وحدت در قرآن (2)

يکي از عوامل وحدت بخش در راستاي ايجاد فضاي سالم ايماني و ديني وفرو کاهش دادن اختلافات و کاستي از تنش ها، پرهيز از تکفير کردن است.متأسفانه يکي از بيماريهاي جوامع مذهبي رواج تکفير مخالفان فکري و عقيدتي است.اين مذهب آن مذهب را تکفير مي کند و آن يکي اين يکي را. اين مذهب خود را برحق و ديگري را برباطل مي شمارد و بر عکس. تا جايي که در ميان پيروان مذاهب فضاي سخت و شکننده اي ايجاد مي شود که تحمل يکديگر را ندارند و دست کم بدبيني و کينه در جامعه
يکشنبه، 11 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وحدت در قرآن (2)
وحدت در قرآن (2)
وحدت در قرآن (2)

نويسنده:موسي الرضا حيدري(پژوهشگر و متفكر اسلامي)

۴- پرهيز از تکفير صاحبان فرقه هاي اسلامي

يکي از عوامل وحدت بخش در راستاي ايجاد فضاي سالم ايماني و ديني وفرو کاهش دادن اختلافات و کاستي از تنش ها، پرهيز از تکفير کردن است.متأسفانه يکي از بيماريهاي جوامع مذهبي رواج تکفير مخالفان فکري و عقيدتي است.اين مذهب آن مذهب را تکفير مي کند و آن يکي اين يکي را. اين مذهب خود را برحق و ديگري را برباطل مي شمارد و بر عکس. تا جايي که در ميان پيروان مذاهب فضاي سخت و شکننده اي ايجاد مي شود که تحمل يکديگر را ندارند و دست کم بدبيني و کينه در جامعه مسلمين ايجاد شده تا جايي که با اديان ديگر تعامل مي کنند و اما با معتقدان مذاهب اسلامي حاضر به همکاري نيستند.خداي آنها يکي است، قبله آنها يکي است، اما يکديگر را به کفر نسبت مي دهند.
بيماري تکفير عموماً درمحيط هاي رشد نيافته از آنجا شکل مي گيرد که فرد تصور مي کند چون نظرات او درست است، پس ديگري بر باطل و گمراه وقابل تکفير است. البته طبيعي است که هر فردي نظرات خود را حق وصحيح بداند، اما بايد احتمال بدهد که ديگري درباره عقيده او چنين فکر نمي کند و با مقدماتي که در زندگي و محيط ديني تربيت يافته، به نتايج فکر او نرسيده و بسا با مستندات و براهين ديگري به نتيجه اي مخالف آنچه اوعقيده دارد، واصل شده و لذا در پيشگاه خداوند عناد و لجاجي نکرده وبه اصطلاح قرآني برحق سرپوشي (کفر)نگذاشته ومعذوراست و اگر قرار باشد، هرکس چنين انجام دهد، هر مذهبي مذهب ديگر را تکفير کند. همه پيروان مذهبي توسط پيروان مذهب ديگر کافر شده اند و اين روش موجب درگيري، دو دستگي و رواج تعصب کورکورانه وحب و بغضهاي غيرمنطقي و دسته بندي هاي کاذب و احياناً نسبتهاي خلاف واقع خواهد شد و به رواج کينه، جنگ و برادر کشي خواهد انجاميد و به نفع هيچ مذهبي نيست که با اين روش با مخالفان خود برخورد کند.به هر حال در قرآن کريم اين روش مذمت شده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً. (نساء/۹۴).
اي کساني که ايمان آورده ايد، چون در راه خدا زمين را طي مي کنيد، وارسي کنيد و به کسي که نزد شما اظهار اسلام مي کند مگوييد تو مؤمن نيستي.
مفهوم اين پيام قرآني آن است که در گشت و گذار و ارتباط با جوامع و ملتها که انسان افکار و انديشه هاي متفاوتي را مي بيند، به مجرد اينکه ديد کسي بر خلاف عقيده او سخن مي گويد، آن کس را طرد ولعن نکند و به ديگران نسبت نا مسلماني ندهد.ممکن است افراد آن گونه که شما مي انديشيد، نيانديشند، اما دليل برآن نيست که آنها تکفير شوند.
در روايتي از امام صادق در مذمت تکفير ديگران چنين رسيده است:
ملعون ملعون من رمي مؤمنا بکفر و من رمي مؤمن بکفر فهو کقتله
(قمي، عباس، سفينه النجاه ، ج۴، ص۲۳۲، ماده کفر، و بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۰۹).
از رحمت خدا بدور باد، بدور باد کسي که مؤمني را بکفر نسبت مي دهد و کسي که مؤمني را به کفر نسبت مي دهد مانند آن است که او را کشته است.
و در روايتي ديگري آن حضرت نيز مي فرمايد:واي بر شما که لعن به مؤمنان داشته باشيد و آنها را تکفير کنيد.(کليني، اصول کافي، ج۱، ص۳۶۰).
و نيز صدوق از سليم بن قيس از امير مؤمنان نقل مي کند که شنيدم مي فرمود:
احذروا علي دينکم ثلاثه...رجلاًً قرأ القرآن حتي ذا رأيت عليه بهجه، اخترط سيفه علي جاره و رماه بالشرک، قلت يا اميرالمؤمنين ايها اولي بالشرک؟ قال الرامي.(خصال، ص ۱۳۹، مجلسي، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۷، بيروت).
از سه گروه در دين خود برحذر باشيد.مردي که قرآن مي خواند تا جايي که ديده مي شود شوق و بهجتي نشان مي دهد، اما شمشير خود را بر همسايه خود مي کشد و او را به شرک نسبت مي دهد، پس گفتم اي امير مؤمنان کدام يک به شرک نزديک تر هستند، آن حضرت فرمود : آن کس که نسبت شرک به ديگران مي دهد.
جالبتر از همه اينکه امير مؤمنان علي مخالفان خود را و حتي کساني که علناً حضرت را دشنام مي دادند و در مرحله اي با حضرت جنگيدند، تکفير و متهم به کفر و ارتداد و امثال اينها نکرد و از اين شيوه ها در برخورد با مخالفان خود استفاده نکرد.از امام باقر در اين باره نقل شده است:
ان علياً لم يکن ينسب احداً من اهل حربه الي الشرک و لا الي النفاق و لکنه کان يقول هم اخواننا بغوا علينا.(حر عاملي، وسائل الشيعه، ج۱۵، ص۸۳، حديث۱۰، شماره سلسل ۲۰۰۳۲، آل البيت).
علي هيچ يک از افرادي را که با او جنگيدند به شرک و نفاق متهم نکرد و آنان را تکفير نکرد، بلکه مي گفت آنها برادران ما هستند که به ما ستم کردند.
البته منظور حضرت از اخوان و برادران، اصطلاح در فرهنگ کتابهاي فقهي نيست.بويژه درمورد اهل شام. اين کلمه قرآني است، چنانکه قرآن مي فرمايد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.، بلکه مفهومي حتي توسعه يافته تر از آن است، چنانکه قرآن درباره قوم شعيب و ثمود تعبير به اخ مي کند : وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً (هود/۶۱). وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً. (هود/۸۲).چنانکه همين معنا در روايتي از امام سجاد نقل شده است. (ر.ک:هويزي، نور الثقلين، ج۲، ص۴۵، ح۱۰۸).
يکي از نکات جالب توجه در ارتباط با تکفير مذهبي، مذمت عجب است. عجب يعني شيفتگي به دينداري خود است، که آثار و پي آمدهايي دارد که در روايات اهل بيت از آن برحذر داده شده است، چون کسي که همه محور دين و اسلام را خود مي داند، گويي که سخنگوي اسلام است، به راحتي ديگران را تکفير مي کند.در روايتي از پيامبر آمده است:
شرار امتي الوحداني المعجب بدينه، المرائي بعمله، المخاصم بحجته.(متقي هندي، کنز العامل، ج۳، ص۵۱۵، ح۷۶۷۵). بدترين امت من کسي است که شيفته دين وريا کننده به عمل خود است و با حجت و دليل با ديگران به نزاع مي پردازد و ستيزه جويي مي کند. و در رواياتي از اهل بيت آمده است: کساني که خود را به پندار خويش رهيافته و ديگران را گمراه مي بينند، خوراک دوزخ و درقعر هلاکت هستند. (جعفريات، ص۱۹۲، صحيح مسلم، ج ۴، ص۱۲۹، ح۲۰۲۴).
بنابراين، عنايت به زدودن فرهنگ تکفير از جامعه ديني، وجهه ديگر وحدت است، زيرا مبدء نزاعهاي مذهبي و مجوز دادن براي بي حرمتي و طرد، از تکفير آغاز مي گردد و با توجيهاتي به ظاهر پسند مجوز قتل گرفته مي شود، حال اگر اين فرض گذاشته شود که معيار اسلام آن گونه که از پيامبر نقل شده، مشترکات است:
من استقبل قبلتنا و صل صلاتنا و اکل ذبيحتنا فله ما لنا و عليه ما علينا.(صدوق، خصال، ج۱، ص ۱۷۸، ح۲۳۷).
کسي که مانند ما به قبله نماز مي خواند و نمازي مانند مسلمانان مي خواند، وهمانند مسلمانان حيوانات را ذبح مي کند و مي خورد، همه حقوق واحکام متقابل مسلمانان دارد.
بدون شک اگر با تکفير در هر سطحي مبارزه شود، نتيجه اي جز تعالي فکر وشفاف شدن حقايق ونزديکي قلوب وکاهش اختلافات نخواهند داشت و ديگر کسي از اين تکفيرها سوء استفاده براي ايجاد جنگ مذهبي نخواهد کرد.

۵- رعايت حقوق اجتماعي

يکي ديگر از عوامل موثر در وحدت بخشي جوامع مسلمانان، توجه به حقوق متقابل صاحبان مذاهب واقليت هاي مذهبي است.مراد از اين رعايت حقوق اجتماعي و سياسي، فرصت و امکان مساوي براي انجام مراسم و اعمال عبادي متناسب با ديدگاههاي مذهبي آنان در يک کشور از سوي دولتهاي اسلامي است.لازمة به رسميت شناختن اختلاف و تنوع افکار، طبايع و سلايق بشري _ که در آغاز اين نوشته به آن اشاره گرديد و توضيح داده شد که اين گوناگوني انديشه ها وعقايد طبيعي است ـ پذيرش اصل رعايت حقوق متقابل يکديگر است و گرنه آن وحدت طلبي که قرآن به آن دعوت مي کند، عملاً تحقق نخواهد پذيرفت.زيرا بسياري از منازعات اجتماعي و سياسي از آنجا شکل مي گيرد که افراد و گروهها و صاحبان مذاهب احساس ستم و بي عدالتي در حق خود مي کنند و در صورتي که از حق آزادي انديشه و بيان و برگزاري مراسم و انجام تکاليف نداشته باشند و يا در کشور حقوق اجتماعي و سياسي آنان مانند ديگر شهروندان استيفا نگردد، احساس ظلم مي کنند و به حساب ايجاد محدوديت و تبعيض مذهبي گذاشته مي شود، و چون تبعيض در هر حال ستم است، با آموزههاي قرآني ناسازگار است.قرآن کريم با نفي اکراه در دين: (در آيات سوره بقره/۲۵۶، يونس/ ۹۹) يا به طور مستقيم حق آزادي ديني را پذيرفته ويا آن که با بيان آزادي انسان ها حتي در صورت انتخاب نادرست، و با بيان عدم مشروعيت الزام مخالفان به تظاهر به حق ـ که خود بخشي از هويت ديني و مذهبي حق است، زمينه اجازه فرصت براي انجام تکاليف را فراهم ساخته است، زيرا بين نفي اکراه در دين و آزادي ملازمه است.اگرنبايد کسي رامجبورکرد، پس مي توان انديشه وعقيده اي متفاوت داشت، ازاينرو وقتي اطلاع رساني انحصاري است، يا انجام شعار ديني در محدوديت است، به صورت مستقيم افراد در محدوديت هستند.هنگامي که اقامه شعائر و ايجاد مراکز عبادي براي غير مسلمانان جايز است و حکومت هاي کشورهاي مسلمان پذيرفته اند که مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان بتوانند مراکز عبادت داشته باشند و برخي از مفسران به مناسبت تفسير اين آيه شريفه : لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً(سوره حج /۴۰).
و اگر خدا بعضي از مردم را با بعضي ديگر دفع نمي کرد، صومعه ها و کليساها و کنيسه ها و مساجدي که نام خدا در آنها بسيار برده مي شود، سخت ويران مي شد.
گفته اند : اين که قرآن فريضه جهاد و دفاع را به عنوان پيشگيري از انهدام صومعه ها، کليساها و کنيسه ها و مساجد ذکر کرده است، دليلي براين است که نمي خواهد هرگز مراکز اقامه شعار مذهبي و عبادي غير مسلمانان نابود شود، زيرا مدلول التزامي اين سخن، احترام به مذاهب، آزادي انساني در مقام عبوديت و پرستش خداوند است.اگر قرآن براي مراکز مختلف عبادي انسانها ارزشي قائل نبود، يکي از نتايج دفاع و انگيزه جهاد را براي حفظ اين مراکز ذکر نمي کرد.و از ميان فوائد بسيار دفاع و جهاد، بقاي پايگاه هاي عبادي رابر نمي شمرد.
وآنگهي، اين مراکز عبادي را در جنب مسجد قرار مي دهد و به همان اندازه که براي مساجد در ميان مسلمانان احترام قائل مي شود، براي آن مکانها نيز احترام و ارزش قائل مي شود.(از باب نمونه ر.ک:فضل الله، تفسير من وحي القرآن، ج۱۶، ص۸۴، بيروت، دارالملاک، همچنبن قرطبي، الجامع لاحکام، ج۶، ص۷۰).
بنابراين وقتي مراکز ديني غير مسلمانان پذيرفته مي شود، آزادي انجام مراسم براي مسلمانان درهر مذهبي که باشند به طريق اولي پذيرفته شده و حق آنان محفوظ است.(درباره آزادي براي ايجاد مراکز عبادت و اجراي مراسم ديني ر.ک ايازي، آزادي در قرآن، ص۳۹۳). زيرا يکي از لوازم آزادي اجتماعي، اجازه اقامه شعائر و ايجاد پايگاهها و مراکز عبادي است که به عنوان شهروند جامعه ديني محسوب مي شوند.اگر ثابت کرديم که در جامعه اسلامي کسي را نمي توان به زور و اجبار ملزم به پذيرش عقيده اي کرد، الزاماًً پذيرفته ايم که او مي تواند عقيده خود را داشته باشد و اعمال و مناسکي را که مرتبط به عقيده اوست انجام دهد وتنها با انتخاب و اختيار آزادنه او از مذهب شما، موضوع دگرگون مي شود.
نکته ديگر، هر مخالف عقيدتي، داراي مجموعه اي از عناصر عقيدتي است که به آنها عشق ورزيده، مقدسشان مي شمارد و مي خواهد آن را به خوبي انجام دهد. وقتي قرآن کريم بدگويي به مشرکان را نهي مي کند.(انعام/۱۰۸)نشان مي دهد که رفتار با مخالفان عقيدتي (خواه مسلمان باشد يا غير مسلمان ) بايد به گونه اي باشدکه احساسات آنها جريحه دار نشود، چه به صورت سلبي از طريق توهين به مقدسات، ودر مانع شدن از انجام مراسم ديني.به همين دليل آيه: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام/۱۰۸) وچه به صورت ايجابي در رعايت حقوقي که احساسات آنان راجريحه دارمي کندوموافق عقيده آنان نيست و تعيين خط قرمزي براي مجادلات و مناظرات عقيدتي است براي غير مسلمانان(تا چه رسد به مسلمانان)و هم آغازي براي روش تعيين حق آزادي انجام مراسم ديني در سطح رفتارهاي اجتماعي و رعايت ارزش هاي ديني آنان.
اين طبيعي است که شيعيان در کشورهايي که در اقليت هستند، طالب برگزاري مراسم عزاداري و انجام مراسم ديني در کانون و محافل خود هستند و سنيان بر عکس چنين خواسته اي را در کشورهايي که در اقليت هستند داشته باشند.
از سوي ديگر وقتي سخن درباره رعايت حقوق اجتماعي مي شود، تنها يک بخش آن حق آزادي مراسم مذهبي و ديني و انتشار کتاب، و تبيين ديدگاه ها و انديشه هاي آنان است و بخشهاي ديگر آن در به رسميت شناختن حقوق اسلامي مخالفان مذهبي با همه دامنه آن در جامعه است.حقوقي که بهره مند شدن فرد از حق تصميم گيري و دخالت در سرنوشت خود و جامعه مي باشد.اين حقوق شامل مسائل زير مي گردد:
۱- بهره مندي از حقوق مدني که مطابق با احکام و شريعت خود باشد و بتوانند در انتخاب همسر، مسکن، روابط مدني آن برطبق مذهب خود انجام دهندو کسي مانع آنها نشود.
۲- بهره مندي از حقوق شهروندي، حق انتخاب، حق بيان و آزادي انديشه، حق آزادي سياسي بمانند ديگر شهروندان مسلمان و مشارکت در فعاليت هاي سياسي و تشکيل حزب و داشتن روزنامه و مجله و هم شکلي و همانندي عملي و ظاهري در ميان همه مسلمانان با هر مذهب وعقيدهاي که هستند.
دليل اين حقوق از قرآن روشن است.وقتي درقرآن کريم برقراري اخوت ديني براي همه مسلمانان در سطح مشترکات اصولي دين قائل است و اين اخوت فراتر از اثبات حقوق اوليه انساني براي اقليت هاي ديني غيرمسلمان است، قهراً فراتر از حقوق، رعايت برادري و دوستي و محبت و تأکيد بر همانندي است.
در مکتب اهل بيت نه تنها براي مخالفان حقوق اوليه ثابت شده و اختلاف مذهبي مانعي براي ارث و ازدواج آنان در کنار موافقان مذهبي شناخته نشده (آن گونه که براي اهل کتاب و غير مسلمانان منع شده است) و همانندي و هم شکلي با ايشان در جامعه اسلامي مطلوب شناخته شده، بلکه ائمه اهل بيت، حقوق ثانوي متعددي براي مجموعه مسلمانان از جمله مخالفان مذهبي را باز گفته اند، که بعداً درباره آن صحبت خواهيم کرد.
به هر حال، اگر قبول کرديم که مخالفان مذهبي مسلمان، مانند همه پيروان مسلمان، داراي حقوق مشترک و مساوي است و پذيرفتيم که آزادي حق انسان است و آدمي چون موجودي محق است، حق دارد که انتخابگر باشد، چون آزاد است، حق تصميم گيري دارد.حق داشته باشد چناچه به او تعدي شد به مراجع و محاکم ملي مراجعه کند و دعوايش را در دادگاه مستقل و بيطرف طرح نمايد و دستگاه قضايي موظف باشدکه علني به کار اورسيدگي کند.واين مسائل ربطي به وظيفه فرد درقبال خداوندندارد.

۶- رعايت نکات اخلاقي

رعايت اصول اخلاقي هرچند در قالب حقوق نمي گنجد، اما در ايجاد وحدت ميان مسلمانان تأثير بسزايي دارد.اين مرتبه که بالاترين مرتبه در ميان عوامل وحدت بخش تلقي مي گردد، از نکاتي است که قرآن به همه مسلمانان سفارش مي کند و رعايت آن بمثابه مکارم اخلاق تلقي مي گردد و از جايگاه ومرتبه اي بلند درآموزه هاي قرآني دارد.در تعاليم قرآن مجيد درباره همه مخالفان حتي غير مسلمانان آمده است:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ* إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمون (ممتحنه/۹-۸)
خداوند شما را از نيکي کردن و دادگري نمودن با کساني که در دين با شما کارزار نکرده اند و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اندبازنمي دارد، همانا خدا دادگران را دوست مي دارد، جز اين نيست که خدا شما را از دوستي کردن با آنان که در دين با شما کارزار کرده اند و از خانه هايتان بيرون راندند و بر بيرون کردن شما (با ديگران)همکاري کردند باز مي داردو هر که با آنان دوستي کند، از ستمکارانند.
جالب توجه اينکه قرآن، نه تنها جنگيدن با مخالفان اعتقادي را نهي مي کند، بلکه نيکي کردن و دادگري نسبت به آنان را سفارش مي کند وتنها در صورتي کارزار را جايزمي شمارد که آنها از سر دشمني با مسلمانان برخيزند و مردم را از خانه ها يشان بيرون کنند، يا بامسلمانان به خاطر دينشان بجنگند يا با دشمنان ديگر همدستي و همپيماني کنند.لذا بحث در آيه جنگ اعتقادي و مذهبي نيست، بلکه جنگ دفاعي و انساني است.حال اگر درباره غير مسلمانان سفارش مي شودکه نه تنها با دادگري برخورد کنند، بلکه نيکي کنند، اين اصل درباره مسلمانان به طريق اولي مطرح است و اگر لازم است درجامعه مسلمانان الفت و دوستي باشد، بايد اصل بر نيکي کردن باشد.زشتي وبدي را با خوبي پاسخ دهد :
وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ (رعد/۲۲) و در برخورد با ديگران به بهترين وجه پاسخ دهيد: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.(نساء/۸۶ ) و چون به شما درود گفته شد، شما به صورتي بهتر از آن درود بگوييد، يا همان را برگردانيد.و در برخورد با مخالف، نبايد دشمني و اختلاف باعث دوري از حق وعدالت شود:
وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى (مائده /۸).
و البته نبايد دشمني گروهي شما را بر آن دارد که از جاده عدالت خارج شده و عدالت کنيد که آن به تقوا نزديک تر است.
و آيات ديگري که همگي دعوت به مکارم اخلاق و ارزش هاي والاي انساني مي کند واگر جامعه مسلمين آن را رعايت کنند، بهترين تأثير را براي ايجاد وحدت خواهد گذاشت.
در اين باره از اهل بيت پيامبر روايات بسيار رسيده که از حق مسلمان سخن گفته شده و عنوان آن کلي است.(در اين باره ر. ک:حر عاملي، وسائل الشيعه، ج۱۲، باب۱۲۴، از احکام العشره، ص۲۱۵).اين روايات گاه با تعبير حق مسلمين يا حق مسلم آمده و اين به جز عناوين خاص ايماني است که گاه با تعبير شيعه و امور ديگر رسيده، يا آمده است که مسلمان فکر نمي کند، خدعه نمي کند: من کان مسلماً فلا يمکر ولا يخدع... ليس منا من غش مسلماً وليس منا من خان مسلماً (همان، ، ص۲۴۱) مسلمان مکر نمي کند، کسي را نمي فريبد.کسي از ما نيست که غش با مسلمين داشته باشد.نيست از ما کسي که به مسلماني خيانت کند.
معاويه بن وهب مي گويد: به امام صادق عرض کردم، چگونه شايسته است براي مردمي که با ما زندگي مي کنند و از عقيده ما نيستند:(ممن ليسوا علي امرنا )رفتار کنيم، فرمودند:
تنظرون الي ائمتکم الذين تقتدون بهم فتصنعون. فو الله انهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهاده لهم و عليهم و يؤدون الامانه اليهم.(کليني، اصول کافي، ج۲، ص۶۳۶).
نگاه کنيد به امامان خود و به آنان اقتدا کنيد.هرگونه که آنها رفتار مي کند شما نيز رفتار کنيد.به خدا سوگند، آنها بيمارانشان را عيادت مي کنند و بر سر جنازه هايشان حاضر مي گردند ودر (جايي که لازم است)شهادت به سود و زيان مي دهند وامانت هاي آنان را به خودشان بر مي گردانند.
در روايتي ديگر عبد الله بن سنان مي گويد: شنيدم که امام صادق ازاينکه خداوند در کتاب الهي فرموده است:
وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (بقره/۸۳) مي فرمايد: عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و اشهدوا لهم و عليهم و صلوا معهم في مساجدهم (حر عاملي، وسائل الشيعه، ج۸، ص۳۰۱). بيماران آنان را عيادت و در تشييع جنازه هاي ايشان شرکت کنيد و براي ايشان (و جايي که در خواست شهادت دارند)بر عليه ايشان به حق شهادت دهيد و با ايشان در مساجدشان نمازگذاريد.
و روايت ديگري که همين معنا را با عبارت ديگري يادآورمي شود و مي گويد: سزوار است که همزيستي داشته باشيد.( کليني، ج۲، ص۶۳۵). و روايت ديگري که کليني درکتاب العشره از اهل بيت ذکر کرده و به صراحت از رعايت اخلاق و ادب اسلامي براي همه مسلمانان، آناني که حتي مخالف شما هستند، تأکيد مي کند و مي فرمايد: و احبوا للناس ما تحبون لانفسکم. وبراي مردم، آن را دوست بداريد که براي خود دوست مي داريد.(همان، ص ۶۳۵-۶۳۶). و خطاب حضرت نسبت به کساني است که از مجموعه مذهب شيعه نيستند، اما بايد معاشرت خوبي داشت و حقوق آنان را پرداخت ودر دين ورع داشت و صدق حديث و اداي امانت بر حسن خلق که باعث خوشحالي اهل بيت مي گردد، انجام داد(همان، ص ۶۳۶).
از نکات قابل توجه درتعاليم اهل بيت عليهم السلام، که مرحوم حر عاملي بابي را به موضوع آن اختصاص مي دهد، استحباب حضور در نماز جمعه آنها و حتي حضور در صف اول نماز آنان است، تا جايي که از امام صادق نقل شده است:
من صلي معهم في الصف الاول کان کمن صلي خلف رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) في الصف الاول.(وسائل الشيعه، ج۸، باب ۵ از ابواب صلات الجماعه، ص ۲۹۹، ح ۱).
کسي که با آنان در صف اول نماز بخواند، گويي در پشت سر رسول خدا در صف اول نماز خوانده و چنين پاداش و ارزشي براي رعايت وحدت اسلامي و همراهي و مدارا با جمعيت مسلمين وجدا نشدن از سواد اعظم، يعني توده هاي از عظيم اکثريت مسلمان، ( اصطلاحي است که اميرمؤمنان بارها آن « را تکرار کرده و تأکيد مي کند، نهج البلاغه، خ۶۶، ۱۲۷)درنظر گرفته شده، که راه خود جدا نکنيد و در جمع باشيد و براي خود در چنين محيط هايي نماز جماعتي مستقل راه نياندازيد، فان يد الله مع الجماعه. چون دست خدا با جماعت است.
بنابراين بدرفتاري و يا بي توجهي به معاشرت با مخالفان مذهبي موجب بدبيني و جدايي و عامل اختلاف و جدايي مي گردد و شايد به لحاظ تأثير از حساس ترين عوامل باشد، که رعايت نکات اخلاقي موجب تقويت وحدت و عدم رعايت آن موجب اختلاف و جدايي مي گردد.

۷- تعامل علمي ميان فرهيختگان مسلمان

يکي از راههاي تقريب، سنت حسنه گفتگو است.بخشي از اختلاف ها در اثر فاصله و نفهميدن حرف يکديگر است.گفت وگو رويدادي درساحت شناخت ديدگاهها و نقطه نظرات يکديگر است.پيش فرض گفتگوآن است که طرفين گفتگو مي پذيرند.مطالبي از يکديگر هست که نمي دانند و شايد خطا کنند و با گفتگو نقطه نظرات را به يکديگر نزديک سازند.
اگر بنا باشد که هر گروه با قصد هدايت ديگري به گفتگو بپردازد، فضاي مناسب براي تعامل و گفتگو فراهم نشده است.قرآن کريم خود کتاب گفتگوهاست، گفتگوهايي که ميان خدا و پيامبر انجام گرفته، يا پيامبران با امت خود و يا مخالفان و معاندان سخناني ردو بدل شده است. قرآن هر چند در جايي به روحيه انسان اشاره مي کند: وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً (کهف/۵۴) و انسان بيش از هر چيز سَر جدال دارد.قرآن صفت جدل را از صفات طبيعي انسان مي داند که همين باعث رشد و شکوفايي او مي گردد، اما براي استفاده مثبت از اين روحيه معيارهايي ذکر مي کند و به پيامبر دستور مي دهد در دعوت به خدا از روش مجادله احسن استفاده کن:
ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل/۱۲۵).
با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شيوه اي که نيکوتر است مجادله نماي و در جايي که غرض از گفتگو غلبه و چيزي مانند آن باشدوکشف حقيقت نباشد، مذمت مي شود:
وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً (نساء/۱۰۷).و جدل براي جدل کردن نيز رفتاري شيطاني معرفي مي گردد: وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ (انعام/۱۲۱). در حقيقت شيطانها به دوستان خود وسوسه مي کنند تا با شما ستيزه کنند.چنانکه جدل کردن در آيات خدا بدون استدلال و دليل مذموم شده است: إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ (غافر /۵۶).
آنان که درباره نشانه هاي خدا بي آنکه حجتي برايشان آمده باشد به مجادله بر مي خيزند، در دلهايشان جز بزرگنمايي نيست و آنان به آن بزرگي که آرزويش را دارند نخواهند رسيد.
با اين معيارها مي توان زمينه وحدت بخشي را فراهم ساخت.گفت گوي بين مذاهب از دو بخش تشکيل مي گردد، يکي فضاي بدبيني را فروکاهش مي دهد و روشن مي سازد که بسياري از بدفهمي ها در اثر دوري و جدايي بوده و يکي سخناني که از دور و از منابع نچندان معتبر شنيده شده و يا همراه با تفسيرهايي بوده که يا کامل نبوده و يا مورد پذيرش همه نيست، ويا مي تواند با تفسيرهاي ديگر قابل جمع باشد و فضاي جدايي را به نزديکي و مهر و محبت بدل سازد.
تجربه مناديان وحدت در اين يک قرن اخير نشان داده است که چگونه تعامل علمي ميان دانشمندان مسلمان رفع کدورت ها و بدفهمي ها شده است. البته عموماً آنان ادب گفتگو را رعايت کرده و در سخن خود از اخلاق نيکو و نرمخويي و جدال احسن استفاده کرده و همين نکات با عث تقريب شده است.

راه رسيدن به وحدت و انسجام

اين روزها اهميت حفظ وحدت و انسجام بر همگان روشن شده است. اما به طور قطع و يقين در عرصه عمل به نسخه و راهي نياز است تا اين امر تحقق يابد. دقت در روايات مرتبط و آيات كريمه قرآن راه درست را نشان مي دهد و اين پيش نيازي براي رسيدن به اتحاد و دوري از تفرقه است. «يا ايهاالذين امنوا اتقوالله حق تقاته و لاتموتن الا و انتم مسلمون و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» (سوره آل عمران- آيات ١٠٢ و ١٠٣) در اين آيات كه مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد آنچنان كه حق تقوا و پرهيزگاري است از خدا بپرهيزيد واز دنيا نرويد مگر آن كه مسلمان باشيد.» چه منظوري نهفته است؟ مگر روي سخن با مومنان نيست؟ در روايات اسلامي و معصومين عليهم السلام نيز اين نكته به چشم مي خورد كه ايمان مراتبي دارد. معرفت قلبي، اقرار به زبان و عمل به اركان؛ اين گوهري است كه بايد با مراقبت تا پايان عمر آن راحفظ كرد. پس از طرح رعايت تقوا و عمل و مداومت در حفظ آن موضوع چنگ زدن به ريسمان الهي مطرح و سپس رسيدن به اتحاد و دوري از تفرقه توصيه مي شود. اين كه منظور از حبل الله يا همان ريسمان الهي چيست، مفسران احتمالات مختلفي داده اند. بعضي گفته اند منظور از آن قرآن است و بعضي ديگر مي گويند اسلام و بعضي ديگر گفته اند منظور خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين عليهم السلام است. در رواياتي كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیه السلام) نقل شده است همين تعبيرات ديده مي شود. به عنوان مثال در تفسير الدر المنثور از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و در كتاب معاني الاخبار از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است كه فرموده اند: «حبل الله قرآن است» و در تفسير عياشي از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل شده است كه فرمودند:«ريسمان الهي آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مي باشند ومردم مامور به تمسك به آن هستند.» ولي نه اين روايات و نه آن تفاسير هيچ اختلافي با يكديگر ندارد، زيرا منظور از ريسمان الهي هرگونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوندي است. خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن يا پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت او كه در حقيقت همه اين ها در راستاي حق و حقيقت و همگي مصاديق حبل الله هستند. نكته ظريف و جالب در بيان قرآن كريم تعبير حبل الله است كه اشاره به حقيقت كلي مي كند. انسان در شرايط عادي و بدون داشتن مربي و راهنما در جهل و ناداني وچاه تاريك غرايز سركش باقي خواهد ماند و براي نجات نياز به رشته و ريسمان محكمي دارد. اين رشته محكم همان ارتباط با خدا از طريق قرآن و آورنده آن و جانشينان واقعي او مي باشد كه مردم را به تكامل مي رساند. همواره بايد توجه داشته باشيم كه گوهر تسليم و رعايت حق تقوا را تا آخر عمر حفظ كنيم. درعمل همواره نه سليقه شخصي بلكه حكم و قانون الهي را مبنا قرار دهيم كه در حقيقت اتحاد و انسجام در سايه تقوا و چنگ زدن به ريسمان الهي ميسر مي شود.البته اين راه راهي استپرخطر. در طول تاريخ اكثر اختلافات و از بين رفتن وحدت مسلمانان به دليل برداشت هاي اشتباه از دين و حكم الهي بوده است. تا آنجا كه مي بينيم اسوه تقوا و عدالت، حضرت علي(علیه السلام) قرباني توطئه عده اي مي شود كه خود را معتقد به اسلام و مباني آن مي دانند و در حقيقت با قرائت اشتباه از دين در راستاي اجراي حكم الهي برمي آيند.
در اينجاست كه ضرورت داشتن توان تشخيص حق از باطل محرز مي شود و اين توانايي فقط در سايه تقوا و پيروي از سيره و سنت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت او پديد مي آيد.
«يا ايها الذين امنوا ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا» اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر تقوا پيشه كنيد، خداوند براي شما وسيله اي براي جدايي حق از باطل قرار مي دهد.» (سوره انفال- آيه ٢٩) خدايا مي دانيم و اعتقاد داريم كه سرمنشاء تمام خير تو هستي، هركه را بخواهي عزيز مي كني. هر آن كس كه عزتت را از او دريغ نمايي، به خاك ذلت مي نشيند، هركس را بخواهي هدايت مي كني و بدون هدايت و لطف تو جز گمراهي نصيب نمي شود. همان طور كه بر سر ما منت نهادي و ما را به ايمان و اسلام هدايت فرمودي، عنايتي بفرما تا گوهر تسليم، تقوا و اتحاد و انسجام را در سايه حكم تو تا آخر عمر حفظ كنيم و مصداق اين آيه شريف باشيم كه"ولاتموتن الا و انتم مسلمون"

راهكارهاي قرآني براي همگرايي

پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) برپايه آموزه هاي قرآني نخست به بازسازي بينشي و نگرشي قوم اقدام كرد. براي اين مهم در مفاهيم نيز دست برد و با استفاده از واژگان موجود در فرآيند زماني و پيچيده اي مفاهيم جديدي را به مردمان القا كرد. براي شناخت درست و تحليل دقيق از عملكرد قرآني پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ساخت جامعه اي يگانه و امتي واحد به خوانش يكي از راهكارهاي قرآني كه از سوي پيامبر عملياتي شده است مي رويم. بنابراين با توجه به عملكرد مثبت و سازنده اين روش و شيوه در جامعه سازي و امت سازي، نگاهي گذرا به مساله انصار و مهاجر و امت سازي در مدينه به عنوان جامعه نمونه و مسلمانان صدر اسلام در اين شهر به عنوان امت نمونه و شاهد توجه مي دهيم.

1-قرآن و امت سازي

امت در تعبير و اصطلاح قرآني، گروهي همسان در دين، آيين، زمان و مكان و ديگر مشتركات انساني است. (بقره آيه 821 و مائده آيه 84 و مانند آن) اين اصطلاح هرچند با جامعه در اصطلاح امروزي مشابهت هايي دارد ولي تفاوت هاي محسوسي نيز در ميان است كه نمي توان آن را ناديده گرفت. جامعه در اصطلاح جامعه شناختي، گروه سازمان يافته اي از اشخاص و افراد انساني هستند كه با هم در سرزمين مشترك زندگي مي كنند و با همكاري در گروه ها نيازهاي اجتماعي ابتدايي و اصلي خود را تامين مي نمايند و با مشاركت در فرهنگي مشترك و يكسان به عنوان يك واحد اجتماعي از ديگر جوامع متمايز مي شوند. (مباني جامعه شناسي، مجيد مساواتي، تبريز، 2731، ص 142) اما امت گروه خاصي از پيروان يك دين يا يك عصر به سبب همساني در نوع خاصي از عملكرد و يا رويكرد فكري هستند. (الميزان ج 6 ص 39) اين امت در نگرش قرآني داراي حيات و زندگي است كه لحظه اي همانند زندگي انسان ها پايان مي يابد. (اعراف آيه 34) و به عنوان يك حقيقت داراي كتاب و نوشته مخصوصي است كه در قيامت به سوي آن خوانده مي شود. (جاثيه آيه 28) و داراي فهم و شعور است (انعام آيه 108) و براي عمل هر جامعه و امتي عذابي مشترك و عمومي است (غافر آيه 5) در ضمن قرآن براي امت ها، سنت هايي نيز اثبات مي كند كه مي توان به سنت ارسال پيامبران، هلاكت امت پس از اتمام حجت و تغيير در سرنوشت امت ها بر اثر عملكرد جامعه و مانند آن اشاره كرد.
قرآن يكي از اهداف پيامبر را امت سازي مي نامد و نشان مي دهد كه چگونه و به چه روشي پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دست يافت و امت شاهد و نمونه اي را در مدينه ايجاد كرد كه مي تواند الگو براي جوامع ديگر به ويژه امت اسلامي در روزگار ما باشد كه از معنا و مفهوم امت تنها اسم و نامي از آن و پوستين بدون محتوا به جا مانده است. از اين رو براي دست يابي به امت اسلامي واقعي و مطلوب مي بايست دوباره با الگوبرداري از روش پيامبر به ايجاد امت اسلامي واقعي و نمونه اقدام شود.
قرآن امت اسلامي در عصر پيامبر را بهترين امت و جامعه اي دانسته است كه تا آن زمان تشكيل شده بود. اين امت وسط (بقره آيه 143) و شاهد و نمونه (همان) از چه خصوصيات و ويژگي هايي برخوردار بوده است كه مورد ستايش خداوند قرار گرفته است؟
از ويژگي هايي كه قرآن براي امت نمونه و شاهد بيان مي كند، اين است كه در كارهاي يك ديگر نظارت مي كنند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند (آل عمران آيه 104)، تعاون بر خير و تقوا در ميان ايشان اصالت دارد: تعاونوا علي البر و التقوي)، برادري ايماني در ميان ايشان در آن حد و اندازه است كه از خود مي گذرند و ايثار مي كنند. در جستجوي وضعيت يك ديگري به تجسس و جاسوسي اقدام نمي كنند، غيبت و تهمت و افترا در ميانشان نيست، اختلافات جزيي و كلي را با حكميت و يا رجوع به قانون حل و فصل مي كنند و در ميانشان شمشير قضاوت نمي كند، جان و مال و عرض يك ديگر را محترم مي شمارند و امنيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي را براي يكد يگر و جامعه فراهم مي آورند و عوامل ايجادي آرامش و آسايش در جامعه را تقويت مي كنند. در همه امور اصل بر تقوا و عدالت و قسط نهاده مي شود و عفو و گذشت را حتي نسبت به قاتل در نظر مي گيرند و اصالت را به قصاص و قتل نمي دهند هرچند كه قصاص و امور ديگري از اين دست حق ايشان است. به يك معنا از حق خويش براي تقويت همبستگي مي گذرند و اصول همدلي و همراهي را در خود تقويت مي كنند. از يك ديگر انتقام نمي گيرند و... بسياري ديگر از مسايلي كه در قرآن بدان پرداخته و به تفصيل توضيح داده شده است.

2- مهاجران وانصار؛ واگرايي و همگرايي

انصار كه اصطلاح خاصي در فرهنگ اسلامي و قرآني است، بيانگر حالت عالي از همدلي و همگرايي و هم فكري امت اسلامي است. اگر بخواهيم به مسئله اشاره داشته باشيم كه بتواند بهترين شاهد براي امت سازي قرآني پيامبر باشد همدلي و همگرايي است كه در شكل و قالب انصار در مدينه شكل گرفت. انصار كه نامي براي مسلمانان مدينه از اوس و خزرج به شمار مي آيد، در زماني شكل گرفت كه امت در حال شكل گيري بود. اوس و خزرج دو قبيله ساكن در شهر يثرب پيش از اسلام همواره در جنگ و ستيز بودند و هرگز جامعه مدينه به شكل درست آن پيش از ورود اسلام شكل نگرفت؛ زيرا دست كم سه گروه متخاصم در مدينه زندگي مي كردند كه اجازه پديداري مفهوم جامعه را به اين اشخاص نمي داد. در حقيقت گروه هاي متخاصمي بودند كه تنها در يك سرزمين به جهت آب و آباداني ابتدايي گرد آمده بودند و به جاي همگرايي به رقابت مي پرداختند. از اين رو در برابر تهاجمات بيروني بسيار ضعيف و سست عمل مي كردند. پيامبر پس از ايجاد د گرگوني در بينش و نگرش مردم مدينه، به تقويت اصول همدلي همت گماشت و با برنامه دقيق و حساب شده اي توانست واگرايي را در ميان ايشان از ميان بردارد. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در پيمان هاي متعددي سران اوسي (بني عبدالاشهل) و خزرجي (بني سلمه) را به گونه اي در كنار هم نهاد كه با هم يك دل و يك رنگ شدند. اختلاف چند دهه و يا سده تبديل به وفاق همدلي شد. اين گونه شد كه انصار به عنوان يك واژه براي دو قبيله متنازع شكل گرفت و پايه هاي اساسي امت نهاده شد. انصار به معناي ياران پيامبر به جاي خزرجي و اوسي نشست و از اين زمان است كه مي بينيم ديگر سخن از قوميت و قبيله در اسناد و گزارش هاي عصر نخست نيست و در همه جا به جاي ياد كرد از قوم و قبيله از واژه و اصطلاح انصار ياد مي شود. اين مسئله نشان مي دهد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) براي از ميان بردن اختلاف قومي و قبيله اي حتي در كاربرد واژگان دقت مي كرد. كاربرد اوسي و خزرجي مي توانست به اختلافات دامن بزند و ياد كرد آن دامنه خاطرات گذشته را به امروز بكشاند. از اين رو به جاي كاربرد اوسي و خزرجي از واژه انصار استفاده كرد كه بيانگر محتوايي ديني بود. كاربرد اين واژه در آيات قرآني براي انصار نوعي احساس ويژه را در ميان اهالي مدينه برمي انگيخت. در آيات مدني قرآن كريم اين واژه در 7 مورد تكرار شده است كه در آن از اقوام و گروه هاي ساكن مدينه خبر مي دهد. مقايسه انصار با انصار حضرت عيسي(علیه السلام) مي توانست حس معنوي ويژه اي را در ميان بوميان مسلمان يثرب برانگيزد، به گونه اي كه آنان خود را ياران و سربازان خداوند احساس كنند و بر ايمان و نگرش آنان به زندگي تاثير عميق و ژرف برجاي نهد. (آل عمران آيه 52 و نيز صف آيه 14)
رديابي كاربرد اين واژه نشان مي دهد كه مسلمانان بومي مدينه در سال هاي دوم و سوم به اين نام جديد خوانده شدند. پيش از اين آنان هرچند كه به عنوان پناهندگان از اعتبار خاصي برخوردار شده بودند ولي به عنوان يك گروه همدل ايماني از آنان ياد نشده بود. در زمان جنگ بدر آنان نه تنها به اين مفهوم جديد اعتبار معنايي خاصي بخشيدند، از اين رو به عنوان امتي همدل و همراه در عرصه انديشه و عمل خودنمايي كردند و مورد ستايش خداوند قرار گرفتند.
اين نخستين اقدام پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ساخت هسته نخست امت اسلامي بود. سپس پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حضور مهاجران، با ايجاد پيمان برادري ميان انصار و مهاجر گام بعدي را برداشت. انصار به نوعي مهاجران را در مدينه پذيرفتند و آنان را هم چون برادران خوني و قبيله اي گرامي داشتند. كاستي هايشان را جبران كردند و زمينه ادامه زندگي و حيات ايشان را در مدينه فراهم آوردند. آنان مهمانسرايي براي اسكان موقت مهاجران ايجاد كردند و از بهترين محصولات و امكانات خود براي پذيرايي مهاجران استفاده نمودند. (بقره 267) برخي از ايشان در ميان تيره هاي گوناگون انصار توزيع شدند و انصاريان در رقابت با همديگر براساس قرعه حمايت از خانواده هاي مهاجر را به عهده گرفتند. (الطبقات ج 13 ص 369)
انصار دارايي و خانه خود را در اختيار مهاجران قرار داده و آنان را در محصولات كشاورزي خود شريك كردند و برخي از آنان زمين هاي پيرامون منازل مسكوني خود را به پيامبر بخشيدند. اين روابط ميان انصار و مهاجران با پيمان برادري تقويت شد. (همان ج 3 ص 174 و 523 و ديگر كتب سيره و تاريخ) در آغاز برنامه بر اين بود تا از يكديگر ارث برند كه چنين نيز اتفاق افتاد تا اين كه بعدها احكام تغيير يافت و تنها خويشان از يكديگر ارث بردند. (انفال آيه 75)
حمايت هاي همه جانبه انصار از مهاجران، روحيه همدلي و هم فكري را تقويت كرد و امت شاهد شكل گرفت. در گزارشي از پيامبر از اين همدلي و رفتار شايسته ميان انصار و مهاجران به محبت والدين به فرزند تشبيه شده است. (المستدرك ج 4 ص 83) البته گاه تنش هايي به علل مختلف به ويژه به جهت عامل نفاق رخ مي داد كه در آيات سوره منافقان به آن اشاره شده است. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كوشيد تا با آشكار كردن روش هاي منافقان، ريشه هاي اختلاف را بخشكاند. اين گونه شد كه امت با تشكيل دسته انصار و مهاجران شكل گرفت. اندك اندك با ايجاد وفاق و ارتباط نسبي و مانند آن، انصار و مهاجر، ارتباط خويش را افزايش دادند. تجربه هاي مشترك، فرهنگ و تمدن مشترك و راه و روش و دين مشترك موجب شد تا اين عوامل تقويت و تحكيم گردد.

نتيجه‌گيري و پيشنهاد

اکنون که روشن گرديد، وحدت بخشي بدون توجه به راه حل ها و روش هايي که در قرآن و سنت نبوي و علوي آمده امکان پذير نيست و اين روش ها بايد جنبه عمل به خود بگيرند و مواليان اهل بيت بيش از هر گروه و مذهب، سزاوار اقتدار به روشي هستند که با سماحت کامل به آنان توصيه کرده و اصول وحدت بخشي را در طول زندگي پايبند بوده اند. آنان به شيعيان اين نکات وحدت بخش را توصيه و مي خواسته اند از هر گونه سخن و عملي که ايجاد اختلاف و نزاع و برافروختن جنگ مذهبي مي کند پرهيز کنند.
بدون شک اين نکات نيازمند تنظيم منشور و تدوين روش کاربردي است که از سوي فرهيختگان انجام گيرد، اين منشور بايد در جمع عالماني از شيعه و سني انجام گيرد و فرهنگ سازي و نهادينه شود و به صورت فرهنگي با هر حرکتي که در جهت ايجاد اختلاف ميان مسلمانان است مبارزه شود.

فهرست منابع :

- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ط۲، ۱۳۸۵ق.
- ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالکتاب العربي، ط۲، ۱۳۸۷ق.
- ابن کثير دمشقي، البدايه و النهايه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، بي تا.
- بلاذري، انساب الاشرف، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بي تا.
- حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، تحقيق موسسه آل البيت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
- سيد رضي، نهج البلاغه، تحقيق تصحيح صبحي صالح، ط۱، ۱۳۸۷ق، افست، قم موسسه بعثت، ۱۳۵۶ش.
- صدوق، محمد بن علي بن بابويه، خصال، بيروت، موسسه الاعلمي، تحقيق علي اکبر غفاري، ط، ۱۴۱۰ق.
- طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ط۲، ۱۳۹۳ ق.
- طوسي، محمد بن حسن، الامالي، تحقيق و تصحيح بهراد جعفري، علي اکبر غفاري، تهران دارالکتب الاسلاميه، ط۱، ۱۳۸۰ش.
- فضل الله، سيد محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، بيروت، دارالملاک، ط۲، ۱۴۱۹ق.
- قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ط۱، ۱۴۱۶ق.
- قمي، عباس، سفينه البحار، مشهد، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، ط۱، ۱۴۱۶ه ق.
- کليني، محمد بن يعقوب، الاصول من الکافي، بيروت، دار الصعب، تحقيق علي اکبر غفاري، ط۴، ۱۴۰۱ق.
- مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دارالوفاء، ط۲، ۱۴۰۳ق.
- متقي هندي، کنز العمال، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ۱۳۹۹ق.
- مسلم نيشابوري، الصحيح، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، بي تا.

منبع:مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط