سياست و حكومت در سيره امام هادى(علیه السلام)
ائمه ى معصومين (ع ) با آن كه در شرايط مختلف زندگى قرار داشتند, ولى هدف واحدى را دنبال مى كردند. تلاش براى بدست گرفتن زمام دولت و قدرت سياسى , محو آثار انحراف و ارجاع رهبرى به جايگاه طبيعى آن , بالا بردن شعور فرهنگ شيعيان براى تمييز بين اسلام حقيقى كه رسول الله (ص ) آن را آورده بود, و اسلامى كه امراء و خلفاء آن را ارائه مى دادند, مطرح كردن حقانيت و شايستگى خود براى حكومت و خلافت و غاصبيت خلفاء زمان و... از كارهايى بود كه ائمه (ع ) آن ها را عملى مى كردند. لكن اقتضاى شرايط و اوضاع براى حضرت اميرالمؤمنين (ع ) و حسنين (ع ) به گونه ى بود كه مى توانستند براى تغيير اوضاع سياسى و گرفتن زمام حكومت به انقلاب مسلحانه دست بزنند. در حالى كه ساير امامان در طول دوره ى امامت خود قادر نبودند براى تغيير نظام سياسى به اقدامات علنى دست بزنند, چه رسد به آن كه زمام حكومت را در دست گيرند. انقلاب هاى علويان هيچ يك به هدف نرسيد, هر چند در بيدارى وجدان عمومى مبنى بر غاصب بودن خلفاء بنى اميه و بنى عباس اثر عمده داشت .
دوران امامت حضرت امام هادى (ع ) مقارن بود با خلافت متوكل عباسى , و او چون منصور دوانقى و هارون الرشيد قسى القلب , بيدادگر و سخت گير بود.در دوره ى امامت امام رضا و امام جواد (ع ) شيعيان مى توانستند تشكلات خود را وسيع و گسترده ساخته , و ارتباط خود را با امامان بعنوان شخصيت هاى شايسته ى حكومت و خلافت عميق تر سازند, اما با روى كار آمدن متوكل , سخت گيرى هاى مجدد آغاز شد كه از جمله برخوردهاى خشن و بير حمانه ى متوكل در خراب كردن آرامگاه امام حسين (ع ) و هموار كردن زمين هاى اطراف آن و كاشتن آن هاست و همچنين سخت گيرى ها و ممنوعيت زائران آن حضرت زيرا كربلا توانسته بود ارتباط عاطفى توده ى مردم را با انديشه ى شيعه و امامان تقويت نمايد.
نهضت هاى علويان در عصر او ناكام ماندند, و سخت گيرى هاى او با آل على در مدينه بسيار اندوه آور بود و عبدالله ابن يحيى وزير او نيز همانند متوكل با شيعيان خصومت آشتى ناپذير داشت . متوكل در پى اين سخت گيرى ها متوجه امام هادى (ع ) در مدينه شده و دستور داد آن حضرت را از مدينه به سامراء آوردند, تا بتواند از نزديك رفت و آمد و ارتباط او را با شيعيان آن حضرت تحت نظر بگيرد. يحيى ابن هرثمه مامور آوردن آن حضرت از مدينه به سامراء است , او براى اين كه حساسيت هاى سياسى ايجاد نشود, امام (ع ) را محترمانه از مدينه بيرون كرد, ولى بدليل موقعيت و محبوبيت آن حضرت در ميان مردم , مردم مدينه آن چنان مضطرب شدند و گريه و ناله كردند, كه يحيى مى گويد: مثل آن را نديده و نشينده بودم , و سوگند ياد كردم كه هيچ گونه قصد سويى نسبت به امام (ع ) ندارم , تا آن كه وضع شان آرام و گريه هاى شان خاموش گرديد. امام هادى (ع ) در سامراء با استقبال بى سابقه ى مردم روبرو گرديد, و در خانه ى خزيمه ابن ثابت جا داده شد. طبيعى است كه استقبال اين چنين گرم از امام هادى (ع ) آن هم در پايتخت متوكل , ميزان وجهه و نفوذ مردمى و محبوبيت و ارتباط مردم را به آن حضرت مى رساند, و اين براى متوكل ناراحت كننده بود. نفوذ معنوى آن حضرت در بين درباريان متوكل نيز از عواملى بود كه براى او تكان دهنده بود, چنانچه يحيى مى گويد: امام (ع ) درنظر من بزرگ جلوه كرد و خود كمر بخدمت او بستم , وقتى به اسحق ابن ابراهيم طاطرى والى بغداد برخوردم , به من گفت : اين مرد زاده ى رسول خدا است , مبادا متوكل ترا به قتل او وادار نمايد كه رسول خدا در روز قيامت خصم تو خواهد بود و به وصيف تركى برخوردم و از رسيدن امام خبر دادم و به من گفت : اى يحيى بخدا اگر يك تار موى از او كم شود مسؤول آن تو هستى , تعجب كردم چگونه گفتار او با گفتار اسحق يكى است . امام هادى مدت بيست سال در سامراء ماند و على الظاهر زندگى آرامى داشت , و متوكل بعلاوه ى آن كه حركات و فعاليت هاى آن حضرت را تحت نظر داشت , تلاش مى كرد كه با متصل ساختن امام (ع ) بحلقه ى درباريان از ابهت امام (ع ) بكاهد و شخصيت و عظمت او را پيش مردم خرد كند, اما در اين تلاش خود ناكام ماند .
از سويى ديگر متوكل اصرار فراوان داشت كه امام هادى (ع ) را در مجلس بزم خود بياورد, و با چنين نقشه ى مى توانست از محبوبيت و نفوذ معنوى او كاسته ,و آن حضرت را از ديدگاه مردم بيندازد, و پيروان آن حضرت را از وى دور نمايد, ولى بدين كار موفق نشد.
متوكل از آن كه امام هادى (ع ) در مجلس او چندان حضور نمى يافت و با حضور خود روى عمل هاى او سرپوش نمى گذاشت , شديداً ناراحت بود. برايش گفتند: اگر به او دست پيدا نمى كنى , برادرش موسى از حضور در بزم تو ابايى ندارد. گفت : او را بياوريد, تا بوسيله ى او چهره ى امام هادى براى مردم و شيعيانش دگرگون جلوه داده شود و بتوانيم بگوييم كه فرزندان رضا كه اين همه ادعاى پاكى و قداست مى كنند چنين است و چنان .
همين بود كه براى او نامه نوشتند و او را با احترام و اكرام به سامراء آوردند. فرماندهان و اعيان و دسته ى از بنى هاشم از او استقبال كردند, و خانه ى را برايش در نظر گرفتند تا اسباب عياشى فراهم باشد, و متوكل شخصاً در آن خانه با او همساز شود و بدينوسيله سوژه ى تبليغاتى عليه امام درست نمايند و... حضرت امام هادى نيز به نوبه ى خود از موسى استقبال به عمل آورد, و پنهانى بدو گفت : متوكل ترا براى اين دعوت كرده است كه به حيثيت و آبروى تو و خاندانت لطمه وارد نمايد مبادا كه شأن و منزلت خود را پايين بياورى . سخنان امام هادى (ع ) در دل و روح برادرش موسى مؤثر افتاد, و او با آن كه سه سال با قدر و احترام در سامراء ماند, ولى متوكل موفق نشد كه به او دست يافته و پياله ى شرابى به او بدهد, و يا به كارهاى رقص و آواز خوانى او را وادار نمايد, و او هر روز بهانه ى مى كرد كه مثلاً مريضم يا عذر ديگرى را پيش مى كشيد, و بخواسته هاى شيطانى متوكل تن درنداد.
و نظير اين را در مورد على ابن اسمعيل , پسر برادر امام موسى ابن جعفر (ع ) مى بينيم كه در نزد هارون الرشيد از امام موسى كاظم سعايت مى كرد و امام (ع ) مال هنگفتى را براى او داد تا دست ازين كار بردارد. متوكل در اين نقشه هاى خود شكست خورد, و شخصيت امام در سامراء به قدرى با شكوه و با عظمت بود كه كه همه به آن حضرت احترام مى گذاشتند و ناخواسته در برابرش برخاسته و آن حضرت را محترم مى شمردند, جاذبه اى شخصيت امام (ع ) و محبوبيت او براى متوكل نگران كننده بود. از اين جهت سخت گيرى خود را نسبت به امام (ع ) افزايش داد. اما امام (ع ) هيچ گاه تسليم خواسته هاى متوكل نشد, و مطابق خواسته ى او كارى نكرد و سخنى نگفت , و بلكه برخلاف خواسته هاى او سخن مى گفت .
خبرچينان نزد متوكل سعايت كردند كه در منزل امام هادى (ع ) اسلحه و كتب از شيعيانش نگهدارى مى شود, متوكل عده ى از ترك ها و كسانى ديگر از درباريانش را شب هنگام به منزل آن حضرت فرستاد, آنان بى خبرانه در خانه ى آن حضرت هجوم آوردند, ديدند آن حضرت در خانه اش تنها است , فرش خانه اش ريگ و سنگ ريزه است و لحافى از پشم بالاى سر خود انداخته و متوجه خداوند است و آياتى از قرآن را كه درباره ى وعد و وعيد بود, با آواز خوش مى خواند. آن حضرت را بهمان حالتى كه بود شبانه نزد متوكل بردند, و اين هنگامى بود كه متوكل ظرف شرابى در دست داشت و از آن مى خورد, و امام (ع ) را تعظيم كرد و وضعيت بگونه ى بود كه نمى توانست شرابخوارى خود را توجيه نمايد, و جامى كه در دستش بود نوشيد. امام هادى (ع ) وضعيت را كه چنين ديد از خوف آن كه مبادا او را مجبور كند به گرفتن ظرف شراب , فرمود: خون و گوشت من هنوز به خمر آلوده نشده مرا معاف دار, آن حضرت را معاف كرد و گفت : برايم شعر بخوان , امام فرمود: به شعر كمتر توجه داشته ام . متوكل گفت : چاره ندارى از خواندن شعر. طبيعى است كه منظور متوكل آنچنان اشعارى كه حاوى موعظه و حكمت باشد نيست , بلكه منظر او اشعارى است كه با وضعيت جلسه ى بزم او تناسب داشته باشد, اما امام هادى (ع )اين اشعار را انشاء فرمود كه براى يك ديكتاتور سخت تكان دهنده و براى افشاى چهره هاى خلفاى غاصب خيلى جالب است :
با توا على قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل
آنان كسانى بودند بر بلنداى حكومت آرميده و مردان قوى از آنان نگهدارى مى كردند, اما زندگى بر اين بلندى ها آنان را بى نياز نساخت .
واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم فاودعوا حفرا بئس مانزلوا
پس از آن كه شكوه و عزت كه داشتند, از پناهگاه هاى خود فرو كشيده شدند و در حفره هايى قرار گرفتند كه بد جايگاهى است .
ناداهم صارخ من بعد ما قبروااين الامرة والتيجان و الحلل
آنگاه كه مدفون شدند منادى فرياد مى زند كه كجا است تخت ها و تاج ها و حله هاى زيبا؟ اين الوجوه التى كانت منعمةمن دونها تضرب الاستار و الكلل
كجا است آن صورت هايى كه در ناز و نعمت غرق بودند, و در پس پرده هاى گران قيمت بسر مى بردند؟ فافصح القبر عنهم حين سئالهم تلك الوجوه عليها الدود يقتتل
قبر از جانب آنان بصدا در مى آيد و مى گويد: بر سر آن صورت ها, كرم ها با همديگر در حال نبردند. قد طالما اكلوا دهراً و ما شربوافاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا
بعد از مدت هاى درازى كه خوردند و نوشيدند هم اكنون مورد طعمه ى كرم ها قرار گرفتند. وطالما عمروا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور والاهلين و انتقلوا
پيوسته خانه هايى را آباد كردند تا آنان را نگهدارند, پس از خانه ها و خانواده جدا گشته و رهسپار گور شدند. و طالما كنزوا الاموال و ادخروافخلفوها على الاعداء و ارتحلوا
چندان كه اموال را ذخيره و جمع آورى كردند, هم اكنون براى دشمنان بجا گذاشتند و خود كوچ كردند. اضحت منازلهم قفرا معطلةو ساكتوها الى الاجداث ارتحلوا
خانه هاى شان بسان بيابان خشك درآمد, و ساكنين آن ها به جانب گورهاى خود رهسپار شدند. امامان شيعه براى پنهان داشتند بعضى امور از نظر عمال حكومت كه ناگهان به خانه ى آن ها. هجوم مى آوردند, مخفى گاه هايى داشتند اسحق جلاب مى گويد: براى ابى الحسن الهادى (ع ) گوسفندانى زيادى خريدارى كردم , آن حضرت مرا در طويله ى خانه اش كه جايگاه وسيعى بود و قبلاً آن را نديده بودم , برد و گوسفندان را در جايگاه هاى آن متفرق كردم .
وقتى در قول اسحق دقيق شويم كه گفت : مرا در طويله ى خانه اش داخل كرد, جايگاه وسيعى كه قبلاً آن را نديده بودم , اين نكته تاييد مى گردد كه اسحق دائماً براى امام (ع ) گوسفندانى مى خريده و در اصطبل جا مى داده , ولى اين مكان وسيع را تا امروز نديده است . طويله ى به اين بزرگى و آن هم مخفى , بدان دليل است كه آن هايى عادتاً به خانه ها هجوم مى آوردند, اطاق ها, صندوق ها, سبدها و جعبه ها را تفتيش مى كردند, اما اصطبل مورد گمان آن ها نبود. اگر احياناً وارد اصطبل هم مى شدند, اين مكان ها براى شان مخفى مى ماند, چنانچه براى اسحق سال ها مخفى بود.
شيعيان بدستور امام هادى (ع ) داخل در مناصب حكومتى شده و بموقع به شيعيان كمك مى كردند, و هم گزارش هاى دقيق را براى امام مى رساندند; و امام براساس گزارش هاى آنان كه در منصب وزارت و فرماندهى لشكر بودند در برابر حادثه هاى احتمالى در حالت آماده باش قرار مى گرفتند چنان كه يعقوب ابن يزيد كاتب يكى از منشيان مستنصر عباسى بود, و او از كسانى است كه چند كتاب در موضوعات بداء, المسايل , نوادر الحج و... نوشته است .
بديهى است كه آنان مخفيانه عمل مى كردند, زيرا در غير اين صورت خلفاء هر شخصى را كه با امام هادى ارتباط داشت , تحت فشار قرار داده و طرد مى كردند. جبران خادم گويد: خدمت امام هادى به مدينه رسيدم , آن حضرت پرسيد از واثق بالله خليفه عباسى چه خبر دارى ؟ گفتم : فدايت گردم او در عافيت بسر مى برد, و من ده سال است كه از نزديك ترين نزديكان او هستم . امام هادى فرمود: اهل مدينه مى گويند او مرده است سپس پرسيد جعفر متوكل در چه وضع است ؟ گفتم : او در بدترين حال در زندان بسر مى برد. امام (ع ) فرمود: هان او فعلاً فرمان را در دست دارد. باز هم پرسيد ابن زيات چه كار مى كند؟ گفتم : فدايت شوم مردم با او است و فرمانش فرمان است . امام (ع ) فرمود: او بد قدوم گرديد و بعد سكوت كرد.
پس از آن گفت : اى جبران مقدرات و دستورات الهى بايد جارى شود, واثق مرده و متوكل در جايش نشسته و ابن زيات كشته شده است . گفتم : فدايت شوم چه وقت ؟ گفت : شش روز بعد از بيرون شدن تو از سامراء .
آيا اين قصه از وجود شبكه ى اطلاعاتى و ناظران دقيق بر وضع سياسى پرده بر نمى دارد كه گزارش هاى دسته اول را براى امام هادى مى رساند؟ آيا اين ها غير از عناصر و دوستان امام (ع ) بودند كه در پست هاى حساس حكومتى قرار داشتند و گزارش هاى دسته اول را به اسرع وقت براى امام مى رساندند؟ (البته برخى از اين امور از خبرهاى غيبى امام (ع ) حكايت دارد).
بدليل فعاليت امام هادى (ع ) و وكلاى آن حضرت , تشيع روز به روز در حال گسترش بود و اين گسترش را به ويژه از آثار ضد شيعى و از اقدامات سياسى و نظامى فرمانروايان بر ضد شيعيان مى توانيم دريابيم . ارتباط امام هادى با شيعيان عراق , مصر و نواحى ديگر برقرار بود و سيستمى كه اين ارتباط را بصورت محكم و پيوسته برقرار مى كرد سيستم وكالت بود. اينان بعد از امام رضا و امام جواد و امام هادى (ع ), كار تنظيم ارتباط ميان امام و شعييان را به عهده داشتند. آن ها به علاوه بر جمع آورى ماليات و پاسخگويى به مسايل فقهى و كلامى , مسؤوليت تثبيت امامت امام بعدى را نيز بعهده داشته اند, سيستم وكالت در تثبيت موقعيت سياسى وفرهنگى شيعه ى اماميه نقش اساسى داشت .
اين افراد بيشتر بواسطه ى نامه و توسط افراد مطمئن كه بويژه براى حج و يا زيارت مشهد امام حسين (ع ) به حجاز و عراق مى آمدند, با امام هادى (ع ) در ارتباط بودند, على ابن جعفر الوكيل از وكلاى حضرت امام هادى (ع ) در بغداد است , در باره ى وى به متوكل گزارش هايى دادند, و بدنبال آن وى را دستگير و زندانى كرد. او مدت طولانى در زندان بود, زمانى كه آزاد شد بدستور امام هادى (ع ) راهى مكه شده و در آن جا ماند. قم , كاشان , نيشابور,رى , ديلم , جرجان , طالقان , خراسان و... بصورت مراكز بزرگ تشيع درآمده بود و با امام هادى ارتباط تنگاتنگ داشتند.
متوكل كه نفوذ و محبوبيت امام هادى (ع ) و گسترش تشيع را مشاهده كرد, و همه ى طرح هاى خود را خنثى و نقشه هاى خود را نقش برآب ديد, وجود امام هادى (ع ) را تحمل نكرد و تصميم برقتل آن حضرت گرفت , چنانچه ابن رومه مى گويد: من به سامراء آمدم و ديدم كه متوكل حضرت امام هادى (ع ) را بدست سعيد حاجب سپرده است تا او را بقتل برساند, اما دو روز بعد, خود در بسترش مورد حمله ى تركان قرار گرفت و كشته شد, و اين را امام (ع ) پيشگويى كرده بود. پس از كشته شدن متوكل فرزندش مستنصر, بر سر كار آمد, اما فشارها و سخت گيرى ها نسبت به امام هادى (ع ) و شيعيان و علويان , كمى كاهش يافت ; و اين موجب شد كه در سرزمين هاى اسلامى , سازماندهى شيعيان بيشتر گردد, هر زمانى كه يكى از وكلاى آن حضرت دستگير مى شد, امام (ع ) بجاى وى شخص ديگرى را معين مى كرد, و از جمله محمد ابن فرج ازمصر دستگير شده و به عراق آورده شد و هشت سال در زندان بسر برد. شيعيان اماميه در مصر, از سوى يزيد ابن عبدالله تركى حاكم مصر, مورد آزار قرار گرفتند. وى ابى هضره را با پيروانش دستگير كرد, و اينان متهم بودند كه فعاليت هاى زير زمينى عليه حكومت داشته اند, و در سال 284به عراق رانده شدند. عمليات دستگيرى پيروان امام هادى (ع ) از سوى دستگاه خلافت و عمال آن افزايش يافت , و بعنوان نمونه محمد ابن حجر كشته شد و حاكم مصر, سيف ابن ليث را دستگير كرد, و در سامراء نيز عده ى از پيروان امام (ع ) دستگير شدند, و ايوب ابن نوح وكيل آن حضرت در كوفه تحت تعقيب قاضى شهر قرار گرفت و... اگر امام هادى (ع ) و ساير امامان با پيروان خود, فعاليت سياسى و قصد براندازى حكومت را نداشتند چرا آن ها را از مدينه ـ زادگاهشان ـ كوچ مى دادند. و اين همه سخت گيرى و فشار برآن ها وارد مى كردند؟
منبع:پایگاه بلاغ
دوران امامت حضرت امام هادى (ع ) مقارن بود با خلافت متوكل عباسى , و او چون منصور دوانقى و هارون الرشيد قسى القلب , بيدادگر و سخت گير بود.در دوره ى امامت امام رضا و امام جواد (ع ) شيعيان مى توانستند تشكلات خود را وسيع و گسترده ساخته , و ارتباط خود را با امامان بعنوان شخصيت هاى شايسته ى حكومت و خلافت عميق تر سازند, اما با روى كار آمدن متوكل , سخت گيرى هاى مجدد آغاز شد كه از جمله برخوردهاى خشن و بير حمانه ى متوكل در خراب كردن آرامگاه امام حسين (ع ) و هموار كردن زمين هاى اطراف آن و كاشتن آن هاست و همچنين سخت گيرى ها و ممنوعيت زائران آن حضرت زيرا كربلا توانسته بود ارتباط عاطفى توده ى مردم را با انديشه ى شيعه و امامان تقويت نمايد.
نهضت هاى علويان در عصر او ناكام ماندند, و سخت گيرى هاى او با آل على در مدينه بسيار اندوه آور بود و عبدالله ابن يحيى وزير او نيز همانند متوكل با شيعيان خصومت آشتى ناپذير داشت . متوكل در پى اين سخت گيرى ها متوجه امام هادى (ع ) در مدينه شده و دستور داد آن حضرت را از مدينه به سامراء آوردند, تا بتواند از نزديك رفت و آمد و ارتباط او را با شيعيان آن حضرت تحت نظر بگيرد. يحيى ابن هرثمه مامور آوردن آن حضرت از مدينه به سامراء است , او براى اين كه حساسيت هاى سياسى ايجاد نشود, امام (ع ) را محترمانه از مدينه بيرون كرد, ولى بدليل موقعيت و محبوبيت آن حضرت در ميان مردم , مردم مدينه آن چنان مضطرب شدند و گريه و ناله كردند, كه يحيى مى گويد: مثل آن را نديده و نشينده بودم , و سوگند ياد كردم كه هيچ گونه قصد سويى نسبت به امام (ع ) ندارم , تا آن كه وضع شان آرام و گريه هاى شان خاموش گرديد. امام هادى (ع ) در سامراء با استقبال بى سابقه ى مردم روبرو گرديد, و در خانه ى خزيمه ابن ثابت جا داده شد. طبيعى است كه استقبال اين چنين گرم از امام هادى (ع ) آن هم در پايتخت متوكل , ميزان وجهه و نفوذ مردمى و محبوبيت و ارتباط مردم را به آن حضرت مى رساند, و اين براى متوكل ناراحت كننده بود. نفوذ معنوى آن حضرت در بين درباريان متوكل نيز از عواملى بود كه براى او تكان دهنده بود, چنانچه يحيى مى گويد: امام (ع ) درنظر من بزرگ جلوه كرد و خود كمر بخدمت او بستم , وقتى به اسحق ابن ابراهيم طاطرى والى بغداد برخوردم , به من گفت : اين مرد زاده ى رسول خدا است , مبادا متوكل ترا به قتل او وادار نمايد كه رسول خدا در روز قيامت خصم تو خواهد بود و به وصيف تركى برخوردم و از رسيدن امام خبر دادم و به من گفت : اى يحيى بخدا اگر يك تار موى از او كم شود مسؤول آن تو هستى , تعجب كردم چگونه گفتار او با گفتار اسحق يكى است . امام هادى مدت بيست سال در سامراء ماند و على الظاهر زندگى آرامى داشت , و متوكل بعلاوه ى آن كه حركات و فعاليت هاى آن حضرت را تحت نظر داشت , تلاش مى كرد كه با متصل ساختن امام (ع ) بحلقه ى درباريان از ابهت امام (ع ) بكاهد و شخصيت و عظمت او را پيش مردم خرد كند, اما در اين تلاش خود ناكام ماند .
از سويى ديگر متوكل اصرار فراوان داشت كه امام هادى (ع ) را در مجلس بزم خود بياورد, و با چنين نقشه ى مى توانست از محبوبيت و نفوذ معنوى او كاسته ,و آن حضرت را از ديدگاه مردم بيندازد, و پيروان آن حضرت را از وى دور نمايد, ولى بدين كار موفق نشد.
متوكل از آن كه امام هادى (ع ) در مجلس او چندان حضور نمى يافت و با حضور خود روى عمل هاى او سرپوش نمى گذاشت , شديداً ناراحت بود. برايش گفتند: اگر به او دست پيدا نمى كنى , برادرش موسى از حضور در بزم تو ابايى ندارد. گفت : او را بياوريد, تا بوسيله ى او چهره ى امام هادى براى مردم و شيعيانش دگرگون جلوه داده شود و بتوانيم بگوييم كه فرزندان رضا كه اين همه ادعاى پاكى و قداست مى كنند چنين است و چنان .
همين بود كه براى او نامه نوشتند و او را با احترام و اكرام به سامراء آوردند. فرماندهان و اعيان و دسته ى از بنى هاشم از او استقبال كردند, و خانه ى را برايش در نظر گرفتند تا اسباب عياشى فراهم باشد, و متوكل شخصاً در آن خانه با او همساز شود و بدينوسيله سوژه ى تبليغاتى عليه امام درست نمايند و... حضرت امام هادى نيز به نوبه ى خود از موسى استقبال به عمل آورد, و پنهانى بدو گفت : متوكل ترا براى اين دعوت كرده است كه به حيثيت و آبروى تو و خاندانت لطمه وارد نمايد مبادا كه شأن و منزلت خود را پايين بياورى . سخنان امام هادى (ع ) در دل و روح برادرش موسى مؤثر افتاد, و او با آن كه سه سال با قدر و احترام در سامراء ماند, ولى متوكل موفق نشد كه به او دست يافته و پياله ى شرابى به او بدهد, و يا به كارهاى رقص و آواز خوانى او را وادار نمايد, و او هر روز بهانه ى مى كرد كه مثلاً مريضم يا عذر ديگرى را پيش مى كشيد, و بخواسته هاى شيطانى متوكل تن درنداد.
و نظير اين را در مورد على ابن اسمعيل , پسر برادر امام موسى ابن جعفر (ع ) مى بينيم كه در نزد هارون الرشيد از امام موسى كاظم سعايت مى كرد و امام (ع ) مال هنگفتى را براى او داد تا دست ازين كار بردارد. متوكل در اين نقشه هاى خود شكست خورد, و شخصيت امام در سامراء به قدرى با شكوه و با عظمت بود كه كه همه به آن حضرت احترام مى گذاشتند و ناخواسته در برابرش برخاسته و آن حضرت را محترم مى شمردند, جاذبه اى شخصيت امام (ع ) و محبوبيت او براى متوكل نگران كننده بود. از اين جهت سخت گيرى خود را نسبت به امام (ع ) افزايش داد. اما امام (ع ) هيچ گاه تسليم خواسته هاى متوكل نشد, و مطابق خواسته ى او كارى نكرد و سخنى نگفت , و بلكه برخلاف خواسته هاى او سخن مى گفت .
خبرچينان نزد متوكل سعايت كردند كه در منزل امام هادى (ع ) اسلحه و كتب از شيعيانش نگهدارى مى شود, متوكل عده ى از ترك ها و كسانى ديگر از درباريانش را شب هنگام به منزل آن حضرت فرستاد, آنان بى خبرانه در خانه ى آن حضرت هجوم آوردند, ديدند آن حضرت در خانه اش تنها است , فرش خانه اش ريگ و سنگ ريزه است و لحافى از پشم بالاى سر خود انداخته و متوجه خداوند است و آياتى از قرآن را كه درباره ى وعد و وعيد بود, با آواز خوش مى خواند. آن حضرت را بهمان حالتى كه بود شبانه نزد متوكل بردند, و اين هنگامى بود كه متوكل ظرف شرابى در دست داشت و از آن مى خورد, و امام (ع ) را تعظيم كرد و وضعيت بگونه ى بود كه نمى توانست شرابخوارى خود را توجيه نمايد, و جامى كه در دستش بود نوشيد. امام هادى (ع ) وضعيت را كه چنين ديد از خوف آن كه مبادا او را مجبور كند به گرفتن ظرف شراب , فرمود: خون و گوشت من هنوز به خمر آلوده نشده مرا معاف دار, آن حضرت را معاف كرد و گفت : برايم شعر بخوان , امام فرمود: به شعر كمتر توجه داشته ام . متوكل گفت : چاره ندارى از خواندن شعر. طبيعى است كه منظور متوكل آنچنان اشعارى كه حاوى موعظه و حكمت باشد نيست , بلكه منظر او اشعارى است كه با وضعيت جلسه ى بزم او تناسب داشته باشد, اما امام هادى (ع )اين اشعار را انشاء فرمود كه براى يك ديكتاتور سخت تكان دهنده و براى افشاى چهره هاى خلفاى غاصب خيلى جالب است :
با توا على قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فما اغنتهم القلل
آنان كسانى بودند بر بلنداى حكومت آرميده و مردان قوى از آنان نگهدارى مى كردند, اما زندگى بر اين بلندى ها آنان را بى نياز نساخت .
واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم فاودعوا حفرا بئس مانزلوا
پس از آن كه شكوه و عزت كه داشتند, از پناهگاه هاى خود فرو كشيده شدند و در حفره هايى قرار گرفتند كه بد جايگاهى است .
ناداهم صارخ من بعد ما قبروااين الامرة والتيجان و الحلل
آنگاه كه مدفون شدند منادى فرياد مى زند كه كجا است تخت ها و تاج ها و حله هاى زيبا؟ اين الوجوه التى كانت منعمةمن دونها تضرب الاستار و الكلل
كجا است آن صورت هايى كه در ناز و نعمت غرق بودند, و در پس پرده هاى گران قيمت بسر مى بردند؟ فافصح القبر عنهم حين سئالهم تلك الوجوه عليها الدود يقتتل
قبر از جانب آنان بصدا در مى آيد و مى گويد: بر سر آن صورت ها, كرم ها با همديگر در حال نبردند. قد طالما اكلوا دهراً و ما شربوافاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا
بعد از مدت هاى درازى كه خوردند و نوشيدند هم اكنون مورد طعمه ى كرم ها قرار گرفتند. وطالما عمروا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور والاهلين و انتقلوا
پيوسته خانه هايى را آباد كردند تا آنان را نگهدارند, پس از خانه ها و خانواده جدا گشته و رهسپار گور شدند. و طالما كنزوا الاموال و ادخروافخلفوها على الاعداء و ارتحلوا
چندان كه اموال را ذخيره و جمع آورى كردند, هم اكنون براى دشمنان بجا گذاشتند و خود كوچ كردند. اضحت منازلهم قفرا معطلةو ساكتوها الى الاجداث ارتحلوا
خانه هاى شان بسان بيابان خشك درآمد, و ساكنين آن ها به جانب گورهاى خود رهسپار شدند. امامان شيعه براى پنهان داشتند بعضى امور از نظر عمال حكومت كه ناگهان به خانه ى آن ها. هجوم مى آوردند, مخفى گاه هايى داشتند اسحق جلاب مى گويد: براى ابى الحسن الهادى (ع ) گوسفندانى زيادى خريدارى كردم , آن حضرت مرا در طويله ى خانه اش كه جايگاه وسيعى بود و قبلاً آن را نديده بودم , برد و گوسفندان را در جايگاه هاى آن متفرق كردم .
وقتى در قول اسحق دقيق شويم كه گفت : مرا در طويله ى خانه اش داخل كرد, جايگاه وسيعى كه قبلاً آن را نديده بودم , اين نكته تاييد مى گردد كه اسحق دائماً براى امام (ع ) گوسفندانى مى خريده و در اصطبل جا مى داده , ولى اين مكان وسيع را تا امروز نديده است . طويله ى به اين بزرگى و آن هم مخفى , بدان دليل است كه آن هايى عادتاً به خانه ها هجوم مى آوردند, اطاق ها, صندوق ها, سبدها و جعبه ها را تفتيش مى كردند, اما اصطبل مورد گمان آن ها نبود. اگر احياناً وارد اصطبل هم مى شدند, اين مكان ها براى شان مخفى مى ماند, چنانچه براى اسحق سال ها مخفى بود.
شيعيان بدستور امام هادى (ع ) داخل در مناصب حكومتى شده و بموقع به شيعيان كمك مى كردند, و هم گزارش هاى دقيق را براى امام مى رساندند; و امام براساس گزارش هاى آنان كه در منصب وزارت و فرماندهى لشكر بودند در برابر حادثه هاى احتمالى در حالت آماده باش قرار مى گرفتند چنان كه يعقوب ابن يزيد كاتب يكى از منشيان مستنصر عباسى بود, و او از كسانى است كه چند كتاب در موضوعات بداء, المسايل , نوادر الحج و... نوشته است .
بديهى است كه آنان مخفيانه عمل مى كردند, زيرا در غير اين صورت خلفاء هر شخصى را كه با امام هادى ارتباط داشت , تحت فشار قرار داده و طرد مى كردند. جبران خادم گويد: خدمت امام هادى به مدينه رسيدم , آن حضرت پرسيد از واثق بالله خليفه عباسى چه خبر دارى ؟ گفتم : فدايت گردم او در عافيت بسر مى برد, و من ده سال است كه از نزديك ترين نزديكان او هستم . امام هادى فرمود: اهل مدينه مى گويند او مرده است سپس پرسيد جعفر متوكل در چه وضع است ؟ گفتم : او در بدترين حال در زندان بسر مى برد. امام (ع ) فرمود: هان او فعلاً فرمان را در دست دارد. باز هم پرسيد ابن زيات چه كار مى كند؟ گفتم : فدايت شوم مردم با او است و فرمانش فرمان است . امام (ع ) فرمود: او بد قدوم گرديد و بعد سكوت كرد.
پس از آن گفت : اى جبران مقدرات و دستورات الهى بايد جارى شود, واثق مرده و متوكل در جايش نشسته و ابن زيات كشته شده است . گفتم : فدايت شوم چه وقت ؟ گفت : شش روز بعد از بيرون شدن تو از سامراء .
آيا اين قصه از وجود شبكه ى اطلاعاتى و ناظران دقيق بر وضع سياسى پرده بر نمى دارد كه گزارش هاى دسته اول را براى امام هادى مى رساند؟ آيا اين ها غير از عناصر و دوستان امام (ع ) بودند كه در پست هاى حساس حكومتى قرار داشتند و گزارش هاى دسته اول را به اسرع وقت براى امام مى رساندند؟ (البته برخى از اين امور از خبرهاى غيبى امام (ع ) حكايت دارد).
بدليل فعاليت امام هادى (ع ) و وكلاى آن حضرت , تشيع روز به روز در حال گسترش بود و اين گسترش را به ويژه از آثار ضد شيعى و از اقدامات سياسى و نظامى فرمانروايان بر ضد شيعيان مى توانيم دريابيم . ارتباط امام هادى با شيعيان عراق , مصر و نواحى ديگر برقرار بود و سيستمى كه اين ارتباط را بصورت محكم و پيوسته برقرار مى كرد سيستم وكالت بود. اينان بعد از امام رضا و امام جواد و امام هادى (ع ), كار تنظيم ارتباط ميان امام و شعييان را به عهده داشتند. آن ها به علاوه بر جمع آورى ماليات و پاسخگويى به مسايل فقهى و كلامى , مسؤوليت تثبيت امامت امام بعدى را نيز بعهده داشته اند, سيستم وكالت در تثبيت موقعيت سياسى وفرهنگى شيعه ى اماميه نقش اساسى داشت .
اين افراد بيشتر بواسطه ى نامه و توسط افراد مطمئن كه بويژه براى حج و يا زيارت مشهد امام حسين (ع ) به حجاز و عراق مى آمدند, با امام هادى (ع ) در ارتباط بودند, على ابن جعفر الوكيل از وكلاى حضرت امام هادى (ع ) در بغداد است , در باره ى وى به متوكل گزارش هايى دادند, و بدنبال آن وى را دستگير و زندانى كرد. او مدت طولانى در زندان بود, زمانى كه آزاد شد بدستور امام هادى (ع ) راهى مكه شده و در آن جا ماند. قم , كاشان , نيشابور,رى , ديلم , جرجان , طالقان , خراسان و... بصورت مراكز بزرگ تشيع درآمده بود و با امام هادى ارتباط تنگاتنگ داشتند.
متوكل كه نفوذ و محبوبيت امام هادى (ع ) و گسترش تشيع را مشاهده كرد, و همه ى طرح هاى خود را خنثى و نقشه هاى خود را نقش برآب ديد, وجود امام هادى (ع ) را تحمل نكرد و تصميم برقتل آن حضرت گرفت , چنانچه ابن رومه مى گويد: من به سامراء آمدم و ديدم كه متوكل حضرت امام هادى (ع ) را بدست سعيد حاجب سپرده است تا او را بقتل برساند, اما دو روز بعد, خود در بسترش مورد حمله ى تركان قرار گرفت و كشته شد, و اين را امام (ع ) پيشگويى كرده بود. پس از كشته شدن متوكل فرزندش مستنصر, بر سر كار آمد, اما فشارها و سخت گيرى ها نسبت به امام هادى (ع ) و شيعيان و علويان , كمى كاهش يافت ; و اين موجب شد كه در سرزمين هاى اسلامى , سازماندهى شيعيان بيشتر گردد, هر زمانى كه يكى از وكلاى آن حضرت دستگير مى شد, امام (ع ) بجاى وى شخص ديگرى را معين مى كرد, و از جمله محمد ابن فرج ازمصر دستگير شده و به عراق آورده شد و هشت سال در زندان بسر برد. شيعيان اماميه در مصر, از سوى يزيد ابن عبدالله تركى حاكم مصر, مورد آزار قرار گرفتند. وى ابى هضره را با پيروانش دستگير كرد, و اينان متهم بودند كه فعاليت هاى زير زمينى عليه حكومت داشته اند, و در سال 284به عراق رانده شدند. عمليات دستگيرى پيروان امام هادى (ع ) از سوى دستگاه خلافت و عمال آن افزايش يافت , و بعنوان نمونه محمد ابن حجر كشته شد و حاكم مصر, سيف ابن ليث را دستگير كرد, و در سامراء نيز عده ى از پيروان امام (ع ) دستگير شدند, و ايوب ابن نوح وكيل آن حضرت در كوفه تحت تعقيب قاضى شهر قرار گرفت و... اگر امام هادى (ع ) و ساير امامان با پيروان خود, فعاليت سياسى و قصد براندازى حكومت را نداشتند چرا آن ها را از مدينه ـ زادگاهشان ـ كوچ مى دادند. و اين همه سخت گيرى و فشار برآن ها وارد مى كردند؟
منبع:پایگاه بلاغ