دو توقیع به شیخ مفید رحمه الله
شیخ طبرسی رحمه الله در کتاب « الاحتجاج » دو نامه ای را که از ناحیه ی مقدمه حضرت مهدی علیه السلام برای شیخ مفید رحمه الله فرستاده شده نقل کرده است . در این دو نامه اشاره به برخی مطالب صحیح و عالی شده و نیز از برخی مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است . (1)
نامه ی اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجری سه سال قبل از وفات شیخ مفید رحمه الله به دست او رسید است . و نامه ی دوم در سال 412 هجری یعنی یک سال قبل از وفات شیخ به دست او رسیده است . و این درحقیقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شیخ علی بن محمد سمری سفیر چهارم است که همان انتهای غیبت صغری و شروع کبری غیبت بری در سال 329 هجری است .
فرستنده ی نامه اول می گوید : این نامه ی را از منطقه ای که متصل به حجاز است آورده است . و از این کلام استفاده می شود که امام در آن هنگام در نواحی حجاز ساکن بوده است ، و این نامه را توسط برخی از خواص برای شیخ نواحی حجاز ساکن بوده است، و این نامه را توسط برخی از خواص برای شیخ مفید رحمه الله فرستاده اند .
نامه ی دوم نیز در اول ماه شوال سال 412 از ناحیه ی مقدسه برای شیخ فرستاده شد . و در روز پنجشنبه 23 ماه ذی حجه همان سال به دست شیخ رسیده است . یعنی سه ماه و هفت روز کم در بین راه در دست قاصد بوده است .
هر دو خطاب به املای حضرت مهدی علیه السلام و خط برخی از ثقات و معتمدین نزد امام زمان علی السلام بوده همان گونه که از ظاهر رساله اولی و نص رساله دوم استفاده می شود . و آخر هر دو نامه ی مزین به چند سطری کم از خط خود امام است که شهادت و گواهی بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شیخ مفید رحمه الله امر می کند تا این رساله را از هر کس مخفی بدارد ، ولی نسخه ای از آن را بردارد تا موثقین از اصحابش بر آن مطلع شده یا شفاهاً به اطلاع آن ها برساند. (2)
1- طبرسی این دو روایت را از مسلمات به حساب آورده که این به نوبه ی خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد . و ممکن است که طبرسی به جهت شهرت و وضوح این دو توقیع ، سند آن ها را حذف کرده است، همان گونه که سند بسیاری از روایات را حذف کرده است .
2 - مضامین عالی که در این روایت است و نیز خبرهای صادقی که در آن دوبه آن ها اشاره شده نیز از جمله شواهد صدق این دو توقیع و انتساب به حضرت مهدی علیه السلام است .
و امری که موجب ازدیاد و اطمینان به این دو توقیع است این که محدث بحرانی بعد از آن که اشعار منسوب به امام زمان علیه السلام در رثای شیخ مفید را نقل می کند . که بر قبر او نوشته شده بود ، می فرماید : « این اشعار از امام زمان علیه السلام نسبت به شیخ مفید علیه السلام بعید نیست ، بعد از آن که توقعیاتی از ناحیه حضرت علیه السلام برای شیخ فرستاده شد ، توقعیاتی که مشتمل بر تعظیم و اجلال فراوانی بوده است ... » .
آن گاه می گوید : « شیخ یحیی بن بطریق حلی در رساله ی نهج العلوم الی نفی المعدوم معروف به « سؤال اهل حلب » دو طریق در تزکیه شیخ مفید ذکر کرده است :
الف ) صحت نقل او از ائمه طاهرین علیهم السلام ، آن طوری که در تصانیف او از مقنعه و دیگر کتب ذکر شده است .
ب ) آنچه را که عموم شیعه روایت کرده و مورد قبول قرار داده است که صاحب الامر - صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه - دو نامه به او نوشته است به این نحو که در هر سال یک نامه ، و عنوان نامه ، « به سوی بردار سدید ... » است ، و این بالاترین تعبیر در مدح و تزکیه و ثنای شیخ مفید در گفتار امام امت و جانشین ائمه است .
گفتار ابن بطریق دلالت دارد بر این که این دو توقیع مورد اجماع است . و نیز از کلام طبرسی در مقدمه ی « احتجاج » استفاده می شود که این دو توقیع از قسم احادیثی است که مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذکر نکرده است .
ابن شهر آشبو در « معالم العلماء » و در ترجمه ی شیخ مفید می گوید :
« صاحب الزمان علیه السلام او را شیخ مفید نامید ... ». (3) ظاهراً مراد او همان چیزی است که در توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است . که فرمود : « للأخ السدید و الولی الرشید ، الشیخ المفید ... ».
3- طبرسی در مقدمه ی کتاب « احتجاج » می گوید : « بیشتر روایاتی را که نقل می کنیم سند آن ها را نمی آوریم یا به جهت وجود اجماع بر آن روایت است ، و یا به جهت موافقت آن با دلیل عقل و یا شهرت آن در سیره ها و کتاب ها بین مخالفت و موافق ... ».(4)
این دو توقیع نیز از یکی از این سه احتمالی خالی نیست .
4 مصلحت عمومی نیز اقتضای صدور چنین نامه ها و توقیعاتی را در اوایل عصر غیبت کبری داشته است .
یکی این که حضرت با این نامه ها به جماعت شیعیانش دستورات لازم را برساند و دیگر این که با فرستادن این نامه ها به دست علمای صالح امثال شیخ مفید رحمه الله ریاست و زعامت او را تثبیت کرده ، مردم را به اطاعت از او در عصر غیبت کبری تشویق کند . همان گونه که در نامه ی خود به ابن بابویه خطاب به او فرمود : « یا شیخی ! یا اباالحسن ».
نامه ی اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجری سه سال قبل از وفات شیخ مفید رحمه الله به دست او رسید است . و نامه ی دوم در سال 412 هجری یعنی یک سال قبل از وفات شیخ به دست او رسیده است . و این درحقیقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شیخ علی بن محمد سمری سفیر چهارم است که همان انتهای غیبت صغری و شروع کبری غیبت بری در سال 329 هجری است .
فرستنده ی نامه اول می گوید : این نامه ی را از منطقه ای که متصل به حجاز است آورده است . و از این کلام استفاده می شود که امام در آن هنگام در نواحی حجاز ساکن بوده است ، و این نامه را توسط برخی از خواص برای شیخ نواحی حجاز ساکن بوده است، و این نامه را توسط برخی از خواص برای شیخ مفید رحمه الله فرستاده اند .
نامه ی دوم نیز در اول ماه شوال سال 412 از ناحیه ی مقدسه برای شیخ فرستاده شد . و در روز پنجشنبه 23 ماه ذی حجه همان سال به دست شیخ رسیده است . یعنی سه ماه و هفت روز کم در بین راه در دست قاصد بوده است .
هر دو خطاب به املای حضرت مهدی علیه السلام و خط برخی از ثقات و معتمدین نزد امام زمان علی السلام بوده همان گونه که از ظاهر رساله اولی و نص رساله دوم استفاده می شود . و آخر هر دو نامه ی مزین به چند سطری کم از خط خود امام است که شهادت و گواهی بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شیخ مفید رحمه الله امر می کند تا این رساله را از هر کس مخفی بدارد ، ولی نسخه ای از آن را بردارد تا موثقین از اصحابش بر آن مطلع شده یا شفاهاً به اطلاع آن ها برساند. (2)
سند دو توقیع
سند این دو توقیع رااز جهاتی میتوان مورد توجه قرار داده و برایاعتبار آن چاره ای اندیشید ، گرچه شیخ طبرسی که تنها ناقل این دو توقیع است آن ها را مرسلاً و بدون سند نقل کرده است .1- طبرسی این دو روایت را از مسلمات به حساب آورده که این به نوبه ی خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد . و ممکن است که طبرسی به جهت شهرت و وضوح این دو توقیع ، سند آن ها را حذف کرده است، همان گونه که سند بسیاری از روایات را حذف کرده است .
2 - مضامین عالی که در این روایت است و نیز خبرهای صادقی که در آن دوبه آن ها اشاره شده نیز از جمله شواهد صدق این دو توقیع و انتساب به حضرت مهدی علیه السلام است .
و امری که موجب ازدیاد و اطمینان به این دو توقیع است این که محدث بحرانی بعد از آن که اشعار منسوب به امام زمان علیه السلام در رثای شیخ مفید را نقل می کند . که بر قبر او نوشته شده بود ، می فرماید : « این اشعار از امام زمان علیه السلام نسبت به شیخ مفید علیه السلام بعید نیست ، بعد از آن که توقعیاتی از ناحیه حضرت علیه السلام برای شیخ فرستاده شد ، توقعیاتی که مشتمل بر تعظیم و اجلال فراوانی بوده است ... » .
آن گاه می گوید : « شیخ یحیی بن بطریق حلی در رساله ی نهج العلوم الی نفی المعدوم معروف به « سؤال اهل حلب » دو طریق در تزکیه شیخ مفید ذکر کرده است :
الف ) صحت نقل او از ائمه طاهرین علیهم السلام ، آن طوری که در تصانیف او از مقنعه و دیگر کتب ذکر شده است .
ب ) آنچه را که عموم شیعه روایت کرده و مورد قبول قرار داده است که صاحب الامر - صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه - دو نامه به او نوشته است به این نحو که در هر سال یک نامه ، و عنوان نامه ، « به سوی بردار سدید ... » است ، و این بالاترین تعبیر در مدح و تزکیه و ثنای شیخ مفید در گفتار امام امت و جانشین ائمه است .
گفتار ابن بطریق دلالت دارد بر این که این دو توقیع مورد اجماع است . و نیز از کلام طبرسی در مقدمه ی « احتجاج » استفاده می شود که این دو توقیع از قسم احادیثی است که مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذکر نکرده است .
ابن شهر آشبو در « معالم العلماء » و در ترجمه ی شیخ مفید می گوید :
« صاحب الزمان علیه السلام او را شیخ مفید نامید ... ». (3) ظاهراً مراد او همان چیزی است که در توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است . که فرمود : « للأخ السدید و الولی الرشید ، الشیخ المفید ... ».
3- طبرسی در مقدمه ی کتاب « احتجاج » می گوید : « بیشتر روایاتی را که نقل می کنیم سند آن ها را نمی آوریم یا به جهت وجود اجماع بر آن روایت است ، و یا به جهت موافقت آن با دلیل عقل و یا شهرت آن در سیره ها و کتاب ها بین مخالفت و موافق ... ».(4)
این دو توقیع نیز از یکی از این سه احتمالی خالی نیست .
4 مصلحت عمومی نیز اقتضای صدور چنین نامه ها و توقیعاتی را در اوایل عصر غیبت کبری داشته است .
یکی این که حضرت با این نامه ها به جماعت شیعیانش دستورات لازم را برساند و دیگر این که با فرستادن این نامه ها به دست علمای صالح امثال شیخ مفید رحمه الله ریاست و زعامت او را تثبیت کرده ، مردم را به اطاعت از او در عصر غیبت کبری تشویق کند . همان گونه که در نامه ی خود به ابن بابویه خطاب به او فرمود : « یا شیخی ! یا اباالحسن ».
پینوشت:
1- احتجاج ، ج2 ، ص 597 - 602.
2- تاریخ الغیبه الکبری ، ص 140 و 141.
3- معالم العلماء ، ص 113 ، رقم 765.
4- مقدمه ی احتجاج ، ص 14.