجدان بيدار است. به همين دليل است كه هم اديان و مذاهب مختلف و هم دين مبين اسلام به اين ميل باطني و خواسته دروني ـ ايجاد آرمان شهر حقيقي توسط منجي ـ توجه خاصي مبذول داشته و ظهور رهبري الهي و منجي آسماني را در پايان جهان به پيروان خود وعده داده‌اند.[42]
انسان (چه زن و چه مرد) در دکترین مهدویت بر خلاف انسان بالفطره گناهکار مسیحیت، مخلوقی است که بازتاباننده حکمت و قدرت خداوند در این جهان است. مظهر صفات الهی است اشرف همه مخلوقات است و در عین حال عبد خاضع خداست که کرامت و شأن خود را از او گرفته است. کرامتی که با آن می تواند اراده و مشیت مولای متعال جهان را اجرا کند.چنانکه در کلام امام سجاد(ع) نیز سخن از فضیلت و منزلت چنین انسانی است: إنَّ اهلَ زمانِ غيبَتهِ، القائلين بإمامتِه و المنتَظرين لِظُهورهِ افضلُ من اَهلِ كلّ زمانٍ . لأنّ الله تبارك و تعالي اَعطاهم من العقولِ و الافهامِ ما صارت به الغيبةُ عندهم بمنزلةِ المشاهده....[43] «همانا براستي مردم زمان غيبت مهدي كه به امامت او گرويده و ظهورش را چشم به راه باشند از مردم همه‌ي زمان‌ها برتر و والاترند زيرا خدا به آنان خرد و بينشي بخشيده كه براي ايشان پنهاني امام، همانند ديدار او آشكاراوست».
انسان از آنجایی که موجودی دارای تکلیف و اختیار است همواره در پی کمال مطلق و مقصد نهایی و سعادت ابدی است و به سوی آن در حرکت است و تا انسان به اوج كمال ذاتي نرسد محال است به سعادت حقيقي نائل شود و كمال ذاتي نیز همان كمال عقلي و كمال خُلقي و كمال جسمي است. که در دستیابی به آن تفاوتی میان زن و مرد نیست و در تفکر مهدوی نیز این کمال ذاتی برای انسان و بدون اختصاص داشتن به زن یا مرد وعده داده شده است.
اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فيجمع بها عقولهم و تكمل بها احلامهم[44] «آنگاه كه قائم ما قيام كند دست خود را بر سر بندگان خدا مي‌نهد پس عقل‌هاي ايشان متمركز مي‌شود و رؤياهاشان محقق مي‌گردد».
و در جایی دیگر مي‌فرمايند: خداوند به انسان عمر زياد عنايت خواهد فرمود و مدت بسياري خواهد زيست تا آنجا كه در حيات خويش از هزار فرزند برخوردار خواهد شد.و اين چنين انسان در آن عصر به قله كمال عقلي، روحي و خلقي و جسماني خواهد رسيد.[45]

توجه به فطرت و روح لطیف زن

روشن است که در برابر هر استعدادی وجود حقی برای انسان ثابت است یعنی هر استعدادی سند یک حق برای انسان است و بر اساس همین حقوق طبیعی، وظایفی متناسب با غرایز فطری و توان فردی برای انسان ها معین می گردد. چنانکه آیه قرآن می فرماید: لا یکلف الله نفساً الا وسعها[46] زن نیز به جهت رسالت اصلی خود که تولید مثل و پرورش کودک و تربیت نسل انسان در دامان پر مهر و محبت خویش می باشد باید روحیات و عواطف بسیار لطیف و در عین حال انعطاف پذیر داشته باشد بدین صورت زن سرچشمه جوشان مهر و محبت، صلح و صفا و عشق و وفا در زندگی انسان است و مردان بر عکس زنان به جهت نوع ساختار روانی و وظایف تکوینی خود دارای روان و رفتاری سخت و خشن هستند به همین جهت مردان از لحاظ عواطف انسانی در مقایسه با زنان به شدت ضعیف می باشند.[47]
از سوی دیگر با اینکه از ديدگاه مذاهب و اديان، عقيده به ظهور حضرت مهدي(عج)، مسأله اي كاملاً فطري و طبيعي است كه با سرشت آدمي آميخته شده و عمري به درازاي عمر آفرينش انسان دارد. بالاتر از این، تئجه دکترین مهدویت به روح لطیف زن و تعبیه نقش های متناسب با لطافت روحی وی بسیار مهم است چنانکه در منابع معتبر اسلامی نیز نام سیزده زن یاد می شود که به هنگام ظهور قائم آل محمد زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان(عج) به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت. طبری در دلائل الامامه از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق(ع) فرمود: همراه قائم آل محمد(عج) سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را برای چه کاری می خواهد؟ فرمود به مداوای مجروحان پرداخته سرپرستی بیماران را به عهده خواهند گرفت عرض کردم نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنیه.[48]
اینها همه حاکی از توجه دقیق و ظریف دین به مسئولیت های متناسب با طبیعت وجودی آنهاست که خود به معنای ارزشمند دانستن این گوهر وجودی و بازشناسی شأن و جایگاه والای آن است. استاد مطهري نیز در كتاب پر ارزش نظام حقوق زن در اسلام با بياني روشن بر اين نكته تأكيد كرده است:
«عدم توجه به وضع طبيعي و فطري زن بيشتر موجب پايمال شدن حقوق او مي‌گردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگويد تو يكي و من يكي ، كارها، مسئوليت‌ها ، بهره‌ها، پاداش‌ها، كيفرها همه بايد متشابه و هم شكل باشد، در كارهاي سخت و سنگين بايد با من شريك باشي ، به فراخور نيروي كارت مزد بگيري، توقع احترام و حمايت از من نداشته باشي، تمام هزينه‌ي زندگي ات را خودت بر عهده بگيري، در هزينه‌ي فرزندان بامن شركت كني، در مقابل خطرها خودت از خودت دفاع كني، به همان اندازه كه من براي تو خرج مي‌كنم تو بايد براي من خرج كني و ... در اين وقت است كه كلاه زن پس معركه است، زيرا زن بالطبع نيروي كار و توليدش از مرد كمتر است و استهلاك ثروتش بيشتر. به علاوه، بيماري ماهانه، ناراحتي ايام بارداري، سختي‌هاي وضع حمل وحضانت كودك شيرخوار، زن را در وضعيتي قرار مي‌دهد كه به حمايت مرد و تعهداتي كمتر و حقوقي بيشتر نيازمند است ... در نظر گرفتن وضع طبيعي و فطري زن و مرد با توجه به تساوي آنها در انسان بودن و حقوق مشترك انسان‌ها، زن را در وضع بسيار مناسبي قرار مي‌دهد كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش».[49]

مقایسه دستاورد حقوقی زنان در فمینیسم و دکترین مهدویت

با تبیینی که از جایگاه و منزلت زن در الهیات فمینیستی و نیز در دکترین الهی مهدوی صورت گرفت حال به مقایسه دستاوردهای این دو تفکر در مورد زنان می پردازیم:
1- امنیت فردی و اجتماعی زنان
امروزه، افسردگي و اضطراب و خستگي انسان از اين اوضاع حاكم برجهان به درجه‌اي رسيده است كه جستجو درباره‌ي نظريه‌ها و يا انديشه‌هايي نو و جديد كه براي او چگونگي دگرگوني اين اوضاع فاسد رابيان مي‌كند آغاز نموده است. لكن مسئله‌اي كه باعث افزايش افسردگي و خشم انسان‌ها مي‌گردد. اين است كه هرگاه به ايده و يا انديشه‌اي متوسل مي‌شوند درمي‌يابند که به جاي حل دشواري و بلاها برعكس، مشكلات را مي‌افزايد.[50]
رابرت اچ بورک[51] نویسنده کتاب لیبرالیسم مدرن و افول آمریکا، فمینیسم و بخصوص فمینیسم افراطی را از جمله تفکراتی می داند که نه تنها برای زن منزلت به ارمغان نیاورد بلکه مخرب امنیت روحی و جسمی خود زنان و به تبع آن مخرب امنیت جامعه گشت. وی می نویسد: « فمینیست ها حتی زنان را به درون ارتش و جبهه های جنگ راند و برای این سیاست فاجعه آمیز دو دلیل ارایه نمود اول اینکه فرستادن زنان به جبهه های جنگ، قدرت اعتماد به نفس زنان را تقویت می کند و موجب احترام مردان به آنان می شود درحالی که می دانیم این موضوع حقیقت نداشته و ندارد. استدلال دوم آنکه باعث تساوی زن و مرد است. حال آنکه ماحصل این حضور، فجایعی بوده است که تأثیر نامساعدی بر تضعیف روحیه سربازان داشته و موجبات آزار و اذیت خود زنان را فراهم نمود»[52]
اهمیت این نکته هنگامی روشن می شود که یادآور سازیم حقیقت شالوده امنیت روانی جامعه بر امنیت روانی مهمترین واحد اجتماعی یعنی خانواده استوار است که زن در آن نقش بارزی ایفا می کند و همین آرامش است که به جامعه منتقل شده و از التهابات و انحرافات و بحران ها جلوگیری می کند. در تفکر مهدوی علاوه بر اینکه وجود امام آرامش بخش قلوب منتظر شیعیان اعم از زنان و مردانی است که امید به آمدن آن منجی دارند بلکه بالاتر از آن، بواسطه وجود امام است که اهل زمین از عذاب و ناگواری های آن در امانند.
چنانکه پیغمبر(ص) فرمود:«...ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند و اهل بیت من ایمنی اهل زمینند پس اگر ستارگان از بین بروند برای اهل آسمان ناگواریها پیش می آید و اگر اهل بیت من از میان بروند برای اهل زمین ناگواریها پیش خواهد آمد.»[53] و باز هم بالاتر از این ما معتقدیم در زمان حضور حضرت نیز چنان امنیتی بر جان انسان ها و بر جامعه آنان ایجاد خواهد شد که عالم نظیر آن را ندیده است.
امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ...حتي تخرج الضعيفه من المشرق تريد المغرب لاينها هااحد[54]؛ «تا آنجا كه زن ناتواني از مشرق، به مقصد مغرب خارج مي‌گردد و هيچ كس مانع او نخواهد شد»
در عصر او امنيت به تمام معني تحقق خواهد يافت از جمله امنيت سياسي، امنيت اجتماعي و درامان بودن از كينه توزي و حسد و هر بيماري رواني و جسمي و نيز در امان بودن از حيوانات درنده. اميرمؤمنان (ع) مي‌فرمايد:لو قد قام قائمنا اذهبت الشّحناء من قلوب العباد و اصطلحت السبّاع و البهائم حتّي ان المرأة تمشي من العراق الي الشام لايهيجّها و لاتخافه[55] «هنگامي كه قائم ما قيام كند كينه‌توزي از دلهاي همه رخت بربسته و درندگان و چهارپايان رام گشته تا آنجا كه زني از عراق تا شام طي طريق نمايد در حالي كه از هيچ درنده‌اي بيمناك نيست و درندگان به او آزاري نمي‌رسانند».
امام صادق (ع) از ابوحنيفه پرسيد: ما را آگاه كن از كلام حق كه مي‌فرمايد: و جعلنا بينهم و بين القري التّي باركنا فيها قريً ظاهرةً و قدّرنا منها السَّيرَ سيروا فيها ليالي و ايّاماً آمنين[56] «ميان آنها وسرزمين‌هايي كه بركت داده بوديم، شهرها و آبادي هايي آشكار قرار داديم و فاصله‌هاي متناسب و نزديك مقرر داشتيم (و به آنها گفتيم) شبها و روزها در اين آبادي‌ها در امنيت كامل مسافرت كنيد» اين كجاي زمين است؟ بعد از آنكه ابوحنيفه از پاسخ درماند و از مجلس خارج شد، ابوبكر حضرمي(يكي از حاضرين مجلس) رو به امام صادق (ع) كرد و عرض نمود معني امنيت در اين دو مقام چيست؟امام(ع) فرمود: «سيروا فيها ليالي و اياماً آمنين» يعني «همراه قائم ما خاندان نبوت» و اما فرمايش خداوند متعال در اين آيه«من دخله كان آمنا» ؛ يعني هركس با اوبيعت كند و همراه آن حضرت وارد شود و از زمره‌ي ياران امام عصر(عج) درآيد در امنیت کامل خواهد بود..[57]
2- شکوفایی اخلاق
گرچه تفکر مهدوی و اسلامی با این قول توماس آکویناس و آموزه مسیحی کاملاً مخالف است که می گوید: «زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی کمال جویی منطبق نیست بلکه با دومین مقصود طبیعت انطباق دارد یعنی با گندیدگی، بدشکلی و فرتوتی!»[58]
لیکن افراط متألهین فمینیست را نیز نمی پذیرد که با آزاد نمودن هر گونه حضور زن در جامعه، موجبات انحرافات متعدد اخلاقی را فراهم می سازند. چنان که حتی دایره المعارف لاروس نیز می نویسد:«ارتباط آزاد زن برای جامعه خطرناک است! امروز به طوری که از تاریخ معلوم می شود خرابی کشور روم بر اثر آزادی زنان در ارتباط با مردان بوده است. از نتایج همین آزادی است که شهر پاریس دویست هزار روسپی پیدا کرده و از نتایج آن است که تنها در چهار سال یعنی از سال 1889 تا 1893 پنج هزار و هشتصد و شصت و نه نفر در فرانسه به علت معاشقه و شرب مسکرات خود را هلاک کرده اند!»[59] علاوه بر این روشن است که هر مکتبی که بخواهد تعالی آفرین و منزلت بخش باشد خود نیز در بدنه فکری خود باید عاری از تمامی عوامل منحط اخلاقی و ... باشد حال آنکه بسیاری از مبانی فمینیسم حتی بنا بر قول برخی اندیشمندان غربی همچون پرفسور رابرت اچ بورک، کذب محض است.
وی می نویسد:«بخش عمده ای از تئوری فمینیست ها و بخصوص فمینیسم افراطی، کذب محض است فمینیست ها بسیاری از مسایل و موضوع های دروغین را در قالب واقعیات و حقایق چنان جلوه می دهند که طبعاً طرفداران بیشتری یابند و بخشی از آن، خواسته های بی اساس و موهوم و فریبنده ای است که آن را پارانویا[60] می نامند.»[61] حال آنکه رکن و پایه تفکر مهدوی که انتظار وجود مقدس آن منجی است با اخلاق متعالی پایه ریزی می گردد.
امام صادق(ع) فرمود: و انتظار الفرج بالصبر و حسن الصحبه و حسن الجوار.[62]
مطابق این حدیث انتظار آن حضرت(چه برای زن یا مرد) به حرف و سخن نیست بلکه در کردار نیکوی شخص نمودار می گردد . از بهترين رازهاي نهفته‌ي بقاء تشيع، همين روح انتظاري است كه كالبد هر شيعه را آكنده ساخته و پيوسته او را به تلاش و كوشش و جنبش و جوشش وا مي‌دارند و مانع از نوميدي و بي‌تابي و افسردگي و درماندگي او مي‌گردد.
در دکترین مهدویت انتظار آن امام محبوب، بنفسه و خودبخود رياضت مهمي براي نفس است كه لازمه‌ي آن، متوجه ساختن قوه‌ي عاقله و خيال به جانب امري است كه در انتظار آن بسر مي‌بريم. لازمه‌ي انتظار آن است كه انسان دوست داشته باشد از هم صحبتان شيعيان مهدي باشد و بلكه از اعوان و انصار آن بزرگوار گردد و لازمه‌ي اين امور آن است كه شيعه مهدي (زن و مرد) در اصلاح نفس خود كوشش نمايد و اخلاق خويش را نيكو كند تا قابليت هم صحبت شدن مهدي را پيدا كند و در ركاب آن حضرت جهاد نمايد. انتظار، وقوع مصيبتها و حوادث را سهل و آسان خواهد كرد زيرا انسان مي‌داند كه آن مصيبت‌ها در معرض جبران و تدارك مي‌باشند و چقدر فرق است بين آن مصيبتي كه انسان بداند جبران خواهد شد يا نه.[63] به تعبير« دكتر علي وردي» استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد، تشيع، آتشفشان كوهسار اسلام است كه گاه و بيگاه دود و بخار و لرزه و تكاني پديد مي‌آورد و همين تأثير اندك، ريشه تمام انقلابهای دنياي اسلام است.[64]
راستي هم چنين است هنوز هم اين قله فرازنده آتشفشاني نكرده و نخواهد كرد تا زماني كه امام مهدي(عج) به پا خيزد و شعله فروغ او سراسر گيتي را در بر گيرد. آتشفشاني كه بر خلاف آتشفشانهاي عالم طبيعت، عالم امكان را به نور وجودي خويش آباد خواهد نمود. نخستين نكته‌اي كه با عنايت به مفهوم «انتظار» به ذهن مي‌آيد، بسنده كردن و خواستار شدن «ظهور» است از صميم دل. زيرا كه تا دوستدار و دلبسته‌ي چيزي نباشي چشم به راهش نخواهي بود. لازمه‌ي اين خواستن و اشتياق، وجود دو زمينه‌ي قلبي است، يكي شناخت و آگاهي دروني از محتواي ظهور و ديگري خواست دروني و قلبي و جوياي نسبت به آن محتوا. چنان که رسول خدا(ص) فرمود: طوبی للصابرین فی غیبته طوبی للمقیمین علی محبتهم.[65] «خوشا به حال صبر کنندگان در دوران غیبت مهدی. خوشا به حال پا برجایان در مقام محبت به او».
3- جایگاه زن در خانواده و اجتماع
جان استوارت میل در کتاب خود می نویسد: ازدواج عملاً تنها بردگی ای است که قانون ما آن را به رسمیت می شناسد[66] و ایولین رید[67] نیز به نقل از انگلس می نویسد: «واژه Famulus به معنی بردگی خانگی است و Familia جمع بردگانی است که یک مرد دارد.... این اصطلاح را رومی ها ساختند تا ارگانیسم اجتماعی تازه ای را نام گذاری کنند که رئیس این نهاد یک زن داشت بچه داشت و شماری برده زیر فرمان او بود و طبق قانون رومی ها حق زندگی و مرگ همه آنها در دست او بود.»[68]
اين تلقي از خانواده رفته رفته منجر به تضعيف اين نهاد مهم اجتماعي و سست شدن روابط خانوادگي در جوامع غربي گرديد، تا آنجا كه متفكران و جامعه شناسان غربي نسبت به روند رو به افزايش از هم پاشيدن خانواده اعلام خطر كرده و از آن به عنوان يكي از چالشهاي رو در روي نظامهاي ليبرال ـ دموكراسي ياد كردند. فيمينيسم تفاوتهاي طبيعي ميان انسانها راكه زمينه‌ي تفاوت عملكرد در محيط اجتماعي است، ناديده گرفته و با ادعاي تساوي طلبي، بيشترين لطمه را به جامعه، به ويژه خود زنان، وارد ‌آورد. شعار تساوي، زنان را از محيط خانه به صحنه اجتماع مي‌كشاند و آنان را در موقعيت به ظاهر برابر در محيط كار و دانش قرار مي‌دهد. اما حقيقت آن است كه فيمينيسم باناديده گرفتن نقش مادري و همسري و روانه ساختن زنان به عرصه‌هاي ديگر در پرتو تلاشهاي تبليغاتي، موجب شد كه زن، احترام مادري و محيط خانه را كه بهترين محيط هنرنمايي و مهمترين ابزار او براي مشاركت اجتماعي و تأثيرگذاري بر اعضاي خانواده بود، از دست داده و به ميداني وارد شود كه احتمالاً قدرت رقابت با جنس مخالف را ندارد.[69]
و اين در حالي است كه بر خلاف ديدگاه فردگراي غربي، انديشمندان اسلامي از خانواده به عنوان هسته اصلي و واحد بنيادين اجتماع ياد كرده و رشد وتعالي انسانها را در گرو حراست از كانون خانواده دانسته‌اند. در ديدگاه اسلامي اهداف تشكيل خانواده بسيار فراتر ار ارضاي تمايلات جنسي زن و مرد بوده و امور مختلفي را شامل مي‌شود كه مهمترين آنها عبارت‌اند از: بقاي نسل انساني، سكونت و آرمش زوجين، ارضاي غريزه‌ي جنسي، مشاركت در حيات معنوي، مشاركت در حيات مادي و تربيت نسل.
در تفکر اسلام و به تبع آن در دکترین مهدویت استحکام و خوشبختی هر جامعه ای مرهون تربیت خانوادگی افراد آن است و نقش اساسی در خانواده نیز به عهده «مادر» می باشد. مطالعه تاریخ زنان مسلمان نشان می دهد که آنان محیط خانه را بسیار حساس و با اهمیت شمرده و آن را کارخانه آدم سازی و دانشگاه انسانیت می دانستند لذا تربیت شدگان آن ها نیز کمال انسانی را در میدان بزرگ اجتماع به مرحله بروز می رساندند. چرا که اگر مردانی باید باشند که اساس و بنیان جامعه را بسازند تنها مادر است که آنها را پرورش می دهد: الولد مطبوع علی حب امه[70] «فرزند [از نظر اخلاق، طبیعت و دیانت] ساخته شده مادر است»
در روایات متعدد نیز می بینیم که هنگام معرفی حضرت مهدی(عج) امام جهانیان، ایشان را فرزند برترین زن جهانیان حضرت زهرا(س) که الگو و نمونه والای تربیتی است یاد می کنند. از سوی دیگر در روایات متواتر آمده که الجنه تحت اقدام الامهات[71] «بهشت زیر پای مادران است» همچنین روایات مؤکد داریم که الجنه تحت ظلال السیوف[72] «بهشت زیر سایه شمشیر مجاهدان است».
با دقت در نتیجه انتهایی این دو روایت نیز که دستیابی به بهشت است به این اصل می رسیم که سایه شمشیر مجاهدان، امنیتی همچون فضای تلاش تربیتی مادران را ایجاد می کند یا نتیجه تلاش مجاهدان مشابه تلاش مادران است. لذا در فرهنگ انتظار، ظهور یاران از جان گذشته ای که یار و مرید حقیقی آن حضرت در آبادانی فردا باشند بسته به فضای تربیتی است که مادران در خانواده بنا می کنند.
4- آزادی زن
لوس ایریگری[73] یکی از فمینیست های مشهور فرانسوی که آثاری نیز در رشته الهیات دارد برخلاف برخی فمینیست های دیگر به نقد فمینیسم برابری می پردازد و آرمان فمینیسم را در جامعه ای می داند که در آن زنانگی جدیدی بوجود آید که زنان آزادی مطلق کسب کرده و به کلی از سلطه مردان نیز رها شده باشند. از نظر او این آزاد سازی، استلزامات یا لوازم الهیاتی خاصی دارد و همچون دیلی به مفهوم مذکر خدا به مخالفت می پردازد.[74]
راسل نیز در دفاع از آزادی و حقوق انسانی زنان، تفکر انتقادی و آرای ابتکاری خویش را به طور مبسوطی ارائه می دهد وی ضمن حمایت صریح از اندیشه های مری دیلی و ولستون کرافت[75] و جان استوارت میل و اعلام وابستگی خود به حلقه فکری آنها انتقادات سختی را بر آموزه های کتاب مقدس و کلیسا در دو حوزه حقوق و اخلاق وارد ساخت. به اعتقاد وی نظام حقوقی و اخلاقی مسیحیت درباره زن، ناقص و ناکارآمد و جانبدارانه و تحقیر آمیز بوده و به گونه ای طرح و تدوین شده که سلامت روانی و اخلاق اجتماعی خانوادگی و فردی را تهدید نموده و آن را به مخاطره می اندازد.[76]
آنچه در غرب و بخصوص در تفکر فمینیستی از آزادی مورد نظر است آزادی از جنبه مادی و جسمی است و از آن به نبودن مانع و چیزی که از جنبش و تحرک جلوگیری کند یاد می کنند[77] و بنابراین چنین آزادی ای را می توان در وصف حالت جانداران غیر عاقل و یا موجودات بی جان نیز به کار برد در حالی که در تفکر اسلامی و در دکترین مهدویت آزادی تنها آن نیست که از خارج به انسان اعطا شود بلکه آزادی واقعی آن است که از درون سرچشمه گیرد و رشد نماید و این بدان جهت است که قیود و تضاد های درونی به مراتب از قیود و گرفتاری های بیرونی زیانبار تر و ناراحت کننده تر است و آزادی کامل و واقعی تحقق نمی یابد مگر آنکه انسان از آن قیود و گرفتاری ها نیز برهد.[78] علاوه بر این بسیاری اوقات دستورالعمل هایی کاملاً مغایر با آزادی زن در تفکر فمینیسم مشاهده می شود. به عنوان مثال سیمون دوبووار در مصاحبه ای با بتی فریدن[79] می گوید: «به هیچ زنی نباید اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکانش بپردازد. جامعه باید به کلی تغییر کند و به زنان اجازه ندهد که فقط وظیفه پرورش فرزندان را به عهده گیرند یعنی اگر به هر زنی حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش کودکان خود و یا شاغل بودن در بیرون را بدهند اغلب زنان ترجیح می دهند تا در خانه بمانند.»[80]
این بیان حاکی از آن است که هیچ نشانی از آزادی اصیل در این منزلت اجباری! دیده نمی شود. درحالیکه اسلام در عین حال که دین آزادی و آزادگی است و تفکر اسلامی، همزاد و همراه با آزاد اندیشی است.[81] با این حال شعار زدگی در باب آزادی را نمی پذیرد شعارها و آموزه‌هایی که موجب انحراف در باب قلمرو و حدود آزادی گشته و به تدریج غباری از ابهام و اتهام برروی این حقیقت ضروری و مورد نیاز جامعه می‌نشاند و به تلقی‌های نادرست ناشی از تجربه غرب درباره آزادی دامن می‌زند.[82] در تفکر مهدوی آزادی زن و مرد تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد آنهاست هماهنگ باشد و آنها را به مسیر ترقی و تعالی بکشاند ولی هرگاه آنها را به پستی و فنا سوق دهد و استعدادهای نهانی خدادادی را از مسیر خود منحرف سازد نمی تواند احترامی داشته باشد.
5- مشارکت در سازندگی
فمینیسم نیز گرچه مدعی است که زن را باید به میدان سازندگی اجتماعی کشاند لیکن در کنار این ادعا معتقد به ویرانی خانواده و خرابی نخستین پایه های اجتماعی است که تناقض این دو با یکدیگر کاملاً روشن است.
انگلس می نویسد:«برای اینکه رهایی زن تحقق یابد ابتدا باید زن بتواند در تولید تمام سطوح اجتماع شرکت داشته باشد و کارهای منزل فقط قسمت کمی از وقت او را بگیرد.[83]
برخی نیز برای کشاندن زن به محیط اجتماعی و دور نمودن او از خانواده به دلایلی واهی روی می آورند چنان که برخی گفته اند: مشارکت در تولید اجتماعی باعث رشد ذهن و جسم می شود و انزوا و سرگرم شدن به کارهای ملال آور خانگی ذهن و جسم را تضعیف و افق دید انسان را محدود می کند.[84] در حالی که در دکترین مهدویت زنان همانگونه که در دوران انتظار آن حضرت، زمینه ساز تربیت و پرورش مردان جامعه صالح و محور خانواده بودند برانگیزاننده مردان در یاری رسانی آن حضرت و سازندگی جامعه نیز خواهند بود. چنانکه امام محمد باقر(ع) در خصوص نحوه عمل زنان در عصر ظهور امام زمان(عج) می فرماید:«انه ینادی باسم القائم و اسم ابیه حتی تسمعه العذراء فی حذرها فتحرض اباها و اخاها علی الخروج.[85] «جبرئیل به اسم قائم و نام پدرش ندا می دهد تا اینکه زنان محجبه این ندا را در می یابند و پدران و برادران خود را برای قیام تشویق می نمایند».
از نکات ارزشمندی که حضور زن و تأثیر گرانبهای او را در دوران سخت غیبت روشن می سازد این است که در آن روزهایی که شیعیان پس از دویست و شصت سال با یک آزمایش بزرگ روبه رو بودند و می بایست با غیبت امام خود خو بگیرند کسی که به عنوان مفزع و پناه مردم معرفی گردید یک زن بود؛ مادر بزرگوار امام حسن عسکری(ع). حضور این بانوی بزرگوار و همچنین دختر مکرمه امام جواد(ع)«حکیمه» تأثیر مهمی در آماده سازی اذهان دوستداران و شیعیان حضرت جهت ورود به دوران بزرگ انتظار داشت. در این دوره اگر چه امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) زمینه غیبت را از پیش فراهم کرده بودند و شخصیت های مورد اعتمادی همانند عثمان بن سعید عمری و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وکیل معرفی کرده بودند لیکن به دلایلی از موقعیت مادر امام حسن عسکری(ع) معروف به «جده» استفاده شد و وی پناه شیعه معروف گردید. از گفتگوی احمد بن ابراهیم با حکیمه دختر امام جواد(ع) بر می آید که پس از گذشت دو سال از رحلت امام حسن عسکری(ع) همچنان بسیاری از کارها- که در حقیقت از طرف حضرت حجه بن الحسن(عج) و به فرمان آن حضرت صورت می گرفته - به دست مادر بزرگوار امام حسن عسکری (ع) انجام می شده است.[86]

سخن پایانی

چنان که گفتیم دیدگاههای زن ستیز مسیحیت و کلیسا موجب شد که مخالفت ها با این مرام کلیسا آغاز گردد و عده ای از صاحب نظران الهیات مسیحیت نیز سعی نمودند با تغییر در مذهب و یا حتی کنارگذاشتن آن به بازسازی شخصیت مدفون زن بپردازند.
لیکن تفکر فمینیستی ای که در این الهیات رخنه نموده بود نه تنها آن را از تحریفات و ستم های زنانه رهایی نبخشید بلکه تحریفات دیگری را بدان افزود و زن را با اینکه به ظاهر از قید و بندهای خارجی آزاد نمود اما اسارتی از درون برای او به ارمغان آورد. در مقابل، دکترین الهی مهدویت که از ابتدا نگرش عزتمندانه ای به زن دارد نه تنها منزلت و جایگاه انسانی زن را تنزل نداده بلکه هویت انسانی و کمال یابی او را با مردان یکسان دانسته و تفاوت میان این دو را تنها در تقسیم نوع وظایف و مسئولیتها می داند که آن هم ناشی از احترام خاص این تفکر به ویژگی های طبیعی زن می باشد.

پي نوشت :

[1] برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، ص73
[2] ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج4، ص1111
[3] محمد حكيم پور، حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، ص400
[4] (( Mary daly مشهورترین فمینیست در رشته الهیات، راهبه سابق کلیسای کاتولیک و طرفدار تندرو فمینیسم زن محور است که گاه از او به «مادرخوانده الهیات فمینیستی» یاد می کنند. نقل از بانوان شیعه، سال اول، ش 2، ص32
[5] مگی هام، فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ص79
Elizabeth cady Stanton [6]
[7] همان، ص369و367
Fredrich Engels [8]
[9] همان
[10] مایکل پین، فرهنگ انتقادی، ص103
[11] محمد مير شكرايي، زن و فرهنگ، ص633
[12] فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ص79
[13] محمد لگنهاوزن، مقاله اسلام در رویارویی با فمینیسم، بانوان شیعه، سال اول، ش 2، ص32
[14]Speaking the Christian God. Edited by Alvin.F.Kimel.jr.p2,3
[15] فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ص79
[16] آندره ميشل، جنبش زنان، ص33
[17] فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ص189
E. Margaret Howe [18]
[19] ران رادز، مقاله الهیات رهایی بخش، نشریه چشم انداز، ش26، ص29
Aida Spencer [20]
[21] همان
Hans Kung [22]
[23] هانس کونگ، تاریخ کلیسای کاتولیک، ص66
Anne Oakley [24]
[25] حسین بستان، نابرابری و ستم جنسی، ص 108
[26] استفاني گرت، جامعه شناسي جنسيت، ص71
[27]جين فريد من، فمينيسم، ص27
[28] نابرابری و ستم جنسی،ص98و 99
de Beauvoir. Simon [29]
[30] ر.ک: سیمون دوبووار، جنس دوم، فصل اول، داده های زیست شناسی، ص39
[31] نابرابری و ستم جنسی،ص98و 99
[32] همان
John Stuart Mill [33]
[34] جان استوارت میل، انقیاد زنان، ص14
Andree Michel [35]
[36] نابرابری و ستم جنسی،ص100
[37] سوزان مولر آلین. زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب، ص278
Shulamith Firestone[38] . او را یکی از اعضای مؤسس موج دوم فمینیسم می دانند که یکی از دستاوردهای این موج، جدایی روابط جنسی از تولید مثل بود. ر.ک
Routledge companion to Feminism and post feminism.p32 The
[39] نابرابری و ستم جنسی،ص108
[40] عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص245
[41] نساء/1
[42] مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص544
[43] كمال الدين، ج1، باب 31، ص319
[44] بحارالانوار، ج52، باب 27، ص328
[45] عباس المدرسي، تمدن در عصر ظهور مهدي، ص101.102
[46] بقره/286
[47] مقدمه ای بر روان شناسی، ص60
[48] محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص260
[49] محمد رضا زيبايي نژاد، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ص126
[50] تمدن در عصر ظهور مهدي، ص19
Robert. H. Bork [51]
[52] رابرت اچ. بورک، لیبرالیسم مدرن، ص493
[53] سید محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج1، ص167و غایه المرام، ص257
[54] بحارانوار، ج52، ص343، باب27
[55] بحارالانوار،ج10،ص104، باب 7
[56] سبأ/18
[57] بحارالانوار، ج2، ص294، باب34
[58] بنوات گری، زنان از دید مردان، ص57
[59] سید رضا صدر، زن و آزادی، ص138
[60] Paranoia بیماری و دیوانگی ذهنی و خیالی را می گویند که در آن فرد، عدم اعتماد غیر معقولانه ای به افراد دارد. نقل از لیبرالیسم مدرن، ص461
[61] لیبرالیسم مدرن، ص468
[62] وسائل الشیعه، ج19، ص75، باب2
[63] سيد صدر الدين صدر، المهدي، ص271
[64] حسين تاجري، انتظار، بذر انقلاب، ص164
[65] بحارالانوار، ج36،ص304، باب41
[66] انقیاد زنان، ص126
Evelyn Reed [67]
[68] ایولین رید، آزادی زنان، ص47
[69] احمدرضا توحیدی، بررسي جنبش فيمينيسم در غرب و ايران، ص179
[70] غرر الحکم، ص137، ح2399
[71] مستدرک الوسائل، ج15، ص180، باب70
[72] بحارالانوار، ج33، ص14، باب13
Luce Irigaray [73]
[74] بانوان شیعه، سال اول، ش2، ص35
Mary Wollstone crafet [75]
[76] زناشویی و اخلاق، ص93
[77] سیدعلی محمودی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و لاک، ص17
[78] سید مهدی صانعی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، ص114
Betty Friedan [79]
[80] لیبرالیسم مدرن،ص461
[81] بقره/256 و زمر/17
[82] علی ذوعلم، تجربه کارآمدی حکومت ولایی، ص268
[83] رژه گارودی، زنان چگونه به قدرت می رسند، ص81
[84] ماری آلیس واترز، اویلین رید، فمینیسم و جنبش مارکسیستی، ص 105
[85] بحارالانوار،ج52،ص230، باب25
[86] محمد جواد طبسی، زنان در حکومت امام زمان، ص14

منابع


1. اچ. بورک، رابرت، لیبرالیسم مدرن، ترجمه الهه هاشمی حائری، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1379.
2. استوارت میل، جان، انقیاد زنان، ترجمه علاء الدین طباطبایی، انتشارات هرمس، چاپ اول، 1379.
3. المدرسي، عباس، تمدن در عصر ظهور مهدي، ترجمه لطيف راشدي، انتشارات حضور، چاپ اول 1382.
4. آلیس واترز، ماری و رید،اویلین، فمینیسم و جنبش مارکسیستی، ترجمه مسعود صابری، تهران، انتشارات طلایه پرسو، چاپ اول، 1383.
5. اميني، ابراهيم، آشنايي با وظايف وحقوق زن، قم بوستان كتاب، 1384.
6. بستان، حسین، نابرابری و ستم جنسی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1382.
7. پین، مایکل، فرهنگ اندیشه انتقادی، ترجمه پیام یزدانجو، تهران، انتشارات مرکز، چاپ دوم، 1383.
8. تاجري، حسين، انتظار، بذر انقلاب، انتشارات بدر، 1358.
9. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الاولی، بی تا.
10. تونه اي، مجتبي، موعود نامه، انتشارات ميراث ماندگار، چاپ سوم 1385.
11. جوادي آملي، عبدالله، حق وتكليف در اسلام، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول،1384.
12. -------------، زن در آیینه جلال و جمال، قم، انتشارات اسراء، چاپ سیزدهم، 1385.
13. حكيم پور، محمد، حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، انتشارات نغمه نوانديش، چاپ اول،1382.
15. دوبوار، سیمون، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوی، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، 1380.
16. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1380.
17. ذوعلم، علی، تجربه کارآمدی حکومت ولایی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1385.
18. راسل، برتراند، زناشویی و اخلاق، ترجمه مهدی افشار، تهران، انتشارات کاویان، چاپ دوم، 1354.
19. رید، ایولین، آزادی زنان، مسائل، تحلیل ها و دیدگاهها، افشنگ مقصودی، تهران، نشر گل آذین، چاپ اول 1380.
20. زيبايي نژاد، محمد رضا و سبحاني، محمد تقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، انتشارات دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، چاپ دوم، 1381.
21. صانعی، سید مهدی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، مشهد انتشارات سناباد، چاپ اول، 1378.
22. صدر، سيد صدر الدين، المهدي، ترجمه محمد جواد نجفي، انتشارات كتابفرشي الاماميه، 1362.
23. صدر الاسلام، دبيرالدين، تكالیف الانام في غيبة الامام، ترجمه علي اكبر همداني، انتشارات بدر،1361.
24. صدر، سید رضا، زن و آزادی، به اهتمام سید باقر خسروشاهی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1386.
25. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الثالثه، 1363ق.
26. طبسی، محمد جواد، زنان در حکومت امام زمان(عج)، تهران، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ اول، 1370.
27. فريد من، جين، فمينيسم، ترجمه فيروزه مهاجر، انتشارات آشيان، چاپ اول،1381.
28. کونگ، هانس، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1384.
29. گارودی، رژه، زنان چگونه به قدرت می رسند، ترجمه امان الله ترجمان، انتشارات پر شکوه، چاپ دوم، 1379.
30.گرت، استفاني، جامعه شناسي جنسيت، ترجمه كتايون بقايي، انتشارات نشرديگر، چاپ دوم،1382.
31.گری، بنوات، زنان از دید مردان، ترجمه محمد جعفر پوینده، چاپ اول، 1377.
32. محمودی، سیدعلی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و لاک، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1377.
33. مكنون، ثريا و صانع پور، مريم، بررسي تاريخي منزلت زن از ديدگاه اسلام و ...، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي چاپ دوم ،1384.
34. موسوی اصفهانی، سید محمد تقی، مکیال المکارم، قم انتشارات برگ شقایق، چاپ اول، 1380.
35. مولر آلین، سوزان، زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب، ترجمه ن. نوری زاده، تهران، انتشارات قصیده سرا، چاپ اول، 1383.
36. مهريزي، مهدي، زن و فرهنگ ديني، نشرهستي نما، چاپ اول،1382.
37. مير شكرايي، محمد و حسن زاده، علي رضا، زن و فرهنگ، نشر ني، چاپ اول،1382.
38. ميشل، آندره، جنبش زنان، ترجمه هما زنجاني زاده، نشر نيكا، چاپ اول،1383.
39. هاشمی رکاوندی، سید مجتبی، مقدمه ای بر روان شناسی، قم انتشارات شفق، چاپ سوم، 1378.
40. هام، مگی، فرهنگ نظريه‌هاي فمينيستي، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، تهران، انتشارات توسعه، چاپ اول، 1382.
41. Routledge companion to Feminism and post feminism.Edited by Gamble. The Rotledge. London and Newyork.2001.
42. Speaking the Christian God. Edited by Alvin.F.Kimel.jr.First published 1999.U.S.A.

منبع: کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط