ماه بنی هاشم ، عباس
منبع : راسخون
میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست كه: برایم همسری پیدا كن شایسته و از قبیله ای كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تكسوار و رشید.
پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه كلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی كرد كه آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری كه به دنیا آورد و عبّاس یكی از آنان بود.
عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج كرد. فاطمه كلابیّه سراسر نجابت و پاكی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری كرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.
گویند: وقتی او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.
ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثه كربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی كه در این بخش از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمره این ازدواج پر بركت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.
فاطمه كلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و كمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاك، احترام ویژه ای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است. او برای حسن، حسین، زینب و امّ كلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (س)، مادری میكرد و خود را خدمتكار آنان میدانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (ع) شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نكرد، با آن كه مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست میداشت. وقتی حادثه كربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود كه از كوفه و كربلا میرسید. هركس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا میشد و برایش مهمتر بود.
عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او آینده ای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاكی رقم زده بود.
ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود. تولّد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت میدیدند در كربلایی كه در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلی، فدای حسینِ ِفاطمه خواهد گشت.
وقتی به دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهی قنداقه عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای كوچك او را بالا میزد و بر بازوان او بوسه میزد و اشك میریخت. روزی مادرش امّ البنین كه شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه كمك و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریهء من برای آن روز است.
با تولّد عبّاس، خانه علی(ع) آمیخته ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشك برای آینده ای كه برای این فرزند و دستان او در كربلا خواهد بود.
عبّاس در خانه علی(ع) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در كنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد كرد و از این دودمان پاك و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربیت خاصّ امام علی(ع) بی شك، در شكل دادن به شخصیت فكری و روحی بارز و برجستهء این نوجوان، سهم عمده ای داشت و درك بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت.
روزی حضرت امیر(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زینب (س) هم حضور داشت. امام به این كودك عزیز گفت: بگو یك. عبّاس گفت: یك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری كرد و گفت: شرم میكنم با زبانی كه خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید .
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد كه در كمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی كامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلكه در خِرد، برتر و درجلوه های انسانی هم رشید بود. او میدانست كه برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری كند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.
عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفسهای پاك و عنایتهای ویژه علی(ع) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پیامبر را یكجا داشت و در ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این كه زینب كبری پس از عاشورا و بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد میكرد و شریك غمهایش بود، نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهلبیت بود فصل جوانیاز روزی كه عبّاس، چشم به جهان گشوده بود امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را در كنار خود دیده بود و از سایه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فضیلتشان برخوردار و سیراب شده بود.
چهارده سال از عمر عبّاس در كنار علی(ع) گذشت، دورانی كه علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته اند عبّاس در برخی از آن جنگها شركت داشت، در حالی كه نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و پرشور و قهرمان كه در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع) به او اجازه پیكار نمیداد، به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ شجاعت نمایی نمیداد. اینان ذخیره های خدا برای روزهای آینده اسلام بودند و عبّاس میبایست جان و توان و شجاعتش را برای كربلای حسین نگه دارد و علمدار سپاه سیدالشهدا باشد.
برخی جلوه هایی از دلاوری این نوجوان را در جبهه صفّین نگاشته اند. اگر این نقل درست باشد، میزان رزم آوری او را در سنین نوجوانی و دوازده سالگی نشان میدهد.
در یكی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه علی(ع) بیرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام كسی جرأت نكرد به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یكی از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه دلیرمردی برابر با هزاران نفر بود صدا كرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر میدانند، چگونه فرمان میدهی كه به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه كنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یكی از آنان را میفرستم تا او را بكشد. گفت: باشد. یكی از پسرانش را فرستاد، به دست این جوان كشته شد. دیگری را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش یك به یك به نبرد این شیر سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.
خود ابن شعثاء به میدان آمد، در حالی كه میگفت: ای جوان، همهء پسرانم را كشتی، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله كرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یك ضربت كاری جوان، ابن شعثاء به خاك افتاد و به پسرانش پیوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش كنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند كه او قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است.
نیز آورده اند در جنگ صفین، در مقطعی كه سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی، یاران علی(ع) را تهدید میكرد، فرمانی كه حضرت به یاران خود داد و جمعی را در ركاب حسین(ع) برای گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علی هم در كنار برادرش و یار و همرزم او حضور داشته است.
اینها گذشت و سال چهلم هجری رسید و فاجعهء خونین محراب كوفه اتّفاق افتاد. وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی امیرالمؤمنین(ع) بود. بی شك این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد. امّا پس از پدر، تكیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و شوكت آنان بود. هرگز توصیه ای را كه پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از یاد نبرد. از او خواست كه در عاشورا و كربلا حسین را تنها نگذارد. میدانست كه روزهای تلخی در پیش دارد و باید كمر همّت و شجاعت ببندد و قربانی بزرگ منای عشق دركربلا شود تا به ابدیّت برسد.
ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهایی كه برادرش امام حسن مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله گریهای معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا داشت. ستمهای امویان اوج گرفته بود. حجربن عدی و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد، سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس بن علی شاهد این روزهای جانگزای بود تا آن كه امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی دیگر برجانش نشست.
پس از آن كه امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ شهادت خویش، گریان نهاد و به ملكوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعلی مرتضی را تكرار كردند و غمهایشان تجدید شد. عباس بن علی نیز ازجمله كسانی بود كه با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاك عزا بر سر و روی خود افكند ...
این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایه برادر بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در كنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا میزیست و شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگی در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج كرده بود. ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و برجسته علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فكری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شكل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از این ازدواج دو فرزند به نامهای «عبیدالله» و «فضل» پدید آمد كه هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نیز كسانی بودند كه در شمار راویان احادیث و عالمان دین در عصر امامان دیگر بودند و این نور علوی كه در وجود عباس تجلّی داشت، در نسلهای بعد نیز تداوم یافت و پاسدارانی برای دین خدا تقدیم كرد كه همه از عالمان و عابدان و فصیحان و ادیبان بودند.
عباس درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی اش در خدمت آن امام گذشت. میان جوانان بنی هاشم شكوه و عزّتی داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ حدوداً سی نفری، در خدمت و ركاب امام حسن و امام حسین همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شكوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و حمیّت عباس سخن بود.
آن روز هم كه پس از مرگ معاویه، حاكم مدینه میخواست درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسین(ع) مطرح كند و دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ای شوند. كسانی هم كه از مدینه به مكه و از آنجا به كربلا حركت كردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.
اینها، گوشه هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی بود تا آن كه حماسه عاشورا پیش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسین زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاكان بر او باد.
سیمای اباالفضل(ع(هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان میداد و در میان بنی هاشم، كه همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنی هاشم» میگفتند.
در ترسیم سیمای او، تنها نباید به اندام قوی و قامت رشید و ابروان كشیده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضیلتهای او نیز، كه درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل را تشكیل میداد. از سویی نیروی تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به شمار می آمد. زیبایی صورت و سیرت را یكجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته، عضلاتی قوی و بازوانی ستبر وتوانا و چهره ای نمكین و دوست داشتنی داشت. هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت.
وقتی سوار بر اسب میشد، به خاطر قامت كشیده اش پاهایش به زمین میرسید و چون پای در ركاب اسب مینهاد، زانوانش به گوشهای اسب میرسید. شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبه سیما و رفتار، یادگاری از همه عظمتها و جاذبه های بنی هاشم بود. بر پیشانی اش علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساری در برابر «اللّه» حكایت میكرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و نیازهای شبانه.
قلبش محكم و استوار بود همچون پاره آهن. فكرش روشن و عقیده اش استوار و ایمانش ریشه دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان بود كه به تعبیر شیخ صدوق: نشان سجود در پیشانی و سیمای او دیده میشد.
ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شیعه پیوسته از آن یاد میكردند و او را به عنوان یك انسان والا و الگو می ستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهره «عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گریست. آنگاه با یاد كردی از صحنه نبرد اُحد و صحنه كربلا از عموی پیامبر (حمزه سیدالشهدا) و عموی خودش (عباس بن علی) چنین یاد كرد:
«هیچ روزی برای پیامبر خدا سختتر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه كه شیر دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سختتر از عاشورا نگذشت كه در محاصره سی هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان میپنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزدیك میشوند و سرانجام، بی آنكه به نصایح و خیرخواهی های سیدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»
آنگاه در یادآوری فداكاری و عظمت روحی عباس(ع) فرمود:
«خداوند،عمویم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ایثار و فداكاری كرد و از جان خود گذشت، چنان فداكاری كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن ابیطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز میكند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، كه همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه میخورند و رشك میبرند.»
بصیرت و شناخت عمیق و پایبندی استوار به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی های آن حضرت بود. در ستایشی كه امام صادق(ع) از او كرده است بر این اوصاف او انگشت نهاده و به عنوان ارزشهای متبلور در وجود عبّاس، یاد كرده است:
«كان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب الایمانِ، جاهد مع ابیعبدالله(ع) وابْلی’ بلاءاً حسناً ومضی شهیداً
عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید.»
بصیرت و بینش نافذ و قوی كه امام در وصف او به كار برده است، سندی افتخار آفرین برای اوست. این ویژگیهای والاست كه سیمای عباس بن علی را درخشان و جاودان ساخته است. وی تنها به عنوان یك قهرمانِ رشید و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضایل علمی و تقوایی او و سطح رفیع دانش او كه از خردسالی از سرچشمه علوم الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه است. تعبیر «زُقّ العِلْم زقّاً» كه در برخی نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد كه تغذیه علمی او از همان كودكی بوده است.
افتخار بزرگ عباس بن علی این بود كه در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و اهلبیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت و بازو و پشتوانه و تكیه گاه برادرش سیدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت كه حضرت امیر نسبت به پیامبر خدا داشت. در این زمینه به مقایسه یكی از نویسندگان درباره این پدر و پسر توجه كنید:
«حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر قد مردانگی برافراخت و ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین بود مانند پدرش كه پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاری، شجاعت، قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نكردن به دشمن، فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را كه پدرش درجنگهای اُحد، بدر، خندق، خیبر و غیره نشان داد، در كربلا ابراز داشت.
عباس، همانطور كه علی(ع) همیان نان و خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و مساكین میبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مكّه و مدینه را به همین ترتیب اطعام مینمود. عباس، مانند علی(ع) كه باب حوایج دربار پیغمبر بود و هركس روی به ساحت او میكرد، اوّل علی را میخواند، باب حوایج در استان امام حسین بود و هركس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع) میشتافت، عباس را میخواند.
عباس مانند پدر كه در بستر پیغمبر خوابید و فداكاری كرد در راه پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن فداكاری كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پیغمبر شمشیر میزد، در حضور برادر شمشیر زد تا از پای در آمد. عباس، همانطور كه پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، به تنهایی برای مهلت به طرف خیل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت.»
در آیینه القابغیر از نام، كه مشخّص كننده هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز میكند و به خاطر آن خصوصیّات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا میزنند یا از آنان یاد میكنند.
وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می نگریم، آنها را همچون آیینه ای می یابیم كه هركدام،جلوه ای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه.
چه زیباست كه اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هركس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد كه با آن خوانده و یاد میشود.
نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون شیرآسا حمله میكرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود كه ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان میافكند.
كُنیه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت كه در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیكی زاده او و مولود سرشت پاكش و پرورده دست كریمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم میگفتند به خاطر مشكِ آبی كه به دوش میگرفت و از كودكی میان بنی هاشم سقّایی میكرد«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقی كاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه های ابا عبدالله(ع) بود و یكی از مسؤولیتهایش در كربلا تأمین آب برای خیمه های امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یك بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خیمه ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوری برای كودكان تشنه به شهادت رسید (كه در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، كه همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر كرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهه علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. دركربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.
لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورنده نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه كرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) كاری داشتند از راه عباس وارد میشدند، هم پس از شهادت به كسانی كه به نام مباركش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر می آورد. بسیارند آنان كه با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا یافته اند یا مشكلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. دركتابهای گوناگون، حكایات شگفت وخواندنی از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شنیدن این گونه كرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان میافزاید.
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در ارتباط با نقش پرچمداری عباس در كربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در ركاب امام حسین(ع) بود و خود سیّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب كرد كه نشان دهنده نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بنده شایسته) لقب دیگری است كه در زیارتنامه او به چشم میخورد، زیارتنامه ای كه امام صادق(ع) بیان فرموده است. این كه یك حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و رسول و امام معرفی كند، افتخار كوچكی نیست.
یكی دیگر از لقبهایش «طیّار» است، چون همانند عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی كه از پیكرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در كودكی عباس، آن هنگام كه دستهای او را میبوسید و می گریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد.
همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام
برادران حضرت عباس
کنیههای حضرت عباس (ع)
در اسلام نیز توجه زیادی به آن شده است غزالی مینویسد: «رسول خدا(ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دلهایشان به کنیه صدا میزند و آنهایی که کنیه نداشتند، کنیهای برایشان انتخاب میفرمود و سپس آنها را بدان میخواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را به همان کنیه میخواندند. حتی آنان که فرزندی نداشتند تا کنیهای داشته باشند کنیهای مینهاد. پیامبر اکرم(ص) رسم داشت حتی برای کودکان نیز کنیه انتخاب مینمود و آنان را مثلاً ابا فلان صدا میزد تا دل کودکان را نیز به دست آورد». در اینجا کنیههای حضرت عباس(ع) بر شمرده میشود:
1. ابوالفضل
آن چه از بررسی اسامی افراد در تاریخ به دست میآید این است که انتخاب کنیه همواره بر اساس نام فرزند بزرگتر فرد نبوده و در موارد بسیاری این قاعده وجود ندارد.
نوشتهاند در خاندان بنیهاشم هر که عباس نام داشته او را ابوالفضل کنیه مینهادند؛ همان گونه که عباس بن عبدالمطّلب و عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبدالمطّلب و ... نیز مکنّی به همین کنیه بودهاند که گفتهای مقبول و موجّه به نظر میرسد.
برخی دیگر گفتهاند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت میشناختهاند آن گونه که در سوگ او نیز سرودهاند:
اَبَاالفَضْلِ یَا مَنْ أَسَّسَ الفَضْلَ وَ الإبا أَبِی الفَضْلُ اِلاّ اَنْ تَکُونَ لَهُ أَبا
«ای ابوالفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! آیا برای من برتری و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی؟ (آیا کسی میتواند فضلی داشته باشد که در تو نباشد)». همچنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار دیده میشده که کنیه افراد را بر اساس ویژگیهای آنان میگذاشتهاند. آوردهاند روزی رسول خدا(ص) شنید که فردی را ابوالحَکَم میخوانند. پیامبر اکرم(ص) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکم [داور [خداست و حُکم از آن اوست تو چرا ابوالحکم خوانده میشوی؟» او پاسخ داد:
«قبیلهام هر گاه بر سر مسألهای اختلاف پیدا میکنند نزد من میآیند و من بین آنان داوری میکنم و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف مینمایم» پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: «چه کار خوبی میکنی» و این گونه گذاشتن چنین کنیههایی را بر افراد بدون اشکال دانست.
گذشته از این همه این مطالب، در ردیف فرزندان عباس(ع) نام پسری را به اسم فضل آوردهاند اما چون که فضل فرزندی نداشته، احتمال این که نام او از حافظه تاریخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. این مسأله سبب شده که برخی برای توجیه کنیه حضرت عباس(ع) بر مطالبی مانند آنچه گذشت تمسک جویند گر چه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع میباشد. یعنی وقتی در کودکی کسی را ابوالفضل بخوانند در او زمینههایی هم ایجاد میشود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.
2. ابو القِربَة
3. ابو القاسم
4. ابن البَدَویّة
5 . ابو الفَرجَة
لقبهای حضرت عباس(ع)
1. قمر بنیهاشم
2. باب الحوائج
«همان گونه که پدرش امیر المؤمنین(ع) جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم(ص) داشت و باب او بود و هر گاه مشکلی روی میداد پیامبر اکرم(ص) ابتدا آن را با علی(ع) در میان میگذاشت، عباس(ع) نیز چنین حالتی نسبت به امام حسین(ع) داشت. امام با پیشامد هر مشکلی آن را با برادرش در میان گذاشته و از او میخواست که آن مشکل را برطرف نماید». این مسأله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نیازها» بخوانند. البته به نظر میرسد این لقب بعدها در نتیجه توسلها و کرامتهای آن حضرت به ایشان داده شده است.
3. باب الحسین(ع)
از علامه فقید طباطبایی؛، نویسنده تفسیر بزرگ المیزان در این باره نقل شده است که فرمود: «مرحوم سید السّالکین و برهان العارفین، آقا سید علی قاضی فرمود در هنگام کشف بر من روشن و آشکار شد که وجود مقدس ابا عبداللّه الحسین(ع) مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و پیشکار آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الی اللّه، ابوالفضل العباس صلوات اللّه و سلامه علیه است».
4. سقّا
5 . کَبْش الکتیبة
با کشته شدن او توسط امیر المؤمنین(ع) روحیه به مسلمانان بازگشت و سبب خوشحالی پیامبر اکرم(ص) شد زیرا کشته شدن او باعث شد اتحاد مشرکین به شدت از هم گسیخته شود و بسیاری از آنان پا به فرار گذارند.
دومین فردی که پیش از حضرت عباس(ع) به این لقب خوانده شد مالک اشتر نخعی بود. او را در دوران خلافت امیر المؤمنین(ع) کبش العراق میخواندند. پس از وی این لقب به حضرت عباس(ع) رسید آن گونه که از زبان امام حسین(ع) سرودهاند:
عَبَّاسُ(ع) کَبْشُ کَتِیبَتی وَ کَنَانَتی وَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونی
«عباس(ع) پهلوان لشگر و اهل بیت من بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است».
6. حامی الظُعَینة
حامی الظعینة این منه ربیعة أم أین من علیا ابیه کلام
7. شهید؛
8 . عبد صالح؛
9. مستجار (پشت و پناه)؛
10. فادی (فداکار)؛
11. ضَیغَم (شیر)؛
12. مُؤثر (ایثارگر)؛
13. ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)؛
14. طیار؛
15. اکبر؛
16. مواسی (ایثار کننده)؛
17. واقی (پاسدار)؛
18. ساعی (تلاشگر)؛
19. صدّیق (راستگفتار و درستکردار)؛
20. بَطَل (گُرد)؛
21. اطلس (چابک و شجاع، در لغت به معنای رنگارنگ یا دو رنگ بوده(30) و کنایه از فرد زیرک و چابک است)؛
22. حامل اللّواء (پرچمدار).
23. صابر؛
24. مجاهد؛
25. حامی؛
26. ناصر؛
عباس (ع ) و ديدگاهها
در ايـنـجـا، بـرخـى از اظـهـار نـظـــرهـاى بـزرگـــــان را دربـــاره شـخـصـيـت ابوالفضل ( عليه السّلام ) مى آوريم .
1 ـ امام سجّاد(ع )
ايـن كلمات ، فداكاريهاى ابوالفضل را در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسين ( عليه السّلام ) به خوبى بيان مى كند. حضرت در ايثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جايى پـيـش رفت كه زبانزد تاريخ و سَمبل فداكارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورا در راه برادر داد و تا آخرين لحظه پايدارى كرد تا آنكه به خون خود درغلتيد.
ايـن فـداكـاريهاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداشها و كرامتهايش بـه عـباس ، او را بر تمامى شهيدان راه حق و فضيلت در دنياى اسلام و غير آن ، برترى بخشيد تا آنجا كه همه بر او غبطه مى خورند.
2 ـ امام صادق (ع )
((عـمـويـم عـبـاس بـن عـلى ( عـليهما السّلام ) بصيرتى نافذ و ايمانى محكم داشت . همراه برادرش حسين جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت ...)).
امام صادق ( عليه السّلام ) از برترين صفات مجسم در عمويش كه مورد شگفتى اوست چنين نام مى برد:
الف ـ ((تيزبينى )):
تـيـزبـيـنـى ، پـيامد استوارى راءى و اصالت فكر است و كسى بدان دست پيدا نمى كند، مـگـر پـس از پـالودگـى روان ، خـلوص نـيـت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .
تـيـزبـينى از آشكارترين ويژگيهاى ابوالفضل العباس بود. از تيزبينى و تفكر عميق بود كه حضرت به تبعيت از امام هدايت و سيدالشهداء امام حسين ( عليه السّلام ) برخاست و بـديـن گـونـه بـه قـله شرف و كرامت دست يافت و خود را بر صفحات تاريخ ، جاودانه سـاخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پايدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، در بـرابـر شـخصيت بى مانند حضرت كه بر قله هاى انسانيت دست يافته است سر بر زمين مى سايد و كرنش مى كند.
ب ـ ((ايمان استوار)):
يـكـى ديـگـر از صـفـات بـارز حـضـرت ، ايـمـان اسـتوار و پولادين اوست . از نشانه هاى اسـتـوارى ايـمـان حـضـرت ، جـهـاد در كـنـار بـرادرش ، ريـحـانـه رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) بـود كـه هـدفـش جـلب رضـايـت پـروردگـار مـتـعـال بـه شـمـار مـى رفـت . و هـمـانـطور كه در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اين جانبازى كمترين انگيزه مادى نداشت و همين دليلى گوياست بر ايمان استوار حضرت .
ج ـ ((جهاد با حسين (ع ))):
فـضـيـلت ديـگـرى كه امام صادق ( عليه السّلام ) براى عمويش ، قهرمان كربلا، عباس ( عـليـه السـّلام ) نـام مـى بـرد، جـهاد تحت فرماندهى سالار شهيدان ، سبط گرامى پيامبر اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) و آقـاى جـوانـان بـهـشـت اسـت . جـهاد در راه آرمان برادر، بـزرگترين فضيلتى بود كه حضرت ابوالفضل بدان دست يافت و نيك از عهده آزمايش بـه درآمـد و در روز عـاشـورا قـهـرمانيهايى از خود نشان داد كه در دنياى دلاورى و شجاعت بى مانند است .
زيارت امام صادق (ع )
امـام صـادق عـمـويـش عـبـاس را بـا ايـن كـلمـات كـه دربـردارنـده هـمـه مـفـاهـيـم و مـعـانـى تـجـليـل و بـزرگـداشـت اسـت ، مـورد خـطـاب قـرار مـى دهد. درود و سلام خداوند، ملائكه ، پيامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهيدان و صديقان را بر او مى فرستد و اين بهترين و برترين سلامى است براى پرچمدار كربلا.
سـپـس عـصاره نبوت ، امام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را چنين پى مى گيرد: ((به تـسـليـم ، تـصـديـق ، وفـادارى و فـداكـاريـت در راه جـانـشـيـن پـيـامـبـر مرسل ، سبط برگزيده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمديده ، شهادت مى دهم ...)).
در ايـنـجـا امام صادق ( عليه السّلام ) بهترين نشانه هايى كه به شهيدان بزرگ تقديم مى شود به عمويش عباس تقديم مى دارد. افتخاراتى از اين گونه :
الف ـ تسليم :
ب ـ تصديق :
ج ـ وفادارى :
د ـ فداكارى :
((پـس خـداونـد از طـرف پيامبرش و اميرالمؤ منين و حسن و حسين ـ صلوات خدا بر آنان باد ـ بر آنچه پايدارى ، خويشتندارى و يارى كردى ، به تو بهترين پاداش بدهد كه بهشت ، بهترين فرجام است )).
ايـن قـسـمـت شامل تجليل و تقدير حضرت عباس از سوى امام صادق ( عليه السّلام ) است ؛ زيـرا بـا فـداكـاريـهـاى بـزرگ در راه سـالار شـهـيـدان و جـانـبـازى در راه او و تـحمل هرگونه سختى در كنار او، شايسته اين بزرگداشت است . حضرت در اين تلاشها و مـقـاومـتـها تنها رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نيز عوض پيامبرش ، مولاى متقيان ، حسن و حسين ـ سلام اللّه عليهم ـ اين جانبازيها را ارج نهاد و به او بهترين پاداشها را عطا كرد.
امـام صـادق ( عـليـه السّلام ) زيارت خود را پى مى گيرد و صفات والاى عمويش عباس و جايگاهش را نزد خداوند ياد مى كند و مى فرمايد:
((گـواهـى مـى دهـم و خـدا را گـواه مـى گـيـرم كـه تـو در همان راه پيكارگران ((بدر)) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضميران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانش و يـارى كـنـنـدگـان اوليـايـش ، پيش رفتى و چون آنان كوشيدى ، پس خداوند بهترين ، والاتـريـن و كاملترين پاداشى كه به مطيعان واليان امرش و اجابت كنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا كند...)).
امـام صـادق ( عـليـه السـّلام ) عـقـل ابـداعگر و انديشمند اسلام گواهى مى دهد و خدا را به شـهـادت مـى طـلبد بر اينكه عمويش عباس در جهادش دوشادوش برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسين ( عليه السّلام ) بر همان راه شهيدان بدر پيش رفت ؛ رادمردانى كه با خون پاك خـود پـيـروزى هـميشگى اسلام را مسجّل كردند و با يقين به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصيرت تام ، شهادت را انتخاب كردند و پرچم توحيد و كلمه حق را بر بلنداى تاريخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نيز در اين راه درخشان پيش تاخت و براى نـجـات اسـلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفيان زاده كه مى خواست كلمه الهى را مـحو كند و پرچم اسلام را درهم بپيچد و مردم را به جاهليت نخستين برگرداند، قيام كرد و به شهادت رسيد.
ابـوالفـضـل تـحـت فـرمـاندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونريز اموى ايستاد و با پايدارى و قيام آنان بود كه كلمه حق تثبيت و اسلام پيروز شد و دشمنان حق و حقيقت و امام بشدت شكست خوردند.
امـام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزيده عمويش عباس را برمى شمارد و پاداش او را چنين ياد مى كند:
((شهادت مى دهم (كه ) حق نصيحت را بجا آوردى و نهايت تلاشت را كردى ، پس خداوند تو را در مـيـان شـهـيـدان مـبـعوث كرد و روحت را با روحهاى سعيدان همراه ساخت و در وسيعترين مـنـزل بهشتى جاى داد و بهترين غرفه را به تو عطا كرد و نامت را در ((علّيين )) پرآوازه ساخت و با پيامبران ، شهيدان و صالحان ـ كه چه خوب رفيقانى هستند ـ محشورت كرد.
شـهـادت مـى دهـم كـه تـو سـستى نكردى و عقب ننشستى و با بصيرت نسبت به امرت پيش رفـتـى در حـالى كه به صالحان اقتدا كرده بودى و پيامبران را پيروى مى كردى . پس خـداونـد مـا، تـو، پـيـامبرش و اوليايش را در جايگاه برگزيدگان و پاكان جمع كند كه اوست مهربانترين مهربانان )).
در قـسـمـت پـايـانـى زيـارت ، مـتوجه اهميت بى مانند و موقعيت والاى حضرت عباس نزد امام صـادق ( عـليـه السّلام ) مى شويم ؛ زيرا اين قهرمان بزرگوار با نصيحت خالصانه و فداكارى در راه ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله )، امام حسين ( عليه السّلام ) از احـتـرامى خاص نزد امام برخوردار گرديد؛ لذا امام صادق دعا مى كند تا خداوند عمويش را به بالاترين درجات قرب برساند و او را با پيامبران و صديقان محشور كند.
3 ـ حضرت حجت (ع )
((سـلام بـر ابوالفضل ، عباس بن اميرالمؤ منين ، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداى او سـاخـت و از ديـروز بـهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايى برادر بود و از او حفاظت كـرد و براى رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((يزيد بن رقاد)) و ((حكيم بن طفيل طايى )) را لعنت كند...)).
امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ صفات والاى ريشه دار در عمويش ، قمر بنى هاشم و مايه افتخار عدنان را چنين برمى شمارد و مى ستايد:
1 ـ هـمـدردى و هـمـگـامـى بـا بـرادرش سـيـدالشـهـداء( عـليـه السـّلام ) در سـخـت تـرين و دشـوارتـريـن شـرايـط تـا آنـجـا كـه ايـن هـمـگـامـى و هـمـدلى ضـرب المثل تاريخ گشت .
2 ـ فرستادن توشه آخرت با تقوا، خويشتندارى و يارى امام هدايت و نور.
3 ـ فـدا كـردن جـان خـود، بـرادران و فـرزنـدانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسين ( عليه السّلام ).
4 ـ حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5 ـ كـوشـش بـراى رسـانـدن آب به برادر و اهل بيتش هنگامى كه نيروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسيدن قطره اى آب به خاندان پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) شده بودند.
4 ـ شاعران
1 ـ كميت :
يـاد ابوالفضل و ساير اهل بيت ( عليهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شيرين است ؛ زيرا يـادآورى فـضـيـلت و كـمـال مـطـلق اسـت . هـمـچـنـيـن داروى جـانـهـا از بـيـمـاريـهـاى جهل و غرور و ديگر بيماريهاى روحى است .
2 ـ فضل بن محمد:
((ايـستادگى عباس را در كربلا روزى كه دشمن از همه سو ديوانه وار هجوم مى آورد، به يـاد مـى آورم . حـمايت از حسين ( عليه السّلام ) نموده و در نهايت تشنگى او را نگهبانى مى كـرد و روى نـمـى گـرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مى گـشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسين ـ فضيلت و شرف بر او باد ـ نديده ام . چه صحنه بى مانندى كه سرشار از فضيلت بود و جانشين او كردارش را تباه نكرده است )).
ايـن ابـيـات شـجـاعـت و دليـرى بـى مـانـنـد ابـوالفضل ( عليه السّلام ) و نقش درخشان و افـتـخـارآمـيـز او را در حـمـايـت بـرادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقايى خـانـدان او را بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد. صحنه اى درخشانتر و زيباتر از اين موضع و حـضـور بـى مـانـنـد ابـوالفـضـل در كـنـار بـرادرش وجـود نـدارد. مـواضـع و شـخـصـيـت ابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاءثيرى شگفت آور دارد و او را شيفته كرده است ؛ پس با قلبى آتشين و جانى سوخته ، طى ابيات لطيفى جدش را چنين مرثيه مى گويد:
((شـايـسـتـه تـريـن كـس بـراى گـريـستن بر او، رادمردى است كه حسين را در كربلا به گـريـسـتـن واداشـت ؛ بـرادر و فـرزنـد پـدرش عـلى ، ابوالفضل آغشته به خون . آنكه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات كرد ـ كه از ثـنـاگـويـى او عاجزيم ـ و در عين تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت )).
آرى ، شـايـسـتـه تـريـن مـردمـان بـراى بـزرگـداشـت و گـريـستن بر او به سبب مصايب هـولنـاكـش ، ابـوالفـضـل سـمبل ايستادگى و فضيلت است . امام حسين ( عليه السّلام ) با شـهـادت بـرادر، كـمرش شكست و بر او به تلخى گريست ؛ زيرا مهربانترين و نيكترين برادر خود را از دست داده بود.
3 ـ سيد راضى قزوينى :
((اى ابوالفضل ! اى سرور فضيلت و ايستادگى و خويشتندارى ! فضيلت جز تو را به پـدرى قـبـول نـكرد. كوشيدى و به اوج عظمت و بزرگى دست يافتى ، اما هر كوشنده اى بـه خـواسـتـه اش دسـت پيدا نمى كند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذيرفتن ظلم سرباز زدى و پيكان نيزه ها را مركب خود كردى )).
ابـوالفـضل ( عليه السّلام ) از بنيانگذاران فضيلت و ايستادگى در دنياى عرب و اسلام به شمار مى رود. حضرتش مراتب كمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و كرامت دست يافت و براى رهايى از ذلّت و ظلم ، پيكان نيزه ها را برگزيد.
4 ـ محمد رضا ازرى :
((براى كسب ياد و نام نيك بكوش كه نام نيك بهترين سرمايه كريمان است .
آيا ماجراى كربلا را كه غبار پيكارش آسمان را تيره و تار و نبردش گوش فلك را كر كـرده اسـت نـشنيده اى ؟! روزى كه خورشيد از شدت گردباد آن تيره شده و امام هدايت به ابوالفضل پناهنده شده بود)).
در نـخـسـتـيـن بـيـت ، ((ازرى )) آدمـى را به كسب نام نيك فرامى خواند؛ زيرا تنها سرمايه ماندنى و پايدار همين ذكر جميل است .
در دومـيـن بـيـت بـه عـبـرت گـرفـتـن از واقـعـه كـربـلا كـه آتـش فـشـان فضايل و رادمرديهاى اهل بيت ( عليهم السّلام ) است ، دعوت مى كند.
در سـوّمـيـن بـيـت ، ((ازرى )) از پـنـاه بـردن سـبـط گـرامـى پـيـامـبـراكـرم و ريـحـانـه رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) بـه حـضـرت ابوالفضل ( عليه السّلام ) سخن مى گويد.
بـه ابـيـات ديگر ((ازرى )) كه در آنها از ياريها و دلاوريهاى عباس در راه برادرش سخن مى گويد توجه كنيم :
((چـون شـيـرى از كـنـام خود پاسدارى كرد و بر دشمنان شوريد، آرى ، هژبر ((شرى )) از بيشه خود دفاع مى كند. كوبش شمشيرها، چونان تندر و رعدهاى ابر سـنـگـيـن بـود، از شـيـرمردى كه با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو مى شود و با غـرور سـرش را تـقـديم مرگ مى كند، سرافرازى كه در خانه ستم جايگير نمى شود تا آنكه بر ستارگان چيره شود.
آيـا قـريـش نـمـى دانـسـت كه او پيشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختيها است ؟!)).
ويـژگيهـاى روحـى
در اينجا به اختصار برخى صفات حضرت را ياد مى كنيم :
1 ـ شجاعت
ابـوالفـضـل دنـيـايـى از قـهرمانيها بود و آنگونه كه مورخان گفته اند در جنگهاى همراه پدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نيز آنچنان شجاعتى از خود نشان داد كـه زبـانـزد تـاريخ گشت . ابوالفضل در اين روز كه از حماسى ترين روزهاى تاريخ اسلام است ، در برابر انبوه دشمنان ـ كه دشت را پر كرده بودند ـ آنقدر دلاورى نشان داد كـه شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهيان را هراسان كرد و زمين ، زير پايشان لرزيد و مـرگ بـر آنـان سـايـه افـكـنـد تـا آنـجـا كـه بـه حـضـرتـش پـيـشـنـهـاد فـرمـانـدهـى كـل سپاه را ـ در صورت كناره گيرى از يارى برادرش ـ دادند. ليكن عباس بر آن تمسخر زد و بر ايمان و عقيده اش و دفاع از آرمان مقدسش افزوده شد.
شـجـاعـت و دلاورى حـضـرت عـبـاس ( عـليـه السّلام ) در روز عاشورا براى به دست آوردن سـودى مـادى از ايـن زنـدگـى نـبـود، بـلكـه دفـاع از مقدّسّترين آرمانهاى مجسم در نهضت برادرش سيدالشهداء بزرگترين مدافع حقوق محرومان و ستمديدگان به شمار مى رفت .
با شاعران
الف ـ سيد جعفر حلى :
((از شـير كارآزموده نبردها، بر سپاهيان اموى ، عذاب فرو ريخت . جز هجوم شيرى خشمگين و غرّان كه خواسته اش را نيك آشكار كرده بود، چيزى آنان را هراسان نكرد. ترس از مرگ ، چهره هاى آنان را اندوهگين كرده بود. اما عباس در آن ميانه خندان بود.
مـيـمنه و ميسره سپاه را درهم مى ريخت ، آنان را درهم مى كوفت و سرهايشان را درو مى كرد. دلاورى بـه او حـمـله نمى كرد مگر آنكه مى گريخت و سرش ، پيشاپيش او حركت مى كرد. اسبان را چنان با نيزه اش رنگ آميزى كرد كه سياه و سپيدشان يكسان شدند. بر شكارش خـشـمـنـاكانه هجوم نمى آورد مگر آنكه بلاى محتوم را بر او سرازير مى كرد. پيشروى او رنـگـى از درنگ و هراس داشت ، گويى براى تسليم پيش مى رود. قهرمانى كه شجاعت را از پدرش به ارث برد و بدان ، دماغ پرباد گمراه زادگان را به خاك ماليد)).
مى بينيد چگونه ((حلى )) هراس فراگير امويان را از هجوم قمربنى هاشم ، قهرمان اسلام وصف مى كند و آشفتگى صفوف آنان را تصوير مى نمايد.
عباس با قلبى آرام و چهره اى خندان به لشكر دشمن مى تازد و از كشته ، پشته مى سازد و اسـبـان آنـان را بـا خـونشان رنگين مى كند. تا جايى كه مى دانيم هرگز كسى شجاعت و دليـرى را چـنـيـن تـرسيم نكرده است و بدون گزافگويى ، عباس ـ همانگونه كه مورخان نوشته اند ـ خسارتهاى سنگينى به اهل كوفه وارد كرد.
((سيد جعفر حلى )) همچنان در وصف شجاعت ابوالفضل ، داد سخن مى دهد و مى گويد:
((قـهـرمـانـى كـه هـنـگـام سوار شدن بر اسب بزرگ ، گويى كوهى سرافراز، بر اسب نـشـسـتـه اسـت و شـگـفـتـا كـه اسـبـى ، چـنـيـن كـوهـى را خـوب تحمل مى كند و رهوار مى تازد! سوگند به برق شمشيرش ـ و من جز به آذرخش آسمانى ، سـوگـنـد نـمى خورم ـ اگر شهادت او مقدّر نبود، با شمشيرش هستى را مى زدود؛ ليكن اين خداوند است كه هرچه اراده كند، مقدر مى سازد و بر آن حكم مى راند)).
تـيـغ ابـوالفضل صاعقه اى ويرانگر بود كه بركوفيان فرود آمد و اگر قضاى الهى نبود، آنان را از صفحه روزگار محو مى كرد.
ب ـ كاشف الغطاء:
((هـنـگـامـى كه عباس خندان به رزمگاه پا مى گذاشت ، چهره هاى امويان را هراس از مرگ ، دژم (اندوهگين ) مى كرد.
به مرگ آورى ، آگاه بود و شمشيرش كارآزمودگان را از پا درمى آورد.
وقتى كه تيرگى و سختى جنگ ، چون شبى تاريك به اوج مى رسيد، مرگبارترين روز دشمنانش آغاز مى شد)).
هـراس از ابـوالفـضل چهره هاى امويان را تيره كرده ، زيرا سرهاى قهرمانان آنان را درو كرد و روحيه آنان را درهم شكست و بارانى از عذاب بر آنان فروباريد.
ج ـ فرطوسى :
((در هر هجومى در جهاد، كوه است و در استوارى هنگام رويارويى كوهى است . تمامى گُردى و عـزت پـدرش عـلى در او ريـشه دواند و بارور گشت . در هر دلى و جانى ، نقشى از خود به يادگار گذاشته و در هر ديدار، هراسى در روان دشمن افكنده است )).
سـپـس هـمـو، شـكـسـتـهـاى سـنـگـيـن سـپـاه امـوى بـه وسـيـله ابوالفضل را چنين ترسيم مى كند:
((چون پرچمى برفراز دژى ، بر پشت اسب خود نشست و در تيرگى چون شب جنگ ، ماهوار درخـشـيـد. دلهـاى دلاوران از ديـدن هـيبت او فرو ريخت و چون هوا از پهلوهايشان به درآمد و بـدنـهـاى درهـم شـكـسته شان بر زمين افتاد در حالى كه سرهايشان پرّان بود و او انبوه لشكريان را با يد بيضاى خود به سوى مرگ مى راند)).
شـجـاعـت و دلاورى ابـوالفـضـل ، شـاعـران بـزرگ را شـيـفـتـه خـود كـرد و ضـرب المثل تاريخ گشت .
آنـچـه بـر اهميت اين شجاعت مى افزايد ((للّه )) بودن آن است . حضرت ، شجاعت خود را در راه يـارى حـق و دفاع از آرمانهاى والاى اسلام به كار گرفت و هرگز دربند دستاوردهاى مادى زندگى زودگذر نبود.
2 ـ ايمان به خدا
((اگر پرده ها برايم كنار زده شوند، بر يقينم افزوده نخواهد شد)).
ايـن ايـمـان ژرف و ريـشـه دار بـا ذرّات وجـود حـضـرت عباس عجين شد و او را به يكى از بزرگان تقوا و توحيد بدل ساخت . و بر اثر همين ايمان پايدار و عظيم بود كه ايشان ، خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى كرد.
عـبـاس ( عـليـه السـّلام ) بـا دلاورى بـه دفـاع از دين خدا و حمايت از عقايد اسلامى كه در آسـتـانـه تحريف شدن و نابودى در زمان حكومت امويان قرار گرفته بود، برخاست و در اين كار فقط خداوند و رضاى حق و جايگاه اخروى را مد نظر داشت .
3 ـ خويشتندارى
ابـوالفـضـل ( عليه السّلام ) در روز عاشورا عزّت نفس و خويشتندارى را با تمام ابعاد و آفـاقـش مـجـسـم سـاخـت . امويان او را به شرط كناره گيرى از برادرش ، وعده فرماندهى كـل قـوا دادنـد، ليـكـن حـضـرت بـر آنـان تـمـسـخـر زد و فـرمـانـدهـى سـپـاه آنـان را لگـدمـال كـرد و بـا شـوق و اخلاص ، به سوى آوردگاه شتافت و در راه دفاع از حرّيت ، دين و آزادگى خود، كُندآوران را به خاك انداخت و سرها را درو كرد.
4 ـ صبر
5 ـ وفادارى
الف ـ وفادارى به دين :
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) از وفادارترين كسان به دين خود بود و بشدت از آن دفـاع كـرد. هـنـگـامـى كـه اسـلام در خـطـر نابودى قرار گرفت و دشمنان كمر بسته آن ـ امـويـان ـ بـا تـمـام وجـود بـه انكار آن برخاستند و شبانه روز محو آن را وجهه نظر خود قرار دادند و با آن جنگيدند، ابوالفضل به رزمگاه پاگذاشت و در راه دين خود، مخلصانه جهاد كرد تا آنكه كلمه توحيد در زمين برقرار باشد و در آرمانهاى اعتقاديش دستانش قطع گشت و به خون خود درغلتيد.
ب ـ وفادارى به امت :
سـرور مـا حـضـرت عـبـاس ( عـليـه السـّلام ) مى ديد كه امت اسلامى در زير كابوس تيره امـويـان دسـت و پـا مـى زنـد و زنـدگـى مرگبار سراسر ذلت و خوارى را سپرى مى كند. گروهى از مجرمان اموى سرنوشت آنان را در دست گرفته ، ثروتهاى آنان را به باد مى دهـنـد، بـا مـقدرات آنان بازى مى كنند و حتى يكى از سپاسگزاران اموى با وقاحت و بدون شرم و حيا اعلام مى كند كه : (((منطقه ) سواد؛ باغستان قريش است )) و چه اهانتى به امت بيش از اين .
در برابر وضعيت طاقت فرسا، ابوالفضل وفادارى به امت را در قيام ديد. پس همراه با برادرش و گروهى از رادمردان اهل بيت و آزادگان دلباخته آنان بپاخاست و شعار آزادى از يـوغ بـنـدگـى امـويان را سر داد و رهايى امت اسلامى از بردگى آنان را هدف خود كرد و جـهـادى مـقـدّس بـراى بازگرداندن زندگى كريمانه براى آنان را آغاز كرد و در راه اين هـدف والا، خـود و تـمـامـى بـپـاخـاسـتـگـان بـه شهادت رسيدند. پس كدام وفادارى به امت مثل اين وفادارى است ؟!
ج ـ وفادارى به وطن :
سـرزمـيـن اسـلامـى در گـرداب مـحنت و رنجهاى توانفرسا در ايام حكومت امويان ، غوطه ور بـود. اسـتـقـلال و كـرامـت خود را از دست داده بود و به باغستانى براى امويان ، سرمايه داران قريش و ديگر مزدوران بدل گشته بود.
تـهـيـدستى و فقر، همه گير و مصلحان و آزادگان خوار شده بودند و مجالى براى آزادى فـكـر و نـظـر نـمـانـده بود. حضرت عباس تحت رهبرى برادرش سيدالشهداء براى درهم شكستن اين حكومت سياه و فروپاشى پايه هاى آن ، قيام كرد و بر اثر فداكاريهاى آنان بود كه طومار حكومت اموى پس از چندى درهم پيچيده شد؛ در حقيقت بزرگترين وفادارى به وطن اسلامى همين است .
د ـ وفادارى به برادر:
ابـوالفـضـل پـيـمـانـى را كـه بـا خـداونـد بـراى حـفـظ بـيـعـت خود با برادرش ريحانه رسـول خـدا( صـلّى اللّه عليه و آله ) و اولين مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود، بـدان وفـادار مـانـد. مردمان در طول تاريخ مانند اين وفادارى در حق برادر را نديده اند و قطعاً زيباتر از اين وفادارى در كارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسيده است ؛ وفاداريى كه هر آزاده شريفى را به خود جذب مى كند.
6 ـ قوّت اراده
ابوالفضل ( عليه السّلام ) در اراده نيرومند و عزم و جزم ، در بالاترين سطح قرار داشت . بـه اردوگـاه حق پيوست و بدون تزلزل يا ترديد، پيش رفت و در عرصه تاريخ به عـنـوان بـزرگـترين فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر اين صفت در او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاريخ برايش ثبت نمى شد.
7ـ مهربانى
ايـنـهـا پـاره اى از صفات و فضايل ابوالفضل است كه با داشتن آنها ـ چون پدرش ـ به بالاترين قلّه مجد و كرامت دست يافت
شهادت :
رد امان نامه دشمن
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت:
«اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت عباس(علیهالسلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس(علیه السلام)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
چگونگی شهادت
تدفین حضرت عباس توسط امام سجاد
مرقد مطهر حضرت عباس علیه السلام
منابع :
ويـژگيهـاى روحـى http://www.ghadeer.org
فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس(ع) http://www.articles.ir
تاسوعای حسینی ،شهادت حضرت ابولفضل العباس (ع) http://aftab.ir
جستاری درباره کنیهها و لقبهای حضرت عباس(ع) http://www.hawzah.net
كنيه ها http://www.ghadeer.org
شهادت حضرت اباالفضل العباس (ع) http://www.aviny.com
شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام http://www.hawzah.net
/خ