دانستنی هایی درباره هفتمین اختر تابناک امامت

شخصيت‌هاي برجسته و ممتاز، كساني هستند كه بر همه ابعاد زندگي انساني توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور مي‌كنند و به درجه عالي آن دست مي‌يابند. آنها در عين آنكه در ميدان زهد و پارسايي يگانه‌اند، در ميدان جهاد و مبارزه نيز يكّه‌تاز هستند و در عين آنكه با ديدن يتيم سرافكنده، بر اثر مهر و عاطفه، اشك مي‌ريزند، با ديدن طاغوت سركش هر چه خشم دارند، بر ضد او آشكار مي‌نمايند و به اصطلاح، جامع اضداد هستند.
سه‌شنبه، 8 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانستنی هایی درباره هفتمین اختر تابناک امامت
دانستنی هایی درباره هفتمین اختر تابناک امامت
دانستنی هایی درباره هفتمین اختر تابناک امامت

تهیه کننده:سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون

اشاره:

شخصيت‌هاي برجسته و ممتاز، كساني هستند كه بر همه ابعاد زندگي انساني توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور مي‌كنند و به درجه عالي آن دست مي‌يابند. آنها در عين آنكه در ميدان زهد و پارسايي يگانه‌اند، در ميدان جهاد و مبارزه نيز يكّه‌تاز هستند و در عين آنكه با ديدن يتيم سرافكنده، بر اثر مهر و عاطفه، اشك مي‌ريزند، با ديدن طاغوت سركش هر چه خشم دارند، بر ضد او آشكار مي‌نمايند و به اصطلاح، جامع اضداد هستند.
امام موسي كاظم(علیه السلام) در عين آنكه انساني رئوف و مهربان بود، در برابر طاغيان سركش، خشمگين بود. در عين آنكه استاد پارسايان بود، يكه‌تاز ميدان جهاد و عرصه سياست بود. امام كاظم(علیه السلام) نهمين اختر آسمان عصمت و هفتمين ستاره درخشان فضاي دل‌انگيز امامت، تبلوري از ارزش‌هاي والاي انساني بود و لحظه‌لحظه عمر پربارش، درس‌هاي بزرگ اسلامي را الهام مي‌بخشيد.[1]
«امام موسي كاظم(علیه السلام) در روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال صدوبيست‌وهشت هجري قمري درروستاي ابواء ـ بين مكه و مدينه ـ به دنيا آمدند و پنجاه‌وپنج سال زندگي كردند. ايشان در بيست‌ويك سالگي به امامت رسيدند. كنيه مباركشان «ابوابراهيم» و «ابوالحسن» بود و به كاظم و باب‌الحوائج شهرت داشتند. امام در زمان خلافت منصور، مهدي، هادي و هارون‌الرشيد زندگي مي‌كردند و سال‌ها در زندان هارون‌الرشيد بودند. ايشان ابتدا در زندان بصره بودند و بعد هارون دستور داد كه امام را به زندان بغداد ببرند. در همان‌جا بود كه يحيي بن خالد با خرما ايشان را مسموم كرد. مدفن شريف امام كاظم در شهر كاظمين است و زمان شهادتشان بيست‌وپنج رجب سال صدوهشتادوسه هجري قمري».[2]
«امام موسي بن جعفر(علیه السلام) همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامه‌ريزي فكري و آگاهي عقيدتي و مبارزه با عقايد انحرافي ادامه داد. آن حضرت با دلايل استوار، بي‌مايگي افكار الحادي را نشان مي‌داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه مي‌ساخت. كم‌كم‌جنبش فكري امام درخشندگي يافت و قدرت علمي‌اش دانشمندان را تحت‌الشعاع خود قرار داد. اين كار بر حاكمان حكومت عباسي سخت و گران آمد و به همين دليل با شيفتگان مكتبش با شدت و فشار و شكنجه برخورد كردند».[3]
«امام كاظم(علیه السلام) عابدترين، زاهدترين، فقيه‌ترين و كريم‌ترينِ مردم زمان خود بود. هرگاه دو سوم از شب مي‌گذشت، نمازهاي نافله را به‌جا مي‌آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مي‌داد و هنگامي‌كه وقت نماز صبح فرا مي‌رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مي‌كرد و از ترس خدا آن‌چنان گريه مي‌كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مي‌شد و هرگاه قرآن مي‌خواند، مردم پيرامونش جمع مي‌شدند و از صداي خوش او لذت مي‌بردند. آن حضرت، صابر، صالح، و امين لقب يافته بود و به سبب تسلط بر نفس و فرو بردن خشم، به كاظم مشهور گرديد».[4]

مادر امام کاظم علیه‏السلام

مادر امام موسی کاظم حمیده بربریه، معروف به «حمیدة الصفا» بود. امام صادق علیه‏السلام درباره ایشان فرموده‏اند: «حمیده مثل زَرناب و تصفیه شده، از آلودگی‏ها و پلیدی‏ها پاک است و این از لطف خدا بر من و امام بعد از من است که پای چنین بانوی پاک دامنی را به خانه من گشود».

القاب امام کاظم (علیه السلام)

لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبایک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده می شود :
1. ابو الحسن الاول ـ ابو ابراهیم ـ ابو علی ـ ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیه‏ی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشته‏اند که پس ازحضرت علی (علیه السلام) امام کاظم امام رضا امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (علیه السلام) است.
ابو الحسن الاول: امام موسی (علیه السلام) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (علیه السلام) است.
2. کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعه‏ی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.
3. عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطه‏ی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.
4. صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.
5. باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربه‏های فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهره‏مند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیده‏اند او را «باب الحوائج» نامیده‏اند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفته‏های این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .
6. صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.
7. الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانت‏داری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.

کودکی امام موسی کاظم(علیه السلام)

امام موسی کاظم علیه‏السلام از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب می‏کرد و در بحث‏های علمی شرکت می‏جست و در عین ناباوری اطرافیان، فردی کهنه‏کار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق علیه‏السلام و اصحاب گردیده بود. مسئله امامت این کودک بعد از امام جعفر صادق علیه‏السلام و جانشینی رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و هادی و راهنما بودن او محبوبیتی مضاعف نزد پدر به وجود آورده بود.

جوانی امام و کار و اشتغال

امام موسی کاظم علیه‏السلام با این‏که وضع مالی امام جعفر صادق علیه‏السلام بد نبود و او می‏توانست راحت و بی‏غم زندگی کند و آسان بخورد و بپوشد و روزگار بگذراند، در جوانی در مزرعه پدر کار می‏کرد و با دیگر کارگران، دوش به دوش، در برابر آفتاب به کشاورزی می‏پرداخت ناگفته نماند این امر سبب نمی‏شد که او خود را از شرکت در مجالس درس پدر محروم کند یا لطمه‏ای به دیگر وظایف او وارد آورد.

شهادت پدر و امامت آن حضرت

امام موسی کاظم علیه‏السلام بیست سال از دوران زندگی پدر را درک کرد که برای او بسیار گران‏قدر و پر ارج بود. محضر پدر برای او از آن بابت ارزنده بود که او قدر پدر، امام و استاد خود را می‏شناخت و چه بهره‏ها که از اشراقات آن استاد و پدر گرامی برای او حاصل نمی‏شد. منصور عباسی که زنده بودن امام جعفر صادق علیه‏السلام را سدی برای خود می‏دانست به طراحی نقشه قتل آن حضرت پرداخت و به حضرت زهر خورانید. امام پس از خوردن زهر بیمار و بستری شد و در فاصله اندک به دیدار اجداد پاکش شتافت و سکان امامت را به امام موسی کاظم که بیست سال بیشتر نداشت سپرد. امام کاظم علیه‏السلام نیز همان راه و روش پدر را تعقیب کرد.

امام بر حق

مردم، پس از شهادت حضرت صادق(علیه السلام) براي امر ولايت دچار سردرگمي شدند؛ زيرا خفقان موجود در دولت عباسيان اين اجازه را به امام نمي‌داد تا علناً امام بعد از خود را براي عموم مردم معرفي كند، لكن افراد باايمان و زيرك، با توجه به معرفتي كه از امام معصوم(علیه السلام) داشتند، با روش‌هايي امام خود را پيدا مي‌كردند. ابن شهر آشوب از ابوعلي راشد نقل مي‌كند: «جمعي از مردم نيشابور براي پرداخت حقوق مالي خود به امام زمانشان، محمد بن علي نيشابوري را انتخاب كردند و سي هزار دينار و پنجاه درهم و دو هزار طاقه پارچه به او دادند تا به امام برساند. در ميان اموال، اموال زني به نام شطيطه بود به اين صورت: يك درهم پول و پارچه حريري كه به دست خودش بافته بود و چهار درهم ارزش داشت. با اين حال آن زن مؤمن از دادن حقش به امام ـ اگر چه بسيار كم بود ـ حيا نكرد و خجالت نكشيد، اما مردم براي اينكه اين اموال به دست امام برحق برسد، چاره‌اي انديشيدند. آنها سؤالات شرعي خود را در هفتاد ورق نوشتند و در هر ورقي تنها يك سؤال را مرقوم كردند و مابقي را براي جواب، سفيد گذاشتند. بعد آنها را روي هم گذاشتند و پيچيدند و چند مُهر بر آن گذاشتند تا كسي آن را باز نكند و به محمد بن علي گفتند اين جزوات را شب به امام بده و فردا پس بگير. پس اگر ديدي مهرها شكسته نشده، مهرها را باز كن و ببين آيا جواب داده شده است يا نه؛ اگر پاسخ داده شده بود، او امام برحق است. پس اموال را به ايشان بسپار، وگرنه اموال را پس بياور.
آن شخص به مدينه رسيد و به پيش عبدالله افطح، پسر امام صادق(علیه السلام) رفت، اما او را آن‌طور كه بايد نيافت و حيران از كوچه‌ها مي‌گذشت و از خداوند براي پيدا كردن راه مستقيم مدد مي‌جست. ناگاه پسري را ديد كه به او گفت: «اجابت كن آن كسي را كه مي‌خواهي» و او را به در خانه موسي بن جعفر(ع)، فرزند ديگر امام برد. علي بن محمد مي‌گويد: «هنگامي‌كه به حضور حضرت رسيدم،‌چون آن حضرت مرا ديد، فرمود: براي چه نوميد مي‌شوي اي ابوجعفر؟ منم حجت‌الله و وليّ خدا؛ به سوي من آي! آيا ابوحمزه مرا به تو نشناسانيد در مسجد جدم، رسول خدا(ص) بعد حضرت فرمود: «آن اوراق را روز گذشته جواب دادم. پس حالا بياور درهم شطيطه را كه وزنش يك درهم و دو دانگ است و كيسه‌اي كه چهارصد درهم در آن است و آن پارچه ابريشمي كه در پشت جامه آن دو برادر بلخي است.» من از فرمايش حضرت سخت شگفت‌زده شدم و آنچه را امر فرموده بود، در برابر حضرت نهادم. بعد حضرت پارچه شطيطه و آن درهم ناچيز را برداشتند و حرفي را كه شطيطه در نيشابور زده بود تكرار كردند درست به همان عبارت و بعد فرمودند: «اي ابوجعفر! سلام مرا به شطيطه برسان و اين هميان پول را كه چهل درهم دارد به او بده به عنوان هديه من و بگو قسمتي از كفن‌هاي خودم را كه خواهرم حليمه دختر امام صادق(علیه السلام) با دست خود بافته و از پنبه‌هاي قريه مادرم فاطمه(س) است براي او فرستادم و بگو كه او نوزده روز بيشتر زنده نيست. پس شانزده درهم از آن هميان را خرج خود كند و بيست‌وچهار درهم آن را صدقه دهد و من هم بر جنازه او نماز خواهم خواند. و اي ابوجعفر! اگر ديدار با من را كتمان كني براي تو بهتر است.» امام قسمتي از مال‌ها را هم نپذيرفتند و امر فرمودند: «آنها را به صاحبانشان پس بدهم و در مورد سؤال‌ها هم سفارش كردند كه مهرها را باز كنم و آنها را ببينم.» من سه مهر را شكستم و سه سؤال را با پاسخي دقيق و فصيح يافتم و به نيشابور برگشتم. هنگامي كه به ديار خود رسيدم ديدم، اشخاصي كه حضرت اموالشان را قبول نفرموده، فطحي‌مذهب شده‌اند و عبدالله افطح را به امامت برگزيده‌اند، اما شطيطه بر مذهب خود باقي‌است و درست بعد از نوزده روز شطيطه از دنيا رفت و حضرت درحالي‌كه سوار بر شتر بود براي تشييع او آمد و دوباره بعد از مراسم دفن سوار بر شتر به طرف بيابان رفت و فرمود: «سلام مرا به دوستان خود برسان و بگو من و كساني كه بعد از من و در جايگاه امامت هستند بر جنازه هر كدام از شما هر كه باشيد حاضر مي‌شويم، پس، از خدا بپرهيزيد و تقوا پيشه كنيد در امر خودتان».

خلفای زمان امام کاظم علیه‏السلام

امام کاظم علیه‏السلام در بیست سالگی به امامت رسیدند، مدّت امامتشان سی و پنج سال بود و در زمان حیات ایشان چهار خلیفه عباسی به نام‏های منصور دوانقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید به حکومت رسیدند. امام در زمان هارون‏الرشید و در زندان سندی بن شاهک،به دستور هارون‏الرشید به شهادت رسید.

دیدگاه هارون‏الرشید درباره امام کاظم علیه‏السلام

مقام بلند امام موسی کاظم علیه‏السلام چنان بود که حتی مخالفان امام هم به حقانیت ایشان اعتراف کرده‏اند، ولی به دلیل عناد با ایشان، همواره در اماکن عمومی از ابراز آن خودداری می‏کردند؛ از جمله هارون‏الرشید به پسرش مأمون می‏گوید: «ای پسر، موسی بن جعفر امام و پیشوای مردم و حجت خدا برای مردم و بندگان خلیفه خداست، من در ظاهر، امام مردمان هستم و با زور بر او چیره شده‏ام، به خدا قسم، او به مقام رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از همه مردم حتی من شایسته‏تر است و لیکن اگر بخواهد در این امر با من نزاع کند، چشمش را بیرون می‏آورم؛ زیرا خلافت عقیم است، او وارث پیغمبران است، اگر علم و روش صحیح می‏خواهی، باید از او یاد بگیری».

استناد به آیه مباهله

هارون را اصرار بر این مسئله بود که بنی‏عباس از نظر وراثت به مقام خلیفگی پیامبر سزاوارترند؛ زیرا عباس جدّ اصلی اینان عموی پیامبر بود. غافل از آن که مسئله امامت عهدی الهی است، نه منصبی مالی و ارثی. امام موسی کاظم علیه‏السلام نیز در مقام استدلال و اثبات حقانیت خود به آیه مباهله استناد می‏کرد که در آن رسول‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، علی علیه‏السلام و خاندان او، فاطمه علیهاالسلام و حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام ، را نفس و جان خود معرفی کرد.

ادامه نهضت علمی و فرهنگی

امام موسی کاظم علیه‏السلام پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصت و امکانی برای تحقق این هدف سود می‏جست و لحظه‏ای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدّث و مفسر و مبلّغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.

توصیه به تعقّل

امام موسی کاظم علیه‏السلام مردم را به تفکر و تعقل دعوت می‏کرد و متذکر می‏شد که هرچیزی راهنمایی دارد و راهنمای عقل، تفکر است و از نشانه‏های تفکر، سکوت و خاموشی است. این خود سبب می‏شود که افراد کم‏تر سخن بگویند و بیشتر بیندیشند تا حقایق را به دست آورند. امام موسی کاظم علیه‏السلام در این‏باره می‏فرماید: «آدمی از سوی خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهرْ خدا و انبیا و ائمه‏اند و حجت باطن عقل است».

پرهیز از تنبلی

امام موسی کاظم علیه‏السلام همانند پیامبر اسلام(س) مشوّق کار و فعالیت بود و خود الگوی کار و تلاش مشروع در نزد مردم بود و می‏فرمود: «از تنبلی و سستی بپرهیزید که این امر مانع بهره‏گیری شما از دنیا و آخرت است» آن بزرگوار در تشویق به کار می‏فرمودند: «آن‏گاه که کار برای تأمین زندگی خانواده و عیال باشد، نوعی از جهاد و دارای همان پاداش است».

زندگی مورد نظر

امام موسی کاظم علیه‏السلام هم‏چون جد بزرگوارشان امام سجاد علیه‏السلام در قالب دعاهایی به هدایت و آموزش مردم می‏پرداختند. آن حضرت در دعاها و اعمال ماه رجب نوع زندگی مطلوب و هدفمند را به زیباترین بیان به تصویر کشیده‏اند: «خدایا، از تو می‏خواهم که زندگی مرا، زندگی پاک و پاکیزه‏ای قرار دهی، به من گشایش و فراخی و نیز آزادی ورهایی عنایت کنی؛ به من آن زندگانی بخشی که در آن امنیت و تندرستی همراه با فروتنی و قناعت و سپاس‏گزاری باشد و عافیت و پرهیزکاری و پایداری در آن موج زند».

توصیه امام به تفریحات سالم

امام موسی کاظم علیه‏السلام با بیانی الهام‏گرفته از وحی الهی، در سفارش به مناجات و عبادت خداوند می‏فرمایند: «بکوشید که اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: بخشی را برای مناجات با خدا، بخشی را برای امور زندگی، و ساعتی را برای معاشرت با دوستان و افراد مطمئن ـ کسانی که عیب‏های شما را به شما بشناسانند و در نبود شما، دوستدار شما باشند ـ و بخشی را هم برای تفریحات و لذت‏های حلال خالی کنید که به وسیله این تفریحات حلال است که می‏توانید سه برنامه قبلی را درست انجام دهید».

مکارم الاخلاقی

سجایای اخلاقی امام موسی کاظم علیه‏السلام ، چنان آشکار بود که شیعه و سنی به آن اعتراف می‏کنند؛ از آن جمله یکی از بزرگان اهل تسنّن می‏گوید: او پیشوایی بزرگ‏قدر و جلال، شأن و مرتبه‏اش از همه بالاتر بود، در عبادت مشهور و از اطاعت خدا نگاه‏بانی و مراقبت می‏کرد کرامت وجودی داشت، شب‏ها را به سجده و نماز می‏گذراند و روزها را با صدقه دادن و روزه گرفتن سپری می‏کرد، هر گاه به او بدی می‏کردند نیکویی می‏کرد، به دلیل کثرت عبادتش عبد صالح نامیده شد و در عراق به باب الحوائج معروف شد؛ زیرا هر کس به ایشان متوسّل می‏شد، به حاجت خود می‏رسید.

مصداق انسان کامل

در بررسی زندگانی ائمه اطهار علیه‏السلام ، آنان را مصداق انسان کامل می‏یابیم. درباره سیره زندگی امام کاظم علیه‏السلام آمده است که ایشان از تمام خلق، عبادتش بیشتر و معرفتش درباره پروردگار کامل‏تر بوده، علمش از دانش‏مندان عصرش بیشتر و گذشت و جوان مردی‏شان همگان را به اعجاب درآورده، شب‏ها برای بیچارگان و بیوه زنان و یتیمان آرد و خرما می‏برد، قرآن کریم بسیار تلاوت می‏کرد و در آثار قدرت الهی تفکر می‏فرمود، تلاوت قرآنش هر شنونده‏ای را مجذوب و به گریه وا می‏داشت، در صبر و شکیبایی بی‏مانند و همیشه سپاس گزار و بردبار بود، شب زنده‏دار و باوقار بود، حتی مخالفان ایشان نیز به خلق و خوی ایشان در کتاب‏های خود اعتراف کرده‏اند و رفتار و کردار و گفتار حکیمانه‏شان را بیان نموده‏اند.

بخشش جود و کرم حضرت امام کاظم علیه‏السلام

امام موسی کاظم علیه‏السلام از اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و از خاندان انسان‏های الهی و فردی بخشنده و بزرگ منش بوده‏اند. درباره سخاوت ایشان گفته‏اند:
امام کاظم علیه‏السلام کیسه‏های طلا را به مردم می‏بخشید. در حجاز و عراق کیسه‏های اعطایی حضرت، به نام کیسه‏های موسوی مشهور بود، او مخالفان و بد خواهان را از راه بخشش و کرم دوست می‏کرد، با فقیران می‏نشست و از افراد تهی‏دست دل‏جویی می‏کرد، آزاد و بنده را برابر می‏دانست و می‏فرمود: همه مخلوق خداوند و فرزندان آدم هستیم.

توصیه به کار و کوشش

علی بن حمزه، از یاران حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام ، می‏گوید: روزی ایشان را در باغستان و نخلستانی دیدم که کار می‏کرد و عرق می‏ریخت، عرض کردم: خادمان شما کجا هستند که چنین عرق می‏ریزید؟ فرمود: آن‏که از من و پدرم بهتر بود، کار می‏کرد و عرق می‏ریخت (منظور ایشان امیرمؤمنان علیه‏السلام بود) این کار پیامبران و اولیا و اوصیای آنان است.

فرزندان آفتاب

امام موسی کاظم علیه‏السلام فرزندان بسیار داشتند که مشهورترین فرزند پسر ایشان، امام رضا علیه‏السلام و با فضیلت‏ترین دختران ایشان، حضرت فاطمه معروف به معصومه علیهاالسلام است. امام موسی کاظم علیه‏السلام درباره امام رضا علیه‏السلام فرمود:
همانا علی بزرگ‏ترین اولاد من است و خوش رفتارترین و محبوب‏ترین آنان نزد من است.

بخشش به شاعر

حضرت کاظم علیه‏السلام در زمان منصور دوانقی در روز عید نوروز، به دربار او احضار شدند. منصور با هدف عوام فریبانه‏ای مأموران خود را موظف کرد که تمام هدیه‏هایی که برای خلیفه از گوشه و کنار مملکت‏های بزرگ اسلامی فرستاده بودند، جمع آوری کنند و تمام آن‏ها را به حضرت بدهند، با این‏که ارزش آن اموال بسیار بود. شاعر بینوایی، سه بیت شعر در مرثیه جد بزرگوارش؛ حضرت امام حسین علیه‏السلام سرود و برای آن پیشوای عالی قدر خواند، امام تمام آن مال را به او بخشید.

عالِم کتب آسمانی

امام کاظم علیه‏السلام عالم و بیان کننده کتاب‏های آسمانی بودند و به همان صورت نخستین و راستین آن‏گونه که انبیا آورده بودند، همه را می‏دانستند. روزی نصرانی‏ای، خدمت امام کاظم علیه‏السلام رسید، امام به او فرمود: تا چه اندازه به کتاب خودتان آشنایی داری؟ گفت: من عالم هستم و تأویل آن را هم می‏دانم. امام انجیل را قرائت کرد. او گفت: جز حضرت عیسی علیه‏السلام کسی انجیل را این گونه قرائت نمی‏کرد. باز حضرت تورات را خواند، عرض کرد: این همان حقیقتی است که پیامبران آورده‏اند. او پنج سال در خدمت آن پیشوای روحانی و عالم ربانی بود و اسلام آورد.

سجده نور

امام کاظم علیه‏السلام چنان شیفته عبادت حق بود که هیچ چیز، نمی‏توانست ایشان را از این حضور باز دارد، حتی آن حضرت در زندان در مناجات با پروردگار می‏فرمود:
خداوندا من همیشه از تو گوشه خلوت و خاطر راحت درخواست می‏کردم تا تو را عبادت کنم، اکنون شکر می‏کنم که دعای مرا مستجاب کرده‏ای.
فضل بن ربیع زندان‏بان امام می‏گوید: موسی بن جعفر علیه‏السلام وقتی نماز صبح را می‏خواند، مشغول تعقیب می‏شد، سپس به سجده می‏رفت تا آفتاب طلوع می‏کرد و بعد از آن بر می‏خاست و نماز می‏خواند، وقتی نماز ظهر و عصر را با نافله‏ها به جا می‏آورد، باز به سجده می‏رفت تا آفتاب غروب می‏کرد و پیوسته نماز و تعقیب می‏خواند، او تا وقتی نزد من بود، این گونه خو می‏کرد.

باب الحوائج

تا تابش خورشید، تلألؤ ماه و نور مهتاب به جا مانده است، موسی بن جعفر علیه‏السلام بر آورنده نیازهای مستمندان است. ای امید ناامیدان، به آن لحظه که تو را باب الحوائج خوانند و تو را در پیش گاه پروردگار شفیع قرار دهند تا نیازشان را بر آوری و ای مظهر کامل حقیقت و عرفان! عاجزانه از آستان مقدست خواهانیم، از خداوند بطلبید تا معرفت کامل شما اهل بیت علیه‏السلام را، به ما عنایت فرماید. یا وجیها عِنْدَاللّه‏ اِشْفَعْ لَنا عِنداللّه‏

آزمایش الهی

مؤمنان در آزمایش‏های الهی آزموده می‏شوند که دانسته شود آیا لب به گله می‏گشاید یا چون ایوب نبی علیه‏السلام همه آزمایش‏ها را با موفقیت پشت سر می‏گذارد. دریافتن چنین چیزی، به میزان ایمان انسان پیوسته هست و با این آزمون‏ها، روح سیر صعودی به سوی کمال را می‏پیماید و به سر منزل هستی می‏رسد. امام کاظم علیه‏السلام می‏فرماید:مؤمن مثل کفّه ترازوست؛ هر چه ایمانش زیاد شود، بلایش بیشتر می‏شود!
«هارون براي اينكه بتواند از حيثيت امام كاظم(علیه السلام) بكاهد، يك كنيز جوان بسيار زيبا را مأمور كرد كه خدمتكار امام در زندان شود، اما بعد از مدتي خبر آوردند كه اين كنيز مانند امام كاظم(علیه السلام) به سجده افتاده و تسبيح خدا را مي‌گويد. هنگامي ‌كه هارون كنيز را نزد خود آورد، علت را از او پرسيد. كنيز گفت: وقتي اين مرد (امام كاظم(ع)) را ديدم، ديگر هيچ نفهميدم، فقط فهميدم كه در عمرم خيلي گناه كرده‌ام و بايد توبه كنم».[5]
«روزي امام كاظم(علیه السلام) از كوچه‌اي مي‌گذشت كه از يكي از خانه‌هاي آن صداي ساز و پايكوبي به گوش مي‌رسيد. يكي از خدمتكاران از آن منزل بيرون آمد و امام از او پرسيد: ‌صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ خدمتكار از اين سؤال امام تعجب كرد و گفت: از خانه‌اي به اين مجللي معلوم است كه صاحب آن آزاد است. حضرت فرمود: «بله، آزاد است؛ اگر بنده بود، اين سر و صداها از خانه‌اش بلند نمي‌شد.» خدمتكار وقتي به داخل منزل بازگشت، ماجرا را براي صاحب‌خانه تعريف كرد. صاحب‌خانه وقتي فهميد اين حرف را امام كاظم(علیه السلام) بيان فرموده، با پاي برهنه سريع از خانه بيرون رفت و خود را به پاي امام انداخت و گفت: آقا! من از همين ساعت مي‌خواهم بنده خدا باشم».[6]
و او كس نبود جز بشر حافي كه به سبب آنكه پابرهنه در پي امام دويده بود، به «حافي» معروف شد.
«رسيده بود به در خانه امام؛ در زد: به مولايم بگوييد صفوان به ديدار ايشان آمده است. چيزي نگذشت كه امام موسي بن جعفر(علیه السلام) صفوان را به حضور پذيرفت، صفوان مؤدبانه در نزد امام نشست و گفت: آيا از من راضي هستيد مولاي من؟ امام كاظم(علیه السلام) فرمود: «اي صفوان همه چيز تو نيكو و پسنديده است جز يك چيز. صفوان با نگراني چشم دوخت به چهره امام؛ چه كار كرده است كه امام آن را نمي‌پسندد؟
ـ فدايت شوم، آن چيز چيست؟
ـ كرايه دادن شترانت به هارون.
صفوان اصلاً فكر نمي‌كرد كه در اين كار اشكالي وجود داشته باشد. به امام عرض كرد:
ـ فدايت شوم، من شترانم را براي لهو و لعب كرايه نداده‌ام، آنها را در راه مكه استفاده مي‌كنند.
ـ مي‌دانم، ولي آيا از هارون كرايه نمي‌گيري؟
ـ‌چرا فدايت شوم.
ـ كرايه‌ات را كه همان اول نمي‌گيري؟
ـ نه، بعد از برگشتن از سفر، كرايه را مي‌دهد.
ـ اگر هارون بميرد، آيا مي‌تواني كرايه بگيري؟
ـ‌نه، فدايت شوم.
ـ پس تو دوست داري هارون زنده باشد تا بتواني كرايه‌ات را بگيري.
صفوان سكوت كرد، حالا فهميد كه علت آزردگي امام كاظم(علیه السلام) چيست، گفت: آري مولاي من، شما درست مي‌گوييد، من دلم مي‌خواهد كرايه‌ام را بگيرم و براي اينكه كرايه‌ام را بگيرم دوست دارم هارون زنده بماند.
ـ بدان كه هر كس بقاي ظالم را دوست داشته باشد، از ايشان است، هر كس از ايشان باشد، اهل دوزخ است».[7]

دری از معرفت پروردگار

امام صادق علیه‏السلام درباره فرزندشان امام کاظم علیه‏السلام می‏فرمایند:
در میان مسلمانان کسی دارای برتری اخلاقی، مانند فرزندم موسی نیست. او برتری‏های برجسته و بلندمرتبه دارد و در زهد و تقوا، مانند عیسی بن مریم است. او حلم، حکمت، بخشش و معرفت دارد و آن‏چه مردم به آن نیازمندند، در نزد اوست و او اختلاف از بین آنان بر می‏چیند. در دین امامی بزرگ است که دارای حسن خلق و سخاوت و احسان است. او دری از درهای معرفت پروردگار است.

نيايش پيشواى هفتم

پيشواى پارسايان، حضرت سجاد عليه‏السلام درباره نماز مى‏فرمايد: «حق نماز بر تو اين است كه بدانى با آن به ميهمانى خدا مى‏روى و در پيشگاه او مى‏ايستى و چون اين را دانستى، سزاوار است كه مانند بنده‏اى خوار و حقير، خواستار، ترسان، اميدوار، بى‏مقدار و بزرگ دارنده كردگار نمازت را با جان و دل به پا دارى».
به راستى كه بهترين ساعت‏ها در نظر امام موسى بن جعفر عليه‏السلام ، همان ساعت‏هايى بود كه با خداى خود خلوت مى‏كرد و به راستى او حق نماز را به بهترين شيوه رعايت مى‏نمود. درباره آن حضرت گفته‏اند كه وقتى براى نماز يا دعا در برابر خداوند مى‏ايستاد، اشك از چشمانش سرازير مى‏شد و قلبش به تپش مى‏افتاد. هنگامى كه امام كاظم عليه‏السلام به دستور هارون به زندان افتاد، چنين فرمود: «خداوندا! چه بسيار مدت بود كه از تو مى‏خواستم مرا براى عبادت خويش فراغت دهى. اينك دعايم را به اجابت رساندى. پس تو را سپاس مى‏گويم».

سفارش به نماز

نماز، ستون دين و نور چشم مؤمن است. انسان هرچه زودتر و در سال‏هاى پايين‏تر با نماز آشنا شود، الطاف الهى را سريع‏تر درك مى‏كند. انسانى كه از كودكى با نماز انس بگيرد، زودتر شيرينى عبادت را مى‏چشد و از فرو رفتن در گرداب آلودگان پرهيز مى‏كند. به همين علت است كه پيشوايان معصوم، فرزندان خود را پيش از سن تكليف با نماز آشنا مى‏ساختند. امام موسى بن جعفر مى‏فرمايد: «هنگامى كه فرزندانتان به هفت سالگى رسيدند، آنها را به نماز فرمان دهيد».

پارسايى

امام هفتم، سرآمد پارسايان و از نعمت‏هاى دنيا روگردان بود. درباره اين صفت نيكوى آن حضرت نقل شده است كه فردى مى‏گويد: «به خانه‏اى كه امام در آنجا نماز مى‏خواند، وارد شدم. در آنجا چيزى جز يك كيسه از برگ خرما و شمشيرى آويخته و قرآن مجيد نديديم.» آن حضرت افزون بر آن، اموال فراوان و حقوق شرعى بسيارى را كه نزدش جمع مى‏شد و زمين‏هاى كشاورزى متعلق به خود را سخاوتمندانه به درماندگان و محرومان انفاق مى‏كرد.

ارزش دانش در جوانى

يكى از مهم‏ترين و زيربنايى‏ترين عوامل پيشرفت انسان، بهره‏گيرى از دانش است. دانش‏آموزى در دوره جوانى، اهميت ويژه‏اى دارد؛ زيرا افزون بر اينكه مايه رشد و تكامل شخصيت او در آينده است، سبب حفظ دين و معرفت الهى او نيز مى‏شود.
همچنين دانش آموختن در دوره جوانى دوام و ثبات بيشترى دارد. امام موسى بن جعفر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «هر كه در جوانى دانش بياموزد، همانند نقشى روى سنگ باقى مى‏ماند».

كار

هدف از كار، به دست آوردن مقدمات زندگى بهتر با حفظ ارزش‏ها و قراردادهاى اجتماعى است. به همين دليل، در اسلام، كار و كسب حلال و تأمين نيازهاى خود و خانواده، با رعايت شرع و قانون واجب دانسته شده است. امام كاظم عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايد: «هر كس در پى روزى حلال رود تا خود و خانواده‏اش را بهره‏مند سازد، اجر او همانند سربازى است كه در راه خدا جهاد مى‏كند».

بخشش و سخاوت

سخاوت، يكى از مهم‏ترين صفات پيشواى هفتم بود. امام كاظم عليه‏السلام امكانات مالى خود را كه از راه كشاورزى به دست آورده بود، در اختيار نيازمندان مى‏گذاشت. كمك‏هاى حضرت به مردم معروف بود و نقل شده است كه اگر بخشش ايشان به كسى مى‏رسيد، بى‏نياز مى‏شد. نقل كرده‏اند هرگاه كسى او را مى‏آزرد و به او بدى مى‏كرد، آن حضرت به جاى مقابله به مثل، از سر عطوفت و بزرگوارى، برايش كيسه‏اى حاوى هزار دينار مى‏فرستاد.

بخشش بى‏نظير

امام موسى بن جعفر عليه‏السلام با اطرافيان و بعضى از فرزندان خويش به قصد رفتن به زمين كشاورزى‏اش از مدينه خارج شد. پس از رسيدن به مزرعه، در يكى از مناطق نزديك آنجا به استراحت پرداخت. در اين ميان، غلامى سياه، فصيح و گشاده‏زبان وارد شد، در حالى كه مقدارى نان روغنى داشت كه خود پخته بود. او خدمت امام رسيد و گفت: اين را براى شما هديه آورده‏ام. حضرت، هديه را پذيرفت و غلام برگشت و باز با دسته‏اى هيزم خدمت ايشان آمد و عرض كرد: اين هيزم‏ها را براى شما هديه آورده‏ام. امام اين بار نيز هديه او را پذيرفت و آن‏گاه كه مولاى او را ملاقات كرد، آن غلام را با مزرعه‏اى كه در آن كار مى‏كرد، از مولاى وى خريد. سپس غلام را آزاد كرد و مزرعه را نيز به او بخشيد.

صبر كريمانه

بردبارى و شكيبايى نيز از ويژگى‏هاى موسى بن جعفر عليه‏السلام بود. امام همواره به فرزندان خود توصيه مى‏كرد تا به صفت والاى صبر آراسته شوند و به ايشان امر مى‏كرد تا از كسانى كه بر آنان بدى كرده‏اند، گذشت كنند. ايشان به فرزندان خويش مى‏فرمود: «پسران من! شما را به چيزى سفارش مى‏كنم كه هر كس آن را رعايت كند، بهره‏مند شود. هرگاه كسى نزد شما آمد و در گوش راست شما سخنى گفت كه بر شما ناگوار بود، سپس به طرف چپ شما رفت و عذرخواهى كرد، عذرش را بپذيريد».

آراستگی امام موسی کاظم(علیه السلام)

امام موسی کاظم علیه‏السلام در آراستگی و نظافت هم‏چون امامان قبل از خود بود و با سر و وضعی آراسته و لباس و جامه‏ای پاکیزه و مرتب در بین مردم حضور می‏یافت. لباس آن حضرت از بَس نظیف و مرتب بود به نظر فاخر می‏آمد. به هنگام بیرون آمدن برای دیدار با مردم یا حضور در مجلسِ درس، با وضعی آراسته و مرتب در جمع مردم حاضر می‏شد و این را نوعی حرمت‏گزاری نسبت به مردم به حساب می‏آورد. کفش آن حضرت تمیز و زیبا و راه رفتنشان نه تند بود و نه کند. سعی و حرکتش موقّرانه و از روی متانت بود.

صوت خوش قرآن

امام موسی کاظم علیه‏السلام دارای آوائی خوش در تلاوت قرآن بود. عشق به قرآن آن آوا را حزین‏تر و جاذب‏تر ساخته و با صدای خوش و لحنی زیبا آن را قرائت می‏کرد. در حین قرائت قرآن در عالمی دیگر بود. چنان قرآن تلاوت می‏کرد که گویی آن آوا از سراسر وجودش برمی‏خواست و کل وجود و اعضای آن حضرت سرگرم تلاوت قرآنند؛ آن‏چنان که شنوندگان از حرکت باز می‏ماندند و به آوای تلاوت او گوش فرا می‏دادند.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

معرفی حضرت از زبان خود

روزی امام موسی کاظم علیه‏السلام از مسجدالحرام برخاست که بیرون رود. وقتی سوار مرکب شد و حرکت کرد، فردی از دیدن شکوهش متحیر شد و پرسید: تو که‏ای؟ امام علیه‏السلام فرمودند: «اگر نسب مرا می‏پرسید من فرزند محمدمصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم حبیب خدایم. از نسل اسماعیل ذبیح اللّه‏ و فرزند ابراهیم خلیل هستم. اگر از شهر من می‏پرسی، من اصالتا از شهر و دیاری هستم که واجب است مسلمانان در طول عمر یک بار برای انجام وظیفه [گذاردن حج و مناسک] بدان‏جا آیند. اگر از مفاخر من می‏پرسی، از خاندانی هستم که بینیِ گردن‏کشان و ستمگران را به خاک مالیده، باعث شدند مردم راه هدایت را بشناسند و به سوی توحید روی آرند. اگر شهرت مرا خواهی، من از آل محمدم که خدای دستور داده است که در نماز بر ما درود فرستند».

نجات جان علی بن یقطین

علی‏بن یقطین از شاگردان و یاران حضرت بود که به سفارش امام موسی کاظم در دستگاه خلافت بود تا به دست‏گیری از یتیمان و مستضعفان بپردازد. سخن‏چینان به هارون خبر دادند که وی طرف‏دار امام موسی کاظم علیه‏السلام است. هارون در مقام بررسی درستی این خبر، چندین نوبت علی بن یقطین را آزمود. یکی از آنها بدین قرار است که هارون روزی بر سبیل انعام پولی و لباس و جبّه‏ای به علی بن یقطین داد. او نیز عین هدیه را برای امام موسی کاظم علیه‏السلام ارسال کرد. امام پول و لباس را قبول و جبه را به وی باز گرداند و فرمود که از آن خوب نگه‏داری کن تا روزی تو را به کار آید. هارون روزی علی بن یقطین را احضار کرد و خبر آن جبّه را گرفت. چون به وی خبر داده بودند که علی بن یقطین آن جبّه برای امام موسی کاظم علیه‏السلام فرستاده است. علی بن یقطین گفت: آن جبّه را معطور و مهمور کرده و در صندوقی نهاده است و به غلامی دستور داد تا برود و آن جبّه را نزد هارون بیاورد. غلام رفت و جبه را حاضر کرد و پیش روی هارون نهاد. نظر هارون تغییر کرد و علی بن یقطین را مورد مرحمت قرار داد و آن خبرچین را به صد تازیانه کیفر کرد.

هدایت اهل فسق به دست امام کاظم(علیه السلام)

روزی حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام از جلو خانه «بُشْر» می‏گذشت. صدای ساز و آواز شنید. از خدمت‏گزاری که برای کاری به دَرِ خانه آمده بود سؤال کرد: «صاحب تو آزاد است یا بنده؟» خدمت‏گزار گفت: مولای من آزاد است. حضرت فرمود: «راست گفتی، اگر او بنده بود از خدا پروا می‏کرد و چنین نمی‏کرد». وقتی خادم داخل خانه شد بُشْر علت تأخیر او را جویا شد. او هم ماجرا را نقل کرد. از شنیدن ماجرا در بُشْر تحولی رخ داد. با پای برهنه بیرون دوید و خود را به حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام رسانده، عذرخواهی کرد و بعد از گریه و زاری در حضور مبارک آن حضرت توبه کرد و از اعمال زشت گذشته خود پشیمان شد و بعد از این ماجرا از عابدان و زاهدان روزگار شد .

ضمانت امام کاظم(علیه السلام)

علی بن یقطین از خواصّ اصحاب امام کاظم علیه‏السلام بود که در دستگاه خلافت هارون دارای منزلتی بس عظیم بود و شیعه بودن خود را از دیگران پنهان می‏کرد. در کتاب رجال کبیر نقل است که حضرت موسی‏بن جعفر علیه‏السلام به او فرمودند: «یک موضوع را برای من ضامن شو تا من سه موضوع را برای تو ضمانت کنم که عبارتند از: سالم ماندن از گزند شمشیر دشمن، گرفتار نشدن به نداری، و در امان ماندن از اسارت و زندان». علی‏بن‏ابن‏یقطین گفت: آن موضوعی که من باید ضامن شوم چیست؟ حضرت فرمود: «ضمانت دهی هر وقت یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی». علی‏بن یقطین ضامنت کرد و امام علیه‏السلام هم ضامن آن سه موضوع شد.

امام کاظم(علیه السلام)و حکومت بر دل‏ها

هارون‏الرشید، خلیفه عبّاسی، با این که قدرتمندترین خلیفه عباسی بود از این‏که می‏دید مردم احترام فراوانی به امام کاظم علیه‏السلام می‏کنند به شدت ناراحت بود و تمام تلاشش این بود که نفوذ معنوی امام علیه‏السلام را خنثی کند. او از این‏که می‏شنید مردم حقوق و مالیت‏های اسلامی را مخفیانه به موسی بن جعفر علیه‏السلام می‏پردازند و با این عمل خود در واقع حاکمیت ایشان را به رسمیّت شناخته، از حکومت عبّاسی بیزاری می‏جویند، سخت رنج می‏برد. روی همین اصل بود که روزی هارون امام علیه‏السلام را کنار کعبه دید و به ایشان گفت: «تو همان هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی بر گزیده‏اند؟ امام فرمودند: «اَنَا اِمامُ القُلُوبِ و اَنْتَ اِمامُ الجُسُوم؛ من بر دل‏های مردم حکومت می‏کنم و تو بر تن‏ها».

معنی جواد از نظر امام کاظم(علیه السلام)

مردی از امام کاظم علیه‏السلام معنی جواد را پرسید ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر منظور تو از بنده جواد، است باید بدانی که جواد کسی است که هرچه از جانب خدا بر او واجب است ادا کند و بخیل کسی است که تکلیف الهی را ادا نکند، و اگر مقصود تو جواد بودن خداست باید بدانی که خداوند چه ببخشد و چه دریغ کند جواد است؛ چون اگر ببخشد چیزی را بخشیده که از آن تو نبوده است و اگر هم دریغ ورزد، آنی را دریغ کرده که از آنِ تو نبوده است».

دست‏گیری حضرت از مستمندان

آن حضرت تهی‏دستان مدینه را شناسایی می‏کرد و شبانه برای آنان پول و چیزهای دیگر می‏برد و آنان نمی‏دانستند که این پول‏ها از جانب کیست.

بررسی زندگانی علمی موسی بن جعفر علیه‏السلام

بلندای دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ‏ترین پشتوانه‏های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راه‏های نابودی رهایی می‏یابد. شخصیت علمی امام کاظم علیه‏السلام از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظره‏های علمی، پاسخ‏گویی به شبهه‏های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته، نمونه‏های برجسته‏ای از جایگاه والای علمی امام کاظم علیه‏السلام است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می‏ماندند، حل می‏کرد. گنجینه‏ای پایان‏ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. بسیاری از ساده‏اندیشان به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره‏های علمی تشکیل می‏دادند، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره‏ای نمی‏دیدند. از این رو، به بلندی مقام او اعتراف می‏کنند و سر تسلیم فرود می‏آورند.

آیت پیشوایان

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم علیه‏السلام که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره‏مندی از بیکران دانش ائمه علیهم‏السلام نزد ایشان شرفیاب می‏شد. خود می‏گوید: روزی نزد امام صادق علیه‏السلام رفته و پرسیدم: «[پس از شما [عهده‏دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام فرمود: «از جمله نشانه‏های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می‏شود، این است که به سرگرمی نمی‏پردازد و دل مشغول بازیچه نمی‏شود و از کارهای بیهوده پرهیز می‏نماید». در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر علیه‏السلام وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله‏ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق علیه‏السلام سازگاری می‏یابد. کمی دقت کردم. دیدم او به بزغاله چنین می‏گوید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق علیه‏السلام او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی‏پردازی».

پاسخی دانشورانه

«ابو حنیفه» آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق علیه‏السلام و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندکی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سکوی دهلیز نشست. در همین حین کودکی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می‏رود؟» کودک، عالمانه پاسخی جامع و کامل به او داد. ابوحنیفه با شگفتی از او پرسید:« نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر علیه‏السلام هستم».

کودک بزرگ

«ابوحنیفه»، روزی به خانه امام صادق علیه‏السلام رفت. امام کاظم علیه‏السلام در آن زمان سن کمی داشت. ابوحنیفه تصمیم گرفت برخی از سئوالات خود را از او بپرسد. به همین دلیل گفت: «گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام کاظم علیه‏السلام فرمود:«... اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته‏ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا این که بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنابر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است». ابوحنیفه، پاسخ کامل سؤالش را از دانشمندی به ظاهر کوچک، دریافت کرد و به خانه‏اش بازگشت.

شکوفه‏ای بر شاخسار وحی

امام صادق علیه‏السلام ، امام کاظم علیه‏السلام را در اوان کودکی، برای تحصیل، به مکتب خانه‏ای فرستاد. انگیزه امام از این کار، تحصیل فردی امام کاظم علیه‏السلام نبوده؛ چراکه در آن دوره هیچ کس جز امام صادق علیه‏السلام نمی‏توانست چیزی بر اندوخته علمی آن کودک فرزانه بیفزاید. شاید این کار امام صادق علیه‏السلام به انگیزه تشویق دیگر کودکان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه‏هایی چنین بوده است. امام کاظم علیه‏السلام می‏فرماید: روزی از مکتب خانه به سوی منزل بازمی‏گشتم، به خانه رسیدم و لوحی که با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: از زشت گویی و زشت کاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مکن.» آن گاه به من فرمود:«حال این بیت شعر را که گفتم، تو کامل کن». من بیت شعر را این گونه کامل کردم: «و هر کس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیکی‏ات به او [بیفزا». پاسخ‏های دیگر فرزند به سؤال‏های پدر بزرگوارش، تحسین ایشان را به دنبال داشت.

نوح آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم

یکی از نزدیکان امام صادق علیه‏السلام به نام «فیض بن مختار» می‏گوید: به منزل امام رفتم. پس از اندکی موسی بن جعفر علیه‏السلام که نوجوانی بود، وارد شد و سلام کرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم. امام صادق علیه‏السلام با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد و با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان کشتی‏ای هستید و این نوجوان که تو به او محبت نشان دادی، کشتیبان شما می‏باشد». مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسک حج به مکه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سکه‏ای را که همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم که هزار سکه آن را از سوی من به امام صادق علیه‏السلام و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام کاظم علیه‏السلام بدهد. پس از مدتی امام را زیارت کردم. امام صادق علیه‏السلام به من فرمود:«آیا مرا با فرزندم موسی برابر می‏دانی؟ [که در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی]» عرض کردم: «مولای من! من این کار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [که فرمودید: شما کشتی نشین و او کشتیبان شیعیان است]». امام به نشانه تأیید سری تکان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این کار را نکردم، بلکه این پروردگار بزرگ است که چنین مقام شامخی به او داده است.»

محرم راز

«ابابصیر» روزی از امام کاظم علیه‏السلام پرسیدند: امام را چگونه می‏توان شناخت؟ امام فرمود: «امام را از چند راه می‏توان شناخت؛ نخست این که امامت او توسط امام پیشین تصریح شده باشد. دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه‏ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن شروع کند و آن مسئله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم همه زبان‏ها را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می‏گویند، به همان زبان پاسخ دهد». سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود:«پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه‏ها را خواهی دید!» در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت‏زده شد. امام رو به ابابصیر کرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هریک از گروه‏های مردم را بداند و نه تنها زبان آن‏ها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می‏داند.»

جلوه گیتی فروز دانش

امام کاظم علیه‏السلام در مجلسی با فردی سخن می‏گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت: «آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می‏داند.» در همین افکار غوطه می‏خورد که متوجه شد امام با تندی به او می‏نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می‏دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته‏تر است؟!». سپس در مورد آینده خود او، زمان مرگ وی و اختلاف بازماندگانش خبرهایی به اسحاق داد.
اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته‏های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می‏گرفتند و در راه‏های غیر مشروع هزینه می‏نمودند، اما انجام کارشان به بدبختی افتاد.

پاسخ فراخور پرسشگر

فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسئله‏ای علمی محضر امام کاظم علیه‏السلام رسید و پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آن جا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! من در قبال تو فکر نمی‏کنم که صلاحیت وارد شدن به این بحث‏ها را داشته باشی». ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی از ماجرا باخبر شد، چنین پاسخ داد: «کفر مقدم بر شرک است ؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات ربوبیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»

سترگ چون کوه

دانشور مزدور، «نفیع انصاری» قصد داشت ابهت و شکوه امام کاظم علیه‏السلام را نزد درباریان فرو ریزد. وقتی امام موسی کاظم علیه‏السلام از کاخ هارون بیرون آمد، نفیع جلو رفته و افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی کرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می‏خواهی، من فرزند محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح‏الله و پور ابراهیم خلیل‏الله هستم. اگر می‏خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می‏خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!» نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می‏دید، در حالی که دستش می‏لرزید و چهره‏اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

در کلام بزرگان

شیخ مفید درباره امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏گوید: «ابوالحسن موسی، عابدترین، سخی‏ترین و با شخصیت‏ترین اهلِ زمان خودبود». شیخ طبرسی می‏نویسد:«آن حضرت حافظ‏ترین مردم نسبت به کتاب خدا بود... و مردم مدینه، او را زینت کوشندگان در عبادت خدامی نامیدند».
ابن ابی الحدید درباره آن حضرت می‏گوید: «فقاهت، دیانت، عبادت، بردباری و شکیبایی، همه در آن حضرت جمع بود».
یعقوبی، تاریخ نگار مشهور، درباره وی می‏نویسد: «موسی بن جعفر، عابدترین مردم زمان خود بود».

برخوردهای سیاسی امام کاظم علیه‏السلام

دورانی که امام کاظم علیه‏السلام در آن زندگی می‏کرد، با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حاکمان عباسی هم زمان بود. فشار سیاسیِ عباسیان در دوره‏ای آغاز شد که پیش از آن، امام باقر و صادق علیهماالسلام با تربیت شاگردان فراوان، جنبشی عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند. رسالت امام کاظم علیه‏السلام در این دوره آن بود که در این جنبش، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار سازد. طبعا عباسیان نمی‏توانستند تشکّلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند و این، مهم‏ترین عاملی بود که آن‏ها را وادار کرد امام را تحت فشار بگذارند.

حرکت سیاسی امام بر ضد هارون

ابن اثیر می‏گوید: هارون که در رمضان سال 179 به قصد عمره به مکه می‏رفت، سر راه خود در مدینه، وارد روضه رسول خدا شد و برای جلب توجه مردم و به رخ کشیدن رابطه نسبی خویش با رسول خدا به پیامبر چنین سلام داد: «سلام بر تو ای رسول خدا؛ ای پسرعمو». دراین هنگام موسی‏بن جعفر علیه‏السلام که آنجا حاضر بود، خطاب به رسول خدا گفت: «سلام بر تو ای پدر». با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید. پس از آن بود که دستور توقیف آن حضرت را صادر کرد. زندانی شدن امام پس از آن، نشان می‏دهد که این، حرکتی سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم علیه‏السلام خطراتی را برای هارون در برداشت که در نهایت، به زندانی شدن امام انجامید.

مبارزه منفی

مبارزه منفی، مبارزه‏ای است که گرچه در قالب نقشه‏های براندازی نیست، بر عدم مشروعیت نظام حاکم تأکید کرده و می‏کوشد تا اعتماد مردم را به شخصیتی سست کند. نکته مهم در مبارزه منفی، عدم همکاری است؛ امری که به خودیِ خود مشروعیت نداشتن هیئت حاکم را نشان می‏دهد. شیوع چنین نگرشی راجع به یک حکومت در میان مردم، خطر عمده‏ای برای آن به شمار می‏رود؛ زیرا با عدم اعتقاد مردم به مشروعیت حکومت، هر زمان ممکن است جنبشی برای براندازی آن ایجاد شده و مردم به آن جنبش بپیوندند. امام کاظم علیه‏السلام نیز از این شیوه در برخورد با دستگاه عباسی بهره جست.

مبارزه با عالمان خودفروخته

مبارزه با علمای خودفروخته‏ای که خود را در خدمت دربار عباسی قرار داده بودند، نمونه‏ای دیگر از مبارزات امام کاظم علیه‏السلام با دستگاه ستم عباسی است.وجود این افراد در دستگاه خلافت، مشروعیت آن را از نظر عوام تضمین می‏کرد. به همین دلیل در دستگاه خلافت، چنین افرادی از محبوبیت فراوانی برخوردار بودند. امام کاظم علیه‏السلام در مورد این افراد روایتی از رسول خدا علیه‏السلام نقل می‏کند و می‏فرماید: فقها تا هنگامی که خود را به دنیا نفروخته‏اند، اُمنای پیامبران‏اند. سؤال شد: چگونه در دنیا داخل می‏شوند؟ حضرت فرمود: هنگامی که از حاکمان [ستمکار] پیروی کنند، در این زمان بر دین خود از آنان بترسید.

امام کاظم علیه‏السلام و مباحث کلامی و فکری

مذهب اعتزال

از شمار مذاهب اسلامی که در اواخر قرن اول هجری پیدا شد و پس از آن هم سهم عمده‏ای در درگیری‏های فکری جامعه اسلامی داشت، مذهب اعتزال بود. اصل اساسی این مذهب، توجیه مسائل دین در سایه عقل بود که افراط در این زمینه، نتایج مطلوبی به همراه نداشت و باعث شده بود گاهی صفات متضاد به خدا نسبت داده و گاه برخی از صفاتی که به تصریح قرآنْ خدا متصف به آن‏هاست، از حضرت باری تعالی سلب کنند. امام کاظم علیه‏السلام مبارزه با کژاندیشی‏های این گروه را، در برنامه خویش قرار دادند.

اهل حدیث

در زمان امام کاظم علیه‏السلام گروه‏هایی از اهل حدیث بودند که گرفتار احادیث جعلی فراوانی شده، در مسئله توحید هم، گرفتار شبهه‏ها و مشکلات بسیاری بودند. طبعا راهنمایی‏های امام کاظم علیه‏السلام می‏توانست پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام را از تأویل‏ها و توجیه‏های رایج نجات دهد. در روایتی آمده است که از آن حضرت درباره صفات خداوند پرسیدند، فرمود:«در مسئله توحید، از آنچه خدای تبارک و تعالی در کتاب خود ذکر کرده، پا را فراتر نگذارید که هلاک می‏شوید».

ردّ حدیث «نزول خداوند به آسمان»

یکی از روایاتی که جاعلان حدیث بدان تمسک می‏کردند، حدیث «نزول خداوند بر آسمان» بود. «ابو هریره» که در حدیث‏سازی شهرت فراوانی دارد، می‏گوید: رسول خدا فرمود: خداوند هر شب در ثُلث باقی مانده از شب، به آسمان دنیا فرود می‏آید و ندا می‏دهد: کیست مرا بخواند تا اجابتش کنم؟ کیست استغفار کند تا من او را بیامرزم؟ پذیرفتن ظاهر چنین روایتی بدین صورت، مستلزم قبول جابه جایی خداوند از مکانی به مکان دیگر است. امام کاظم علیه‏السلام در ردّ این مسئله می‏فرماید:«خداوند فرود نمی‏آید و نیازی ندارد تا فرود آید. در نگاه او، دوری و نزدیکی برابر است؛ ولی آنان که خداوند را چنین توصیف می‏کنند، باری تعالی را بر نقص و زیادت مُتصف کرده‏اند».
در این روایت، امام کاظم علیه‏السلام با تعبیرات دقیق، صفات خداوند را مطرح کرده، نزول خداوند به آسمان دنیا را انکار کرده است.

تعریف‏های مختلف از ایمان

پس از جنگ جمل و صفین، مشکلی در تعریف ایمان به وجود آمد. مسلمانان در این باره سه دسته شدند، گروهی به نام خوارج گفتند: کسی که گناه کبیره مرتکب شود، از دین خارج می‏گردد و کافر است. گروهی هم با نام معتزله گفتند: کسی که گناه کبیره کند، فاسقِ غیرمؤمن و غیرمسلمان است. گروهی گفتند: شهادتین به زبان کافی است و هر کس آن را بگوید، حتی اگر مرتکب گناه کبیره شود، مسلمان است. این گروه مرجئه بودند. این نگرش در ضمن درستی، به افراط کشیده شد، تا آنجا که عمل از اساس نقش در ایمان ندارد. امام کاظم علیه‏السلام در این باره فرمودند: «ایمان درجات و مراتبی دارد: مرتبه‏ای که در کمال تمام است؛ مرحله‏ای که کاملاً ناقص است و مرحله‏ای میانه که می‏توان بر آن افزود». در حقیقت امام کاظم علیه‏السلام مانند امامان دیگر به حدیثی که امیرمؤمنان از حضرت رسول نقل کردند معتقد بود که: «ایمان مفهومی است متشکل از سه جزء: معرفت قبلی، اقرار زبانی و عمل خارجی».

سخنان گهربار

«زیادی غم و اندوه، موجب پیری است».
«شتاب‏زدگی از جهالت و نادانی است».
«خشم کلید هر بدی است».
«خواب خردمند، از بیداری نادان بهتر است».
«همسایه خوب بودن، تنها بی‏آزاری نیست بلکه صبر بر آزار همسایه است».
«ابراز دوستی و الفت و محبت به مردم، نشانه خرد است».

برخی وصایا و کلمات قصار امام کاظم(علیه السلام)

در تحف العقول آمده است که او به یکی از فرزندانش چنین سفارش می‏کرد: ای فرزندم، مبادا که خداوند تو را در حال ارتکاب معصیتی ببیند و مبادا تو را در جایی که فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند . خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه که باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از کم حوصلگی و تنبلی که این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم می‏کنند .
امام کاظم (علیه السلام) در وصیتی به هشام بن حکم می‏فرمایند: ای هشام، اگر در دستت گردویی بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو که برای تو سودی ندارد، زیرا تو می‏دانی آنچه در دست داری گردو است . و اگر در دست‏خود گوهری داشتی و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمی‏رساند، زیرا تو می‏دانی که گوهر داری . ای هشام، ملایمت را پیشه کن که ملایمت‏خوش یمن، و خشونت و بد رفتاری نحس و شوم است و نیکی و خلق نیکو، خانه را آباد و روزی را زیاد می‏کند که خدای فرموده است: پاداش نیکی، نیکی است همه مردم - چه مؤمن و چه کافر - مشمول این قاعده‏اند . هر کس به تو نیکی کرد بر تو است که کار او را جبران کنی و اگر همان‏گونه که درباره‏ات احسان کرده‏اند احسان کنی، کاری نکرده‏ای، بلکه فضل، از آن کسی است که ابتدائا احسان کند .
مؤمن همانند دو کفه ترازوست که هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتاری‏اش فزونی گیرد .
حسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلکه صبر بر آزار همسایه است . برتری فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برتری خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادی ندا می‏دهد: هر کس که بر خداوند حقی دارد برخیزد، تنها، کسی که برمی‏خیزد شخصی با گذشت و مصلح است که پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوش‏خو در حمایت‏خداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهی می‏کند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حسن خلق سفارش می‏کرد تا وفات یافت .

درس‏هايى آموزنده از زندگانى امام كاظم )عليه‏السلام)

امام‏نيكو سيرتان

گاه آدمى پاسخ يك بدى را با مهربانى مى‏دهد و اين پاسخ مهرورزانه او سبب تغيير رويه طرف مقابل مى‏شود. امام كاظم «عليه‏السلام» را به دليل اين ويژگى به چنين لقبى خوانده‏اند. در مدينه مردى بود كه هرگاه امام را مى‏ديد زبان به دشنام مى‏گشود. روزى امام به همراه ياران خويش از كنار مزرعه او مى‏گذشتند كه او مثل هميشه، ناسزاگويى را آغاز كرد. ياران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با اين كار مخالفت كرد و آنان را از انجام چنين كارى بازداشت. روز ديگرى امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه‏اش ملاقات كند، ولى مرد عرب از كار زشت خود دست بر نداشت و به محض ديدن امام، ناسزا گفت.
امام نزديك او رفت و از مركب خود پياده شد. به مرد سلام كرد. مرد بر شدت دشنام‏هاى خود افزود. امام با خوش رويى به او فرمود: هزينه كشت اين مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: يكصد دينار، امام پرسيد: اميد دارى چه اندازه از آن سود ببرى و برداشت كنى؟ مرد با گستاخى و طعنه پاسخ داد: من علم غيب ندارم كه چه مقدار قرار است عايدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودى به تو خواهد رسيد بلكه پرسيدم تو اميد دارى چه مقدار سود عايدت شود؟
او كه از پرسش‏هاى امام گيج شده بود پاسخ داد: فكر مى‏كنم دويست دينار محصول از اين مزرعه برداشت كنم. در اين هنگام، امام كيسه‏اى به مبلغ سيصد دينار طلا بيرون آورد به مرد داد و فرمود: اين را بگير و كشت و زرعت نيز براى خودت باشد. اميد دارم پروردگار آنچه را اميد دارى از كشت و كارت سود ببرى، عايد تو سازد. مرد سرافكنده و بهت زده، كيسه سكه‏هاى زر را از امام گرفت و پيشانى امام را بوسيد و از رفتار زشت خود، پوزش خواست.
اين درسى بزرگ براى شيعيان و پيروان ايشان است.

پيشواى مهرورزى

امام همواره دوستى و مهربانى را به ديگران سفارش مى‏نمود و آن را مايه فزونى و بركت مى‏دانست. يعقوب و دوستش شعيب نزد امام كاظم «عليه‏السلام» آمدند تا هم خستگى سفر حج را از تن بيرون كنند و هم با امام ديدارى تازه نمايند. وارد خانه امام شدند. پس از سلام و احوالپرسى، امام رو به يعقوب كرد و فرمود: اى يعقوب! تو ديروز به مدينه آمدى و با برادر خود در فلان محل ديدار كردى، ولى با هم درگير شديد و به همديگر دشنام داديد. شما هرگز نبايد مرتكب چنين‏عمل زشتى بشويد. ناسزا گفتن به ديگران از شيوه من و پدران من نيست و از شيعيان ما به دور است كه به يكديگر ناسزا بگويند. اى يعقوب! به سبب اين كارت مرگ بين شما فاصله مى‏اندازد. برادرت اسحاق در حين سفر پيش از آن كه به شهر و خانه و كاشانه خود برسد از دنيا خواهد رفت و تو نيز از اين رفتارت پشيمان خواهى شد. خداوند عمر شما را كوتاه خواهد كرد.
يعقوب كه دست و پاى خود را گم كرده بود، پرسيد: فدايت شوم! اجل من كى خواهد رسيد؟ امام فرمود: اجل تو نيز رسيده بود، ولى به خاطر اين كه تو در فلان منزلگاه به همراهت خدمت كردى و با هديه‏اى او را خوشحال كردى خدا بيست سال بر عمر تو افزود. شعيب كه متحيرانه به گفت و گوى او و امام گوش مى‏داد پس از مدتى يعقوب را در مكه ديد و حال برادرش را پرسيد. او پاسخ داد همان طور كه امام فرموده بود برادرم پيش از رسيدن به خانه‏اش از دنيا رفت و در همين راه به خاك سپرده شد و هرگز خانواده خود را نديد.

ميراث‏دار انبي

پيشوايان معصوم دين، ميراث دار پيامبرند كه نسبت به امت خود مهربان‏ترين بود. روزى ابو حنيفه براى پرسشى به خدمت امام صادق «عليه‏السلام» رسيد. گفتند: امام خوابيده است. او نيز منتظر نشست تا امام بيدار شود. همان جا نشسته بود كه پسركى پنج يا شش ساله را ديد. پرسيد: اين پسر بچه كيست؟ گفتند: او موسى بن جعفر «عليه‏السلام» فرزند امام صادق «عليه‏السلام» است. پيش خود گفت: بد نيست پرسشم را با او مطرح كنم تا ببينم پاسخ او چيست. پرسيد: اى فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان خدا چيست؟ بنده آن را انجام مى‏دهد يا خدا به انجام آن رضايت مى‏دهد؟ امام كاظم «عليه‏السلام» با متانت، چهارزانو روبه‏روى او نشست و فرمود: از سه حال خارج نيست، يا خدا آن را انجام مى‏دهد، يا بنده و يا هردو. اگر خدا انجام مى‏دهد پس چرا بنده را كيفر مى‏كند كه گناهى مرتكب نشده و اين از خداى عادل و حكيم پذيرفته نيست. اگر خدا و بنده هر دو انجام بدهند، چرا شريك قوى، شريك ضعيف خود (بنده) را مجازات مى‏كند، در حالى كه خودش به او كمك كرده است. ابو حنيفه صحبت امام «عليه‏السلام» را قطع كرد و گفت: اين دو صورت محال است. امام فرمود: بلى، پس فقط يك صورت باقى مى‏ماند كه بنده خود به تنهايى گناه را انجام دهد و خود نيز مسئوليت آن را بر عهده دارد.

بخوان و بالا برو!

امام كاظم «عليه‏السلام» توجه فراوانى به پاسخ‏گويى دقيق به مسائل اطرافيان داشت و با نهايت دقت و حوصله پرسش‏هايشان را پاسخ مى‏گفت. مردى براى مطرح كردن چند پرسش نزد امام كاظم «عليه‏السلام» آمده بود. بعد از اين كه پاسخ پرسش‏هايش را شنيد، امام با مهربانى از او پرسيد: آيا دوست دارى كه در دنيا عمر طولانى داشته باشى؟ مرد پاسخ داد: آرى، امام فرمود: براى چه دوست دارى بيشتر در دنيا بمانى؟ پاسخ داد: براى تلاوت كردن سوره توحيد. امام اندكى ساكت ماند و پس از ساعتى به او فرمود: هر يك از دوستان ما بميرد درحالى كه تلاوت قرآن را خوب نمى‏داند، در عالم قبر (برزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن ارتقا يابد؛ زيرا بهشت به اندازه آيات قرآن است و به او گفته مى‏شود: بخوان و بالا برو. او نيز قرآن مى‏خوانَد و بالا مى‏رود.

مهربانى با غير مسلمانان

بريهه دانشمندى مسيحى بود كه مسيحيان به سبب وجود او، بر خود مى‏باليدند. وى چندى بود كه او نسبت به عقايد خود دچار ترديد شده بود و در جست و جوى رسيدن به حقيقت، از هيچ تلاشى فروگذار نمى‏كرد. روزى از روى اتفاق، شيعيان او را به يكى از شاگردان امام صادق «عليه‏السلام» به نام هشام بن حكم كه استادى چيره دست در مباحث اعتقادى بود معرفى كردند. هشام در كوفه مغازه داشت. ابتدا بريهه پرسش‏هاى خود را درباره حقانيت اسلام مطرح كرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت براى او بيان كرد. او از هشام پرسيد: آيا تو با اين همه دانايى و برازندگى استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته كه دارم! بريهه پرسيد: او كيست و كجا زندگى مى‏كند؟ شغلش چيست؟ هشام دست او را گرفت و كنار خودش نشاند و ويژگى‏هاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «عليه‏السلام» و فرزند او را كه در مدينه مى‏زيستند را براى او گفت. او به مدينه رفت. پيش از ديدار امام، فرزند ايشان امام كاظم «عليه‏السلام» را ديد. امام استقبال گرمى از او كرد و با مهربانى به او فرمود: تا چه اندازه با كتاب دينت (انجيل) آشنايى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمينان دارى كه معانى آن را درست فهميده‏اى؟ گفت: بسيار مطمئنم كه معناى آن را درست درك كرده‏ام. امام برخى كلمات انجيل را از حفظ براى بريهه خواند. شدت اشتياق بريهه به صحبت با امام زمان و مكان و خستگى سفر را از يادش برده بود. او آن قدر شيفته كلام و مهرورزى امام شد كه از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گراييد. هنوز به ديدار امام صادق «عليه‏السلام» شرفياب نشده بود كه به وسيله فرزند او مسلمان شد.

مهربانى با بستگان

مهربانى با نزديكان ويژگى بارز يك مؤمن است. على بن جعفر برادر امام كاظم «عليه‏السلام» و برادر زاده امام كاظم «عليه‏السلام» محمد بن اسماعيل به ديدن امام كاظم «عليه‏السلام» رفتند. اندكى از مغرب گذشته بود. در زدند. امام در را گشود و با برادر خود سلام و احوالپرسى كرد. محمد نزديك آمد و دست امام را بوسيد و گفت: فدايت شوم، مرا پندى دهيد. امام فرمود: به تو سفارش مى‏كنم در مورد ريختن خون من از خدا بترسى. محمد تعجب كرد. امام تا سه بار جمله خود را تكرار كرد. محمد به كنارى رفت و امام به على بن جعفر فرمود: تو همين جا بمان. سپس به داخل خانه رفت و كيسه‏اى صد دينارى به او داد و فرمود: اين را به محمد بده و بگو آن را در سفر همراه داشته باشد. على كيسه را ستاند و بيرون آمد. ولى امام دوباره پيش از بيرون رفتن او را صدا زد و صد دينار ديگر به او داد و فرمود: اين كيسه را هم به او بده. به امام گفت: قربانت شوم! اگر به آنچه به او فرمودى از او مى‏ترسى پس چرا او را در اين سفر يارى مى‏كنيد؟
امام كه مى‏دانست محمد بن اسماعيل نزد هارون الرشيد خواهد رفت و سخن چينى خواهد كرد، گفت: اگر من از قطع پيوندم با او دورى كنم اما او حق خويشى را ادا نكند و از من ببرد، خدا عمرش را كوتاه خواهد كرد، سپس كيسه بزرگى كه سه هزار درهم در آن بود آورد و فرمود: اين كيسه را هم به او بده. على خداحافظى كرد. در راه بازگشت كيسه صد دينارى را به او داد و گفت كه آن را امام داده است. او بسيار خوشحال شد و امام را دعا كرد. كيسه دوم و سوم را هم به او داد و شادمانى او بيشتر گرديد و امام را فراوان دعا نمود. او با على بن جعفر خداحافظى كرد و به بغداد رفت. پس از مدتى درنگ در بغداد سرانجام فريب خورد و نزد هارون الرشيد بدگويى امام را كرد و حتى هارون الرشيد را امير المؤمنين ناميد. هارون الرشيد از خوش خدمتى محمد بن اسماعيل خرسند شد و صد هزار درهم براى او فرستاد. ولى پروردگار او را به بيمارى سختى دچار كرد و در نتيجه آن بيمارى او را هلاك گردانيد و نتوانست از هديه هارون الرشيد بهره‏مند شود.

پيش‏بينى اعجازآميز

پيشوايان شيعه نسبت به پيروان خود بسيار دلسوز بودند و همواره آنان را از گزند خطرها حفظ مى‏كردند. روزى هارون الرشيد، به على بن يقطين خلعت زربافتى هديه داد. او روز بعد، آن خلعت را به همراه مقدارى پول كه خمس اموالش بود نزد مولاى خود امام كاظم «عليه‏السلام» فرستاد. امام پول را پذيرفت، ولى دستور داد خلعت زربافت را به او بازگردانند و نامه‏اى برايش نوشت و در آن تأكيد كرد كه خلعت را نزد خود نگه دارد و آن را به كسى ندهد؛ زيرا به زودى سخت به آن نيازمند مى‏شود. او علت باز پس گرداندن خلعت را نفهميد. چند روزى گذشت و على بن يقطين بر يكى از زيردستان خود خشم گرفت و او را از كار بركنار كرد. آن فرد نيز كينه او را به دل گرفت و چون از رابطه او با امام كاظم «عليه‏السلام» و دوستدارى او نسبت به ايشان با اطلاع بود، نزد هارون الرشيد رفت و نزد او از على بن يقطين بدگويى كرد. وى به هارون الرشيد گفت: على بن يقطين، موسى بن جعفر «عليه‏السلام» را پيشواى خود مى‏داند و هر سال خمس اموال خود را به ايشان مى‏دهد؛ حتى خلعتى را كه شما به او داده بوديد، براى موسى بن جعفر «عليه‏السلام» فرستاده است.
هارون الرشيد بسيار خشمگين شد و گفت: اگر آنچه گفتى درست باشد، على بن يقطين را خواهم كشت. همان لحظه دستور داد على را به دربار بياورند. به محض ورود على بن يقطين هارون الرشيد سر او فرياد كشيد: خلعتى را كه به تو دادم چه كار كردى؟ على بن يقطين كه هنوز از ماجرا بى اطلاع بود گفت: آن نزد خودم هست. هارون كه باور نمى‏كرد، گفت: اكنون بايد آن را نزد من بياورى. على بن يقطين با چند تن از غلامان هارون الرشيد به خانه رفت و آن را باز پس آورد. هارون الرشيد خنده‏اى كرد و گفت: خلعت را سر جايش بگذار! من هرگز حرف سخن چينان را درباره تو نخواهم پذيرفت. على بن يقطين تازه متوجه شد كه امام خلعت را براى چه باز گردانيده است. آن گاه مرد سخن‏چين را فرا خواند و دستور داد در حضور على بن يقطين او را هزار تازيانه بزنند. او پانصد تازيانه بيشتر نخورده بود كه زير ضربات سهمگين آن جان داد، و هارون الرشيد از على بن يقطين معذرت خواست و او را با هدايايى به منزل فرستاد.

پندى سترگ

اسلام كسانى را كه براى رفع مشكلات ديگران تلاش مى‏كنند پاس داشته و آنان را ستوده است. محمد بن ابى عمير از پارسايان روزگار و از شاگردان برجسته امام كاظم «عليه‏السلام» و پيشه‏اش پارچه فروشى بود. روزى به يكى از برادران مؤمن خويش ده هزار درهم قرض داد، ولى آن مؤمن رفته رفته فقير و ورشكسته شد. وقتى كه هنگام پس دادن قرضش به محمد فرا رسيد، خانه خود را فروخت و ده هزار درهم تهيه كرد و آن را به خانه محمد برد. در زد، ابن ابى عمير بيرون آمد و وى سكه‏ها را به او داد. ابن ابى عمير از او پرسيد: اين سكه‏ها را از كجا آورده‏اى؟ آيا ارثى به تو رسيده است؟ پاسخ داد: خير! گفت: آيا كسى آن را به تو بخشيده است؟ پاسخ داد: نه! بلكه خانه‏ام را فروخته‏ام تا قرض خويش را ادا كنم. محمد گفت: از مولاى خويش شنيده‏ام كه بر فرد لازم نيست كه به خاطر بدهكارى خانه‏اش را بفروشد. اين پول را بگير كه من نيازى به آن ندارم. به خدا سوگند اگر چه اكنون نيازمند يك درهم هستم، ولى اين پول را از تو هرگز نمى‏گيرم. گفته امام سبب شد تا او كه از وضعيت مالى برادر مؤمن خويش آگاه بود، اجازه ندهد وى براى رفع مشكل خود خانواده‏اش را بى‏سرپناه سازد و باز گرداندن سكه‏ها مشكل او را حل كرد.

ارزش شاد كردن مؤمن

كمك به مظلوم تا بدان جا نزد خداوند ارزش دارد كه حتى اگر فرد به انگيزه خدمت به مؤمن، با دستگاه ظلم ارتباط داشته باشد ولى به مؤمنى كمك كند، سزاست.
زياد بن ابى سلمة از دوستداران امام كاظم «عليه‏السلام» بود، ولى با دستگاه هارون الرشيد نيز ارتباط داشت. روزى امام او را ديد و از او پرسيد: شنيده‏ام تو براى هارون الرشيد كار مى‏كنى و با آنان همكارى دارى؟! گفت: بله سرورم! امام پرسيد: چرا؟ عرض كرد: مولاى من! من تهيدستى آبرومندم. مجبورم براى تأمين نيازهاى خانواده‏ام كار كنم. امام با چهره‏اى عبوس گفت: اما اگر من از بلندى بيفتم و قطعه قطعه شوم، برايم بهتر است كه عهده‏دار كارى از كارهاى ظالمان شوم يا گامى بر روى فرش‏هاى آنان گذارم، مگردر يك صورت. مى‏دانى آن در چه صورتى است؟ گفت: نه فدايت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همكارى نمى‏كنم مگر آن كه يا غمى را از دل مؤمنى با رفع مشكلش بردارم يا با پرداختن قرض او، ناراحتى را از چهره‏اش بزدايم. اى زياد! بدان پروردگار كمترين كارى كه با ياوران ظالمان انجام مى‏دهد اين است كه آنان را در تابوتى از آتش قرار مى‏دهد تا روز حساب باز رسد. اى زياد! هرگاه عهده‏دار شغلى از شغل‏هاى اين ظالمان شدى، به برادرانت نيكى كن تا كفاره اين كارت باشد. وقتى قدرتى به دست آوردى بدان خداى تو نيز در روز قيامت قدرت دارد و بدان كه نيكى‏هاى تو مى‏گذرد و ممكن است ديگران آن را فراموش كند، ولى در نزد خدا و براى روز قيامت تو باقى خواهد ماند.

خشنودى خدا و اهل‏بيت (عليهم‏السلام)

چه بسيار كارهايى كه انسان مى‏پندارد نادرست است اما راهنمايى يك رهبر فرزانه سبب تغيير نگرش او مى‏شود. على بن يقطين بارها نزد مولاى خود امام كاظم «عليه‏السلام» آمده بود تا همكارى خود را با دستگاه حكومتى قطع كند، ولى امام به او اجازه نمى‏داد؛ زيرا مى‏دانست كه او از دوستداران راستين اهل‏بيت پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» است. بار ديگر خدمت امام خويش آمد و اجازه خواست كه ديگر به دربار هارون الرشيد نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانى به او فرمود: اين كار را مكن! ما به تو علاقه داريم. اشتغال تو در دربار خليفه وسيله راحتى برادران دينى توست. اميد است كه خداوند ناراحتى‏ها را به وسيله تو برطرف كند و آتش دشمنى و توطئه آنان را خاموش سازد. او كه نمى‏خواست سخن امام را قطع كند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: بدان كه كفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چيزى را براى من ضمانت كن، من در مقابل سه چيز را ضمانت مى‏كنم. تو قول بده كه هر وقت يكى از مؤمنان به تو مراجعه كرد، هر حاجتى داشت برآورده كنى و حق او را بستانى و با احترام با وى برخورد كنى من نيز ضمانت مى‏كنم كه هيچ وقت زندانى نشوى، هرگز با شمشير دشمن كشته نشوى و هيچ وقت به فقر و تنگدستى گرفتار نيايى. بدان هر كس حق مظلومى را بگيرد و دل او را شاد كند اول خدا، دوم پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله وسلم» و سوم همه ما امامان را خشنود كرده است.

دعا براى شيعيان

دعا براى رفع مشكلات دوستان نشانه دوستى و محبت راستين بين آنان است. نوشته‏اند يكى از دوستان امام كاظم «عليه‏السلام» نزد ايشان رفت تا امام برايش دعايى كند. او گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نيز در دعاى خود فراموش نكنيد و براى برطرف شدن مشكلاتم دعا كنيد. امام پاسخش فرمود: تو از كجا مى‏دانى كه من تو را در دعاهاى خود فراموش مى‏كنم و برايت دعا نمى‏كنم؟ حسن بن جهم با خود گفت: آن بزرگوار امام شيعيان است و دوستان و شيعيان خود را فراموش نمى‏كند. پس مرا هم كه از شيعيان اويم، فراموش نمى‏كند.
سپس گفت: نه شما مرا فراموش نمى‏كنيد. امام فرمود: چگونه فهميدى كه فراموشت نمى‏كنم؟ گفت: چون من از شيعيان و دوستداران شما هستم و مى‏دانم كه شما براى دوستان خود دعا مى‏كنيد. امام پرسيد: آيا غير از اين مطلب چيز ديگرى را هم مى‏دانى كه به خاطر آن دعايت كنم و فراموشت نسازم؟ گفت: خير چيز ديگرى نمى‏دانم. امام فرمود: هرگاه خواستى بدانى كه تو در نزد من چگونه‏اى، ببين من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستى داريم تا به وسيله آن، بيشتر به ياد هم باشيم.

امام کاظم(علیه السلام) در دایره المعارف‏ها

سابقه دایره‏المعارف نویسی به قرنهای اولیه اسلام برمی‏گردد، دایره‏المعارف ازنظرمعنا مترادف با «موسوعه‏»، «جامع العلوم‏»، «دانشنامه‏» و «محیط المعارف‏»است. اینگونه کتابها بخش وسیعی از علوم و معارف و دانش بشری را فرامی‏گیرند.
دایره المعارف که غالبا به ترتیب الفبا است از کاه تا کهکشان را دربرداشته و ذیل مدخل‏های متنوع و پراکنده با مقالات کوتاه یا بلند اصطلاحات علوم‏مختلف، عالمان و شخصیتهای مهم تاریخ و زمانها و مکانهای صاحب نام را معرفی‏می‏کند.
بعضی از این دایره‏المعارف‏ها عمومی بوده و بعضی از آنها چون دائره‏المعارف علوم‏عقلی یا دایره‏المعارف فقه اختصاص به یک علم خاص داشته اما همه اطلاعات مربوطه‏به آن موضوع را مورد بحث قرار داده‏اند.
تعریف دقیق و جامع دایره‏المعارف و نیز سابقه تاریخی دایره‏المعارف‏فسویسی و بیان‏انواع آنها خود احتیاج به مقاله‏ای بلند دامن دارد که فعلا از عهده این مقال‏خارج است. برخی از دایره‏المعارف‏ها عبارتند از:
رسائل اخوان الصفا، احصاء العلوم فارابی، شفاء ابوعلی سینا، مفاتیح العلوم‏خوارزمی، جامع العلوم فخر رازی، نفایس الفنون آملی، مفتاح العلوم سکاکی،بحارالانوار علامه مجلسی، سفینه البحار، دایره المعارف اسلامیه ایران ازعبدالعزیز، لغت‏نامه دهخدا، دایره‏المعارف اعلمی، دایره‏المعارف الاسلامیه الشیعیه‏زیر نظر سید حسن امین، دایره‏المعارف الاسلامیه ترجمه عربی از متن انگلیسی،دایره‏المعارف دکتر محمود مصاحب، دایره‏المعارف تشیع، دایره‏المعارف بزرگ اسلامی،دانشنامه جهان اسلام، فرهنگ زندگینامه‏ها و ...
ما در این مقاله شخصیت‏حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را از نظر این کتابها بطوراجمال بررسی می‏کنیم.
1) دایره‏المعارف تشیع، ج 2، ص‏363، این کتاب مقاله‏ای در سه ستون‏یک صفحه و نیم‏را به معرفی امام هفتم(علیه السلام) اختصاص داده است، این مقاله از نظر محتوی بسیارخوب و دقیق است اما از این جهت منبع بسیار محدود بوده و تنها از سه منبع شیعی(بحارالانوار، اعیان‏الشیعه، ارشاد) و سه منبع اهل سنت (کامل، تاریخ بغداد،سیر اعلام النبلاء) استفاده کرده است و تولد امام را دریکشنبه هفتم صفر 128یا129 دانسته و می‏گوید در سال 148 به امامت رسید و در سال‏183 وفات یافت.
نویسنده توضیح داده است که امام به جهت کثرت زهد و عبادت به «عبد صالح‏» وبه جهت‏حلم و فروخوردن خشم و صبر بر مشکلات و آلام زمانه مشهور به «کاظم‏»گردید. امام قدی متوسط و رنگی سبزه سیر و محاسنی انبوه داشت. پس از بیان ملاقات‏هارون با امام و پیشنهاد ارجاع فدک از کلام امام علیه‏السلام نتیجه خوبی گرفته‏است و آن اینکه مقصود امام(علیه السلام) این بود که خلافت و اداره سراسر کشور حق من است.
علو شان و مکارم اخلاق امام توضیح داده شده و آمده است:
«حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی‏ضرب المثل بود، بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی‏کران خویش تربیت‏می‏فرمود. شبها بطور ناشناس در کوچه‏های مدینه می‏گشت و به مستمندان کمک می‏کرد.
مبلغ دویست، سیصد و چهار صد دینار در کیسه‏ها می‏گذاشت و در مدینه میان‏نیازمندان قسمت می‏کرد. صرار (کیسه‏ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگربه کسی صره‏ای می‏رسید بی‏نیاز می‏گشت. معذلک در اطاقی که نماز می‏گزارد جز بوریا ومصحف و شمشیر چیزی نبود.»
2) بستان السیاحه از حاج زین‏العابدین شیروانی ص 548 این کتاب که‏دایره‏المعارفی از علوم و اعلام اسلامی است، زندگانی امام هفتم علیه‏السلام را به‏همان سبک متعارف بیان کرده است. در ص 592 بحث جالبی درباره جعفر برمکی آورده ومی‏گوید: خاندان برمکی مجوسی بوده و بعد مسلمان شدند. عارفی گوید: باعث انقراض‏آل برمک عباسه نبود، بلکه چون یحیی بر هلاک «انسان کامل‏» اقدام نمود دید آنچه‏آل برمک عباسه آنچه کشید، زیرا که بر ارباب هوش پوشیده نیست که از بدو عالم تاانقراض بنی‏آدم، باری تعالی چنین مقرر نموده و بر این‏نمط مقدر فرموده که چون‏انقراض خواهد سپری جوید صاحب آن دولت‏با انسان کامل طریقه ستیزه پوید، زیرا که‏هیچ دولتی منقرض نگردید و آفتاب اقبال هیچ ذی‏شوکتی بمغرب زوال نرسیده مگر آنکه‏آن صاحب دولت‏یکی از نفوس زکیه را به قتل آورده و یا آنکه به اخراج و اهانت اوامر کرده یا آنکه بر قتل و اذیت او راضی بوده.
چون خدا خواهد که پرده کس درد میلش اندر طعنه پاکان برد. هیچ قومی هلاک نشده مگر آنکه در افکار انبیاء و اولیاء دم زده، هیچ شخصی خسرالدنیا و الاخره نگشته مگر آنکه تخم عداوت اولیاء در زمین دل خود کشته.
تا دل مرد ندا نامد بدرد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد. سپس چندین سلسله ازحکومت‏هارا ذکر کرده که بر اثر اذیت انسان کامل نابودگشته‏اند.
3) الاعلام زرکلی ج‏7، ص 721، این کتاب کمتر از یک ستون را به معرفی امام‏هفتم(علیه السلام) اختصاص داده و به علم و عبادت امام اشاره کرده است اما سخنی از احادیث‏فراوان امام(علیه السلام) عنوان نکرده است. یکی از اشکالات اساسی بحث این کتاب آن است که‏برای معرفی امام هفتم(علیه السلام) از منابع شیعی استفاده نکرده است.
4) تاریخ الاسلام ذهبی ج 12، ص 11 تنها یک سطر به امام‏اختصاص داده و وفات امام‏را در سال‏183 می‏داند.
5) تاریخ بغداد ج‏13 ، ص‏27 ، ش‏6987 مولف این کتاب با آنکه از اهل سنت است‏فصل مفصلی درباره امام هفتم(علیه السلام) بیان کرده، عبارتها و سجده‏های طولانی امام و نیزانفاق و صدقات آن حضرت را بخوبی بیان کرده است. در ص 31 گوید: مدتی که امام‏نزد سندی شاهک محبوس بود خواهر سندی درخواست کرد که متولی حبس امام باشد، وچون زن متدینی بود در زندان امام را خدمت می‏نمود.
6) یکی از مهمترین دایره‏المعارف‏های علوم شیعه «بحارالانوار» است که تقریباهمه موضوعات و مدخل‏های علوم مختلف شیعی را بحث کرده است. این کتاب بزرگترین‏دایره‏المعارف در نوع خود بشمار می‏رود. جلد 48 این کتاب به امام کاظم(علیه السلام) اختصاص‏دارد.
این کتاب دارای دوازده باب و 290 صفحه است که تاریخ و احوال امام رابه طور مفصل بیان کرده است. در پایان این کتاب مصحح محترم آن سه باب درباره‏برادران و خواهران امام و فرزندان و حرم مطهر کاظمین(علیهماالسلام) آورده است.
ضمنا ص 290 این کتاب به حضرت ستی فاطمه معصومه(علیهاالسلام) اختصاص دارد.
7) سفینه‏البحار ج‏7 ، ص 460 ذیل ماده «و س ی‏» شرح حال امام هفتم‏علیه‏السلام را ذکر کرده است. آنچه به عنوان زندگی و شرح مکارم اخلاق امام اینجاذکر شده است همه را از بحارالانوار نقل نموده و تنها چیزی که افزون بر آن دارداین است که سبب شهادت امام(علیه السلام) را از کتاب «الدارالنظیم‏» نقل کرده و گوید: یحیی بن خالد خرما و ریحان مسموم را به امام خورانید، ضمنا شرح حال شاه‏چراغ‏احمد بن موسی و حسین بن موسی بن جعفر(علیه السلام) را از کتاب شدالازار نقل کرده است.
8) لغت‏نامه دهخدا، جزوه اول حرف کاف جلد 34 از تجلید 50 جلدی ص 204 هفت‏ستون‏درباره امام هفتم علیه‏السلام دارد. در این کتاب پس از نقل عبارت مفصلی از«حبیب‏السیر» گوید: «در تاریخ گزیده مسطور است که به عقیده بعضی از شیعه سرب‏در حلقوم آن امام معصوم ریختند و بدست‏بی‏شرمی رشته عمر عزیزش را بگسیختند». وچند حکایت نیز که بیان‏کننده فضایل آن حضرت است نقل نموده است.
9) دایره‏المعارف القرن العشرین از محمد فرید وجدی، ج 8 ، ص‏139 ذیل ماده‏کاظم کلمات خطیب بغدادی را از تاریخ بغداد و مروج‏الذهب مسعودی درباره اخلاق وسخاوت امام نقل کرده است. پس از آن خوابی را نقل می‏کند که امام(علیه السلام) دعای نجات‏از زندان را از پیامبر فرا گرفت. سپس گوید احادیث و سخنان زیادی از این امام‏نقل شده است. قبر امام در بغداد مشهور و حرم بزرگی داشته که مورد توجه و زیارت‏مردم است.
10) اعیان الشیعه، ج 2 ، ص 5. این کتاب که دایره‏المعارف اعلام شیعه است‏بحث‏خوبی و جامعی درباره امام هفتم علیه‏السلام دارد. در این کتاب پس از بیان شرح‏امام و القاب و کنیه‏های حضرت و نام فرزندان امام اخلاق حسنه امام و مناقب وفضایل او را ذکر کرده و نمونه‏هایی از علم، حلم، تواضع، مکارم اخلاق، شدت ترس ازخدا، کرم، سخاوت، و زیاد صدقه دادن این امام را به همراه نمونه‏های تاریخی بیان‏کرده است.
اخبار و برخوردهای امام با هارون‏الرشید و نیز توضیح مفصل کیفیت‏شهادت امام ازدیگر بحث‏های این کتاب است. همچنانکه در این کتاب کلمات قصار امام و تعدادی ازحکمتها و پندهای آن حضرت بیان شده است. ضمنا جالب توجه است که بدانیم امروزه لقب «باب‏الحوائج‏» از لقب‏های خود امام‏هفتم(علیه السلام) بشمار می‏رود ولی آنگونه که از کلام سید محسن امین در این کتاب بدست‏می‏آید لقب «باب‏الحوائج‏» نام مکان قبر امام علیه‏السلام است زیرا امام را درمکانی دفن کردند که به باب‏التبن شهرت داشت ولی پس از دفن امام در آن مکان چون‏مردم حاجت‏های خود را نزد آن قبر مطهر برآورده می‏یافتند آن مکان باب‏التبن راباب‏الحوائج لقب دادند.
در پایان باز ذکر این نکته لازم است که شرح حال امام(علیه السلام) در کتابهای زیادی چون‏«تاریخ ابن خلدون‏»، «البدایه و النهایه‏»، «میزان الاعتدال‏» و ... آمده‏است که اینها را نمی‏توان داخل عنوان دایره‏المعارف نمود و لذا چون از عنوان‏مقاله خارج بودند به ذکر آنها نپرداختیم.
از طرف دیگر اکثر کتابهایی که قبلا اشاره شد و نام دایره‏المعارف بر آنها صدق‏می‏نمود یا اصلا شرح حال امام هفتم(علیه السلام) را ندارند و یا آنکه چون هنوز آنها تکمیل‏نشده‏اند به این بحث نپرداخته‏اند. لازم به ذکر است که بعضی از این دایره‏المعارف‏ها اصلا به بخش اعلام نپرداخته‏اندمثل دایره‏المعارف سید حسن امینی و بعضی از آنها هنوز کامل نشده و لذا مدخلی‏درباره امام هفتم(علیه السلام) ندارند چون سه کتاب اخیر، و بعضی از آنها تنها به مباحث‏علوم پرداخته یا توجهی به امامان شیعه و مذهب اهل بیت(علیهم‏السلام) ننموده‏اندمثل دایره‏المعارف الاسلامیه. ضمنا بعضی از کتابهایی که در این مقاله عنوان‏شده‏اند طبق بعضی از تحریفها می‏توان آنها را دایره‏المعارف نامید و اطلاق‏دایره‏المعارف بر آنها مورد اتفاق نیست.

پي نوشت ها:

[1]. محمد محمدي اشتهاردي، سيره چهارده معصوم، قم، نشر مطهر، 1378، چ 2، ص 599.
[2]. هفته‌نامه‌همشهري، ش 55، 25/11/1386.
[3]. هفته‌نامه شما، ش 405، 27/12/1383.
[4]. همان.
[5]. لطيف راشدي، داستان‌هاي معنوي در آثار شهيد مطهري، قم، انتشارات نصر، 1381، صص 48 ـ 50.
[6]. همان.
[7]. حسين حاجيلو، حكايت‌هايي از زندگي امام موسي كاظم(ع)، تهران، انتشارات همشهري، 1386، ص 16.

منابع:
منتهي‌الآمال، شيخ عباس قمي
زندگانی امام موسی بن جعفر(علیهما السلام)، عقیقی بخشایشی
سیره ائمه اثنی عشر، هاشم معروف الحسینی
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه اشارات
ماهنامه یاس
ماهنامه کوثر




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط