در سوگ اسوه حسنه(1)

حضرت محمد بن عبد الله‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگى شاهد درگذشت مادرش گرديد . حضرت محمدصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در 8 سالگى از وجود بزرگ حامى خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرست‏خويش ابوطالب، دوران نوجوانى خود را
شنبه، 26 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در سوگ اسوه حسنه(1)
در سوگ اسوه حسنه(1)
در سوگ اسوه حسنه(1)

تهیه کننده : سید امیر حسین کامرانی راد
منبع : راسخون
حضرت محمد بن عبد الله‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، آخرين سفير الهى و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود . آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگى شاهد درگذشت مادرش گرديد . حضرت محمدصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در 8 سالگى از وجود بزرگ حامى خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرست‏خويش ابوطالب، دوران نوجوانى خود را سپرى كرد . پيامبر اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در 25 سالگى در حالى كه به خردمندى، پاكدامنى، امانت و دانايى در ميان مردم شهرت داشت‏با حضرت خديجه ازدواج نمود، و در 40 سالگى با نزول آياتى در غار حراء به رسالت الهى مبعوث گرديد .
13 سال بعد از بعثت، در حالى كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوته‏انديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگى نوينى را آغاز كرد . بعد از اينكه رسول اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم به يارى خداوند متعال توطئه‏ها و نقشه‏هاى كافران را يكى پس از ديگرى خنثى كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصى نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيت‏خود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان على‏عليه السلام را به جانشينى خويش برگزيد . و سرانجام در 63 سالگى و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى قمرى، مطابق سال 633 ميلادى، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت . حضرت على‏عليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامى نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياءصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم را در منزل مسكونى‏اش به خاك سپرد . با رحلت پيامبر خاتم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم ، مصيبت‏بزرگى در اسلام و انحراف عميقى در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را مى‏آزارد .
در اين فرصت‏با نقل فرازهايى حساس، از واپسين روزهاى حيات آن بزرگوار به برخى از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيرى رهنمودهاى راهگشاى آن بزرگوار در رديف پيروان واقعى‏اش قرار گرفته و با عبرت‏اندوزى از حوادث آن دوران، در اعتلاى آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم .

بزرگترين نگرانى پيامبرصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم

پيامبر اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم تا آخرين روزهاى رحلت‏خويش از يك نگرانى و ناراحتى درونى شديدا رنج مى‏برد . اساسا براى يك شخصيت والاى آسمانى كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبرى آينده اسلام بوسيله فردى شايسته مى‏انديشيد، مسئله امامت و رهبرى امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار مى‏آمد . حضرت رسول اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم كه از انديشه برخى افراد فرصت‏جو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشينى، آگاهى داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينى على‏عليه السلام بعد از رحلت‏خويش تاكيد كرده بود . اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد . در آن روز تاريخى كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ ، وصايت و ولايت‏حضرت امير مؤمنان على‏عليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال ، اين مراسم سرنوشت‏ساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانى حضرت رسول‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم رفع نشد . پيامبر دورانديش اسلام‏صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم پيش بينى مى‏كرد كه در آينده‏اى نزديك رهبرى حكومت اسلامى را عده‏اى از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، على‏عليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبرى آن يگانه دوران محروم كنند . بدين جهت گاهى اين نگرانى خود را اظهار نموده و به على‏عليه السلام مى‏فرمود: «من مى‏ترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبرى پافشارى كرده و به نزاع برخيزى، تو را به قتل برسانند .»

آخرین وداع با یاران

پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)
در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.
پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردن‌های كشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)

راز انكار رحلت پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم)

رسول اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در آخرین سفرحج (در عرفه)؛ در مكه؛ در غدیرخم؛ در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن‏ سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت‏ خود خبر داد. چنان‌كه قرآن، رهروان رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) را آگاه ساخته بود كه ‏پیامبر هم در نیاز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مُرد.
در حجة ‏الوداع در هنگام رمى ‏جمرات فرمود: مناسك خود را از من ‏فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.
هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیك است ‏فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید:
پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) یك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه ‏نمود... عرض كردیم: اى رسول خدا! رحلت ‏شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیك شده و بازگشت‏ به سوى خداوند است.
زمانى نیز فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى‏گذارم و مى‏روم: كتاب خدا و عترتم؛ اهل‏بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من ‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین ‏و نگرانند. پیامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن‏ابى‏طالب(علیه السلام) تكیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‏اند شما از مرگ‏ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .
در فرصتى دیگر مردم را به رعایت ‏حقوق انصار سفارش و در خطاب ‏به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیك است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته‏ام... بدانید دو چیز است كه از نظر من بین آن‏ دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تار مویى بین آن دو فرقى نمى‏گذارم. هر كس یكى را ترك كند مثل این ‏است كه آن دیگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل‏بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل‏بیت من رعایت كنید و ...
(نیز فرمود:) آیا شما را به چیزى راهنمایى نكنم كه اگر بدان‏ چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول‏ خدا. فرمود: آن(چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به‏ احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتم ‏جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در بیمارى خود كه به ‏رحلتش انجامید، فرمود:
مرگ من به همین زودى فرا مى‏رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من كتاب ‏پروردگارم و اهل‌‏بیت‏ خود را در میان شما مى‏گذارم و مى‏روم. (سپس ‏دست على را گرفت و بالا برد و فرمود:) این شخص على بن ابى ‏طالب ‏است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یكدیگر جدا نشوند تا روز قیامت كه با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه‏ها شعله‏ور گردیده و فتنه‏ها همچون پاره‏هاى امواج تاریك شب، روى آورده است.
رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در حالى جان سپرد كه سر در دامن على ‏بن‏ابى‏طالب(علیه السلام) داشت. على(علیه السلام) شیون‌كنان، رحلت پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) را به‏ اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبكر به محل سكونت‏ خود در «سنح‏» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى‏درنگ به‏ شهر آید.

انكار رحلت رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم)

چون خبر وفات پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند كه مى‏پندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است ‏بلكه ‏به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى ‏پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این كه گفته شد او مرده است‏ به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى‏گردد و دست و پاى كسانى را كه گمان ‏برده‏اند او مرده است، قطع خواهد كرد.
او بى‏ وقفه مردم را بیم مى‏داد و در هراس و تردید مى‏گذارد و آن‏ كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود. مى‏گفت: هر كس‏ بگوید او مرده است‏ با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعده‏هایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى‏برد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى تردید در رحلت رسول‏ گرامى(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز این كه برخى چون ‏آشوب ‏آفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مى‏گوید!! از وى بپرسید مگر رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در این باره به تو چیزى فرموده كه این گونه‏ سراسیمه و آشفته سخن مى‏گویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت ‏براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بود كه ابن ام مكتومِ نابینا نیز كه جسد مطهر رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) را نمى‏دید همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى‏گویى؟! مگر قرآن نیست كه مى‏فرمایند: "و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله ‏الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ینقلب على ‏عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاكرین".
محمد جز فرستاده‏اى كه پیش از او هم پیامبرانى(آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود، (به شیوه ‏جاهلیت) بر مى‏گردید! هر كس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى‏ به خدا نمى‌رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد.
عباس مى‏افزود: تردید نیست كه رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) مرده است. بیایید او را دفن كنیم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آیا خداوند شما را یك بار طعم مرگ مى‏چشاند و رسولش را دو بار؟! او بزرگوارتر از آن ‏است كه دو بار بمیرد. بیایید او را دفن كنیم. اگر راست‏ باشد كه ‏او نمرده بر خداوند دشوار نیست كه خاك را از روى او به یك سو زند و ... .
با این حال، عمر بدون كمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى‏كرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت ‏خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) دوخت، همان ‏آیه را كه پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت ‏فراخواند و او نیز ساكت ‏بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!

انگیزه انكار رحلت

محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه‏ سازى براى رسیدن ابوبكر به مدینه یاد كرده‏اند.
ابن ابى‏الحدید مى‏نویسد: عمر با این اقدام مى‏خواست فرصتى براى ‏رسیدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد؛ زیرا او در فرداى ‏«سقیفه‏» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) ، گفت: وقتى فهمیدم ‏رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دین‏ و دولت ‏بود.(!) تا ابوبكر برسد ... چنین دروغ مصلحت ‏آمیز در هر آیینى مشروع مى‏باشد.
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شك انداخت و آن‏ها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) و حوادثى كه انتظار وقوع ‏آن مى‏رود، غافل نمود.
عمر هر چند براى اندیشیدن و چاره‌جویى به منظور توفیق در تصمیم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
1- طرح او براى مردم دوستدار پیامبر امیدوار كننده بود. آن‏ها آرزو مى‏كردند این سخن راست در آید و رهبر خود را بدین زودى ‏از دست ندهند.
2- آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نوید مى‏داد كه‏ محمد خاتم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) نیز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و به ‏زودى باز مى‏گردد.
3- بر پایه آن ادعا چون پیامبر زنده است نیازى به كوشش براى ‏تعیین جانشین او نیست.
4- فرد معتقد به مرگ پیامبر، منافق است و اقدام به بیعت ‏با جانشین او علامت نفاق و تلاش براى ایجاد اختلاف میان مسلمانان ‏است.
5- با آن كه به مرگ پیامبر اعتقاد یابد و با كسى به عنوان‏ جانشین پیامبر بیعت كند باید دست و پایش را قطع كرد.
6- این كه عمر تا پیش از ورود ابوبكر به سخن هیچ كس توجه ‏نكرد و چون ابوبكر رسید و جمله‏اى مى‏گوید و عمر آرام مى‏گیرد؛ زیركانه نقش ابوبكر را بزرگ مى‏نمایاند. این واقعه حتى اگر صحنه‌ سازى از پیش طراحى شده نبود، تا همین جا مى‏توانست مردم را به ‏نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه ‏سازد.
بسى جاى تعجب و تاسف است كه برخى نویسندگان غیر شیعه، گاه‏ در دفاع و توجیه واكنش عمر مى‏نویسند: این رفتار عمر از شدت ‏علاقه‏اش به پیامبر و به موجب دهشت ‏زدگى او از رحلت‏ حضرت بود! حال ‏آنكه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پیرامون ‏رفتار دیروزش مطالبى گفته است كه هیچ این توجیه و جانبدارى را تایید نمى‏كند.
ابن ابى‏الحدید عذرخواهى عمر را چنین نقل كرده است: وقتى‏فهمیدم رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست ‏گیرند یا از اسلام بازگردند.
افزون بر این، باید پرسید:
1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) بود، مى‏بایست‏ پس از اعلام قطعى ابوبكر، بر دهشت وى افزوده مى‏شد نه این كه آرام‏ گیرد و بر زمین نشیند!
2- پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسیل و تشییع پیامبر شركت نجست و بى‏درنگ به سقیفه شتافت؟
3- چرا جز او كسی چنین هراسان و دهشت زده نشد؟ آیا اندوه وى از دختر گرامى پیامبر بیشتر بود؟
4- آیا آن رفتار نیز از علاقه به پیامبر بود كه در حال حیات ‏حضرت به وى نسبت هذیان و بیهوده‏گویى داد و به دیگران نیز نهیب ‏زد كه گوش به حرف او ندهید، درك و حواس درستى ندارد كه چه ‏مى‏گوید؟!
5- چرا شبهه وفات نكردن پیامبر تنها براى عمربن خطاب پیش‏ آمد؟ او از كجا و به كدام آیه و روایت چنین حدس زد كه رسول‏ خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) نمرده است و چون موسى به میقات رفته و به زودى باز مى‏گردد و دست و پا قطع مى‏كند؟!
6- هنگامى كه اسامه براى تاخیر در حركت‏ سپاه خود عذر مى‏آورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جویا شوم، خوب بود عمر مى‏گفت: این بی‌تابى چرا؟! خداوند بر شما منت نهاده است كه تا وعده‏هایش ‏محقق نشود، پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) از دنیا نخواهد رفت. این كه عمر خود عذر مى‏آورد كه در این روزهاى حساس نباید پیامبر را بدین حال تنها گذاشت دلیل آن است كه آن‏ها همه مى‏دانستند كه به زودى رسول‏ خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) رحلت ‏خواهد كرد.
7- چرا او پیش از تحقیق و اطمینان، این گونه جنجال‏ برانگیخت؟
8- چه حكمتی داشت كه تنها با تایید ابوبكر آرام گرفت نه با سخن دیگران؟ «آیاتى كه ابوبكر خواند، نباید سبب شود كه او تغییر عقیده دهد، زیرا مفاد آیات جز این نیست كه پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) نیز بسان مردم مى‏میرد، در صورتى كه خلیفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مى‏گفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسیده است، زیرا هنوز كارهایى ناتمام مانده و رسالت‌هایى انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابن‏ابى‏الحدید آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت ‏براى ‏رسیدن ابوبكر بود و جز این، علتى نداشت.

پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در نگاه شاهد آن ایام

رحلت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) براى حكومت اسلامى و امت اسلام حادثه‏اى سخت و جانسوز بود . چنانكه امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‏فرمایند:
« بابی انت و امی یا رسول الله (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) لقد انقطع بموتك ما لم ‏ینقطع بموت غیرك من النبوة والانباء و اخبارالسماء . خصصت ‏حتى صرت مسلیا عمن سواك و عممت ‏حتى صار الناس فیك سواء و لولا انك امرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لانفدنا علیك ماءالشؤون . و لكان الداء مماطلا و الكمد محالفا و قلالك . . . (3) ؛ پدر و مادرم فدایت اى پیامبر خدا، با مرگ تو رشته‏اى پاره شد كه در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلى دهنده ست ‏یعنى پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتى ندارد . و از طرفى این یك مصیبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند . اگر نبود كه امر به صبر و شكیبایى فرموده‏اى و از بى‏تابى نهى نموده‏اى آنقدر گریه مى‏كردم كه اشك هایم تمام شود . و این درد جانكاه همیشه در من مى‏ماند و حزن و اندوهم دائمى مى‏شد. كه همه اینها در مصیبت تو كم و ناچیز است.»
سختى مصیبت رحلت پیامبر به قدرى بود كه امام على مى‏فرمایند: « فضجت الدار الافنیة(4)؛ گویا در و دیوار خانه فریاد مى‏زد.»

علل موفقیت پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در زمان حکومت

شاید تصور آن روز براى خیلى‏ها امرى مشكل به نظر مى‏رسید، چرا كه پیامبر توانسته بود در مدت كمى علاوه بر ایجاد الفت و اخوت و صفا و صمیمیت ‏بین مردم، حكومتى عدل گستر و نظامى قانونمند را پى ریزى كند كه مردم خصوصا طبقه عامه از آن بهره‏ مند باشند.
چنانكه حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) مى‏فرمایند: « فانظروا الى مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا . فعقد بملته طاعتهم . و جمع على دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمة علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعمتها والتفت الملة بهم فى عوائد بركتها فاصبحوا فى نعمتها غرقین . و فى خصرة عیشها فكهین . قد تربعت الامور بهم فى ظل سلطان قاهر . و آوتهم الحال الى كنف عز غالب، و تعطفت الامور علیهم فى ذرى ملك ثابت . فهم حكام على العالمین و ملوك فى اطراف الارضین یملكون الامور على من كان یملكها علیهم، و یمضون الاحكام فیمن كان یمضیها فیهم لاتغمزلهم قناة ولا تقرع لهم صفاة (5) ؛ حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پیامبر اسلام (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) بر آنان فرو ریخت ‏بنگرید . كه چگونه اطاعت آنان را دین خود پیوند داد . و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمت‏هاى الهى بال هاى كرامت‏ خود را بر آنان گستراند و جویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت و تمام بركات آیین حق، آنها را در بر گرفت در میان نعمت‏ها غرق شدند و در خرمى زندگانى شادمان . امور اجتماعى آنان در سایه حكومت اسلام استوار شد . در پرتو عزتى پایدار آرام یافتند و به حكومتى پایدار رسیدند . آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند و قوانین الهى را بر كسانى اجرا مى‏كردند كه مجریان احكام بودند و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نیروى آنان را نداشت و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمى‏پروراند .»

شمه‏اى از حالات فرصت طلبان عصر پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم)

شرایط قبل از اسلام و حتى بعد از حكومت اسلامى پیامبر به گونه‏اى نبود كه تمام كسانى كه در جزیرة‏ العرب آن روز مى‏زیستند از جان و دل تسلیم اوامر حكومت نبوى شوند و چه بسا بودند كسانى كه نه از سر تسلیم بلكه از ناچارى به بیعت‏ حكومت‏ حضرتش درآمده بودند . و حتى كسانى كه در حیات حضرت نتوانستند كارى كنند .
چنانكه امام على (علیه السلام) مى‏فرمایند: « فاراد قومنا قتل نبینا واجتیاح اصلنا و هموا بنا الهموم و فعلوا بنا الافاعیل و منعونا العذب واحلسونا الخوف واضطرونا الى جبل وعر واوقدوا لنا نارالحرب فعزم الله لنا على الذب عن حوزته والرمى من وراء حرمته (6) ؛ خویشاوندان ما از قریش مى‏خواستند پیامبرمان (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) را بكشند و ریشه ما را درآورند و در این راه اندیشه‏ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت ‏به ما انجام دادند. و زندگى خوش را از ما سلب كردند . و با ترس و وحشت‏ به هم آمیختند و ما را به پیمودن كوه‏هاى صعب العبور مجبور كردند و براى ما آتش جنگ افروختند . اما خدا خواست كه ما پاسدار دین او باشیم و شر آنان را از حریم دین بازداریم .
آنان منتظر رحلت پیامبر بودند تا بتوانند به مطامع نفسانى خود دست‏ یازند .
چنانكه امام على (علیه السلام) خطاب به برادرش عقیل نوشتند: « فدع عنك قریشا و تركاضهم فی الضلال و تجوالهم فى الشقاق و جماحهم فی التیه، فانهم قد اجمعوا على حربی كاجماعهم على حرب رسول الله (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) قبلی ... (7) ؛ قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند و در جدایى سرگردان باشند . و با سركشى و دشمنى زندگى كنند همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه كه پیش از من در نبرد با رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) هماهنگ بودند.»
البته بیانات پیامبراكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در حق امیرالمؤمنین و در راس آنها در غدیر خم توانسته بود از شدت و حدت آن بكاهد .
چنانكه حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
«... كانكم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم، والله لقد عقد له (على علیه‏السلام) یومئذ الولاء لیقطع منكم بذلك منها الرجاء ... (8) ؛ گویا از آن چه رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) در روز غدیر خم فرمود، آگاهى ندارید؟ سوگند به خدا كه ایشان در آن روز ولایت و رهبرى امام على (علیه السلام) را مطرح كرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید.»
گروهى نیز توان و توفیق معرفت پیامبر و حكومت ‏حضرتش را پیدا نكرده بودند . چنانكه خداوند متعال مى‏فرمایند:
« قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبكم‏.» (9)

شرایط حاد و تاسف بار بعد از رحلت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم)

این عوامل و عواملى دیگر دست ‏به دست هم داده بود تا بعد از رحلت پیامبر اكرم جامعه آن روز با مشكلات خاصى مواجه شود. چنانكه امام على (علیه السلام) مى‏فرمایند:
«... حتى رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، یدعون الى محق دین محمد (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فیه ثلما او هدما تكون المصیبة به اعظم من ولایتكم ... (10) ؛ تا آنجا كه دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دین محمد (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) را نابود سازند. پس ترسیدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نكنم، رخنه‏اى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم كه مصیبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت‏ بر شماست.»

پیامدهاى رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها)

در اینجا پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها كه بضعة الرسول است (11) و به تعبیر امام على (علیه السلام) بقیة النبوة (12) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولك، سابقة فی وفور عقلك است. (13)، بیان می شود.
او كه خلیفه اول در جمع مردم مدینه درباره‏اش چنین گفته است: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة است. (14)
و حتى عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا كان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یكون الذی ولدها. » (15)
او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(علیه السلام) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مى‏پردازیم:
آن حضرت در خطبه فدكیه (16) و خطبه‏اى كه بعدا در جمع زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (17) ایراد فرموده‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى‏كنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .

استومع وهنه « یا وهیه.‏» (18)
حضرت در خطبه‏اى كه در حضور زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:
« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (19) ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .

«استنهر فتقه وانفتق رتقه (20) ؛ تشتت و پراكندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»
استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .
در قرآن كریم نیز آمده است كه: «ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (21) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.

آنان كه به پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) و احكام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دین الهى و حكومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اكنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .
« واكدت الامال‏.» (22)

4 . به حریم پیامبر بى ‏حرمتى شد .

« اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (21)؛ هنوز جسد مبارك پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (22) بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع مى‏كنند .
چنانكه حضرت على(علیه السلام) مى‏فرماید:" فوالله ما كان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (24) ؛ به خدا سوگند نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت‏ باز دارند.»
و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى كه قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‏ حرمتى كردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (26)
و مدتى هم از رحلت ‏حضرت نگذشت كه به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‏حرمتی ها كه نكردند. چنانكه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هكذا كان یفعل بحبیبتك وابنتك ... . (27)
یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (28) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (29)

5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .

« ظهر فیكم حسكة النفاق.‏» (30)
حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با كنایه زیبایى به این نفاق افكنى پرداخته است و فرموده است:
« تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (31) ؛ شیر را اندك اندك با آب ممزوج نمودید و به بهانه این كه آب مى‏نوشید، شیر را خوردید. كنایه از نفاق است كه تظاهر به عملى مى‏شود كه در واقع خلاف آن است (32) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‏ها و درختان كمین كردید . و ما بر این رفتار شما كه مانند بریدن كارد و فرو بردن نیزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مى‏كنیم .»

6 . دین و معنویت كم رنگ شد .

« و سمل جلباب الدین.‏» (33)
«جلباب‏» چادر یا عبایى كه بدن انسان را مى‏پوشاند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى‏گیرد، همانگونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى‏گیرد. (34)
و در عبارتى دیگر فرموده‏اند: «... اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (35) ؛ به خاموش كردن انوار درخشان دین و بى‏اهمیت كردن و مهمل گذاردن سنت‏هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»

7 . مردم دچار بى‏تفاوتى شدند .

حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پیامبر را كمك كرده بودند چنین فرمودند:
« یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (36) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‏تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»

8 . مردم پیمان شكنى كردند .

فرمودند:« فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام (37) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشكار كردن عقیده پنهان كارى مى‏كنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‏اید.»
حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى‏كند كه پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام كرد و آنان نیز با على (علیه السلام) بیعت كردند . اما اكنون بیعت‏ خود را شكستند .

9 . مردم دچار وسوسه‏هاى شیطانى شدند .

« تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى (38) ؛ به شیطان گمراه كننده پاسخ مثبت دادید.»
و در جاى دیگر از خطبه فرموده‏اند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجیبین (39) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید كه پاسخگوى دعوت باطل او هستید... .»
«مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى‏بیند، سرش را در لاك خود فرو مى‏برد. اما وقتى كه محیط را بدون خطر احساس كرد، سر خود را بیرون مى‏آورد. شیطان نیز تا وقتى كه پیامبراكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) زنده بودند، سرش را در لاك خود فرو برده بود و جرات نمى‏كرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریك مردم پرداخت. (40)

10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى‏اساس .

« معاشرالناس المسرعة الى قیل الباطل المغضیة على الفعل القبیح الخاسر (41) ؛ اى گروه مردم كه به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‏كنید، و كردار زشت زیانبار را نادیده مى‏گیرید.»

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .

در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:
« اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(42) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار كشید تا كى مرض فساد پیكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد كه پس از این از پستان شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است .

12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .

حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدكیه به گروه هاى فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است . و ویژگى‏هاى آنها را نیز بیان فرموده است .

گروه هاى فرصت طلب

الف: گمراهان ساكت و منتظر .

« نطق كاظم الغاوین (43) ؛ گمراهان خاموش به سخن درآمدند.»
اینان كه در حیات پیامبر جرات حرف زدن هم نداشتند با رحلت ایشان وارد میدان شدند . كسانى مانند ابوسفیان را مى‏توان جزو این گروه نام برد.

ب: فرومایگان بى‏ نام و نشان .

« و نبغ خامل الاقلین (44) ؛ آدم هاى پست و بى‏ارزش با قدر و منزلت ‏شدند .»
كسانى كه نه از سابقه در دین و نه فداكارى در جنگ‏هاى پیامبر برخوردار بودند . به بهانه ترس از فتنه در حالى كه بدن پیامبر بر زمین بود در تعیین خلیفه پیامبر مردم را تحریص مى‏كردند .

ج . شجاعان و دلاور مردان از اهل باطل .

« و هدر فنیق المبطلین (45) ؛ شتر اهل باطل بانگ برآورد و در میدان‏هاى شما به جولان درآمد.»

ویژگى‏هاى فرصت ‏طلبان

حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه ویژگى‏هاى آنان را چنین بیان مى‏كند .
1 . در ظاهر ساكت و آرام بودند،" وادعون" فروگذاران .
2. اهل خوشگذرانى بودند، " فاكهون" .
3. راحت طلب و رفاه زده بودند، " انتم فی رفاهیة من العیش" .
4. منتظر پیش آمد حوادث براى پیامبر و اهل بیت ‏بودند، " تتربصون بنا الدوائر" .
5 . اخبار و رویدادها را دنبال مى‏كردند، " تتولفون الاخبار" .
6 . در جنگ‏ها عقب نشینى و یا فرار مى‏كردند، " تنكصون عند النزال و تفرون من القتال‏." (46)
مى‏توان با مطالعه تاریخ به عنوان نمونه ملاحظه كرد كه در جنگ احد چه كسانى عقب نشینى كردند و یا فرار كردند و چه كسانى تا آخرین لحظات در كنار پیامبر اكرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم) باقى بودند . (47)
هر چند ممكن است ‏با قدرى دقت و تامل موارد دیگرى از این پیامدهاى تاسف بار را از بیانات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دست آورد، اما در این نوشتار به همین دوازده مورد اكتفا مى‏شود .
متاسفانه جامعه امروز نیز با بعضى از این پیامدها گریبان گیر است . امید است ‏با بهره ‏گیرى از اسلام ناب و مكتب اهل بیت علیهم السلام در پیرایش این آفات كوشا باشیم .

پی نوشتها:

1- القصاص فی دار الدنیا احب الی من القصاص فی دار الاخرة.
2- مناقب آل ابیطالب ج1، ص164 .
3 . نهج البلاغه (صبحى صالح) خطبه ‏235 .
4. همان، خ 197 .
5 . همان، خ‏192، بندهاى 98 - 102 .
6 . همان، نامه ‏9 .
7 . همان، نامه‏ 36 .
8 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، 138، حدیث 59 .
9 . حجرات (49) آیه‏14 .
10 . نهج البلاغه، نامه ‏62 .
11 . بحارالانوار، ج‏43، ص‏23، حدیث‏17 .
12 . الاحتجاج، (اسوه) ج‏1، ص‏282 .
13 . همان، 270 .
14 . همان، 277 .
15 . الغدیر (دارالكتب آخوندى) ج‏2، ص‏312 .
16 . این خطبه در منابع متعددى آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسى (چاپ اسوه) ج‏1، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج‏16، ص‏211 به بعد . و در كتاب هاى مستقلى نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایى از خطبه حضرت زهرا، حسینعلى منتظرى . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینى زنجانى، قطره‏اى از دریا . على ربانى گلپایگانى .
17 . ر . ك به الاحتجاج، ج‏1، بحارالانوار، ج‏43، ص‏158 به بعد .
18 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏270 .
19 . همان، ص‏287 .
20 . همان، ص‏270 .
21 . انبیاء، 30 .
22 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏270 .
21 . همان .
24 . درباره سقیفه از جمله ر . ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏2، ص‏20 - 60 و ج‏6، صص 5 - 50 .
25 . نهج البلاغه، نامه‏62 .
24 . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقاى رسولى محلاتى چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج‏1، ص‏250 .
27 . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، 147 .
28 . همان، 250 .
29 . امام على، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسى) ج‏1، ص‏328 .
30 . الاحتجاج، ج‏1، صص‏263 و 264 .
31 . همان، 266 .
32 . ر . ك به قطره‏اى از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، 126 .
33 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏264 .
34 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص 118 .
33 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏266 .
36 . همان، 269 .
37 . همان، 272 .
38 . همان 266 .
39 . همان 264 .
40 . درس هایى از خطبه حضرت زهرا، ص120 .
41 . الاحتجاج، ج‏1، ص‏278 .
42 . همان، ص 290 .
43 . همان، ص 264 .
44 . همان .
45 . همان .
46 . همان، ص 263 .
47 . ر . ك شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏15، صص‏20 - 25 .

منابع:
1.فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، جلد2
2. سیری گذرا در سیره‌ی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ، آیت الله کریمی جهرمی
3.آموزه‏هايى از واپسين روزهاى حيات پيامبرصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وسلم، عبدالكريم پاك‏نيا
4.راز انكار رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، یوسف بوشهرى
www.payambarazam.ir.5.
www.hawzah.net.6.
7. www.porseman.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط