نویسنده: پیمان باقری تلواژگانی *
منبع:راسخون
منبع:راسخون
صفی میرزا (سام میرزا) فرزند محمد باقر میرزا 995- 1024 ه.ق تنها گزینه باقی مانده برای احراز مقام پادشاهی و جانشینی پس از مرگ شاه عباس اول به حساب می آمد. به این ترتیب وی در سال 1038 ه.ق در عالی قاپو بر تخت پادشاهی تکیه زد.(نوایی، 1360: 2؛ شرلی، 1387، 199) از این پس سام میرزا با نام جدید صفی میرزا (اسم پدرش) به حکومت پرداخت.(ترکمان، 1382، ج3: 1079؛ حسینی استرآبادی، 1366: 6-235) در کتاب اسناد و مكاتبات سیاسى ایران.. در مورد وضعیت کلی پادشاهی شاه صفی آمده: «« اما از همان روز كه نوه نالایق شاه عباس به نام شاه صفى بر تخت نشست دوران انحطاط قدرت سلطنت و تجزیه امپراطورى صفوى آغاز شد. شاه صفى بىكفایت كه هنرى جز كشتن خویشان و شرابخوارى بىامان نداشت چهارده سال بیش در سلطنت نپایید. در همین دوران كوتاه سلطنت وى، در غرب امپراطورى صفویه، عراق عرب از ایران جدا شد و به خاك عثمانى پیوست و در شرق امپراطورى ناحیه قندهار از ایران منتزع گردید و به تصرف گوركانیان هند در آمد.امر مهمى كه در دوران سلطنت شاه صفى پیش آمد و شایسته ذكر است قطع مخاصمات ایران و عثمانى است»» (نوایی، 1360: 7)
تعامل وی با علمای شیعه و نفوذ آن ها در ساختار حکومت نوپای شاه صفی از بر تخت نشستن وی کاملا مشهود بود. نکات بسیار مهمی در مورد به تخت نشستن سام میرزا وجود دارد که به فهم این موضوع کمک می کند. 1. با وجود این که شاه عباس اول، سام میرزا را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود؛ اما مرگ وی در مازندران فرصت فراهم نمودن مقدمات این کار را از وی گرفت. به همین دلیل این کار بدون تایید مقامات بلند پایه حکومتی امکان پذیر نبود. به همین دلیل وزیران (مقامات دولتی) با همکاری گروهی از افراد صوفی جانشینی سام میرزا را تایید و مقدمات این کار را فراهم کردند.(مینورسکی، 1378: 79-80) به احتمال زیاد تشکیل این جلسه، همان مجلس مشورتی بوده است. برپایی این جلسه و تایید سام میرزا به عنوان شاه آینده ایران نشان می دهد که دیگر قدرت تنها در دست یک گروه قرار نداشته. از میان شاهان گذشته صفوی تنها جانشین شاه اسماعیل اول توسط خود شاه ماضی انتخاب شده بود. ذکر شد که شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده را سران قزلباش برای این امر مهم انتخاب کرده بودند و هیچ گروه دیگری قدرت دخالت در این امر را نداشت.
در روایت میرزا سمیعا با وجود عدم ذکر نامی از روحانیون در این قضیه، رسمیت یافتن جانشینی سام میرزا را منوط به تایید جلسه وزیران و افراد صوفی بیان می کند. نکته ابهام آمیز جلسه فوق حضور افراد صوفی در این مجلس است که متاسفانه هویت آن ها با توجه به این روایت مشخص نیست. با توجه به تنزل جایگاه صوفیان قزلباش احتمالا منظور از این کلمه امرا لشگری (غلامان گرجی) حکومت بوده که شاملو و وحید قزوینی به صراحت اسامی افراد تاثیر گذار و تعیین کننده در این قضیه را در روایت های خویش ذکر می کنند. گروه غلامان گرجی تحت رهبری خسرو خان داروغه اصفهان و ابوالقاسم بیك ایواغلى ایشیك آقاسى باشى حرم با همکاری علمای شیعه به رهبری خاتم المجتهدین میر محمد باقر داماد زمینه پادشاهی وی را فراهم کردند.(شاملو، 1371، ج2: 8-209؛ وحید قزوینی، 1382: 2) بر این اساس کاملا کاهش قدرت قزلباشان صوفی را که تا حدود نیم قرن پیش به تعیین پادشاه آینده می پرداختند؛ مشخص می شود. دو گروهی که در زمان شاه عباس اول بر اثر تمهیدات وی روز به روز در سایه سیاست های تعیین شده رشد می کردند، به اصل ترین اعضا تایید جانشین وی تبدیل شده بودند.
خواجگی اصفهانی در توصیف این مراسم تنها به ذکر اسامی علما بسنده کرده است. بنابراین می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. حضور پرنگ علما و فقهای شیعه در این مجلس 2. تعیین ساعت تاج گذاری و بر تخت نشستن شاه توسط علما 3. خواندن خطبه پادشاهی به واسطه فقهای شیعه. تمامی این موارد نشان می دهد که روحانیون در این زمان قطعا جای معنوی خلیفه الخلفا را در این مراسم از آن خود کرده بودند. در میان سه گزینه بالا خواندن خطبه بیش از همه موارد جلب توجه می کند. پیش از این ذکر شد که وظیفه خواندن خطبه پادشاهی و گذاردن تاج بر سر پادشاه جدید را خلیفه الخلفا صوفیان قزلباش بر عهده داشت. این روی داد نوعی مشروعیت بخشی نایب مرشد کامل به پادشاه جدید به حساب می آمد. پس از تضعیف مقام خلیفه الخلفا و رشد جایگاه روحانیت، شیخ الاسلام این وظیفه مهم را او بر عهده گرفت. با این اقدام مشروعیت شاه جدید صفوی را علمای شیعه تایید و رسمیت می بخشیدند. این قضیه باز هم مشخص می کند که امرا گرجی با توجه به نفوذ معنوی روحانیون شیعی و هم چنین تضاد آن ها با صوفیان به ویژه قزلباشان آن ها را در یک خط موازی قرار می داد. حمایت این دو گروه از یکدیگر نقطه اتکای آن ها برای حفظ جایگاه خویش در حکومت به حساب می آمد. 4. فردای روز بر تخت نشستن شاه صفی مراسم دیگری برای تثبیت جایگاه و اعلام پادشاهی وی برگزار شد.(باقری، 1393: 71) روایت خواجگی اصفهانی در این مورد نیز جالب توجه است. وی می نویسد: «« جامع المعقول و المنقول....... خاتم مجتهدین امیر محمد باقر داماد سلمه الله تعالی حفظه الوجود هن الافات الی یوم التناد حاضر ساخته بجهت مثنی ساختن امر جلوس در آن ساعت سعادت مانوس بعد از شرایط دعا و فاتحه خوانی یکبار دیگر آن زیبنده تاج و تخت را در عمارت مذکور بر اورنگ سلطنت و مسند دولت تمکن داده ....... در همان روز ارقام و مطاعه حسب الفرمان قضا جریان به امرا و حکام و کلانتران و ریش سفیدان ممالک محروسه نوشته تسلی بخش خاطر همگنان گشتند.»».(خواجگی اصفهانی، 1368: 9-38) در این روایت بازهم روحانیون (خاتم مجتهدین) به عنوان برپا کنندگان این مراسم شناخته می شوند. عجله در برگزاری دوباره مراسم نشان از شرایط ویژه آن دوران دارد. اجرای این مجلس نیز به دلیل وجه معنوی روحانیون، باز هم بر عهده فقهای شیعه گذاشته شده بود. دو گروه فعال در این زمینه با احساس ترس از وقوع مخالفت های احتمالی و هم چنین شورش در نقاط مختلف کشور (مدعیان قدرت) با برپایی این مراسم، پادشاهی وی را تثبیت کردند. این موارد جابجایی قدرت را در بالاترین سطح حکومت صفوی میان گروه ها نشان می دهد. این حرکت قدرت از سمت صوفیان قزلباش به سوی دیگر گروه ها از جمله علمای تشیع را بوده؛ همکای که در طول دوران سلطنت شاه صفی ادامه یافت.(باقری، 1393: 72)
شاه صفی نیز به مانند پدر بزرگ خویش ظاهرا فردی دین دار و معقتد به مذهب تشیع بوده است. این موضوع را می توان در اقدامات وی در راستای اعتلای دین مشاهده کرد. از جمله کارهای مذهبی توجه ویژه او به عتبات عالیات بوده است. شاه صفی در سال 1040-1039 ه.ق به هنگام سفر به عتبات عالیات به جاروب کشی و خدمت به مردم در حرم امام حسین (ع) پرداخت.(حسینی استرآبادی، 1366: 242) وی به دلیل شکستگی گنبد مقبره امام علی(ع) گروهی را مامور تعمیر و بازسازی این آرامگاه کرده بود.(شاردن، 1372، ج5: 1838) پس از شنیدن خبر پیروزی علیمردان خان بر شیر خان افغان در سال 1041 ه.ق شاه به میمنت این خبر و پیروزی نوروز را به زیارت عتبات عالیات سپری کرده بود. در این سفر وی علاوه بر زیارت، به دادن نذورات و کمک به فقیران پرداخت.(اعتماد السلطنه، 1367، ج2: 927) هم چنین در سال 1043 ه.ق میرزا تقی وزیر دارالمرز را راهی نجف نمود تا تعمیرات باقی مانده را وی به اتمام رساند و برای آب رسانی به نجف، نهر آبی را حفر نماید.(خاتون آبادی، 1352: 514) شاه صفی به مانند اجداد خویش فرمان هایی در رعایت حدود موازین دینی صادر می نمود. از جمله دستور وی براى جلوگیرى از شرابخوارى و ریشتراشى است كه در مورد ریشتراشى نمونه آن از عهد سلطان حسین بایقرا نیز موجود است.(جعفریان، 1379، ج1: 371) هم چنین بر طبق کتاب فوائد الصفویه، شاه صفی اول««كشیدن تنباكو را كه به شعله قورق آن، خرمن حیات بسیارى از مردم به باد فنا رفته بود، به آب لطف و احسان فرونشانیده گریبان جان جهانیان را از دست بیداد این شعله آتش و این خصم سركش رهایى بخشید.»»(حعفریان، 1379، ج3: 1142)
شاه صفی به غیر از زیارت مرقد امام، از نشانه های مذهبی نیز بهره می جست. در سال 1039 ه.ق در زمان مقابله با سپاه عثمانی به وی خبر رسید که از جانب شهر مشهد، شخصی از طرف حضرت امام رضا (ع) به جانب او می آید. به همین دلیل با تمام شوق و ذوق به استقبال او رفت. وی در برپایی مراسم مذهبی محرم و حضور در مجالس عزاداری محرم نیز علاقه فراوانی از خود نشان می داد.(خواجگی اصفهانی، 1368: 298) وی از حضور در این مراسم مذهبی و تظاهر به دین داری خویش استفاده های فراوانی می کرد. از جمله سفیر عثمانی را در مسجد پس از برگزاری نماز جماعت پذیرفت و به همراه وی به خانه میرزا حبیب الله صدر رفت.(واله قزوینی، 1382: 242)
شاه صفی در هنگامه تصرف بغداد به دلیل نومیدی از پیروزی خویش، در صدد تکرار کار شاه تهماسب و توبه وی در سال 933 ه.ق به هنگام جنگ با ازبک ها بر آمد.(خواجگی اصفهانی، 1368: 9-98) این اقدامات هم چون گذشته در ترویج فرهنگ مذهب تشیع در میان مردم کمک بسیار نمود. هم چنین در رونق اماکن مقدسه شیعه و جلب توجه به آن ها بسیار مفید بود. ضمن اینکه دادن نذورات توسط شاه به این اماکن بر توان اقتصادی نهاد مذهب بسیار می افزود. البته از سوی دیگر باید به مصرف غذا توسط او تنها در ظروف طلایی اشاره کرد.(تاورنیه، 1363: 439) این مسئله در دین اسلام مردود به حساب می آید و نشان از تظاهر شاه صفی تنها به حفظ دین بوده است.
ذکر شد که علما یکی از عناصر اصلی در به تخت نشاندن شاه صفی بودند. علاوه بر این خواندن خطبه پادشاهی نیز بر ایجاد استحکام تقریبی مابین دو طرف نقش به سزایی داشت. عناصر مذهبی حکومت به مانند گذشته حفظ شد؛ و با گسرتش نفوذ فقها بسیاری از مشاغل علمای شیعه چه در دربار و چه در شهرها رشد محسوسی را تجربه کرد. تعامل نسبتا گسترده ای را شاه صفی با علمای شیعه در دوران سلطنتش تجربه کرد. وی احترام زیادی در حق علما از جمله میرداماد قائل بود و در نماز، در زمان حیات وی به او اقتدا می کرد. حتی پس از مرگ او، مراسم بزرگی برای بزرگداشت او گرفت. در مراسم عزای شاه عباس اول به دستور شاه صفی، علما و فضلا به خواندن قرآن و فاتحه مشغول شدند.( رضائی، 1390: 1-60) در حکایت آمده که شاه صفى از خلیفه سلطان خواست تا با احضار همه علما، نماز جمعهاى برپا كنند؛ تا او نیز در آن شركت جوید. امام جمعه وقت، بود. به وقت نماز خلیفه سلطان از -امام جمعه وقت - ملا محمد باقر خراسانى - خواست كه آن روز، به جاى نماز جمعه، نماز ظهر را بخواند و او نیز این چنین عمل كرد. پس از آن، وى مورد انتقاد علما از جمله ملا محمد رفیعا قرار گرفت كه چرا كسى كه نماز جمعه را واجب عینى مىداند، حاضر شده به اصرار و خاطر وزیر اعظم، نماز ظهر بخواند. می توان گفت این مسئله جز در حوزه سازش با قدرت و به انگیزه حفظ موقعیت، عامل دیگرى نداشته است.(جعفریان، 1379، ج 1: 275)
در این دوره به دلیل نفوذ و تاثیر علنای شیعه در دولت، به وساطت افراد نیز می پرداختند. به طورى كه عبد الحى رضوى از وساطت وى براى شخص متهمى نزد شاه صفى یاد كرده و تأثیر آن را یادآور شده است.(جعفریان، 1379، ج2: 567) سادات نیز در این دوره رابطه خوبی با شاه صفی را گذراندند. گروهی از آنان هم چنان مقام های گذشته را حفظ کرده بودند. منصب صدر نخست در دست میرزا رفیعا و سپس بر عهده میرزا حبیب الله عاملی قرار گرفت.(جعفریان، 1379، ج2: 564) از علمای بزرگ این دوره می توان به سلطان العلما ( متوفی 1064 ه.ق)، ملا حسنعلی شوشتری (متوفی 1069 ه.ق)، ملاصدرا (متوفی 1050 ه.ق)، ملا محمد امین استرآبادی، سید احمد عاملی، میرزا حبیب الله عاملی اشاره کرد.(رضائی، 1390: 9-62) توجه به این روایت نیز خالی از لطف نیست. به نظر مىرسد؛ شیخ على نقى كمرهاى شیرازى اصفهانى (م 1060 ه.ق) روزگارى كه در شیراز بوده، در زمان شاه صفى اول از موقعیت چندانى برخوردار نبوده و حتى گرفتار فقر مالى نیز بوده است. این مطلب از كتاب همم الثواقب او به دست مىآید. اما در اواخر آن دوره به سمت قاضى شیراز منصوب شده و قاعدتا از این مشكلات خلاصى یافته است.(جعفریان، 1379، ج3: 1166)
در این دوره کتاب های زیادی در حوزه دیتی به رشته تحریر درآمد. از جمله ترجمه فارسی کتاب مفتاح الفلاح را جمال الدین محمد بن حسین خوانسارى به به شاه صفى تقدیم كرده است.(جعفریان، 1379، ج3: 1110) از جمله کتاب های شیخ على نقى كمرهاى در این دوره می توان به 1. المقاصد العالیة فى الحكمة الیمانیة، 2. رسالة فى حدوث العالم، 3. رساله در اثبات صانع، 4. رسالة فى الادعیة و الاحراز المنجیة عن المخاوف و الاذكار الدافعة للبلایا و المواعظ و النصائح به زبان فارسی که وى این رساله را به نام شاه صفى درست زمانى كه سلطان مراد عثمانى براى محاصره بغداد لشكركشى كرده بود؛ هدیه کرده است 5. رسالة فى حرمة شرب التتن (تألیف شده در شیراز در نیمه ذى قعده سال 1048)، رسالة فى حرمة صلاة الجمعة، 6. كتاب مناسك الحج و المعتمر، جامع صفوى؛ (كتابى است در جواب فتوى نوح افندى مفتى بلاد الروم كه شیخ حر نیز از آن با عنوان «جواب مفتى الروم فى الامامة» یاد كرده است، 7. مسار الشیعة این رساله در اثبات آن است كه شیعه فرقه ناجیه مىباشد. وى این رساله را به شاه صفى تقدیم كرده و به نظر مىآید كه بخشهایى از آن با آنچه در همم و حتى برخى از كتابهاى دیگر وى آمده، شباهت داشته باش، 8. رساله لزوم وجود مجتهد در عصر غیبت.(جعفریان، 1379، ج3: 70-1167)
جعفریان در مورد محتوای کتاب همم الثواقب می نویسد: «« ابن یوسف درباره این نسخه نوشته است: این كتاب در حقیقت براى هدایت شاه صفى صفوى نوشته شده و بسیارى از مطالب تاریخى آن عصر را كه با مطالب دینى اصطكاك داشته در آن مىبینیم و نام جمعى از علما و بزرگان را نیز در آن مشاهد مىكنیم و براى دانستن تاریخ چهارده سال سلطنت این پادشاه، مطالعه این كتاب بسیار نافع و مفید است.»»(جعفریان، 1379، ج3: 1171)
هم چنین نقی کمره ای در کتاب خویش در مورد رابطه شاه با علمای دین می نویسد: «« وى با این مقدمه از شاه صفى كه از مصاحبت علما دور شده، اظهار نگرانى كرده و گویى همه این مطالب را براى جذب وى به سوى علما نوشته است. بنابراین، پس از عبارات بالا مىنویسد: «پس چگونه پادشاه دین پناه مظهر لطف اله از نسل خیر البشر، مروّج مذهب حق ائمه اثنا عشر علیهم السلام كه به بركات اجداد و آباى عظام وى شعار دین مبین ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در معظم بلاد مسلمین نور ظهور یافته و عالم به پرتو آن منوّر گشته، بعد از آن كه بغات امویه و بغات عدویه و عثمانیه از حزب شیطان در اطفاء نور الله الرحمن كوشیده بودند ... ترك نموده مصاحبت و مجالست علماى دین مبین و فقها و محدثین مؤمنین و مجتهدین و راویان روآیات ائمه معصومین علیهم السلام كه در این زمان با وجود اضطلاع اهل عصر و دهر بر جهالت و توازر و سعى ایشان در عمارت طرق آن و مباینت ایشان علم و اهل آن را، در بلدان اهل ایمان از اصفهان و شیراز و كاشان و عراق عرب و خراسان و بحرین كه در سایه حمایت و سلطنت این پادشاه است- كه ان شاء الله تعالى اتصال به ظهور قائم اهل البیت علیهم السلام داشته باشد- بسیارند»»(جعفریان، 1379، ج3: 1175)
با همه این اوصاف سیاست شاه صفی اول جولان بیش از حد به علمای تشیع را در حکومت اجازه نمی داد. به همین دلیل در این دوره آن ها همان کارکردهای پیشین خود را حفظ کردند. از همین رو علمای شیعه از وضع موجود رضایت کاملی نداشتند. شیخ علی نقی کمره ای (متوفی1060 ه.ق) قاضی شیراز در کتابی از ایجاد فاصله میان شاه و علما ابراز نگرانی کرده بود و از او تقاضای توجه بیشتری را در نشر مبانی مذهب تشیع خواستار بوده است. این اعتراض را میرزا حبیب الله نیز بیان کرده و می گوید در این دوره مجتهدی در ایران و عراق وجود ندارد..(جعفریان، 1378: 8-297)
بر این اساس می توان دوره شاه صفی را ادامه پادشاهی شاه عباس اول تلقی کرد؛ استبداد فراوان وی در برخورد با گروه های حاضر در حکومت، اجازه خودنمایی زیاد را از آن ها گرفته بود؛ اما با این وجود تمامی این عناصر به ویژه علمای شیعه با گذشت زمان توانستند؛ پایگاهی مطمئن تر از گذشته برای خود به دست آورند و این مسئله در آینده دولت صفوی تاثیر بسیار زیادی گذاشت. با مرگ شاه عباس اول و به روی کار آمدن شاه صفی، با اشتباهات و ضعف وی در ادامه امور، آن ها از موقعیت ضعیف صوفیان و دیگر گروه های حاضر در جامعه بهره لازم را بردند و به نفوذ هر چه بیشتر خویش در جامعه پرداختند. با این وجود تا پایان این دوره هم چنان آن ها در زیر سایه قدرت شاه صفی به حیات خویش ادامه می دادند.
منابع:
1. باقری تلواژگانی، پیمان، (1393)، چالش صوفیه و نهاد سلطنت در دوره صفوی از شاه عباس اول تا پایان حکومت صفوی(1135-996ه.ق)، کارشناسی ارشد، علی اکبر کجباف و علی اکبر عباسی، دانشگاه دولتی اصفهان، گروه تاریخ.
2. ترکمان، اسکندر بیگ، (1382)، تاریخ عالم آرای عباسی، ج، 2، مصحح ایرج افشار، تهران، امیرکبیر.
3. جعفریان، رسول، (1378)، صفویه از ظهور تا زوال، بی جا، کانون اندیشه جوان.
4. حسینی استرآبادی، سید حسین بن مرتضی، (1366)، از شیخ صفی تا شاه صفی، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، انتشارات علمی.
5. رضائی، زهرا، (1390)، تعامل علما با دولت صفویه از آغاز سلطنت شاه عباس اول تا پایان سلطنت شاه عباس دوم (1077- 996 ه.ق)، کارشناسی ارشد، ناصر جدیدی و محمد کریم یوسف جمالی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد، گروه تاریخ.
6. شاردن، ژان، (1372)، سفرنامه شاردن، ج 5، ترجمه اقبال یغمایى، تهران، توس.
7. مینورسکی، ولادیمیر، (1378) تذکره الملوک، ترجمه مسعود رجب نیا، به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، تهران: امیرکبیر.
8. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، (1371)، قصص الخاقانی، ج2، تصحیح و پاورقی سید حسن سادات ناصری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
9. وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر، (1329)، عباس نامه، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک، داودی.
10. خواجگی اصفهانی، محمد معصوم بن، (1368) خلاصه السیر، تهران: علمی .
11. وحید قزوینى، میرزا محمد طاهر، (1383) تاریخ جهانآراى عباسى، مصحح سید سعید میر محمد صادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
12. تاورنیه، (1363) سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تجدید نظر کلی و تصحیح حمید شیرانی، بی جا: کتابخانه سنائی و کتابفروشی امید.
13. خاتون آبادی، سید عبدالحسین الحسینی، (1352) وقایع السنین و الاعوام، مصحح محمد باقر بهبودی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
14. نوایی، عبدالحسین(اهتمام)، (1350) شاه طهماسب صفوی(مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یاداشت های تفضیلی)، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
15.
تعامل وی با علمای شیعه و نفوذ آن ها در ساختار حکومت نوپای شاه صفی از بر تخت نشستن وی کاملا مشهود بود. نکات بسیار مهمی در مورد به تخت نشستن سام میرزا وجود دارد که به فهم این موضوع کمک می کند. 1. با وجود این که شاه عباس اول، سام میرزا را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود؛ اما مرگ وی در مازندران فرصت فراهم نمودن مقدمات این کار را از وی گرفت. به همین دلیل این کار بدون تایید مقامات بلند پایه حکومتی امکان پذیر نبود. به همین دلیل وزیران (مقامات دولتی) با همکاری گروهی از افراد صوفی جانشینی سام میرزا را تایید و مقدمات این کار را فراهم کردند.(مینورسکی، 1378: 79-80) به احتمال زیاد تشکیل این جلسه، همان مجلس مشورتی بوده است. برپایی این جلسه و تایید سام میرزا به عنوان شاه آینده ایران نشان می دهد که دیگر قدرت تنها در دست یک گروه قرار نداشته. از میان شاهان گذشته صفوی تنها جانشین شاه اسماعیل اول توسط خود شاه ماضی انتخاب شده بود. ذکر شد که شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده را سران قزلباش برای این امر مهم انتخاب کرده بودند و هیچ گروه دیگری قدرت دخالت در این امر را نداشت.
در روایت میرزا سمیعا با وجود عدم ذکر نامی از روحانیون در این قضیه، رسمیت یافتن جانشینی سام میرزا را منوط به تایید جلسه وزیران و افراد صوفی بیان می کند. نکته ابهام آمیز جلسه فوق حضور افراد صوفی در این مجلس است که متاسفانه هویت آن ها با توجه به این روایت مشخص نیست. با توجه به تنزل جایگاه صوفیان قزلباش احتمالا منظور از این کلمه امرا لشگری (غلامان گرجی) حکومت بوده که شاملو و وحید قزوینی به صراحت اسامی افراد تاثیر گذار و تعیین کننده در این قضیه را در روایت های خویش ذکر می کنند. گروه غلامان گرجی تحت رهبری خسرو خان داروغه اصفهان و ابوالقاسم بیك ایواغلى ایشیك آقاسى باشى حرم با همکاری علمای شیعه به رهبری خاتم المجتهدین میر محمد باقر داماد زمینه پادشاهی وی را فراهم کردند.(شاملو، 1371، ج2: 8-209؛ وحید قزوینی، 1382: 2) بر این اساس کاملا کاهش قدرت قزلباشان صوفی را که تا حدود نیم قرن پیش به تعیین پادشاه آینده می پرداختند؛ مشخص می شود. دو گروهی که در زمان شاه عباس اول بر اثر تمهیدات وی روز به روز در سایه سیاست های تعیین شده رشد می کردند، به اصل ترین اعضا تایید جانشین وی تبدیل شده بودند.
خواجگی اصفهانی در توصیف این مراسم تنها به ذکر اسامی علما بسنده کرده است. بنابراین می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. حضور پرنگ علما و فقهای شیعه در این مجلس 2. تعیین ساعت تاج گذاری و بر تخت نشستن شاه توسط علما 3. خواندن خطبه پادشاهی به واسطه فقهای شیعه. تمامی این موارد نشان می دهد که روحانیون در این زمان قطعا جای معنوی خلیفه الخلفا را در این مراسم از آن خود کرده بودند. در میان سه گزینه بالا خواندن خطبه بیش از همه موارد جلب توجه می کند. پیش از این ذکر شد که وظیفه خواندن خطبه پادشاهی و گذاردن تاج بر سر پادشاه جدید را خلیفه الخلفا صوفیان قزلباش بر عهده داشت. این روی داد نوعی مشروعیت بخشی نایب مرشد کامل به پادشاه جدید به حساب می آمد. پس از تضعیف مقام خلیفه الخلفا و رشد جایگاه روحانیت، شیخ الاسلام این وظیفه مهم را او بر عهده گرفت. با این اقدام مشروعیت شاه جدید صفوی را علمای شیعه تایید و رسمیت می بخشیدند. این قضیه باز هم مشخص می کند که امرا گرجی با توجه به نفوذ معنوی روحانیون شیعی و هم چنین تضاد آن ها با صوفیان به ویژه قزلباشان آن ها را در یک خط موازی قرار می داد. حمایت این دو گروه از یکدیگر نقطه اتکای آن ها برای حفظ جایگاه خویش در حکومت به حساب می آمد. 4. فردای روز بر تخت نشستن شاه صفی مراسم دیگری برای تثبیت جایگاه و اعلام پادشاهی وی برگزار شد.(باقری، 1393: 71) روایت خواجگی اصفهانی در این مورد نیز جالب توجه است. وی می نویسد: «« جامع المعقول و المنقول....... خاتم مجتهدین امیر محمد باقر داماد سلمه الله تعالی حفظه الوجود هن الافات الی یوم التناد حاضر ساخته بجهت مثنی ساختن امر جلوس در آن ساعت سعادت مانوس بعد از شرایط دعا و فاتحه خوانی یکبار دیگر آن زیبنده تاج و تخت را در عمارت مذکور بر اورنگ سلطنت و مسند دولت تمکن داده ....... در همان روز ارقام و مطاعه حسب الفرمان قضا جریان به امرا و حکام و کلانتران و ریش سفیدان ممالک محروسه نوشته تسلی بخش خاطر همگنان گشتند.»».(خواجگی اصفهانی، 1368: 9-38) در این روایت بازهم روحانیون (خاتم مجتهدین) به عنوان برپا کنندگان این مراسم شناخته می شوند. عجله در برگزاری دوباره مراسم نشان از شرایط ویژه آن دوران دارد. اجرای این مجلس نیز به دلیل وجه معنوی روحانیون، باز هم بر عهده فقهای شیعه گذاشته شده بود. دو گروه فعال در این زمینه با احساس ترس از وقوع مخالفت های احتمالی و هم چنین شورش در نقاط مختلف کشور (مدعیان قدرت) با برپایی این مراسم، پادشاهی وی را تثبیت کردند. این موارد جابجایی قدرت را در بالاترین سطح حکومت صفوی میان گروه ها نشان می دهد. این حرکت قدرت از سمت صوفیان قزلباش به سوی دیگر گروه ها از جمله علمای تشیع را بوده؛ همکای که در طول دوران سلطنت شاه صفی ادامه یافت.(باقری، 1393: 72)
شاه صفی نیز به مانند پدر بزرگ خویش ظاهرا فردی دین دار و معقتد به مذهب تشیع بوده است. این موضوع را می توان در اقدامات وی در راستای اعتلای دین مشاهده کرد. از جمله کارهای مذهبی توجه ویژه او به عتبات عالیات بوده است. شاه صفی در سال 1040-1039 ه.ق به هنگام سفر به عتبات عالیات به جاروب کشی و خدمت به مردم در حرم امام حسین (ع) پرداخت.(حسینی استرآبادی، 1366: 242) وی به دلیل شکستگی گنبد مقبره امام علی(ع) گروهی را مامور تعمیر و بازسازی این آرامگاه کرده بود.(شاردن، 1372، ج5: 1838) پس از شنیدن خبر پیروزی علیمردان خان بر شیر خان افغان در سال 1041 ه.ق شاه به میمنت این خبر و پیروزی نوروز را به زیارت عتبات عالیات سپری کرده بود. در این سفر وی علاوه بر زیارت، به دادن نذورات و کمک به فقیران پرداخت.(اعتماد السلطنه، 1367، ج2: 927) هم چنین در سال 1043 ه.ق میرزا تقی وزیر دارالمرز را راهی نجف نمود تا تعمیرات باقی مانده را وی به اتمام رساند و برای آب رسانی به نجف، نهر آبی را حفر نماید.(خاتون آبادی، 1352: 514) شاه صفی به مانند اجداد خویش فرمان هایی در رعایت حدود موازین دینی صادر می نمود. از جمله دستور وی براى جلوگیرى از شرابخوارى و ریشتراشى است كه در مورد ریشتراشى نمونه آن از عهد سلطان حسین بایقرا نیز موجود است.(جعفریان، 1379، ج1: 371) هم چنین بر طبق کتاب فوائد الصفویه، شاه صفی اول««كشیدن تنباكو را كه به شعله قورق آن، خرمن حیات بسیارى از مردم به باد فنا رفته بود، به آب لطف و احسان فرونشانیده گریبان جان جهانیان را از دست بیداد این شعله آتش و این خصم سركش رهایى بخشید.»»(حعفریان، 1379، ج3: 1142)
شاه صفی به غیر از زیارت مرقد امام، از نشانه های مذهبی نیز بهره می جست. در سال 1039 ه.ق در زمان مقابله با سپاه عثمانی به وی خبر رسید که از جانب شهر مشهد، شخصی از طرف حضرت امام رضا (ع) به جانب او می آید. به همین دلیل با تمام شوق و ذوق به استقبال او رفت. وی در برپایی مراسم مذهبی محرم و حضور در مجالس عزاداری محرم نیز علاقه فراوانی از خود نشان می داد.(خواجگی اصفهانی، 1368: 298) وی از حضور در این مراسم مذهبی و تظاهر به دین داری خویش استفاده های فراوانی می کرد. از جمله سفیر عثمانی را در مسجد پس از برگزاری نماز جماعت پذیرفت و به همراه وی به خانه میرزا حبیب الله صدر رفت.(واله قزوینی، 1382: 242)
شاه صفی در هنگامه تصرف بغداد به دلیل نومیدی از پیروزی خویش، در صدد تکرار کار شاه تهماسب و توبه وی در سال 933 ه.ق به هنگام جنگ با ازبک ها بر آمد.(خواجگی اصفهانی، 1368: 9-98) این اقدامات هم چون گذشته در ترویج فرهنگ مذهب تشیع در میان مردم کمک بسیار نمود. هم چنین در رونق اماکن مقدسه شیعه و جلب توجه به آن ها بسیار مفید بود. ضمن اینکه دادن نذورات توسط شاه به این اماکن بر توان اقتصادی نهاد مذهب بسیار می افزود. البته از سوی دیگر باید به مصرف غذا توسط او تنها در ظروف طلایی اشاره کرد.(تاورنیه، 1363: 439) این مسئله در دین اسلام مردود به حساب می آید و نشان از تظاهر شاه صفی تنها به حفظ دین بوده است.
ذکر شد که علما یکی از عناصر اصلی در به تخت نشاندن شاه صفی بودند. علاوه بر این خواندن خطبه پادشاهی نیز بر ایجاد استحکام تقریبی مابین دو طرف نقش به سزایی داشت. عناصر مذهبی حکومت به مانند گذشته حفظ شد؛ و با گسرتش نفوذ فقها بسیاری از مشاغل علمای شیعه چه در دربار و چه در شهرها رشد محسوسی را تجربه کرد. تعامل نسبتا گسترده ای را شاه صفی با علمای شیعه در دوران سلطنتش تجربه کرد. وی احترام زیادی در حق علما از جمله میرداماد قائل بود و در نماز، در زمان حیات وی به او اقتدا می کرد. حتی پس از مرگ او، مراسم بزرگی برای بزرگداشت او گرفت. در مراسم عزای شاه عباس اول به دستور شاه صفی، علما و فضلا به خواندن قرآن و فاتحه مشغول شدند.( رضائی، 1390: 1-60) در حکایت آمده که شاه صفى از خلیفه سلطان خواست تا با احضار همه علما، نماز جمعهاى برپا كنند؛ تا او نیز در آن شركت جوید. امام جمعه وقت، بود. به وقت نماز خلیفه سلطان از -امام جمعه وقت - ملا محمد باقر خراسانى - خواست كه آن روز، به جاى نماز جمعه، نماز ظهر را بخواند و او نیز این چنین عمل كرد. پس از آن، وى مورد انتقاد علما از جمله ملا محمد رفیعا قرار گرفت كه چرا كسى كه نماز جمعه را واجب عینى مىداند، حاضر شده به اصرار و خاطر وزیر اعظم، نماز ظهر بخواند. می توان گفت این مسئله جز در حوزه سازش با قدرت و به انگیزه حفظ موقعیت، عامل دیگرى نداشته است.(جعفریان، 1379، ج 1: 275)
در این دوره به دلیل نفوذ و تاثیر علنای شیعه در دولت، به وساطت افراد نیز می پرداختند. به طورى كه عبد الحى رضوى از وساطت وى براى شخص متهمى نزد شاه صفى یاد كرده و تأثیر آن را یادآور شده است.(جعفریان، 1379، ج2: 567) سادات نیز در این دوره رابطه خوبی با شاه صفی را گذراندند. گروهی از آنان هم چنان مقام های گذشته را حفظ کرده بودند. منصب صدر نخست در دست میرزا رفیعا و سپس بر عهده میرزا حبیب الله عاملی قرار گرفت.(جعفریان، 1379، ج2: 564) از علمای بزرگ این دوره می توان به سلطان العلما ( متوفی 1064 ه.ق)، ملا حسنعلی شوشتری (متوفی 1069 ه.ق)، ملاصدرا (متوفی 1050 ه.ق)، ملا محمد امین استرآبادی، سید احمد عاملی، میرزا حبیب الله عاملی اشاره کرد.(رضائی، 1390: 9-62) توجه به این روایت نیز خالی از لطف نیست. به نظر مىرسد؛ شیخ على نقى كمرهاى شیرازى اصفهانى (م 1060 ه.ق) روزگارى كه در شیراز بوده، در زمان شاه صفى اول از موقعیت چندانى برخوردار نبوده و حتى گرفتار فقر مالى نیز بوده است. این مطلب از كتاب همم الثواقب او به دست مىآید. اما در اواخر آن دوره به سمت قاضى شیراز منصوب شده و قاعدتا از این مشكلات خلاصى یافته است.(جعفریان، 1379، ج3: 1166)
در این دوره کتاب های زیادی در حوزه دیتی به رشته تحریر درآمد. از جمله ترجمه فارسی کتاب مفتاح الفلاح را جمال الدین محمد بن حسین خوانسارى به به شاه صفى تقدیم كرده است.(جعفریان، 1379، ج3: 1110) از جمله کتاب های شیخ على نقى كمرهاى در این دوره می توان به 1. المقاصد العالیة فى الحكمة الیمانیة، 2. رسالة فى حدوث العالم، 3. رساله در اثبات صانع، 4. رسالة فى الادعیة و الاحراز المنجیة عن المخاوف و الاذكار الدافعة للبلایا و المواعظ و النصائح به زبان فارسی که وى این رساله را به نام شاه صفى درست زمانى كه سلطان مراد عثمانى براى محاصره بغداد لشكركشى كرده بود؛ هدیه کرده است 5. رسالة فى حرمة شرب التتن (تألیف شده در شیراز در نیمه ذى قعده سال 1048)، رسالة فى حرمة صلاة الجمعة، 6. كتاب مناسك الحج و المعتمر، جامع صفوى؛ (كتابى است در جواب فتوى نوح افندى مفتى بلاد الروم كه شیخ حر نیز از آن با عنوان «جواب مفتى الروم فى الامامة» یاد كرده است، 7. مسار الشیعة این رساله در اثبات آن است كه شیعه فرقه ناجیه مىباشد. وى این رساله را به شاه صفى تقدیم كرده و به نظر مىآید كه بخشهایى از آن با آنچه در همم و حتى برخى از كتابهاى دیگر وى آمده، شباهت داشته باش، 8. رساله لزوم وجود مجتهد در عصر غیبت.(جعفریان، 1379، ج3: 70-1167)
جعفریان در مورد محتوای کتاب همم الثواقب می نویسد: «« ابن یوسف درباره این نسخه نوشته است: این كتاب در حقیقت براى هدایت شاه صفى صفوى نوشته شده و بسیارى از مطالب تاریخى آن عصر را كه با مطالب دینى اصطكاك داشته در آن مىبینیم و نام جمعى از علما و بزرگان را نیز در آن مشاهد مىكنیم و براى دانستن تاریخ چهارده سال سلطنت این پادشاه، مطالعه این كتاب بسیار نافع و مفید است.»»(جعفریان، 1379، ج3: 1171)
هم چنین نقی کمره ای در کتاب خویش در مورد رابطه شاه با علمای دین می نویسد: «« وى با این مقدمه از شاه صفى كه از مصاحبت علما دور شده، اظهار نگرانى كرده و گویى همه این مطالب را براى جذب وى به سوى علما نوشته است. بنابراین، پس از عبارات بالا مىنویسد: «پس چگونه پادشاه دین پناه مظهر لطف اله از نسل خیر البشر، مروّج مذهب حق ائمه اثنا عشر علیهم السلام كه به بركات اجداد و آباى عظام وى شعار دین مبین ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در معظم بلاد مسلمین نور ظهور یافته و عالم به پرتو آن منوّر گشته، بعد از آن كه بغات امویه و بغات عدویه و عثمانیه از حزب شیطان در اطفاء نور الله الرحمن كوشیده بودند ... ترك نموده مصاحبت و مجالست علماى دین مبین و فقها و محدثین مؤمنین و مجتهدین و راویان روآیات ائمه معصومین علیهم السلام كه در این زمان با وجود اضطلاع اهل عصر و دهر بر جهالت و توازر و سعى ایشان در عمارت طرق آن و مباینت ایشان علم و اهل آن را، در بلدان اهل ایمان از اصفهان و شیراز و كاشان و عراق عرب و خراسان و بحرین كه در سایه حمایت و سلطنت این پادشاه است- كه ان شاء الله تعالى اتصال به ظهور قائم اهل البیت علیهم السلام داشته باشد- بسیارند»»(جعفریان، 1379، ج3: 1175)
با همه این اوصاف سیاست شاه صفی اول جولان بیش از حد به علمای تشیع را در حکومت اجازه نمی داد. به همین دلیل در این دوره آن ها همان کارکردهای پیشین خود را حفظ کردند. از همین رو علمای شیعه از وضع موجود رضایت کاملی نداشتند. شیخ علی نقی کمره ای (متوفی1060 ه.ق) قاضی شیراز در کتابی از ایجاد فاصله میان شاه و علما ابراز نگرانی کرده بود و از او تقاضای توجه بیشتری را در نشر مبانی مذهب تشیع خواستار بوده است. این اعتراض را میرزا حبیب الله نیز بیان کرده و می گوید در این دوره مجتهدی در ایران و عراق وجود ندارد..(جعفریان، 1378: 8-297)
بر این اساس می توان دوره شاه صفی را ادامه پادشاهی شاه عباس اول تلقی کرد؛ استبداد فراوان وی در برخورد با گروه های حاضر در حکومت، اجازه خودنمایی زیاد را از آن ها گرفته بود؛ اما با این وجود تمامی این عناصر به ویژه علمای شیعه با گذشت زمان توانستند؛ پایگاهی مطمئن تر از گذشته برای خود به دست آورند و این مسئله در آینده دولت صفوی تاثیر بسیار زیادی گذاشت. با مرگ شاه عباس اول و به روی کار آمدن شاه صفی، با اشتباهات و ضعف وی در ادامه امور، آن ها از موقعیت ضعیف صوفیان و دیگر گروه های حاضر در جامعه بهره لازم را بردند و به نفوذ هر چه بیشتر خویش در جامعه پرداختند. با این وجود تا پایان این دوره هم چنان آن ها در زیر سایه قدرت شاه صفی به حیات خویش ادامه می دادند.
منابع:
1. باقری تلواژگانی، پیمان، (1393)، چالش صوفیه و نهاد سلطنت در دوره صفوی از شاه عباس اول تا پایان حکومت صفوی(1135-996ه.ق)، کارشناسی ارشد، علی اکبر کجباف و علی اکبر عباسی، دانشگاه دولتی اصفهان، گروه تاریخ.
2. ترکمان، اسکندر بیگ، (1382)، تاریخ عالم آرای عباسی، ج، 2، مصحح ایرج افشار، تهران، امیرکبیر.
3. جعفریان، رسول، (1378)، صفویه از ظهور تا زوال، بی جا، کانون اندیشه جوان.
4. حسینی استرآبادی، سید حسین بن مرتضی، (1366)، از شیخ صفی تا شاه صفی، به اهتمام احسان اشراقی، تهران، انتشارات علمی.
5. رضائی، زهرا، (1390)، تعامل علما با دولت صفویه از آغاز سلطنت شاه عباس اول تا پایان سلطنت شاه عباس دوم (1077- 996 ه.ق)، کارشناسی ارشد، ناصر جدیدی و محمد کریم یوسف جمالی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد، گروه تاریخ.
6. شاردن، ژان، (1372)، سفرنامه شاردن، ج 5، ترجمه اقبال یغمایى، تهران، توس.
7. مینورسکی، ولادیمیر، (1378) تذکره الملوک، ترجمه مسعود رجب نیا، به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، تهران: امیرکبیر.
8. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، (1371)، قصص الخاقانی، ج2، تصحیح و پاورقی سید حسن سادات ناصری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.
9. وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر، (1329)، عباس نامه، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک، داودی.
10. خواجگی اصفهانی، محمد معصوم بن، (1368) خلاصه السیر، تهران: علمی .
11. وحید قزوینى، میرزا محمد طاهر، (1383) تاریخ جهانآراى عباسى، مصحح سید سعید میر محمد صادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
12. تاورنیه، (1363) سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تجدید نظر کلی و تصحیح حمید شیرانی، بی جا: کتابخانه سنائی و کتابفروشی امید.
13. خاتون آبادی، سید عبدالحسین الحسینی، (1352) وقایع السنین و الاعوام، مصحح محمد باقر بهبودی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
14. نوایی، عبدالحسین(اهتمام)، (1350) شاه طهماسب صفوی(مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یاداشت های تفضیلی)، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
15.