علوم و معارف حضرت امام هادی(علیه السلام) (2)
روايات امام هادى(علیه السلام) از امام باقر (علیه السلام)
(( ((اتقوا فراسة المؤ من فانه ينظر بنور اللّه ، ثم تلا قوله تعالى : ان فى ذلك لايات للمتوسمين )). )) (1)
((بترسيد از تيزبينى مؤ من زيرا او با نور خدايى مى بيند سپس اين آيه را خواند: به تحقيق كه در آن واقعه نشانه هايى است براى تيزبينان )).
مؤ من حقيقى خود را از زنگار ماديات پاك كرده است و از تاريكى هاى باطل بدر آمده است لذا پديده ها را با عينك واقع بين مى نگرد و به آن سوى سكه توجه دارد، ظاهر امر او را فريب نمى دهد، ضعف و قوت امور را مى شناسد و هرگز در ديدن خود از جاده حقيقت دور نمى گردد. بينش او خدايى است و در اعماق مسائل و امور نفوذ مى كند.
روايات حضرت از امام صادق(علیه السلام)
1 - امام هادى از امام صادق نقل مى كند كه فرمود: ((دعاى سه تن است كه هميشه به اجابت مى رسد:
الف - دعاى پدر در حق فرزند هنگامى كه فرزند به پدر نيكى كند و نفرين او هنگامى كه فرزند حقوق پدرى را رعايت نكند.
ب - نفرين مظلوم عليه ظالم و دعاى او براى كسى كه او را يارى مى كند.
ج - دعاى مؤ منى كه در حق مؤ من ديگرى كه او را در راه ما كمك كرده است صورت مى گيرد و نفرين عليه او هنگامى كه امكان كمك را دارد ولى دريغ كند و برادر مؤ منش بدو محتاج باشد...)).(2)
اين حديث شريف توجه خاصى به نيكى كردن دارد و انسان را دعوت مى كند تا نسبت به پدر نيكى كند زيرا دعاى پدر در حق فرزند مستجاب مى گردد. و انسان را از نفرين پدر بر حذر مى دارد زيرا نفرين پدر در اين حالت رد نمى گردد. به همين گونه است نفرين مظلوم عليه ظالم .
همچنين اين حديث انسان را تشويق مى كند مؤ من را يارى كند زيرا دعاى برادر مؤ من او به هدف اجابت خواهد رسيد و از نفرين او بر حذر مى دارد زيرا نفرين او نيز به هدف اجابت مى رسد.
2 - امام هادى از امام صادق نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((بر شما باد دورى از گناه كه آن دين و آيينى است كه همراه آن هستى و با آن خدا را مى پرستى و اين همان خصلتى است كه ما از دوستانمان انتظار داريم ...)).(3)
دور بودن از محرّمات الهى پايه و اساس دين است و از ملكه نگهدارنده انسان از گناه پرده بر مى دارد لذا ((ورع )) يكى از عناصر مهم دين بشمار مى رود.
3 - حضرت از امام صادق - عليه السلام - نقل مى كند كه ايشان فرمود: ((هر كه حربه تقيه را بكار نگيرد و ما را از مردمان فرومايه حفظ نكند، از ما نخواهد بود)).(4)
ائمه - عليهم السلام - بر تقيّه تاءكيد زيادى داشتند و با كمك تقيّه جان شيعيان را حفظ كرده و آنان را از چنگال حكومت هاى اموى و عباسى كه خون مؤ منان را مباح مى دانستند نجات دادند و اگر حكم تقيه تشريع نمى گشت كسى از شيعيان و دوستداران اهل بيت زنده نمى ماند و ديگر اثرى از تشيّع در ميان نبود.
4 - امام هادى از جد خود امام صادق نقل مى كند كه فرمود: ((در سه زمان دعا به اجابت مى رسد و ردّ نمى گردد: الف - دعاى پس از نمازهاى واجب . ب ) دعاى هنگام آمدن باران . ج ) دعاى هنگام ظهور معجزه اى الهى در زمين )).(5)
خداوند متعال دوست دارد او را در اين اوقات بخوانند و اجابت دعا را مانند دعا در مراقد ائمه تضمين نموده است .
5 - حضرت هادى نقل مى كنند كه : ((مردى نزد امام صادق آمد و گفت : از دنيا خسته شده ام و از خداوند مرگ خود را درخواست كرده ام . حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: ارزش زندگى به اين است كه خدا را اطاعت كنى نه اينكه عصيان ورزى . لذا اگر زنده باشى و اطاعت كنى بهتر از اينست كه بميرى و نتوانى اطاعت كنى يا عصيان ورزى )).
وقتى انسان مرد ديگر دفتر اعمالش بسته مى شود چه خوب باشد و چه بد و امكان انجام اعمال باقى نمى ماند زيرا: (( ((اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل )). )) لذا امام دستور مى دهد آرزوى زندگى و طول عمر داشته باشيم تا آن را صرف كار نيك و به دست آوردن ذخيره اخروى كنيم .
6 - حضرت مى فرمايد به امام صادق گفتند: يابن رسول اللّه ! مرگ را براى ما توصيف كن ايشان فرمود: ((مرگ براى مؤ من مانند رايحه خوشبويى است كه او را برمى انگيزد و تمام خستگى ها و رنج ها را از تنش مى زدايد. و براى كفّار بدتر و جانگدازتر از نيش افعى ، مار و عقرب است .
به حضرت گفتند گروهى مى گويند: مرگ از پاره پاره شدن با ارّه ، مقراض ، سنگ و له شدن در زير سنگ هاى آسياب سخت تر است .
حضرت فرمود: درست است مرگ بعضى از كفّار و بدكاران چنين است . آيا نديده ايد بعضى از كفّار با چه سختى جان مى دهند و اين عذاب نسبت به عذاب آخرت آنان مقدمه اى بيش نيست .
به حضرت گفتند: پس چرا برخى از كفار را هنگام مرگ خندان و بشّاش مى بينيم و مرگ برايشان بسيار آسان است و به راحتّى در آن سكرات موت سخن مى گويند و جان كندن را تحمل مى كنند؟ البته عده اى از مؤ منان نيز هنگام ترك اين جهان احساس سبكبالى مى كنند و با آغوش باز مرگ را پذيرا مى گردند.
(نشان مرد مؤ من با تو مى گويم
كه چون مرگش رسد خندان بميرد)
(اقبال )
امّا از طرف ديگر گروهى از مؤ منان و كفّار را مى بينيم كه هنگام مرگ بشدت سختى مى كشند و گويى آنان را با ارّه و سنگ پاره پاره مى كنند.
حضرت در بيان علت آن فرمود:
امّا آسايش و آرامش مؤ من هنگام مرگ در حقيقت پاداش دنيوى اوست و مقدمه اى است براى ثواب آن جهان . و امّا مؤ منى كه هنگام جان كندن سختى مى كشد در حقيقت بدين وسيله از گناه پاك مى شود تا با ضميرى پاك و اعمالى يكسره نيك راهى آن جهان گردد و مستحق پاداش ابدى باشد. امّا راحتى و آرامش برخى از كفّار هنگام مرگ نتيجه اعمال نيك است كه در اين دنيا انجام داده اند و بدين وسيله پاداش خود را در همين جهان دريافت مى كنند و در آخرت جز عذاب ابدى چيزى در انتظارشان نيست . و امّا سختى عذاب عده اى ديگر از كفار هنگام مرگ آغاز عذاب الهى است كه خداوند آنان را به آن وعده داده است زيرا خداوند عدل محض است و به اندازه ذره اى ستم روا نمى دارد)).(6)
7 - حضرت هادى به نقل از امام صادق مى فرمايد: ((يعقوب كه گفت : (( ((فصبر جميل ، )) يعنى صبر بدون گلايه است )). (7) شايد اين استظهار بخاطر وجود قرينه ((جميل )) در آيه است زيرا اين آيه ، صبر يعقوب را به جميل بودن موصوف مى كند.
8 - امام هادى مى فرمايد امام صادق - عليه السلام - در تفسير آيه شريفه : (( ((تتجافى جنوبهم عن المضاجع )) (8) مى فرمود: آنان نمى خفتند تا آنكه نماز شامگاه را در تيرگى شب بجا آورند)).(9)
9 - حضرت هادى مى فرمايد امام صادق در تفسير آيه شريفه : (( ((فلحيينه حيوة طيبة )) )) (10) مى فرمود: مراد از حيات طيبه ، قناعت است )).
احاديث فوق بخشى از سخنان امام صادق است كه از طريق امام هادى دهمين ستاره تابناك امامت به دست ما رسيده است و بدين گونه ميراث جدّ بزرگوارش را براى ما زنده نگهداشته است .
روايات حضرت از امام موسى بن جعفر (علیهما السلام)
امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران بزرگوارش از جدش موسى بن جعفر - عليه السلام - نقل مى كند كه فرمود: ((خداوند مردم را آفريد و مى دانست عاقبت آنان چه خواهد بود، پس آنان را امر كرد و نهى نمود. حضرت باريتعالى به چيزى امر نكرد مگر آنكه راهى براى اطاعت و انجام آن امر به وجود آورد و از كارى نهى نكرد مگر آنكه راه ترك آن را هموار ساخت و هيچيك از آفريدگان را بر معصيت مجبور نساخت بلكه آنان را آزمايش كرد و خود فرمود: (( ((ليبلوكم ايكم اءحسن عملا؛ )) تا شما را بيازمايد و دريابد كه كردار كداميك نيك تر و بهتر است )).
امام هفتم به گونه اى ترديدناپذير و غير قابل جدل جبر را رد كرده است و فساد اين عقيده را بيان داشته است . ما نيز در مباحث آينده به اين مساءله خواهيم پرداخت )).
روايات حضرت از امام رضا (علیه السلام)
حضرت پاسخ داد: از سه صورت خارج نيست : يا اينكه از خداوند متعال است - كه نيست - در آن صورت سزاوار كريمى خداوند نيست كه بنده اى را بخاطر گناه نكردن معذب نمايد.
و يا اينكه مصدر گناه از خدا و بنده باشد - كه البته اينهم نيست - در آن صورت شايسته نيست كه شريك نيرومند به شريك ضعيف ستم روا دارد.
و يا اينكه گناه منحصرا از بنده صادر شده - كه همينطور است - و در آن صورت اگر خداوند كيفر دهد بخاطر گناه بنده است و اگر ببخشد به كريمى و سخاوت خودش است ...)).(11)
امام به گوشه اى مستدلّ، نادرستى ((جبر)) و سستى اين عقيده را بيان مى دارد و روشن مى سازد انسان در حيات دنيوى خود مختار است و طبعا مسؤ ول انتخاب راه و پيامدهاى آن (( ((انا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفورا)). )) (12)
در اينجا رواياتى را كه امام هادى - عليه السلام - از پدران خود نقل كرده است به پايان مى بريم .
فهم اخبار مشكل را به اهل بيت واگذاريد
داوود در نامه اى از حضرت مى پرسد: درباره احاديثى كه از پدران و اجداد شما به دست ما رسيده است مختلف و بعضا متغاير هستند چه كنيم ؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((ان عملتم انه قولنا فالزموه ، و ما لم تعلوه فردوه الينا؛ )) اگر يقين كرديد حديث مورد نظر از ماست آن را حفظ كنيد و اگر ندانستيد آن را به ما واگذاريد)).(13)
حضرت اين دستور را صادر مى كند تا صحت و سقم صدور حديث را براى شيعيان بيان كند، و احاديث صحيح را از مجعول و موضوع جدا نمايد.
اخبار گوناگون
(( ((الى من لزم راءس العين لم يختلف عليه امره ، فانها تخرج من مخرجها و هى بيضاء صافية )). ))
((هر كه به سرچشمه دست پيدا كند دچار مشكلى نخواهد شد، اخبار ما چون آب زلالى است كه هنگام صدور، صاف و شفاف است )).
مقصود امام آنست كه هر كه اتصال خود را با حضرت حفظ كند و مطالب را از منبع اصلى دريافت دارد، دچار ابهام و سردرگمى نخواهد شد. حميرى پس از قرائت نامه امام ، مجددا به حضرت نوشت : ((چگونه به سرچشمه دست پيدا كنيم در حالى كه ميان ما و آن موانعى وجود دارد)).
با توجه به فشارهاى سياسى و تحت نظر بودن امام و تعقيب و مجازات كسانى كه در صدد تماس با حضرت بودند، حميرى مى خواست بگويد راهى براى دست يابى به منبع علم و انديشه يعنى امام موجود نيست . امام پاسخ داد:
(( ((هى مبذولة لمن طلبها الا لمن اءرادها بالالحاد...)). )) (14)
((هر كه مخلصانه در اين راه بكوشد به سرچشمه خواهد رسيد مگر آنكه آن را براى الحاد و خروج از راه حق بخواهد...)).
مراد امام - عليه السلام - آنست كه طالب حقيقت و جوينده آن اگر با اخلاص بكوشد به مقصود خواهد رسيد و شاهد مقصود را در آغوش خواهد كشيد.
فقه
امام هادى - عليه السلام - فقيه بلامنازع عصر خود بود و دوست و دشمن ، راءى صائب امام را متّبع مى دانست حتّى متوكل عباسى كينه توزترين دشمن علويان در مسائل پيچيده به حضرت رجوع مى كرد و فتواى امام را بر فتواى ديگر فقها مقدم مى داشت كه ما اين مطلب را در لابلاى مباحث اين كتاب بيان خواهيم كرد.
در اينجا برخى از روايات منقول از حضرت را كه مورد استفاده فقهاى شيعه در استنباط احكام شرعيه است بيان مى كنيم .
غسل اموات
حضرت در پاسخ نوشت : ((او را مانند مؤ منين (شيعيان ) غسل مى دهند اگر چه مرجثه حاضر باشند ليكن سعى كنند ((جريده )) را مخفيانه در كفن او بگذارند و آنان متوجه نشوند و در اين كار كاملا سعى كنند)).(15)
اين روايت با وضوح نحوه غسل ميت را بر طبق روش اهل بيت - عليهم السلام - و بى اعتنايى به مرجثه بيان مى كند و پنهانكارى و تقيه را در گذاشتن دو جريده از درخت خرما در كنار ميّت توصيه مى نمايد. روايت دالّ بر استحباب گذاشتن دو جريده سبز و تازه در كنار ميّت به حد تضافر رسيده است و اگر جريده به دست نيامد دو قطعه چوب تازه از هر درخت ديگرى مى تواند مورد استفاده قرار گيرد.
غير از روايت فوق ، روايت على بن بلال از امام هادى نيز همين مطلب را بيان مى كند و فقها به اين حديث تمسّك كرده اند و بر طبق مفاد آن فتوا داده اند.(16)
نماز در پوست حيوانات حرام گوشت
و امام پاسخ مى فرمايد: (( ((لا احب الصلاة فى شى ء منه ؛ )) نماز را در هيچ نوع از اين لباس ها دوست ندارم )).
على بن عيسى بار دوم نامه مى نويسد كه : در ميان قومى در حال تقيّه زندگى مى كنم و در آن منطقه امكان مسافرت بدون لباس پوست براى كسى مقدور نيست و اگر اين لباس را از تن درآورم ممكن است جانم به خطر بيفتد...
امام - عليه السلام - پاسخ مى دهد: (( ((تلبس الفنك (17) و السمور...)).
((پوست فنك (نوعى روباه ) و سمور (18) را مى توانى بپوشى ...)).(19)
اين روايت نماز خواندن در پوست اين دو حيوان را در هنگام ضرورت جايز مى شمارد.
نماز در لباسى كه موى انسان در آن باشد
اخبار دالّ بر عدم جواز نماز خواندن در لباسى كه حيوانات حرام گوشت مانند گربه در آن باشد از ائمه اهل بيت به حدّ تواتر و تضافر رسيده است ليكن اين اطلاعات شامل موى انسان نمى گردد و از آن منصرف است . ريّان بن الصلت از امام هادى - عليه السلام - درباره جواز نماز خواندن در لباسى كه مو يا ناخن انسان به آن چسبيده باشد سؤ ال مى كند و امام پاسخ مى دهد جايز است .(20)
با عبور شخصى از مقابل نمازگزار، نماز باطل نمى شود
فقهاى اماميه بر آنند كه گذر شخصى از برابر نمازگزار نماز او را باطل نمى كند. مستند اين فتوا روايت ابوسليمان مولاى امام هادى - عليه السلام - است كه از آن حضرت نقل مى كند: يكى از ياران امام در حالى كه من هم بودم از ايشان پرسيد: آيا نماز شخص نمازگزار با عبور كسى از مقابل او باطل مى گردد؟
حضرت پاسخ داد: (( ((لا، ليست الصلاة تذهب هكذا بحيال صاحبها، انما تذهب متساوية لوجه صاحبها)). )) (21)
((نه ، نماز اين چنين باطل نمى شود بلكه در صورتى باطل مى شود كه شخص حايل ، چهره در چهره نمازگزار قرار گيرد)).
نماز در بیداء (22)
على بن مهزيار از امام هادى - عليه السلام - پرسيد: مردى وارد بيداء مى شود و هنگام نماز فرا مى رسد و او تا آخر وقت امكان خروج از آنجا را ندارد. با نماز خود چه كند در صورتى كه از نماز خواندن در بيداء نهى شده است ؟
حضرت پاسخ داد: (( ((يصلى فيها، و ينجنب قارعة الطريق (23) ان كراهة الصلاة انما هى فى قارعة الطريق سواء كانت مشغولة بالمارة ام فارغة ان لم يعطلها و الا حرمت الصلاة )). )) (24)
از قسمت پر رفت و آمد دور مى شود و نماز خود را مى خواند. كراهت نماز بخاطر اشغال محل رفت و آمد است چه عملا رهگذرى در حال عبور مى باشد و چه خلوت باشد البته اگر راه را بند نياورد وگرنه نماز (خواندن در آنجا) حرام است )).
سجده بر شيشه
((محمّد بن حسين نقل مى كند: يكى از يارانمان نامه اى به امام نوشت و حكم سجده بر شيشه را جويا شد ليكن پس از ارسال نامه به فكر فرو رفت و پنداشت شيشه نيز جزء روئيدنى هاى زمين است و نيازى به پرسش از امام نيست )).
امام پاسخ فرستاد كه : (( ((لا تصل على الزجاج ، و ان حدثتك نفسك اءنه مما انبتت الا رض ، و لكنه من الملح و الرمل و هما ممسوخان )). )) (25)
((بر شيشه سجده نكن اگر چه به ذهنت خطور كرده است كه از روييدنى هاى زمين است ، ليكن شيشه از نمك و رمل به وجود آمده است و اين دو تن از مسخ شدگان هستند)).
نماز فرد بيهوش نياز به قضا ندارد
1 - على بن مهزيار از امام دهم ، ((ابوالحسن ثالث )) درباره تكليف فرد بيهوش و مغمى عليه پرسيد.
حضرت پاسخ داد: ((قضاى واجبات بر او واجب نيست و نيازى به بجا آوردن نماز و روزه ندارد زيرا در اين بيهوشى مغلوب قدرت خدايى بوده است و هر مورد اين چنينى عذرش خواسته است و خداوند به طريق اولى عذر او را مى پذيرد.(26)
2 - ايوب بن نوح درباره نمازهاى فوت شده فردى كه يك يا دو روز بيهوش است سؤ ال مى كند: آيا بايد نمازها را قضا كند يا خير؟
و امام پاسخ مى دهد: (( ((لا يقضى الصوم ، و لا يقضى الصلاة ؛ )) (27) قضاى نماز و روزه بر او لازم نيست )).
نماز قصر در سفر مكّه
محمّد بن جزك مى گويد: به امام هادى ، ابوالحسن ثالث نامه اى نوشتم و خاطر نشان ساختم كه : شترانى دارم كه از طريق آنها زندگى مى كنم و به خاطر علاقه شديد به حج تنها مسير مكه را انتخاب مى كنم و ندرتا به جاهاى ديگر مى روم ، حال حكم نماز من در سفر چيست ؟ آيا نمازم را تمام بخوانم و روزه بگيرم يا اينكه نمازم قصر است و روزه جايز نيست ؟
امام توقيع كرد كه : (( ((اذا كنت لا تلزمها، و لا تخرج معها فى كل سفر الا الى مكة فعليك تقصير و افطار)). )) (29)
((اگر خودت ملازم شترانت نيستى و تنها براى سفر مكه همراه شترانت خارج مى شوى در آن صورت نمازت قصر است و بايد افطار كنى )).
در اينجا احاديث حضرت را درباره احكام شرعى به پايان مى بريم .
خمس
منبع فتواى فقها در اين باره روايات منقول از ائمه است كه ما دو تا از اين احاديث را مى آوريم :
الف - كافى از ابراهيم بن محمّد همدانى نقل مى كند كه گفت : در نامه اى به امام هادى - عليه السلام - نوشتم : على بن مهزيار نامه پدرتان را بر من خواند كه : صاحبان زمين كشاورزى يك دوازدهم از درآمد خود را پس از اخراج مؤ ونه به عنوان خمس بپردازند و زمين هايى كه بازدهى آن خرج مؤ ونه صاحب زمين مى گردد و چيزى زياد نمى آورد مشمول اين حكم و احكام ديگر نمى شود، درباره اين حكم ميان ما اختلاف شده است و عده اى مى گويند:
مقصود از مؤ ونه مخارج متعلق به زمين و خراج آنست و شامل مخارج خانواده صاحب زمين نيست و بايد پس از خارج كردن مخارج زمين و خراج دولتى ، خمس آن را پرداخت ...
حضرت پاسخ داد: (( ((بعد مؤ ونته و مؤ ونة عياله و بعد خراج السلطان ...؛ )) (30) خمس ، پس از مؤ ونه شخص و خانواده خود و خراج سلطان است ...)).
ب - على بن مهزيار از على بن محمّد بن شجاع نيشابورى نقل مى كند كه :
او از امام هادى - عليه السلام - پرسيد:
مردى از زمين خود يكصد كرّ (31) گندم به دست آورد، يك دهم آن را يعنى ده كرّ زكات داد و سى كرّ صرف مخارج زمين گشت و شصت كرّ براى او باقى ماند، آيا باز هم چيزى بر او واجب است ؟ و آيا ديگران در مال او حقّى دارند؟
حضرت در توقيعى فرمود: (( ((لى منه الخمس مما يفضل من مؤ ونته ...؛ )) (32) يك پنجم از آنچه او از مؤ ونه خود زياد مى آورد به من تعلق دارد...)).
فقها به استناد اين روايات و مانند آنها خمس را در تمام آنچه از مؤ ونه سالانه زياد مى آيد واجب دانسته اند و در كتب فقهى و رساله هاى عمليه به تفصيل ، آن را نگاشته اند.
زكات
مستحق زكات :
(( ((من قال بالجسم فلا تعطوه من الزكاة ، و لا تصلوا وراءه ؛ )) (33) به چنين كسانى زكات ندهيد و پشت سر آنان نماز نخوانيد)).
البته روشن است كه اعتقاد به جسميت خدا خصوصيت ندارد و اين منع شامل هر كافر منكر مبداء و معاد مى گردد.
يكى ديگر از شرايط گيرنده زكات - طبق فتواى فقها - آنست كه وى واجب النفقه بر زكات دهنده - مثل والدين به بالا و فرزندان به پائين چه دختر و چه پسر - نباشد، امّا كلينى در كافى از اسماعيل بن عمران قمى نقل مى كند كه گفت : به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم مبنى بر اينكه : چندين دختر و پسر بزرگ دارم آيا مى توانم به آنان زكات بدهم ؟ حضرت پاسخ داد: (( ((ان ذلك جائز لك ؛ )) بلى ، اينكار برايت جايز است )).
شيخ در تهذيب و استبصار اين روايت را مختص به سؤ ال كننده و افرادى مانند او دانسته است كه نمى توانند مخارج عيال خود را تاءمين كنند.(34)
مقدار پرداختى زكات :
زكات فطره :
امام هادى - عليه السلام - در نامه اى به ابراهيم بن محمّد همدانى به روشنى اين حكم را بيان مى فرمايد:
((زكات فطره بر تو و تمام مردم واجب است و بايستى زكات فطره تمام افراد نانخور خود را چه مرد باشند و چه زن ، كوچك باشند يا بزرگ ، بنده باشند يا آزاد، شيرخوار باشند يا نوپا، بپردازى . براى هر فرد بايد شش رطل اهل مدينه كه 195 درهم است يعنى 1170 درهم به عنوان زكات فطره پرداخت گردد)).(36)
ابراهيم بن محمّد همدانى مى گويد: روايات و نظرات درباره زكات متفاوت و مختلف شده بود لذا به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم و از ايشان درباره زكات فطره سؤ ال كردم ، حضرت طى نامه اى چنين پاسخ داد:
((مقدار زكات فطره يك صاع از قوت و خوراك غالب اهل هر شهرى مى باشد: خرما براى اهل مكه ، يمن ، طائف ، اطراف شام ، يمامه و بحرين ، عراقين ، فارس ، اهواز و كرمان ، به عنوان قوت غالب است و بايد از همان زكات بدهند. مويز، خوراك غالب اهل شامات است و زكات فطره از همان پرداخت مى شود. گندم يا جو براى اهل جزيره ، موصل و تمام اهل جبال ، ((برنج )) براى اهالى طبرستان ، ((گندم )) براى اهل خراسان ، ((مويز)) براى اهل مرو و رى ، ((گندم )) براى مصريان ، ((كشك )) براى اعراب باديه نشين . و اهل هر شهر از قوت غالب خود زكات فطره بايد بدهند. و (بدان كه ) فطره بر تو و تمام مرم واجب است ...)).(37)
معيار در جنس زكات فطره آنست كه خوراك غالب اهل آن شهر باشد و جز مواد مصرفى روزانه آنان قرار گيرد مانند گندم يا جو. مقدار واجب آن هم يك ((صاع )) يعنى حدود ((سه كيلو)) مى باشد و همانطور كه فقها گفته اند پرداخت قيمت فطريه نيز كفايت مى كند.
روزه
روزه با رؤ يت هلال ثابت مى گردد:
فقهاى شيعه مقصود حديث را چنين بيان كرده اند: تا رؤ يت هلال ثابت نشده است كسى نمى تواند به قصد وجوب و قصد رمضان روزه بگيرد.
روزه زنان شيرده :
(( ((ان كانت ممن يمكنها اتخاذ ظئر استرضعت لولدها، و اءتمت صيامها، و ان كان ذلك لايمكنها اءفطرت ، و ارضعت ولدها، وقضت صيامها متى ما اءمكنها)). )) (39)
((اگر بتواند دايه اى بكار گمارد تا نوزاد را شير دهد بايد روزه بگيرد، و اگر وسع اين كار را نداشته باشد روزه اش را افطار كند و كودك را شير دهد و قضاى روزه را هر وقت ميسّر شد بجا آورد)).
فقهاء اماميه به استناد اين روايت فتوا داده اند كه : اگر روزه به مادر كم شير يا فرزند او زيان برساند و او نتواند دايه اى اجير كند، افطار كند و بعدا قضاى روزه فوت شده را بجا آورد.
كفّاره روزه معين
(( ((يصوم يوما مكان يوم و تحرير رقبة ؛ )) (40) يك روز بجاى آن روز روزه مى گيرد و بنده اى را آزاد مى كند)).
بر مبناى اين روايت فقها فتوا داده اند كه : كفّاره افطار روزه تعيين شده به وسيله نذر، مانند كفاره حنث قسم و سوگند شكنى است يعنى آزاد كردن يك بنده يا اطعام ده مسكين و يا پوشاندن آنها و اگر هيچيك را نتوانست سه روز، روزه گرفتن است .
حج
(( ((ساعة يدخل مكه ، ان شاء اللّه يطوف ، و يصلى ركعتين ، و يسعى و يقصر، و يحرم بحجته ، و يمضى الى الموقف ، و يفيض مع الامام ...)). )) (41)
(((( ان شاء اللّه )) همان لحظه كه وارد مكه مى شود طواف كرده دو ركعت نماز بجا آورد و ((سعى )) و تقصير مى كند و محرم مى گردد و به موقف رفته همراه با امام (و ديگران ) خارج مى شود...)).
احرام حج تمتّع در روز ترويه - هشتم ذى الحجه - و توقف شبانه و بيتوته در منى شب نهم و حركت به عرفات براى حجّاج مستحب است نه واجب . تنها امر واجب درك موقف است كه ركن مى باشد يعنى بودن در عرفه از هنگام زوال تا غروب روز نهم و اگر هنگامى وارد شد كه حجّاج وارد مكه شده بودند بايد اعمال عمره را انجام دهد و به عرفات رفته به آنان همانطور كه امام مى فرمايد ملحق شود.
تجارت
همكارى با ظالمين حرام است :
از آنجا كه حكومت بنى عباس ميدانى بود براى تركتازى و حق كشى و ستم ، شيعيان همكارى با آنان را حرام مى دانستند، در همين مورد محمّد بن على بن عيسى به حضرت على هادى - عليه السلام - نامه اى نگاشت و در آن سؤ ال كرد: آيا مى توان براى بنى عباس كار كرد و گرفتن اموال آنان به قدر امكان جايز است ؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((ما كان المدخل فيه بالجبر و القهر فاللّه قابل العذر، و ما خلا ذلك فمكروه ، و لا محالة قليله خير من كثيره ، و ما يكفر به ما يلزمه فيه من يرزقه يسبب و على يديه ما يسرك فينا و فى موالينا)). ))
((اگر كسى مجبور به همكارى با آنان گردد خداوند عذرش را خواهد پذيرفت ، و اگر مجبور نباشد همكارى را ((مكروه )) مى دانم و هر چه همكارى كمتر باشد بهتر است ، كفاره چنين كسى آنست كه حتى المقدور دل ما و شيعيان ما را شاد كند و در قضاى حوايج آنان بكوشد)).
امام همكارى با بنى عباس را در صورت ناچارى جايز مى داند و مى فرمايد خداوند از چنين كسى بازخواست نمى كند و اگر همكارى اختيارى باشد ((مكروه )) است . بعيد نيست مراد حضرت از ((كراهت )) در اين روايت ((حرمت )) باشد؛ زيرا گاهى مكروه بر حرام نيز اطلاق مى گردد (مانند: (( وكل ذلك كان سيئة عند ربك مكروها). )) (42) سپس حضرت كفاره خدمتگزارى آنان را خشنود كردن شيعيان و فقرا و برآوردن درخواست هاى آنان و دور كردن رنج و نگرانى از آنان معرفى مى كند.
فقهاى اماميه اين مطلب را به تفصيل همراه با روايات دالّ بر جواز همكارى - البته بطور مشروط - در بحث ((ولايت جائر)) بيان كرده اند.(43)
هنگامى كه نامه حضرت به محمّد بن على بن عيسى رسيد وى بلافاصله نامه ديگرى نوشت و متذكر شد كه : هدف من از ورود به دستگاه عباسيان انتقام گرفتن و ضربه زدن به آنها و تضعيفشان است . حضرت پاسخ داد:
(( ((من فعل ذلك فليس مدخله فى العمل حراما بل اجرا و ثوابا)) )) (44)
((هر كس با اين انگيزه وارد دستگاه آنان شود نه تنها كارش حرام نيست بلكه اجر و پاداش هم دارد)).
اجاره
1 - محمّد بن عيسى يقطينى طى نامه اى از ايشان پرسيد: مردى فرزند خود را در برابر اجرتى معين به مدت يكسال به ديگرى سپرد تا برايش خياطى كند. سپس شخص ديگرى به پدر فرزند گفت : فرزندت را به من بسپار و پولى افزونتر بگير، آيا آن مرد مى تواند قرارداد اول را فسخ كند يا خير؟ حضرت پاسخ داد:
(( ((يجب عليه الوفاء للا ول ما لم يعرض لابنه مرض او ضعف ؛ )) (45) تا وقتى كه براى فرزند بيمارى يا ضعفى حاصل نشده است آن مرد بايستى به قرارداد اول پايبند باشد و نمى تواند فسخ كند)).
اين روايت ، قرارداد اول را صحيح و لازم الاجراء مى داند و تنها راه فسخ آن را بيمارى يا ضعفى معرفى مى كند كه مانع كار باشد كه طبعا قرارداد منفسخ مى گردد.
2 - محمّد بن اسحاق مى گويد: به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم بدين مضمون : مردى زمين خود را به ديگرى اجاره داد پس از مدتى در حضور مستاءجر، زمين را به ديگرى فروخت و مستاءجر مخالفتى نكرد پس از چندى خريدار زمين مرد و وارثانى از خود بجاى گذاشت ، حال تكليف اين زمين چه مى شود آيا ورثه حق تصرف در آن را دارند يا آنكه تا پايان مدت اجاره در اختيار مستاءجر خواهد بود؟
حضرت پاسخ داد: (( ((الى ان تنقضى اجارته ؛ )) تا پايان مدت در دست مستاءجر است )).
اين روايت ، فروش عين و مرگ خريدار را موجب بطلان اجاره نمى داند، بلكه تصريح مى كند كه عين مستاءجره تا آخر مدت آن در اختيار مستاءجر است و او مى تواند از منافع آن بهره مند گردد.
3 - ابراهيم بن محمّد روايت مى كند كه : نامه اى به حضرت امام هادى - عليه السلام - نوشتم و در آن پرسيدم : زنى زمين خود را دهساله اجاره مى دهد مشروط بر آنكه در پايان هر سال اجاره آن را بگيرد و تا وقت معين نگذشته است به او چيزى داده نشود، سه سال از قرارداد گذشته - يا سه سال مانده به پايان قرارداد - آن زن مى ميرد آيا ورثه آن زن بايد قرارداد را تا پايان مدت آن رعايت كنند يا اينكه با مرگ زن ، مدت اجاره بسر رسيده است ؟
حضرت پاسخ داد: ((اگر مدت اجاره مشخص باشد و قبل از سر آمدن ، آن زن بميرد اجاره مال ورثه است حال اگر يك سوم ، نصف يا مقدارى از مدت قرارداد گذشته باشد به همان مقدار به ورثه از مبلغ قرارداد پرداخت مى گردد. (( ان شاء اللّه )). )) (46)
فقها در اينكه قرارداد اجاره با مرگ مؤ جر يا مستاءجر باطل مى گردد يا نه اختلاف دارند؛ مشهور فقهاى متاءخر به عدم بطلان قائلند و اجاره را صحيح مى دانند. مشهور قدما بر اين باورند كه اجاره باطل مى گردد و به حديث فوق - كه آن را موثّق مى دانند - استناد كرده اند و مى گويند: تعبير امام در حديث كه مى فرمايد: ((اجاره از آن ورثه است )) يعنى قرارداد تا زمان مرگ صحيح و پس از آن باطل است .
اينها فقره ما بعد را قرينه نظر خود دانسته اند و مى گويند مدت زمانى را كه خود ميّت زنده بود، از كل مدت قرارداد كسر شود و مبلغ اين مدت به ورثه پرداخت گردد، ليكن در (( مجمع البرهان ، )) ادعاى تصريح به صحت اجاره تا پايان مدت قرارداد شده است و ظاهرا به تعبير ((اجاره از آن ورثه است )) استناد كرده است كه اجاره صحيح است و امّا آنچه پس از آن آمده استحقاق ورثه را تا آن زمان مى رساند و باقى مبلغ مشروط به گذر ايام و سرآمد سال و مدت قرارداد است .(47)
وقف
حضرت پاسخ داد: (( ((انت فى حلّ و موسع لك ؛ )) (48) اشكالى ندارد و تصميم تو نافذ است و آزادى عمل دارى )).
شيخ حر عاملى پس از نقل روايت فوق استظهار مى كند كه اين تغيير نظر و تصميم على بن مهزيار قبل از ((قبض )) بوده است وگرنه وقف پس از حصول شرايط، قطعى و لازم الاجراست و نمى توان از آن عدول كرد. يا اينكه ((وقف )) را در اينجا به معنى ((وصيت )) در نظر بگيريم زيرا در خود روايت بعدا على بن مهزيار مى گويد: ((پس از من )) (49) در آن صورت مشكلى پيش نمى آيد و موصى مى تواند بعدها وصيت خود را عوض كند.
اطعمه
(( ((او ما سمعت قول اللّه عزوجل : و من الابل اثنين و من البقر اثنين )). )) (50)
((آيا كلام خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد: (درباره حيوانات حلال گوشت ) و از جنس شتر، نر و ماده آن را و از جنس گاو، نر و ماده آن را)).
و بدين گونه امام هادى - عليه السلام - شبهه عراقيان را دفع كرد و ثابت نمود كه گاوميش نوعى گاو است نه حيوانى مسخ شده .
قضاوت
جعفر بن عيسى مى گويد: به حضرت امام هادى - عليه السلام - نوشتم كه : زنى مى ميرد و پدرش ادعا مى كند كه برخى از ماترك دخترش از قبيل خدمتكار و وسائل خانه به وسيله پدر به او عاريه داده شده بود آيا ادعاى پدر بدون هيچ بيّنه اى پذيرفته مى شود؟
حضرت پاسخ داد: (( ((يجوز بلا بيّنة ؛ )) ادعاى او بدون بيّنه پذيرفته مى گردد)).
جعفر مى گويد: مجددا به حضرت نوشتم : اگر شوهر آن زن يا پدر شوهر و يا مادر شوهر ادعا كنند بخشى از اموال ميت متعلق به آنان است و به صورت عاريه در اختيار آن زن بوده است آيا همچون بدر ميت ادعاى آنان پذيرفته مى شود و نيازى به بيّنه ندارند؟
حضرت پاسخ داد: (( ((لا...؛ )) (51) نه اين حكم اختصاص به پدر دارد...)).
روايت بالا به صراحت مى گويد ادعاى پدر در مورد برخى از اموال دخترش پذيرفته مى شود و نيازى به بيّنه و گواه ندارد. امّا اگر ديگرى چنين ادعايى كند بايد بيّنه داشته باشد. البته مشهور فقهاى اماميه از عمل به اين روايت اعراض كرده اند و محقق حلّى در كتاب ((شرايع )) به دليل وجود محمّد بن جعفر كوفى اسدى در رجال سندى كه كلينى نقل كرده ، حديث را تضعيف كرده است .
آية اللّه خوئى در مقام دفاع از حديث برآمده و دو ايراد فوق را رد كرده است ؛ زيرا طبق مبناى ايشان اعراض مشهور، روايت را از حجيّت ساقط نمى كند وانگهى راوى محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون اسدى است كه ثقه مى باشد و در سلسله رجال ، حديث منقول به وسيله صدوق هم نيست .
و امّا محمّد بن عيسى كه در سند صدوق است به نظر ما ثقه است هر چند ابن وليد درباره او از اظهار نظر خوددارى كرده است ولى عده زيادى از علماى رجال ((محمّد بن عيسى )) را توثيق كرده اند و اگر هم حديث بخاطر جعفر بن عيسى كه هم در سند صدوق است و هم كلينى مورد اشكال باشد بايد گفت ((جعفر)) ممدوح است و كمتر از ثقه به حساب نيامده است . به علاوه وى در اسناد (( كامل الزيارات )) است (53) لذا ظاهرا عمل به اين روايت مانعى ندارد.(52)
پی نوشتها:
1-« مآثر الكبراء، » ج 3، ص 220.
2-« مآثر الكبراء. و وسائل ، » ج 4، ص 163 (به صورت مختصر).
3-امالى شيخ طوسى .
4-« وسائل الشيعه ، » ج 11، ص 466.
5-امالى شيخ طوسى .
6-« عيون اخبار الرضا. »
7-« مآثر الكبراء، » ج 3، ص 228.
8-سوره سجده ، آيه 16.
9-امالى شيخ طوسى .
10-سوره نحل ، آيه 97.
11-توحيد، ص 96.
12-سوره دهر، آيه 3.
13-« بصائر الدرجات . »
14-« الدرّالنظيم » (نسخه خطى).
15-« وسائل الشيعه ، » ج 2، ص 137.
16-« وسائل الشيعه ، » ج 2، ص 738. « و الحدائق الناضرة ، » ج 4، ص 41.
17-فنك : جانورى است غير ماءكول اللحكم كه از پوست او پوستين مى سازند و مى گويند پوست وى بهترين نوع پوست براى تهيه پوستين است و آن را غالبا از سيسيل مى آورند. پوست او از سمور خنك تر و از سنجاب گرم تر و ملايم تر است و با تمام مزاج هاى معتدل سازگار است « (الحدائق الناضرة ، » ج 7، ص د 174).
فنك : يك نوع روباه كوچك اندام ، قدش كوتاه ، پوستش قرمز و پشتش داراى موهايى است كه انتهاى آنها سفيد است از پوست اين حيوان در نواحى تركستان پوستين هاى ذى قيمتى تهيه مى كنند (فرهنگ معين).
«فنك » جانورى است كه از پوست او پوستين سازند و آن پوستين را نيز «رشيدى » گويند. در عربى فنك به نوعى بسيار كوچك از روباه به بزرگى گربه اطلاق مى شود و آن در نواحى قاره افريقا (از حبشه تا شمال افريقا) وجود دارد و عربها پوست آن را بكار برند (تعليقات محمّد معين بر برهان قاطع).
18-سمور: جانورى است كه از پوست او پوستين هاى گران قيمت تهيه مى كنند و در بلاد ترك وجود دارد. « (الحدائق الناضرة ، » ج 7، ص 731).
«سمور» جانورى است معروف كه از پوست آن پوستين سازند (برهان قاطع).
19-« وسائل الشيعه ، » ج 3، ص 254.
20-« وسائل الشيعه ، » ج 3، ص 277.
21-« وسائل الشيعه ، » ج 3، ص 251.
22-بيداء: سرزمين مخصوصى است ميان مكه و مدينه در يك ميلى ذى الحليفه كه در برخى از احاديث نماز خواندن در آن نهى شده است زيرا از مكان هايى است كه مورد غضب واقع شده است . براى تفصيل مطلب به « وسائل الشيعه ، » ج 3، و « الكافى ، » ج 3 و « مجمع البحرين » واژه بيداء رجوع شود.
23-« وسائل الشيعه ، » ج 3، ص 251.
24-« اللمعة الدمشقية ، » ج 1، ص 223.
25-« وسائل الشيعه ، » ج 4، ص 604.
26-« وسائل الشيعه ، » ج 5، ص 604.
27-« وسائل الشيعه ، » ج 5، ص 352.
28-« منهاج الصالحين ، » ج 1، ص 216 و 217.
29-« وسائل الشيعه ، » ج 5، ص 352.
30-« الحدائق الناضرة ، » ج 12، ص 348.
31-هر «كرّ» معادل يكهزار و دويست رطل عراقى است « (مجمع البحرين ). »
32-« وسائل الشيعه ، » ج 6، ص 123.
33-« وسائل الشيعه ، » ج 6، ص 157.
34-« الحدائق الناضرة ، » ج 12، ص 211.
35-« وسائل الشيعه ، » ج 6، ص 177.
36-« وسائل الشيعه ، » ج 6، ص 237.
37-« وسائل الشيعه ، » ج 6، ص 238.
38-« وسائل الشيعه ، » ج 7، ص 187.
39-« وسائل الشيعه ، » ج 7، ص 154.
40-« وسائل الشيعه ، » ج 7، ص 187.
41-« وسائل الشيعه ، » ج 8، ص 213.
42-اسراء، آيه 38.
43-مكاسب شيخ انصارى .
44-« وسائل الشيعه ، » ج 12، ص 137.
45-« وسائل الشيعه ، » ج 13، ص 268.
46-« وسائل الشيعه ، » ج 13، ص 268.
47-« مستمسك العروة الوثقى ، » ج 11، ص 30.
48-« وسائل الشيعه ، » ج 13، ص 299.
49-« وسائل الشيعه ، » ج 13، ص 299.
50-سوره انعام ، آيه 144.
51-« وسائل الشيعه ، » ج 18، ص 213.
52-لازم به توجه است كه ايشان اخيرا از نظر خويش درباره توثيق بى واسطه و مع الواسطه رجال « كامل الزيارات » عدول كرده اند. (مترجم).
53-مبانى « تكملة المنهاج ، » ج 1، ص 72.