مروری کوتاه بر وضعیت اشتغال زنان در دورههای مختلف
موضوع اشتغال زنان به لحاظ اقتصادی، از زمانهای ماقبل تاریخ تاکنون، اهمیت حیاتی داشته است اگرچه کارآمدی زنان، برحسب ساختار، نیازها، آداب و رسوم و دیدگاههای جوامع، متفاوت بوده است. در دوران ماقبل تاریخ، زنان تقریباً پا به پای مردان در اموری همچون شکار به منظور جمعآوری غذا مشارکت میکردند. با توسعه جوامع کشاورزی، کار زنان در بیشتر موارد معطوف به خانهداری شد. آنها غذا درست میکردند، لباس میدوختند و حتی ظروف غذا را تهیه میکردند و در عین حال از تربیت فرزندان نیز غافل نمیماندند و در کنار همه اینها در شخم زدن مزارع، دروکردن محصولات و نگهداری حیوانات هم کمکهای موُثری به مردان میکردند. در همان حال که مراکز شهری توسعه مییافتند، زنان به فروش وتجارت کالاها در بازارها روی آوردند.
از دوران باستان تا عصر مدرن کنونی، چهار عقیده کلی پیرامون کار کردن زنان، مورد توجه بوده است : (1) زنان به خاطر رفع نیازهای اقتصادی به کارکردن روی آوردهاند؛ به خصوص زنان فقیری که در بیرون از خانه کار میکردند (چه زنان مجرد وچه زنان متأُهل) و همچنین آنهایی که شوهرانشان با وجود کار و فعالیت، قادر به اداره خانواده خود نبودند .
(2) کار زنانی که ملزم به کارکردن در خارج از خانه بودند، معمولاً مشابه کارهای داخل خانه بوده است.
(3) زنان با وجود اینکه به کار پرداختهاند از مسئولیت اولیه و بنیادین تربیت فرزندان غافل نمانده و به خوبی آن را حفظ نمودهاند. (4) به لحاظ تاریخی، زنان کمتر از مردان به کار توجه داشتهاند و همچنین سهم آنها از کار، عمدتاً مشاغلی که از پایگاههای اجتماعی پائینتری برخوردار بوده را شامل میشده است. برخی تغییرات عمدهای که در صنایع ملی به وقوع میپیوندد شامل وجود نوعی ایستائی در روند افزایش آمادگی زنان در سهیم شدن در نیروی کار جوامع و کاهش مسئولیتهای خانواده (بسته به بعد کوچکتر خانواده و یا نوآوری در فن آوری بوجود آمده در خانه) است. زنانی که دارای درآمد نسبتاً بالایی بودهاند به خاطر کسب درآمد و یا حصول رضایت شغلی به کار مشغول شدهاند. به لحاظ آماری آنها هنوز به یک برابری لازم در برخورداری از حقوق و احراز مشاغل با اهمیت (در مقایسه با مردان) در بین هیچ یک از ملل دنیا, دست نیافتهاند.
الف _ اروپای قرون وسطی :
صنعتگران (مرد) در خانههایشان از اعضای خانواده خود به عنوان نیرویکار استفاده میکردند و این سنت, در آن دوران (قرون وسطی) در سطح خیلی بالایی رواج یافته بود, گونهای از اتحادیههای صنفی در رسته صنایع دستی در آن زمان دربرگیرنده زنانی بود که عمدتاً دارای برخی محرومیتها بودند و اغلب مجاز به عضویت درآوردن زنان بیوه به منظور فراهم آوردن زمینههای لازم برای برگزاری جلسات حرفهای بودند. برخی از اتحادیههای قدیمیتر, اصولاً عضویت زنان را ممنوع میکردند و سایر اتحادیهها هم آنها را به طور محدود میپذیرفتند. با آغاز قرن چهاردهم در کشورهای انگلستان و فرانسه, زنان به اندازه مردان در عرصههای مشاغلی مانند خیاطی, پیرایشگری, درودگری, سراجی و مهمیزسازی به طور مستمر وارد شده و رسماً مورد پذیرش (اتحادیهها) قرار گرفتند. اتحادیههای مکرمه بافان و خیاطان زن هم منحصراً برای زنان تشکیل گردیدند. به تدریج اتحادیههای مذکور جای خود را به نوعی از نظام تولید خانگی (درمقابل نظام تولید کارخانهای یا انبوه که متعاقباً به آن اشاره خواهد شد) دادند که از طریق آن بازرگانان خردهپا ابزارکار و مواد اولیه موردنیاز کارگران را تهیه وتوزیع میکردند. سپس کارگران کالاهایی را به صورت مقاطعهکاری در خانههایشان تولید کردند که برخی از این کارگران, زنانی بودند که مستقیماً برای کارشان دستمزد دریافت میکردند و در همان حال مردان (کارگر) معمولاً به کمک زنان و فرزندانشان در راستای کار وتولید، مورد حمایت قرارمیگرفتند.
ب _ انقلاب صنعتی :
در طی قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در حالیکه انقلاب صنعتی درحال توسعه بود نظام تولید خانگی به آرامی رو به افول گذاشت. کالاهایی که با دست, درخانهها تولید میشدند تحت نظام تولید کارخانهای و توسط ماشینآلات, تولید شدند. زنان رقابت بیشتری برای بدست آوردن برخی شغلها با مردان به عمل آوردند, اما در ابتدا در کارخانجات منسوجات و پارچهبافی متمرکز شدند. کارخانهداران غالباً به خاطر مهارتهای مطرح و دستمزدهای نسبتاً پایین زنان وهمچنین به خاطر اینکه سازمانهای اتحادیههای صنفی اولیه توسط مردان تکوین یافتند (وکارخانه داران با تشکیل اتحادیه ها مخالف بودند) علاقهمند به استخدام آنها بودند. درعین حال, اکثریت کارگرانی که مورد بهرهکشی قرار میگرفتند زنان بودند. چنین وضعیتی, پیامدی بود از مرسوم گشتن و متداولشدن نظامهای حقوقی که دستمزدهای پایین پرداختی, وضعیت نامطلوب کار, ساعات طولانی کار و سایر سوء استفادههایی از این قبیل را در بر میگرفت که همراه با کار کودکان, معرفی کننده و بیانگر گوشههایی از بدترین و زشتترین مصداقها ونمونههای استثمار کارگران در دوران آغازین نظام سرمایهداری صنعتی بود. بدینسان هنگامی که قوانین مربوط به حداقل حقوق دریافتی و سایر قوانین حمایتی به تصویب رسیدند منحصراً در راستای به حداقل رساندن و تخفیف آثار سوء استفادههای مربوط به کار زنان متمرکز و مطرح شدند. زنان شاغل در امور بازرگانی و مشاغل و حرفههای باصطلاح اداری1 نسبتاً کمتر متحمل وضعیت نابسامان ناشی از بهرهکشیها بودند اما در عین حال همچنان از برخورداری از حق برابری در دریافت دستمزدها و فرصتهای شغلی مورد انکار واقع میشدند (محروم میشدند). افزایش رشد استفاده از دستگاههای تایپ و تلفن در دهه 1870 موجب ایجاد دو فرصت شغلی نسبتاً مناسب برای زنان شد که عبارت بودند از ماشیننویسی و اپراتوری تلفن. اما باز هم همچنان در هر دو حوزه شغلی مذکور یک دستهبندی همیشگی از پایگاه اجتماعی پست, همراه با حقوق پرداختی پایین برای زنان کارگر متداول و مرسوم شد. معلمی, بویژه در ردههای پایینتر به عنوان یک شغل مرسوم، به روی زنان گشوده شد و باقی ماند. همچنین پزشکی به عنوان حوزهای مهم برای بهرهمندی زنان از برخی موفقیتهای اولیه شغلی مطرح گردید. پرستاری به طور سنتی به عنوان یک شغل محفوظ برای زنان مطرح بود و اولین زن پزشک بنام خانم الیزابت بلک ول 2 درایالات متحده موفق به کسب درجه دکترا در سال 1849 گردید. دانشگاه ادین بورگ3 بواسطه جایگاه علمی خود در رشته پزشکی به عنوان اولین دانشگاهی که مبادرت به پذیرش زنان (از سال 1889)نمود, مشهور شد. حرفههایی که آییننامههایشان یکی از اولین هدفهای تصویب قوانین مربوط به برابری فرصتهای شغلی بود به عنوان یک منادی پیشرو در این راستا, برای بانوان کارگر در قرن بیستم مطرح گردیدند, اما بهرهمندی از فرصت شغلی و پرداخت حقوق برابر در حوزههای شغلی مذکور (پرستاری وپزشکی) هنوز هم نتوانسته بودند خود را با پیشرفتهای مشابه در بخش تجارت وفق دهند.
الف - جهان توسعه یافته:
الگوی اشتغال زنان در ایالات متحده, اروپا و ژاپن, درحد گستردهای تقریباً مشابه هم است تاپیش از سالهای 1990 نرخ (میزان ) مشارکت نیروی کار در آلمان غربی سابق 38 درصد و در کشور سوئد 55 درصد بوده است. بیشتر این کشورها شکلهایی از برابری وضعیت اشتغال (زن و مرد) و یا نظام قانونگذاری حمایتی برای زنان را دارا میباشند. گفتگوها (چانهزنیهای) جمعی فیمابین کارگر وکارفرما به طور گستردهتری به عنوان ابزاری درجهت بهبود وضعیت شغلی زنان در ایالات متحده, به کار رفته است.
سیاستهای اشتغال در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق تحت راهبردهای نظام کمونیزم, برپایه باور و توجه به وظایف و حقوق کاری زنان, بنا نهاده شده بود. در سال 1936 قانون اساسی کشور شوروی سابق, مصوبهای را تعریف و وضع نمود که به موجب آن هیچ قانونی نمیبایست اصل برابری زنان و مردان را مورد انکار قرار داده و یا تحریف نماید. اتحاد جماهیر شوروی سابق و متحدانش مؤسسات تفریحی, تحصیلی, بهداشت و درمان و مراقبت از کودکان را تاًسیس نمودند. بر اساس برآوردهای ارائه شده, در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 در حدود 85 درصد زنان کشور شوروی سابق بین سنین 20 تا 55 سال, در بیرون از خانه مشغول به کار بودهاند. در آلمان شرقی سابق, تعداد زنان به کار گمارده شده 80 درصد کل آنها بوده است. اگرچه یکپارچگی بیشتری به لحاظ ساختار اشتغال زنان در غرب وجود داشت اما هنوز زنان در اروپای شرقی در برخی صنایع و مشاغلی متمرکز شده بودند که در اکثر قریب به اتفاق از سطح بسیار پایینی از مسئولیتها در قیاس با مردان برخوردار بودند. برای نمونه در بلغارستان 78 درصد کارگران صنایع نساجی وحتی 25درصد مهندسان این کشور را زنان تشکیل میدادند. در شوروی سابق نیز این آمار به ترتیب 74 و 40 درصد بوده است و با اینکه اشتغال پارهوقت زیاد مورد استقبال قرار نمیگرفت, درحدود نیمی از زنان متاًهل صرفاً به کارهای پارهوقت مشغول بودند. با وجود اینکه درگزارش کار کشورهای کمونیستی از دستیابی به برابری پرداختها براساس برابری کار سخن به میان آورده میشد, اما تقریباً هیچ زنی به پستهای عالی دست نیافت. اگرچه پایایی و درستی تمامی این آمار و ارقام و وضعیت نهفته و واقعی آنها زیر سؤال میرفت و با وجود زوال ونابودی نظامهای کمونیستی درسراسر اروپا و اروسیا, این واقعیت وجود داشت که زنان در کشورهای کمونیستی سابق, از یک برجستگی بالاتری در محیط کار نسبت به مردم اروپای غربی برخوردار بودند. همچنین به موازات فروپاشی صنایع قدیمی دولتی و توسعه نظام تاًمین اجتماعی در اروپای شرقی و مرکزی وضعیت کار هم در افقی از توسعه به نظاره مینشست. درمیان ملل غربی کشور سوئد به نزدیکترین مرز دستیابی به برآیند برابری شغلی ( زن ومرد) رسیده است. در دو دهه اخیر, میانگین ساعات کار زنان از 66 , به 87 درصد ساعات کاری مردان, نزدیک شده است. درعین حال دولت سوئد اصلاحات عمدهای را در کتابهای درسی و دانشگاهی, تحصیلات پایه (اصلی) سیاستهای مالیاتی و حمایت از اطفال, قوانین ازدواج و طلاق و همه امکانات لازم برای فراهم شدن فرصتهای برابر, برای زنان در بازارکار و همچنین تشخیص و برطرف نمودن نیازهای ویژه زنان و به خصوص مادران, بر عهده گرفت. همچنین برنامههای مشاورهای و حمایتی برای زنانی که قصد ورود مجدد به بازارکار را داشتند تدوین و طراحی شد. سایر کشورهای اروپایی هم این الگوی سوئدیها را مطالعه نموده و برخی برنامههای قابل انطباق را که متناسب با سیاستهای رفاه اجتماعیشان بود, به اجرا گذاشتند, هرچند که هزینههای اقتصادی این الگو (که به نظام رفاه اجتماعی سوئدی معروف بود) به عنوان وزنهای مؤثر و سنگین در راه این حرکت روشن و هویدا بود.
ژاپن که بالاترین رشد صنعتی شدن را در بین ملل شرق دور داشته است, هنوز هم برخی از نگرشها ودیدگاههای مربوط به آداب و رسوم سنتی خود را در نگاه به کارگران زن, حفظ نموده است. حضور و مشارکت زنان در عرصه کار در اکثر دولتهای اروپای غربی, تا اندازهای درسطوحی واپستر مطرح بوده است, ازسوی دیگر آنچه که از زنان (ژاپنی) مورد انتظار میباشد بازنشستگی آنها به هنگام بچهدار شدن است, با وجود این حقیقت که نظام تحصیلات عالی در ژاپن, تعداد بسیار زیادی از زنان تحصیلکرده شایسته و صلاحیتدار راتربیت نموده است. قوانین مربوط به بهرهمندی برابر زنان و مردان از فرصتهای شغلی، به منظور تضمین مشاغلی وضع شدهاند که خارج از قلمرو مشاغل تعریف شده برای زنان هستند (مشاغلی که از حقوق پرداختی پایینتری برخوردار بوده و در حوزههای کاری, معمولاً با حالتی نوکر مابانه, جزء وظایف اجرایی آنها به حساب میآمد مانند کارهای منشیگری). اما فرصتهای شغلی بویژه در ردههای بالاتر تجاری و دولتی هنوز هم ناگزیر به ارتقای خود به سطوح دیده شده در برخی کشورهای پیشرفته غربی میباشند.
کره جنوبی, سنگاپور, تایوان و سایر کشورهای واقع در شرق وجنوب شرقی آسیا که به تازگی به اقتصاد صنعتی 4 دست یافتهاند, همگام با توسعه اقتصادیشان فرصتهای شغلی جدیدی نیز برای بانوان, تدارک دیدهاند. در کره جنوبی, حضور زنان در عرصه کار تا اندازهای نسبت به ژاپن, واپستر بوده است. در سایر کشورهایی از این دست, این سطح از مشارکت (که در بالا بدان اشاره رفت) هنوز پایینتر است. وجود نگرشها و دیدگاههای سنتی مردسالارانه, اهمیت خانواده در آئین کنفسیوس و عقاید برخی از جوامع اسلامی (نه همه آنها) نوعی گرایش همه جانبه برای تضعیف جایگاه و شاُن ومرتبه کار و فرصتهای شغلی زنان بوجود آورده است. گفته میشود رشد و توسعه اقتصادی موجب شد تا به زنان اجازه داده شود به آرزوی دستیابی به فرصتهای شغلی با دستمزدهای بهتر که افق آن هرگز در گذشته به روی آنها گشوده نشده بود نایل شوند. و نظیر این کشورها به ندرت اجازه میدهند تا چنین قید و بندهای سنتی, بتوانند این پشتوانهها و سرمایههای خلاق (زنان) را در خارج از اقتصادشان نگاه دارند.
ب - ملل در حال توسعه :
اکثر مناطق آفریقا, آسیا, خاورمیانه و آمریکای تحت وضعیت اقتصاد فقیر, مبتنی بر کشاورزی سنتی باقی ماندهاند. بیشتر زنان در کشتزارها و بازارهای محلی, یا گردآوری و تهیه سوخت و حمل آب از مسافتهای طولانی, مشغول به کارند, با این حال منابع تاًمینکننده اقتصادیشان, به طور کلی ناشناخته باقی مانده است. کشورهای آفریقایی, بویژه در گزارشهای خود از برخی آمارهای بالا در مورد سهم مشارکت بانوان از نیروی کار فعالشان یاد می کنند, اما کارهایی که معمولاً به فعالیتهای کشاورزی که تاُمینکننده منابع غذایی به حساب می آیند, مربوط میگردند. در همان حال که مردان برای جستجوی شغلهای مهم درآمدزا, به شهرها مهاجرت میکردند, بسیاری از زنان برای نگهداری از خانوادههایشان به حال خود رها میشدند.
بانک توسعه و بازسازی جهانی, یک طرح آموزشی بنیانی را که مورد نیاز زنان ومردان, در ملل وجوامع در حال توسعه میباشد تعریف و تعیین نموده است. این طرح, شامل اجرای سواد آموزی کاربردی, آموزش برخی از مهارتهای حرفهای مطرح و موردنیاز, برنامههای مربوط به سلامت خانواده و کودکان, برنامه های غذائی و بهداشتی و ارائه دانش لازم برای مشارکت در امور شهرنشینی, میباشد. البته سوادآموزی در مقیاس گستردهتری در میان زنان نسبت به مردان, در نظر گرفته شده است. حتی در کشورهایی که به برخی از برابریهای مربوط به زن و مرد دست یافتهاند, مسائلی مانند نرخهای بیکاری بالا، تاُثیرات نامساعدی بر زنان, میگذارد. درکشورهای آفریقایی, برخی پیشرفتها در جهت توسعه و گسترش فرصتهای شغلی برای زنان درحال تکوین است. اما با اینحال هنوز نتوانستهاند به اموری چون تحصیلات رایگان, برنامههای آموزشی ــ فرهنگی دست یافته ویا از وامها وکمکهای مالی بلاعوض به طور برابر بهرهمند شوند، به ویژه درمناطقی که نیاز به ایجاد یک نظام اقتصادی با ساختار و بنیان ملی میباشد.
از دوران باستان تا عصر مدرن کنونی، چهار عقیده کلی پیرامون کار کردن زنان، مورد توجه بوده است : (1) زنان به خاطر رفع نیازهای اقتصادی به کارکردن روی آوردهاند؛ به خصوص زنان فقیری که در بیرون از خانه کار میکردند (چه زنان مجرد وچه زنان متأُهل) و همچنین آنهایی که شوهرانشان با وجود کار و فعالیت، قادر به اداره خانواده خود نبودند .
(2) کار زنانی که ملزم به کارکردن در خارج از خانه بودند، معمولاً مشابه کارهای داخل خانه بوده است.
(3) زنان با وجود اینکه به کار پرداختهاند از مسئولیت اولیه و بنیادین تربیت فرزندان غافل نمانده و به خوبی آن را حفظ نمودهاند. (4) به لحاظ تاریخی، زنان کمتر از مردان به کار توجه داشتهاند و همچنین سهم آنها از کار، عمدتاً مشاغلی که از پایگاههای اجتماعی پائینتری برخوردار بوده را شامل میشده است. برخی تغییرات عمدهای که در صنایع ملی به وقوع میپیوندد شامل وجود نوعی ایستائی در روند افزایش آمادگی زنان در سهیم شدن در نیروی کار جوامع و کاهش مسئولیتهای خانواده (بسته به بعد کوچکتر خانواده و یا نوآوری در فن آوری بوجود آمده در خانه) است. زنانی که دارای درآمد نسبتاً بالایی بودهاند به خاطر کسب درآمد و یا حصول رضایت شغلی به کار مشغول شدهاند. به لحاظ آماری آنها هنوز به یک برابری لازم در برخورداری از حقوق و احراز مشاغل با اهمیت (در مقایسه با مردان) در بین هیچ یک از ملل دنیا, دست نیافتهاند.
زنان کارگر در دوران اولیه :
الف _ اروپای قرون وسطی :
صنعتگران (مرد) در خانههایشان از اعضای خانواده خود به عنوان نیرویکار استفاده میکردند و این سنت, در آن دوران (قرون وسطی) در سطح خیلی بالایی رواج یافته بود, گونهای از اتحادیههای صنفی در رسته صنایع دستی در آن زمان دربرگیرنده زنانی بود که عمدتاً دارای برخی محرومیتها بودند و اغلب مجاز به عضویت درآوردن زنان بیوه به منظور فراهم آوردن زمینههای لازم برای برگزاری جلسات حرفهای بودند. برخی از اتحادیههای قدیمیتر, اصولاً عضویت زنان را ممنوع میکردند و سایر اتحادیهها هم آنها را به طور محدود میپذیرفتند. با آغاز قرن چهاردهم در کشورهای انگلستان و فرانسه, زنان به اندازه مردان در عرصههای مشاغلی مانند خیاطی, پیرایشگری, درودگری, سراجی و مهمیزسازی به طور مستمر وارد شده و رسماً مورد پذیرش (اتحادیهها) قرار گرفتند. اتحادیههای مکرمه بافان و خیاطان زن هم منحصراً برای زنان تشکیل گردیدند. به تدریج اتحادیههای مذکور جای خود را به نوعی از نظام تولید خانگی (درمقابل نظام تولید کارخانهای یا انبوه که متعاقباً به آن اشاره خواهد شد) دادند که از طریق آن بازرگانان خردهپا ابزارکار و مواد اولیه موردنیاز کارگران را تهیه وتوزیع میکردند. سپس کارگران کالاهایی را به صورت مقاطعهکاری در خانههایشان تولید کردند که برخی از این کارگران, زنانی بودند که مستقیماً برای کارشان دستمزد دریافت میکردند و در همان حال مردان (کارگر) معمولاً به کمک زنان و فرزندانشان در راستای کار وتولید، مورد حمایت قرارمیگرفتند.
ب _ انقلاب صنعتی :
در طی قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در حالیکه انقلاب صنعتی درحال توسعه بود نظام تولید خانگی به آرامی رو به افول گذاشت. کالاهایی که با دست, درخانهها تولید میشدند تحت نظام تولید کارخانهای و توسط ماشینآلات, تولید شدند. زنان رقابت بیشتری برای بدست آوردن برخی شغلها با مردان به عمل آوردند, اما در ابتدا در کارخانجات منسوجات و پارچهبافی متمرکز شدند. کارخانهداران غالباً به خاطر مهارتهای مطرح و دستمزدهای نسبتاً پایین زنان وهمچنین به خاطر اینکه سازمانهای اتحادیههای صنفی اولیه توسط مردان تکوین یافتند (وکارخانه داران با تشکیل اتحادیه ها مخالف بودند) علاقهمند به استخدام آنها بودند. درعین حال, اکثریت کارگرانی که مورد بهرهکشی قرار میگرفتند زنان بودند. چنین وضعیتی, پیامدی بود از مرسوم گشتن و متداولشدن نظامهای حقوقی که دستمزدهای پایین پرداختی, وضعیت نامطلوب کار, ساعات طولانی کار و سایر سوء استفادههایی از این قبیل را در بر میگرفت که همراه با کار کودکان, معرفی کننده و بیانگر گوشههایی از بدترین و زشتترین مصداقها ونمونههای استثمار کارگران در دوران آغازین نظام سرمایهداری صنعتی بود. بدینسان هنگامی که قوانین مربوط به حداقل حقوق دریافتی و سایر قوانین حمایتی به تصویب رسیدند منحصراً در راستای به حداقل رساندن و تخفیف آثار سوء استفادههای مربوط به کار زنان متمرکز و مطرح شدند. زنان شاغل در امور بازرگانی و مشاغل و حرفههای باصطلاح اداری1 نسبتاً کمتر متحمل وضعیت نابسامان ناشی از بهرهکشیها بودند اما در عین حال همچنان از برخورداری از حق برابری در دریافت دستمزدها و فرصتهای شغلی مورد انکار واقع میشدند (محروم میشدند). افزایش رشد استفاده از دستگاههای تایپ و تلفن در دهه 1870 موجب ایجاد دو فرصت شغلی نسبتاً مناسب برای زنان شد که عبارت بودند از ماشیننویسی و اپراتوری تلفن. اما باز هم همچنان در هر دو حوزه شغلی مذکور یک دستهبندی همیشگی از پایگاه اجتماعی پست, همراه با حقوق پرداختی پایین برای زنان کارگر متداول و مرسوم شد. معلمی, بویژه در ردههای پایینتر به عنوان یک شغل مرسوم، به روی زنان گشوده شد و باقی ماند. همچنین پزشکی به عنوان حوزهای مهم برای بهرهمندی زنان از برخی موفقیتهای اولیه شغلی مطرح گردید. پرستاری به طور سنتی به عنوان یک شغل محفوظ برای زنان مطرح بود و اولین زن پزشک بنام خانم الیزابت بلک ول 2 درایالات متحده موفق به کسب درجه دکترا در سال 1849 گردید. دانشگاه ادین بورگ3 بواسطه جایگاه علمی خود در رشته پزشکی به عنوان اولین دانشگاهی که مبادرت به پذیرش زنان (از سال 1889)نمود, مشهور شد. حرفههایی که آییننامههایشان یکی از اولین هدفهای تصویب قوانین مربوط به برابری فرصتهای شغلی بود به عنوان یک منادی پیشرو در این راستا, برای بانوان کارگر در قرن بیستم مطرح گردیدند, اما بهرهمندی از فرصت شغلی و پرداخت حقوق برابر در حوزههای شغلی مذکور (پرستاری وپزشکی) هنوز هم نتوانسته بودند خود را با پیشرفتهای مشابه در بخش تجارت وفق دهند.
زنان کارگر در عصر حاضر:
الف - جهان توسعه یافته:
الگوی اشتغال زنان در ایالات متحده, اروپا و ژاپن, درحد گستردهای تقریباً مشابه هم است تاپیش از سالهای 1990 نرخ (میزان ) مشارکت نیروی کار در آلمان غربی سابق 38 درصد و در کشور سوئد 55 درصد بوده است. بیشتر این کشورها شکلهایی از برابری وضعیت اشتغال (زن و مرد) و یا نظام قانونگذاری حمایتی برای زنان را دارا میباشند. گفتگوها (چانهزنیهای) جمعی فیمابین کارگر وکارفرما به طور گستردهتری به عنوان ابزاری درجهت بهبود وضعیت شغلی زنان در ایالات متحده, به کار رفته است.
سیاستهای اشتغال در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق تحت راهبردهای نظام کمونیزم, برپایه باور و توجه به وظایف و حقوق کاری زنان, بنا نهاده شده بود. در سال 1936 قانون اساسی کشور شوروی سابق, مصوبهای را تعریف و وضع نمود که به موجب آن هیچ قانونی نمیبایست اصل برابری زنان و مردان را مورد انکار قرار داده و یا تحریف نماید. اتحاد جماهیر شوروی سابق و متحدانش مؤسسات تفریحی, تحصیلی, بهداشت و درمان و مراقبت از کودکان را تاًسیس نمودند. بر اساس برآوردهای ارائه شده, در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 در حدود 85 درصد زنان کشور شوروی سابق بین سنین 20 تا 55 سال, در بیرون از خانه مشغول به کار بودهاند. در آلمان شرقی سابق, تعداد زنان به کار گمارده شده 80 درصد کل آنها بوده است. اگرچه یکپارچگی بیشتری به لحاظ ساختار اشتغال زنان در غرب وجود داشت اما هنوز زنان در اروپای شرقی در برخی صنایع و مشاغلی متمرکز شده بودند که در اکثر قریب به اتفاق از سطح بسیار پایینی از مسئولیتها در قیاس با مردان برخوردار بودند. برای نمونه در بلغارستان 78 درصد کارگران صنایع نساجی وحتی 25درصد مهندسان این کشور را زنان تشکیل میدادند. در شوروی سابق نیز این آمار به ترتیب 74 و 40 درصد بوده است و با اینکه اشتغال پارهوقت زیاد مورد استقبال قرار نمیگرفت, درحدود نیمی از زنان متاًهل صرفاً به کارهای پارهوقت مشغول بودند. با وجود اینکه درگزارش کار کشورهای کمونیستی از دستیابی به برابری پرداختها براساس برابری کار سخن به میان آورده میشد, اما تقریباً هیچ زنی به پستهای عالی دست نیافت. اگرچه پایایی و درستی تمامی این آمار و ارقام و وضعیت نهفته و واقعی آنها زیر سؤال میرفت و با وجود زوال ونابودی نظامهای کمونیستی درسراسر اروپا و اروسیا, این واقعیت وجود داشت که زنان در کشورهای کمونیستی سابق, از یک برجستگی بالاتری در محیط کار نسبت به مردم اروپای غربی برخوردار بودند. همچنین به موازات فروپاشی صنایع قدیمی دولتی و توسعه نظام تاًمین اجتماعی در اروپای شرقی و مرکزی وضعیت کار هم در افقی از توسعه به نظاره مینشست. درمیان ملل غربی کشور سوئد به نزدیکترین مرز دستیابی به برآیند برابری شغلی ( زن ومرد) رسیده است. در دو دهه اخیر, میانگین ساعات کار زنان از 66 , به 87 درصد ساعات کاری مردان, نزدیک شده است. درعین حال دولت سوئد اصلاحات عمدهای را در کتابهای درسی و دانشگاهی, تحصیلات پایه (اصلی) سیاستهای مالیاتی و حمایت از اطفال, قوانین ازدواج و طلاق و همه امکانات لازم برای فراهم شدن فرصتهای برابر, برای زنان در بازارکار و همچنین تشخیص و برطرف نمودن نیازهای ویژه زنان و به خصوص مادران, بر عهده گرفت. همچنین برنامههای مشاورهای و حمایتی برای زنانی که قصد ورود مجدد به بازارکار را داشتند تدوین و طراحی شد. سایر کشورهای اروپایی هم این الگوی سوئدیها را مطالعه نموده و برخی برنامههای قابل انطباق را که متناسب با سیاستهای رفاه اجتماعیشان بود, به اجرا گذاشتند, هرچند که هزینههای اقتصادی این الگو (که به نظام رفاه اجتماعی سوئدی معروف بود) به عنوان وزنهای مؤثر و سنگین در راه این حرکت روشن و هویدا بود.
ژاپن که بالاترین رشد صنعتی شدن را در بین ملل شرق دور داشته است, هنوز هم برخی از نگرشها ودیدگاههای مربوط به آداب و رسوم سنتی خود را در نگاه به کارگران زن, حفظ نموده است. حضور و مشارکت زنان در عرصه کار در اکثر دولتهای اروپای غربی, تا اندازهای درسطوحی واپستر مطرح بوده است, ازسوی دیگر آنچه که از زنان (ژاپنی) مورد انتظار میباشد بازنشستگی آنها به هنگام بچهدار شدن است, با وجود این حقیقت که نظام تحصیلات عالی در ژاپن, تعداد بسیار زیادی از زنان تحصیلکرده شایسته و صلاحیتدار راتربیت نموده است. قوانین مربوط به بهرهمندی برابر زنان و مردان از فرصتهای شغلی، به منظور تضمین مشاغلی وضع شدهاند که خارج از قلمرو مشاغل تعریف شده برای زنان هستند (مشاغلی که از حقوق پرداختی پایینتری برخوردار بوده و در حوزههای کاری, معمولاً با حالتی نوکر مابانه, جزء وظایف اجرایی آنها به حساب میآمد مانند کارهای منشیگری). اما فرصتهای شغلی بویژه در ردههای بالاتر تجاری و دولتی هنوز هم ناگزیر به ارتقای خود به سطوح دیده شده در برخی کشورهای پیشرفته غربی میباشند.
کره جنوبی, سنگاپور, تایوان و سایر کشورهای واقع در شرق وجنوب شرقی آسیا که به تازگی به اقتصاد صنعتی 4 دست یافتهاند, همگام با توسعه اقتصادیشان فرصتهای شغلی جدیدی نیز برای بانوان, تدارک دیدهاند. در کره جنوبی, حضور زنان در عرصه کار تا اندازهای نسبت به ژاپن, واپستر بوده است. در سایر کشورهایی از این دست, این سطح از مشارکت (که در بالا بدان اشاره رفت) هنوز پایینتر است. وجود نگرشها و دیدگاههای سنتی مردسالارانه, اهمیت خانواده در آئین کنفسیوس و عقاید برخی از جوامع اسلامی (نه همه آنها) نوعی گرایش همه جانبه برای تضعیف جایگاه و شاُن ومرتبه کار و فرصتهای شغلی زنان بوجود آورده است. گفته میشود رشد و توسعه اقتصادی موجب شد تا به زنان اجازه داده شود به آرزوی دستیابی به فرصتهای شغلی با دستمزدهای بهتر که افق آن هرگز در گذشته به روی آنها گشوده نشده بود نایل شوند. و نظیر این کشورها به ندرت اجازه میدهند تا چنین قید و بندهای سنتی, بتوانند این پشتوانهها و سرمایههای خلاق (زنان) را در خارج از اقتصادشان نگاه دارند.
ب - ملل در حال توسعه :
اکثر مناطق آفریقا, آسیا, خاورمیانه و آمریکای تحت وضعیت اقتصاد فقیر, مبتنی بر کشاورزی سنتی باقی ماندهاند. بیشتر زنان در کشتزارها و بازارهای محلی, یا گردآوری و تهیه سوخت و حمل آب از مسافتهای طولانی, مشغول به کارند, با این حال منابع تاًمینکننده اقتصادیشان, به طور کلی ناشناخته باقی مانده است. کشورهای آفریقایی, بویژه در گزارشهای خود از برخی آمارهای بالا در مورد سهم مشارکت بانوان از نیروی کار فعالشان یاد می کنند, اما کارهایی که معمولاً به فعالیتهای کشاورزی که تاُمینکننده منابع غذایی به حساب می آیند, مربوط میگردند. در همان حال که مردان برای جستجوی شغلهای مهم درآمدزا, به شهرها مهاجرت میکردند, بسیاری از زنان برای نگهداری از خانوادههایشان به حال خود رها میشدند.
بانک توسعه و بازسازی جهانی, یک طرح آموزشی بنیانی را که مورد نیاز زنان ومردان, در ملل وجوامع در حال توسعه میباشد تعریف و تعیین نموده است. این طرح, شامل اجرای سواد آموزی کاربردی, آموزش برخی از مهارتهای حرفهای مطرح و موردنیاز, برنامههای مربوط به سلامت خانواده و کودکان, برنامه های غذائی و بهداشتی و ارائه دانش لازم برای مشارکت در امور شهرنشینی, میباشد. البته سوادآموزی در مقیاس گستردهتری در میان زنان نسبت به مردان, در نظر گرفته شده است. حتی در کشورهایی که به برخی از برابریهای مربوط به زن و مرد دست یافتهاند, مسائلی مانند نرخهای بیکاری بالا، تاُثیرات نامساعدی بر زنان, میگذارد. درکشورهای آفریقایی, برخی پیشرفتها در جهت توسعه و گسترش فرصتهای شغلی برای زنان درحال تکوین است. اما با اینحال هنوز نتوانستهاند به اموری چون تحصیلات رایگان, برنامههای آموزشی ــ فرهنگی دست یافته ویا از وامها وکمکهای مالی بلاعوض به طور برابر بهرهمند شوند، به ویژه درمناطقی که نیاز به ایجاد یک نظام اقتصادی با ساختار و بنیان ملی میباشد.
پينوشت:
1-White-collar در برابر واژه blue-collar به معنای مشاغل کارگری.
2-(Elizabeth blackwell (1821-1910 متولد بریستول ــ انگلستان.
3-Edinburgh University.
4-نوعی نظام اقتصادی که در آن, حیات اقتصادی کشورها وابسته به ادامه روند صنعتی شدن آنها است.
منبع:
Microsoft- Encarta - Encyclopedia. 2005
Microsoft Corporation .All rights reserved. 1993 -2004