در سوگ اسوه حسنه(1)
منبع : راسخون
13 سال بعد از بعثت، در حالى كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوتهانديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگى نوينى را آغاز كرد . بعد از اينكه رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله وسلم به يارى خداوند متعال توطئهها و نقشههاى كافران را يكى پس از ديگرى خنثى كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصى نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيتخود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان علىعليه السلام را به جانشينى خويش برگزيد . و سرانجام در 63 سالگى و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى قمرى، مطابق سال 633 ميلادى، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت . حضرت علىعليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامى نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياءصلیاللهعلیهوآله وسلم را در منزل مسكونىاش به خاك سپرد . با رحلت پيامبر خاتمصلیاللهعلیهوآله وسلم ، مصيبتبزرگى در اسلام و انحراف عميقى در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را مىآزارد .
در اين فرصتبا نقل فرازهايى حساس، از واپسين روزهاى حيات آن بزرگوار به برخى از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله وسلم اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيرى رهنمودهاى راهگشاى آن بزرگوار در رديف پيروان واقعىاش قرار گرفته و با عبرتاندوزى از حوادث آن دوران، در اعتلاى آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم .
بزرگترين نگرانى پيامبرصلیاللهعلیهوآله وسلم
آخرین وداع با یاران
در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمیگیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیهای جبران میگردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.
پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردنهای كشیده و نالههایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه میپذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد میشود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را میبوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)
راز انكار رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم)
در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.
هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید:
پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله وسلم) یك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیك شده و بازگشت به سوى خداوند است.
زمانى نیز فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مىگذارم و مىروم: كتاب خدا و عترتم؛ اهلبیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بنابىطالب(علیه السلام) تكیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .
در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیك است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفتهام... بدانید دو چیز است كه از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تار مویى بین آن دو فرقى نمىگذارم. هر كس یكى را ترك كند مثل این است كه آن دیگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهلبیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبیت من رعایت كنید و ...
(نیز فرمود:) آیا شما را به چیزى راهنمایى نكنم كه اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن(چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله وسلم) در بیمارى خود كه به رحلتش انجامید، فرمود:
مرگ من به همین زودى فرا مىرسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من كتاب پروردگارم و اهلبیت خود را در میان شما مىگذارم و مىروم. (سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود:) این شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یكدیگر جدا نشوند تا روز قیامت كه با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اكرم(صلیاللهعلیهوآله وسلم) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنهها شعلهور گردیده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاریك شب، روى آورده است.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بنابىطالب(علیه السلام) داشت. على(علیه السلام) شیونكنان، رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبكر به محل سكونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بىدرنگ به شهر آید.
انكار رحلت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم)
او بى وقفه مردم را بیم مىداد و در هراس و تردید مىگذارد و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود. مىگفت: هر كس بگوید او مرده است با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعدههایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمىبرد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى تردید در رحلت رسول گرامى(صلیاللهعلیهوآله وسلم) نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز این كه برخى چون آشوب آفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مىگوید!! از وى بپرسید مگر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) در این باره به تو چیزى فرموده كه این گونه سراسیمه و آشفته سخن مىگویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بود كه ابن ام مكتومِ نابینا نیز كه جسد مطهر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) را نمىدید همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مىگویى؟! مگر قرآن نیست كه مىفرمایند: "و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاكرین".
محمد جز فرستادهاى كه پیش از او هم پیامبرانى(آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود، (به شیوه جاهلیت) بر مىگردید! هر كس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
عباس مىافزود: تردید نیست كه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) مرده است. بیایید او را دفن كنیم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آیا خداوند شما را یك بار طعم مرگ مىچشاند و رسولش را دو بار؟! او بزرگوارتر از آن است كه دو بار بمیرد. بیایید او را دفن كنیم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نیست كه خاك را از روى او به یك سو زند و ... .
با این حال، عمر بدون كمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مىكرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) دوخت، همان آیه را كه پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نیز ساكت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
انگیزه انكار رحلت
ابن ابىالحدید مىنویسد: عمر با این اقدام مىخواست فرصتى براى رسیدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد؛ زیرا او در فرداى «سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) ، گفت: وقتى فهمیدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دین و دولت بود.(!) تا ابوبكر برسد ... چنین دروغ مصلحت آمیز در هر آیینى مشروع مىباشد.
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شك انداخت و آنها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) و حوادثى كه انتظار وقوع آن مىرود، غافل نمود.
عمر هر چند براى اندیشیدن و چارهجویى به منظور توفیق در تصمیم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
1- طرح او براى مردم دوستدار پیامبر امیدوار كننده بود. آنها آرزو مىكردند این سخن راست در آید و رهبر خود را بدین زودى از دست ندهند.
2- آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نوید مىداد كه محمد خاتم(صلیاللهعلیهوآله وسلم) نیز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و به زودى باز مىگردد.
3- بر پایه آن ادعا چون پیامبر زنده است نیازى به كوشش براى تعیین جانشین او نیست.
4- فرد معتقد به مرگ پیامبر، منافق است و اقدام به بیعت با جانشین او علامت نفاق و تلاش براى ایجاد اختلاف میان مسلمانان است.
5- با آن كه به مرگ پیامبر اعتقاد یابد و با كسى به عنوان جانشین پیامبر بیعت كند باید دست و پایش را قطع كرد.
6- این كه عمر تا پیش از ورود ابوبكر به سخن هیچ كس توجه نكرد و چون ابوبكر رسید و جملهاى مىگوید و عمر آرام مىگیرد؛ زیركانه نقش ابوبكر را بزرگ مىنمایاند. این واقعه حتى اگر صحنه سازى از پیش طراحى شده نبود، تا همین جا مىتوانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
بسى جاى تعجب و تاسف است كه برخى نویسندگان غیر شیعه، گاه در دفاع و توجیه واكنش عمر مىنویسند: این رفتار عمر از شدت علاقهاش به پیامبر و به موجب دهشت زدگى او از رحلت حضرت بود! حال آنكه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پیرامون رفتار دیروزش مطالبى گفته است كه هیچ این توجیه و جانبدارى را تایید نمىكند.
ابن ابىالحدید عذرخواهى عمر را چنین نقل كرده است: وقتىفهمیدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام بازگردند.
افزون بر این، باید پرسید:
1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) بود، مىبایست پس از اعلام قطعى ابوبكر، بر دهشت وى افزوده مىشد نه این كه آرام گیرد و بر زمین نشیند!
2- پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسیل و تشییع پیامبر شركت نجست و بىدرنگ به سقیفه شتافت؟
3- چرا جز او كسی چنین هراسان و دهشت زده نشد؟ آیا اندوه وى از دختر گرامى پیامبر بیشتر بود؟
4- آیا آن رفتار نیز از علاقه به پیامبر بود كه در حال حیات حضرت به وى نسبت هذیان و بیهودهگویى داد و به دیگران نیز نهیب زد كه گوش به حرف او ندهید، درك و حواس درستى ندارد كه چه مىگوید؟!
5- چرا شبهه وفات نكردن پیامبر تنها براى عمربن خطاب پیش آمد؟ او از كجا و به كدام آیه و روایت چنین حدس زد كه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) نمرده است و چون موسى به میقات رفته و به زودى باز مىگردد و دست و پا قطع مىكند؟!
6- هنگامى كه اسامه براى تاخیر در حركت سپاه خود عذر مىآورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جویا شوم، خوب بود عمر مىگفت: این بیتابى چرا؟! خداوند بر شما منت نهاده است كه تا وعدههایش محقق نشود، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) از دنیا نخواهد رفت. این كه عمر خود عذر مىآورد كه در این روزهاى حساس نباید پیامبر را بدین حال تنها گذاشت دلیل آن است كه آنها همه مىدانستند كه به زودى رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله وسلم) رحلت خواهد كرد.
7- چرا او پیش از تحقیق و اطمینان، این گونه جنجال برانگیخت؟
8- چه حكمتی داشت كه تنها با تایید ابوبكر آرام گرفت نه با سخن دیگران؟ «آیاتى كه ابوبكر خواند، نباید سبب شود كه او تغییر عقیده دهد، زیرا مفاد آیات جز این نیست كه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله وسلم) نیز بسان مردم مىمیرد، در صورتى كه خلیفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مىگفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسیده است، زیرا هنوز كارهایى ناتمام مانده و رسالتهایى انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابنابىالحدید آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت براى رسیدن ابوبكر بود و جز این، علتى نداشت.
پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) در نگاه شاهد آن ایام
« بابی انت و امی یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآله وسلم) لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوة والانباء و اخبارالسماء . خصصت حتى صرت مسلیا عمن سواك و عممت حتى صار الناس فیك سواء و لولا انك امرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لانفدنا علیك ماءالشؤون . و لكان الداء مماطلا و الكمد محالفا و قلالك . . . (3) ؛ پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا، با مرگ تو رشتهاى پاره شد كه در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلى دهنده ست یعنى پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتى ندارد . و از طرفى این یك مصیبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند . اگر نبود كه امر به صبر و شكیبایى فرمودهاى و از بىتابى نهى نمودهاى آنقدر گریه مىكردم كه اشك هایم تمام شود . و این درد جانكاه همیشه در من مىماند و حزن و اندوهم دائمى مىشد. كه همه اینها در مصیبت تو كم و ناچیز است.»
سختى مصیبت رحلت پیامبر به قدرى بود كه امام على مىفرمایند: « فضجت الدار الافنیة(4)؛ گویا در و دیوار خانه فریاد مىزد.»
علل موفقیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) در زمان حکومت
چنانكه حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) مىفرمایند: « فانظروا الى مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا . فعقد بملته طاعتهم . و جمع على دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمة علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعمتها والتفت الملة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقین . و فى خصرة عیشها فكهین . قد تربعت الامور بهم فى ظل سلطان قاهر . و آوتهم الحال الى كنف عز غالب، و تعطفت الامور علیهم فى ذرى ملك ثابت . فهم حكام على العالمین و ملوك فى اطراف الارضین یملكون الامور على من كان یملكها علیهم، و یمضون الاحكام فیمن كان یمضیها فیهم لاتغمزلهم قناة ولا تقرع لهم صفاة (5) ؛ حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله وسلم) بر آنان فرو ریخت بنگرید . كه چگونه اطاعت آنان را دین خود پیوند داد . و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمتهاى الهى بال هاى كرامت خود را بر آنان گستراند و جویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت و تمام بركات آیین حق، آنها را در بر گرفت در میان نعمتها غرق شدند و در خرمى زندگانى شادمان . امور اجتماعى آنان در سایه حكومت اسلام استوار شد . در پرتو عزتى پایدار آرام یافتند و به حكومتى پایدار رسیدند . آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند و قوانین الهى را بر كسانى اجرا مىكردند كه مجریان احكام بودند و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نیروى آنان را نداشت و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند .»
شمهاى از حالات فرصت طلبان عصر پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم)
چنانكه امام على (علیه السلام) مىفرمایند: « فاراد قومنا قتل نبینا واجتیاح اصلنا و هموا بنا الهموم و فعلوا بنا الافاعیل و منعونا العذب واحلسونا الخوف واضطرونا الى جبل وعر واوقدوا لنا نارالحرب فعزم الله لنا على الذب عن حوزته والرمى من وراء حرمته (6) ؛ خویشاوندان ما از قریش مىخواستند پیامبرمان (صلیاللهعلیهوآله وسلم) را بكشند و ریشه ما را درآورند و در این راه اندیشهها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند. و زندگى خوش را از ما سلب كردند . و با ترس و وحشت به هم آمیختند و ما را به پیمودن كوههاى صعب العبور مجبور كردند و براى ما آتش جنگ افروختند . اما خدا خواست كه ما پاسدار دین او باشیم و شر آنان را از حریم دین بازداریم .
آنان منتظر رحلت پیامبر بودند تا بتوانند به مطامع نفسانى خود دست یازند .
چنانكه امام على (علیه السلام) خطاب به برادرش عقیل نوشتند: « فدع عنك قریشا و تركاضهم فی الضلال و تجوالهم فى الشقاق و جماحهم فی التیه، فانهم قد اجمعوا على حربی كاجماعهم على حرب رسول الله (صلیاللهعلیهوآله وسلم) قبلی ... (7) ؛ قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند و در جدایى سرگردان باشند . و با سركشى و دشمنى زندگى كنند همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه كه پیش از من در نبرد با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله وسلم) هماهنگ بودند.»
البته بیانات پیامبراكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) در حق امیرالمؤمنین و در راس آنها در غدیر خم توانسته بود از شدت و حدت آن بكاهد .
چنانكه حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
«... كانكم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم، والله لقد عقد له (على علیهالسلام) یومئذ الولاء لیقطع منكم بذلك منها الرجاء ... (8) ؛ گویا از آن چه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله وسلم) در روز غدیر خم فرمود، آگاهى ندارید؟ سوگند به خدا كه ایشان در آن روز ولایت و رهبرى امام على (علیه السلام) را مطرح كرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید.»
گروهى نیز توان و توفیق معرفت پیامبر و حكومت حضرتش را پیدا نكرده بودند . چنانكه خداوند متعال مىفرمایند:
« قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبكم.» (9)
شرایط حاد و تاسف بار بعد از رحلت پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم)
«... حتى رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، یدعون الى محق دین محمد (صلیاللهعلیهوآله وسلم) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فیه ثلما او هدما تكون المصیبة به اعظم من ولایتكم ... (10) ؛ تا آنجا كه دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دین محمد (صلیاللهعلیهوآله وسلم) را نابود سازند. پس ترسیدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نكنم، رخنهاى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم كه مصیبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت بر شماست.»
پیامدهاى رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها)
او كه خلیفه اول در جمع مردم مدینه دربارهاش چنین گفته است: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة است. (14)
و حتى عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا كان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یكون الذی ولدها. » (15)
او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(علیه السلام) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مىتواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مىپردازیم:
آن حضرت در خطبه فدكیه (16) و خطبهاى كه بعدا در جمع زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (17) ایراد فرمودهاند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مىكنند از جمله آنها عبارتند از:
1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .
حضرت در خطبهاى كه در حضور زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:
« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (19) ؛ چه زشت است سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»
2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .
استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .
در قرآن كریم نیز آمده است كه: «ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (21) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»
3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.
« واكدت الامال.» (22)
4 . به حریم پیامبر بى حرمتى شد .
چنانكه حضرت على(علیه السلام) مىفرماید:" فوالله ما كان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (صلیاللهعلیهوآله وسلم) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (24) ؛ به خدا سوگند نه در فكرم مىگذشت و نه در خاطرم مىآمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند.»
و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى كه قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى حرمتى كردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (26)
و مدتى هم از رحلت حضرت نگذشت كه به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى حرمتی ها كه نكردند. چنانكه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هكذا كان یفعل بحبیبتك وابنتك ... . (27)
یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (28) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (29)
5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .
حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با كنایه زیبایى به این نفاق افكنى پرداخته است و فرموده است:
« تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (31) ؛ شیر را اندك اندك با آب ممزوج نمودید و به بهانه این كه آب مىنوشید، شیر را خوردید. كنایه از نفاق است كه تظاهر به عملى مىشود كه در واقع خلاف آن است (32) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپهها و درختان كمین كردید . و ما بر این رفتار شما كه مانند بریدن كارد و فرو بردن نیزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مىكنیم .»
6 . دین و معنویت كم رنگ شد .
«جلباب» چادر یا عبایى كه بدن انسان را مىپوشاند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مىگیرد، همانگونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مىگیرد. (34)
و در عبارتى دیگر فرمودهاند: «... اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (35) ؛ به خاموش كردن انوار درخشان دین و بىاهمیت كردن و مهمل گذاردن سنتهاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»
7 . مردم دچار بىتفاوتى شدند .
« یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (36) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بىتفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»
8 . مردم پیمان شكنى كردند .
حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مىكند كه پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام كرد و آنان نیز با على (علیه السلام) بیعت كردند . اما اكنون بیعت خود را شكستند .
9 . مردم دچار وسوسههاى شیطانى شدند .
و در جاى دیگر از خطبه فرمودهاند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجیبین (39) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید كه پاسخگوى دعوت باطل او هستید... .»
«مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مىبیند، سرش را در لاك خود فرو مىبرد. اما وقتى كه محیط را بدون خطر احساس كرد، سر خود را بیرون مىآورد. شیطان نیز تا وقتى كه پیامبراكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) زنده بودند، سرش را در لاك خود فرو برده بود و جرات نمىكرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریك مردم پرداخت. (40)
10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بىاساس .
11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .
« اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا ملء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(42) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار كشید تا كى مرض فساد پیكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد كه پس از این از پستان شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است .
12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .
گروه هاى فرصت طلب
الف: گمراهان ساكت و منتظر .
اینان كه در حیات پیامبر جرات حرف زدن هم نداشتند با رحلت ایشان وارد میدان شدند . كسانى مانند ابوسفیان را مىتوان جزو این گروه نام برد.
ب: فرومایگان بى نام و نشان .
كسانى كه نه از سابقه در دین و نه فداكارى در جنگهاى پیامبر برخوردار بودند . به بهانه ترس از فتنه در حالى كه بدن پیامبر بر زمین بود در تعیین خلیفه پیامبر مردم را تحریص مىكردند .
ج . شجاعان و دلاور مردان از اهل باطل .
ویژگىهاى فرصت طلبان
1 . در ظاهر ساكت و آرام بودند،" وادعون" فروگذاران .
2. اهل خوشگذرانى بودند، " فاكهون" .
3. راحت طلب و رفاه زده بودند، " انتم فی رفاهیة من العیش" .
4. منتظر پیش آمد حوادث براى پیامبر و اهل بیت بودند، " تتربصون بنا الدوائر" .
5 . اخبار و رویدادها را دنبال مىكردند، " تتولفون الاخبار" .
6 . در جنگها عقب نشینى و یا فرار مىكردند، " تنكصون عند النزال و تفرون من القتال." (46)
مىتوان با مطالعه تاریخ به عنوان نمونه ملاحظه كرد كه در جنگ احد چه كسانى عقب نشینى كردند و یا فرار كردند و چه كسانى تا آخرین لحظات در كنار پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله وسلم) باقى بودند . (47)
هر چند ممكن است با قدرى دقت و تامل موارد دیگرى از این پیامدهاى تاسف بار را از بیانات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دست آورد، اما در این نوشتار به همین دوازده مورد اكتفا مىشود .
متاسفانه جامعه امروز نیز با بعضى از این پیامدها گریبان گیر است . امید است با بهره گیرى از اسلام ناب و مكتب اهل بیت علیهم السلام در پیرایش این آفات كوشا باشیم .
پی نوشتها:
1- القصاص فی دار الدنیا احب الی من القصاص فی دار الاخرة.
2- مناقب آل ابیطالب ج1، ص164 .
3 . نهج البلاغه (صبحى صالح) خطبه 235 .
4. همان، خ 197 .
5 . همان، خ192، بندهاى 98 - 102 .
6 . همان، نامه 9 .
7 . همان، نامه 36 .
8 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، 138، حدیث 59 .
9 . حجرات (49) آیه14 .
10 . نهج البلاغه، نامه 62 .
11 . بحارالانوار، ج43، ص23، حدیث17 .
12 . الاحتجاج، (اسوه) ج1، ص282 .
13 . همان، 270 .
14 . همان، 277 .
15 . الغدیر (دارالكتب آخوندى) ج2، ص312 .
16 . این خطبه در منابع متعددى آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسى (چاپ اسوه) ج1، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج16، ص211 به بعد . و در كتاب هاى مستقلى نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایى از خطبه حضرت زهرا، حسینعلى منتظرى . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینى زنجانى، قطرهاى از دریا . على ربانى گلپایگانى .
17 . ر . ك به الاحتجاج، ج1، بحارالانوار، ج43، ص158 به بعد .
18 . الاحتجاج، ج1، ص270 .
19 . همان، ص287 .
20 . همان، ص270 .
21 . انبیاء، 30 .
22 . الاحتجاج، ج1، ص270 .
21 . همان .
24 . درباره سقیفه از جمله ر . ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج2، ص20 - 60 و ج6، صص 5 - 50 .
25 . نهج البلاغه، نامه62 .
24 . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقاى رسولى محلاتى چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج1، ص250 .
27 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، 147 .
28 . همان، 250 .
29 . امام على، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسى) ج1، ص328 .
30 . الاحتجاج، ج1، صص263 و 264 .
31 . همان، 266 .
32 . ر . ك به قطرهاى از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، 126 .
33 . الاحتجاج، ج1، ص264 .
34 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص 118 .
33 . الاحتجاج، ج1، ص266 .
36 . همان، 269 .
37 . همان، 272 .
38 . همان 266 .
39 . همان 264 .
40 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص120 .
41 . الاحتجاج، ج1، ص278 .
42 . همان، ص 290 .
43 . همان، ص 264 .
44 . همان .
45 . همان .
46 . همان، ص 263 .
47 . ر . ك شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج15، صص20 - 25 .
1.فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، جلد2
2. سیری گذرا در سیرهی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ، آیت الله کریمی جهرمی
3.آموزههايى از واپسين روزهاى حيات پيامبرصلیاللهعلیهوآله وسلم وسلم، عبدالكريم پاكنيا
4.راز انكار رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، یوسف بوشهرى
www.payambarazam.ir.5.
www.hawzah.net.6.
7. www.porseman.net