زندگی نامه ی آية الله محمد علي شاه آبادي رحمت الله علیه
آية الله بيدآبادي كه خود فقيهي وارسته بود به تربيت فرزندانش همت و توجّه فوق العادهاي داشت و به بركت همين تلاش، فرزندانش هر يك چون ستارهاي تابناك بر تارك حوزههاي علميه درخشيدند.
كلاس نور
در سال 1304 ق. ناصرالدين شاه قاجار، آية الله بيدآبادي را به همراه دو فرزندش محمد علي و علي محمد به ترهان تبعيد كرد و محمدعلي ميرزا حسن آشتياني - كه خود از شاگردان بزرگ آية الله شيخ مرتضي انصاري بود - شركت نمود و فطرت توحيدي و عشق به شناخت معارف الهي او را به درس فلسفة حكيم بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت.
ميرزا محمدعلي نخستين سالهاي بلوغ را پشت سر ميگذاشت كه در كلاس درس عرفان نشست و آنگاه كه وارد هيجدهمين سال عمر خود شد در سال 1310 ق. به درجه اجتهاد نايل آمد.
او در سال 1312 ق. اولين و بهترين استاد خود يعني پدر مهربانش را از دست داد ولي اين حادثة تلخ نتوانست در روح او خللي ايجاد كند و به رغم مشكلات فراوان به تحصيل ادامه داد. وي حدود شانزده سال در تهران اقامت كرد و در اين مدت علاوه بر تحصيل به تدريس اشتغال داشت.[1]
در سال 1320 ق. ميرزا محمدعلي به قصد عزيمت به نجف اشرف و حضور در درس آية الله العظمي محمد كاظم خراساني (مشهور به آخوند خراساني) ابتدا راهي اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهي نجف گرديد. در اين سفر مادر و پدر همسرش نيز او را همراهي ميكردند.
در اين زمان ميرزا محمدعلي با آنكه خود مجتهد بود با شور و شوقي وصف ناپذير در درس آخوند خراساني حاضر ميشد. اقامت ايشان در نجف هفت سال طول كشيد و طي آن توانست در دو دوره كامل درس خارج اصول آخوند شركت كند كه نتيجه آن يك دوره شرح بر كتاب كفاية الاصول است كه به قلم ايشان نگارش يافته است.
همچنين ايشان در نجف در درس آية الله شيخ فتح الله شريعت (شيخ الشريعه) و آية الله ميرزا محمد حسن خليلي شركت ميجست.
پس از رحلت آخوند خراساني - كه آقا ميرزا محمد علي براي ايشان احترام فوق العادهاي قائل بود و او را عقل مجسم ميشمرد - جناب ميرزا راهي سامرا شد تا از خرمن علوم آية الله العظمي ميرزا محمد تقي شيرازي خوشه چيني كند. ايشان پس از درس استاد، در جايگاه تدريس مينشست و بسياري از شاگردان استاد در كلاس او شركت ميكردند.
در اين ميان ميرزاي شيرازي خود نيز به آية الله شاه آبادي توجه ويژهاي داشت و به همين دليل است كه آية الله شاه آبادي يكي از شش نفري است كه از ميرزاي شيرازي گواهي اجتهاد دريافت كرده است. چنانكه آيات عظام شيخ الشريعه اصفهاني، سيد اسماعيل صدر، شرياني، ميرزا خليل تهراني هم به عارف كامل شاهآبادي گواهي اجتهاد داده بودند.[2]
بازگشت
چون مردم تهران از ورود آية الله شاه آبادي به ايران مطلع شدند از ايشان خواستند كه به تهران برود و وي پذيرفت و چون منزل ايشان در خيابان شاه آباد (جمهوري اسلامي كنوني) بود به آية الله شاه آبادي معروف شد.
ايشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنراني مينمود و بعد به سبب كمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملك منتقل كرد.
آن بزرگوار از سال 1330 ق. تا 1347 ق. در تهران اقامت داشت. در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسيده بود يكي از مهمترين اقدامات آية الله شاه آبادي مبارزه با ظلم ستم شاهي وي بود، چنانكه امام «قدس سره» ميفرمايند:
«مرحوم آية الله شاه آبادي علاوه بر آنكه يك فقيه و عارف كامل بودند يك مبارز به تمام معنا هم بودند.»[3]
در اوج خفقان رضاخاني، آية الله شاه آبادي، از علماي تهران و ديگر شهرها خواست كه در اعتراض به ستمهاي شاه در پناه حضرت عبدالعظيم در شهر ري گرد آمده، متحصّن شوند. ولي علما نتوانستند ايشان را همراهي كنند و در حالي كه تنها دو نفر ايشان را همراهي ميكردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانيهاي كوبنده فجايع رژيم را براي مردم بازگو مينمود.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال 1347 ق. راهي شهر مقدس قم شد. و به تعليم و تربيت طلاب علوم ديني همت گمارد.[4]
سرّ عشق
«من پس از آنكه توسط يكي از منسوبين مرحوم شاه آبادي با ايشان آشنا شدم، در مدرسه فيضيه ايشان را ملاقات كردم و يك مسأله عرفاني از ايشان پرسيدم. شروع كردند به گفتن: فهميدم اهل كار است. به دنبال ايشان آمدم و اصرار ميكردم كه با ايشان يك درس داشته باشم و ايشان در ابتدا قبول نميكردند تا به گذر «عابدين» - يكي از محلات قم - رسيديم و بالاخره ايشان كه فكر ميكرد من فلسفه ميخواهم قبول كردند.
ولي من به ايشان گفتم كه فلسفه خواندهام و عرفان ميخواهم و ايشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم، تا بالاخره ايشان قبول كردند و من حدود هفت سال نزد ايشان فصوص و مفتاح الغيب خواندم.»
آية الله شاه آبادي به امام علاقه زيادي داشت به گونهاي كه هر گاه ميخواست او را صدا كند بدون آوردن پسوند يا پيشوندي همان گونه كه پدران فرزندان خود را صدا ميكنند ميفرمود:
روح الله! آري، او امام را روح خدا ميدانست. البته علاقه امام هم به استادش بسيار زياد بود تا آنجا كه هرگاه از ايشان نامي به ميان ميآورد ميفرمود: روحي له الفداء، جانم فداي او باد! اين مطلب در كتابهاي امام (ره) بخصوص در كتابهاي عرفاني ايشان كاملاً مشهود است.[5]
يكي ديگر از افرادي كه در قم از خرمن علم آيت حق، شاه آبادي خوشهها چيد آية الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي است.
آهنگ رجعت
شير بيشه حق
مأموران رضاخان، براي آنكه بتوانند صداي حق طلب آية الله شاه آبادي را خاموش كنند، منبر او را از مسجد جامع دزديدند ولي از آن پس ايستاده سخنراني ميكرد و ميگفت:
«منبر سخن نميگويد اگر ميخواهيد سخنراني تعطيل شود، بايد مرا ببريد و من هر روز قبل از اذان صبح تنهايي از منزل به طرف مسجد ميآيم، اگر عرضه داريد آن وقت بياييد و مرا دستگير كنيد.»!
بر پايه اين گفتار شجاعانه روزي عدّهاي روباه صفت براي دستگيري شيخ عارف به مسجد جامع حمله ور شدند و با بيشرمي تمام همچون لشكر يزيد چكمه پوشان وارد مسجد شدند كه ناگاه آيت حق نهيبي بر آنها زد و همگي آنها پا به فرار گذاشتند و براي دستگيري ايشان در بيرون مسجد كمين كردند و آنگاه كه آية الله شاه آبادي از مسجد خارج شده فرمانده آنها رو به شيخ عارف كرد و گفت: «آقاي شاه آبادي! آقاي شاه آبادي! تو بايد همراه ما بيايي كلانتري!».
آية الله شاه آبادي ايستاد و در حالي كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بياد!» و به راه خود ادامه داد.[7]
فقيه بيدار
او چند مرد صالح و مؤمن انتخاب كرد كه به دانشآموزان درس بدهند و خود نيز بر كار مدرسه نظارت داشت و هفتهاي يك بار سخنراني براي دانشآموزان و اولياي آنها، آنها را در حفظ شعاير اسلام راهنمايي ميكرد.
آيت حق براي امر به معروف و نهي از منكر اهميت زيادي قائل بود و در انجام اين واجب الهي از مردم و اهالي مسجد هم استمداد ميجست. چنانكه آوردهاند پزشكي كه در همسايگي ايشان بود با آوردن معلم موسيقي و وسايل آن، موجبات ناراحتي ايشان و همسايگان را فراهم كرده بود و چون حضرت آية الله شاه آبادي از او خواست كه از اين عمل شيطاني دست بردارد قبول نكرد!
آيت حق در سخنراني شب جمعه فرمود: «خوب است از اين پس هر كسي از جلو مطب اين دكتر ميگذرد با خوشرويي از او بخواهيد كه از اين عمل دست بردارد.»
چند روز گذشت. پزشك هر روز با دهها مراجعه كننده مواجه ميشد كه همگي به او تذكر ميدادند كه دست از اين عمل بردارد. او چارهاي جز تعطيل كردن كلاس نديد و آنگاه كه به آية الله شاه آبادي مواجه شد گفت:
«آقاي شاه آبادي! با قدرت ملت كار را تمام كردي... من جواب مراجع قضايي و قانوني را ميتوانستم بدهم ولي هرگز درباره اين روش مردمي نينديشيده بودم.»
آري، بر اثر تلاش خستگي ناپذير ايشان و ديگر مؤمنان كليه مراكز فساد در مدت كوتاهي از آن منطقه برچيده شد.[8]
تدريس
وي در حوزة علميه قم روزي نه تا ده درس تدريس ميكرد و نكته جالب توجه اينكه هر يك از علما كه در درسي از درسهاي ايشان شركت ميكرد، استاد را در همان رشته خاص بسيار ميستود؛ چنانكه امام (ره) كه در درسهاي عرفان ايشان حاضر ميشد استادش را در عرفان فوقالعاده ميستود و آية الله ميرزا هاشم آملي (ره) معتقد بود مهارت ايشان در فقه و اصول بيش از فلسفه و عرفان است.
آنچه ايشان تدريس مينمود عبارت بود از:
1. فقه و اصول (دورةسطح و خارج).
2. تفسير.
3. عرفان.
4. فلسفه و منطق و... كه دانش پژوهان بسياري از آنها استفاده ميكردند.[9]
در ذيل نام چند تن از آنان را يادآور ميشويم:
1. حضرت امام خميني (ره).
2. آية الله حاج شهاب الدين مرعشي نجفي.
3. آية الله حاج ميرزا هاشم آملي.
4. آية الله شيخ محمد رضا طبسي نجفي.
5. آية الله حاج محمد ثقفي تهراني (پدر همسر حضرت امام) و...
آثار
اينك مروري بر آثار آية الله شاه آبادي:
1. شذرات المعارف نام ديگر اين كتاب حرام الاسلام است و در ايران چند بار به چاپ رسيده است. اين كتاب در دو جلد جبيبي و دوباره مطالب اخلاقي و مبارزه با تهاجم فرهنگي است.
2. رشحات البحار. عربي و شامل 3 بخش است: الف: القرآن و العترة. ب: الايمان و الرجعه. ج: الانسان و الفطرة.
3. مفتاح السعاده في احكام العبادة (توضيح المسائل).
4. حاشيه نجاة العباد: چنانكه از نام آن بر ميآيد شامل حاشيههايي است كه ايشان بر كتاب نجاة العباد استاد بزرگ شيخ محمد حسن صاحب جواهر نوشته است.
5. منازل السالكين: موضوع اين كتاب اخلاق است كه در هزار منزل تنظيم شده است.
6. حاشيه كفاية الاصول آخوند خراساني.
7. حاشيه فصول الاصول.
8. رسالةالعقل و الجهل.
9. تفسيري مشتمل بر توحيد، اخلاق و سير و سلوك.
10. چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه و تعدادي كتب و رساله ديگر.[10]
وفات
جنازه پاك او را تشييع هزاران نفر از مردم مؤمن به حضرت عبدالعظيم منتقل و در مقبره شيخ ابوالفتح رازي (مفسر بزرگ) مدفون گشت.
پی نوشت
[1] . استادزاده، حوزه علميه شهيد شاه آبادي، ص 33 - 35؛ مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 181.
[2] . استادزاده، ص 36، مجله التوحيد، شماره 66، ص 36 - 130؛ مصاحبه مؤلف با آيت الله محمد شاه آبادي فرزند آيت الله العظمي شاه آبادي.
[3] . امام در ديدار با خانواده شهيد شاه آبادي - 9/2/1363.
[4] . مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 186 - 187؛ استادزاده، ص 41 - 47؛ مصاحبه با آيت الله شاه آبادي.
[5] . استادزاده، ص 48 - 50؛ سيماي فرزانگان، رضا مختاري، ج 3، ص 87 - 88؛ آيت الله سبحاني در درس خارج اصول؛ مصاحبه با آيت الله محمد شاه آبادي.
[6] . مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 187؛ استادزاده، ص 56 - 57.
[7] . مصاحبه با آيت الله محمد شاه آبادي، مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 188، به نقل از شيخ نورالله شاه آبادي؛ استادزاده، ص 57، به نقل از شهيد شاه آبادي.
[8] . مصاحبه با آيت الله محمد شاه آبادي، مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 186 - 189.
[9] . استادزاده، ص 61 - 63؛ مصاحبه با آيت الله محمد شاه آبادي.
[10] . آيينه دانشوران، سيد علي رضا ريحان يزدي، به كوشش باقري بيدهندي، ص 185؛ مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 5، ص 191 - 192؛ استادزاده، ص 73 - 74.