نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
کشورهای آمریکای لاتین، علی رغم تاریخ و فرهنگشان، امروزه به عنوان درماندهترین و عقبماندهترین کشورهای جهان به شمار میروند. مجموعهای از کشورهای بزرگ و کوچک که طی ششصد سال اخیر هیچگاه مجال عرض اندام نیافتهاند. به همان سان که ماشینهای مکندهی منابع زیرزمینی و معادن سرشارش هیچگاه خاموش نشده و همواره ثروتهای سرشار آنان را به خزانهی دول استعماری سرازیر کردهاند.
آنگاه که زور سر نیزههای سربازان انگلیسی، فرانسوی و امریکایی توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی آمریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوقهای گشاد و عریض و طویل دول استعماری هموار سازد.
حضور استعمار در میان کشورهای آسیایی و آفریقایی، حضور اربابی مطلق العنان بود. همراه با قراردادی یکطرفه؛ که در آن حق بهرهبرداری و بهرهکشی بیقید و شرط با دست نشاندگان و مأموران دول استعماری بود. اگر در سرزمینهای اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی میتوانست امکان حضور دولتهای انگلیس و فرانسه را فراهم آورد وآنان را دایرمدار امور سازد؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج میتوانست چشمها و گوشها را ببندد تا ساکنان این سرزمینها کاملاً از حضور خصمی خونخوار غافل بمانند؛ در آمریکای لاتین وضع دگرگون بود. از نیمه دوم قرن نوزده، استعمار و اقتصاد ویژهاش بر آمریکای لاتین سایه افکنده و این سرزمین را در چنگ خویش گرفتار آورده بود.
فقدان گرایشهای مذهبی، فلسفی و اعتقادی و ناکار ماندن افیون، استعمار را واداشت تا برای حضور بلامنازع از ورزش مدرن مخصوصاً «فوتبال» استفاده نماید.
"فوتبال، آن هم فوتبال پروفسیونل میتوانست چشم و گوش ملتهای بیریشه را ببندد، بدان حد که آنها فراموش کنند که هستند و برای چه فعالیت میکنند... میبینیم که استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال 1926 چگونه دام ورزش را در اروگوئه، کوچکترین کشور آمریکای لاتین گسترد". (1)
در تاریخچهی آغاز فوتبال در اروگوئه میخوانیم:
"«تا پیش از آغاز سال 1920 ورزش در اروگوئه مفهوم معین و مشخصی نداشت. تنها در این سال بود که یک کمپانی انگلیسی به نام «دوکلند کمپانی» که کارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلی اروگوئه، مخصوصاً چوبهای بسیار گرانبها و صنعتی آن را به انگلستان صادر میکرد، چون دید که کارگران اروگوئه طالب افزایش دستمزد بیشتر و کار کمتر هستند. مسألهی افزایش دستمزد را نادیده گرفت و در زمینهی کار کمتر به کارگران اروگوئه اطلاع داد که حاضر است وسایل تفریح آنها را فراهم سازد... کمپانی با وارد کردن مقدار زیادی توپ فوتبال و پخش مجانی آن در میان خانوادههای کارگران و نیز با ارایهی طریقهی این بازی ریشهای برای فوتبال به وجود آورد... در عرض دو سال یعنی از 1920 تا 1922 کار به جایی رسید که یکی از واردات عمدهی کشور اروگوئه توپ فوتبال و وسائل این بازی بود... دستگاههای تبلیغاتی به کار افتاد و در آغاز جوایز به پاداشهای نقدی مبدل گردید". (2)
رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه در نامهای به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت:
"آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوبست. کارها در نهایت سرعت جریان دارد و تغییر بسیار فاحشی در بهرهبرداری از چوبهای جنگلی پیدا شده است. خوشوقتم به اطلاع شما و هیئت مدیره برسانم که درآمد امسال، به طور تحقیق سی تا سی و پنج درصد از سالهای پیش فزونی خواهد داشت. اگر بیماری، مالاریا و گاه گاه تب زرد مزاحم نشود. ما اینک کارگرانی داریم که با حداقل دستمزد حداکثر کار را تحویل میدهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریعی کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمیشود که راجع به فوتبال علاقهای در خود احساس نکند... در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن در بارهی آن بپردازد". (3)
جالب توجه است که در خلال سالهای 1922 تا 1926 سی و دو میسیون ورزشی وارد اروگوئه شد و به تحقیق دربارهی چگونگی ورزش در این کشور پرداخت و سپس اعلامیهای صادر شد که برای تأمین سعادت و سلامت و ترقی و رفاه ملت اروگوئه استادیومهای ورزشی خواهند ساخت. خبری که روزنامههای محلی آن را با آب و تاب نقل کردند.
بردهداری نوین تجویز شده، صورت نو و جدید از استعمار را در آمریکای لاتین به نمایش میگذاشت. طی مدت کوتاهی تنها در برزیل 12 استادیوم با ظرفیت بالا ساخته شد و با حمایت آمریکا مسابقات بزرگ و خرید و فروش ورزشکاران رواج یافت.
آمریکا همهی همّ خویش را مصروف آن کرد تا فوتبال به عنوان یک «شأن ملی» در آمریکای لاتین شناخته شود و این امر میتوانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی مردم برزیل و اروگوئه را مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو در آمریکای لاتین غافل سازد و در اجرای این سیاستها بود که روزنامههای پر تیراژ، فوتبال را به عنوان «سنت بزرگ برزیل» قلمداد کرده و آمریکای لاتین را در میان امواج ورزش حرفهای غرق کردند تا جایی که امروزه در برزیل فوتبالیستها را چون پیامبران بزرگی میدانند که تجاوز به حریم آنها غیرممکن است.
«رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود:
"در دنیا هیچ ملتی به اندازهی ملت برزیل به فوتبال عشق نمیورزد و اینگونه فوتبال را ما فوق همه چیز قرار نمیدهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلیها این چنین کورکورانه کشته و مردهی فوتبال هستید؟ میدانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید که ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمیدهد. ما فاقد سیاسی، زندگی فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم". (4)
در واقع اضمحلال همهی سرمایههای فرهنگی و مذهبی و حتی سیاسی یک قوم که میتواند در شرایط حساس عامل پیوند دهند و مقاومساز در برابر مخاطرات باشد، مقدمهای است تا استعمار بتواند بدون مانع و رادع به غارت مشغول شود و بر همهی مقدورات حکم براند.
در چنین وضعی، آمریکای لاتین عامل مشترک و پیوند دهندهی ملی را در فوتبال جستجو کرد در حالی که همین موضوع به تمامی در اختیار استعمار بود و بر گسترهی غفلت از سرمایههای حقیقی و آنچه در صحنهی حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آمریکای لاتین میگذشت میافزود.
استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پر سر و صدا و مهیج فوتبال میتوان نیروهای بالقوهی ملتهای آمریکای لاتین را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد تا از رو در رو شدن این نیروی قوی با عوامل داخلی استعمار غارتگر همه سرمایههای مادی و فرهنگی جلوگیری به عمل آید.
دست نشاندگان غربی همهی تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پر خرج، مرهمی بر زخمهای کهنهی ملتهای آمریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی ویران شدهی این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.
حکومت آرژانتین از زبان ژنرال «مرلو» مسئول اجرایی جام جهانی آرژانتین، طی یک مصاحبهی مطبوعاتی اعلام کرد:
" جام جهانی به بهترین شکل ممکن برگزار خواهد شد. این یک تصمیم سیاسی برگشتناپذیر است. هفتصد میلیون دلار خرج میکنیم تا به وسیلهی فوتبال تصویر حقیقی کشور خود را به جهانیان عرضه کنیم. یک تصویر متفاوت"...»
و مجلهی «لااوپینیون» در سر مقالهی خود نوشت:
"البته که مسابقات جام جهانی فوتبال یک رویداد سیاسی است و اهداف سیاسی را تعقیب میکند".» (5)
نکتهی قابل توجه آن است که هیأتهای مذهبی امریکایی نیز در شهرهای آمریکای لاتین مسابقه برگزار کردند و جوانان برزیل را با بلیط مجانی برای تماشای آن دعوت کردند تا از این طریق جوانان برزیلی را تطمیع کنند.
گفتنی است که آمریکا از سالهای 1950، ماشینهای کشاورزی را به صورت گسترده به آمریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینی کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعهی بیکاری مواجه شد فوتبال را جایگزین آن نمود. این حرکت یادآور این سخن استعمارگران است که:
«ما آدمها را بر حسب قدرت بدنی، دقت فنی و ارزش تکنیکی قیمت میگذاریم و اگر بیکاری هست فوتبال را به عنوان کار میتوان پیشه کرد. اگر ماشینی به دشمنی با نیروی انسانی پرداخته است. انسان باید نیروهای خود را در راه صحیح به کار اندازد و به فروش برساند". (6)
شاید به همین دلیل بود که ورزشکار حرفهای مثل یک گاو شیرده ارزش پیدا کرد. چنان که رئیس جمهور برزیل، با هواپیمای شخصی خود، بازیکنان را به دیگر کشورها میفرستاد. (7)
این حرکات مقدمهای بر «توسعهی پروفسیونالیسم» یا «ورزش حرفهای» از سوی دول سرمایهداری و استعماری بود. امری که در ذات خود لگدکوب شدن همهی فضایل انسانی و سقوط شأن آدمی را تا سر حد یک حیوان تنومند و وحشی نازل ساخت.
علوم پزشکی، تغذیه و سرمایهی کارخانهداران و صاحبان کارتلهای صهیونیستی دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهای خوش نمای متحرک و مبلغان کالاهای تجاری بازار پسند بسازند. حال دیگر استعمار نو، میدان عمل خود را توسعه داده بود و با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامی بر آن بود تا با پنبهی ورزش، ساکنان مناطق توسعه نیافته را سر ببرد. در واقع آنچه که حادث شده بود، راه اندازی دفتر شورای دلالان بود که انسانها را قیمتگذاری میکرد و جام جهانی، ترازویی بود که به وسیلهی آن قیمت آدمها معلوم میشد.
«اروگوئه» اولین برگزار کنندهی مسابقات جام جهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همهی سرمایهی خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازیها نمود تا سر فصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند.
روزنامهی «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقالهی جالبی نوشت. مقالهای که به قول نویسندهی کتاب آمریکای لاتین دیدار ورزش و استعمار بیانیه و مانیفیست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده بود:
"برای ملت ما افتخاری از این بزرگتر نیست که برگزارکنندهی نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی پی در پی ملت اروگوئه در مونته ویدو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، درحقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آبهای اقیانوسها و یکه تاز در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلند آوازه ساخته است. ما پیشنهاد میکنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی، ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسم اروگوئه در سال 1830 استقلال یافت به فرزندان نسلهای آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال 1930 موجودیت خود را به جهان اعلام داشت... ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همهی ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی 1930 خواهد بود". (8)
پس از پیروزی تیم اروگوئه در سال 1928 طی قرار دادی کلیهی محصولات کشاورزی اروگوئه یک جا و دربست خریداری شد. آن هم به کمترین بهای ممکن.
"هیچ کس به قرار دادی که در آن سال میان اتحادیهی شرکتهای صادر کنندهی گوشت مرکب از هلند و انگلستان و فرانسه از یک طرف و اروگوئه از طرف دیگر منعقد شد، توجه نکرد. به موجب این قرار داد اروگوئه هر سال 800 هزار رأس گوسفند به شرکتهای مزبور میفروخت و تعرفهی فروش این گوسفندها سی درصد ارزانتر از گوسفندهایی بود که آرژانتین و شیلی میخواستند صادر کنند". (9)
این پایین آوردن قیمت، اقتصاد آرژانتین و شیلی را دچار مخاطرهی عظیمی کرد. به حدی که آرژانتینیها تصمیم به حملهی نظامی به اروگوئه گرفتند. (10)
استعمار بر آن بود تا اذهان ملتهای تحت ستم را از مسائل بنیادین مذهبی، سیاسی و اقتصادی معطوف مباحث خرد و پیش پا افتاد اما، جنجالی و پرغفلت کند، تا دیگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدکوب شدهاش در دستهای استعمار غارتگر نگیرد و نیروی بالقوهاش را مصروف مجادلات حقیر در میدانهای فوتبال کند. نیرویی که میتوانست ضامن سلامتی اخلاقی و خودکفایی اقتصادی شود. این تنها یک روی سکه بود. رویهی دیگر، اضمحلال باقی ماندهی سنتهای فرهنگی بود که در زیر گامها لگدکوب میشد. همهی آنچه که میتوانست غرب را از رسیدن به آرزویش که همان «دهکدهی جهانی» بود باز دارد و صهیونیسم را در نیل به حکومت یکپارچهی جهانی زیر پرچم یهود ناامید سازد. از همین رو بود که دیگر، همهی جوانان آمریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بیخبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادیخواهان خود را نمیشناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدانهای ورزش جدید را زیور اتاقهایشان میکردند.
شاید هیچ خیانتی، نابخشودنیتر از آن نیست که آرزویی خرد، کم دوام و نازل را برای ملتی، بزرگ جلوه دهند و او را از دسترسی به تمنایی بزرگ، دائمی، مستقل و رهایی بخش باز دارند. آنچه که استعمار در چین، افغانستان و هند میکرد، به نحوی دیگر در آمریکای لاتین به اجرا گذاشته شده بود و تنها تفاوت در جنس و ابزاری بود که در یک نقطه کارگر میافتاد. ورزش حرفهای در آمریکای لاتین، همان کار کرد را یافته بود که تریاک در چین داشت.
ورزش حرفهای، جوانان بلندپرواز آمریکای لاتین را به آیندهای دلخوش میساخت مملو از چراغ و رنگ، ماشینهای لوکس، سفرهای اروپایی و لذت زندگی و این تمامیت آرمانی بود که جایگزین همهی فرهنگ، هویت و ثروت ملی میشد. نوع جدیدی از بردهداری؛ زیرا، به همان سان که شهروندان رومی در میدانهای جنگ گلادیاتورها، بردههای در بند را برای بردن، کشتن و بر زمین زدن تشویق میکردند تا آبی بر آتش تند تمناهای حیوی خود بریزند، بردهداران نوین استعمار، همهی آدمها را در میدان ورزش بر حسب قدرت بدنی قیمتگذاری میکردند. هیچ یک از تماشاگران این میدانها هم نمیدانستند که استعمار پیر، در همان لحظات پر التهاب میان و خنده و گریهی تماشاگران چگونه چنگ در جان و مالشان انداخته و از هویت و شأن حقیقی خارجشان میسازد.
اگر فوتبال در میان ساکنان آمریکای لاتین در خدمت استعمار درآمد، دلالان استعمار و بردهداران نوین، بوکس را میان سیاهپوستان مهاجر و قهرمانان افریقایی جاری ساختند تا در هر گوشهای از جهان اهداف خود را به نحوی دنبال کنند.
«رنه دونان» دربارهی سیر و سفر ورزش مدرن غربی مینویسد:
"ورزش پس از رفتن به آمریکا، وارد فرانسه شد. در فرانسه دور کند و خسته کنندهای زد. از آنجا به بلژیک رفت و سپس به ایتالیا و آخر کار به کشورهای آمریکای لاتین مسافرت نمود. (11)
بسیاری همواره بر این فرض بیاساس پای فشردهاند که: ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگی است و به صورت طبیعی سیر و سفر خود را در عرصهی زمین و میان مردم دنبال میکند. علی رغم آنکه بر حسب آنچه که ذکر شد، هیچ حرفه و عملی خالی و عاری از بار فرهنگی و بالاخره نظام نظری و اعتقادی ویژه نیست.
ورزش مدرن، اگر چه به صورت طبیعی بار فرهنگ امانیستی پس از رنسانس را حمل مینمود، اما، تحول غرب و ظهور آن در هیئت یک نظام امپریالیستی کافی بود تا این نظام، همهی مقدورات را در خدمت پیشبرد اهداف خود به کار برد و بیتردید مناسبترین و کم هزینهترین طریق، بسط فرهنگ غرب بود که میتوانست ضامن توسعهی اهداف استکبار صهیونیستی شود.
«رنه ماهو» دبیر کل یونسکو در سال 1351 طی نطقی اعلام داشت:
افریقا، اندک اندک شکل میگیرد، اما، تا مرحلهی پختگی کاملی که اروپا به آن دست یافته است فاصلهی بسیار دارد. دستیابی به این اهداف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد و بیشک ورزش عامل موثری است که این شکل گرفتن را تسریع میبخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً با جوانان سر و کار دارد و... در حالی که ورزش تنها وسیلهی قابل اعتمادی است که به کمک آن میتوان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسؤولیتهای لازم را به عهده گیرد... همه قبول کردهایم که ورزش عامل سازندهی فرهنگ برتر است. اینک هنگام آن رسیده که تشکیلاتی این چنین به ما بگویند که کجا باید رفت".... (12)
آنچه که «رنه ماهو» بر آن تصریح دارد، سه موضوع مهم «فرهنگ برتر، جوانان و ورزش» است. قشر جوان، قشری است که به تبع تمایلات غریزی و توانایی جسمانی مستعد شکلگیری است و خامی او اجازهی نقد جهان پیرامونش را نمیدهد.
فرهنگی که از نظر «رنه ماهو» برتر است باید گسترده شود تا همهی ملتها را در مسیر تمنای استعمارگران خلع سلاح نماید و خوی مذهبی و ملی و سنتی را از سر ایشان بیندازد و ورزش جریانی قوی بود که به تدریج امکان نضج و رشد آن فرهنگ را در میان جوانان فراهم میآورد.
«توسعهی اقتصادی» به سبک غرب همواره نیازمند توسعهی فرهنگی ویژهای است که به مدد آن، انسانها جهان را از دریچهی چشم مغرب زمینیان بنگرند، تفکر امانیستی را بپذیرند، لیبرالیسم اجتماعی را پذیرا شوند و بالاخره به اوامر و نواهی مذهب اصالت سود گردن نهند. این همه در تعارض با فرهنگهای منطقهای، مذهبی و ملی قرار میگیرد. از همین روست که جوانان مستعدترین گروه برای ورود به جهان نو هستند. جهانی که لیبرالیسم به نفس سرکش و مهیای آنان امکان جولان میدهد و فریبندگی مظاهر مدنیت غرب آنان را مستعد پشت پا زدن به همهی سنتها و موازین فرهنگ مذهبی و ملی میکند. فرهنگ برتر تعریف شده در دستگاه نظری گردانندگان یونسکو، که جملگی تحت تعالیم فراماسونری جهانی عمل میکنند، فرهنگ اروپای پس از رنسانس است. فرهنگی است که به تمامی به ارزشهای آسمانی و الهی اقوام پشت پا میزند و آدمی را بریده از تاریخ گذشته و ناامید از آیندهی محتوم پس از مرگ، در چنگال «حال» و دم غنیمت دانی گرفتار میآورد.
«براندج» از رؤسای سابق کمیتهی بینالمللی المپیک، زیرکانه ورزش را منحصر در تفریح دانسته و میگوید:
" ورزش منحصراً یک وسیلهی تفریح است. یک وقت گذرانی به طریق سودبخش است". (13)
شاید اگر این تعریف جعلی عرضه نشده بود و از آن به عنوان پوششی برای اغراض اصلی بهره نبرده بودند؛ امروز، مردم جهان در گرداب فرهنگ و مدنیت غرب گرفتار نمیشدند و شاید این عبارت چرچیل بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده شده باشد:
"ستونهای کاخ امپراتوری روی استادیومهای فوتبال ایستاده است. (14)
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
آنگاه که زور سر نیزههای سربازان انگلیسی، فرانسوی و امریکایی توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی آمریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوقهای گشاد و عریض و طویل دول استعماری هموار سازد.
حضور استعمار در میان کشورهای آسیایی و آفریقایی، حضور اربابی مطلق العنان بود. همراه با قراردادی یکطرفه؛ که در آن حق بهرهبرداری و بهرهکشی بیقید و شرط با دست نشاندگان و مأموران دول استعماری بود. اگر در سرزمینهای اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی میتوانست امکان حضور دولتهای انگلیس و فرانسه را فراهم آورد وآنان را دایرمدار امور سازد؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج میتوانست چشمها و گوشها را ببندد تا ساکنان این سرزمینها کاملاً از حضور خصمی خونخوار غافل بمانند؛ در آمریکای لاتین وضع دگرگون بود. از نیمه دوم قرن نوزده، استعمار و اقتصاد ویژهاش بر آمریکای لاتین سایه افکنده و این سرزمین را در چنگ خویش گرفتار آورده بود.
فقدان گرایشهای مذهبی، فلسفی و اعتقادی و ناکار ماندن افیون، استعمار را واداشت تا برای حضور بلامنازع از ورزش مدرن مخصوصاً «فوتبال» استفاده نماید.
"فوتبال، آن هم فوتبال پروفسیونل میتوانست چشم و گوش ملتهای بیریشه را ببندد، بدان حد که آنها فراموش کنند که هستند و برای چه فعالیت میکنند... میبینیم که استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال 1926 چگونه دام ورزش را در اروگوئه، کوچکترین کشور آمریکای لاتین گسترد". (1)
در تاریخچهی آغاز فوتبال در اروگوئه میخوانیم:
"«تا پیش از آغاز سال 1920 ورزش در اروگوئه مفهوم معین و مشخصی نداشت. تنها در این سال بود که یک کمپانی انگلیسی به نام «دوکلند کمپانی» که کارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلی اروگوئه، مخصوصاً چوبهای بسیار گرانبها و صنعتی آن را به انگلستان صادر میکرد، چون دید که کارگران اروگوئه طالب افزایش دستمزد بیشتر و کار کمتر هستند. مسألهی افزایش دستمزد را نادیده گرفت و در زمینهی کار کمتر به کارگران اروگوئه اطلاع داد که حاضر است وسایل تفریح آنها را فراهم سازد... کمپانی با وارد کردن مقدار زیادی توپ فوتبال و پخش مجانی آن در میان خانوادههای کارگران و نیز با ارایهی طریقهی این بازی ریشهای برای فوتبال به وجود آورد... در عرض دو سال یعنی از 1920 تا 1922 کار به جایی رسید که یکی از واردات عمدهی کشور اروگوئه توپ فوتبال و وسائل این بازی بود... دستگاههای تبلیغاتی به کار افتاد و در آغاز جوایز به پاداشهای نقدی مبدل گردید". (2)
رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه در نامهای به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت:
"آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوبست. کارها در نهایت سرعت جریان دارد و تغییر بسیار فاحشی در بهرهبرداری از چوبهای جنگلی پیدا شده است. خوشوقتم به اطلاع شما و هیئت مدیره برسانم که درآمد امسال، به طور تحقیق سی تا سی و پنج درصد از سالهای پیش فزونی خواهد داشت. اگر بیماری، مالاریا و گاه گاه تب زرد مزاحم نشود. ما اینک کارگرانی داریم که با حداقل دستمزد حداکثر کار را تحویل میدهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریعی کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمیشود که راجع به فوتبال علاقهای در خود احساس نکند... در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن در بارهی آن بپردازد". (3)
جالب توجه است که در خلال سالهای 1922 تا 1926 سی و دو میسیون ورزشی وارد اروگوئه شد و به تحقیق دربارهی چگونگی ورزش در این کشور پرداخت و سپس اعلامیهای صادر شد که برای تأمین سعادت و سلامت و ترقی و رفاه ملت اروگوئه استادیومهای ورزشی خواهند ساخت. خبری که روزنامههای محلی آن را با آب و تاب نقل کردند.
بردهداری نوین تجویز شده، صورت نو و جدید از استعمار را در آمریکای لاتین به نمایش میگذاشت. طی مدت کوتاهی تنها در برزیل 12 استادیوم با ظرفیت بالا ساخته شد و با حمایت آمریکا مسابقات بزرگ و خرید و فروش ورزشکاران رواج یافت.
آمریکا همهی همّ خویش را مصروف آن کرد تا فوتبال به عنوان یک «شأن ملی» در آمریکای لاتین شناخته شود و این امر میتوانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی مردم برزیل و اروگوئه را مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو در آمریکای لاتین غافل سازد و در اجرای این سیاستها بود که روزنامههای پر تیراژ، فوتبال را به عنوان «سنت بزرگ برزیل» قلمداد کرده و آمریکای لاتین را در میان امواج ورزش حرفهای غرق کردند تا جایی که امروزه در برزیل فوتبالیستها را چون پیامبران بزرگی میدانند که تجاوز به حریم آنها غیرممکن است.
«رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود:
"در دنیا هیچ ملتی به اندازهی ملت برزیل به فوتبال عشق نمیورزد و اینگونه فوتبال را ما فوق همه چیز قرار نمیدهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلیها این چنین کورکورانه کشته و مردهی فوتبال هستید؟ میدانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید که ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمیدهد. ما فاقد سیاسی، زندگی فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم". (4)
در واقع اضمحلال همهی سرمایههای فرهنگی و مذهبی و حتی سیاسی یک قوم که میتواند در شرایط حساس عامل پیوند دهند و مقاومساز در برابر مخاطرات باشد، مقدمهای است تا استعمار بتواند بدون مانع و رادع به غارت مشغول شود و بر همهی مقدورات حکم براند.
در چنین وضعی، آمریکای لاتین عامل مشترک و پیوند دهندهی ملی را در فوتبال جستجو کرد در حالی که همین موضوع به تمامی در اختیار استعمار بود و بر گسترهی غفلت از سرمایههای حقیقی و آنچه در صحنهی حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آمریکای لاتین میگذشت میافزود.
استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پر سر و صدا و مهیج فوتبال میتوان نیروهای بالقوهی ملتهای آمریکای لاتین را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد تا از رو در رو شدن این نیروی قوی با عوامل داخلی استعمار غارتگر همه سرمایههای مادی و فرهنگی جلوگیری به عمل آید.
دست نشاندگان غربی همهی تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پر خرج، مرهمی بر زخمهای کهنهی ملتهای آمریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی ویران شدهی این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.
حکومت آرژانتین از زبان ژنرال «مرلو» مسئول اجرایی جام جهانی آرژانتین، طی یک مصاحبهی مطبوعاتی اعلام کرد:
" جام جهانی به بهترین شکل ممکن برگزار خواهد شد. این یک تصمیم سیاسی برگشتناپذیر است. هفتصد میلیون دلار خرج میکنیم تا به وسیلهی فوتبال تصویر حقیقی کشور خود را به جهانیان عرضه کنیم. یک تصویر متفاوت"...»
و مجلهی «لااوپینیون» در سر مقالهی خود نوشت:
"البته که مسابقات جام جهانی فوتبال یک رویداد سیاسی است و اهداف سیاسی را تعقیب میکند".» (5)
نکتهی قابل توجه آن است که هیأتهای مذهبی امریکایی نیز در شهرهای آمریکای لاتین مسابقه برگزار کردند و جوانان برزیل را با بلیط مجانی برای تماشای آن دعوت کردند تا از این طریق جوانان برزیلی را تطمیع کنند.
گفتنی است که آمریکا از سالهای 1950، ماشینهای کشاورزی را به صورت گسترده به آمریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینی کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعهی بیکاری مواجه شد فوتبال را جایگزین آن نمود. این حرکت یادآور این سخن استعمارگران است که:
«ما آدمها را بر حسب قدرت بدنی، دقت فنی و ارزش تکنیکی قیمت میگذاریم و اگر بیکاری هست فوتبال را به عنوان کار میتوان پیشه کرد. اگر ماشینی به دشمنی با نیروی انسانی پرداخته است. انسان باید نیروهای خود را در راه صحیح به کار اندازد و به فروش برساند". (6)
شاید به همین دلیل بود که ورزشکار حرفهای مثل یک گاو شیرده ارزش پیدا کرد. چنان که رئیس جمهور برزیل، با هواپیمای شخصی خود، بازیکنان را به دیگر کشورها میفرستاد. (7)
این حرکات مقدمهای بر «توسعهی پروفسیونالیسم» یا «ورزش حرفهای» از سوی دول سرمایهداری و استعماری بود. امری که در ذات خود لگدکوب شدن همهی فضایل انسانی و سقوط شأن آدمی را تا سر حد یک حیوان تنومند و وحشی نازل ساخت.
علوم پزشکی، تغذیه و سرمایهی کارخانهداران و صاحبان کارتلهای صهیونیستی دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهای خوش نمای متحرک و مبلغان کالاهای تجاری بازار پسند بسازند. حال دیگر استعمار نو، میدان عمل خود را توسعه داده بود و با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامی بر آن بود تا با پنبهی ورزش، ساکنان مناطق توسعه نیافته را سر ببرد. در واقع آنچه که حادث شده بود، راه اندازی دفتر شورای دلالان بود که انسانها را قیمتگذاری میکرد و جام جهانی، ترازویی بود که به وسیلهی آن قیمت آدمها معلوم میشد.
«اروگوئه» اولین برگزار کنندهی مسابقات جام جهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همهی سرمایهی خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازیها نمود تا سر فصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند.
روزنامهی «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقالهی جالبی نوشت. مقالهای که به قول نویسندهی کتاب آمریکای لاتین دیدار ورزش و استعمار بیانیه و مانیفیست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده بود:
"برای ملت ما افتخاری از این بزرگتر نیست که برگزارکنندهی نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی پی در پی ملت اروگوئه در مونته ویدو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، درحقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آبهای اقیانوسها و یکه تاز در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلند آوازه ساخته است. ما پیشنهاد میکنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی، ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسم اروگوئه در سال 1830 استقلال یافت به فرزندان نسلهای آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال 1930 موجودیت خود را به جهان اعلام داشت... ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همهی ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی 1930 خواهد بود". (8)
پس از پیروزی تیم اروگوئه در سال 1928 طی قرار دادی کلیهی محصولات کشاورزی اروگوئه یک جا و دربست خریداری شد. آن هم به کمترین بهای ممکن.
"هیچ کس به قرار دادی که در آن سال میان اتحادیهی شرکتهای صادر کنندهی گوشت مرکب از هلند و انگلستان و فرانسه از یک طرف و اروگوئه از طرف دیگر منعقد شد، توجه نکرد. به موجب این قرار داد اروگوئه هر سال 800 هزار رأس گوسفند به شرکتهای مزبور میفروخت و تعرفهی فروش این گوسفندها سی درصد ارزانتر از گوسفندهایی بود که آرژانتین و شیلی میخواستند صادر کنند". (9)
این پایین آوردن قیمت، اقتصاد آرژانتین و شیلی را دچار مخاطرهی عظیمی کرد. به حدی که آرژانتینیها تصمیم به حملهی نظامی به اروگوئه گرفتند. (10)
استعمار بر آن بود تا اذهان ملتهای تحت ستم را از مسائل بنیادین مذهبی، سیاسی و اقتصادی معطوف مباحث خرد و پیش پا افتاد اما، جنجالی و پرغفلت کند، تا دیگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدکوب شدهاش در دستهای استعمار غارتگر نگیرد و نیروی بالقوهاش را مصروف مجادلات حقیر در میدانهای فوتبال کند. نیرویی که میتوانست ضامن سلامتی اخلاقی و خودکفایی اقتصادی شود. این تنها یک روی سکه بود. رویهی دیگر، اضمحلال باقی ماندهی سنتهای فرهنگی بود که در زیر گامها لگدکوب میشد. همهی آنچه که میتوانست غرب را از رسیدن به آرزویش که همان «دهکدهی جهانی» بود باز دارد و صهیونیسم را در نیل به حکومت یکپارچهی جهانی زیر پرچم یهود ناامید سازد. از همین رو بود که دیگر، همهی جوانان آمریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بیخبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادیخواهان خود را نمیشناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدانهای ورزش جدید را زیور اتاقهایشان میکردند.
شاید هیچ خیانتی، نابخشودنیتر از آن نیست که آرزویی خرد، کم دوام و نازل را برای ملتی، بزرگ جلوه دهند و او را از دسترسی به تمنایی بزرگ، دائمی، مستقل و رهایی بخش باز دارند. آنچه که استعمار در چین، افغانستان و هند میکرد، به نحوی دیگر در آمریکای لاتین به اجرا گذاشته شده بود و تنها تفاوت در جنس و ابزاری بود که در یک نقطه کارگر میافتاد. ورزش حرفهای در آمریکای لاتین، همان کار کرد را یافته بود که تریاک در چین داشت.
ورزش حرفهای، جوانان بلندپرواز آمریکای لاتین را به آیندهای دلخوش میساخت مملو از چراغ و رنگ، ماشینهای لوکس، سفرهای اروپایی و لذت زندگی و این تمامیت آرمانی بود که جایگزین همهی فرهنگ، هویت و ثروت ملی میشد. نوع جدیدی از بردهداری؛ زیرا، به همان سان که شهروندان رومی در میدانهای جنگ گلادیاتورها، بردههای در بند را برای بردن، کشتن و بر زمین زدن تشویق میکردند تا آبی بر آتش تند تمناهای حیوی خود بریزند، بردهداران نوین استعمار، همهی آدمها را در میدان ورزش بر حسب قدرت بدنی قیمتگذاری میکردند. هیچ یک از تماشاگران این میدانها هم نمیدانستند که استعمار پیر، در همان لحظات پر التهاب میان و خنده و گریهی تماشاگران چگونه چنگ در جان و مالشان انداخته و از هویت و شأن حقیقی خارجشان میسازد.
اگر فوتبال در میان ساکنان آمریکای لاتین در خدمت استعمار درآمد، دلالان استعمار و بردهداران نوین، بوکس را میان سیاهپوستان مهاجر و قهرمانان افریقایی جاری ساختند تا در هر گوشهای از جهان اهداف خود را به نحوی دنبال کنند.
«رنه دونان» دربارهی سیر و سفر ورزش مدرن غربی مینویسد:
"ورزش پس از رفتن به آمریکا، وارد فرانسه شد. در فرانسه دور کند و خسته کنندهای زد. از آنجا به بلژیک رفت و سپس به ایتالیا و آخر کار به کشورهای آمریکای لاتین مسافرت نمود. (11)
بسیاری همواره بر این فرض بیاساس پای فشردهاند که: ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگی است و به صورت طبیعی سیر و سفر خود را در عرصهی زمین و میان مردم دنبال میکند. علی رغم آنکه بر حسب آنچه که ذکر شد، هیچ حرفه و عملی خالی و عاری از بار فرهنگی و بالاخره نظام نظری و اعتقادی ویژه نیست.
ورزش مدرن، اگر چه به صورت طبیعی بار فرهنگ امانیستی پس از رنسانس را حمل مینمود، اما، تحول غرب و ظهور آن در هیئت یک نظام امپریالیستی کافی بود تا این نظام، همهی مقدورات را در خدمت پیشبرد اهداف خود به کار برد و بیتردید مناسبترین و کم هزینهترین طریق، بسط فرهنگ غرب بود که میتوانست ضامن توسعهی اهداف استکبار صهیونیستی شود.
«رنه ماهو» دبیر کل یونسکو در سال 1351 طی نطقی اعلام داشت:
افریقا، اندک اندک شکل میگیرد، اما، تا مرحلهی پختگی کاملی که اروپا به آن دست یافته است فاصلهی بسیار دارد. دستیابی به این اهداف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد و بیشک ورزش عامل موثری است که این شکل گرفتن را تسریع میبخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً با جوانان سر و کار دارد و... در حالی که ورزش تنها وسیلهی قابل اعتمادی است که به کمک آن میتوان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسؤولیتهای لازم را به عهده گیرد... همه قبول کردهایم که ورزش عامل سازندهی فرهنگ برتر است. اینک هنگام آن رسیده که تشکیلاتی این چنین به ما بگویند که کجا باید رفت".... (12)
آنچه که «رنه ماهو» بر آن تصریح دارد، سه موضوع مهم «فرهنگ برتر، جوانان و ورزش» است. قشر جوان، قشری است که به تبع تمایلات غریزی و توانایی جسمانی مستعد شکلگیری است و خامی او اجازهی نقد جهان پیرامونش را نمیدهد.
فرهنگی که از نظر «رنه ماهو» برتر است باید گسترده شود تا همهی ملتها را در مسیر تمنای استعمارگران خلع سلاح نماید و خوی مذهبی و ملی و سنتی را از سر ایشان بیندازد و ورزش جریانی قوی بود که به تدریج امکان نضج و رشد آن فرهنگ را در میان جوانان فراهم میآورد.
«توسعهی اقتصادی» به سبک غرب همواره نیازمند توسعهی فرهنگی ویژهای است که به مدد آن، انسانها جهان را از دریچهی چشم مغرب زمینیان بنگرند، تفکر امانیستی را بپذیرند، لیبرالیسم اجتماعی را پذیرا شوند و بالاخره به اوامر و نواهی مذهب اصالت سود گردن نهند. این همه در تعارض با فرهنگهای منطقهای، مذهبی و ملی قرار میگیرد. از همین روست که جوانان مستعدترین گروه برای ورود به جهان نو هستند. جهانی که لیبرالیسم به نفس سرکش و مهیای آنان امکان جولان میدهد و فریبندگی مظاهر مدنیت غرب آنان را مستعد پشت پا زدن به همهی سنتها و موازین فرهنگ مذهبی و ملی میکند. فرهنگ برتر تعریف شده در دستگاه نظری گردانندگان یونسکو، که جملگی تحت تعالیم فراماسونری جهانی عمل میکنند، فرهنگ اروپای پس از رنسانس است. فرهنگی است که به تمامی به ارزشهای آسمانی و الهی اقوام پشت پا میزند و آدمی را بریده از تاریخ گذشته و ناامید از آیندهی محتوم پس از مرگ، در چنگال «حال» و دم غنیمت دانی گرفتار میآورد.
«براندج» از رؤسای سابق کمیتهی بینالمللی المپیک، زیرکانه ورزش را منحصر در تفریح دانسته و میگوید:
" ورزش منحصراً یک وسیلهی تفریح است. یک وقت گذرانی به طریق سودبخش است". (13)
شاید اگر این تعریف جعلی عرضه نشده بود و از آن به عنوان پوششی برای اغراض اصلی بهره نبرده بودند؛ امروز، مردم جهان در گرداب فرهنگ و مدنیت غرب گرفتار نمیشدند و شاید این عبارت چرچیل بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده شده باشد:
"ستونهای کاخ امپراتوری روی استادیومهای فوتبال ایستاده است. (14)
پینوشتها:
1. کیهان ورزشی، س 44، ش 560، ص 50.
2. همان، ص 50.
3. همان، ش 561، ص 8
4. فتحی، هوشنگ، همان، صص 32 و 33.
5. همان، ص 39.
6. کیهان ورزشی، س 45، ش 567، ص 20.
7. همان جا.
8. کیهان ورزشی، س 45، ش 546، ص 17.
9. همان.
10. همان.
11. کیهان ورزشی، س 39، ش 276، ص 15.
12. کیهان ورزشی، س 51، ش 971، ص 5.
13. کیهان ورزشی، س 46، ش 661، ص 10.
14. همان، س 55، ش 1175، ص 48.
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.