پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (به سوى يك نظريه توسعه)(2)

به تعبير يكى از انديشمندان معاصر در شرح گفتار امام على(علیه السلام) در خطبه 26 نهج البلاغه: دوران جاهليت دورانى است كه مردم در آن دوران, دچار دوگونه نابه سامانى و كمبود بودند: نابه سامانى مادى و نابه سامانى معنوى. الف ـ نابه سامانى مادى: نابه سامانى مادى مردم اين است كه از لحاظ رفاه در سطح پايينى قرار داشته باشند. چنان كه در قرآن هم به نبودن رفاه و نبودن امنيت در دوران
شنبه، 26 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (به سوى يك نظريه توسعه)(2)
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (به سوى يك نظريه توسعه)(2)
پيامبر اسلام و شيوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (به سوى يك نظريه توسعه)(2)

نويسنده: نجف لك زايى
به تعبير يكى از انديشمندان معاصر در شرح گفتار امام على(علیه السلام) در خطبه 26 نهج البلاغه:
دوران جاهليت دورانى است كه مردم در آن دوران, دچار دوگونه نابه سامانى و كمبود بودند: نابه سامانى مادى و نابه سامانى معنوى.
الف ـ نابه سامانى مادى: نابه سامانى مادى مردم اين است كه از لحاظ رفاه در سطح پايينى قرار داشته باشند. چنان كه در قرآن هم به نبودن رفاه و نبودن امنيت در دوران جاهلى اشاره شده است:
فليعبدوا رب هذا البيت الذى إطعمهم من جوع و آمنهم من خوف;(54)
بايد پروردگار اين خانه (بيت الله الحرام) را عبادت كنند كه آنان را از گرسنگى به سيرى رساند و از نا امنى به امنيت.
ب ـ نابه سامانى معنوى: نابه سامانى و كمبود معنوى مردم عبارت است از گمراهى مردم. گمراهى يعنى چه؟ يعنى حيرت كه عبارت است از اين كه مردم يك راه روشنى در مقابلشان نيست. دنبال يك چيز بالا و والايى نمى گردند و براساس گمراهى است كه اختلافات طبقاتى پيش مىآيد. تفكر, اختيار و ابتكار كه سه خصلت اصلى انسان است, در چنين دوره اى مى ميرد و وجود ندارد.(55)
بنابراين مى توان جاهليت را مترادف با عقب ماندگى شديد دانست; اگر جامعه در ابعاد مادى و معنوى عقب مانده و به عبارت ديگر, نابه سامانى جدى داشته باشد, به تعبير قرآن ((جامعه جاهلى)) است. بر همين اساس است كه متفكران اسلامى از جامعه اسلامى با عنوان ((جامعه فاضله)) و يا ((مدينه فاضله)) ياد مى كنند, چنان كه فارابى (259-339ق) از چهار نوع نظام سياسى سخن گفته است: نظام سياسى فاضله, نظام سياسى جاهله, نظام سياسى فاسقه و نظام سياسى ضاله.
منظور وى از نظام سياسى فاضله نظام سياسى اسلامى است و بقيه, نظام هاى غير اسلامى اند كه هر يك به شش نوع تقسيم مى شوند, چون به نظر فارابى هر يك از آن ها يا دنبال تإمين امور ضرورى زندگى مردم اند كه ((ضروريه)) ناميده مى شود, يا دنبال ثروت اندوزىاند كه ((نذاله)) ناميده مى شود, يا دنبال لذت طلبى اند كه ((مدينه خست)) ناميده مى شوند, يا دنبال غلبه اند كه ((تغلبيه)) ناميده مى شود و يا دنبال آزادىاند كه ((جماعيه)) ناميده مى شود.(56)
از اين رو وجود ((مدينه جاهله)) بود كه سبب شد ((مدينه فاضله)) طرح گردد.
بعد از روشن شدن مفهوم جاهليت و جامعه جاهلى, اين نكته هم روشن مى شود كه دوره جاهلى نيز دوره اى است كه مجموعه اى از نابه سامانى هاى مادى و معنوى آن را احاطه كرده است و در كل, جامعه داراى آهنگ و جهت الهى نيست; از نظر مادى , مردم از وضع اقتصادى خوبى برخوردار نيستند و از نظر معنوى, از دين قابل دفاع عقلانى و منطقى و پيراسته از خرافات بى بهره اند.
قتل و غارت (الحق لمن غلب), شرب خمر و قمار (از تمامى انواع آن) در ميان آن ها رواج دارد و طبق آيات قرآن, شرط رستگارى پرهيز از اين مسائل است.
يا إيها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون.(57)
اقدامات خلاف اخلاق و زنده به گور كردن دختران (عمدتا به خاطر مسائل اقتصادى) از ديگر اقدامات جاهلى است:
قد خسر الذين قتلوا اولادهم سفها بغير علم و حر موا ما رزقهم الله افترإ على الله قد ضلوا و ما كانوا مهتدين.(58)
افتخار به حسب و نسب و قوم و قبيله از ديگر اعمال اعراب در عصر جاهلى است كه سوره تكاثر در همين زمينه نازل شده است.
از نظر اعتقادى, شرك و بت پرستى در ميان تعداد زيادى از اعراب رواج داشت, گر چه علاوه بر يهود و نصارا كه دين الهى داشتند, حنيفى ها نيز در ميان اعراب , افراد موحدى بودند.
از نظر سياسى مى توان مهم ترين ساخت سياسى را در قبيله جست وجو كرد. قبيله به جماعتى گفته مى شود كه براساس ((نسب)) و ((خون)) به همكارى در جهت بهبود معيشت خود اقدام كرده باشند. عامل همبستگى اعضاى قبيله با يكديگر ((عصبيت)) است. رئيس قبيله شيخ قبيله است كه لازم است مسن, مجرب, عاقل, شجاع و ثروتمند باشد. شيخ قبيله مسئول جنگ و صلح و پيمان ها و مهمانى هاى قبيله اى است. از مهم ترين قبايل در جزيره العرب مى توان از قبيله قريش نام برد.
اهتمام به شعر و ادب , شعر و خطابه, دانش تبارشناسى و يا علم الانساب و نيز علم الايام از ديگر ويژگى هاى اعراب جاهلى بود. مهمان نوازى و شجاعت نيز در ميان آنان به صورت يك فرهنگ و عادت در آمده بود. موارد اخير را مى توان به عنان نقاط مثبت در عصرجاهلى در نظر گرفت, گرچه چون فاقد جهت گيرى كلى الهى بود طبعا نمى توانست در همه كاربردها مثبت باشد.
در بخشبخش بعدی اقدامات پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را درجهت تغيير خصايص, ويژگى ها و ابعاد منفى به مثبت در عصر مذكور بررسى مى كنيم.

3 ) مدينه النبى و ويژگى هاى آن

سوال ما اين بود كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه ((جامعه جاهلى)) را به ((جامعه اسلامى)) تبديل كرد؟ براى اين كه بتوانيم شيوه آن حضرت را در اين تغيير و تحول استنباط كنيم لازم است اجمالا اقدامات ايشان را توضيح دهيم:
نخستين اتفاقى كه افتاد تغيير در شخص محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تبديل شدن او از يك انسان معمولى به يك انسان مسئول و متعهد. اين تغيير توسط ((وحى)) صورت گرفت و از آن با عنوان ((بعثت)) ياد مى شود.
پس از اين حادثه, پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ((ابلاغ وحى)), ((انذار)) و ((دعوت)) مردم به سوى خدا مإمور مى شود و در اين راستا تغيير در محتواى باطنى و انديشه و فكر مردم را محور كار و فعاليت خويش قرار مى دهد. با دستور: ((قم فإنذر)) به ميان مردم مى رود و ندا مى دهد: ((قو لوا لا اله الا الله تفلحوا)).
سه سال دعوت مخفيانه و پس از آن دعوت علنى همگى برمحور ((اصل دعوت)) انجام گرفت. ((اصل دعوت)) هيچ گاه از دستور كار پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خارج نشد, حتى وقتى در مدينه بود و به موفقيت هاى زيادى در عرصه داخلى رسيد, دعوت سران ساير قبايل, كشورها و امپراتورىها را به سوى خدا و اسلام آغاز كرد. دعوت يك دستور قرآنى بود:
إدع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن;(59) دعوت كن به سوى پروردگارت از طريق حكمت, موعظه نيكو و با آن ها به شيوه اى كه نيكوتر است جدال كن.
به طور كلى اقدامات پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين خصوص, به دو بخش قابل تقسيم است: اقداماتى كه به تغيير در افكار معطوف بود و اقداماتى كه در جهت تغيير در رفتار انجام مى گرفت. البته لازمه تغيير در رفتار تغيير در افكار است, منتها ما دو نوع فكر و به تعبير حكما دو نوع حكمت داريم: حكمت نظرى و حكمت عملى. حكمت نظرى يعنى علم به آن چه هست, مثل علم به وجود خدا, و حكمت عملى يعنى علم به بايدها و نبايدها. انجام و ترك اين بايد و نبايدها و به تبع آن ساختن ساختارهاى سياسى, اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى و دينى در اختيار ما انسان ها است.
مهم ترين اقدامات پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بخش نظرى كه مى توانيم از آن به ((انقلاب اعتقادى)) ياد كنيم از اين قرار بود:
1 ـ معرفى خداوند تبارك و تعالى به مردم با تمامى خصوصيات و صفات, نفى شرك و بسط تفكر خداپرستى و توحيد يا مطرح كردن توحيد در همه ابعاد آن و به عبارت ديگر, تغيير جهان بينى مردم;
2 ـ توصيف موجودات روحانى عالم از قبيل فرشتگان و ملائكه;
3 ـ توصيف وجود انسان و جايگاه عقل و نفس و روح در او;
4 ـ توصيف نبوت و رهبرى و چگونگى وحى;
5 ـ توصيف مرگ, حيات اخروى و معاد;
6 ـ توصيف امت هاى خوب و بد گذشته و دعوت به تفكر در سرگذشت آن ها.
تمامى مباحث مذكور در قرآن مجيد و به ويژه در قالب آيات مكى آمده است. در بخش عملى و افكارى, كه به منظور تغيير در رفتار عرضه شد, مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1 ـ ارائه افعال و گفتارهايى براى تعظيم و تمجيد خداوند و عبادت او نظير نماز. از اين مورد مى توان به تنظيم روابط ميان انسان و خدا ياد كرد.
2 ـ ارائه مدل هاى رفتارى و گفتارى براى گرامى داشت همنوعان و ايجاد روابط انسانى پايدار. از اين مورد مى توان به تنظيم روابط ميان انسان ها با يكديگر ياد كرد. بخشى از اين مسائل در حيطه مسائل اخلاقى قرار مى گيرند و بخشى درحوزه مسائل فقهى. موارد زير از اين قبيل است: سبقت جويى در خير,(60) ميانه روى,(61) وفاى به عهد,(62) كظم غيظ.(63) صابر و صادق بودن(64) و ويژگى هاى ديگرى از قبيل: تواضع, عدم تجسس در زندگى خصوصى افراد, عدم پرهيز از غيبت و تهمت, عفو و گذشت, خيرخواهى, خوش رفتارى, مقاومت در برابر ظالمان, دفاع از مظلومان, بزرگداشت پدر و مادر و كودك و زن و دختر و..., رعايت انصاف و عدل, كمك به مستمندان و يتيمان و..., ارزش دانستن كار, رعايت بهداشت, احترام به مالكيت افراد و... اين دستورات تغييراتى در عرصه هاى اقتصادى, فرهنگى, مذهبى, اخلاقى و سياسى پديد آورد.
3 ـ ارائه مدل عملى در تنظيم رابطه مردم و حكومت كه در مدينه النبى محقق شد. طبق اين مدل, تشكيلات و سازمان حكومت براساس بيعت و مشاركت همگانى و تإييدات الهى شكل گرفته و در خدمت امت بود. از استبداد و خود رإيى خبرى نبود و مشاورت در امور جاى آن را گرفته بود. آياتى چون ((و شاورهم فى الامر)), ((و إمرهم شورى بينهم)) زمينه ساز مشاركت همگانى بود.تإمين سعادت مردم, تإمين رفاه, امنيت و استقلال از اهداف دولت اسلامى بود. از تبعيض هاى اقتصادى و سياسى خبرى نبود و همه كسانى كه در زمره پيروان آن حضرت قرار گرفته بودند با هم همكارى صميمانه داشته و نسبت به هم خيرخواه بودند. البته پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان و جامعه نوپاى اسلامى, چه در مكه و چه در مدينه, دشمنانى نيز داشتند كه مشركان, يهوديان و سپس منافقان از مهم ترين آنان به شمار مى رفتند.
مشركان, مبارزه خود با پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان را, از رويارويى با قرآن شروع كردند و آن را شعر, سحر, إساطير الاولين و...(65) ناميدند تا اين كه قرآن تهديد به تحدى كرد و فرمود: اگر چنين است, شما هم سوره اى مثل سوره هاى قرآن بياوريد.
پس از ناكام ماندن مبارزه با قرآن, مبارزه با پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را آغاز كردند, ابتدا سازش هاى سياسى و اقتصادى و عبادى را پيشنهاد كردند كه هيچ كدام پذيرفته نشد (لاإعبدما تعبدون و لا إنتم عابدون ما إعبد) تا اين كه دست به آزار و اذيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زدند و حتى به قتل آن حضرت همت گماردند كه پيامبر با هجرت, خود را از اين توطئه رهانيد. يهوديان نيز از پيمان شكنى و توطئه براى قتل پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كوتاهى نكردند و در مواردى مثل جنگ احزاب, با مشركان هم دست شدند.
منافقين هم در هر فرصتى از درون, جامعه اسلامى مدينه النبى را مورد هجمه خويش قرار دادند و در جهت اهداف خويش به هر اقدامى دست يازيدند.
با همه دشمنى ها و توطئه ها, پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان پيروز شدند. البته مسائل مختلفى در پيروزى و گسترش اسلام نقش داشت و نمى توان از نقش معجزات و به ويژه قرآن, خصوصيات شخص پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از قبيل: خودى بودن, شرافت نسبى, گذشته نيكو, اخلاق نيكو, تلاش فوق العاده, لياقت و كاردانى, ايمان قاطع, شناخت درست شرايط زمانى و مكانى و سياسى و اجتماعى, و نيز نقش ساير مسلمانان به ويژه خديجه و ابوطالب و على و حمزه و جعفر و... هم چنين نقش خلاهاى حقوقى, اخلاقى, سياسى, اعتقادى و موقعيت مكه و فطرى بودن دين اسلام و محتواى آن و نقش خصلت هاى مثبت موجود در ميان اعراب از قبيل: عادت داشتن به زندگى سخت و شجاعت و مهمان نوازى و تعهد در مقابل بيعت و تعصب و رقابت صرف نظر كرد. اما نقش اصلى در اين تغيير و تحولات, مربوط به تغييرى است كه در محتواى فكرى و باطنى انسان ها اتفاق افتاده است. انقلاب فكرى و محتوايى سبب مى شود تا تمامى ارزش ها, شناخت ها, دانش ها, باورها, ايستارها, نگرش ها, گرايش ها و حتى احساسات و در مجموع فرهنگ يك جامعه تغيير كند و به دنبال آن, زمينه اقدامات ديگرى مانند مشاركت افراد در اقدامات نظامى و اقتصادى به منظور پيشرفت آرزوها و خواست هاى دينى, فراهم گردد.
بنابراين مى توان چنين نتيجه گرفت كه در دوره سيزده ساله مكه, تمامى اقدامات متوجه مسائل فرهنگى و معنوى است; به تعبير ديگر, در اين دوره محور فعاليت ها ((فردسازى)) است, چنان كه در دوره مدينه محور فعاليت ها ((جامعه سازى)) است. البته در همين دوره مسائل نظامى نظير جنگ بدر, احد و احزاب و ساير برخوردهاى نظامى پيش آمد, اما هيچ يك از اين نبردها به منظور تحميل دين بر ديگران صورت نگرفت, بلكه جنبه دفاعى داشت, چنان كه در قرآن نيز بر اين امر تإكيد شده است كه براى برپايى قسط, خداوند در درون جامعه اسلامى كتاب و ميزان را به عنوان ابزار دست پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است, اما از آن جا كه نظام اسلامى نظر به نوع روابط موظف است از كيان اسلام دفاع كند, نيروى نظامى (حديد) نيز در كنار ابزارهاى فوق پيش بينى شده است(66) و بر همين اساس است كه خداوند دستور مى دهد: آن چنان بايد قوى و آماده باشيد كه دشمن جرئت حمله به شما را نداشته باشد. (67)
به اين ترتيب پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) موفق شد با استفاده از شيوه ها و ابزارهاى فرهنگى, نبوت و رهبرى الهى را به جاى شيخ قبيله, دين اسلام و ارزش هاى اسلامى را به جاى ارزش هاى جاهلى, توحيد را به جاى شرك, مسئوليت پذيرى را به جاى مسئوليت گريزى, عقيده به معاد را به جاى عقيده به آينده پوچ و عبث, كار و توليد و مالكيت و غنا و وسيله بودن ثروت براى كسب خير را به جاى دزدى و غصب و تنبلى و غارت و فقر و هدف بودن ثروت, فضايل اخلاقى را به جاى رذايل اخلاقى, كمك به نيازمندان و آزاد كردن بردگان را به جاى به بيگارى كشاندن انسان هاى مستضعف و برده كردن آن ها, حكومت جهانى را به جاى حكومت قبيله اى, منافع اسلامى و انسانى را به جاى منافع قبيله اى, اعتماد را به جاى بى اعتمادى, مسابقه در خيرات را به جاى مسابقه در شرور, ايثار و عدل و انصاف را به جاى غارت و ظلم, و تلاش براى دستيابى به آينده بهتر را به جاى ركود و تلاش براى حفظ وضع موجود, قرار داد:(68)
هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين;(69) او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان بر انگيخت كه آياتش را بر آن ها مى خواند و آن ها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب(قرآن) و حكمت مىآموزد و مسلما پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
در يك تعبير جامع اين پيامبر موظف است تمامى غل و زنجيرهاى مادى و معنوى را از دست و پا و ذهن بشر بگشايد و او را به عنوان انسان خلاق, مبتكر و مختار به سوى خدا دعوت نمايد.(70)
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درراه رسيدن به اين اهداف و آرمان ها فقط از ابزار مشروع استفاده نمود, چرا كه غدر و خيانت, تجاوز و اعمال زور در سيره پيامبران(عليهم السلام) هيچ جايگاهى ندارد, از اين رو در آياتى از قرآن بر عدالت و پرهيز از تجاوز و از حد گذشتن تإكيد شده است; نظير:
و قاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم و لاتعتدوا;(71) با آن ها كه با شما مى جنگند, شما هم در راه خدا بجنگيد, منتها از حد تجاوز نكنيد.
يا إيها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهدإ بالقسط و لا يجرمنكم شنآن قوم على إن لاتعدلوا اعدلوا هو إقرب للتقوى;(72) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره براى خدا قيام كنيد, و از روى عدالت, گواهى دهيد. دشمنى با گروهى, شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد, كه به پرهيزگارى نزديك تر است.
حتى خداوند, در جهت تإكيد بر مسائل اخلاقى و الهى, به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور مى دهد كه به بت ها و خدايان دروغين, كه مورد پرستش مشركين است ناسزا نگوييد:
و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم;(73) آنچه را جز خدا مى پرستند, فحش ندهيد, مبادا آن ها از روى نادانى و ظلم خدا را دشنام دهند.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زنان را نيز وارد صحنه كرد و به هنگام بيعت, با زنان نيز بيعت نمود. در قرآن از زنان نمونه اى همچون آسيه, مريم و هاجر, و از عقل و خرد بلقيس و ايمان آوردن او به حضرت سليمان ياد شده است.(74) پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در عصرى كه مردم فرزند دختر داشتن را ننگ و عار مى دانستند و از شنيدن خبر صاحب دختر شدن چهره در هم مى كشيدند, از دخترش به بهترين وجه ياد مى كند, او را احترام مى كند, لقب ((ام ابيها)) به او مى دهد و در قرآن هم سوره كوثر در ثناى او مىآيد و او را خير كثير معرفى مى كند.
هر چند پس از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين حركت انحراف ايجاد شد, اما اين انحراف آن قدر نبود كه بتواند در كاخ رفيعى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بنيادگذارده بود خللى اساسى وارد كند.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرهنگ و تمدنى تإسيس كرد كه تا امروز به حركت خودش ادامه مى دهد. اين فرهنگ گرچه در برخى از برهه ها با ركود و زوال و انحطاط مواجه بوده است, اما به دليل وجود قرآن كه منبع لايزال وحى الهى است هميشه استعداد حيات و بالندگى آن محفوظ است.
عظمت كارى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كرده و ميزان تغيير و تحولاتى كه به وجود آورده است, وقتى روشن تر مى شود كه از بعد سياسى, عصر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را با چند سال بعد مقايسه كنيم; زمانى كه جامعه در برخى جهات به ارزش هاى جاهلى برگشت.
ابوالاعلى مودودى در مقايسه عصر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با زمان پايان حكومت امويان, تغييراتى را برمى شمرد كه فقط در روش حكومت دارى اسلامى صورت گرفته است, اين تغييرات عبارت اند از:
1 ـ تغيير در قانون تعيين امام و خليفه به اين صورت كه سلطنت اموى جانشين خلافت شد (و حتى در قرائت شيعى مى توان گفت خلافت به جاى امامت آمد).
2 ـ دگرگونى در روش زندگى خلفا و حاكمان.
3 ـ تغيير در كيفيت مصرف بيت المال.
4 ـ پايان آزادى ابراز عقيده; ديگر كسى نمى توانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهى از منكر به حاكمان اندرز دهد, چرا كه همچون امام حسين(علیه السلام) جانش را از دست مى داد.
5 ـ پايان آزادى قضات و نهادهاى قضايى; نهادهاى قضايى در جهت خواست سلاطين اموى و سپس عباسى حركت مى كردند و توان محاكمه شخص حاكم را نداشتند از اين رو راه براى هرگونه تخلف و ظلمى باز بود.
6 ـ خاتمه حكومت شورايى و حاكميت استبداد; ديگر در امور حكومت با خردمندان و اهل حل و عقل و نخبگان جامعه اسلامى مشورت نمى شد.
7 ـ ظهور و غلبه تعصب هاى نژادى و قومى به جاى ارزش هاى اسلامى.
8 ـ نابودى اصل برترى قانون.(75)

4) نتيجه گيرى

طبق ديدگاه ((وبر)) پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با ايجاد تغيير در باورهاى اعراب, تمدن جديدى را پايه گذارى كرد و براساس نظريه سيدمحمدباقر صدر, آرمان ها و ايدهآل ها در جامعه جاهلى از نوع اول يعنى رضايت به وضع موجود بود كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از طريق آوردن يك دين جديد به نام اسلام و به كمك ((وحى)) آن آرمان ها را تغيير داد. القاى اين دين به مردم از طريق اصل دعوت و با استفاده از شيوه هاى حكمت, موعظه و جدال نيكو بود نه به روش هاى اقتصادى, نظامى و سياسى. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كسى را تطميع نكرد تا اسلام آورد. بازور و شمشير كسى را به پذيرش دين جديد وادار نكرد. وعده جانشينى يا اعطاى پست و مقام به كسى نداد تا يار و ياور او گردد, بلكه صريحا چنين تقاضاهايى را رد و نفى كرد و اعلام داشت: ((لا اكراه فى الدين)). بر همين اساس است كه در دين اسلام اگر عملى از روى اكراه انجام شود هيچ اثرى بر آن مترتب نمى شود. دين امرى اختيارى است و در صورتى كه اختيارى پذيرفته شود ارزشمند است.
تغيير در محتواى باطنى اعراب سبب شد تا آن ها متوجه ((الله)) يعنى ((ايدهآل مطلق)) گردند و در اين هنگام بود كه با ابراز نارضايتى از وضعيت موجود, در كنار پيامبر(ص), براى رسيدن به وضع مطلوب تلاش نمودند; تلاشى عمومى و همگانى كه به قدرتمند شدن مسلمانان منجر شد و به دنبال آن, به دعوت اهل يثرب به آن جا رفتند و نظام اسلامى(مدينه) را تشكيل دادند و با ابزارهاى مشروع از اين نظام در مقابل دشمنان دفاع كردند و به اين ترتيب تمدن عظيم اسلامى پايه ريزى شد.
در حال حاضر هم احياى فرهنگ اسلامى و ساختن تمدن جديد اسلامى كه با عصر و زمان جديد نيز متناسب باشد, در گرو اقدامات و تلاش هاى فكرى و فرهنگى است و همين توليد فكر, انديشه و دانايى است كه زمينه ساز توليدات مادى خواهد شد.
توسعه حقيقى آن است كه انسان ها توسعه پيدا كرده باشند. اگر انسان ها به توسعه و تعالى برسند, خود به وظايفشان عمل خواهند كرد و نيازى به بسيارى از نهادهاى اجتماعى نيست. در يك جامعه تعالى يافته اسلامى, كمبود نيروى انتظامى (و نه نظامى) علامت توسعه و تعالى است, چون انسان ها به خاطر كنترل درونى (تقوا) خود تخلف نمى كنند. اما در يك جامع توسعه يافته, از نظر مادى, افزايش نيروهاى انتظامى علامت توسعه است, چون انسان ها وقتى به كنترل هاى درونى مجهز نيستند, طبيعى است كه بايد از بيرون كنترل شوند.
اين است كه در اولين نداى قرآنى علم و دين با هم مطرح شده اند: ((اقرإ باسم ربك الذى خلق)); هم فرموده است بخوان (رويكرد به علم و دانش) و هم فرموده است اين خواندن بايد با نام خدا باشد و جهت گيرى الهى داشته باشد (رويكرد به دين). در ((قولوا لا اله الا الله تفلحوا)) نيز رويكرد به علم و دين توإم گشته است; چه هم فرموده: بگوييد جز خداى يكتا, خدايى نيست و هم فلسفه اين امر; يعنى به ارمغان آوردن فلاح و رستگارى را تبيين كرده است. به اين ترتيب در اولين پيام ها, بيناد تمدن سازى; يعنى رويكرد به علم و دين مورد توجه قرار گرفته است. اين دو همچون دو بالند كه با يكى امكان پرواز به سوى تمدن سازى را نخواهيم داشت. دين بدون علم و آگاهى خرافه آلود خواهد گشت و علم بدون دين حجاب اكبر! پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به تفكر و تعقل و آن گاه به تعبد مبتنى بر تعقل دعوت كرد. در جامعه جاهلى به جاى علم, خرافه; به جاى خدا, بت; و به جاى عقل, جهل به كرسى اقتدار تكيه مى زند و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است تا زنجيرهاى خرافه و خدايان دروغين و جهل و فقر را از پاى آدميان باز كند.
به هر حال, از نظر فرهنگ اسلامى, توسعه و تعالى امورى نسبى اند و پيشرفت بيشتر در گرو تلاش بيشتر است. فيلسوف جهان اسلام ابن باجه اندلسى مى گويد:
از خصوصيات مدينه كامله[ جامعه توسعه يافته] نبود فن طب و قضا است. از آن جا كه مردم مدينه به امور بهداشتى و تغذيه صحيح آگاه اند[ مجهز به علم و دانش هستند] و در عمل نيز رعايت مى كنند, به طب و طبيب نياز ندارند و چون درستى موجب اتحاد كليه ساكنان اين شهر مى شود و هيچ گونه مشاجره اى ميان آن ها وجود ندارد به قضاوت و قاضى نياز ندارند. در مدينه كامل هر شخصى اين امكان را دارد كه به بالاترين مدارجى كه توان آن را دارد برسد. كليه آرا در اين شهر درست است و هيچ رإى خطا در آن راه ندارد, اعمالى كه در آن صورت مى گيرد بدون قيد و شرط پسنديده است[چون به منبع لايزال وحى الهى متصل اند].(76)
روشن است كشورهايى كه اصطلاحا امروزه به آن ها ((توسعه يافته)) گفته مى شود با آن چه ابن باجه گفته است, خيلى فاصله دارند و به نظر مى رسد آموزش علم و دين, كليد توسعه و تعالى است. آيه الله مطهرى رابطه علم و ايمان را چنين بيان مى كند:
علم به ما روشنايى و توانايى مى بخشد و ايمان عشق و اميد و گرمى; علم ابزار مى سازد و ايمان مقصد; علم سرعت مى دهد و ايمان جهت; علم توانستن است و ايمان خوب خواستن; علم مى نماياند كه چه هست و ايمان الهام مى بخشد كه چه بايد كرد؟ علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون; علم جهان را آدمى مى كند و ايمان روان را رون آدميت مى سازد; علم وجود انسان را به صورت افقى گسترش مى دهد و ايمان به شكل عمودى بالا مى برد; علم طبيعت ساز است و ايمان نيروى متصل; علم زيبايى انديشه است و ايمان زيبايى احساس. هم علم به انسان امنيت مى بخشد و هم ايمان, علم امنيت برونى مى دهد و ايمان امنيت درونى; علم در مقابل هجوم بيمارىها, سيل ها, زلزله ها, طوفان ها ايمنى مى دهد و ايمان در مقابل اضطراب ها, تنهايى ها, احساس بى پناهى ها, پوچ انگارىها, علم جهان را با انسان سازگار مى كند و ايمان انسان را با خودش. (77)
بنابراين:
1 ـ توسعه هر چه باشد نوعى تحول و دگرگونى در سطح فرد و جامعه است.
2 ـ هيچ تحولى, انسانى و كار ساز وكارآمد نخواهد بود مگر آن كه انسان ها آگاهانه و مختارانه در فرايند آن دگرگونى شركت داشته باشند.
3 ـ شرط حضور فعال و آگاهانه و مختارانه انسان در فرايند پيشرفت و تحول, وجود انديشه و تفكر و ايمان پايدار و جدى در سطح فرد و جامعه است.
4 ـ پيش شرط وجود انديشه و تفكر و ايمان پايدار در جامعه, رويكرد جدى همه اعضاى جامعه و يا لااقل اكثر آن به علم و دين است; دين عالمانه و علم مومنانه.
در اين صورت است كه قواعد توسعه و تعالى در دستان ما خواهد بود; قواعدى كه اگر به آن ها عمل كنيم به محاسن دنيا و آخرت خواهيم رسيد; چيزى كه دستور خداى كريم است و عمل پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) :
ربنا آتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه وقنا عذاب النار.(78)

پی نوشتها:

54. قريش(106) آيات 3 و 4.
55. آيه الله سيدعلى خامنه اى, درسهائى از نهج البلاغه (بى جا, انتشارات سيدجمال, بى تا), ص 52-75.
56. ر.ك: ابونصر فارابى, السياسه المدينه, تحقيق فوزى مترى نجار (بيروت, دارالمشرق, بى تا) ص 101. عبارت وى چنين است: ((فان كل رئاسه جاهليه اما إن يكون القصدبها التمكن من الضرورى و اما اليسار و اما التمتع باللذات و اما الكرامه و الذكر و المديح و اما الغلبه و اما الحريه.))
57. مائده(5) آيه 90.
58. انعام (6) آيه 140.
59. نحل (16) آيه 125.
60. بقره (2) آيه 48.
61. لقمان (31) آيه 18.
62. اسرإ (17) آيه 34.
63. آل عمران (3) آيه 134.
64. همان, آيه 16.
65. ((هذا سحر مبين)) (احقاف(46) آيه 7) ; ((و يقولوا إئنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون)) (صافات (37) آيه
66. در قرآن كريم آمده است: ((و لقد إرسلنا رسلنا بالبينات و إنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و إنزلنا الحديد فيه بإس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز)); (حديد (57) آيه 25).
67. دستور الهى در اين زمينه چنين است: ((و إعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوا الله و عدوكم))(انفال (8) آيه 60).
68. براى مطالعه حوادث تاريخ اسلام ر.ك: ابن هشام, السيره النبويه (بيروت, دارالمعرفه); بلاذرى, فتوح البلدان (بيروت, 1978 م.); همان, انساب الاشراف (بيروت, 1400 ق) و مسعودى, مروج الذهب و معادن الجوهر (بيروت, دارالاندلس).
69. جمعه (62) آيه 2.
70. اعراف (7) آيه ;157 ((... ليضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم)).
71. بقره (2) آيه 190.
72. مائده (5) آيه 8.
73. انعام (6) آيه 108.
74. ر.ك: نحل (16) آيات 24-;44 قصص (28) آيات 7-13 و 23 ـ 27 (درباره دختران شعيب و موسى); آل عمران (3) آيات 37-39 (در باره مريم, زكريا و مائده بهشتى) و ممتحنه (60) آيه 12 (درباره بيعت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و زنان).
75. ر.ك: سيداحمد موثقى, جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران, سمت, 1374) ص 20-23 به نقل از: ابوالاعلى مودودى, خلافيت و ملوكيت, ترجمه خليل احمد حامدى (پاوه, انتشارات بيات, 1405ق) ص 187 ـ 209.
76. ابن باجه اندلسى, تدبير المتوحد, تحقيق معن زياده(بيروت, دارالفكر الاسلاميه, 1398 ق) ص 43 و 44.
77. مرتضى مطهرى, مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى (انتشارات صدرا) ص 21.
78. بقره (2) آيه 201.

منبع: فصلنامه تاریخ اسلام




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط