نویسنده: آمارتیا سن
مترجم: وحید محمودی
مترجم: وحید محمودی
نوعی رویكرد قوی وجود دارد كه مزیت افراد را برحسب قابلیتهای آنها بیان میكند. در این نوع نگاه، فقر باید به عنوان محرومیت از قابلیتهای اساسی تعریف شود نه فقط كمبود درآمد كه معیار متعارف استاندارد برای شناسایی فقر است. البته، رویكرد «قابلیت-فقر» این باور را كه درآمد كم یكی از دلایل اصلی فقر است، از نظر دور نمیدارد. چرا كه كمبود درآمد میتواند دلیل اصلی برای محرومیت فرد از قابلیتها باشد.
در حقیقت، درآمد ناكافی، پیش شرط قوی فقر است. با پذیرش این نكته، این پرسش پیش میآید كه این همه هیاهو راجع به تعریف فقر از منظر قابلیتها (برعكس این كه برحسب ارزیابی استاندارد درآمدمحور دیده شود) چه ضرورتی دارد؟ دلایل من در دفاع از رویكرد «قابلیت- فقر» به شرح زیر است:
1) فقر به طور محسوسی برحسب محرومیت ناشی از كمبود قابلیت (این رویكرد بر محرومیتها تمركز دارد؛ محرومیتها برخلاف درآمد كه تنها اهمیت ابزاری دارد، از نقطه نظر نهادی حایز اهمیت است) قابل شناسایی است.
2) عوامل مختلف تأثیرگذاری روی محرومیت ناشی از كمبود قابلیتها و در نتیجه روی فقر واقعی تا اینكه روی كمبود درآمد (درآمد تنها عنصر در ایجاد قابلیتها نیست) وجود دارد.
3)رابطه ابزاری بین درآمد كم و قابلیت كم در میان جوامع مختلف و حتی خانوادهها و افراد مختلف متغیر است (اثر درآمد روی قابلیتها محتمل و مشروط است).
سومین مورد، بویژه، برای ملاحظه و ارزیابی سیاستهای عمومی مرتبط با كاهش فقر و نابرابری اهمیت دارد. دلایل مختلفی برای تغییرات، بسته به شرایط تاكنون در ادبیات مربوطه بحث شده است. در اینجا تأكید بر بعضی از آنها، بویژه در زمینه سیاستگذاری عملی، بیفایده نخواهد بود.
اول، رابطه بین درآمد و قابلیت به شدت تحت تأثیر چنین متغیرهایی است: سن فرد (برای مثال نیاز مشخص فردی پیر یا فردی جوان)، جنس (برای مثال از طریق مسؤولیتهای ویژه مادری و محرومیتهای فامیلی تحمیل شده در چارچوب سنت)، محل جغرافیایی (برای مثال، مستعد بودن برای سیل یا خشكسالی، یا بیامنیتی و خشونتهای شهری)، محیط بیماریهای واگیردار (نظیر بیماریهای فراگیر در یك منطقه) و متغیرهای دیگری كه فرد بر آنها یا كنترلی ندارد و یا كنترل كمی دارد. در مقایسه گروههای طبقهبندی شده جمعیتی برحسب سن، جنس، محیط جغرافیایی و نظایر آن، اینگونه تغییرات پارامتریك اهمیت ویژهای دارد.
دوم، برخی نارساییها میتواند بین 1-محرومیت درآمدی 2-گونهگونی در تبدیل درآمد به عملكردها وجود داشته باشد. ناتواناییهای ناشی از سن بالا، فلج بودن، و یا بیماری، یكی از تواناییهای انسان در كسب درآمد را كاهش میدهد. با وجود آنها تبدیل درآمد به قابلیت نیز مشكل خواهد شد؛ فرد افلیج یا مبتلا به بیماری شدید برای دستیابی به تواناییهای یكسان، در مقایسه با افراد سالم، درآمد بیشتری (برای مراقبت و درمان) احتیاج دارد و به عبارت دیگر، «فقر واقعی» (برحسب محرومیت ناشی از كمبود قابلیت) ممكن است، به طور قابل توجهی، از فقر درآمدی شدیدتر باشد. چنین محرومیتی، میتواند به عنوان عامل عمدهای، علاوه بر كمی درآمد، در ارزیابی سیاستهای عمومی كمك به افراد مسن و دیگر گروههای استثنایی، مدنظر قرار بگیرد.
سوم، تركیب درون خانوار پیچیدگیهای روش درآمدی اندازهگیری فقر را بیشتر میكند. اگر درآمد خانوار به طور نابرابر توزیع و به نفع برخی از افراد خانواده مصرف شود (برای مثال، اگر سنت پسرسالاری در تخصیص منابع خانواده حاكم باشد)، سطح محرومیت اعضای فراموش شده خانوار (برای مثال دختران در سنت پسرسالاری) در روش درآمدی به طور كامل منعكس نخواهد شد. این بحثی اساسی در بسیاری از زمینههاست؛ در بسیاری از كشورهای آسیایی و امریكای شمالی تبعیض جنسی عامل اصلی در تخصیص و توزیع درآمد و داراییهای خانوار است. محرومیت دختران را با تمركز بر محرومیتهای ناشی از كمبود قابلیتها (میزان مرگ و میر، بیماری و سوء تغذیه و محرومیتهای درمانی و غیره) را بهتر از نگاه [صرف] به درآمدها میتوان بررسی كرد.
این مسأله، در بحث نابرابری و فقر كشورهای اروپا و شمال امریكا نقش محوری و مهمی ندارد؛ با وجود این، پیش فرضهایی كه اغلب به طور ضمنی مطرح شده و دال بر نبود مصداقی از بحث نابرابری جنسی اولیه در كشورهای غربی است، قدری گمراهكننده است. برای مثال، ایتالیا یكی از بالاترین میزانهای كار پنهان زنان را، در مقایسه با مشاغل رسمی، داراست كه در محاسبات ملی نیز اینگونه مشاغل غیررسمی منظور شده است. محاسبه زمان و نیروی كار صرف شده و محرومیتهای اجتماعی ناشی از این مشاغل حتی در تجزیه و تحلیل فقر كشورهای اروپا و شمال آمریكا حایز اهمیت است. نكته مهم دیگری كه باید در ملاحظات مربوط به «سیاستهای عمومی» در اغلب كشورهای دنیا، در نظر گرفته شود عامل تقسیم بندیهای بین فامیلی است.
چهارم، محرومیت نسبی برحسب درآمد میتواند به محرومیت مطلق برحسب «قابلیتها» منجر شود. به طور نسبی فقیر بودن در كشوری ثروتمند، میتواند نقصان قابل ملاحظهای برای قابلیت باشد، حتی اگر درآمد مطلق چنین فرد فقیری برحسب معیارهای متعارف (استاندارد جهانی) بالا باشد. در كشورهای ثروتمند، خرید كالا و دسترسی به سطح مساوی كاركرد اجتماعی، مستلزم درآمد بیشتری است. این ملاحظه- كه ابتدا آدام اسمیت آن را در كتاب «ثروت ملل» (1776) مطرح كرد برای فهم جامعه شناسانه از فقر اهمیت محوری دارد، چنانچه رانسیمن (1)، پیتر تاونسند (2) و دیگران نیز به تحلیل آن پرداختهاند.
برای مثال، مشكلاتی كه برخی از گروههای مردم به هنگام مشاركت در زندگی اجتماعی تجربه كردهاند میتواند در مطالعه «طردشدگی اجتماعی» (3) مهم باشد. نیاز به مشاركت در زندگی اجتماعی ممكن است به تقاضا برای تجهیزات نو (نظیر تلویزیون، ویدئو، اتومبیل و نظایر آن)، در كشوری كه چنین تسهیلاتی، كم و بیش، فراگیر است (برخلاف نیازهای رایج كشورهای كم ثروت) منجر شود. چنین تقاضایی در كشوری ثروتمند بر فقرای نسبی فشار وارد میكند، حتی اگر درآمد بیشتری نسبت به مردم كشورهای كم ثروت داشته باشند. در حقیقت پدیده تناقضآمیز (پارادوكسی) گرسنگی در كشورهای ثروتمند- حتی ایالات متحد آمریكا- با تقاضاهای رقابتی ناشی از چنین مخارجی ارتباط دارد.
نقش رویكرد «قابلیت» در تحلیل فقر این است كه كمك میكند تا شناخت ماهیت و علل فقر و محرومیت از طریق تغییر توجه اولیه از ابزار (و مورد ویژهای كه معمولاً توجه فزایندهای به آن شده است، یعنی درآمد) به اهدافی كه مردم آنها را دنبال میكنند و به آزادیهایی كه این هدفها را تأمین میكند، ارتقا یابد. نمونههای به اختصار ذكر شده، نمایانگر درك مضاعفی است كه در پرتو این تعمیم پایهای حاصل میشود. محرومیتها را باید در سطح بنیادیتر و در ارتباط تنگاتنگ با «تقاضای اطلاعاتی» (4) عدالت اجتماعی مدنظر قرار داد. از این روست كه اهمیت رویكرد «قابلیت-فقر» نمایان میشود.
پینوشتها
1.W.G.Runciman
2.Peter Townsend
3.Social exclusion
4.Informational demand
سن، آمارتیا، (1394)، توسعه به مثابه آزادی، ترجمهی وحید محمودی، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ چهارم