قلب يا دل چيست؟
مقصود از قلب در آيات و روايات، چيزي غير از گوشت صنوبري شکلي است که در قفسه سينه قرار دارد. قلب يا دل امري مجرد و مرتبه اي از نفس است که مرکز دريافت الهامات و فهم عواطفي چون عشق، نفرت، شادي و غم است. واضح است که آدمي مرکب از عنصر جسماني و عنصر روحاني (يا نفس) است. به اعتبار ديگر نفس را به دو قوه ي عامله و عالمه تقسيم مي کنند. قوه ي عامله همان نيروي نفس است که در سراسر بدن پراکنده شده و کارها را انجام مي دهد. قواي عالمه يا ادراک نفس تقسيمات زير را شامل مي شود: 1. قوه احساس: شامل حواس ظاهر: لامسه، سامعه، باصره، ذائقه، شامه، و حواس باطن: شهوت و غضب و وهم است؛ 2. قوه خيال: محل بايگاني و نگهداري محسوسات است؛ 3. قوه تخيل: با ترکيب کردن مدرکات حسي، صورت جديدي به وجود مي آورد؛ 4. قوه عقل: ادراک کليات را برعهده دارد و شامل عقل عملي و نظري مي شود؛ 5. قوه ي قلب که ادراک امور الهامي و عواطف را عهده دار است.
نکته مهم آن که تمامي اين قوا، جلوه هاي مختلف نفس اند و نفس يک حقيقت است که مشتمل بر همه ي اين قواست. لذا قلب هم مرتبه اي از نفس است. البته قلب از مهم ترين شؤون وجودي روح و کانون همه اکتسابات و اعمال نيک و بد انسان است. به همين خاطر به نفس و روح، قلب هم گفته مي شود.
2. حضرت امام قدس سره در کتاب شريف آداب الصلوه، مقامات اهل سلوک را چهار مقام برشمرده اند، سلوک علمي، حصول ايمان به حقايق علمي، مقام اطمينان و مقام مشاهده. بر اين اساس در اصلي ترين مرحله معرفت، تنها ابزاري که به کار مي آيد، و با آن مي توان در عالم معنا و ملکوت عالم سير کرد و به حقايق علوي دست يافت، قلب است.
بعضي از محققين درباره اهميت قلب چنين گفته اند: «قلب مايه شرف و فضيلت انسان است که به سبب آن بر معظم مخلوقات برتري يافته است. به وسيله قلب انسان خدا را مي شناسد و به صفات کمال و جمال او آشنا شود و در آخرت مستعد ثواب و ذخائر الهي مي گردد. پس در حقيقت، قلب، عالم به خدا، عامل براي خدا، کوشا به سوي خدا و نزديکي جوينده به خداست و اعضا و جوارح ديگر بدن، پيروان، خدمت گزاران و ابزاري هستند که قلب آنها را استخدام کرده و کار مي کند. خطاب، سؤال، ثواب و عقاب خدا با قلب است. پس اگر انسان قلب خود را بشناسد مثل اين که خود را شناخته، پس در نتيجه خدا را شناخته است».(2)
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
مطيع نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمي داني چه حاصل
3. در جايگاه و اهميت قلب همين بس که «عرش الرحمن» است و جايگاه معرفت الهي. آن گونه که وقتي از حضرت امير عليه السلام سؤال مي شود آيا پروردگارت را ديده اي؟ مي فرمايند: «افاعبد ما لاأري! فقل و کيف تراه؟ (3) فقال : لا تدرکه العيون بمشاهده العيان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الايمان»(4) آيا خدايي را که نديده ام مي پرستم! سؤال شد: چگونه او را ديده اي؟ فرمودند: چشمها او را نمي بيند ولي قلبها با نور ايمان او را مشاهده مي کنند.
جان نامحرم نبيند روي دوست
جز همان جان کامل و از کوي اوست
هرکسي اندازه ي روشن دلي
غيب را بيند به قدر صيقلي
هرکه صيقل بيش کرد او بيش ديد
بيشتر آيد ورا صورت پديد
2. آياتي که حالات کم ثباتي را براي قلب متذکر شده اند، نظير: رعب «و قذف في قلوبهم الرعب»(9)، وجل «اذا ذکر الله و جلت قلوبهم».(10)
3. آياتي که در آنها افعالي به قلب نسبت داده شده است، مثل: اثم «و من يکتمها فانه آثم قلبه»(11) و کسب «ولکن يؤاخذکم بما کسبت قلوبکم».(12)
4. آياتي که برخي از ويژگي هاي ادراکي و شناختي را براي قلب اثبات کرده اند، از قبيل: ريب «لايزال بنيانهم الذي بنوا ريبه في قلوبهم»،(13) تفقه: «لهم قلوب لايفقهون بها»،(14) تعقل: «فتکون لهم قلوب يعقلون بها».(15)
5. آياتي که به گونه هايي از خصيصه هاي قلب اشاره دارند ، نظير: طبع: «طبع الله علي قلوبهم»،(16) اکنه: «وجعلنا علي قلوبهم اکنه ان يفقهوه»،(17) رين: «کلا بل ران علي قلوبهم».(18)
ره سپردن به سوي خدا، با دلها، رساننده تر است تا ره سپردن به سوي او با بدن و حرکتهاي دلها، رساننده تر به سر منزل مقصود، از حرکتهاي اعمال است.
ولي اين قلب در حقيقت، يکي بيشتر نيست و آن هم بايد حرم خداوند باشد.
«ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه»؛
«خداوند براي هيچ کس دو دل در درونش نيافريده».(21)
قال الصادق عليه السلام:
«القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غيرالله»؛
«قلب حرم خداست، پس در حرم خداوند غير خدا را ساکن مکن».(22)
نکته مهم آن که تمامي اين قوا، جلوه هاي مختلف نفس اند و نفس يک حقيقت است که مشتمل بر همه ي اين قواست. لذا قلب هم مرتبه اي از نفس است. البته قلب از مهم ترين شؤون وجودي روح و کانون همه اکتسابات و اعمال نيک و بد انسان است. به همين خاطر به نفس و روح، قلب هم گفته مي شود.
اهميت قلب
2. حضرت امام قدس سره در کتاب شريف آداب الصلوه، مقامات اهل سلوک را چهار مقام برشمرده اند، سلوک علمي، حصول ايمان به حقايق علمي، مقام اطمينان و مقام مشاهده. بر اين اساس در اصلي ترين مرحله معرفت، تنها ابزاري که به کار مي آيد، و با آن مي توان در عالم معنا و ملکوت عالم سير کرد و به حقايق علوي دست يافت، قلب است.
بعضي از محققين درباره اهميت قلب چنين گفته اند: «قلب مايه شرف و فضيلت انسان است که به سبب آن بر معظم مخلوقات برتري يافته است. به وسيله قلب انسان خدا را مي شناسد و به صفات کمال و جمال او آشنا شود و در آخرت مستعد ثواب و ذخائر الهي مي گردد. پس در حقيقت، قلب، عالم به خدا، عامل براي خدا، کوشا به سوي خدا و نزديکي جوينده به خداست و اعضا و جوارح ديگر بدن، پيروان، خدمت گزاران و ابزاري هستند که قلب آنها را استخدام کرده و کار مي کند. خطاب، سؤال، ثواب و عقاب خدا با قلب است. پس اگر انسان قلب خود را بشناسد مثل اين که خود را شناخته، پس در نتيجه خدا را شناخته است».(2)
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
مطيع نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمي داني چه حاصل
3. در جايگاه و اهميت قلب همين بس که «عرش الرحمن» است و جايگاه معرفت الهي. آن گونه که وقتي از حضرت امير عليه السلام سؤال مي شود آيا پروردگارت را ديده اي؟ مي فرمايند: «افاعبد ما لاأري! فقل و کيف تراه؟ (3) فقال : لا تدرکه العيون بمشاهده العيان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الايمان»(4) آيا خدايي را که نديده ام مي پرستم! سؤال شد: چگونه او را ديده اي؟ فرمودند: چشمها او را نمي بيند ولي قلبها با نور ايمان او را مشاهده مي کنند.
جان نامحرم نبيند روي دوست
جز همان جان کامل و از کوي اوست
هرکسي اندازه ي روشن دلي
غيب را بيند به قدر صيقلي
هرکه صيقل بيش کرد او بيش ديد
بيشتر آيد ورا صورت پديد
برخي از حقايق و ويژگي هاي قلب
الف - آيات الهي درباره ي قلب
2. آياتي که حالات کم ثباتي را براي قلب متذکر شده اند، نظير: رعب «و قذف في قلوبهم الرعب»(9)، وجل «اذا ذکر الله و جلت قلوبهم».(10)
3. آياتي که در آنها افعالي به قلب نسبت داده شده است، مثل: اثم «و من يکتمها فانه آثم قلبه»(11) و کسب «ولکن يؤاخذکم بما کسبت قلوبکم».(12)
4. آياتي که برخي از ويژگي هاي ادراکي و شناختي را براي قلب اثبات کرده اند، از قبيل: ريب «لايزال بنيانهم الذي بنوا ريبه في قلوبهم»،(13) تفقه: «لهم قلوب لايفقهون بها»،(14) تعقل: «فتکون لهم قلوب يعقلون بها».(15)
5. آياتي که به گونه هايي از خصيصه هاي قلب اشاره دارند ، نظير: طبع: «طبع الله علي قلوبهم»،(16) اکنه: «وجعلنا علي قلوبهم اکنه ان يفقهوه»،(17) رين: «کلا بل ران علي قلوبهم».(18)
ب - سهولت ره سپاري با قلب به سوي حق
ره سپردن به سوي خدا، با دلها، رساننده تر است تا ره سپردن به سوي او با بدن و حرکتهاي دلها، رساننده تر به سر منزل مقصود، از حرکتهاي اعمال است.
ج - قلوب ظرف حضرت حق
ولي اين قلب در حقيقت، يکي بيشتر نيست و آن هم بايد حرم خداوند باشد.
«ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه»؛
«خداوند براي هيچ کس دو دل در درونش نيافريده».(21)
قال الصادق عليه السلام:
«القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غيرالله»؛
«قلب حرم خداست، پس در حرم خداوند غير خدا را ساکن مکن».(22)
پي نوشت ها:
1- احزاب، 72.
2- شرح اصول کافي، ج 9، ص 377.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 10، ص 64، ذيل شرح خطبه.
4- نهج البلاغه، خطبه 179.
5- آل عمران، 159.
6- حديد، 16.
7- بقره، 74.
8- همان، 260.
9- احزاب، 26.
10- انفال، 2.
11- بقره، 283.
12- همان، 225.
13- توبه، 110.
14- اعراف، 179.
15- حج، 46.
16- نحل، 108.
17- انعام، 25.
18- مطففين، 14.
19- ميزان الحکمه، ح 16916.
20- همان، ص 4981.
21- احزاب، 4.
22- بحارالانوار، ج 67، ص 25، ح 27.