امام جواد(علیه السلام) تجسم صلابت
نويسنده: شمس الله صفرلكى
در ميان خانواده امام رضا(علیه السلام) و در محافل شيعه از حضرت امامجواد(علیه السلام) به عنوان مولودى پرخير و بركتياد مىشود; چنان كهصنعانى مىگويد: روزى در محضر امام رضا(علیه السلام) بودم. فرزندش ابوجعفررا كه خردسال بود. آوردند. امام فرمود: اين مولودى است كه براى شيعيان ما با بركتتر از او زاده نشده است.
شايد چنين تصور شود كه امام جواد(علیه السلام) ازامامان قبلى براىشيعيان با بركتتر بوده است. اين مطلب قابل قبول نيست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراين نشان مىدهد. تولد حضرتجواد(علیه السلام)در شرايطى صورت گرفت كه خير و ركتخاصى براى شيعيان بهارمغان آورد. عصر امام رضا(علیه السلام)مشكلات خاص خود را داشت و حضرترضا(علیه السلام)در معرفى امام بعدى با مسايلى رو به رو گرديد كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امامكاظم(علیه السلام)گروهى كه به «واقفيه» معروف شدند. بر اساسانگيزههاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منكر شدند و از سوى ديگر،امام رضا(علیه السلام)تا حدود چهل و هفتسالگى داراى فرزند پسر نشد. چوناحاديث رسيده از پيامبر(صلی الله علیه واله)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسين(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براىامام رضا(علیه السلام)هم امامتخود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسشرو به رو مىساخت. واقفيان نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده،امامت امام رضا(علیه السلام) را انكار مىكردند. اعتراض حسين بن قياماىواسطى به امام هشتم(علیه السلام)در اين باره و پاسخ آن حضرت، بر درستىاين سخن گواهى مىدهد. ابن قياما كه از سران واقفيه بود. درنامهاى امام رضا(علیه السلام)را عقيم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امامباشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجامىدانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بيش از چندروز نمىگذرد كه خداوند پسرى به من عطا مىفرمايد و اين پسر، حقرا از باطل جدا مىكند.
خطر ديگرى كه در اين مقطع حساس شيعيان را تهديد مىكرد، قدرتگرفتن مذهب «معتزله» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونقگام نهاده بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مىكرد. معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مىكردند. آنچه عقلشان صريحا تاييد مىكرد، مىپذيرفتند و بقيه را انكارمىكردند. چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقلظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيدهاى مطرحمىكردند تا به پندار خود آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكستدهند. البته امام جواد(علیه السلام)با پاسخهاى قاطع از اين مناظرههاسربلند برون آمده، هرگونه ترديد در مورد امامتخود را از بينبرد و اصل امامت را تثبيت كرد. به همين خاطر، در زمان امامهادى(علیه السلام)اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد; زيرا براى همه روشن شدهبود كه در برخوردارى از اين منصب الهى، خردسالى تاثيرى ندارد.
او همچنين به سليمان مروزى گفت: به خاطر شناختى كه از قدرتعلمىات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع» مىفرستم وهدفى ندارم جز اين كه او را فقط در يك مورد محكوم كنى.
در چنين عصرى امام جواد(علیه السلام)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحرافها، كجروىها، مسامحهها، توهينها و ديگر حيلهها و مكرهاىخلفاى باطل ايستاد و از حقانيت دين دفاع كرد. اين مقاله نمونههايى از قاطعيت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم وتزوير بنىعباس را گرد آورده است.
آنگاه امام رضا(علیه السلام)ادامه داد: سپاس خداى را كه در من و پسرماسوهاى مانند پيامبر و پسرش قرار داد.
يحيى گفت: روايتشده كه ابوبكر وعمر در زمين مانند جبرئيل وميكائيل در آسمانند. حضرت فرمود: دراين حديث نيز بايد دقتشود،چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب خدايند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظهاى از دايره اطاعتخدا خارج نشدهاند;ولى ابوبكر و عمر مشرك بودهاند. البته آنها پس از ظهور اسلاممسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستىسپرى كردند. بنابراين، محال استخدا آن دو را به جبرئيل وميكائيل تشبيه كند.
يحيى روايت ديگرى مطرح كرد كه ابوبكر و عمر دو سرور پيراناهلبهشتند. امام فرمود: اين روايت نيز از جعليات بنىاميه است ودرست نيست; زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان وجودندارد. اين حديث را بنىاميه در مقابل حديثى از پيامبر(صلی الله علیه واله) درمورد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه فرمود: «حسن وحسين دو سرور جوانان بهشتشمرده مىشوند.» جعل كردهاند.
يحيى گفت: روايتشده كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر من به پيامبرىمبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد. امام فرمود: كتاب خدا ازاين حديث راستتر است; زيرا فرموده است: «اى پيامبر! به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم. » از اين آيهصريحا برمىآيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. در اينصورت، چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند. علاوه بر اين،هيچ يك از پيامبران به قدر يك چشم برهم زدن به خدا شركنورزيدهاند. چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مىكند كه بيشترعمر خود را با شرك سپرى كرده است; و نيز پيامبر فرمود: «من درحالى پيامبر شدم كه آدم بين روح و جسد قرار داشت.»
گروهى از فقها در اين نظر با من موافق و عدهاى ديگر مخالفتكردند و گفتند: بايد از آرنج قطع شود، به دليل آيه وضو كهمىگويد:(فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق
آنگاه معتصم رو به محمد بن على(علیه السلام)كرد و پرسيد: نظر شما دراين مساله چيست؟
امام فرمود: اينهادر اشتباهند. فقط بايد انگشتان دزد قطعشود، به دليل اين كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدنتحقق مىپذيرد: صورت، دوكف دست، دوسرزانو، دوانگشتبزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده كند. خداوند مىفرمايد:(وان المساجد لله)يعنىاعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطعنمىشود. مععصم نيز جواب امام را پذيرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع كردند. در اين لحظه من(ابن ابىداوود)از شدت ناراحتىآرزوى مرگ كردم.
پيامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، ميزان و ملاك عقيده صحيحرا معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونيت از انحراف شمرد. متاسفانه در بين مسلمانان و شيعيان هميشه عدهاى گرفتار افراطو دستهاى درگير تفريط بودند. محمدبن سنان از كسانى است كه درمحبت اهلبيت: زياده روى مىكرد. به همين جهتبرخى از علماىرجال، او را به غلو متهم مىكنند. او مىگويد: روزى خدمت امامجواد(علیه السلام)نشسته بودم و مسايلى ازجمله اختلافات شيعيان را مطرحمىكردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچيز نورمحمد(صلی الله علیه واله) و على(علیه السلام)و فاطمه(س)را خلق كرد; سپس اشيا و موجودات ديگررا آفريده، طاعت اهلبيت: را برآنان واجب كرد وامور آنها را دراختيار اهلبيت: قرار داد. بنابراين، فقط اهلبيت: حق دارند چيزىرا حلال و چيزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نيز به ارادهخداوند و با اجازه او است. اى محمد! دين همين است. كسانى كهجلوتر بروند، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند،پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبيت: است و تو نيز بايد همين راهرا طى كنى.
منبع:ماهنامه كوثر
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
شايد چنين تصور شود كه امام جواد(علیه السلام) ازامامان قبلى براىشيعيان با بركتتر بوده است. اين مطلب قابل قبول نيست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراين نشان مىدهد. تولد حضرتجواد(علیه السلام)در شرايطى صورت گرفت كه خير و ركتخاصى براى شيعيان بهارمغان آورد. عصر امام رضا(علیه السلام)مشكلات خاص خود را داشت و حضرترضا(علیه السلام)در معرفى امام بعدى با مسايلى رو به رو گرديد كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امامكاظم(علیه السلام)گروهى كه به «واقفيه» معروف شدند. بر اساسانگيزههاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منكر شدند و از سوى ديگر،امام رضا(علیه السلام)تا حدود چهل و هفتسالگى داراى فرزند پسر نشد. چوناحاديث رسيده از پيامبر(صلی الله علیه واله)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسين(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براىامام رضا(علیه السلام)هم امامتخود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسشرو به رو مىساخت. واقفيان نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده،امامت امام رضا(علیه السلام) را انكار مىكردند. اعتراض حسين بن قياماىواسطى به امام هشتم(علیه السلام)در اين باره و پاسخ آن حضرت، بر درستىاين سخن گواهى مىدهد. ابن قياما كه از سران واقفيه بود. درنامهاى امام رضا(علیه السلام)را عقيم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امامباشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجامىدانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بيش از چندروز نمىگذرد كه خداوند پسرى به من عطا مىفرمايد و اين پسر، حقرا از باطل جدا مىكند.
خطر ديگرى كه در اين مقطع حساس شيعيان را تهديد مىكرد، قدرتگرفتن مذهب «معتزله» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونقگام نهاده بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مىكرد. معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مىكردند. آنچه عقلشان صريحا تاييد مىكرد، مىپذيرفتند و بقيه را انكارمىكردند. چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقلظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيدهاى مطرحمىكردند تا به پندار خود آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكستدهند. البته امام جواد(علیه السلام)با پاسخهاى قاطع از اين مناظرههاسربلند برون آمده، هرگونه ترديد در مورد امامتخود را از بينبرد و اصل امامت را تثبيت كرد. به همين خاطر، در زمان امامهادى(علیه السلام)اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد; زيرا براى همه روشن شدهبود كه در برخوردارى از اين منصب الهى، خردسالى تاثيرى ندارد.
عصر تهاجم عقيدتى
او همچنين به سليمان مروزى گفت: به خاطر شناختى كه از قدرتعلمىات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع» مىفرستم وهدفى ندارم جز اين كه او را فقط در يك مورد محكوم كنى.
در چنين عصرى امام جواد(علیه السلام)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحرافها، كجروىها، مسامحهها، توهينها و ديگر حيلهها و مكرهاىخلفاى باطل ايستاد و از حقانيت دين دفاع كرد. اين مقاله نمونههايى از قاطعيت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم وتزوير بنىعباس را گرد آورده است.
1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها)
2- خطبه كوبنده
آنگاه امام رضا(علیه السلام)ادامه داد: سپاس خداى را كه در من و پسرماسوهاى مانند پيامبر و پسرش قرار داد.
3- مبارزه با حديثسازان
يحيى گفت: روايتشده كه ابوبكر وعمر در زمين مانند جبرئيل وميكائيل در آسمانند. حضرت فرمود: دراين حديث نيز بايد دقتشود،چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب خدايند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظهاى از دايره اطاعتخدا خارج نشدهاند;ولى ابوبكر و عمر مشرك بودهاند. البته آنها پس از ظهور اسلاممسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستىسپرى كردند. بنابراين، محال استخدا آن دو را به جبرئيل وميكائيل تشبيه كند.
يحيى روايت ديگرى مطرح كرد كه ابوبكر و عمر دو سرور پيراناهلبهشتند. امام فرمود: اين روايت نيز از جعليات بنىاميه است ودرست نيست; زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان وجودندارد. اين حديث را بنىاميه در مقابل حديثى از پيامبر(صلی الله علیه واله) درمورد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه فرمود: «حسن وحسين دو سرور جوانان بهشتشمرده مىشوند.» جعل كردهاند.
يحيى گفت: روايتشده كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر من به پيامبرىمبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد. امام فرمود: كتاب خدا ازاين حديث راستتر است; زيرا فرموده است: «اى پيامبر! به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم. » از اين آيهصريحا برمىآيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. در اينصورت، چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند. علاوه بر اين،هيچ يك از پيامبران به قدر يك چشم برهم زدن به خدا شركنورزيدهاند. چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مىكند كه بيشترعمر خود را با شرك سپرى كرده است; و نيز پيامبر فرمود: «من درحالى پيامبر شدم كه آدم بين روح و جسد قرار داشت.»
4- مبارزه با لهو و لعب
5- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارى
گروهى از فقها در اين نظر با من موافق و عدهاى ديگر مخالفتكردند و گفتند: بايد از آرنج قطع شود، به دليل آيه وضو كهمىگويد:(فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق
آنگاه معتصم رو به محمد بن على(علیه السلام)كرد و پرسيد: نظر شما دراين مساله چيست؟
امام فرمود: اينهادر اشتباهند. فقط بايد انگشتان دزد قطعشود، به دليل اين كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدنتحقق مىپذيرد: صورت، دوكف دست، دوسرزانو، دوانگشتبزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده كند. خداوند مىفرمايد:(وان المساجد لله)يعنىاعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطعنمىشود. مععصم نيز جواب امام را پذيرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع كردند. در اين لحظه من(ابن ابىداوود)از شدت ناراحتىآرزوى مرگ كردم.
6- حكم محارب
7- مرگ فتنهگران منافق
8- قاطعيت امام در طرد افراد ناصالح
9- نهى از اظهار نظر در امور دينى
10- شخص منحرف نبايد امام جماعتشود
11- تشكيلات امام(علیه السلام)در برابر خليفه
12- افراط و تفريط، ممنوع
پيامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، ميزان و ملاك عقيده صحيحرا معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونيت از انحراف شمرد. متاسفانه در بين مسلمانان و شيعيان هميشه عدهاى گرفتار افراطو دستهاى درگير تفريط بودند. محمدبن سنان از كسانى است كه درمحبت اهلبيت: زياده روى مىكرد. به همين جهتبرخى از علماىرجال، او را به غلو متهم مىكنند. او مىگويد: روزى خدمت امامجواد(علیه السلام)نشسته بودم و مسايلى ازجمله اختلافات شيعيان را مطرحمىكردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچيز نورمحمد(صلی الله علیه واله) و على(علیه السلام)و فاطمه(س)را خلق كرد; سپس اشيا و موجودات ديگررا آفريده، طاعت اهلبيت: را برآنان واجب كرد وامور آنها را دراختيار اهلبيت: قرار داد. بنابراين، فقط اهلبيت: حق دارند چيزىرا حلال و چيزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نيز به ارادهخداوند و با اجازه او است. اى محمد! دين همين است. كسانى كهجلوتر بروند، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند،پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبيت: است و تو نيز بايد همين راهرا طى كنى.
منبع:ماهنامه كوثر
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله