همکاری خانه و مدرسه در تربیت فرزندان

مطلبی را که قدری پیرامونش صحبت می کنیم مسأله ی رابطه ی خانه با مدرسه است. آن چه که در خانه و مدرسه برایش کار می شود موضوع ((تربیت بچه)) است . یعنی باید گفت اساسا تمام تشکیلات فرهنگی یک مملکت، ازوزیر و وزارتخانه تا همه ی کا رمندان اداری و مدیران و کارکنان مدارس و معلمان و تمام بودجه ای که اختصاص داده می شود، همه در نهایت به دانش آموز برمی گردد و تمام این تلاش ها برای اوست؛ یعنی کسی که آینده را بالاخره باید به دست او سپرد و خواه ناخواه
شنبه، 17 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همکاری خانه و مدرسه در تربیت فرزندان
همکاری خانه و مدرسه در تربیت فرزندان
همکاری خانه و مدرسه در تربیت فرزندان

نويسنده: شهید دکتر محمد جواد باهنر
مطلبی را که قدری پیرامونش صحبت می کنیم مسأله ی رابطه ی خانه با مدرسه است. آن چه که در خانه و مدرسه برایش کار می شود موضوع ((تربیت بچه)) است . یعنی باید گفت اساسا تمام تشکیلات فرهنگی یک مملکت، ازوزیر و وزارتخانه تا همه ی کا رمندان اداری و مدیران و کارکنان مدارس و معلمان و تمام بودجه ای که اختصاص داده می شود، همه در نهایت به دانش آموز برمی گردد و تمام این تلاش ها برای اوست؛ یعنی کسی که آینده را بالاخره باید به دست او سپرد و خواه ناخواه جامعه را از ما تحویل خواهد گرفت و تمام بزرگسالان، در هر سمت و مسؤولیتی که هستند، ناگزیر مسؤولیت و جایگاه خود را تخلیه می کنند و آن را به این نسل می -سپارند.

نقش وراثت و تربیت در شخصیت کودک

شاید تا به حال مکرر شنیده اید که شخصیت کودک را از دو زاویه می توان بررسی نمود: یکی از دید وراثت- یعنی آن چه که فرزند از پدر و مادر و اجداد و نیز از محیط جغرافیایی و طبیعی و حتی از تاریخ و امثال آن ها می گیرد- و دیگری از دید جنبه های اکتسابی. یعنی کودک مجموعه ای از دو گروه از نهادها است. یک گروه از این نهادها را، بدون آن که کودک خواسته باشد و تصمیم و انتخاب وی درآن دخالت داشته باشد، به او می دهند. همان طور که قیافه و چهره ی خاص، رنگ مو، قد و امثال آن را که جنبه ی طبیعی و فیزیولوژیک دارد محیط و طبیعت به او داده اند. البته، همه ی این ها را خدا داده اما منظور این است که کودک در یک محیط جغرافیایی و طبیعی قرار گرفته و از پدر و مادری به دنیا آمده که دارای قیافه، روحیات و خصلت های خاصی بوده اند و شیارهای عاطفی و معنوی ویژه ای داشته اند. پس، فرزند با این خصوصیات به دنیا آمده است و شاید مشکل باشد همه ی این خصوصیات را که جنبه ی وراثتی دارد تغییر داد . البته، یک نسل می تواند فکر کند و تدبیری بیندیشد که بعضی از جنبه های وراثتی را برای آینده عوض کند. برای مثال، اگر چنان چه افراد یک نسل از نظر شرایط محیطی طوری است که قد کوتاه هستند می توانند تلاش هایی بکنند که برای آینده متوسط قد افراد بیشتر شود، کما این که گفته می شود ژاپنی ها در چند ساله ی اخیر با تلاش های فراوان این کار را کرده اند و متوسط قد را چند سانتیمتر افزوده اند. پرورش حیوانات آسانتر از انسان است ولی با این وجود نیاز به آموزش دارد تربیت دختران با تربیت پسران متفاوت است. اما باید تدابیر زیادی برای آن اندیشید؛ همان طور که در برابر زلزله یا حادثه ی پیش بینی نشده ای هم اگر چنان چه تدبیر و اندیشه وطرح و نقشه ای باشد، مثل بالا بردن مقاومت ساختمان در برابر لرزش، می توان در حدودی از خسارتش جلوگیری کرد و در امان بود. بنابراین، یک جامعه که در صدد است برای آینده اش در دراز مدت بیندیشد شاید بتواند در مسایل وراثتی هم تغییراتی ایجاد کند. اما فعلا مواجهیم با نسلی که با یک سلسله نهادهایی که به او داده اند، به دنیا آمده است و کاری نداریم که کدام یک از این مسایل ارثی و جبری و طبیعی است وآیا این نهادها با چه شرایطی قابل تغییرند و یا این که اصلاً غیرقابل تغییر هستند؟ که البته، احتیاج به مطالعات زیادی دارد.
اما گروه دیگر از نهادهایی که شخصیت کودک را تشکیل می دهند مسایلی است که فرزند آن ها را در سایه ی تربیت کسب می کند و باید به تدریج از محیط بگیرد . محیط شامل خانواده، مدرسه و یکی هم جامعه است. ما فعلا راجع به محیط جامعه صحبت نمی کنیم، برای آن که محیط جامعه فعلا در دست ما نیست. اگر چه محیط اجتماعی را هم افراد مثل همان مسایل وراثتی، اما خیلی زودتر، می توانند عوض کنند ولی آن هم طرح و پشتکار می خواهد، نقشه و مقاومت می خواهد که چگونه محیط تغییر یابد تا فرزندان ما در بستر محیط بهتر تربیت شوند. این مسأله هم به جای خود قابل بحث است.
اما فعلا می گوییم محیط در دست ما نیست. یک سلسله عوامل از نظر شرایط اقتصادی، سیاسی و تاریخی، مسایل تربیتی عمومی و مسایل ارتباط جمعی، محیط را برای ما می سازد که فعلا مورد بحث ما نیست. اما آن دو محیطی که اثر سازندگی تربیتی روی بچه دارند یکی خانه و دیگری مدرسه است.
در نظربگیرید که بچه متولد می شود در حالی که با هیچ زبان و آداب و عاداتی مأنوس نیست؛ هیچ نوع طرز لباس پوشیدن، هیچ نوع آداب معاشرت و برخورد و هیچ گونه اندیشه و فکر و جهان بینی و فلسفه برایش مطرح نیست. اما کم کم بعد از پنج سال، ده سال در محیط خاصی رشد می کند، دارای یک زبان می شود، صاحب یک فلسفه و اندیشه می شود، دارای یک مذهب می شود، دارای یک نوع آداب و روابط اجتماعی می شود. این ها را با خودش از مادر به دنیا نیاورده بلکه در بستر تربیت، یعنی در خانه، در مدرسه و در جامعه آموخته است. در خانه پایه ی اول را مادر می گذارد. اولین کلمات، اولین برخوردها را مادر به بچه می آموزد. البته، موضوع اصلی بحث ما این نیست که نقش مادر یا نقش خاص محیط خانه را بررسی کنیم بلکه تنها می خواهیم بین دو محیط خانه و مدرسه را پیوند دهیم. کودک تا شش سالگی فقط در اختیار محیط خانه است. با او چگونه رفتار کرده اند؟ نمی دانیم. بحث ما از سن هفت سالگی است که وارد مدرسه می شود.
دانش آموز بین پنج تا هفت ساعت از وقت فعالش را در مدرسه و بقیه را هم در منزل می -گذراند. روزهای تعطیل وحدود سه ماه و نیم تعطیلات تابستانی در اختیار خانواده است و نمی توانیم این ها را از یکدیگر جدا کنیم. بعضی معتقدند چون قسمت عمده ی حضور محصل در خانه در حال خواب می گذرد، پس، ساعات فعال او در مدرسه است. البته، اکنون در مقام بررسی این که میزان تأثیر کدام محیط بیشتراست نیستیم. در هر حال، این دو با هم آمیخته هستند و کودک را به یکدیگر پاس می دهند: خانه به مدرسه و مدرسه به خانه. بار دیگر فردا، مجددا ساعت بعد و همین طور این مسأله تکرار می شود.

تربیت ارادی و تربیت غیرارادی

معمولا در مدرسه بچه دو نوع تربیت می شود: یکی تربیت عمومی و ارادی و با نقشه، و دیگری تربیت های غیر ارادی و بی نقشه. یعنی در تربیت ارادی، کتابی است معلوم که بچه باید بیاموزد، درسی است که باید بخواند، سر صف برایش مطالبی عنوان می شود، در نمازخانه برایش مسائلی مطرح می شود، در کلاس معلم برایش صحبتهایی می کند، دستورالعمل هایی به در و دیوار نصب است. همه ی این ها تربیت های عمومی و حساب شده و ارادی است. روی این بخش، مدرسه مسؤولیت فراوانی دارد. کیفیت انتخاب معلم، نحوه ی تنظیم ساعات درس و برنامه های سرصف و نماز خانه چگونه است؟ فوق برنامه چیست؟ کتابی که خارج از کتاب درسی معرفی میشود کدام است؟ نوع برخورد معلم به چه شکل است؟ مطالبی را که معلم می- گوید آیا حساب شده است؟ پیرامون داستان هایی که می خواهد تعریف کند چقدر مطالعه و کارشده است؟ این ها یک سلسله مسؤولیت های بسیار سنگینی برای مدرسه را این مسایل مدرسه می کند. فلان مدرسه که ممتاز شده به سبب همان طرح ها، نیروها و نقشه هایی است که در آن بسیج شده تا توانسته است آن را ممتاز کند.
یک بخش از تربیت مدرسه هم تربیت غیر عمدی و غیر ارادی است. گرچه بالمآل هم ارادی می - شود اما تقریبا غیر عمدی است. معلم خصلتها و برخوردهایی دارد بدون آن که توجه داشته باشد. او درسش را می گوید، اما در این تدریس چگونه عمل کند که به فرد فرد بچه ها رسیدگی کند و عدالت را عملا اجرا نماید؟ ممکن است معلم متوجه نباشد که ضمن درس ریاضیات درس عدالت و راستگویی هم می دهد. سهوا ممکن است وعده ای بدهد و به این وعده عمل نکند؛ بگوید فردا تکالیف را می بینم و نبیند، بگوید جایزه می دهم و ندهد؛ نمره می دهد اما دانش آموز احساس می کند غیرعادلانه عمل شده است؛ سوال می کند اما فکرمی کند نظرمعلم تنها معطوف به تعدادی از بچه های ممتاز یا چند دانش آموز پر حرف است. پس، او غیر مستقیم درس عدالت یا درس بی عدالتی می گیرد؛ درس راستگویی یا درس دروغگویی می گیرد. لباس و قیافه ی معلم را می بیند و غیر مستقیم درس نظم یا درس بی نظمی می گیرد؛ درس خوش اخلاقی و مهر و محبت و یا درس خشونت می گیرد. در و دیوار کلاس، وسعت و نور کلاس، نوع اداره ی عمومی مدرسه در شکل گرفتن شخصیت کودک نقش تربیتی دارد. این ها یک سلسله تربیت های غیر ارادی مدرسه است که دایم بر دانش آموز تأثیر می گذارد. البته، مدرسه -ی حساب شده و با نقشه باید روی این مسایل غیرارادی هم طرح داشته باشد؛ یعنی برای اخلاق و برخورد و رابطه ی معلم، نحوه ی اداره ی مدرسه، وسعت، نور و سایر ویژگی های ساختمانی مدرسه برنامه داشته باشد؛ یعنی برای اخلاق و برخورد و رابطه ی معلم، نحوه ی اداره ی مدرسه، وسعت، نور و سایر ویژگی های ساختمانی مدرسه برنامه داشته باشد.
بنابراین ،مدرسه اثر تربیتی سازنده ای دارد که قسمتی از آن حساب شده و ارادی و روی نقشه و معمولاًبخش دیگری غیر ارادی است .

نقش منزل

منزل معمولا برای خانواده ها محیط تربیتی غیر ارادی و غیر حساب شده است. یعنی کمتر می -بینیم خانواده هایی را که پدر برای تربیت فرزندش نقشه داشته باشد، طرح داشته باشد که چه کتاب مفیدی برای او تهیه کند. کنترل کند که کدام برنامه ی روابط جمعی، کدام مجله، کدام برنامه ی تلویزیون برای او سازنده است. آیا بردن او به خانه ی فلان خویشاوند چه اثر تربیتی خوب یا بدی خواهد داشت؟ این مسافرتی که می خواهند بروند آیا در مجموع برای او سازنده است یا اثر تربیتی منفی و معکوس دارد؟ البته، افراد خانواده هایی هم هستند که روی این مسایل نقشه و حساب دارند، اما شاید اغلب حساب نمی کنند.
خانواده با اخلاق خاصی بدون یک برنامه بار آمده است؛ با فامیل و همسایگانی سر و کار دارد. مادر هم به نوعی با فرزندانش صحبت می کند. حال، با خشونت و فحش و بد زبانی است یا با سستی و بی تفاوتی، سختگیر است یا سهل انگار، بالاخره به هر صورتی که شد زندگی می کند اما شب یا روز یک ساعتی نمی نشیند که بیندیشد آیا این نوع برخورد چه اثری روی بچه و تربیت او دارد؟ آیا من که احیانا در این اتاق تلویزیون را روشن کرده ام، و بچه هم باید تکلیفش را انجام دهد، این چه اثری روی او خواهد داشت؟ آیا جاذبه ی تلویزیون اجازه می دهد که بچه درست به انجام تکلیف و حل مسأله اش برسد؟ و مسایل فراوانی از این قبیل که نسبت به آن بی توجه اند.
خانواده ها معمولا تربیت شان تربیت غیرارادی و غیر عمدی است. و لذا یکی از دلایل ضرورتشکیل این مجالس و مجامع همین است که تربیت از آن حالت بی تفاوتی و بی برنامه گی بیرون بیاید و با نقشه و حساب صورت پذیرد، که البته کار مشکلی است. حتی برای خانواده -هایی که معلومات تربیتی هم دارند و در این رشته ها تحصیل کرده اند، اگر بخواهند انجام روابط داخل خانه را بر یک اساس حساب شده قرار دهند، مشکل است.
حال، بچه ای که به این دو واحد- یعنی خانه و مدرسه- پاس داده می شود و درمدرسه یک تربیت ارادی و یک تربیت غیر ارادی و در منزل حدود نود درصد تربیت غیرارادی می بیند چه کنیم که، در این میان، گرفتار تضاد و خنثی شدن تربیت های این دو واحد نباشد؟ چند مثال عرض می کنم.

پرهیز از تنبیه بدنی

ممکن است طرح مدرسه در برخورد با دانش آموز این باشد که نباید او را تنبیه بدنی کرد؛ کتک زدن برای او مضر است و نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه او را بیشتر لجوج و مقاوم و پرخاشگربارمی آورد، عصبانیتش را بیشتر می کند؛ باید به گونه ای با او برخورد کرد که کار خلاف نکند و درعین حال تنبیه بدنی هم نشود. مدرسه این اصل تربیتی اش را هم خیلی محکم با یک سلسله طرح هایی حفظ و اجرا می کند، اما بچه که در محیط خانه قرار می گیرد ناگهان می - بیند در برابر کوچکترین مسأله ای که برای ما در پیش می آید، دست مادر هم بالا رفته تا بر سر او بزند. کاری را باید انجام می داده که انجام نداده است یا مطلبی گفته که اعصاب مادر کمی ناراحت شده و حالا دستش برای تنبیه او بالا رفته است.

پرهیزاز ناسزاگویی

ممکن است طرح مدرسه این باشد که ناسزا گفتن به کودک و توهین کردن به او کار درستی نیست، به جهت این که این ناسزاگویی بچه را کوچک و تحقیر می کند. البته، ناسزاگویی جنسی که از نظرعفت و اخلاق اثر منفی دارد به جای خود، ناسزا گویی حیثیتی هم فراوان است. وقتی اهانت هایی از قبیل حیوان، کودن، احمق و نفهم می شود، این خود، تلفین بسیار شدیدی به اوست. یعنی انسان حماقت را با دست خود مثل آمپول به بچه تزریق می کند. وقتی بر سرش فریاد می زند ((احمق! کودن!))، حماقت وکودنی را تزریق می کند. این تشخیص مدرسه در برخورد با بچه است. بچه به خانه می رود و می بیند باران ناسزا بر سرش می بارد . اصلا مسأله آن قدر روان است که از آن سیلی که از کوه سرازیر می شود روان تر و راحت تر است. مادر یا احیاناً پدر مرتب به فرزندان بد و بیراه می گوید.

پرهیز از اشاعه ی اختلاف

ممکن است طرح تربیتی مدرسه این باشد که دانش آموز نباید احساس کند که در مدرسه اختلافی وجود دارد. حتی اگر دو معلم اختلاف سلیقه دارند، آن را به سرعت در دفتر و شوراها حل می -کنند و به هیچ وجه اجازه نمی دهند به محیط مدرسه و کلاس کشیده شود. اساسا برنامه ها باید طوری تنظیم گردد که اگر احتمالا اختلافی هم هست دانش آموزان آن را احساس نکنند و مدرسه را یک واحد به هم پیوسته و متحد بدانند.
اما بچه می بیند درخانه، پدر و مادر با کوچکترین مسأله دادشان سر یکد یگر بلند می شود. ممکن است ناسزاگویی هم در بین نباشد، اما نسبت به هم عبوس اند. هر کدام از دیگری گله دارد، از هم طلبکارند و برسر یکدیگر فریاد می کشند. روشن است که این کودک خردسال و بیچاره با آن روح لطیف و پذیرایش از این برخوردها اثر می گیرد.
کدامیک حق می گویند؟ خانه یا مدرسه؟ به علاوه، درخانه حق با پدر است یا مادر؟
مدرسه ای که این همه تلاش کرده تا اختلاف سلیقه ی دو معلم را بپوشاند که بچه آن را احساس نکند همین بچه در خانه با اختلافات فراوانی مواجه است. کدام را باید بپذیرد و یاد بگیرد؟ اختلاف یا اتحاد را؟ ممکن است بعضی از خانواده ها تصور کنند که الحمدلله توانستیم بچه را در یک مدرسه ی خوب ثبت نام کنبم و مدرسه فرزندم را تربیت می کند، و خودشان را تا آخر سال راحت بپندارند. این مثل آن است که، از نظر بهداشت، آب آلوده شخص را بیمار می کند؛ حال شما شش ساعت آبی را که صعلیه وآلهد درصد ضد عفونی شده و از نظر ترکیبات شیمیایی و املاح هم به اندازه ی لازم برای سلامت بدن داشته باشد در اختیار بچه قرار دهید، بعد او را در جایی که آبش آلوده است رها کنید. آیا می توان انتظار داشت کودک بیمار نشود؟ البته، نمی- خواهیم فقط محیط خانواده را آلوده قلمداد کنیم. ممکن است عکس این مسأله نیز وجود داشته باشد. در خانه آب تمیز و استرلیزه به بچه بدهید و بعد اجازه دهید که از آب آلوده و غیر بهداشتی مدرسه بیاش آمد. انتظار نداشته باشید او که مدتی آب سالم و مدتی هم آب آلوده آشامیده است بیمار نشود. اگر بعد از دادن یک وعده غذای سالم به بچه غذای مسموم و مانده به او بدهید، حتما مریض می شود. اگر می خواهید سالم بماند باید تمام بیست و چهار ساعت مراقبش باشید.
من نمی دانم آیا واقعا احساس کرده اید که این صحبتها، این روابط و برخوردها و این مسایلی که در خانه وجود دارد به منزله ی غذا است؟ قطعا غذا و بلکه مهمتر از غذا است. روح ما با این غذاهایی که از محیط می گیریم ساخته و پر می شود، همان طور که ظرف معده با غذاها ی مادی پر می شود. اما شاید بتوان بعضی از بیماری های جسمی و بدنی را با خرج پول و دردسر فراوان سرانجام معالجه کرد و بهبودش داد، اما مگر بیماریهای تربیتی و روحی را به این زودی می توان درمان کرد؟ مگر فساد اخلاق به این سادگی قابل جبران است؟ مگر کودکی را که سست و تنبل و بی حاصل و بی تفاوت بار آمده است بعدها می توان متعهد و مسؤول ساخت؟ این مسایل را باید درشوراهای مدرسه طرح کرد و به خانواده ها باید گفت: خانواده های محترم! آیا خوراک مناسب تربیتی به بچه ها می دهید؟

پی نوشت

1-شایان ذکر است که این سخنرانی قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایراد گردیده است. (د)
2-در اینجا نمی خواهیم اولیاء را غیر مسؤول بدانیم، بدین جهت که مدرسه برای آنکه برنامه های سازنده و مناسب داشته باشد باید کمک و تأیید شود. به طور کلی، اولیاءاند که باید با حمایت معنوی و مالی خودشان، با خواستن شان، با طرح دادن شان، با پیشنهاد و معرفی یک معلم خوب، یک برنامه ی خوب، یک کتاب خوب، مدرسه را کمک کنند. نگویند چند نفر مسؤول اند و باید تمام این بار سنگین را به دوش بکشند و خورشان مدرسه ی خوبی درست کنند. نه، ما باید از آن ها بخواهیم که در آن سلسله مسایلی که آن ها مسؤول مستقیم هستند، با آن ها همکاری کنیم. و لذا اگر چنان چه من و شما به دنبال مدرسه ی خوب می گردیم، تا فرزندانمان در دامن آن مدرسه خوب ترببت شوند، باید ببینیم ما برای ساختن آن مدرسه تا چه حد نقش داشتیم،برای بار آوردن آن مدرسه چقدر همت به خرج دادیم و چقدر کمک و همکاری کردیم.

منبع: گفتارهای تربیتی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما