اسوه های جاوید
نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
دانستنی هایی از شهید حجت الاسلام نواب صفوی و یارانش
اشاره
سرود شکفتن
ویژگیهای اخلاقی شهیدنواب
یکی از ویژگیهای اخلاقی شهید نواب صفوی، جاذبه و تأثیری بود که در گفتار و رفتارش دیده میشد. ایشان در برخوردهای اجتماعی، همانند کیمیاگر، مس وجود آدمیان را به طلا تبدیل میکرد. قدرت بیان، حقگویی، افتادگی و یکرنگیاش، حالت خاصی داشت. او به هر چه میگفت، عمل میکرد. اگر کسی به حرفهایش گوش میداد، تحت تأثیر قرار میگرفت. در زندانها با اینکه برای نواب، زندانبانهای خشن و بداخلاقی میگذاشتند، ولی رفتار، مناجات، نماز شب و ذکر مداوم او به گونهای بود که حتی زندانبانها را نیز تحت تأثیر قرار میداد.
احترام به مسجد
شهید نواب صفوی در روزهایی که فداییان اسلام تحت تعقیب بودند، به یکی از روستاهای اطراف طالقان رفت. او در آنجا با برگزاری مراسم مذهبی و نماز جماعت، به فعالیتهای دیگری مانند کمک به نیازمندان و بهبود بهداشت محل پرداخت. روزی به ایشان میگویند در یک فرسخی اینجا دهی است که نزدیک 25 سال است کسی درِ مسجد آن را باز نکرده است و هیچکس در آن نماز نمیخواند. شهید نواب از این مسئله بسیار ناراحت میشود و برای احیای آن مسجد اقدام میکند. شهید نواب آنقدر در اصلاح امور دینی و مذهبی آن روستا میکوشد که سبب میشود مردمی که مدتها مسجد نرفته بودند، هر روز در مسجد نماز جماعت برپا کنند و به مسائل دینی و مذهبی دلبستگی خاصی بیابند.
احترام به مادر
یکی از ویژگیهای شهید نواب صفوی، احترام و بزرگداشت مقام پدر و مادر بود. همسر شهید نواب صفوی میگوید: «آقای نواب در آخرین ملاقاتمان با ایشان، مانند همیشه باادب و احترامِ خاصی از مادرشان احوالپرسی کردند و گفتند که مادر جان! اجازه بدهید من پاهایتان را ببوسم. مادر ایشان بسیار ناراحت بود و به شدت گریه میکرد و میگفت: ای کاش من میمردم و این روزگار را نمیدیدم. آقای نواب ایشان را تسلّی داد و گفت: من دوست دارم شما شجاع باشید، مثل آن مادری که در صدر اسلام، چهار پسرش در یکی از غزوات به شهادت رسیدند و آن زن با شجاعت و افتخار نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفت و عرض کرد: من مفتخرم که چهار پسرم در رکاب شما به شهادت رسیدند».
نماز نواب
بالاترین هدف شهید نواب صفوی، پیروی از دستور خداوند و حرکت در مسیر بندگی بود. راز و نیازهای او با خداوند، حال خاصی داشت. او هنگامی که به نماز میایستاد، به سرعت اشک از چشمانش جاری میشد و از این عالم پرواز میکرد. نماز او در حقیقت، سفر به دنیای دیگر بود. کار و تلاش و فعالیتهای خسته کننده، هرگز او را از راز و نیاز و نیایش نیمهشب باز نمیداشت. نواب صفوی از جمله راهیان شب و قهرمانان روز در میدان کارزار بود. او خود میگفت: «به خدا سوگند، هر وقت صدای «اللّه اکبر» مؤذن به گوشم میرسد، احساس میکنم دنیا در چشمانم رنگ میبازد و بیارزش میشود و دیگر جز قدرت و عظمت خداوند چیزی را حس نمیکنم».
ورزش صبحگاهی
در هیئت فداییان اسلام، معمولاً سهشنبهها دعای توسل بود و شبهای جمعه، جلسات تفسیر قرآن و اسلامشناسی. زیارت عاشورا، دعای کمیل و ندبه هم که جای خود داشت. جالب اینکه تقریبا بیشتر افراد اصلی هیئت، سید بودند. نماد هیئت هم پرچم سبزی بود که با کلمات زیبای لاالهالاّاللّه، محمد رسولاللّه و علی ولیاللّه داخل یک هلال ماه آراسته شده بود. قرائت اذان با صدای بلند هنگام نماز و ورزش صبحگاهی، از جمله ویژگیهایی بود که مردم، کمکم فداییان اسلام را با آن میشناختند.
دستگیری و بازداشت
در سال 1334، زمزمههای پیوستن ایران به پیمان نظامی «سنتو» شنیده میشد. فداییان اسلام در تحلیل این پیمان گفتند که از این پس، ایران به پایگاه نظامی آمریکا در منطقه تبدیل خواهد شد؛ بنابراین، سرسختانه با آن مخالفت کردند. حسین علا، نخستوزیر وقت تصمیم گرفت ایران به طور جدّی در این پیمان شرکت کند. فداییان اسلام نیز ترور علا را پیریزی کردند؛ ولی هنگام انجام عملیات، گلوله در تفنگ گیر کرد و علا از این مهلکه نجات یافت و ذوالقدر که مأمور انجام این عملیات بود، دستگیر شد. سپس دستور دستگیری همه اعضای رسمی و مطرح فداییان اسلام صادر شد و رهبر و اعضای فداییان اسلام به دام میافتند و از روز پانزده آذر، بازجویی از آنان آغاز شد. دادگاه پس از سه روز دادرسی، نواب صفوی، سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل تهماسبی را به اعدام محکوم کرد.
شجاعت ستودنی
مرحوم علامه محمدتقی جعفری که مدتی در نجف اشرف با نواب صفوی همراه بوده است، در مورد شهامت و شجاعت بینظیر ایشان میگوید: به پیشنهاد سیدمجتبی، پیاده از نجف برای زیارت به کربلا میرفتیم. هنوز چند کیلومتر از شهر دور نشده بودیم که مردی تنومند از اعراب، خنجر به دست راهمان را بست و گفت: پول و جواهر هرچه دارید رو کنید. داشتم پولهایم را درمیآوردم که ناگهان سید با چالاکی عجیبی، خنجر عرب را گرفت و با سرعت، نوک آن را نزدیک گلوی مرد گرفت و رعدآسا فریاد زد: «با خدا باش و از خدا بترس...». چند لحظه گذشت و مرد عرب، در عین ناباوری تسلیم شد. سید خیلی آرام خنجر را کنار گرفت و رو به من گفت: برویم؟! در این فکر بودم یعنی چه که دزدی را همینطور رها کنیم، که مرد عرب پیش آمد و با سرافکندگی ما را به خیمهاش دعوت نمود! از تعجب و شگفتی دیگر نمیفهمیدم چه خبر است. فقط شنیدم که نواب فورا پذیرفت و گفت: اینها عرب هستند و به میهمان ارج مینهند، خیالت راحت باشد.
کلام و منطق قوی
نبوغ شهید نواب صفوی تنها در میدان مبارزه و ایجاد حماسه رزمی نبود؛ بلکه او از نظر منطق، بیان و استدلال هم بسیار قوی مینمود. او با داشتن ایمانی عمیق و اخلاصی کامل و نیتی پاک، چون لب به سخن میگشود، همه را تحتتأثیر قرار میداد و سخنانش چون از دل برمیخاست، بر دل مینشست و تحولی ژرف در فکر و اندیشهها به وجود میآورد.
تقویت باورهای دینی
شهید نواب صفوی برای اعتلای کلمه حق و نمایاندن حقیقت اسلام و قرآن، از هر فرصتی بهره میبرد و به تقویت باورهای دینی مردم میپرداخت. هنگامی که مرحوم کربلایی کاظم کریمی ساروقی را، که در یک لحظه با اینکه هیچ سواد خواندن و نوشتن نداشت، حافظ کل قرآن شده بود شناخت و به صورت مکرر او را آزمایش کرد، او را به تهران برد و در یک مصاحبه مطبوعاتی، جایگاه والای او و معجزه قرآن را به آگاهی عموم رساند. در نتیجه این تلاشها، برخی از جوانان و افراد فریب خورده و منحرف، مقام معنوی و عنایات امامان معصوم را درک کرده و به حقیقت گرویدند.
شهید نواب صفوی به همراه هیئتی از علما، مرحوم کربلایی کاظم را به سفر زیارتی مشهد مقدس برد و در مسیر راه در شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، سبزوار و نیشابور نیز او را به مردمِ استقبال کننده معرفی کرد و اعجاز الهی را شرح داد.
عبادت و مناجات
نواب صفوی در حال نماز و در برابر پروردگار خود، بندهای نمونه بود. فروتنیای که این بزرگمرد در هنگام نماز خود داشت، هر بینندهای را به شگفتی وا میداشت. از نظر نواب، هیچ چیزی به اندازه نماز ارزش و اهمیت نداشت. او در هر حالتی و هر جایی که بود، به محض داخل شدن وقت نماز، کار خود را رها کرده، به نماز مشغول میشد. نواب برای گرفتن وضو خود را معطل نمیکرد، ولی اذان را با صدای بلند و دلنواز میگفت. نواب با آنکه جثهای نحیف داشت، ولی بیشتر روزها را روزه میگرفت و مقیّد به خوردن سحری نبود.
عزّتنفس و آزادگی
شهید نواب صفوی از جمله افرادی است که دنیادوستی را از وجودش پاک کرده، دوستی خود را برای خدا و اولیای گرامیاش خالص گردانیده بود. به همین دلیل کسی نتوانست او را با دامهای ظاهری و زرق و برق دنیوی فریب دهد.
در سال 1333، یکی از عالم نماها، صدهزار تومان وجه نقد اهدایی شاه را به نواب تقدیم داشت و گفت: شاه افزون بر این وجه، سه پیشنهاد دیگر نیز دارد: 1. در یکی از کشورهای اسلامی به عنوان سفیر ایران عمل کنید؛ 2. منزلی برای شما در نظر گرفته شود و شما در آن منزل ساکن شوید؛ 3. با همکاری شما یک حزب بزرگ اسلامی تشکیل شود و مخارج آن را دربار تأمین کند.
نواب که غیرت و شهامت را از مولایش علی علیهالسلام به ارث برده بود، از این پیشنهادها آشفته شد. به همین دلیل با کمال قاطعیت به امامی گفت: «خجالت نمیکشی مرا به درگاه معاویه دعوت میکنی؟» او نیز پولها را برداشته، به سرعت بیرون رفت.
رعایت شئون اجتماعی
شهید نواب صفوی، در هر مجلسی که وارد میشد لابهلای جمعیت مینشست و توقع نداشت در جای مخصوصی بنشیند. در کوچه و بازار به تمام کسانی که برخورد میکرد، سلام میکرد و تا وقتی که آن فرد خداحافظی نمیکرد، او نیز مؤدب میایستاد.
پس از پایان یکی از جلسات عمومی، مردی جلو آمد، نواب را بوسید و عرض کرد سؤالی دارد. در آن هنگام، فشار جمعیت به قدری زیاد بود که بین آن مرد و شهید نواب صفوی که روبهروی یکدیگر ایستاده بودند، هیچ فاصلهای وجود نداشت. مرد در اثر ازدحام جمعیت، کفش خود را روی انگشت نواب گذاشت و آن را زخمی کرد. اما شهید نواب، بدون توجه جواب سؤال او را داد. وقتی جمعیت متفرق شدند، معلوم شد انگشت پای نواب مجروح شده و احتیاج به درمان دارد. یکی از دوستان به ایشان گفت: چرا در همان وقت چیزی نگفتید؟ ایشان فرمودند: «اگر من چیزی میگفتم، موجب خجالت آن مرد میشد و این درست نبود؛ در صورتی که تحمل این درد مختصر برای من آسانتر از تحمل شرمندگی اوست».
عشق به روحانیت
علاقه و انس شهید نواب صفوی به اسلام و روحانیت به حدّی بود که با وجود زمینههای تحصیلی در علوم جدید، هرگز تحصیلات او در دوران ابتدایی و متوسطه او را بینیاز از فراگیری علوم دینی نکرد و از عشق او به روحانیت نکاست. لذا بعد از گرفتن دیپلم راهی نجف اشرف میشود و جان پاکش را از معارف اسلامی سیراب میکند. ایشان همواره آرزو داشت که لباس مقدّس روحانیت بپوشد و به این سبب در روزهای اخیر زندگی که لباسش را گرفته بودند، بسیار رنج میبرد و در آخرین ساعات حیات و نزدیک شهادت خواستهای جز همان لباس روحانیت نداشت و سرانجام در لباس روحانیت شربت گوارای شهادت نوشید. و به همراه یارانش شهید شد.
شوق لقاء اللّه
در آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با خانوادهاش، مادر ایشان گفت: کاش ما مُرده بودیم. کاش ما از بین میرفتیم، بعد شما خودتان را به کشتن میدادید. نواب ناراحت شد، ولی مهربانانه به مادر گفت: خانم! اجازه بدهید من دست شما را ببوسم، پای شما را ببوسم، نمیخواهم جسارتی بکنم، ولی دلم میخواهد مانند مادرهای صدر اسلام باشید. مگر نمیدانید که یک مادر چهار پسرش را در رکاب پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به جنگ فرستاد و هر چهار فرزندش شهید شدند. وقتی پیامبر بازگشت، آن زن آمد و رکاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بوسید و گفت: ای رسول خدا! مفتخرم که چهار پسرم لایق بودند در رکاب چون تو مردی کشته شوند. از آن مادرها باشید. مرگ برای هر انسانی هست، بالاخره پیر یا جوان، انسان میمیرد. تصادف میکند یا بیمار میشود. اما آن مرگی بهتر است که باعزّت باشد، مرگ باعزّت، بهتر از زندگی با ذلت است. مرگ در راه خدا، خیلی بهتر از مرگ عادی است».
ویژگیهای سیاسی شهید نواب
شهید نواب صفوی، اندیشه و بینش سیاسی خاصی داشت که برگرفته از آموزههای اسلام بود. نواب همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، به جهانوطنی معتقد بود. او هر مکانی را که آماده شنیدن سخن حق و حرکت اسلامی میدید، بیهیچ تردیدی، پایگاه جهاد با کفر قرار میداد. در پیمان سنتو که از سوی امریکا و انگلیس بر ایران تحمیل شده بود، تلاش بر این بود که ایران را به صورت پایگاه نظامی امریکا و در راه تقویت غرب درآورند.
نواب صفوی با بینش سیاسی الهی خویش دریافته بود که این پیمان، به صلاح امت اسلامی نیست. از این رو، با انتشار بیانیهای، مخالفت خویش را آشکار کرد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمانهای دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت، یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل داد».
تدوین قانون اساسی
یکی از اهداف مهم شهید نواب صفوی، اجرای آموزههای اسلام در سایه حکومت اسلامی بود. نواب با کمک برخی از هواداران خود، نمایهای از حکومت اسلامی را به تصویر کشید. این اقدام، به عنوان نخستین حرکت برای تشکیل حکومت ملی بر پایه دستورهای اسلامی است. مقام معظم رهبری در بیان اندیشه والای شهید نواب صفوی میفرماید: «نواب صفوی، اولین کسی است که صریحا اساسنامه و قانون اساسی حکومت اسلامی را در کتابی به نام راهنمایی حقایق نوشت و ایده تشکیل حکومت اسلامی را مطرح ساخت.» بیتردید، این حرکت شهید نواب، در روح و اندیشه انقلابیان تأثیر داشت و بعدها با هدایت حضرت امام خمینی رحمت لله علیهبه کمال نهایی خود رسید.
نامههای سرخ
در اواخر دوره مجلس پانزدهم، در پی استیضاح دولت وقت، شاه درصدد برآمد متممی برای قانون اساسی بنویسد که بر اساس آن، مجلس سنا، تأسیس شود و مذهبِ جعفری دیگر مذهب رسمی ایران بنا شد. شهید نواب صفوی در پی این تصمیم شاه و مجلسیان، با جوهر قرمز، پانزده نامه خطاب به پانزده نماینده مجلس نوشت و در آن، مخالفت شدید خود را با این اقدام اعلام کرد. نتیجه این اقدام انقلابی این بود که جلسه مجلس تشکیل نشد و با 24 ساعت تأخیر، این ماده از دستور کار جلسه حذف گردید.
نخستین تجربه سیاسی
سیدمجتبی نواب صفوی، در هر فرصت مناسبی که پیدا میکرد برای دانشآموزان از اسلام و تعلیمات اسلامی میگفت. تا آنکه در تاریخ 17 آذرماه 1321 سیدمجتبی هجده ساله، مبارزات سیاسی خود را آغاز کرد. سید وارد مدرسه شد و روی یک صندلی چوبی ایستاد و طی یک سخنرانی پرشور به دانشآموزان گفت: «برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفتهایم که در برابر آینده مسئولیم. هجوم اجانب به خصوص فرهنگ غربی، همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید میکند و انسان عصر ما را به صورت برده درمیآورد. در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را میکوبند... بهتر اینکه ما حرکت کنیم و برویم جلو مجلس و خواستههایمان را به دولت بگوییم تا تکلیفمان را معیّن بکنند». سخنان سید موجب شد تظاهرات وسیعی از سوی دانشآموزان بر ضد دولت برپا شود، ولی با مداخله پلیس به درگیری انجامید و نواب نیز تحت تعقیب قرار گرفت.
ورود ممنوع
نواب صفوی پس از پایان تحصیلاتش در شرکت نفت استخدام شد و مدتی بعد به آبادان انتقال یافت. روح مبارزه هیچگاه به وی اجازه سکوت نمیداد. از آنچه درباره تحقیر ملت مسلمان ایران و به بازی گرفتن جان و مال آنان میدید، همواره در دل رنجی جانکاه داشت. سید شبها جلساتی برای کارکنان برگزار و آنان را با وظایف دینی و اجتماعی خود آگاه میکرد. او میگفت: «نفت از آنِ ملت ایران است و خارجیها آمدهاند تا ما را زیر سلطه خود درآورند و قسمتهایی از آبادان را در اختیار گرفته و اجازه ورود به ما نمیدهند.... این چیست که در چند جای شهر نوشتهاند: «ورود ایرانی و سگ ممنوع». خارجیها ایرانیان را در ردیف سگ قرار دادهاند، در حالی که آنها مستخدم ما هستند».
خطر کسروی
پس از خروج رضاخان در شهریور 1320، دیکتاتوری به پایان رسید و نظام نوپا به دلیل شرایط موجود، قدرت اجرایی نداشت. با ایجاد فضای آزاد سیاسی در کشور، احزاب جدیدی شکل گرفت و هر حزب از یکی از قدرتهای خارجی دستور میگرفت؛ عدهای با آمریکا، دستهای با روسیه، و برخی نیز با انگلستان سر و سِرّ داشتند. در چنین شرایطِ اجتماعیِ خاص، سید احمد کسروی، به عنوان نماد تفکر مجموعه این احزاب شناخته شده بود. در اوضاع بحرانی که مردم قصد بازگشت به فرهنگ و شخصیت واقعی خود را داشتند، ناگهان با کتابهای انحرافی و قلم مسموم کسروی روبهرو شدند. کسروی، پاکدینی را جانشین اسلام میشمرد؛ از اینرو، گروه فدائیان اسلام، این عامل گمراهی را از سر راه برداشتند.
سادات مبارز
بزرگداشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام ، درسی بود که نواب صفوی از علامه امینی آموخت؛ راهی که خشنودی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به همراه داشت و نواب احیاگر این آیین در ایران شد. سیدمجتبی از همان روزهای نخست طلبگی، در این مسئله بسیار تأمل کرد که چون سادات، مادری مانند فاطمه زهرا علیهاالسلام و پدری چون فاتح خیبر دارند، اظهار علاقه و محبت به آنان واجب است. او در آغاز ورود به حوزه، با این فرهنگ آشنا شد و به همین دلیل یارانی را برای اجرای هدف الهی خود برگزید که همگی از فرزندان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بودند؛ سید عبدالحسین واحدی، سید محمد واحدی، سید حسین امامی، سید هاشم حسینی، سید هادی میرلوحی (برادر نواب) و سیدمحمدعلی لواسانی.
تفکر نواب
اهمیت تاریخی تفکر و اندیشه نواب صفوی، در تأثیری است که او و سازمانش بر ویژگی اسلامگرایی انقلاب ایران و گسترش آن گذاشتهاند. برخی از شخصیتهای پرنفوذ جمهوری اسلامی و تعدادی از سازمانهای سیاسی مهم اسلامی، نظیر هیئتهای مؤتلفه اسلامی، ریشههای عمیقی در فداییان اسلام دارند. البته نکته مهمتر اینکه نواب صفوی و سازمان او، با طرح و تنظیم برنامه مفصل یک آرمان شهر اسلامی، دیدگاه، گفتمان و لحن فرهنگی خاصی برای جنبش اجتماعی مردمی بنا نهادند که سرانجام به وقوع انقلاب اسلامی ایران انجامید.
شکلگیری جمعیت فداییان اسلام
نواب صفوی معتقد بود که باید به مقابله با حرکتهای الحادی پرداخت و چنین مقابلهای، نیازمند ایجاد تشکیلات منسجم نظامی ـ سیاسی در قالب آموزشهای اسلامی بود. این تشکیلات باید از عناصری زُبده و دارای روحیه ایثار، شهامت و شجاعت تشکیل میشد. با این اندیشه، نواب صفوی در سال 1324 این مجموعه را بنیان نهاد تا از این راه، به سازماندهی نیروهای جوان بپردازد. وی با صدور اعلامیهای، موجودیت این جمعیت را با عنوان «جمعیت فداییان اسلام» اعلام کرد.نواب صفوی به این دلیل نام گروه خود را «فداییان اسلام» گذاشت که یقین داشت در راه مبارزه بزرگی که در پیش دارد، همهگونه فداکاری لازم است؛ گرچه به فدا شدن جمعی بینجامد. او در مورد انتخاب عنوان "فداییان اسلام" برای تشکیلات سیاسیاش میگوید: «حضرت سید الشهدا علیهاالسلام را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود: فداییان اسلام. من هم از این جهت نام فداییان اسلام را بر این تشکل اسلامی نهادم».
نخستین اقدام جدّی فداییان اسلام، در روز بیستم اسفند 1324 با کشتن احمد کسروی آغاز شد. آنها کسروی را در حالی که در اتاق بازپرس وزارت دادگستری مشغول بیان توضیحاتی بود، با ضربات گلوله از پای درآوردند. در پی این اقدام، نواب صفوی برای مدتی ایران را ترک کرد و پس از مدتی دوباره به کشور بازگشت.
دومین اقدام فداییان اسلام، با ترور عبدالحسین هژیر وزیر دربار شاهنشاهی در روز جمعه سیزدهم آبان 1328 تحقق یافت. یک سال و چهار ماه بعد، یعنی در تاریخ چهاردهم اسفند 1329، سومین اقدام آنان با اعدام رزم آرا، نخست وزیر وقت صورت پذیرفت.
آثار مبارزات فداییان اسلام
جنبش انقلابی فداییان اسلام که بر محور دین مقدّس اسلام شکل گرفته بود، در همان زمان و بعد از آن نتایج ارزشمندی برای ملّت ایران به بار آورد. فداییان اسلام مردم را از خطراتی که دین اسلام و مصالح مردم ایران را تهدید میکرد، آگاه کرد و در اندک زمان موجی از حرکتهای مردمی را در سراسر ایران به وجود آورد. فداییان اسلام ضمن دعوت مردم به اقدام بر ضد حکومت و جریانهای ضد دینی، موفق شد تا به مبارزه شکل عقیدتی و مکتبی دهد و شکاف و ناهماهنگی بین نیروهای مذهبی را از بین برده، مبارزه را در مسیر اصلی آن یعنی مبارزه با طاغوت و دیکتاتوری، هدایت کند.
نواب، جامعه و حکومت اسلامی
سیدمجتبی نواب صفوی با انتشار کتابی تحت عنوان جامعه و حکومت اسلامی یا اعلامیه فداییان اسلام، به تبیین دیدگاهها و برنامههای پیشنهادی حکومت اسلامی همت گماشت. او در این کتاب ضمن بررسی مفاسد موجود در جامعه به نمایاندن راههای اصلاح عموم طبقات اجتماعی پرداخت. نواب افزون بر تقاضای اصلاحات در سطح روحانیت و مرجعیت، خواستار دگرگونی در وزارتخانههای فرهنگ، دادگستری، کشور، دارایی و دستگاههای دولتی آن زمان شد و آنگاه از چگونگی مجلس شورا و کیفیت انتخابات صحیح مجلس اسلامی بحث کرد. در اداره کشور، نواب صفوی به قوه قضائیه اهمیت زیادی داده و معتقد بود امنیت برای افراد در جامعه، تنها در سایه قوه قضائیه به وجود میآید؛ ضمن آنکه قوه قضائیه، باید از استنباط، فقاهت و اجتهاد تهی نباشد.
برخی از برنامههای اصلاحی نواب برای حکومت چنین بود:
1. مهمترین اصلاح باید از وزارت فرهنگ (دبستان، دبیرستان و دانشگاه) آغاز شود. علت اینکه آموزش در ایران بوعلی، زکریا و صنعتگر تربیت نمیکند، به دلیل حاکمیت رجال جنایتپیشه بر آن است. لذا باید کادر آموزش و پرورش عالی، از عالمان و متخصصان مسلمان باشد.
2. نظام مالیاتی باید بر مبنای احکام اسلام و از طریق تبلیغ صورت گیرد نه نظام ظالمانه و زور.
3. اصلاح وزارت دادگستری در دو جهت باید صورت پذیرد:
الف) انقلاب در قوانین، یعنی تبدیل کلیه قوانین به قوانین مدنی، حقوقی و جزایی اسلام.
ب) تربیت فقها برای قضاوت.
4. اصلاح قانون انتخابات، به طوری که اصل انتخابات آزاد باشد و نمایندگانی از مسلمانهای پاک انتخاب شوند. کلیه قوانین خلاف اسلام لغو و دوباره قانون نظارت علمای طراز اول اجرا شود.
و اکنون میبینیم با شکلگیری انقلاب اسلامی، بسیاری از ایدههای آن شهید بزرگ به بار نشسته است.
برخورد با بیحجابی
فداییان اسلام برای نشان دادن حساسیت خود در برابر مباحث اسلامی، تصمیم گرفتند به تحرک آشکار و مبارزه با بیحجابی دست بزنند. آنان برای آغاز کار، مسجد سلطانی را برگزیدند. فداییان با نصب پردهای در جلوی مسجد که روی آن نوشته شده بود: «ورود زنان بیحجاب به مسجد سلطانی اکیدا ممنوع» انتظامات آن محل را به دست گرفتند. اعلامیههایی نیز با عنوان: «آتش شهوت از بدنهای عریان زنان بیعفت شعله کشیده، خانمان ایران را میسوزاند» و «نوامیس اسلام را به نام تمدن به بازار شهوت، روز و شب کشیدهاند، کجاست روح غیرتی که به درد آید» منتشر شد.
رهایی فلسطین
اعلام موجودیت اسرائیل و اوجگیری جنگ اعراب و اسراییل و پخش اخبار آن در ایران، موجی از هیجان دینی را در مردم پدید آورد. آیت اللّه کاشانی، پس از مشورت با نواب صفوی، اعلام کرد برای اعتراض به کشتار بیرحمانه مردم فلسطین به دست صهیونیستها، در مسجد تجمع خواهند کرد. پس از پایان اجتماع، مکانهایی برای نامنویسی داوطلبان جنگ با اسرائیل تعیین شد. جالب اینکه در کمترین زمان ممکن، نزدیک به پنج هزار نفر برای اعزام به فلسطین نامنویسی کردند. در اینباره فداییان اسلام بیانیهای صادر و خواستار اعزام نیرو به فلسطین شدند.
مخالفت با انتقال جنازه رضاخان به ایران
پس از مرگ رضاخان، عدهای میکوشند برای دفن جنازه او در جوار حرم مطهر حضرت علی علیهالسلام امضای برخی افراد با نفوذ نجف را به دست آورند. نواب صفوی که آن زمان در نجف اشرف تحصیل میکرد، شخص امضا گیرنده را در مقابل صحن حضرت علی علیهالسلام به باد کتک گرفت. در نتیجه، موضوع حمل جنازه به نجف، منتفی شده، سرانجام جنازه وی در مصر به امانت دفن شد. پس از تثبیت سلطنت محمدرضا، او تصمیم گرفت که برای افزایش وجاهت خانواده و سلطنت، جنازه پدرش را از مصر به ایران بیاورد و در مراسم باشکوهی از او تجلیل کند. در این زمینه، فداییان اسلام همه نیروهای خود را بسیج کرد تا از سوی مسلمانان، کوچکترین احترامی به جنازه او صورت نگیرد. به این ترتیب جنازه رضاشاه در میان اعتراض گروههای مذهبی جامعه و تنفر شدید مردم، در مقبره از پیش ساخته شده شهر ری به خاک سپرده شد.
ملاقات با شاه
شهید نواب صفوی برای لغو حکم اعدام یکی از شاگردانش نزد شاه رفت. ایشان میگوید: وقتی به دربار رفتم، آقای جم، وزیر دربار به من گوشزد کرد ملاقات با اعلیحضرت عرفی دارد؛ از جمله تعظیم به وی، رعایت زمان ملاقات و...، ولی من گوشم بدهکار این حرفها نبود. به نزد شاه که رسیدم، تعظیم نکردم، بلکه سلام دادم و سر جایم ایستادم. به ناچار شاه دستش را دراز کرد و با من دست داد و پرسید: آقای نواب صفوی چه میخوانید؟ من شنیدهام شما طلبه هستید و درس میخوانید. ما آمادگی داریم هزینه تحصیل شما را تأمین کنیم. نواب میگوید: دستم را محکم بر روی میز کوبیدم و گفتم: «من درس هستی و سیاهمشق زندگی میخوانم...، من به شما نصیحت میکنم باید از فلسطین حمایت کنید و با مردم مظلوم و فقیر باشید».
پس از پایان وقت ملاقات، شاه به وزیر دربار میگوید: «این سید مثل یک افسر که با سرباز صحبت میکند با من صحبت کرد، و اصلاً انگار نه انگار شاهی وجود دارد».
فعالیتهای بینالمللی نواب صفوی
نواب صفوی در شهریور ماه سال 1332، برای شرکت و سخنرانی در جلسه کنگره عظیم اسلامی، راهی بیت المقدس شد. او در آنجا با ایراد سخنرانی به زبان عربی، برای رهایی امت اسلام و سرزمین فلسطین، مسلمانان را به قیام برضد دولتهای دست نشاندهشان فراخواند. نواب سپس به اردن و سوریه سفر کرد و به دیدار ملک حسین، پادشاه اردن رفت و او را به پشتیبانی از آرمان فلسطین و آزاد ساختن آن از چنگال صهیونیستهای غاصب تشویق کرد. سپس با تشویق علامه امینی رحمت لله علیهبه مصر رفت. اخوان المسلمین در مصر از او استقبال کردند و از او خواستند که به مناسبت شهادت دو تن از اعضای این جمعیت، در دانشگاه الازهر سخنرانی کند.
روح بزرگ
یوسف حنا، خبرنگار لبنانی در کنار دیگر خبرنگاران منتظر نشسته بود. نواب در حالی که میگفت: «ما حکومتهای خاورمیانه را تغییر و حکومت اسلامی تشکیل خواهیم داد» وارد سالن شد. بیشتر خبرنگاران سخنان نواب را تأیید میکردند، اما یوسف مات و مبهوت نشسته بود و سید را نگاه میکرد. نواب نزدیک رفت و پرسید: نظر تو چیست؟ یوسف گفت: متأسفم من مسیحی هستم. نواب پرسید: چرا مسیحی؟ چرا به مسلمانان نپیوستی؟ قلب یوسف به تپش درآمد. گویا تا به حال هیچکس با این صراحت در اینباره از او سؤال نکرده بود. لحظهای سکوت کرد و همانطور که به چشمهای مهربان نواب خیره شده بود، با صدایی لرزان گفت: ... استاد چه بگویم تا مسلمان شوم؟ یک روز بعد، یوسف حنا در روزنامهاش نوشت: «من بعد از ملاقات با نواب صفوی مسلمان شدم.... هنگام دیدار با او، جسم نحیفی دیدم که در ورای آن روح بزرگی نهفته بود...؛ روحی که میتواند دنیای اسلام را دگرگون کند».
پیکار با استعمار
مبارزه نوّاب صفوی تنها در مقابله با دربار محدود نمیشد؛ بلکه ایشان از همان آغاز، مبارزه علیه استعمار و استبداد را سامان بخشید و همواره خطرات، آفتها و پیامدهای آن دو را برای مردم گوشزد میکرد و قاطعانه در برابر آنها موضع میگرفت. شهید نواب صفوی با صراحت و قاطعیت دیدگاه خود را درباره با بیگانگان چنین اعلام میکرد: «خونهای پاک برادران مسلمان ما، فرزندان اسلام و ایران، با هیچ بیگانهای چه شمالی و چه جنوبی راه آشنایی ندارد و آن کس که به بیگانه تکیه کند فرزند اسلام و ایران نیست».
تسلیمناپذیری
شهید نواب صفوی دریای طوفانی بود که برای از بین بردن زشتیها و بیعدالتیها همواره میخروشید و چهره نقابزده حکومت و مزدوران اجانب را بیپروا افشا و نقشههای خائنانه دربار را بر ملا میکرد. ایشان برای رسیدن به هدف، استوار و مقاوم بود. رژیم شاه با تمام توان کوشید تا روح بلند او را تسلیم اراده خویش کند، اما تلاششان همواره ناکام میماند و مبارزهْ پرشتابتر از پیش ادامه مییافت.
بیقرار و خستگیناپذیر
در دوران رعب و وحشت و سکوت که نفسها در سینه حبس میشد، شهید نوّاب صفوی بیباکانه ماهیت رژیم استبدادی و وابسته به بیگانه را بر ملا کرد و در این راه از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نکرد. مسافرتهایی به داخل و خارج از کشور نمود و سخنرانیها کرد. حتی یک لحظه هم باز نایستاد و در هر فرصتی که به دست آورد به آگاهی دادن به مردم پرداخت و روحیه ستمستیزی و اسلامخواهی را در آنها تقویت کرد.
منشور حکومت اسلامی
شهید نواب صفوی با تألیف کتابی تحت عنوان جامعه و حکومت اسلامی و انتشار آن در آبان سال 1329، روش صحیح حاکمیت را بیان داشت. او معتقد بود جز با حرکت ریشهای و تقویت فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه، نمیتوان با استکبار جهانی مقابله کرد. این سید مجاهد به پیروی از نامه حضرت امیر المؤمنین علی علیهالسلام به مالک اشتر، اصول سیاسی اسلام را به مردم بیان کرد و به شاه و دیگر زمامداران هشدار داد که در صورت اجرا نکردن دستورهای اسلامی، به دست فرزندان مقتدر و فداکار اسلام از بین خواهند رفت. نواب صفوی برای نیل به حکومت اسلامی و استقرار مدینه فاضله گام برداشت و خود را به قالبهای نظام مشروطه محدود نساخت. در این مسیر وی علاوه بر استادش در نجف اشرف(علامه امینی)، از حضرت امام خمینی در حوزه علمیه قم منشور حکومت اسلام را فرا گرفت.
شعار جهان شمول
روحانی ستم ستیز، شهید نواب صفوی به دولت کریمهای میاندیشید که صالحان مستضعفان زمین در آن وارث زمیناند. رهبر فداییان اسلام تشنه سبوی ظهور بود و منتظر بقیةاللّه علیهالسلام . وی، آیت قهر الهی بر جان دژخیمان بود و آیت رحمت بر مستضعفان و رادمردان. او منشور حکومت بر دست، به سیر در جهان میپرداخت، و با اعتقاد به جهان شمولی اسلام به جنگ دشمنان عدالت میرفت. یادش در خاطرها همیشه مستدام باد.
فریادگر عصر خاموشی
زندگی شهید نواب صفوی از همان آغاز با نماز و قیام و بندگی خدا و نفی خداوندگاران زر و زور و تزویر همراه بود. او سیدی از خاندان علی بن ابی طالب علیهالسلام و میراثدار قیام حسین شهید علیهالسلام بود. او چون بلال بانگ اذان برداشته و میلههای آهنین زندان را در هم شکسته بود. ابوذر بود و به طواف معبود نشسته، در طواف خویش بانگ لا اله الاّ اللّه بر زبان داشت. او مالک اشتر بود و منشور حکومت در دست داشت. نواب، به منظور جبران خون شهیدان نهضت مشروطه مشروعه مردم را به قیام توابین میخواند. او رهبر نهضت خونخواهی خون شهیدانی چون آیات شهید شیخ فضل اللّه نوری، آقا نوراللّه اصفهانی و سیدحسن مدرس بود. او میخواست دولت انقلابی علوی را در سراسر ایران اسلامی بگستراند؛ اما افسوس که شب پرستان به وی فرصت ندادند.
تلاش برای اعزام نیرو به فلسطین
هنگامی که جنگ در فلسطین بین اعراب و یهود به خطرناکترین مراحل خود رسیده بود، و اخبار دلخراشی از وضعیت مسلمانان آن دیار به گوش میرسید، با تلاش فراوان نواب صفوی و یاران فداکارش، قریب پنج هزار نفر برای اعزام به فلسطین نام نویسی کردند و اعلامیهای با این مضمون ازطرف فداییان اسلام صادر شد:
«هو العزیز، نصر من اللّه و فتح قریب.
خونهای پاک فداییان رشید اسلام در حمایت از برادران مسلمان فلسطین میجوشد. پنج هزار نفر از فداییان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت سریع به سوی فلسطین را میخواهند و منتظر پاسخ سریع دولت میباشند. از طرف فداییان اسلام. سید مجتبی نواب صفوی».
شرکت در کنگره بزرگ اسلامی فلسطین
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، بیت المقدس از سوی ابرقدرتها به عنوان پایگاه یهود در خاور میانه انتخاب شد تا یهودیان با تشکیل حکومت یهود در سرزمین سبز فلسطین به سرزمین موعود خویش دست یازند. این رویا زمانی به تحقق میپیوست که صدها مسلمانْ آواره و کشته میشدند. ابتدای کار با خرید زمین و خانه و سپس با بمب گذاری و ایجاد وحشت، مردمِ مسلمانِ سرزمینِ مقدسِ فلسطین را از خانه و کاشانه خویش بیرون کردند. بدین ترتیب دانشمندان و بزرگان جهان اسلام برای مقابله با انتقال اراضی مسلمانان به یهودیها اقدام به تشکیل کنگره بزرگ اسلامی در شهر بیت المقدس نمودند. شهید نواب صفوی یکی از فعالان این کنگره بزرگ بود. وی به نمایندگی از ملت ایران در این کنگره عظیم از مبارزات مردم فلسطین حمایت نموده، سیاست صهیونیستی انگلستان را به شدت محکومت نمود که مورد تحسین سایر شرکت کنندگان قرار گرفت.
مرد میدان شهامت و شهادت
شهید نواب صفوی، بزرگمرد عرصه جهاد و شهادت بود. درباره شهامت و رشادت وی آوردهاند: نواب صفوی وقتی با هفتاد تن از میهمانان کنگره بزرگ اسلامی فلسطین برای تماشای بخش اشغالی قدس میروند، یک مرتبه روی سنگی قرار گرفته، عبایش را به کناری میاندازد و با لحنی آمرانه همراهان را به نماز در مسجد مخروبی که در یک کیلومتری شهر قدس قرار دارد، میخواند. وی میگوید: «هر کس آماده شهادت است همراه ما شود». آن گاه عبا بر دوش انداخته و راه میافتد و دیگران با ترس و تردید از پی او روان میشوند. سربازان اسرائیلی، مسلح، دست روی ماشه مسلسلها، از کار سید بزرگوار حیرت میکنند. نواب به مسجد میرسد. اذان میگوید و به نماز میایستد. تمامی اعضای کنگره به وی اقتدا میکنند و با طمأنینه و وقار نماز میخوانند و بعد از مدتی، به جایگاه خویش بازمیگردند.
نصیحت پادشاه اردن
شهید نواب صفوی، هیچ گاه فریضه امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. او حتی در ملاقاتهایش با بزرگان و احیانا پادشاهان، از فرصت استفاده میکرد و آنان را اندرز میداد. گویند: پس از به پایان رسیدن کنگره بزرگ اسلامیِ فلسطین در سال 1350 ق، ملک حسین پادشاه اردن از اعضای کنگره دعوت میکند تا ساعتی با آنها باشد. شهید نواب صفوی که از کارنامه دست نشانده اجانب آگاهی داشت، با هیبتی شکوهمند بر وی وارد شده، میگوید: «من هرگز با هیچ پادشاهی ملاقات ننمودهام، اما چون تو سیّد هستی و از فرزندان رسول خدایی، برای نصیحتت آمدم. ای پسر عمو، اگر کاشتن گندم بر پشت بام خانهها، رفع احتیاج از بیگانه میکند بهتر است به آن کار اقدام کنی؛ نه اینکه دست گدایی به سوی دشمنان اسلام دراز کنی ... تو باید از فلسطین دفاع کنی».
دعوت مردم به قیام
نهضت اسلامی و انقلابی فداییان اسلام که بر محور شرع مقدس اسلام شکل گرفته بود، در همان زمان و بعد از آن نتایج فراوان برای مردم شریف ایران اسلامی به ارمغان آورد. فداییان اسلام مردم را از خطرهایی که دین مقدس اسلام و منافع ملّی مردم ایران را تهدید میکرد، آگاه کردند و در اندک زمان موجی از حرکتهای مردمی را در سراسر کشور به وجود آورند. فداییان اسلام ضمن دعوت جوانان به اقدام بر ضد نظام نامشروع پهلوی و نهادهای ضد دین موفق شدند تا به مبارزه، شکل عقیدتی و مکتبی دهند و شکاف و ناهماهنگی میان نیروهای مبارز و ستمستیز را از بین ببرند و مبارزه را در مسیر اصلی آن، یعنی مبارزه با طاغوت و دیکتاتوری، هدایت کنند.
مبارزه علیه استعمار
شهید نواب صفوی از چهرههای شاخص ضد استعمار به شمار میرود. وی از همان ابتدا ضمن مبارزه علیه نظام و دربار، مبارزه با استعمار و اجانب را سامان بخشید و همواره در محافل دینی، سیاسی و اجتماعی آفتها و پیامدهای استبداد و استعمار را برای مردم بیان میکرد و قاطعانه و بیپروا در برابر استعمارگران و مزدوران داخلیشان موضع میگرفت. شهید نواب صفوی با صراحت تمام دیدگاه خویش را درباره بیگانگان چنین اعلام میکرد: «خونهای پاک برادران مسلمان ما، فرزندان اسلام و ایران، با هیچ بیگانهای، چه شمالی و چه جنوبی، راه آشنایی ندارد و آن کس که به بیگانه تکیه کند، فرزند اسلام و ایران نیست».
نواب و خونینجامگان همراه
روحانی شهید عبدالحسین واحدی
روحانی شهید سیدمحمد واحدی (برادر شهید عبدالحسین واحدی)
سید محمد واحدی پس از تیراندازی به حسین علاء همراه رهبرش، نواب صفوی، دستگیر و به همراه سایر همرزمانش شهد شهادت نوشید.
نصایح آخر
شهادت و انتقال پیکر نواب به قم
شهید نواب صفوی سرانجام پس از یک عمر مبارزه برای ایجاد حکومت اسلامی، در 27 دی ماه 1334 به کاروان شهدا پیوست.
چند سال پس از شهادت نواب صفوی، شهرداری تهران تصمیم گرفت قبرستان مسگرآباد را به پارک تبدیل کند. بنابراین، برخی از دوستان باوفای شهید نواب صفوی که قبرها را از قبل شناسایی کرده بودند، تصمیم گرفتند اجساد را به قبرستان وادی السلام قم منتقل کنند. دوستان نواب و از جمله برادر آن شهید پس از کندن قبرها، با بدن سالم نواب مواجه شدند؛ گویی همین چند لحظه پیش دفن شده بود. این افراد که در تاریکی شب اقدام به نبش قبر کرده بودند، موفق به خارج کردن اجساد نواب صفوی، سیدمحمد واحدی و مظفر علی ذوالقدر شدند، ولی نتوانستند اجساد سید عبدالحسین واحدی و خلیل تهماسبی را به قم منتقل کنند.
خطبهای همچون زینب علیهاالسلام
شهید نواب صفوی از منظر بزرگان
مقام معظم رهبری:من واقعا به نفوذ نواب در مدت عمرم کمتر کسی را دیدهام. باید گفت اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی، به وسیله نواب در من به وجود آمد.
علامه امینی رحمت الله علیه: «نواب، ذخیره خدا برای جهان تشیع است».
آیت الله طالقانی رحمت الله علیه: «فداییان اسلام یک اقدام انقلابی کردند، وکلای واقعی مردم را به مجلس فرستادند؛ اقدام انقلابی دیگر کردند، نفت ملی شد».
حضرت آیت اللّه سید صدرالدین صدر (پدر امام موسی صدر) خطاب به فداییان اسلام فرمود: «من تاکنون هر راهی را که نواب صفوی رفته، تأیید کردهام و هماکنون هم تأیید میکنم».
شهید حاج مهدی عراقی:
مرحوم نواب، جوانی ساده زیست بود. به این مقید نبود که زندگیِ تجمّلی داشته باشد.
همسر شهید نواب:
آقای نواب بینهایت عاطفی بودند. علاقه و عواطفشان به خانواده به گونهای بود که هرگز خشونت به خرج نمیدادند و هرگز معترض نمیشدند.
یوسف حنّا، خبرنگار لبنانی:
شهید نواب صفوی جسم نحیفی داشت، ولی روح بزرگی در این جسم نحیف حکومت میکرد.
سخنان کوتاه از شهید نواب
فرجام سخن
یکی اینکه خدمت به اسلام، حتما افراد فراوان و مال و امکانات زیاد نمیخواهد، بلکه با کمترین افراد و با امکانات محدود، البته با توکل بر خدا و ائمه علیهمالسلام ، میتوان تحولات بزرگی انجام داد.
و دوم اینکه در راه مبارزه، انسان باید از مال و جان خود بگذرد؛ چرا که لغزیدن و ترسیدن برای هر کدام از آنها، میتواند کارهای بزرگ را بینتیجه سازد.
منابع:
ماهنامه گلبرگ، ش37
ماهنامه گلبرگ، ش70
ماهنامه گلبرگ، ش82