سيري کوتاه در زندگاني صادق آل محمد صلي الله و آله
منبع : راسخون
ولادت، کينه و القاب:
نکته اي که مي توان اشاره کرد اينست که با وجود اينکه اسم مبارک ايشان جعفر است اما ايشان به صادق مشهور گرديدند.مرحوم شيخ صدوق در علل الشرايع ص 234 در اين باره حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله ذکر مي کند که فرمودند: هنگامي که فرزندم جعفربن محمدبن علي ابن الحسين بن علي بن ابيطالب متولد شد، نام او را «صادق» بگذاريد زيرا به زودي در ميان فرزندان او کسي متولد خواهد شد که همنام اوست و بدروغ ادعاي امامت خواهد کرد و «کذّاب» ناميده مي شود.(5)
و حديثي نيز از امام سجاد عليه السلام روايت شده که: ابن خالد گويد از امام چهارم عليه السلام سؤال کردم امام بعد از شما کيست؟ فرمود: فرزندم محمد که شکافنده علوم است، پس از او جعفر که نام او نزد اهل آسمان صادق است عرض کردم با اينکه همه شما ائمه صادق هستيد چرا فقط نام او صادق است؟ فرمود: پدرم نه پدرش خبر داد که رسول خداصلي الله عليه و آله فرمود: هر گاه فرزندم جعفربن محمد تولد يافت نام او را صادق بگذاريد براي اينکه پنجمين نفر از فرزندان او کسي است که نام وي جعفر است و به جعفر کذاب مشهور مي باشد....(6)
مادر بزرگوار و دانشمند:
مسعودي در اثبات الوصيه ص 178 مي نويسد: أُم فروه از تمامي زنان زمان خود با تقواتر بود و احاديث فراواني از علي بن الحسين(ع) روايت کرده است.(8)
سيماي نوراني امام صادق عليه السلام:
امام جعفر صادق عليه السلام از نظر شمايل جسماني مردي معتدل و متوسط القامه،زيباروي و خوش سيما و داراي موي مشکي و مجعّد بود و ميان استخوان بيني اش کمي برجستگي داشت.در قسمت بالاي پيشاني اش خالي از مو و بر گونه اش خالي مشکين و در بدنش چند خال سرخ وجود داشت و نازک پوست بود.(11)
دوران حيات سياسي:
فعاليتهاي وسيع و گسترده ايشان همزمان با حکمراني چندين خليفه اموي بود که به ترتيب عبارتند از: 1-هشام بن عبدالملک 2-وليدبن يزيدبن عبدالملک 3-ابراهيم بن وليدبن عبدالملک 4-مروان بن محمد معروف به«مروان حمار»آخرين خليفه اموي.
علاوه بر اين حضرتش با تني چند از خلفاي عباسي مانند عبدالله بن علي بن عبدالله بن عباس معروف به سفّاح و برادرش منصور دوانيقي همعصر بود.
مکارم اخلاق:
کونوا دعاة الناس بغير السنتکم ليروا منکم الورع والاجتهاد الصلوة والخير فإنّ ذلک داعية.«با غير زبان دعوت کننده مردم به سوي حق باشيد تا آنان از شما ورع، کوشش، نماز، و کار خير را ببينند زيرا اين روش بهتري روش دعوت کردن آنها به سوي حق است.»(12)
مالک بن اُنس پيشواي مذهب مالکي مي گويد:جعفربن محمد در زندگي اش از يکي از سه حالت بيرون نبود، يا روزه بود يا نماز مي گزارد و يا ذکر مي گفت او از عابدان بلند مرتبت و زاهدان والا مقامي بود که از خدا مي ترسيد... سالي در سفر حج در محضر حضرتش بودم، زماني که مرکبش به ميقات رسيد تا مي خواست تلبيه بگويد صدايش در حلقوم مي بريد و نزديک بود که از مرکب بر زمين افتد.عرض کردم اي پسر رسول خدا ناگزير از گفتن تلبيه هستيد فرمود اي پسر ابوعامر در محضر خدا جسارت کنم و لبيک اللهم لبيک بگويم در حالي که بيم دارم خداوند در پاسخم بفرمايد لا لبيک و لاسعديک(13) حضرتش به هنگام نماز و تلاوت آيات الهي چنان حالي پيدا مي کرد که گويي با پرودگارش حضوري گفتگو مي کرد. وي يکبار در نماز و در حال قرائت حمدو سوره بيهوش شد و چون پس از نماز از علت بروز چنين حالتي از او پرسيدند فرمود:من پيوسته آيات الهي را تکرار مي کرد.تا آنکه حالي به من دست داد که احساس کردم آيات را از خداوند به صورت شفاهي مي شنوم.(14)
ايشان در زير لباسهايش پيراهني زبر و خشن مي پوشيد و روي آن جبّه اي پشمين و بر روي آن پيراهني زبر بر تن مي کرد و در اين مورد تأسي به سيره اجدادخويش مي نمود و راجع به زهد در دنيا مي فرمود:من زهّد في الدنيا أثبت الله الحکمة في قلبه وانطق بها لسانه و بصّره عيوباالدنيا، داءها و دواءها وأخرجه من الدنيا سالماً الي دارالسّلام «هر کسي در دنيا زهد ورزد خداوند حکمت را در دل او جايگزين و زبانش را بدان گويا مي کند و او را نسبت به عيبهاي دنيا، دردها و درمانهايش بينا مي سازد و سالم به سوي دارالسلام خارج مي کند.(15)
جود و بخشش و سخاوت سيره عملي وهميشگي ائمه اطهار بوده است و منحصر به امام خاصي نيست. آن حضرت نيز همواره به نيازمندان کمک مي نمود.روزي نيازمندي از حضرت تقاضاي کمک کرد امام هر چه در اختيار داشت به وي داد.فرد نيازمند مبلغ را گرفت و پس از سپاس از امام رفت. بعد از چند قدمي امام او را صدا زدند و به وي فرمودند:رسول خداصلي الله عليه وآله فرموده است: بهترين بخشش آنست که طرف را بي نياز کند.با اين بخشش تو را بي نياز نکرديم.بنابراين نگين انگشتري را بگير و دقت کن که براي آن ده هزار درهم داده ام به هنگام نيازمندي آن را به همين قيمت بفروش.(16)
هشام بن سالم مي گويد:روش امام صادق عليه السلام اين بود که چون پاسي از شب مي گذشت مبلغي پول بر مي داشت و کيسه اي نان و گوشت بر دوش مي گرفت و براي نيازمندان مدينه مي برد.(17)
ايشان در مورد صدقه بسيار سفارش مي نمودند، هارون بن عيسي گويد:امام صادق عليه السلام به پسرش محمد فرمود: از پولي که براي مخارج خانه گذاشته ايم چقدر باقي مانده؟ عرض کرد:چهل دينار، فرمود:تمام آن را به عنوان صدقه به مستمندان بده.عرض کرد:جز همين چهل دينار چيزي نمانده است حضرت فرمود:تمام آنرا صدقه بده.خداي متعال به جاي آن خواهد فرستاد آيا نمي داني هر چيزي کليدي دارد و کليد روزي صدقه است.محمد همه آن چهل دينار را صدقه داد.بيش از ده روز نگذشت که از جايي براي امام صادق عليه السلام چهار هزار دينار رسيد.حضرت فرمود:پسرم: ما چهل دينار به خدا داديم و ا و در عوض چهل هزار دينار به ما داد.(بحارالانوار ج47 ص38) از حديثي که اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه دارند فهميده مي شود که صدقه روزي را زياد مي نمايد.ايشان مي فرمايند:إذا املقتم فتاجروا الله باصّدقة:چون تنگدست شديد با صدقه دادن با خداي معامله کنيد.
شرايط سياسي:
در واقع امام صادق عليه السلام نتيجه کامل يک قرن پس از رسول خدا بودند که با همه تحولات علمي و فرهنگي وسيع که در اين دوران شکل گرفت، در نظر مورخان دوران بي ثباتي سياسي و بروز فتنه ها و آشوبها در جامعه اسلامي است.بني اميه حکومت را موروثي مي دانستند و بدعتهايي در اين بوجود آوردند و بطور علني به مخالفت با قرآن و سنت پيامبر برخاستند.سوء استفاده از بيت المال و گرايش به تجمل و سرگرم شدن به ساز و آواز و ظلم و تعدي به شيعيان عوامل انقاض آنان بود.
با سقوط حکومت اموي در هيجد همين سال امامت امام صادق عليه السلام عباسيان بر مسند خلاقت تکيه زدند آنان پس از استوار ساختن پايه هاي حکومت خود در مقابل اسلام علوي و رهبران آن در بعضي ابعاد ظلم و جنايت بر بني اميه پيشي گرفتند.تا جايي که کساني که هر دو عصر را درک نموده بودند چنين آرزو مي کردند:
يا ليتَ عدل بني العباس عادلنا
أنَّ عدل بني عباس في النّار
«کاش ستم مروانيان براي ما باز مي گشت و عدالت عباسيان در آتش مي افتاد.»
از جمله ويژگي هاي برجسته سياسي اين دوره پيدايش و گسترش شورشها و قيامها عليه حکومتداران است که مي توان بطور خلاصه به آن اشاره کرد.
1-قيامها در دوران امويان:شورش حارث بن سريج سال 116 در خراسان قيام کرد و مردم را به بيعت براي «الرضا من آل محمد» فرا خواند، قيام زيدبن علي در سال 121 ه در کوفه که در جنگي نابرابر پس از دو روز مقاومت به شهادت رسيدند.(18)به گفته مورخان زيد از نظر علم، زهد، شجاعت، تقوا و دينداري از بزرگان و چهره هاي سرشناس خاندان هاشمي بود. هشام از قيام او فوق العاده وحشت داشت و مصممم بود بشدت با خطرات او مقابله کند. امام صادق عليه السلام فرمود:خدا عمويم زيد را رحمت کند، هرگاه پيروز مي شد به قرار خود وفا مي کرد، عمويم زير مردم را به رهبري شخص برگزيده اي از آل محمد دعوت مي کرد وآن شخص منم.(19)
قيام يحيي بن زيد که به انگيزه انتقام خون پدر و اداي تکليف در دوران وليدبن يزيد به سال 125 صورت گرفت .،قيام عبدالله بن معاويه علوي در سال 127 در کوفه رخ داد.
قيامها در دوران عباسيان:
شورش مردم جزيره در سال 133 عليه حکومت سفاح، شورش مردم موصل در 123 عليه سفاح، قيام محمدبن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکيّه در سال 141 در مدينه، قيام ا براهيم بن عبدالله بن حسن در سال 145 در بصره و پس از تسلط بر بصره نمايندگاني به ا هواز، فارس فرستاد و نهضتي شکل گرفت.(20)
تأسيس دانشگاه جعفري يا حوزه علميه:
روز به روز به تعداد شاگران مي افزود، به گونه اي که تعداد آنها به چهار هزار نفر رسيد.
شيخ طوسي(وفات يافته460 ه.ق)در رجال خود تعداد شاگردان ا مام صادق(ع)را 3197 مرد و 12 زن نام مي برد.
«حسن بن علي بن زياد وشاء» که خود از اساتيد حديث، و از شاگردان امام رضا(ع)است، مي گويد:«من در مسجد کوفه نهصد استاد حديث را ديدم که از امام صادق(ع)نقل حديث مي کردند، و مکرر مي گفتند:قال الصادق، قال جعفربن محمد(ع»).
اين دانشگاه عظيم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محققق تربيت شدند، که هر کدام از شخصيت هاي بزرگ علمي به شمار مي آمدند، و گروهي از آنان داراي آثار علمي و شاگردان متعدد شدند.شيخ مفيد(وفات يافته 413 ه.ق)مي نويسد:«به قدري علوم ا ز امام صادق(ع) نقل شده که در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده است، و از هيچ يک از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حديث، نقل نشده است.»
با توجه به اين که شاگردان امام صادق(ع) به شيعيان انحصار نداشتند، بلکه ديگران نيز از خرمن فيض او خوشه مي چيدند.مالک، پيشواي فرقه «مالکي»در ضمن گفتاري گويد:«در علم و عبادت و پاک زيستي، برتر از جعفربن محمد(ع)هيچ چشمي نديده، و هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نکرده است.»ا بوحنيفه پيشواي فرقه حنفي، دو سال شاگرد امام صادق(ع)بود، به طوري که ا ين دو سال را اساس و سرمايه اصلي علوم خود دانسته و مي گويد:«لولا السنتان لهلک نعمان؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک مي شد.» از گفتني ها اين که:روزي منصور دوانيقي طاغوت عصر امام صادق(ع)، ابوحنيفه را احضار کرد و به او گفت:مردم شيفته جعفربن محمد شده اند و او را داراي شاگردان بسيار شده است، يک سري مسائل دشواري را نزد خود در نظر بگير، تا در ملأ عام از او بپرسي، تا او در پاسخ فروماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.
ابوحنيفه مي گويد:چهل مسأله مشکل نزد خودم رديف کردم، و به مجلس منصور دوانيقي در «حيره» حاضر شدم، ديدم جعفربن محمد(ع) در سمت راست منصور نشسته است، همين که چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تأثير شکوه و جلال او قرار گرفتم که خود را باختم، سلام کردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به ا مام رو کرد و گفت: «اين ابوحنيفه است.» امام فرمود: آري او را مي شناسم. سپس منصور به من رو کرد و گفت: «اي ابوحنيفه! مسائل خود را از جعفربن محمد(ع بپرس.» من سؤال هاي خود را مطرح کردم، هر سؤالي که از آن حضرت مي پرسيدم، او بي درنگ پاسخ مي داد، و ابعاد مسأله را بيان مي کرد، و مي گفت:عقيده شما در باره اين مسأله چنين است، و به عقيده مردم مدينه چنان است و به عقيده ما چنين مي باشد، در بعضي از موارد نظر آن حضرت با عقيده من موافق بود و در بعضي موارد با نظر اهل مدينه توافق داشت و گاهي با هر دو مخالف بود، و به اين ترتيب به چهل سؤال مطرح شده من پاسخ داد، آن گاه ابوحنيفه گفت: «أءليس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس؛
مگر نه اين است که دانشمندترين مردم آن کسي است که آگاه ترين آنها به اختلاف مردم به فتواها و مسائل فقهي باشد.از حوزه علميه امام صادق(ع)شاگردان برجسته اي که خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشيع به شمار مي آمدند و هر کدام مؤسس کلاسهاي بزرگ علمي، و صاحب تأليفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حکم، جابربن حيان، زراره بن اعين، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم ، مؤمن الطاق و...
هشام بن حکم علامه عصر خود بود و تعداد تأليفات او را که بيش تر در محور معارف و عقائد بويژه در باره مسأله امامت بود، تا 31 کتاب ذکر نموده اند.
جابربن حيان که او را پدر علم شيمي مي خوانند، يکي از شاگردان امام صادق(ع)بود که کتابي در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تأليف نمود.
کوتاه سخن آن که: تاريخ نويس و تحليل گر مشهور «ابن خلکان» مي نويسد:
«جعفربن محمد(امام صادق(ع)يکي از امامان دوازده گانه بر اساس مذهب اماميه، از بزرگان خاندان پيامبر(ص) است که به خاطر راستي و درستي رفتار و کردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضايل و کمالاتش مشهورتر از آن است که نياز به توضيح باشد.» سپس به عنوان نمونه يکي از شاگردانش، جابربن حيان را معرفي مي کند.(21)
شهادت امام جعفر صادق عليه السلام
ظاهر اين لفظها نشان مي دهد امام به مرگ طبيعي جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمي (به نقل مجلسي در بحار) نيز در کتابهاي ديگري آمده است: امام را زهر خوراندند.
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابوجعفر منصور او را زهر خورانيد و بايست چنين باشد، زيرا با کينه اي که منصور از او داشت و بيمي که از روي آوردن مردم بدو در دل وي راه يافته بود، آسوده نمي نشست.آنان که با تاريخ زندگي اين مرد آشنايند، مي دانند او را به کساني که براي رسانش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابومسلم بود که بر پايي دولت عباسيان مرهون رنجهايي است که او در اين باره بر خود نهاد.گناه ابومسلم چنان که از اسناد تاريخي برمي آيد، اين است که هنگام خلافت سفاح، به منصور چنان که بايد حرمت نمي نهاد، پس طبيعي است کسي را که از او مي ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند.ولي چنان که خواهيم ديد، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دريغ مي خورد.
کليني به اسناد خود از ابو ايوب روايت کند:نيم شبي منصور مرا خواست چون بر او درآمدم، بر کرسي نشسته بود و شمعي پيش روي داشت و نامه اي مي خواند و مي گريست.بر او سلام کردم. نامه را به سوي من ا نداخت و گفت:از محمدبن سليمان است.از مرگ جعفربن محمد خبر مي دهد و سه بار «انا لله و انا اليه راجعون»را بر زبان آورد و گفت:کجا مانند جعفر يافت مي شود؟سپس گفت: بنويس! در بالاي نامه نوشتم اگر شخص معيني را وصي قرار داده گردن او را بزن.چون پاسخ نامه رسيد، معلوم شد پنج تن را وصي خود کرده است:منصور، محمدبن سليمان، عبدالله، موسي و حميده.و در روايت ديگري به جاي محمدبن سليمان، محمدبن جعفر است و به جاي حميده، مولايي از موالي ابوعبدالله و اضافه دارد:منصور گفت اينان را نمي توان کشت.
يعقوبي از اسماعيل بن علي بن عبدالله بن عباس روايت کند:بر منصور درآمدم، ديدم ريش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسيدم، گفت: نمي داني به خاندان تو چه رسيده است.
-امير مؤمنان چه شده؟ سيد و عالم و باقي مانده گزيدگان آنان در گذشت.
-امير مؤمنان چه کسي؟
-جعفربن محمد!
-خدا امير مؤمنان را مزد دهد و او را براي ما باقي گذارد.
-جعفر از آنان بود که خدا در باره شان گفته است:«ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا» او از کساني بود که خدايش گزيد و از سابقان در خيرات بود.
ابن فضال روايت کند:نزد اُم حميده رفتم تا او را به رحلت امام تعزيت دهم.گريست و من از گريه او به گريه درآمدم.پس گفت:اگر ابوعبدالله را هنگام مرگ مي ديدي چيزي شگفت مشاهدت مي کردي.چشم خود را گشود و گفت:هر کس را با من خويشاوندي دارد گرد آوريد.همه را گرد آورديم.بدانها نگريست و گفت: شفاعت ما به کسي نمي دسد که نماز را سبک بدارد.
کليني به روايت خود از امام موسي بن جعفر روايت کند: من پدرم را در دو جامه شطوي کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه اي از جامه هايش و عمامه اي که از علي بن الحسين بود براي آنکه آن را به چهل دينار خريده بود.
يکي از اصحاب آن حضرت گفته است:بر او درآمدم موسي بن جعفر پيش روي او نشسته بود و او وي را وصيت مي کرد .آنچه از آن وصيت به ياد دارم اين است:
پسرکم وصيت مرا بپذير و گفتارم را به خاطر سپار.اگر آن را به خاطر سپاري خوشبخت زندگي خواهي کرد و ستوده خواهي مرد.
پسرکم!آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بي نياز بود، و آنکه ديده به مال ديگري دوزد مستمند مي ميرد.آنکه بدانچه خداي عزوجل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضاي او متهم کرده است.آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد.و آنکه گناه ديگري را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد.آنکه پرده از عيب ديگري برگيرد، عيبهاي درون خانه اش آشکار شود.آنکه شمشير ستم کشد، بدان کشته شود.آنکه براي برادر خود چاهي کند، خود در آن بيفتد.
آنکه با سفيهان بياميزد حقير شود و آنکه با علما نشيند وقار يابد.آنکه در جاهاي بد درآيد متهم شود. پسرکم حق را بگو!به سودت باشد يا به زيانت.از سخن چيني بپرهيز که آن کينه را در دلهاي مردم مي کارد.پسرکم!اگر جستجوي بخشش مي کني به معدنهاي آن روي آور.(22)
پی نوشت:
1-مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص297،اصول کافي چاپ بيروت ج1 ص472
2-بحارالانوار ج47 ص10
3-الامام الصادق، محمد حسين مظفر، نجف ج2 ص105
4-کشف الغمه ج2 ص155، بحارالانوار ج47 ص11
5-جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري و عموي حضرت مهدي(عج)مي باشد که ادعاي امامت بعد از برادر خويش کرد و به کذاب معروف بود.
6-احتجاج طبرسي ج1 ص49
7-اصول کافي ج1 ص472
8-پرتوي از زندگاني امام صادق(ع)-نورالله عليدوست خراساني
9-کشف الغمه ج2 ص210
10-مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص238
11ي-همان ج4 ص281
12-اصول کافي ج1 ص78
13-بحارالانوار ج47 ص16
14-همان ج67 ص320
15-کافي ج2 ص128
16-بحارالانوار ج47 ص61
17-همان ج47 ص38
18-مقاتل الطالبين ص95
19-سفينةالبحار ج1 ص578
20-تاريخ يعقوبي ج32 ص377
21-امام صادق(ع)از ديد ديگران، حجة الاسلام محمد محمدي اشتهاردي
22-زندگاني امام صادق(ع) (سيد جعفر شهيدي) ص85