دولت علویان طبرستان (3)

دولت علویان طبرستان (3) در دو شمارة قبل مطالبی پیرامون دولت علویان طبرستان تا پایان حکومت دومین رهبر آن ـ یعنی محمد بن زید ـ بیان شد. در این شماره به بررسی اوضاع و شرایط حکومت حسن بن علی و حسن بن قاسم پرداخته و علل و عوامل سقوط حکومت علویان طبرستان را بیان خواهیم کرد.
دوشنبه، 11 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت علویان طبرستان (3)
دولت علویان طبرستان (3)
دولت علویان طبرستان (3)

نويسنده: عبدالمجید خطیب

« فهرست مطالب»

دولت علویان طبرستان (3)
ج) حسن بن علی
1ـ قیام حسن بن علی (ناصر کبیر)
2 ـ قیام مجدد ناصر کبیر
3 ـ اوضاع طبرستان در دورة احمد سامانی
4 ـ ناسپاسی حسن بن قاسم با ناصر کبیر
5 ـ سالهای پایانی زندگی ناصر کبیر
د) حسن بن قاسم
1 ـ قیام حسن بن قاسم (داعی صغیر)
2ـ اختلافات داخلی علویان
3 ـ زندانی شدن داعی صغیر
4 ـ توطئه بر ضد داعی صغیر
5 ـ حمله مجدد امیر نصر سامانی
انقراض حکومت علویان طبرستان
الف) مرگ داعی صغیر
ب) علل و عوامل سقوط علویان طبرستان
کلام آخر
کتابنامه

دولت علویان طبرستان (3)

در دو شمارة قبل مطالبی پیرامون دولت علویان طبرستان تا پایان حکومت دومین رهبر آن ـ یعنی محمد بن زید ـ بیان شد. در این شماره به بررسی اوضاع و شرایط حکومت حسن بن علی و حسن بن قاسم پرداخته و علل و عوامل سقوط حکومت علویان طبرستان را بیان خواهیم کرد.

ج) حسن بن علی

سومین حاکم دولت علویان طبرستان حسن بن علی معروف به ناصر کبیر بود. وی مردی عالم و فقیه بود. از وی آثار مکتوب بسیاری نام برده شده است. مدت حکومت وی در طبرستان از سال 287 تا 304 هجری به صورت ناپیوسته به مدت 18 سال ثبت شده است.
1 ـ قیام حسن بن علی
بعد از شهادت محمد بن زید علوی دومین فرمانروای علویان طبرستان، اعضای خانوادة علویان و شیعیانی که پیرو ایشان بودند، ناگزیر به جنگلها و کوهستانهای منطقه طبرستان فرار کرده و پنهان شدند. در این زمان یکی از نوادگان امام علی بن حسین (ع) به نام ابو محمد حسن بن علی معروف به ناصر کبیر و یا ناصرالحق، ملقب به اطروش تحت عنوان خونخواهی محمد بن زید با حمایت مردم طبرستان قیام کرد. اهالی گیلان و دیلمان و بسیاری از مردم با او بیعت کردند. همچنین بسیاری نیز از مذهب زرتشتی به دین محمدی تغییر مذهب دادند. این واقعه در سال 287 اتفاق افتاد. وی پس از قیام به سوی آمل حرکت کرد. امیرسامانی پسر عموی خود ابوالعباس بن محمد بن نوح را با سپاهی به سوی ایشان فرستاد و در نزدیکی آمل جنگ سختی بین ایشان درگرفت. در این جنگ ناصر کبیر پس از شکست در مقابل لشکر سامانی به سرزمین دیلم عقب نشینی کرد. (1)
2 ـ قیام مجدد ناصر کبیر در طبرستان:
معتضد عباسی در سال 289 دارفانی را وداع گفت و پسرش المستعلی بالله جانشین وی شد. در این زمان امیر اسماعیل سامانی پس از تنظیم امور داخلی طبرستان حکومت آنجا به پسر عموی خود ابوالعباس عبد الله بن محمدبن نوح واگذار کرد. در همین حین ناصر کبیر نیز در پی جمع¬آوری لشکری جهت مبارزه با امیر سامانی بود. در سال 290 جنگی بین ناصر کبیر و حاکم طبرستان یعنی ابو العباس عبدالله بن محمد بن نوح درگرفت. پس از مدت 40 روز سرانجام لشکر ناصر کبیر لشکر سامانی را شکست داد. پس از آن عبد الله بن محمد بن نوح به ری رفته و در آنجا مستقر گردید. (2)
3 ـ اوضاع طبرستان در دوره احمد پس از اسماعیل سامانی
پس از مرگ امیر اسماعیل سامانی، ابوالعباس همچنان در طبرستان حکومت می کرد اما به علت اختلافاتی که میان امیرسامانی و حاکم طبرستان وجود داشت، امیر احمد سامانی شخص دیگری به نام سلام ترکی را به جای ابوالعباس جهت حکومت بر طبرستان مشخص کرد. این امر بسیار بر ابوالعباس گران آمد و درصدد قیام و آشوب بر ضد دولت احمد بن اسماعیل سامانی برآمد اما با سفارشات اطرافیان وی از این کار منصرف شده و پس از مدتی نیز مورد محبت و ستایش امیر سامانی قرار گرفت اما جانشین ابوالعباس در طبرستان بسیار بر مردم سخت گرفت و به ظلم و بیداد فراوان پرداخت. این عملکرد حاکم سامانی باعث شد که مردم آمل بر ضد وی قیام کنند و پس از فتح دارالحکومه وی را از شهر بیرون کردند. زمانی که امیر سامانی از قیام مردم آمل باخبر شد پسر عموی خود یعنی ابوالعباس را به حکومت طبرستان مجدداً منصوب کرد. پس از مدت کمی حاکم طبرستان دارفانی را وداع گفت و امیرسامانی حکومت طبرستان را به شخصی به نام محمد صعلوک که در آن زمان والی ری بود محول کرد. این واقعه در سال 298 اتفاق افتاد. در این زمان ناصر کبیر در گیلان مشغول به فرمانروایی بود و سامانیان هیچگاه نتوانستند بر آن سرزمین دست یابند. در این دوران مردم بسیاری اطراف ناصر کبیر را گرفته بودند و وی را تشویق به قیام می کردند، لذا ناصر کبیر با اصرار اطرافیان و استقبال مردم ابتدا ابوالحسین فرزند خود را به رویان فرستاد. مردم رویان با استقبال فراوان از پسر ناصر کبیر، عامل سامانی را از شهر بیرون کردند. ناصر کبیر نیز خود با لشکری فراوان به سوی چالوس حرکت کرد. در این زمان حاکم سامانی نیز با لشکری عظیم در محلی به نام نورآباد به جنگ با لشکر ناصر کبیر شتافت. اما در پایان، این جنگ به نفع ناصر کبیر به اتمام رسید. پس از آن ناصر کبیر وارد آمل شد و در منزل حسن بن زید موسس نهضت علویان طبرستان سکنی گزید.(3) بدین ترتیب در سال 301 حکومت سامانیان بر طبرستان پایان یافت البته چندین مرتبه دیگر نیز لشکرهای مختلفی نیز از طرف حاکمان سامانی برای فتح طبرستان به آن منطقه اعزام شد که در تمام موارد با شکست لشکرهای سامانی و پیروزی سپاه علویان، این رویارویی¬ها به نفع ناصر کبیر به اتمام رسید.
4 ـ ناسپاسی حسن بن قاسم علوی با ناصر کبیر
پس از محرز شدن ناتوانی سامانیان نسبت به تسلط بر طبرستان ناصر کبیر که بیشتر به امور مذهبی و دینی علاقه داشت؛ فرمانروایی سیاسی سرزمین طبرستان را به پسر عموی خود یعنی ابومحمد حسن بن قاسم که مردی لایق به نظر می رسید واگذار کرد. وی از پسران خود خواست که از پسرعموی او تبعیت کنند. پس از آن حسن بن قاسم را به گیلان فرستاد تا عده¬ای از ناراضیان آن منطقه را سرکوب نمایند اما زمانی که حسن بن قاسم به آنجا رفت با آن افراد طرح دوستی ریخت و سپس به آمل برگشت. وی در مصلای آن شهر ساکن شد و به نزد ناصرکبیر نرفت. حسن بن قاسم پس از چند روز اقامت در مصلای شهر به قصد دستگیری ناصرکبیر، با افراد خود به خانة او حمله کرد در همین زمان ناصر کبیر که از تصمیم او آگاهی یافته و قبلاً خانه را ترک کرده بود به دستور حسن بن قاسم دستگیر شده و در قلعه لاریجان زندانی گردید. پس از این سپاهیان حسن بن قاسم به خانة ناصر کبیر ریخته و اموال او را غارت کردند. در این زمان، تقریباً شیرازه کار از دست حسن بن قاسم گسسته شد و بین آشوبگران جنگ درگرفت. به علت اختلاف داخلی یاران حسن بن قاسم اطراف او را خالی کردند و با بازگشت لیلی بن نعمان که نماینده ناصرکبیر در ساری بود اوضاع به نفع ناصر کبیر تغییر یافت. وی ناصر کبیر را از زندان آزاد کرد و با عزت بسیار به آمل آورد و حسن بن قاسم را که از شهر خارج شده بود به نزد وی آوردند. اما ناصر کبیر با محبت با وی برخورد کرده و او را مورد عفو قرار داد و به گیلان تبعید نمود.(4) پس از مدتی طبق نقل تاریخ طبرستان حسن بن قاسم به وساطت پسر ناصرکبیر (ابوالحسین احمد) مورد بخشش واقع شد و ناصر کبیر دختر ابوالحسین احمد را به همسری او درآورد و حکومت ولایت گرگان را به او سپرد. (5)
5 ـ سالهای پایانی زندگی ناصر کبیر
ناصرکبیر در سالهای پایانی زندگی خود از دخالت در امور سیاسی کناره گرفت و مشغول به امور مذهبی و تألیفات مختلف پیرامون فقه، حدیث، شعرو ... شد. همچنین رسیدگی به امور دینی مردم و پاسخ به سوالات مذهبی را در کار خود قرار داد. ناصر کبیر ملقب به ناصرالحق یا اطروش فرمانروای مستقل گرگان، طبرستان و گیلان سرانجام در 25 شعبان سال 304 هجری زندگانی را وداع گفت. ابن ندیم درباره وی چنین گفته:
امام ناصر بن کبیر حسن بن علی بن حسن بن زید بن عمر بن علی بن حسن بن علی بن ابوطالب (ع) پیرو مذهب زیدیه وفاتش در سال 304 هجری اتفاق افتاد و این کتابها از اوست:
کتاب الطهاره، کتاب الاذان و الاقامه، کتاب الصلوه، کتاب اصول الزکوه، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الایمان، کتاب الرهن، کتاب بیع امهات الاولاد، کتاب القسامه، کتاب الشفعه، کتاب الغصب، کتاب الحدود و... . (6)

د: حسن بن قاسم

چهارمین حاکم دولت علویان طبرستان حسن بن قاسم معروف به داعی صغیر بوده است مدت حکومت وی از سال 304 تا 316 هجری به مدت 12 سال ثبت شده است.
1) قیام حسن بن قاسم
بعد از مرگ سید ناصر کبیر (ناصرالحق) فرزند او سید ابوالحسین احمد ابومحمد، حسن بن قاسم را که شوهر دخترش بود از گیلان به طبرستان فراخواند و به فرمانروایی دولت علویان منصوب کرد. حسن بن قاسم از این زمان به داعی الی الحق یا داعی صغیر ملقب گردید. (7)
2) اختلافات داخلی علویان
پس از انتصاب حسن بن قاسم به فرمانروایی علویان؛ پسر دیگر ناصر کبیر یعنی ابوالقاسم جعفر که از این انتصاب ناراضی بود، تصمیم به مخالفت با حکومت داعی صغیر گرفت. وی برای مبارزه با داعی صغیر از محمد صعلوک حاکم سامانی شهر ری کمک خواست. محمد صعلوک نیز با پیشنهاد وی موافقت کرده و سپاهی عظیم در اختیار او گذاشت. در سال 306 ابوالقاسم جعفر عازم طبرستان شد و آمل را فتح کرده و داعی صغیر به گیلان فرار کرد. ابوالقاسم جعفر در مدت حکومت خود ظلم و تعدی زیادی بر مردم کرد و سرانجام مردم بر ضد او شورش کردند و در سال 307 داعی صغیر به طبرستان بازگشته و زمام امور را به دست گرفت.(8) پس از تثبیت مجدد حکومت علویان، داعی صغیر یکی از سرداران با شهامت خود به نام لیلی بن نعمان به جنگ دولت سامانی فرستاد. این سردار دلاور پس از فتح سرزمین قومس ( سمنان، شاهرود و دامغان امروزی) نیشابور را نیز فتح کرده و دستور داد تا خطبه به نام حسن بن قاسم بخواند. (9)
3 ) زندانی شدن داعی صغیر
ضربات مکرر و خسارات وارده از طرق علویان به حکومت سامانی منجر به آن شد که امیر سامانی با لشکری عظیم به لشکر علویان حمله کند و در جنگی بسیار سخت علویان شکست خورده و سردار علوی ایشان یعنی نعمان نیز کشته شود. در این حین امیر سامانی با تصمیم به رهایی ازحکومت علویان و یکسره کردن وضعیت ایشان سپاهی به فرماندهی الیاس بن الیسع به طرف طبرستان فرستاد. لشکر سامانی با سپاه علویان در گرگان روبرو شده و شکست سختی خورده و خود الیاس نیز کشته شد. امیر نصر سامانی برای جبران شکست خود سپاهی قریب به سی هزار نفر به گرگان اعزام کرد. داعی صغیر که تاب مقاومت برابر این سپاه عظیم را نداشت از آن منطقه فرار کرد. وی پس از مدتی توسط محمد بن شهریار، که یکی از مخالفینش بود، دستگیر شده و به حاکم ری تحویل داده شد. او نیز داعی صغیر را در قلعه الموت زندانی کرد اما پس از مدتی با کشته شدن حاکم ری داعی صغیر با همکاری یکی از یاران خود به نام خسروفیروز آزاد شد. (10)
4 ) توطئه بر ضد داعی صغیر
آخرین حاکم دولت علویان نیز مانند حاکم قبلی طبرستان یعنی ناصر کبیر به علت علایق دینی و مذهبی خود پس از گذشت مدتی از حکومت کناره گرفت و اداره حکومت خود را به پدر زن خود یعنی ابوالحسین احمد محول کرد و خود به فرمانروایی دینی و سیاسی طبرستان مشغول شد. در سال 311 ابوالقاسم جعفر و ابوالحسین احمد پسران ناصر کبیر بر ضد داعی صغیر طغیان کردند وبا کمک چند تن از بزرگان طبرستان تصمیم به دستگیری داعی صغیر گرفتند. داعی صغیر با اطلاع از این تصمیم از آنجا گریخت. مدتی بعد، ابوالحسین احمد در همان سال دار فانی را وداع گفت و حکومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسید. وی نیز در سال بعد فوت کرد. بعد از فوت ابوالقاسم جعفر، ماکان بن کاکی، حسن ابن فیروزان و بعضی بزرگان طبرستان با برادرزادة ابوالقاسم یعنی ابوعلی ناصر محمد بن احمد بن الحسن بیعت کردند. اما حکومت وی دیری نپایید و بخاطر اختلافات با سران و بزرگان متلاشی شد و داعی صغیر به دعوت ماکان کاکی دوباره به آمل برگشت و به فرمانروایی دولت علویان مشغول شد. (11)
5 ) حمله مجدد امیرنصر سامانی
در سال 314 امیرنصر سامانی به قصد جلوگیری از پیشرفت حکومت علویان با سی هزار مرد جنگی از منطقه شهریار کوه عازم طبرستان گردید. در این هنگام شخصی به نام ابونصر حاکم شهریار کوه بود. و هنگامی که امیرنصر سامانی همراه با لشکریانش وارد کوهستانهای آن منطقه شدند به دستور حاکم پل های قبل و بعد ایشان را خراب کردند. ایشان در این کوهستانها زندانی گردیدند به گونه¬ای که نه راه فرار داشتند نه راه حمله و مدت زیادی در این جا محصور شدند تا آذوقه ایشان تمام گشت. در این زمان امیر نصرسامانی با ذلت نامه ای به داعی صغیر نوشت و طلب کمک کرد. با رد و بدل شدن پیک و نامه و با قرار پرداخت بیست هزار دینار غرامت توسط امیرنصر سامانی به داعی صغیر، توافق شد تا ایشان از آن منطقه خارج و رهایی یابد. (12)
مدتی پس از این جنگ محمد بن صعلوک حاکم ری که گرایش و علاقه به علویان وشیعیان آن منطقه داشت بیمار شد و نامه ای به داعی صغیر نوشت و از او درخواست کرد که حکومت ری را نیز جزء متصرفات خود قرار دهد. با پذیرش حکومت آن شهر و حضور داعی صغیر در ری محمد صعلوک از آن شهر خارج و به طرف خراسان حرکت کرد اما در بین راه به علت بیماری درگذشت. در این زمان خلیفة عباسی در بغداد نامة تندی به امیر سامانی نوشت:
که من مال و خون کسان خود را به تو سپردم اما تو کار رعیت را مهمل گذاشتی و به زبونی دادی و ولایت را نابسامان کردی تا سپید جامگان بدینجا درآمدند و وی را ملزم کرد که آنها را از آنجا بیرون کند. (13)
وی نیز سپاه عظیمی فراهم کرد و با کمک ترکان به ری حمله کرد و آن منطقه را پس گرفت.

انقراض حکومت علویان طبرستان

الف) مرگ داعی صغیر: بعد از شکست داعی صغیردر جنگ با امیر سامانی در منطقه ری لشکریان به تعقیب وی پرداختند. داعی صغیر جهت حفظ جان به یک آسیاب پناه برد و در آنجا مخفی شد، اما در آن آسیاب کشته شد.(14) ابن اسفندیار طریقه کشته شدن داعی صغیر و انقراض حکومت علویان را چنین نقل می کند که در زمان غیبت داعی صغیر در طبرستان و حضور وی در ری، اسفار بن شیرویه یکی از سرداران امیر نصر سامانی از غیبت ایشان در طبرستان استفاده کرد. وی به طبرستان حمله برد و گرگان و سپس کل طبرستان را تسخیر کرد و بر آن مسلط شد. داعی صغیر نیز جهت مبارزه با ایشان به طبرستان بازگشت و در حین جنگ توسط برخورد تیر شخصی به نام مرداویج که یکی از یاران سردار سامانی بود کشته شد.
با مرگ داعی صغیر، سال 316 را باید سال پایان حکومت علویان زیدی مذهب در طبرستان نامید چون دیگر پس از او با اختلافات شدیدی که بین بزرگان و سرداران درافتاد دیگر اقتدار قبلی به طبرستان بازنگشت و تقریباً تا سال 350 که حکومت به دست آل زیار (زیاریان) و آل بویه (دیلمیان ماهیگیر) افتاد و این منطقه دچار کشمکش و اختلاف گردید.
ب) علل و عوامل سقوط دولت علویان طبرستان: شاید بتوان عوامل ذیل را از مهمترین عوامل سقوط دولت علویان طبرستان دانست. این عوامل عبارتند از:
1) جنگهای گستردة علویان با سامانیان، طاهریان و عباسیان.
2) جنگهای دائمی علویان با حکام محلی .
3) همزمانی جنگهای علویان با یکدیگر.
4 ) عقیدة قیام به سیف که از عقائد زیدیه بوده و باعث اختلافات داخلی ایشان می¬شد.
5) حمله¬های مکرر ایشان به اطراف و گاهی مواضع دوردست که باعث تضعیف و صرف هزینة فراوان می¬شد.
6) نداشتن یک برنامة مشخص حکومتی.

کلام آخر:

دولت علویان طبرستان در زمان خلفای عباسی به وجود آمد. این دولت با توجه به تمامی مشکلات زمانی و مکانی، توانست قریب به یک قرن در آن منطقه حکومت کند. این دولت یکی از مقتدرترین دولت¬های شیعی در قرن دوم و سوم محسوب می¬شد. رهبران این دولت شیعی قریب به یک قرن احکام الهی و اسلامی را در مناطق شمالی ایران تبلیغ و ترویج نمودند.
عملکرد مناسب رهبران این دولت همچنین فقاهت، شجاعت، زهد و تقوای ایشان باعث شد که شیعه در آن مناطق مورد محبت، استقبال و حمایت مردم واقع شود. این محبوبیت شیعیان و علویان در بین مردم، فعالیت دولتهای شیعی پس از علویان طبرستان مانند آل بویه را بسیار آسان¬ نمود.

کتابنامه:

1ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمة محمدرضا تجدد، چاپ اول، اساطیر، تهران، 1381.
2 ـ اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابی خلف، المقالات و الفرق، تصحیح دکتر محمد جواد مشکور، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361.
3 ـ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمة سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380.
4 ـ حقیقت، عبدالرفیع، حقیقت جنبش زیدیه در ایران، چاپ اول، نشر آزاد اندیشان، تهران، 1359.
5 ـ خزری، احمد، تاریخ تشیع، ج 2، چاپ دوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تهران، 1385.
6 ـ شیروانی ، زین العابدین، بستان السیاحه.
7 ـ کاتب، بهاءالدین محمد بن حسن ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 1، نشر مجلس، تهران.
8 ـ مرعشی ظهیرالدین، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، نشرشرق، تهران، 1361.
9 ـ مسعودی، ابوالحسن علی ابن الحسین، مروج الذهب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 2، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.
10 ـ یعقوبی، ابن واضح احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، مترجم محمد ابراهیم آیتی، چاپ هفتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.

پي نوشت :

1 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 302.
2 ـ همان.
3 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 303.
4 ـ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 274.
5 ـ ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 308.
6 ـ محمد بن اسحاق، ابن ندیم، الفهرست، ترجمة محمد رضا تجدد، چاپ اول، اساطیر، تهران، 1381، ص 360.
7 ـ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 275
8 ـ همان، ص 276.
9 ـ همان، ص 278.
10 ـ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان ، ص 281
11ـ همان، ص 2
12ـ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 290.
13 ـ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 2، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374، ص 742.
14 ـ همان، ص 742.

منبع: سایت راسخون

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط