خلفای معاصر و رفتار با امام کاظم (علیه السلام)

مهدی عباسی ابتدا سعی می کرد برخورد تندی با موسی بن جعفر (علیه السلام) نداشته باشد. او می خواست از طریق تظاهر به اسلام و حسن رفتار با فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مبارزه با افکار الحادی به عنوان خلیفه ی اسلامی مطرح شود . برای همین منظور به توسعه و تعمیر مسجد الحرام و مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداخت و کعبه را با پرده های گران قیمت تزیین کرد . (1) و ملحدان و زنادقه،
دوشنبه، 11 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلفای معاصر و رفتار با امام کاظم (علیه السلام)
خلفای معاصر و رفتار با امام کاظم (علیه السلام)
خلفای معاصر و رفتار با امام کاظم (علیه السلام)

امام کاظم (علیه السلام) و مهدی عباسی

مهدی عباسی ابتدا سعی می کرد برخورد تندی با موسی بن جعفر (علیه السلام) نداشته باشد. او می خواست از طریق تظاهر به اسلام و حسن رفتار با فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مبارزه با افکار الحادی به عنوان خلیفه ی اسلامی مطرح شود .
برای همین منظور به توسعه و تعمیر مسجد الحرام و مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداخت و کعبه را با پرده های گران قیمت تزیین کرد . (1) و ملحدان و زنادقه، از جمله «مقنع» (2) را سرکوب نمود و با بقایای پیروان مزدک و مانی که با ظهور « مقنع» جان تازه ای گرفته بودند به مبارزه برخاست.(3)
در عین حال ،محبوبیت و موقعیت روز افزون موسی بن جعفر (علیه السلام) در میان توده های مسلمان ، خلیفه عباسی را بر آن داشت تا در برابر آن حضرت موضع گیری نماید.
موضع گیری های او شکل های مختلفی داشت که در ذیل به چند نمونه آن اشاره می کنیم :
1-در یکی از سال ها مهدی پس از فراغت از اعمال حج عازم مدینه شد و در یک مجلس عمومی با امام کاظم (علیه السلام) ملاقات کرد و برای آن که به گمان خود از نظر علمی ، امام (علیه السلام) را آزمایش کند مسأله حرمت شراب از نظر قرآن را مطرح کرد و پرسید : آیا شراب در قرآن تحریم شده است؟ مردم هر چند می دانند که مورد نهی قرار گرفته ولی نمی دانند حکم به حرمت نیز شده است ؟ امام (علیه السلام) فرمود: شراب در قرآن محکوم به حرمت است.
- در کجای قرآن ؟
-آنجا که خداوند می فرماید :
قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغی بغیر الحق
بگو پروردگار من همه کارهای زشت ، چه آشکار و چه پنهان ، و نیز گناه و سرکشی به ناحق را حرام کرده است . (4)
... مقصود از « اثم» در این آیه همان شراب است ؛ زیرا خداوند در آیه ی دیگر می فرماید :
یسألونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما (5)
از تو از شراب و قمار می پرسند . بگو در آن دو ، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم هست ولی گناه آنها از سودشان بزرگتر است.
خلیفه عباسی که سخت تحت تأثیر استدلال امام (علیه السلام) قرار گرفته بود به علی بن یقطین رو کرد و گفت : سوگند به خدا ، این فتوا، فتوای هاشمی است.(6)
2-هنگامی که مهدی تصمیم به باز پس دادن اموال مردم گرفت،امام کاظم (علیه السلام) را خواست و اموالی را که پدرش از امام جعفر صادق (علیه السلام) ضبط کرده بود، به وی پس داد.(7)
امام کاظم (علیه السلام) از فرصت استفاده کرد و برای نشان دادن عدم صداقت مهدی در ادعای خود مسأله « فدک» را مطرح کرد و فرمود: چرا این حق ما بازپس داده نمی شود؟
خلیفه پرسید : حدود فدک چیست ؟ ( که من آن رانیز باز گردانم )
امام (علیه السلام) فرمود : « یک سمت آن کوه احد ، سمت دیگرش عریش مصر و مرز سوم آن دریای احمر و حد چهارمش دومه الجندل است.» (8)
مهدی که از سخنان امام (علیه السلام) شگفت زده شده بود با پریشانی پرسید همه ی اینها که گفتی حدود فدک است؟ امام (علیه السلام) فرمود: بلی . همه ی اینها بدون جنگ و درگیری به تصرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) درآمد و ملک آن حضرت گردید.
مهدی گفت : خیلی زیاد است ، باید فکر کنم . (9)
طبق برخی از نقلها امام (علیه السلام) در پایان فرمود: من می دانستم اگر حدود آن را بگویم آن را پس نخواهی داد.(10)
3-گسترش روز افزون آوازه علمی و موقعیت امام کاظم (علیه السلام) و روی آوردن شیعیان و پیروان آن حضرت از شهرهای مختلف به مدینه و پرداخت وجوهات و بدهی ها ی شرعی خود به آن بزرگوار ، همه از عواملی بود که مهدی عباسی را به وحشت انداخت ؛ از این رو برای محدود کردن فعالیت های امام (علیه السلام) و تحت کنترل قرار دادن آن حضرت ، به والی مدینه دستور داد امام (علیه السلام) را به بغداد اعزام کند .
امام کاظم (علیه السلام) به حکم اجبار به بغداد منتقل و بی درنگ روانه زندان شد.
پس از مدتی مهدی روی پاره ای از ملاحظات سیاسی و یا طبق اظهار خود به واسطه ی خوابی که دیده بود امام (علیه السلام) را آزاد کرد. امام (علیه السلام) پس ازآزادی به مدینه بازگشت . (11)

هادی عباسی

با مرگ مهدی عباسی ، فرزندش هادی به خلافت رسید . او جوانی مغرور، ناپخته ، عیاش ، سنگدل ، بدخوی و سختگیر بود (12) و در انجام اعمال ناشایست و سبک حتی شؤون ظاهری خلافت را رعایت نمی کرد. (13) هادی پیش از رسیدن به خلافت به قدری در میگساری و گردآوری ندیمان و آوازه خوان به گرد خود افراط می کرد که گاهی پدرش آنرا تحمل نکرده دستور می داد ندیمان و خوانندگان بزم های او را پس از زدن ، به زندان افکنند تا دست هادی از آنان کوتاه شود . (14)
او پس از رسیدن به قدرت ، با آزادی و امکانات بیشتر اموال عمومی مسلمانان را صرف عیاشی و بزم های آلوده خود می کرد.
هادی ، خوانندگانی همچون (( ابراهیم موصلی )) را به دربار جذب کرد و در قبال آواز خوانی آنان ، بیت المال مسلمانان را به جیب آنها سرازیرنمود.
ابراهیم موصلی موفق شد در یک روز 150 هزار دینار پول آواز خوانی از هادی بگیرد.(15)
خلیفه در قبال یک بیت شعری که « عمر بن بزیع » در مدح او گفته بود سیصد هزار
درهم صله به وی داد.(16) و حتی یک روز در قبال چند شعر طرب انگیز ، کلید خزانه
بیت المال را به ابراهیم موصلی داد و گفت : هر قدر می خواهی بردار . او وارد خزانه شد و پنجاه هزار دینار برداشت . (17)
در نتیجه این بذل و بخشش های بی حساب ، اموال عمومی مسلمانان که می بایست صرف مصالح امت اسلامی و عمران و آبادی کشور شود، در اختیار عده ای خواننده و رقاصه و
بی بند و بار قرار گرفت و آنان توانستند از این طریق ، ثروت انبوهی گردآورند .
اموال و مستغلات ابراهیم موصلی ، خواننده معروف را 24 میلیون درهم برآورد کردند و این غیر از درآمد ماهیانه اش بود که بالغ بر ده هزار درهم می شد. (18)
فرزند ابراهیم می گفت : اگر هادی بیش از این عمر می کرد ما حتی دیوارهای خانه مان را از طلا و نقره می ساختیم . (19)

رفتار هادی باعلویان

هادی عباسی به پیروی از نیاکان خود، از آغاز خلافت نسبت به مخالفان خود به ویژه علویان ، موضع تند و حادی اتخاذ کرد و آنان را تحت فشار و شکنجه قرار داد.
او حتی حقوق و مستمری ناچیزی که پدرش « مهدی » از بیت المال به سادات و بنی هاشم
می داد قطع کرد و آنان را در هر گوشه و کنار مورد تعقیب قرار داد و به فرمانداران خود نوشت : علویان را هر کجا یافتید دستگیر کرده به بغداد بفرستید . (20) و بدین طریق رعب و وحشت شدیدی در میان علویان به وجود آورد .

واکنش علویان

فشار و آزارهای بیش از حد خلیفه عباسی نسبت به علویان ، آنان را به ستوه آورد ورجال آزاده و دلیر بنی هاشم را به مقاومت در برابر جنایات حکمرانان عباسی واداشت و آنان را به میدان های نبرد و پیکار کشانید.
یکی از معروف ترین صحنه های پیکار علویان با هادی عباسی صحنه پیکار « حسین بن علی » معروف به « صاحب فخ » و « شهید فخ» است .
« حسین بن علی » از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام و از رجال برجسته و با فضیلت
بنی هاشم به شمار می رود . او دوران کودکی خود را در دامن پدر و مادری (21) گذرانید که بر اثر وارستگی و نیکوکاری به « زوج صالح » مشهور بودند . (22)
او خود نیز از نظر صفات عالی انسانی و ملکات نفسانی ، مردی وارسته ، زاهد ، بخشنده ، بزرگوار و ممتاز بود .

عامل قیام « صاحب فخ »

علت و انگیزه قیام شهید فخ را باید در برخورد ظالمانه و ضد اسلامی دستگاه خلافت عباسی با خاندان حضرت علی (علیه السلام) جستجو کرد. اما جرقه ای که آتش نهضت را برافروخت این بود که هادی عباسی ، یکی از نوادگان خلیفه دوم به نام « عبدالعزیز بن عبدالله » (23) را که فردی خشن ، بدخوی و از دشمنان سرسخت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود به فرمانداری مدینه گمارد .
عبدالعزیز از همان ابتدا به اذیت و آزار فرزندان ابوطالب پرداخت و هر روز به بهانه ای آنان را به فرمانداری احضار می کرد و می گفت : « شما حق خروج از مدینه را ندارید و هر روز
می بایست خود را به مقامات معرفی کنید » . او برای این کار بعضی از آنان را ضامن برخی دیگر قرار می داد و در صورت عدم حضور به موقع آن فرد ، ضامن را مؤاخذه و بازداشت
می کرد.
روزی فرماندار ، دستور جلب « حسن بن محمد » را صادر کرد و او نیامد . والی به « حسین بن علی » «صاحب فخ » و « یحیی بن عبدالله» که ضامن « حسن بن محمد » بودند گفت : « حسن بن محمد سه روز است خود را معرفی نکرده است یا او را بیاورید و یا شما را به زندان
می افکنم » .
حسین و یحیی فرمان عبدالعزیز را نادیده گرفتند و پس از مذاکره و مشورتی که با یاران خود کردند مصمم شدند از این فرصت استفاده کرده بر والی ظالم و ستمگر عباسی بشورند و مسلمانان را از شر او نجات دهند . (24)
قیام
حسین بن علی که نمی توانست سیاست های ظالمانه و ضد اسلامی دستگاه خلافت را تحمل کند، پرچم قیام را برافراشت و بر ضد بنی عباس اعلام جهاد کرد .
انقلابیون - از علویان و غیر علویان - به گردش اجتماع کردند و در حالی که شعار « احد ، احد » می دادند وارد مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدند و مؤذن را وادار کردند که در اذان خویش جمله ی «حی علی خیر العمل » را بیفزاید . (25)
حسین نماز صبح را با مردم خواند و پس از نماز خطبه ای ایراد کرد . او ضمن معرفی خود ، مردم را به احیای کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و رضای آل محمد
علیهم السلام دعوت کرد .
به استثنای عده ی معدودی ، همه ی حاضران با او بیعت کردند . حسین با یاران خود که حدود سیصد نفر می شدند در ماه ذی القعده سال 169 هجری به قصد مکه ، از مدینه بیرون آمد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج ، دامنه ی نهضت را توسعه بخشد .
خبر قیام علویان به رهبری حسین بن علی و حرکت آنان به سوی مکه به اطلاع خلیفه رسید. او سپاه انبوهی را به جنگ آنان فرستاد .
دو سپاه در سرزمین « فخ » (26) به یکدیگر برخورد کردند و جنگ سختی درگرفت.
در جریان این نبرد نابرابر ، حسین و عده ی زیادی از یاران او به شهادت رسیدند و بقیه اسیر و یا پراکنده شدند .
فرماندار مدینه ( که بعد از قیام حسین فرار کرده و پنهان شده بود ) چون خبر شهادت حسین بن علی را شنید ، دستور داد خانه ی او و بستگانش را به آتش کشیدند و اموال و
نخلستان های آنان را ضبط و مصادره کردند . (27) و نیز سر از تن شهدا جدا کرده برای هادی به بغداد فرستاد و از دفن پیکرهای پاکشان خودداری کرد. اسرا را نیز در حالی که به غل و زنجیر بسته بودند پس از بردن به نزد خلیفه به فرمان او به شهادت رسانیدند .
این فاجعه بسیار تلخ و دردناک ، دل شیعیان به ویژه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را آزرد و حادثه ی دلخراش کربلا را در خاطره ها تجدید کرد.
امام جواد (علیه السلام) درباره ی عظمت این رویداد می فرماید :
پس از حادثه ی کربلا هیچ حادثه ای برای ما بزرگتر از فاجعه ی « فخ» نبود . (28)

امام کاظم (علیه السلام) و فاجعه ی فخ

رهبری نهضت فخ هر چند با درک و شناخت خود از واقعیت های جامعه و لزوم امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیدادگری ، دست به قیام زد ؛ لیکن قیام او بی ارتباط با روش پیشوای هفتم (علیه السلام) نبود. سخنان حسین بن علی و مذاکره ای که با امام کاظم (علیه السلام) داشته گویای این است که وی در جریان قیام خود، با حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در تماس و ارتباط بوده است . « ابراهیم بن اسحاق قطان » نقل می کند :
از حسین بن علی و یحیی بن عبدالله شنیدم که می گفتند : « ما قیام نکردیم مگر آنکه با خاندانمان و همچنین موسی بن جعفر (علیه السلام) مشورت کردیم و او ما را به قیام فرمان داد . (29)
در گفتگویی که در مراحل اولیه قیام بین حسین بن علی و امام کاظم (علیه السلام) روی داد حضرت بی وفایی مردم و در نتیجه شکست نهضت حسین و شهادتش در این راه را گوشزد فرمود لیکن هنگامی که احساس کرد حسین درتصمیم خود استوار است وی را تشویق نموده و فرمود :
گرچه تو کشته خواهی شد ولی همچنان در جهاد و پیکار کوشا باش . این گروه ، مردمی فاسق و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن منافق و مشرکند ؛ « انا لله و انا الیه راجعون » من دراین راه از خدای بزرگ برای شما اجر و پاداش طلب می کنم . (30)
هنگامی که سرهای بریده ی شهدا را به مدینه آورده و در مجلسی که گروهی از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) – و از جمله موسی بن جعفر علیه السلام –حضور داشتند به تماشا گذاردند ، همه سکوت کرده بودند جز امام کاظم (علیه السلام) که چون چشمش به سر
بریده ی حسین بن علی ، رهبر قیام فخ افتاد فرمود :
« انا لله و انا الیه راجعون » سوگند به خدا او در گذشت ، در حالی که مسلمان و درستکار بود، بسیار روزه می گرفت و شب ها را به قیام و عبادت می گذرانید و امر به معروف و نهی از منکر می کرد ؛ در خاندان وی چون او وجود نداشت . (31)

دوران زمامداری هارون

پس از مرگ هادی، برادرش هارون در سن 22 سالگی بر مسند خلافت تکیه زد و مدت 23 سال و اندی حکومت کرد که پانزده سال آن همزمان با امامت حضرت موسی بن جعفر
(علیه السلام) بود. (32)
هارون ،پنجمین خلیفه عباسی ، با قدرت و امکانات بیشتری زمام امور مسلمانان را به دست گرفت و دوران او اوج اقتدار و کامروایی عباسیان بود.
در عصر هارون ، منطقه ی وسیعی از جهان آن روز ، از حجاز و کرانه ی دریای مدیترانه گرفته تا برسد به سواحل اقیانوس کبیر و تمامی قاره های آسیا و آفریقا و بخشی از اروپا ، زیر نفوذ و شعاع قدرت اسلام قرار داشت . تا جایی که هارون ، سرمست از غرور سلطنت خطاب به ابری که از روی سرش عبور می کرد گفت :
به هر سو که خواهی برو ؛ زیرا خراجت به خزانه ی من خواهد رسید. (33)
در اثرگسترش قلمرو اسلامی سیل درآمدهای مختلف از مناطق اسلامی به سوی بغداد سرازیر شد و ثروت انبوهی در دربار هارون گرد آمد . و دستگاه خلافت هارون به برکت این درآمدهای سرشار به امپراتور بزرگ و ثروتمندی تبدیل شد که با روح حکومت اسلامی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بنیان نهاده بود ، هیچ سنخیتی نداشت.
دکتر « حسن ابراهیم حسن » می نویسد :
خراج و مالیاتی که در زمان هارون به خزانه ی بیت المال می رسید ، بالغ بر 72 میلیون دینار می شد ، و این بجز درآمدهای غیر نقدی بود که از حاصل اراضی دریافت می گردید . (34)

همه چیز در خدمت اشرافیت و تجمل پرستی

اموال فراوانی که به دربار هارون سرازیر می شد به جای آنکه در مصارف عمران و آبادی کشور پهناور اسلامی و رفع نیازهای عمومی و تأمین عدالت اجتماعی صرف گردد بیشتر در راه ارضای تمایلات شخصی خلیفه و زندگی مجلل و اشرافی او و بستگان و درباریانش صرف می شد و برای توده های مردم جز محرومیت و فشار و تنگدستی ثمره ای نداشت.
قصر خلدی که هارون در آن زندگی می کرد و مردم ، آن را به بهشت برین که خداوند به متقیان وعده داده است ، تشبیه می کردند و نیز کاخ دیگرش به نام « دارالسلام » که نهرها از میان آن جاری می شد و ... همه نمونه های بارزتجمل پرستی این خلیفه ی عباسی است. (35)
هارون که پس از مرگ برادرش با تلاش و کوشش « برمکیان » به خلافت رسیده بود ، پس از پایان مراسم بیعت « یحیی برمکی » را به وزارت برگزید و همه ی اختیارات مملکت را به او واگذارد و گفت : (( تمامی امور رعیت را به تو تفویض کردم ، هر گونه صلاح می دانی حکومت کن )) .
هارون به عنوان پشتوانه ی این اختیارات تام ، انگشتر خود را به وی داد (36) و خود به حیف و میل بیت المال و عیش و نوش و خرید جواهرات مشغول شد. کنیزان زیبا روی ، (37) نوازندگان ، شعرا و موسیقی دانان را به دربار جذب کرد و آنان را مورد توجه ملوکانه قرار داد .
هارون به شاعری به نام « اشجع » در ازای مدیحه ای یک میلیون درهم داد .(38)
همچنین « ابوالعتاهیه » شاعری و ابراهیم موصلی (39) موسیقیدان با خواندن چند بیت شعر و ساز و آواز هر یک صد هزار درهم و یکصد دست لباس از خلیفه صله گرفتند . (40)
ابن کثیر می نویسد :
روزی همه ی کنیزان در حضور هارون به آوازه خوانی و رقص پرداختند ؛ خلیفه به طرب آمد و دستور داد مبلغ هنگفتی پول بر سر آنان نثار کنند . پول نثار شده آنقدر زیاد بود که نصیب هر یک از کنیزان ، بیش از سه هزار درهم شد.(41)
وی درمجلسی دیگر به طرب آمد و دستور داد تا در ازاء آنکه اسماعیل بن صالح او را به طرب آورده بود، فرمانروایی مصر را بدو تفویض کنند.(42)
هارون نه تنها در شهوترانی و زنبارگی افراط می کرد بلکه در خوردن ، نوشیدن و پوشیدن لباسهای قیمتی نیز زیاده روی پیشه کرد. خرج سفره ی او هر روز بالغ بر ده هزار درهم می شد و گاه تا سی نوع غذا بر سفره اش حاضر می کردند.(43)
هارون در مراسم تزویج همسرش « زبیده » در کاخ خود ضیافتی ترتیب داد که پنجاه و پنج میلیون درهم هزینه برداشت . (44)
اینها نمونه های اندکی از اسراف و تبذیر و حیف ومیل بیت المال توسط مقام خلافت اسلامی بود و اگر عیش و نوشها و بذل و بخشش های همسران ، بستگان و درباریان او را نیز ضمیمه کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.(45)

توسل به نیرنگ و نفاق

هارون الرشید که غرق دردنیاطلبی و رفاه و اشرافیت بود، گاه برای حفظ موقعیت تاج و تخت خود و فریفتن افراد ساده لوح به برخی از مظاهر اسلامی تظاهر می کرد: نماز می خواند ، با پای پیاده حج می گذارد و گاه از برخی از وعاظ تقاضا می کرد او را موعظه کنند و به هنگام موعظه سخت می گریست . (46) جرجی زیدان می نویسد :
خلفا برای حفظ مقام و حکومت خود، به هر اسم و رسم از دین و شعائر دینی تجلیل
می کردند ، هر چند بدان معتقد نبودند و همه نوع فسق و فجور مرتکب می شدند.
سپس نمونه ای ذکر می کند:
شخصی تای نعلینی نزد مهدی عباسی آورد و گفت : این لنگه نعلین پیامبر (صلی الله علیه و آله) است . مهدی با آنکه به دروغگویی آن مرد یقین داشت، نعلین را پذیرفت و پول زیادی به آن مرد داد تا بدان وسیله خود را در بین مردم علاقمند به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جلوه دهد . (47)
هارون درمیان خلفا بیش از همه اصرار داشت که روی اعمال و جنایات خود سرپوش دین بگذارد و همه را با یک سلسله توجیهات ، مطابق موازین شرعی قلمداد کند. نقل کرده اند :
او در اثنای مراسم حج ، مرتب برای پزشک مسیحی مخصوص خود دعا می کرد . عده ای از این مسأله ناراحت شدند و گفتند : دعا در حق کسی که مسلمان نیست جایز نمی باشد . هارون در پاسخ گفت : درست است ولی تندرستی من در دست اوست و صلاح مسلمانان در گرو سلامتی من ، پس صلاح مسلمانان در گرو سلامتی و بقای اوست (48) ( با این حساب دعا در حق او اشکال ندارد) .
هارون در مواقعی که خود از توجیه جنایات و عیاشی هایش عاجز می ماند ، قضات و فقهای مزدور و دنیا طلب را استخدام می کرد تا آنان با فتواهای شاه پسندانه شان توجیه گر اعمال خلاف شرع او باشند .
خلیفه به یکی از کنیزان پدر خود دل بسته بود. هنگامی که عشق خود را به او ابراز کرد، کنیز گفت : برای تو سزاوار نیست ؛ زیرا پدرت با من همبستر شده است. هارون که شیفته او شده بود و نمی توانست دل از او بکند، برای دستیابی به هدف خود به قاضی القضاه « ابویوسف» متوسل شد و از او چاره جویی کرد.
ابویوسف برای جلب رضای خلیفه بر خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) حکم کردو گفت :
مگر هر ادعایی که کنیز می کند قابل پذیرش است؟ شما به سخن او ترتیب اثر ندهید زیرا او کنیز راستگویی نیست . (49)
ابویوسف ، به جز این فتوا ، فتواهای دیگری نیز که مخالف حکم خدا و مطابق میل خلیفه بود فراوان صادر می کرد و گاه در ازای فتوایی ، صد هزار در هم پاداش از خلیفه دریافت
می نمود.(50)
هارون برای کسب محبوبیت دینی در میان توده های مسلمان علاوه بر جذب عالمان و فقیهان وابسته ، شاعران جیره خوار را که مؤثرترین عامل تبلیغی آن روز به شمار می رفتند استخدام می کرد و با بذل و بخشش اموال فراوانی ، آنان را به مدح و تمجید خود وا می داشت .
مزدوران تبلیغاتی دستگاه هارون نیز حق بندگی را ادا کرده و او را با اوصاف مبالغه آمیزی توصیف می کردند وحتی شاعری او را بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پیامبر دیگری خواند. (51)
مزدور دیگری به نام « منصور نمری » درباره مقام هارون شعری سرود که مضمون آن چنین است :
هر کس کینه هارون را به دل داشته باشد، نمازهای پنجگانه به حال او سودی نخواهد داشت. مکارم و خوبی ها راه و روش توست و خداوند به مقدار وسعت و گنجایشت آنها را بر تو روا داشته است . خداوند مقام کسی را رفعت می بخشد که تو او را بالا ببری و هر گروهی را که تو پستش بدانی در نزد خدا نیز مقامش پایین است.(52)

رفتار با علویان

هارون ، بعض و کینه نسبت به علویان را از جد خویش منصور به ارث برد و از همان روزهای نخست حکومت خود ، با سنگدلی و کینه توزی خاصی به مقابله ومبارزه با آنان پرداخت و سیاستش این بود که فرزندی از علی (علیه السلام) روی زمین نماند ؛ از این رو با صراحت
می گفت : « من ،آنان ( علویان ) و پیروانشان را خواهم کشت » . (53)
در اجرای این سیاست ، به محض رسیدن به قدرت فرمانی مبنی بر اخراج علویان از بغداد و تبعید آنان به مدینه صادر کرد(54) و دست مزدوران خود را در اذیت و آزار فرزندان علی (علیه السلام) باز گذاشت ، به حدی که علویان مجبور شدند به صورت ناشناس به روستاها و نقاط دوردست پناه ببرند و خود را از دید مأموران حکومتی پنهان سازند . با این حال جلادان بنی عباس جمعی از آنان را به پای چوبه ی اعدام کشاندند و گروهی را زنده زنده لای دیوار گذاردند و عده ی زیادی از آنان را به زندان افکندند . « حمید بن قحطبه » یکی از جلادان هارون می گوید :
زمانی که در طوس بودم نیمه شبی هارون مرا احضار کرد و به من دستور داد این شمشیر را بگیر و دستور این خادم را اجرا کن . من شمشیر را گرفتم و پشت سر خادم راه افتادم . او مرا در منزلی آورد که بسته بود. در منزل را باز کرد . درون منزل سه اتاق و یک چاه قرار داشت . اتاق اول را باز کرد، دیدم بیست نفر پیرمرد، میان سال و جوان که دارای موهای بلند وبافته بودند و به غل و زنجیر بسته شده بودند در درون آن قرار دارند. خادم هارون به من گفت : دستور امیرالمؤمنین این است که این عده را بکشی . اینها همه از اولاد علی و فاطمه هستند . او یکی را پس از دیگری از اتاق بیرون می آورد و من می کشتم و او پیکرهای آنان را به درون چاه می انداخت.
سپس اتاق دوم را باز کرد. در آن اتاق بیست نفر دیگر از اولاد علی(علیه السلام) بودند. با آنان نیز همان معامله را کردم . در اتاق سوم نیز بیست نفر دیگر زندانی بودند که مأمور شدم آنان را نیز به چهل نفرقبل ملحق سازم . نوزده نفر را کشتم . آخرین نفر پیر مردی بود که رو به من کرد و گفت : بدا به حالت ای مرد میشوم ! روز قیامت در پیشگاه جد ما ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با کشتن شصت تن از فرزندان او چه عذری داری ؟ دستهای من به لرزه افتاد و گوشت های بدنم از هم جدا شد. خادم با نگاه غضب آلودی به من نگریست و مرا به قتل او وادار کرد. سرانجام پیرمرد را نیز کشتم و او بدنش را در چاه انداخت .(55)

هارون و موسی بن جعفر (علیه السلام)

هارون از سرسختی آل علی (علیه السلام) به ویژه پیشوای آنان ، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در برابر حکومت خود به شدت رنج می برد ؛ از این رو از هر راه ممکن
می کوشید تا آن حضرت را بکوبد و با فشار و ایجاد محدودیت نسبت به آن بزرگوار ،
رابطه ی مردم را با او قطع کند.
هارون در یکی از سال ها ، پس از فراغت از اعمال حج وارد مدینه شد و عموم مردم را به حضور پذیرفت . وقتی اطلاع یافت امام کاظم (علیه السلام) به دیدار او می آید به دربانان دستور داد حضرت را تا کنار مسند سواره بیاورند و خود به استقبال امام (علیه السلام) شتافت و کمال احترام را به ایشان نمود.
هارون در این دیدار ، هنگام تقسیم بیت المال ، بین هر یک از فرزندان مهاجر و انصار از دویست تا پنج هزار دینار تقسیم کرد . چون نوبت به حضرت موسب بن جعفر (علیه السلام) رسید کیسه ای محتوی دویست دینار به فضل بن ربیع داد و گفت : آن را به موسی بن جعفر بده و از ناحیه ی ما عذر خواهی کن .
مأموران ، از آن همه تجلیل و این طرز توزیع اندک تعجب کرد و گفت :
ای امیرالمؤمنین ! به هر کدام از فرزندان مهاجر و انصار و سایر قریش و بنی هاشم و کسانی که حسب و نسب آنان را نمی شناختی ، پنج هزار دینار و یا کمتر عطا کردی ولی به موسی بن جعفر با آن همه تجلیل و احترامی که در ابتدا از او به عمل آوردی کمترین مقدار ( دویست دینار ) را مرحمت کردی ؟ !
هارون با شنیدن این سخن غضبناک شدو گفت :
ای بی مادر ساکت باش ! اگر من به او هم آنچه تضمین کرده ام بدهم ، ایمن نیستم از اینکه او فردا صد هزار شمشیر زن از شیعیان و دوستان خود را علیه من تحریک نکند . فقر و تنگدستی او و خاندانش سالم ترین راهی است که حکومت ما را از خطر محفوظ می دارد . (56)
مواضع امام کاظم (علیه السلام) در برابر جنایات هارون
بدون شک ، حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) با حکومت هارون ، این عنصر تبهکار و ستم پیشه موافق نبود و نسبت به آن موضع منفی داشت .
امام (علیه السلام) ضمن مخفی با یاران خود موضع فرد فرد آنان را نیز در مقابله با حکومت جابر وقت تعیین می کرد . او در یکی از بیانات خود به « صفوان بن مهران » فرمود :
همه کارتو خوبست جز آنکه شترانت را به هارون کرایه می دهی .
- برای سفر حج کرایه می دهم و خودم هم همراه آنها نمی روم .
- آیا پس ازکرایه دادن ، در باطن دوست نداری که هارون دست کم تا بازگشت از مکه زنده بماند تا کرایه ی تو را بپردازد؟
-چرا
- کسی که بقای ستمگران را دوست داشته باشد از آنان به شمار می رود و هر کس جزو آنان باشد وارد آتش خواهد شد.(57)
صفوان پس از تذکر موسی بن جعفر (علیه السلام) تمام شتران خود را فروخت تا مجبور نباشد از این راه به ستمگران کمک کرده باشد. (58)
زیاد بن ابی سلمه ، یکی از شیعیان می گوید:
بر امام کاظم (علیه السلام) وارد شدم .
- ای زیاد ! گویا برای دستگاه سلطنت کار می کنی ؟
-آری .
-چرا ؟
-چون مرد آبرومند و عیالواری هستم و وضع زندگی ام خوب نیست .
- ای زیاد ! اگر از نقطه بسیار بلندی فرو افتم و پاره پاره گردم برای من بهتر از آنست که در دستگاه یکی از ستمگران منصبی را عهده دار شوم و یا آنکه بربساطشان گام نهم . (59)
هدف موسی به جعفر (علیه السلام) از اتخاذ این سیاست ، علاوه بر خط بطلان کشیدن بر مشروعیت دستگاه خلافت عباسی ، این بود که از نظر سیاسی عباسیان را به انزوا کشاند و از داشتن پایگاه مردمی محروم سازد.

ایستادگی دربرابر قدرت طلبی های هارون

امام کاظم (علیه السلام) با آنکه شدیدا تحت نظر و مراقبت دستگاه خلافت بود در هر فرصت مناسب در برابر قدرت طلبی های هارون می ایستاد و شایستگی خود را برای احراز مقام خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعلام می فرمود .
اینک دو نمونه روشنگر این موضع امام (ع) :
1- هارون در مسیر خود به مکه وارد مدینه شد و برای آنکه انتساب خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در نتیجه شایستگی خویش را برای مقام خلافت آن حضرت ، به رخ علویان به ویژه موسی بن جعفر (علیه السلام) بکشد خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین سلام کرد :
درود بر تو ای رسول خدا ، سلام بر تو ای پسر عمو .
امام کاظم (علیه السلام) که چنین دید جلو آمد و در حضور خلیفه و انبوه جمعیت حاضر ، روضه ی مطهر را مخاطب قرار داد و فرمود:
سلام بر تو ای رسول خدا ، سلام بر تو ای پدر .
هارون از سخن امام (علیه السلام) که خود را از او نزدیک تر به پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفی کرده بود سخت ناراحت شد(60) ولی در آن جمع نتوانست واکنشی نشان دهد .
وی در اولین فرصت به آن حضرت اعتراض کرد و گفت :
با آنکه پدر شما علی است چگونه ادعا می کنید که فرزند پیامبر هستید ؟
امام (علیه السلام) با بیانی مستدل و صریح پاسخ او را داد و فرمود :
اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زنده بود و از دخترتو خواستگاری می کرد قبول
می کردی ؟
- نه تنها قبول می کردم بلکه بر عرب و عجم افتخار هم می نمودم .
- ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اگر چنین درخواستی از من می فرمود نمی پذیرفتم . - چرا ؟
- چون او ( هر چند از طرف مادر ) پدر من هست ولی پدر تو نیست .
هارون ( در برابر منطق امام (علیه السلام) به ظاهر تسلیم شد ) و گفت : « احسنت یا موسی » ای موسی ! نیک گفتی . (61)
2- هارون که مست قدرت و غرق در تجمل پرستی بود روزی امام کاظم (علیه السلام) را به یکی از کاخ های مجلل خود احضار کرد تا شکوه ظاهری و زرق و برق زندگی سلطنتی خود را به رخ آن حضرت بکشد .
پس از حضور امام (علیه السلام) در کاخ ، هارون ، با لحنی آمیخته با غرور و تکبر پرسید : این قصر چگونه است؟
امام (علیه السلام) بدون درنگ و پروا فرمود : این جایگاه فاسقان است. سپس این آیه را تلاوت کرد:
سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل آیه لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا . (62)
به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند از ایمان به آیات خود منصرف می سازم ؛ آنان که اگر آیه و نشانه ای را ببینند بدان نمی گروند و چنانچه به راه رشد و هدایت دست یابند آن را به عنوان راه خود بر نمی گزینند و اگر راه ضلالت و گمراهی را ببینند آن را برمی گزینند .
هارون که از پاسخ امام (علیه السلام) و تطبیق آیه ی شریفه بر او حسنت خشمگین شده بود ، با ناراحتی پرسید : پس این خانه از کیست ؟
-پس از زمانی از آن شیعیان ماست ؛ ولی ( در شرایط فعلی ) مایه ی فتنه و آزمایش دیگران است .
- ( اگر از آن شیعیان است ) پس چرا صاحب خانه آن را نمی گیرد ؟
- در حال عمران و آبادی از صاحبش گرفته شده و تا زمانی که آباد نگردد آن را پس
نمی گیرد . (63)
علامه مجلسی در توضیح جمله ی آخر امام (علیه السلام) می نویسد :
شاید منظور این باشد که تا مادامی که امکان آباد کردن خانه وجود نداشته باشد شیعه آن را پس نمی گیرد و هنوز وقت آن نرسیده است. (64)

واکنش هارون

با آنکه هارون در اثر زیرکی خاص خود و توسل به نیرنگ و نفاق و فراهم شدن بقیه ی شرایط ، در عرصه ی سیاست آن روز چهره ی موفقی به شمار می رفت . در جبهه ی مبارزه با خط امامت – به رغم آنکه همه ی روش ها را برای پیروزی بر آن به کار برد – با ناکامی رو به رشد و سرانجام به این نتیجه رسید تا زمانی که رهبری این جبهه را از بین نبرد همه ی
تلاش های او بی ثمر خواهد بود .
موضع گیری های صریح و کوبنده پیشوای هفتم (علیه السلام) در برابر دستگاه دیکتاتور هارون ، او را در این تصمیم جدی تر ساخت و وجود آن حضرت را برای دستگاه خلافت غیر قابل تحمل کرد ، به ویژه پس از آنکه هارون توسط جاسوسان خود خبر یافت که شیعیان، مخفیانه با امام کاظم (علیه السلام) در تماس هستند و اموال و وجوهات شرعی خود را به او می پردازند . طبیعی است هر لحظه که امام (علیه السلام) زمینه را آماده بیابد ، با همکاری یاران خود حکومت او را سرنگون خواهد کرد. از این رو ، در ملاقاتی که با آن حضرت داشت با ناراحتی خطاب به او گفت : ( در یک زمان به نام ) دو خلیفه خراج و مالیات
جمع آوری می شود؟!(65)
هارون – با توجه به جهات فوق بود که – در سال 179 هجری (66) پیش از انجام اعمال حج راهی مدینه شد و با وقاحت تمام در برابر روضه ی مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایستاد و بی آنکه ازغصب خلافت و حیف و میل بیت المال مسلمانان و ستم های خویش نسبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرم کند ، خطاب به آن حضرت گفت :
یا رسول الله ! از اقدامی که می خواهم به عمل آورم از شما پوزش می طلبم . می خواهم موسی بن جعفر را بازداشت کنم ؛ زیرا او می خواهد در میان امت تو اختلاف ایجاد کند و موجب خونریزی گردد. (67)
آنگاه دستور داد آن بزرگوار را در حالی که در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مشغول نماز بود دستگیر کردند و برای آنکه شیعیان نفهمند امامشان را به کجا تبعید کرده اند و نیز برای جلوگیری از شورش احتمالی انقلابیون ، دستور داد هنگام بیرون بردن امام
(علیه السلام) از مدینه دو کجاوه ترتیب دادند و با هر کدام گروه مسلح همراه کردند یک کجاوه ، شبانه و به مقصد بصره و کجاوه دیگر در روز به مقصد کوفه حرکت داده شد و امام (علیه السلام) را با کجاوه ای که عازم بصره بود روانه کردند. (68)
امام کاظم (علیه السلام) پیش از رسیدن به بصره با « عبدالله بن مرحوم ازدی » که از بصره عازم مدینه بود ملاقات کرد و چندین نامه به او داد و سفارش کرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش امام رضا (علیه السلام) برساند . (69)
پیشوای شیعیان ، روز هفتم ذی حجه به بصره برده شد و به « عیسی بن جعفر» والی بصره و برادر زن هارون تحویل گردید.(70)
عیسی ، امام (علیه السلام) رادر یک سلول انفرادی بازداشت کرد و جز به هنگام وضو گرفتن و غذا دادن ، در سلول را باز نمی کرد.(71)

ارتباط با خالق و مخلوق

امام کاظم (علیه السلام) ، بدون ابراز ناراحتی از گرفتاری که برایش پیش آمده است ، محیط زندان را بهترین فرصت برای توجه به خدا و پرستش او دانست و پروردگارش را بر این نعمت سپاس گفت :
پروردگارا ! تو خود می دانی که من پیوسته وقت فارغی را از تو برای عبادت می خواستم و اکنون که ( خواسته ام را ) انجام داده ای تو را سپاس می گویم . (72)
از سوی دیگر، هنگامی که جریان زندانی شدن فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به گوش اقشار مختلف مردم بصره رسید ، دانشمندان و محدثان ، مشتاق دیدار آن حضرت شدند و پنهانی با امام (علیه السلام) رابطه برقرار کردند و از محضر مبارکش در زمینه های گوناگون استفاده نمودند . از جمله می توان ملاقات « یاسین ضریر » روغن فروش با آن حضرت را نام برد . (73)

دستور قتل امام (ع)

با انتشار خبر زندانی شدن امام (علیه السلام) ، موجی از خشم و نفرت بر ضد دستگاه خلافت به ویژه ازناحیه ی شیعیان ایجاد شد و مردم همه جا ازآن سخن می گفتند.
هارون ، شرایط را خطرناک دید ؛ از این رو برای آنکه پرونده ی زندگی امام (علیه السلام) را برای همیشه ببندد و این خطررا از سر راه خود بردارد طی نامه ای محرمانه ، عیسی را مأمور کرد که آن حضرت را به قتل برساند . (74)
عیسی ، پس ازمشورت با یاران نزدیک خود به درخواست هارون پاسخ رد داد و در
پاسخ نامه ی او یادآور شد :
من در طول مدت بازداشت موسی بن جعفر با وسایل مختلف او را آزمودم و از او جز عبادت و دعا چیزی ندیدم و حتی دیده نشده است که او در دعا و نیایش خود علیه تو یا من دعایی بکند... بنابراین اگر دستور دهی او را از من تحویل بگیرند بهتر است وگرنه من نمی توانم بیش از این او را در زندان نگه دارم چون حقیقت این است که من از نگهداری او در رنج و تعب بی حد به سر می برم . (75)

انتقال به بغداد

هارون ، پس از دریافت نامه ی والی و برادر زن خود ، فهمید که او تحت تأثیر اعمال و رفتار موسی بن جعفر (علیه السلام) قرار گرفته و قلبا به او متمایل شده است . از این رو کسی را فرستاد تا آن حضرت را از عیسی تحویل گرفته به بغداد منتقل نماید و به دست
« فضل بن ربیع» بسپارد . (76)
موسی بن جعفر علیه السلام پس از یک سال تحمل زندان در بصره ، (77) تحت مراقبت شدید مأموران حکومتی به بغداد منتقل شد و نزد « فضل » ، دربان هارون زندانی شد .
امام (علیه السلام) مدت زیادی نیز در زندان «فضل» ماند. عملکرد آن حضرت در طول این مدت به گونه ای بود که حاجب خلیفه و همه کسانی که با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تأثیر قرار گرفته ، شیفته و مجذوب کمالات و شخصیت معنوی و الهی او شده بودند. هارون کم و بیش از این موضوع آگاه شده بود؛ از این رو ، هنگامی که دستور قتل آن حضرت را صادر کرد، فضل از انجام آن خودداری نمود و خلیفه مجبور شد امام (علیه السلام) را به دست « فضل بن یحیی برمکی » بسپارد . (78)
عبادت و نیایش امام کاظم (علیه السلام) و اعمال و رفتار آن حضرت در مدتی کوتاه ، « فضل بن یحیی » را نیز مجذوب و شیفته ی آن وجود الهی کرد ؛ وی رفتار خود را با آن حضرت تغییرداد و او را مورد احترام و اکرام قرار داد و وسائل رفاه و آسایش آن بزرگوار را فراهم ساخت .
جاسوسان ، رفتار دوستانه ی « فضل» با موسی بن جعفر را در « رقه» ( محل ییلاقی هارون ) به گوش خلیفه رساندند .
هارون ، از شنیدن این خبر سخت خشمگین شد و پس از کسب اطمینان از گزارش فوق توسط « مسرور » به غلام خود دو دستور داد :
نخست به « عباس بن محمد » دستور داد تا به وسیله « سندی بن شاهک » رئیس پلیس بغداد «فضل به یحیی » را به جرم نافرمانی دستور خلیفه صد تازیانه بزند، و دیگر آن که موسی بن جعفر را « سندی بن شاهک » تحویل بگیرد.(79)
این فرمان بدان جهت بود که هارون دید دستگیری موسی بن جعفر (علیه السلام) و انتقال او از زندانی به زندان دیگر از نظر سیاسی به ضرر دستگاه تمام شده است زیرا :
اولا علی رغم کوشش هارون برای پنهان داشتن جریان دستگیری امام (علیه السلام) بسیاری از مردم در این نقل و انتقال ها ازآن مطلع شدند و کینه ی دست اندرکاران این جنایت را به دل گرفتند.
ثانیا بسیاری از درباریان ، از نزدیک با پیشوای شیعیان ملاقات کردند و قلبا تحت تأثیر افکار و رفتار خداجویانه و زاهدانه ی آن حضرت قرار گرفته ، مجذوب و شیفته ی کمالات معنوی و اخلاق نیکوی فرزند پیامبر شدند؛ به گونه ای که دستور خلیفه را در مورد قتل او و حتی سختگیری نسبت به وی نادیده گرفتند .
خلیفه ی عباسی متوجه شد که حتی متصدیان و کارگزاران حکومتی وی نیز حاضر به کشتن امام کاظم (علیه السلام نیستند.
با توجه به این جهت بود که هارون ناچار شد آن گرامی را به دست یکی از دژخیمان و سرسپردگان خود به نام « سندی بن شاهک » بسپارد و از او بخواهد که هر چه زودتر امام (علیه السلام) را به شهادت برساند.
سندی ، امام (علیه السلام) را درخانه ای در بغداد زندانی کرد و غلام خود « بشار» را که از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود و آن بزرگوار گمارد و از اعمال هر گونه فشار و تضییقی نسبت به او دریغ نورزید و سرانجام با چند عدد خرمای زهرآلود ، فرزند پیامبر را مسموم ساخت و آن حضرت پس از چند سال گرفتاری در زندان های مختلف (80) و تحمل رنج و آزار فراوان ، در 25 رجب ، سال 183 هجری در زندان « سندی بن شاهک » به شهادت رسید و پیکر مطهرش در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپرده شد.(81)

پی نوشت:

1- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 400 ، و تاریخ الخلفا ، ص 273 .
2- مقنع اهل مرو ، و مردی کوتاه قد و یک چشم بود ؛ از این رو همیشه بر چهره خود نقاب می زد . به همین جهت او را مقنع یعنی نقابدار می گفتند . البته او خود را « هاشم » می نامید. او ادعای خدایی کرد و معتقد بود خدا در وجود او حلول کرده است . وی آمیزه ای از عقاید مزدک و مانی را به صورت آئینی در آورد و در منطقه ی خراسان گروه زیادی را به گرد خود جمع کرده بود . مهدی عباسی ، سعید حرشی را به همراه سی هزار نفر به جنگ او فرستاد . سعید مقنع را محاصره کرد. او وقتی خود را در محاصره دید، به همراه کلیه نیروها و افراد خانواده اش خود را به درون آتش انداختند و همگی سوختند . ( ر. ک الفخری ، ص 162 و کامل ابن اثیر ، ج 6 ص 38 و 51 ) .
3- مختصر تاریخ العرب ، ص 214-215 و تاریخ الخلفا ، ص 273 .
4- اعراف ، آیه ی 33 .
5- بقره، آیه 218 .
6- بحارالانوار ، ج 48 ، ص 149 .
7- ر.ک مختصر تاریخ العرب ، ص 213 و حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) ، ج 1 ، ص 435.
8- طبق گفته باقر شریف القرشی حدودی که امام (علیه السلام) برای فدک تعیین کرد تمامی کشور پهناور اسلامی در زمان حکومت مهدی می شد ( حیاه الامام موسی بن جعفر ، ج 1 ، ص 451 ) .
9- بحارالانوار،ج 48 ، ص 156-157 به نقل از کافی ، ج 1 ، ص 543 ، با اختصار .
10- ر.ک سیره الائمه الانثی عشر ، ج 2 ، ص 340 .
11- ر.ک تاریخ البغداد ، ج 13 ، ص 30-31 ، تذکره الخواص ، ص 413 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 148 . از روایتی که مرحوم کلینی در کافی ، ج 1 ، ص 477 ، باب مولد ابی الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) و ابن شهر آشوب در مناقب ، ج 4 ، ص 287 ، نقل کرده اند چنین استفاده می شود که مهدی عباسی بیش از یک بار امام (علیه السلام) را به زندان افکنده است.
12- مروج الذهب ، ج 3 ، ص 325.
13- تاریخ الخلفاء ، ص 279 .
14- الفخری ، ص 171 .
15- الاغانی ، ج 5 ، ص 163 .
16- الوزراء و الکتاب ، ص 173 .
17- الوزرا و الکتاب ، ص 175 -176 و الاغانی ، ج 5 ، ص 184-185 .
18- الاغانی ، ج 5 ، ص 163 .
19- همان مدرک .
20- ر. ک تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 404 .
21- مادر حسین ، زینب دختر عبدالله بن حسن بود . ( ر. ک مقاتل الطالبیین ، ص 129 و 285 ) .
22- همان مدرک .
23- ابن اثیر و طبری در تاریخ های خود نام این فرد را « عمر بن عبدالعزیز » ضبط کرده اند
( ر. ک . الکامل فی التاریخ ، ج 6 ، ص 90 و تاریخ طبری ، ج 8 ، ص 192 ،حوادث سال 169 ) آنچه در اینجا آورده شده بر اساس نقل ابوالفرج اصفهانی است.
24- ر. ک مقاتل الطالبیین ، ص 294 -295 ؛ بحارالانور ، ج 48 ، ص 161 -162 ، کامل ابن اثیر ، ج 6 ، ص 90 و تاریخ طبری ، ج 8 ، ص 192 .
25-لازم به یادآوری است که اهل سنت در اذان دوم صبح به جای « حی علی خیر العمل » جمله ی « الصلاه خیر من النوم » را می گویند .
26- فخ نام چاهی است در حدود یک فرسخی غرب مکه ( بحار الانوار ، ص 161 ) .
27- مقاتل الطالبیین ، ص 294-303.
28- لم یکن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ ( بحار الانوار ، ج 48 ، ص 165 به نقل از عمده الطالب و معجم البلدان ) .
29- مقاتل الطالبیین ، ص 304 .« ما خرجنا حتی شاورنا اهل بیتنا و شاورنا موسی بن جعفر (علیه السلام) فامرنا بالخروج » . برخی از محققان و صاحبنظران احتمال داده اند که شاید جمله آخر روایت به صورت مجهول باشد یعنی : امرنا بالخروج و در نتیجه جمله مجمل خواهد بود . علاوه بر آنکه از نظر سند ضعیف است و چه بسا روایت مجعول باشد و دستگاه خلافت عباسی برای تأیید نظریه خود که موسی بن جعفر (علیه السلام) را رهبر اصلی قیام معرفی کرده بود این روایت را جعل کرده تا بهانه ای علیه آن حضرت داشته باشد .
30- انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق یظهرون ایمانا و یسترون نفاقا و شرکا و انا لله و انا الیه راجعون و عند الله عزوجل احتسبکم من عصبه ( کافی ، ج 1 ، کتاب الحجه ، باب ما یفصل بین المحق و المبطل ، ح 18 ، بحارالانوار ، ج 48 ، ص 161 و 169 و مقاتل الطالبیین ، ص 298 ) .
31- مضی و الله مسلما ، صالحا ، صواما ، قواما ، آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر ما کان فی اهل بیته مثله ( بحار الانوار ، ج 48 ،ص 165 ، مرآه العقول ، ج 4 ، ص 155 و مقاتل الطالبیین ، ص 302 ) .
32-مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 322 ،البته پانزده سال بر این مبناست که تاریخ شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را سال 186 بدانیم ، ولی اگر سال 183 بدانیم مدت هم زمانی امامت آن حضرت با حکومت هارون سیزده سال خواهد بود .
33-تاریخ الاسلام ،ج 2 ، ص 62 به نقل از صبح الاعشی ، ج 3 ،ص 270
34-همان مدرک .
35-همان مدرک .
36-الکامل فی التاریخ ، ج 6 ، ص 107-108 و تاریخ طبری ، ج 8 ، ص 233 .
37-جرجی زیدان تعداد کنیزان دربار او را دو هزار نفر ذکر کرده است که سیصد نفر آنان مخصوص رقص و آواز و خنیا گری بودند ( تاریخ تمدن الاسلامی ، ج 5 ، ص 135 . )
38-طبقات الشعرا ، ص 252 به نقل حیاه الامام موسی بن جعفر ، ج 2 ، ص 38-39 .
39-ابوالفرج اصفهانی می نویسد : « مجموع پولی که ابراهیم موصلی به عنوان صله از هارون دریافت کرده است بالغ بر دویست هزار دینار می شود » ( الاغانی ، ج 5 ، ص 192 ) .
40-الاغانی ، ج 4 ، ص 74 .
41-البدایه و النهایه ، ج 10 ، ص 220 .
42-تاریخ التمدن الاسلامی ، ج 5 ، ص 143 .
43-المستطرف ، ص 341 به نقل حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) ، ج 2 ، ص 39 و تاریخ الاسلام ، ج 2 ، ص 424 .
44-تاریخ اسلام ، ج 2 ، ص 424 ، نوشته ی دکتر حسن ابراهیم حسن .
45- برای آگاهی بیشتر از زندگی تجملاتی بستگان و درباریان هارون به حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) ج 2 ، ص 48-54 رجوع کنید.
46-تاریخ اسلام ، ج 2 ، ص 424 ، نوشته ی دکتر حسن ابراهیم حسن .
47-ر.ک تاریخ التمدن الاسلامی ، ج 4 ، ص 208-210 .
48-عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، جزء دوم ، باب 8 ، ص 48 ، نشر دارالفکر بیروت 1376 هـ .
49-ر.ک . تاریخ الخلفاء ، ص 291 .
50-همان.
51-تاریخ التمدن الاسلامی ، ج 4 ، ص 207 . « فکانه بعد الرسول رسول » .
52-حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) ، ج 2 ، ص 36 ؛ و تاریخ بغداد ، ج 13 ، ص 68.
53-الاغانی ، ج 5 ص 225 به نقل حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) ، ج 2 ، ص 74-75 .
54-ر . کامل ابن اثیر ، ج 6 ، ص 114 .
55-ر.ک. بحار الانوار ، ج 48 ، ص 177-178 با تلخیص و تغییری اندک در ترجمه .
56-ر.ک . عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 72-74 با اختصار . لازم به یادآوری است که
درباره ی رفتار ددمنشانه هارون نسبت به امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در درس آینده توضیح بیشتری خواهیم داد.
57-من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان ورد النار .
58-رجال کشی ، جزء 5 ، شرح حال صفوان بن مهران ، ص 441 و سفینه البحار ، ج 2 ، ص 107 ، « ماده ظلم » .
59-وسایل الشیعه ، ج 12 ، ص 140 .
60-ارشاد مفید ، 297-298 و بحار الانوار ، ج 48 ، ص 103.
61-عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 68 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 127-128 نقل به مضمون .
62-اعراف ، آیه ی 145.
63-بحارالانوار ، ج 48 ، ص 138 .
64-بحارالانوار ، ج 48 ، ص 138 .
65-همان ، ص 125 .
66-عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 85.
67-عیون اخبارالرضا ، ج 1 ، ص 60
68-ر.ک.بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 و عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 70 .
69-تنقیح المقال ، ج 2 ، ص 214 . از اینجا معلوم می شود که هارون در مدینه به فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنقدر فرصت و اجازه نداده است که سفارش های خود را به فرزندش امام رضا (علیه السلام) بکند.
70-بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
71-همان مدرک و عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج 1 ، ص 70 .
72-اللهم انک انی کنت اسئلک ان تفرغنی لعبادتک اللهم و قد فعلت فلک الحمد ( ارشاد مفید ، ص 300 ) .
73-ر.ک.رجال النجاشی ،ص 453 .
74- ر.ک. الفصول المهمه ،ص 239 .
75-عیون اخبار الرضا ، ج1، ص 85.
76-ارشاد مفید ، ص 300 .
77-بحارالانوار ، ج 48 ، ص 233 .
78-همان مدرک.
79-ر.ک ارشاد مفید ، ص 301 .
80-در مورد مدت زندان موسی بن جعفر (علیه السلام) اختلاف است و این اختلاف ناشی از اختلاف در تاریخ بازداشت و تاریخ شهادت آن حضرت می باشد . اگر تاریخ بازداشت امام (علیه السلام) سال 179 و شهادتش سال 183 باشد ، دوران بازداشت چهار سال خواهد بود ولی چنانچه تاریخ بازداشت را سال 177 بدانیم آنگونه که صاحب تذکره الخواص در ص 314 ذکر کرده است مدت بازداشت 6 سال می شود.
از طرف دیگر برخی از مورخان( مثل ابن شهر آشوب در مناقب ، ج 4 ، ص 324 و مسعودی در مروج الذهب ، ج 3 ، ص 355 ) تاریخ شهادت آن حضرت را سال 186 ذکر کرده اند . با این حساب مدت اقامت امام (علیه السلام) در زندان 7 یا 9 سال خواهد شد . و بنابر نقل ابن جوزی که تاریخ بازداشت را سال 177 و تاریخ شهادت را سال 188 می داند مدت بازداشت 11 سال خواهد بود.
81-عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 85 .

منبع: کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط