ويژگيهاي دوران امام جواد (عليه السلام)
به امام رضا عليه السلام عرض کردم: ... چنانچه براي شما پيشامدي رخ دهد امر امامت به چه کسي واگذار مي شود؟
امام به فرزندش ابوجعفر - که نزدش ايستاده بود - اشاره کرد.
گفتم: فدايت شوم! همين پسر سه ساله!؟
فرمود: چه مانعي دارد؟ عيسي عليه السلام سه ساله بود که حجت خدا شد.(1)
امام جواد عليه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجري در حالي که هفت سال و اندي از عمر مبارکش مي گذشت عهده دار مقام امامت شد و مدت امامتش هفده سال به طور انجاميد. از اين مدت حدود پانزده سال آن معاصر حکومت مأمون و دو سال ديگرش همزمان با زمامداري معتصم بود.
ويژگي امامت حضرت جواد عليه السلام
طبيعي است چنين پديده بي سابقه اي با محوريت اساسي ترين مسأله مورد اختلاف بيت امامت با دستگاه خلافت جور، پيامدها و واکنش هايي در پي داشته باشد. از اين رو، امامان پيشين، بويژه حضرت رضا عليه السلام سعي مي کردند با بيانات گوناگون و ارائه شواهدي از قرآن درباره ي رهبري پيامبران گذشته در دوران خردسالي از قبيل حضرت عيسي و يحيي بن زکريا، افکار عمومي را براي پذيرش امامت امام جواد عليه السلام در آينده اي نزديک آماده سازند.(2)
شرايط سياسي - فرهنگي
اين موضوع اعتقادي که مصداق نخستين آن وجود مبارک امام جواد عليه السلام بود، نگراني هايي را در ميان پيروان اهل بيت عليهم السلام به وجود آورد و آنان را در حيرت و اضطراب عميقي فرو برد و دچار پراکندگي کرد. گروهي از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمده به شيون و زاري پرداختند.(3)
اين اضطراب موجب شد تا برخي از شيعيان، به سراغ عبدالله بن موسي برادر امام رضا عليه السلام بروند؛ ولي چون او را در پاسخگويي به سؤالات خود ناتوان ديدند او را ترک کرده به سراغ امام جواد عليه السلام رفتند.(4)
گروه ديگري به واقفي ها پيوستند. جمعي نيز به امامت احمد بن موسي قائل شدند. مبناي استدلال اين دو گروه کمي سن امام بود، آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت مي دانستند.(5)
شماري از شيعيان براي حصول اطمينان، گاه مسأله کمي سن آن حضرت را با خود وي در ميان مي گذاشتند. امام در پاسخ با اشاره به جانشيني سليمان از داوود در سن کودکي و نيز نبوت يحيي بن زکريا و حضرت عيسي در دوران شيرخوارگي، امامت خود را تثبيت مي کرد. گاهي نيز به عنوان آزمايش، وي را در مقابل انواع پرسش هاي علمي و ديني قرار مي دادند و چون حضرت با کمي سن به تمامي پرسش هاي آنان پاسخ مي داد، آنان با اطمينان خاطر امامتش را مي پذيرفتند.
مأمون و امام جواد عليه السلام
او پس از استقرار در بغداد به سال 204 هجري متوجه امام جواد عليه السلام شد. در نخستين اقدام، امام را به پايتخت احضار کرد.(6) هدف مأمون از اين اقدام - علاوه بر تحت نظر قرار دادن امام و کنترل آن حضرت و نيز قطع روابط وي با شيعيان - عبارت بود از:
1- با جذب حضرت به دستگاه پرزرق و برق خلافت، امام را از انديشه مبارزه عليه حکومت خود باز دارد و در افکار عمومي، مواضع فکري تشيع و امامت شيعه را زير سؤال ببرد.
2- با فراخواني امام به مرکز خلافت و تظاهر به دوستي و تکريم آن حضرت مي کوشيد حسن نيت خود را نسبت به اهل بيت عليهم السلام و برائت ذمه خويش را از خون امام رضا عليه السلام براي توده هاي مردم به اثبات رساند.
3- با اين اقدام، مي خواست بر درستي سياست خود نسبت به بيت امامت تأکيد ورزد و به همگان بفهماند که اگر تدبير او درست و دستگاه خلافت او اسلامي و مشروع نبود دو تن از امامان شيعه به چنين دستگاهي نزديک نمي شدند.
مأمون در دومين اقدام با گردآوري دانشمندان از فرقه هاي مختلف و ترتيب مجالس بحث و مناظره با امام مي کوشيد هرچند در يک مسأله آن حضرت را محکوم ساخته ناتواني علمي وي و بي بهره بودن او را از دانش خدادادي ويژه رهبران الهي به رخش بکشد و آن را دستاويزي براي ابطال اصل ادعايش قرار دهد.
وي با آن که از اعمال اين روش در دوران امام رضا عليه السلام سودي نبرده بود و مي دانست امام جواد نيز از همان نسل است، در دوران آن حضرت نيز اين تجربه تلخ را تکرار کرد. شايد خردسالي امام، محرک و مشوق او در دست يازيدن به اين اقدام بوده است.
مأمون در اين اقدام نقش واسطه را ايفا مي کرد؛ يعني از يک سو ديگران را تحريک و تشويق مي کرد تا امام را مورد پرستش هاي گوناگون قرار دهند؛ از سوي ديگر با بيان برتري هاي علمي امام به اطمينان پيروزي آن حضرت بر حريفان تظاهر مي کرد تا از پيامدهاي شکست رقيبان مصون بماند و در زمره جبهه شکست خورده و محکوم بشمار نرود.
وي در فرماني به يحيي بن اکثم، قاضي القضاه حکومت خود به هدف خويش از اين اقدام اشاره کرده مي گويد:
پرسش و مسأله اي را بر ابوجعفر عرضه کن که او را محکوم و ساکت کني.(7)
تلاش ها و موضع گيري هاي امام جواد عليه السلام
1- تبيين و تثبيت امامت خويش
الف - تصريح بر امامت خود: امام در رويارويي با مردم حتي مخالفان با صراحت، خود را پيشواي امت و حجت خدا در زمين مي دانست. يحيي بن اکثم در حرم پيامبر صلي الله عليه و اله با امام برخورد کرد و مسائلي از وي پرسيد. در پايان گفت: مي خواهم درباره مسأله اي از شما بپرسم ولي خجالت مي کشم.
امام فرمود: پيش از آن که تو بپرسي من خبر مي دهم. تو مي خواهي از امام (زمان) بپرسي. گفت: به خدا سوگند همين است. فرمود: من همان امام (زمان) هستم. گفت: نشانه و علامتي؟ عصايي که در دست امام بود به سخن درآمد: او مولاي من و پيشواي اين زمان و حجت خدا است.(8)
امام جواد عليه السلام گاهي قدم فراتر از اين مي گذاشت و ضمن تصريح بر امامت خود، آن را به سلسله امامت امامان پيشين و در نهايت به رسالت پيامبر صلي الله عليه و اله مرتبط مي ساخت.(9)
ب - آشکار نمودن دانش خدادادي ويژه رهبران الهي: امام جواد عليه السلام در موقعيتي قرار داشت که لازم مي نمود قطره اي از درياي بي کران علم الهي خود را براي مردم آشکار سازد. وي پس از شهادت پدر در مسجد پيامبر صلي الله عليه و اله بر فراز منبر رفت و فرمود:
من محمد بن علي الرضا و جواد هستم. من داناي به انساب مردم در صلب پدرانشان مي باشم. من به نهان و آشکار و نيز آينده امور شما آگاهم؛ علمي که خداوند پيش از آفرينش آفريده هايش به ما عطا کرده است و تا پس از فناي آسمان ها و زمين ها از آن بهره منديم. و چنانچه همدستي اهل باطل و حاکميت گمراهان و فتنه شکاکان نبود سخني مي گفتم که پيشينيان و آيندگان از آن به شگفت آيند.
سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: اي محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پيش از تو سکوت کردند.(10)
پاسخگويي آن حضرت به سي هزار مسأله در يک مجلس(11) بيانگر فزوني پرسش هاي گوناگون از آن حضرت از يک سو و احاطه آن بزرگوار به مسائل در زمينه هاي مختلف از سوي ديگر است.
ج - ابراز کرامات: از حضرت جواد عليه السلام با کمي سنش کرامات زيادي نقل شده است. بيشتر اين کرامات به منظور تثبيت پايه هاي امامت و تحکيم عقايد افراد صورت مي گرفت؛ چه آن که صدور عمل خارق العاده از فردي که ادعاي امامت مي کرد از نشانه هاي امامت و جانشيني او از رسول خدا صلي الله عليه و اله بشمار مي رفت. عماره بن زيد مي گويد: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: نشانه ي امام چيست؟ فرمود: اين است که توانايي اين کار را داشته باشد. سپس دستش را بر روي سنگي نهاد، بگونه اي که آثار انگشتانش در سنگ نمايان شد، و ديدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشيد و با انگشترش بر سنگ مهر زد.(12)
2- اتخاذ موضع منفي در برابر دستگاه خلافت
اين سياست گاهي به صورت دعا و زمزمه با پروردگار و گاه در سخنان حکيمانه اش تجلي مي کرد.(13) و گاه که لازم مي نمود در رفتارش نيز بر اين موضع تأکيد مي ورزيد.(14)
زماني نيز از طريق اعلام نارضايتي از حضور در بغداد و آرزوي بازگشت به مدينه مخالفت خود را با دستگاه خلافت ابراز مي کرد.(15)
گاهي نيز اين موضع امام در تبيين صحيح فقه اسلامي و مخدوش اعلام کردن نظرات مسأله گويان مزدور و وابسته به دستگاه، نمايان بود.(16)
3- رهبري تشکيلات شيعه
(در آن منطقه) وکيلي جز تو ندارم و به دوستانمان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوي داشته باشند.(17)
4- مبارزه با مسلک هاي انحرافي
حضرت پرداخت زکات به آنان و نيز اقتدا کردن به ايشان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پيروان خود خواست از ايشان بيزاري جويند؛ چه آن که خدا از آنها بيزار است.(18) امام خون سردمداران فتنه گر غلات را هدر دانست و به يکي از ياران خود دستور داد تا ابوالسمهري و ابن ابي الزرقاء، دو تن از سران غلات را به هر طريقي شده بکشد.(19) دليل اين تصميم امام نقش اساسي آنان در گمراه ساختن اراد و منحف کردن شيعيان ذکر شده است.(20)
5- تربيت افراد مستعد
شيخ طوسي نام 113 نفر از اصحاب و راويان آن حضرت را نوشته است(21) که در ميان آنان افراد زبده و سرشناسي به چشم مي خورد از قبيل: احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي که از اصحاب اجماع است(22) و همگان به فقاهت او اعتراف کرده مرسلاتش(23) را پذيرفته اند. احمد بن اسحاق اشعري که شيخ قمييين بود و به نمايندگي از سوي آنان خدمت ائمه مي رسيد و احکام و دستورها را از امامان مي گرفت و به مردم ابلاغ مي کرد.(24) ذکريا بن آدم قمي که حضرت جواد عليه السلام براي او دعا کرد و او را در زمره ياران حق شناس و باوفاي خويش بشمار آورد.(25) و علي بن مهزيار اهوازي که از وکلاي خاص امام بود و آن حضرت براي او دعا کرد و از او به عنوان چهره اي بي نظير ياد نمود.(26) و محمد بن اسماعيل بن بزيع. وي هرچند از وزراي دربار عباسي بود ولي همچون علي بن يقطين سنگردار و پناهگاه استواري براي شيعيان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام را درک کرد.(27)
دوران معتصم
معتصم برخلاف خلفاي پيشين که بر اعراب يا نژاد فارس و ايرانيان تکيه داشتند، ترک ها را به دستگاه خود جذب کرد؛ زيرا مادرش ترک بود. او مناصب مهم دولتي را به ترکان واگذار کرد. آنان -که تعدادشان در پايتخت به پنجاه هزار تن مي رسيد - در پرتو قدرت و آزادي که داشتند مردم را آزار داده زنان و کودکان را زير سم اسب هاي خود پايمال مي کردند و چون شکايت و اعتراض مردم بر ضد آنان زياد شد معتصم با بناي شهر سامرا آنان را بدين شهر منتقل کرد.
سياست معتصم در برابر مخالفان، سياست زور، خشونت و سرکوبي بود. او در مسائل فکري کورکورانه از مأمون پيروي مي کرد. کساني را که به مخلوق بودن قرآن معتقد نبودند به قتل مي رسانيد.(28) احمد بن حنبل را به جرم سکوت در برابر اين مسأله تازيانه زد سپس به زندان افکند.(29)
معتصم و امام جواد عليه السلام
از آن زمان که ابوجعفر (به دستور معتصم) به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مأمون پيوسته درصدد توطئه و طرح نقشه قتل او بودند.(32)
اتخاذ اين موضع انتقام جويانه گواه آن است که دستگاه از نفوذ سياسي و موقعيت اجتماعي پيشواي نهم در ميان اقشار جامعه، سخت بيمناک بوده و وجود آن حضرت را خطري جدي براي حکومت ستمگرانه خود بشمار مي آورده است.
اين نفوذ در حد مردم عادي محدود نمي شد بلکه دل برخي دولتمردان را نيز تسخير کرده آنان را دلباخته حاکم اصلي اسلامي و پيشواي واقعي مسلمانان ساخته بود. برخورد ارادتمندانه والي بست و سجستان با نامه و فرستاده آن حضرت و حل مشکل ايشان، گواه روشني بر اين نفوذ است.(33)
پی نوشت
1- کافي، ج 1، ص 258، حديث 10. شيخ مفيد و طبرسي حديث ياد شده را از کليني نقل کرده اند ولي در پايان آورده اند: حضرت عيسي در سني کمتر از سه سالگي به نبوت برگزيده شد (ر.ک: ارشاد، ص 317 و اعلام الوري، ص 331).
2- براي آگاهي از اين بيانات رجوع کنيد به بحارالانوار، ج 50، ص 22؛ کافي، ج 1، ص 256 و 314 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 216.
3- عيون المعجزات، ص 122.
4- ر.ک. دلائل الامامه، ص 205.
5- الفصول المختاره، ص 315.
6- الحياه السياسيه للامام الجواد عليه السلام، ص 65.
7- تحف العقول، ص 335.
8- بحارالانوار، ج 50، ص 68 و کافي، ج 1، ص 287.
9- ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 53.
10- همان، ص 108.
11- علي بن ابراهيم به نقل از پدرش اين موضوع را چنين نقل مي کند: گروهي از مردم نواحي و اطراف پس از کسب اجازه به حضور ابوجعفر عليه السلام رسيدند و در يک مجلس از سي هزار مسأله پرسيدند. امام در حالي که ده سال داشت به تمامي پرسش هاي آنان پاسخ گفت (کافي، ج 1، ص 415 و بحارالانوار، ج 50، ص 93). علامه مجلسي پس از نقل اين روايت، پرسش و پاسخ از سي هزار مسأله در يک مجلس را مستبعد و غيرمتعارف مي داند. سپس وجوهي را در تبيين و توضيح مراد ذکر مي کند از جمله: حمل بر مبالغه، يا اين که در خاطر سؤال کنندگان پرسش هاي فراوان هم سنخي بوده که با پاسخگويي امام به بعضي از آن پرسش ها از بقيه نيز جواب داده شده است. يا اين که رقم سي هزار اشاره است به فزوني آنچه از سخنان موجز آن حضرت استخراج مي گردد.
12- دلائل الامامه، ص 211.
13- ر.ک. مهج الدعوات، سيد بن طاووس، ص 263 و کشف الغمه، ج 3، ص 138.
14- ر.ک. بحارالانوار، ج 50، ص 106.
15- همان، ص 48.
16- ر.ک. وسائل الشيعه، ج 4، ص 746.
17- بحارالانوار، ج 50، ص 109.
18- ر.ک. وسائل الشيعه، ج 5، ص 390.
19- اختيار معرفه الرجال معروف به رجال کشي، ج 2، ص 811، رديف 1013.
20- همان.
21- ر.ک. رجال الطوسي، صص 397-409.
22- اصحاب اجماع به کساني گفته مي شود که همه فقها به صحت آنچه که آنان روايت کرده اند اتفاق نظر دارند. اينان شش نفرند: يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيي، محمد بن ابي عمير، عبدالله بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بزنطي. البته اين شش نفر بجز آن شش نفر اصحاب اجماعي است که از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام هستند (اختيار معرفه الرجال، ص 556، رديف 1050).
23- حديث مرسل به حديثي گفته مي شود که آخرين راوي آن مذکور نباشد و کسي که خود حديث را از معصوم نشنيده، بدون وساطت صحابي از معصوم نقل کند (ر.ک. الدرايه في علم مصطلح الحديث، شهيد ثاني، ص 47).
24- معجم رجال الحديث، ج 2، ص 47.
25- رجال کشي، ص 503، رديف 964.
26- بحارالانوار، ج 50، ص 105.
27- ر.ک. معجم رجال الحديث ، ج 15، ص 97 و رجال النجاشي، ص 330.
28- تاريخ الخلفاء، ص 335.
29- کامل ابن اثير، ج 6، ص 445.
30- مناقب، ج 4، ص 384.
31- همان.
32- اثبات الوصيه، ص 192.
33- براي آگاهي از تفصيل داستان رجوع کنيد به کافي، ج 5، ص 112.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله