آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام

برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت ‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند. معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بی گناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وى حرام است. این مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد
يکشنبه، 27 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام
آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام
آراء مختلف در مورد شهادت امام رضا علیه السلام

نويسنده: سید جعفر شهیدى
برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و به هیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت ‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند. معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بی گناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وى حرام است. این مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نیز به همین مطلب عقیده‏مند بود.
براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولى متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلى و وجدان مى‏باشد.
این اعتقاد ‏بازتاب گسترده‏اى بر اندیشه‏هاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مى‏دیدند كه لغزش ها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكى از خواست هاى این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششى فروگذار نمى‏كردند و براى اجراى اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبرى كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار مى‏گرفتند. از این رو مى‏بینیم كه در بسیارى از كتاب هاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آن كه كسى به آنها توجهى نمى‏نمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با این وصف، حتى نام آنان را در بسیارى از كتب تاریخى نمى‏یابیم. در حالى كه آنها حتى از ذكر داستان هایى مربوط به آوازخوان ها، رقاصه‏ها و حتى قطاع طریق خوددارى نمى‏كردند.
اینها خیانت نسبت ‏به حقیقت‏ به شمار مى‏رود ، یعنى این نویسندگان در برابر نسل هاى آینده خود مرتكب خیانت ‏شدند و امانتى را كه لازم بود به عنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطى شیعیان اهل بیت از امكانات كمى براى ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون مى‏پرسید پس چرا خلفا آن همه علما را ارج مى‏نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مى‏خواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه‏اى كه آنان در برابر اهل بیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است. نخست: علت‏ سوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون مى‏دانستند كه حق حكمرانى از آن آنهاست پس مى‏كوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا: ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمى‏كردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودى نمى‏داشتند.
ثالثا: ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى‏رفتند.
اما این كه چگونه علما را آن همه تشویق مى‏كردند، براى تحقق بخشیدن به هدف های سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مى‏شد كه زیانى براى حكومتشان در برنداشته و علم و عالم یكى از ابزار خدمت ‏به آنان مى‏بود. آنها مى‏خواستند از این مجرا هدف هاى زیر را تامین كنند:
1- دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل مى‏دادند تحت مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشه‏هاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.
3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مى‏دادند تا بدین وسیله جلب اطمینان بیشترى كنند و طرد اهل بیت ‏با استقبال از علما به نحوى جبران مى‏شد.
4 - تشویق علما وسیله‏اى براى پوشاندن چهره ائمه و به فراموشى سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدف ها براى خلفا محترم بود. وگرنه هر بار كه از سوى شخصیتى احساس خطر مى‏كردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممكن دست مى‏یازیدند.
احمد امین درباره منصور مى‏نویسد:« معتزلیان را هر بار كه لازم مى‏دید فرا مى‏خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مى‏كرد، البته این تا وقتى بود كه آنان برخوردى با سلطه‏اش پیدا نمى‏كردند، وگرنه دستگاه كیفرى علیه‏شان به كار مى‏افتاد.» (1)
آرى، همین منصور بود كه «ابوحنیفه‏» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعت ‏با محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ مى‏گرفت.
بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار مى‏كوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آن كه بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مى‏كردند و در این باره از كسانى كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك مى‏گرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانى بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بی طرفى لازم را نداشتند.
مثلا یكى از موارد لغزش اینان كه به وضوح حاكى از تعصب آنان و اطاعت كوركورانه‏شان از حكام است مطلبى است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشته‏اند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهى گردید.(2)
ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصى اموى مشرب بود مى‏خواسته از اینان پیروى كند كه در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى كه خورده بود به طور ناگهانى در گذشت... » (3)
به راستى كه این حرف ها عجیب است. آخر چگونه انسان مى‏تواند چنان پرخورى را درباره یك آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مى‏دهد كه شخصى عاقل و حكیم همچون امام با پرخورى دست‏ به خودكشى زده باشد؟
آیا كسى در طول زندگى امام به یاد دارد كه وى شخصى پرخور و شكم ‏پرست ‏بوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمى‏دهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنى كند.
اینها همه ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتى را مى‏دهند وگرنه كجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مى‏تواند تصدیق كند!

نظرات مختلف در مورد شهادت امام

- نظر برخى دیگر از مورخان ‏با نگرشى سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسى ناهماهنگى گفته‏ها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
- عده‏اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش كرده‏اند ولى هیچگونه ذكرى از علت آن ننموده‏اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده‏اند: «گفته مى‏شود كه او مسموم شد و درگذشت‏» (مانند یعقوبى در جلد دوم ص 80 از تاریخش).
- نظر دسته سوم‏عده‏اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته‏اند ولى معتقدند كه این جنایت ‏به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر على داراى همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده است.(4)
براى این نظر سند تاریخى جز آنچه كه «اربلى‏» نقل كرده، وجود ندارد. وى عبارتى مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند كه خلافت‏ به اولاد على انتقال یافته على بن موسى را سم دادند و او در رمضان در طوس درگذشت‏.» (5)
- نظر چهارم‏ برخى نیز گفته‏اند امام به دست مامون مسموم گردید ولى این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازى به تشویق یا راهنمایى براى انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را به خوبى احساس مى‏كرد. روشن است كه این نظریه براى تبرئه مامون ابراز شده، چرا که فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه مى‏توان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلى بدان نداشته است!
- نظر پنجم ‏برخى دیگر گفته‏اند كه امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در كار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذكر كرده‏اند.
یكى از این افراد «ابن جوزى‏» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشته‏اند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابى از انگور كه به وسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزى مى‏نویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وى بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى‏كرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتى چشم پوشیده بود.(6)
البته عبارت ابن جوزى حاكى از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولى منكر آنست كه مامون عامل این جنایت ‏بوده باشد.
«اربلى‏» نیز به پیروى از ابن جوزى همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از كسانى است كه معتقدند كسى غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى‏پوشید و به علاوه، مامون با علما درباره برترى حضرت على(علیه السلام) مباحثه مى‏كرد. (7)
دكتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(علیه السلام) از مطالب ساختگى شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمى‏كنند.(8)
دلایل كسانى كه در تبرئه مامون از جنایت ‏سم خورانى سعى كرده‏اند، به شرح زیر خلاصه مى‏گردد:
1 - پیمان ولیعهدى كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت مى‏رسید.
2 - بزرگداشت‏ شأن امام و تایید شرف و علم و فضیلت وى و ارجمندى خانواده‏اش.
3 - به همسرى وى در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستى میان آن دو بود.
4 - استدلال مامون بر برترى على(علیه السلام) در برابر علما.
5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام به طورى كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذت ها روى گردانده بود.
6 - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و این كه او خود بر جسد وى نماز گزارد.
7 - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز مى‏پوشید حتى پس از ورودش به بغداد.
8 - پیوسته با علویان به رغم اقدام هاى مكرر بر ضدش، مهربانى مى‏نمود.
9 - خلق و خوى مامون به او اجازه چنین جنایتى نمى‏داد.
10 - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلى بود كه تبرئه كنندگان مامون آورده‏اند. ولى به نظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافى نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستى درباره این مساله تاریخى ابراز كنند، و یا آن كه حقیقت را مى‏دانستند ولى به پیروی از پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروى از هواى خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كرده‏اند.
واقع امر اینست كه تمام چیزهایى كه اینان ذكر كرده‏اند هیچ كدام مانع از آن نبود كه مامون براى دفع خطر وجود امام(علیه السلام) دست‏ به توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن‏ سهل آورده بود. فضل نیز مقامى شامخ نزد مامون داشت و حتى اصرار داشت كه دخترش را هم به وى تزویج كند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین‏» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بى‏ آن كه كوچكترین مجالى براى دفاع به وى بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئه‏هاى مامون گریبان گیر طاهر و فرزندانش و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه براى مامون و تحكیم پایه‏هاى قدرتش آن همه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با این وصف مى‏بینیم كه چگونه همه را یكى پس از دیگرى به دیار عدم فرستاد در حالى كه نسبت ‏به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزارى مى‏نمود. مامون كسى بود كه به خاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دست ‏باز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وى امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتى از برادرش محبوب تر مى‏نمود؟
اما این كه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعى مكار و سیاست ‏بازى مى‏شد انتظار شادمانى و سرور برد؟
مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9)و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وى درآورد. اما پس از پیروزى بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت.(10)
طاهر را نیز خود او كشت ولى بی درنگ یحیى بن اكثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت ‏خلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى به تدریج همه را یكى پس از دیگرى سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكس‏العمل ها و گفته‏هایش در مرگ امام رضا(علیه السلام) نیز كوچكترین ارزشى نداشت. چه اگر راست مى‏گفت پس چگونه دست ‏به خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحت ‏شكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(علیه السلام) در خطبه‏ها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتى برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خُلق و خوى وى ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبت ‏به آنان ابراز مى‏داشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبت‏ به امام نیز هیچگونه منافاتى با قتلش نمى‏توانست داشته باشد.
اما این كه علویان را بزرگ مى‏داشت علت را خودش در نامه‏اى كه به عباسیان نوشته، چنین بیان مى‏دارد كه این بزرگداشت جزئى از سیاست وى به شمار مى‏رود. لذا پس از درگذشت امام رضا(علیه السلام) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطه‏اى دستور داد كه به دستگیرى علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایى است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتى نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(علیه السلام) ثبت نشده، به جز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزه‏اش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشته‏اند، و همچنین شورش برادران امام(علیه السلام) كه به خونخواهى وى برخاسته بودند.
اما اینكه گفته‏اند داستان مسمومیت امام از ساختگی هاى شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخ نویسان سنى این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتاب هاى اهل سنت مى‏خواندند. با این همه اگر كسى باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدى را به فرزندش حضرت جواد(علیه السلام) عرضه نكرد، در حالى كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف مى‏كرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبت‏ به فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وى با «یحیى بن اكثم‏» معروف است كه با چه مهارتى به سؤال هاى وى پاسخ مى‏داد (11) به علاوه ، صغر سن نمى‏توانست ‏بهانه عدم واگذارى مقام ولیعهدى به امام جواد(علیه السلام) باشد، چه ولیعهدى معنایش تصدى عملى امور مملكتى نیست و تازه خلفا و حتى رشید، پدر مامون، براى كسانى بیعت ولیعهدى گرفته بودند كه به مراتب خردسال تر از امام جواد بودند.
- نظر ششم كه نظرى درست است! طبق این نظر امام(علیه السلام) بدون شك مسموم گردید. كسانى كه بر این عقیده‏اند گروه بزرگى را تشكیل مى‏دهند كه ابن جوزى نیز بدانها اشاره كرده است.
شیعیان به طور كلى این نظر را تایید كرده‏اند مگر مرحوم اربلى در كشف الغمة كه خود را هم عقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولى ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنى مامون و رضا - با همدیگر انگورى را تناول كردند سپس امام(علیه السلام) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!. .
یكى از امورى كه بهترین دلیل بر شهادت امام(علیه السلام) به شمار مى‏رود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیق‏تر به احوال امامان خود مى‏پرداختند و دلیلى هم براى تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعى امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرحج دانسته‏اند. مانند این افراد:
- ابن حجر در صواعق ص 122 / ابن صباغ مالكى در فصول المهمة ص 250.
- مسعودى در اثبات الوصیة ص 208/ التنبیه و الاشراف ص 203/ مروج الذهب / 3 / ص 417.
- قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه / 1 / ص 211.
- قندوزى حنفى در ینابیع المودة، صص 263 و 385.
- جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.
- ابوبكر خوارزمى در رساله خود - احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى / 3 / ص 107.
- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین – ابو زكریا موصلى در تاریخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 - شبلنجى، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.
- سمعانى در انسابش / 6 / ص 139.
- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فى اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.
- دكتر كامل مصطفى شیبى در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.
و بسیارى دیگر. . .

بازتاب قتل امام(علیه السلام) در زمان مامون

چون به كتاب هاى تاریخى مراجعه مى‏كنیم درمى‏یابیم كه شهادت امام رضا (علیه السلام) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبان هاى مردم بود. به طورى كه مامون خود از این اتهام شِكوه مى‏كرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام مى‏پنداشتند!
در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(علیه السلام) مردم اجتماع كرده و پیوسته مى‏گفتند كه این مرد - یعنى مامون - وى را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق كردنشان بگوید كه امام(علیه السلام) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود.(12)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(علیه السلام) را آن دانسته كه وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود.(13) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. این كه یعقوبى نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد كه مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهرى مى‏بود.
طبق نقل برخى از منابع تاریخى یكى دیگر از برادران امام رضا (علیه السلام) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.(15)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(علیه السلام) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(علیها السلام) بود (16). مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده به قتل رساندند.(17)
مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(علیه السلام) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزى او هم به شهادت رسید.(18)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(علیه السلام) به نام حمزة بن موسى بود.
با توجه به این وقایع درمى‏یابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه كه گذشت ‏یاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(علیه السلام) شهادتش را به وسیله زهر، خود بارها پیشگویى كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سال ها پیش از وى، رویداد شهادت امام رضا(علیه السلام) را خبر داده بودند.
مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:
1 - آن دسته از روایات كه از لسان مبارک پیغمبر(صلی الله علیه واله) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج ‏حدیث وارد شده است.
2 - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(علیه السلام) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.
این بود بررسی اجمالی نحوه شهادت امام رضا علیه السلام، که امید است به دست یافتن حقیقت کمک بنماید.

پي نوشت :

1- ضحى الاسلام، 3 ، ص 202 و نیز جلد 2 / ص 46 و 47.
2- الكامل / 5 / ص 150 - طبرى / 11 / ص 1030 - تاریخ ابوالفداء / 2 / ص 23 - مختصر تاریخ الدول / ص 134 - مرآة الجنان / 2 / ص 12 - وفیات الاعیان / 1 / ص 321 (چاپ 1310 هجرى) - برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته مى‏شود. . . » بیان كرده‏اند.
3- تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 250.
4- روح الاسلام، سید امیر على / ص 311 و 312 - احمد امین چنین نگاشته: «اگر به راستى او را مسموم كرده باشند، حتما این سم را كسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یكى از مدعیان حكومت ‏براى خاندان عباسى‏.»
5- الامام الرضا ولى عهد المامون / ص 102 به نقل از خلاصة الذهب المسبوك / ص 142.
6- تذكرة الخواص / ص 355.
7- ضحى الاسلام / 3 / ص 295 و 296.
8- نظریة الامامة / ص 387.
9- التاریخ الاسلامى و الحضارة الاسلامیة / 3 / ص 322 - ماثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگى قتل فضل سخن گفتیم و دیگر آن را تكرار نمى‏كنیم.
10- لطف التدبیر / ص 166.
11- الصواعق المحرقة، فصول المهمة، ینابیع المودة، اثبات الوصیة، بحار، اعیان الشیعة، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانى، نور الابصار، ائمة الهدى هاشمى، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا فى مناقب اهل العبا. . .
12- مسند الامام الرضا / 1 / ص 130 - بحار / 49 / ص 299 - عیون اخبار الرضا / 2 / ص 242.
13- تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 115.
14- مشاكلة الناس لزمانهم / ص 29.
15- قیام سادات علوى / ص 169 - اعیان الشیعة / 10 از مجلد 11 / ص 286 و 287 به نقل از كتاب الانساب از محمد بن هارون موسوى نیشابورى - مدینة الحسین (سرى دوم) ص 91 - بحار / 8 / ص 308 - حیاة الامام موسى بن جعفر / 2 / ص 413 - فرق الشیعة / حاشیه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئى) و سایر منابع.
16- قیام سادات علوى / ص 168.
17- جامع الانساب / ص 56 - قیام سادات علوى / ص 161 - حیاة الامام موسى بن جعفر / 2.
18- قیام سادات علوى / ص 168.

منبع: كتاب زندگى سیاسى هشتمین امام، ص 202




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما