پیشوای صادق
منبع: راسخون
معروفترين لقب آن بزرگوار «صادق» است كه به علت متمايز شدن از جعفر كذاب - برادر امام حسن عسكرى عليه السلام - انتخاب شده است. صدوق المحدثين ابنبابويه قمى در اين باره به سند خويش از پيامبر اكرم روايت كرده است كه: «هنگامى كه فرزندم جعفر بنمحمد بن على بنالحسين به دنيا آمد، او را «صادق» بناميد. زيرا در نسل او همنامش به وجود خواهد آمد كه بدون حق ادعاى امامتخواهد كرد و او نزد خدا، جعفر كذاب است.»
امام سجاد عليه السلام پس از نقل اين گفتار پيامبر گريست و فرمود:
گويا مىبينم جعفر كذاب را كه خليفه بناحق زمان خويش را بر جستجوى امام پنهان و بر حق (امام مهدى عليه السلام) برانگيخته است.
مدت زندگى و امامتحضرت
عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
الف ـ دانش امام.
ب ـ ويژگى هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پايه ريزى نهضت علمى شد.
ج ـ اولويت ها در نهضت علمى.
د ـ شيوه ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.
دانش امام
اصحاب حديث, راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عدد شان به چهار هزار تن رسيده و آن قدر نشانه هاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايراد شبهه لال كرده است.
سيد مومن شافعى نيز مى نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن جا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن.
ابوحنيفه مى گويد: من هرگز فقيه تر از جعفربن محمد(عليه السلام) نديده ام و او حتما داناترين امت اسلامى است.
حسن بن زياد مى گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظرتوچه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد(عليه السلام).
روزى منصوردوانيقى به من گفت: مردم توجه زيادى به جعفربن محمد (عليه السلام) پيدا كرده اند و سيل جمعيت به سوى او سرازير شده است.
پرسشهايى دشوار آماده كن و پاسخ هايش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم, ديدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم.
من يك يك سوال مى كردم و حضرت در جواب مى فرمود: درمورد اين مسئله, نظر شما چنين و اهل مدينه چنان است وفتواى خود را نيز مى گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود.
ويژگى هاى عصر آن حضرت
يكبار در زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره, كوفه و بغداد رفت.
با اين بيان, اين تحليل كه حكومت گران به دليل نزاع هاى خود, فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاى آرام به تاسيس نهضت علمى پرداخت, به صورت مطلق پذيرفتنى نيست , بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مى كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت, بسته بودن راه هاى ديگر بود.
چنان كه امام از ناچارى عمدا روبه تقيه مىآورد. زيرا خلفا درصدد بودند با كوچكترين بهانه اى حضرت رااز سرراه خود بردارند.
لذا منصورمى گفت: جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى توان فرو برد ونه مى توان بيرون افكند. برهمين اساس خلفا درصدد بودند ولو به صورت توطئه, حضرت را گرفتار و در نهايت شهيد كنند.
همانگونه كه درتاريخ نيز ثبت مي باشد ، منصورتا بدانجا پيش مي رود كه جاسوساني در لباس دوست براي فريب امام (عليه السلام) روانه مي گرداند تا شايد بتواند با نيرنگ روابط سياسي امام و شيعيانشان درخراسان را آشكار ساخته وامام رادركام توطئه اندازد، اماعلم لدني وعنايت پروردگار درايت و فراست امام رابرانگيخته وموجبات رسوائي هرچه بيشتر منصور را فراهم مي سازد .
آرى اين همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام عليه حكومت وقت مى شد, لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) بود, روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
اولويت ها در نهضت علمى
لذا مرحوم علامه طباطبايى (رحمت الله علیه) مى نويسد: هنگامى كه خلافت ازاهل بيت (عليهم السلام) گرفته شد, مردم روى اين جريان از آن ها روى گردان شدند و اهل بيت (عليهم السلام) در رديف اشخاص عادى بلكه به خاطر سياست دولت وقت, مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتيجه مسلمان ها از اهل بيت (عليهم السلام) دور افتادند و از تربيت علمى وعملى آنان محروم شدند.
البته امويان به اين هم بسنده نكردند وبا نصب علماى سفارشى خود, كوشيدند از مطرح شدن ائمه اطهار (عليهم السلام) از اين طريق نيز جلوگيرى كنند.
چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست, عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد:
كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود, عبدالله بن نجيع فتوا دهد, از سوى ديگر مردم از تفسيرقرآن نيزچون علم اهل بيت عليهم السلام محروم ماندند با داستانهاى يهود و نصارى آميخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ايام شكل گرفت.
رفته رفته كه قيامهاى شيعى اوج گرفت وگاه فضاهاى سياسى به دلايلى باز شد, دونظريه قيام مسلحانه ونهضت فرهنگى دراذهان مطرح شد.
چون قيامهاى مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مى شد, نهضت امام صادق(عليه السلام) به سوى حركتى علمى مى توانست سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى, اختلاط و التقاط مذهبى و دينى و فرهنگى نيز زدوده شود.
لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج و شكوفايى فرهنگ دينى و مذهبى و پاسخگويى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
شيوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى , احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(صلّي الله عليه وآله) , امير مومنان(عليه السلام)، امام(عليه السلام) را وامى داشت به تربيت راويان در ابعاد مختلف آن روى آورد .
لذا اينك از آن امام در هر زمينه اى روايت وجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به (جعفرى).
آرى, راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومى چون تفسير , فقه, تاريخ , مواعظ , اخلاق , كلام , طب , شيمى و... سدى در برابر انحرافات ايجاد كردند.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث از من روايت كرده است. پس آن ها را از من روايت كنيد.
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت.
و حسن بن على و شامى گفت : من در مسجد كوفه نهصد شيخ را ديدم كه همه مى گفتند: جعفر بن محمد (عليه السلام) برايم چنين گفت.
اين حجم گسترده از راويان در واقع, كمبود روايت از منبع بى پايان امامت را در طى دوره هاى مختلف توانست جبران كند و از اين حيث امام(عليه السلام) به موفقيت لازم دست يافت.
آرى, روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيز روايات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و ديگران آمارى داده اند كه مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مى رسند و اكثر اصول اربعمإئه از امام صادق (عليه السلام) است و همچنين اصول چهار صدگانه اساسى كتب اربعه شيعه ( كافى , من لا يحضره الفقيه, التهذيب, الاستبصار) را تشكيل دادند.
تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ايجاد خزأن اطلاعات (راويان) كه منابع خبرى موثق تلقى مى شدند, حضرت به ايجاد شبكه اى از شاگردان ويژه همت گمارد تا به دومين هدف خود يعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند وشبهات را ازچهره دين بزدايند.
هشام بن حكم, هشام بن سالم, قيس, مومن الطاق, محمد بن نعمان, حمران بن اعين و... از اين دست شاگردان مبلغ هستند.
تاجائي كه امام (عليه السلام) در ضمن برخي مناظراتشان شاگردان خودراتشويق مي نمايند تا در حضورامام در فني كه تخصص يافته و در آن متبحر شده اند با ديگران رودررو شده و اين جرات وقدرت بيان را به نمايش بگذارند.
جالب تر آنكه امام(عليه السلام) درهر فني از يكي از ايشان درخواست مطلب مي نمايد و توان تخصصي افراد را به صحنه مناظره كشيده تا همه بدانند مبلغ دين درفنون تخصصي و ويژه اي كه آموزش ديده مي بايست به پاسخ بپردازد.
برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ويژه نيزمىكوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيانرا گرفته بود، يعنى مذهب قياس. چون در عراق تعداد زيادى از شيعيان نيز زندگى مىكردند و باسنىها از حيث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آميخته بودند، لذااحتمال تاثير پذيرى از قياس وجود داشت. يعنى يك آفت درونى كهمىتوانستشيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قياسو استحسان تلاش كرد. مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سليقهاى از دين نيز درمكتب امام جايگاه ويژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسيراصلى، به صورت موردى با اين انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكايت معروفى است كه باهم مىخوانيم:
حضرت مردى را ديد كه قيافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايى دزديد و به سرعت زيرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشى سرقت كردو به راه افتاد. وقتى به مريضى مستمند رسيد، آنها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مىكنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردمو خدا مىفرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزى الامثلها); هركس كاربدى بكند كيفر نمىبيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم. از طرف ديگر چون خدا مىفرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هركس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثوابهست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقيردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36حسنه برايم مىماند! امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه كامل به مبانى فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انمايتقبل الله من المتقين); خداوند كار نيك را از متقين قبولدارد. يعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبيت رسالت، سبب شد مردانىپاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآنو دين را به خوبى نفهميدهاند و از اين روى همواره، خود وپيروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند.
امام صادق (علیه السلام) از ديدگاه مورخان و محدثان
شخصيت امام صادق (علیه السلام) همچون اجداد بزرگوارش اگر چه تنها متعلق به شيعه نبوده بلكه مربوط به كل جهان انسانيت است و خاورشناسان غير مسلمان نيز به مطالعه ابعاد مختلف زندگى و شخصيت اين امام بزرگوار پرداختهاند، ليكن با كمال تأسف آنان زندگانى امام را تنها از زاويه ديد محدود مادى نگريستهاند!
شناخت چهره واقعى امام و بررسى حيات پر بار و مملو از اسرار اين پيشواى بر حق در تمام ابعاد آن فقط در صلاحيت علما و دانشمندانى است كه از هرگونه تنگ نظرى و غرض ورزى و كوردلى بدورند، و ما در اين فصل شخصيت برجسته امام صادق (علیه السلام) را از ديدگاه بعضى مورخان، محدثان، تراجم نگاران مسلمان، حاكمان و سلطه گران وقت و حتى زنادقه و ملاحده عصر، نظاره مىكنيم .
هدف از گردآورى و ارائه اين اسناد آن است كه اجمالاً معلوم شود برخى نويسندگان مغرب زمين و همفكران شرقى شان چگونه وقتى امام و شخصيت ملكوتى او را با عينك ماديت صرف نگريستهاند دچار لغزشهاى غير قابل گذشت شده و آنجا كه نتوانستهاند آن همه معارف و دانشهاى امام را منكر شوند او را شاگرد مع الواسطه بطلميوس معرفى كردهاند. 1
اينك نظرات گوناگون برخى دانشمندان و نويسندگان جهان اسلام درباره شخصيت بى مثال ششمين پيشواى معصوم شيعه:
«حافظ محمد شمس الدين دمشقى» معروف به ذهبى 673 - 748 ق. در كتاب «ميزان الاعتدال»، ج 1، ص 192:
«ابو عبدالله جعفر بن محمد بن على بن الحسين هاشمى، امامى بزرگوار و نيكمردى صادق و داراى شأن و مقامى بس والا بوده است.»
«حافظ ابوزكريا محى الدين بن شرف الدين نووى» در گذشته به سال 676 ق. در كتاب «تهذيب الاسماء و الصفات»، ج 1، ص 149:
«روايان و محدثان مشهورى مانند محمد بن اسحاق، يحيى انصارى، مالك، ابن جريح، شعبه، يحيى قطان و سفيانها و ديگران از امام صادق (علیه السلام) روايت كردهاند و جملگى بر امامت، سياست و جلالت شأن او متفق القول بودهاند. عمروبن مقدام مىگفته: من هر وقت به جعفر بن محمد (علیه السلام) نظر مىانداختم مىدانستم كه او از نسل و ذريه پيغمبران است.»
«احمد بن محمد» مشهور به ابن خلكان متوفى به سال 681 ق. در «وفيات الاعيان»، ج 1، ص 327:
«... او يكى از امامان دوازده گانه بر مذهب اماميه است و از سادات اهل بيت بوده و به صادق ملقب گشته است، چون هميشه راستگو بوده است و فضائل و مناقب او مشهورتر از آن است كه ذكر شود. از جمله شاگردان امام، جابربن حيان صوفى طرطوسى است. او كتابى در يكهزار برگ و مشتمل بر پانصد رساله از رسالههاى علمى امامتأليف كرده است . امام صادق (علیه السلام) پس از وفات، در گورستان بقيع كنار قبر پدرش حضرت محمد باقر (علیه السلام) به خاك سپرده شد؛ همان مقبرهاى كه جدش امام سجاد و عموى جدش سبط اكبر، حسن بن على عليهم السلام هم در آنجا مدفونند، چه آرامگاه مقدس و شريفى.»
«شبلنجى مؤمن مصرى» متولد 1250 ق. در «نورالابصار»، ص 131:
«فضائل و صفات پسنديده امام صادق (علیه السلام) آن اندازه فراوان است كه تحت هيچ محاسبه عادى در نمىآيد و نويسنده هر قدر هوشيار و چيره دست باشد از عهده بررسى و قلمفرسائى درباره آنها بر نمىآيد.»
«دميرى محمد بن موسى» 742 - 808 ق. در كتاب «حيوة الحيوان»، ج 1، ص 279:
«ابن قتيبه در ادب الكاتب مىنويسد: كتاب جفر كه جعفر بن محمد آن را نوشته، تمام مايحتاج انسانها و همه دانشهاى بشرى را تا روز قيامت در بر دارد، «ابوالعلاء» در اشاره به همين كتاب سروده است:
لقد عجبوا لآل البيت لما
اتاهم علمهم فى جلد جفر
فمرآة المنجم و هى صغرى
تريه كل عامرة وقفر
مردم در شگفتند كه چگونه دانشهاى اهل بيت
در جلد جفر گردآمده است !
آئينه منجم و ستارهشناس با آن حجم كوچكش
هر جاى خراب و آباد را به او نشان مىدهد.»
«محمد بن على صبان شافعى» در كتاب» «اسعاف الراغبين» چاپ شده در حاشيه «نورالابصار»، ص 208:
«امام جعفر بن محمد (علیه السلام) پيشوائى بوده بزرگوار و مستجاب الدعوه. هرگاه از خداوند چيزى درخواست مىكرد، تا سخنش پايان نيافته حاجتش را برآورده مىديد.»
«ابوالمواهب عبدالوهاب شافعى مصرى» معروف به شعرانى در «لواقح الانوار»:
«امام صادق (علیه السلام) هر موقع به درگاه الهى دست بلند مىكرد و عرض حاجت مىنمود و مىگفت: خدايا! من نيازى چنين و چنان دارم، هنوز دعايش به پايان نرسيده، خداوند حاجت او را بر مىآورد.»
«سبط ابن جوزى ابومظفر شمس الدين »واعظ مشهور حنفى 582 - 654 ق. در كتاب «تذكرة خواص الامة»:
«علماى تاريخ و اهل سيره نوشتهاند: امام صادق (علیه السلام) هميشه به عبادت و بندگى خدا و نيايش به درگاه الهى روزگار مىگذرانيد و از جاهطلبى و دنيادارى رويگردان بود و از جمله مكارم اخلاق او چيزى است كه «زمخشرى» در كتاب «ربيع الابرار» از «شقراوى» نقل كرده است. وى مىگويد: به روزگار منصور عباسى به همه مردم از بيت المال سهم و عطائى مىدادند و من به علت نداشتن واسطه و معرف در كنار خانه امام صادق (علیه السلام) نوميدانه ايستاده بودم. وقتى امام از خانه بيرون آمد حاجت خويش به او باز گفتم. امام به خانه برگشت و براى من هديه و عطائى آورد و فرمود: اى شقراوى! كار نيك و عمل نيكو از هر كس سر زند خوب و پسنديده است، ولى از توبهتر؛ چون با ما نسبت و خويشى دارى. و كار قبيح و عمل زشت از همه كس زشت و ناپسند است ؛ليكن از تو زشتتر و ناپسندتر، زيرا به ما منسوبى.
شقراوى از بستگان امام بوده و متأسفانه اعتياد به مىخوارگى و بدمستى داشته است و ازنشانههاى بزرگوارى امام آنكه او را از صله و احسان خويش محروم نساخت و با كنايه به پند و اندرزش پرداخت و راستى كه اين از اخلاق انبيا است.»
«محمد بن طلحه شافعى كمال الدين» متوفى به سال 654 ق. در كتاب «مطالب السؤل»، ص 81:
«امام صادق (علیه السلام) از بزرگان و سروران اهل بيت و داراى دانشهاى بسيار بوده است. هميشه با عبادت ونيايش روزگار مىگذارند و براى اوقات فراغتش اوراد و اذكارى ويژه داشت. او مردى زاهد بود و قرآن بسيار تلاوت مىكرد و به هنگام خواندن قرآن در آيههاى آن دقت و تفكر مىنمود و از اقيانوس بيكران دانشهاى آن، گوهرهاى گرانبها و ارزنده بيرون مىكشيد و رازهاى نهان كشف مىنمود. امام اوقات خود را تقسيم مىكرد و نفس خود را به محاسبه مىكشيد. رؤيت او انسان را به ياد آخرت مىانداخت و سخنان دلنوازش شنونده را نسبت به دنيا بى رغبت مىكرد. پيروى از راه و روش او آدمى را به بهشت رهنمون مىشد و سيماى نورانىاش نشانگر آن بود كه او از ذريه رسول خدا است. كردار و رفتارش با صراحت تمام، دليل بر آن بود كه او از خاندان رسالت است. فضائل و مناقبش فوق العاده و بيش از حد و حصر بوده است و نويسندگان تيزهوش و زبردست هم ازشمارش همه آنها عاجز و ناتوان هستند.»
«شهاب الدين احمد هيثمى مكى» معروف به «ابن حجر» در «الصواعق المحرقه»:
«مردم آن اندازه از جعفر بن محمد (علیه السلام) علم و دانش اندوخته و نقل كردهاند كه آوازه آنها شهرها را پر كرده و محموله كاروانهارا تشكيل مىداده است و محدثان همچون بازرگانان، آن علوم و دانشها را به اينجا و آنجا به ارمغان مىبردهاند.»
«سليمان قندوزى» در كتاب «ينابيع الموده»، ص 380:
«ابو عبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از ائمه اهل بيت و از سادات و بزرگان ايشان بوده و در «طبقات صوفيه» آمده است: جعفر صادق (علیه السلام) در عصر خود بر همه سادات اهل بيت تقدم و پيشى داشته و داراى علم و دانش بيكران بوده است. او نسبت به دنيا بى رغبت و از شهوات و هوىها به طور جدى به دور و مردى حكيم و انسانى كامل بوده است.»
«حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى» متوفى به سال 430 ق. در كتاب «حلية الاولياء»:
«... و از آن جمله است امام بحق، ناطق و پيشواى برجسته ولايق ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) كه همواره به عبادت و بندگى خدا روزگار مىگذرانيده و داراى مقام خشيت از پروردگار خويش بوده است. او بر كنار از هرگونه قيل و قال بى ثمر و رويگردان از رياستطلبى وجاه پرستى، زندگى مىكرده است...»
«نورالدين على بن محمد» معروف به «ابن صباغ مالكى» 786 - 855 ق. در كتاب «الفصول المهمه»:
«امام در ميان برادرانش تنها وصى و جانشين پدر گرديد و به امامت و پيشوائى شيعه رسيد و بر تمام سادات اهل بيت تقدم و پيشى جست. او شرافت نسب و جلالت حسب را يكجا داشت و دانشهاى گوناگوى از وى منقول است و حتى سالهاى سال كالاى (برخى) قافلهها را علوم جعفرى تشكيل مىداده و آوازه شهرتش همه نقاط جهان آن روز را فرا گرفته بود و به طور خلاصه فضائل و مناقب ابى عبدالله (علیه السلام) فراوان و شكوه و جلالش در حد كمال بوده است و سيل منقبتهايش به هر سو روان و مجالس بزرگان وسرشناسان با ذكر نام و بزرگى وبزرگواريهاى او عطرآگين بوده است».
«محمد امين بغدادى سويدى» در «سبائك الذهب»، ص 72:
«از امام صادق (علیه السلام) وصى و جانشين پدرش امام محمد باقر (علیه السلام) علوم و دانشهائى منقول است كه نظير آنها از ديگران نقل نشده است. او در دانش حديث از پيشوايان و امامان مىباشد.»
«نسابه» مشهور به «جمال الدين احمد بن على داودى حسنى» متوفى به سال 828 ق. در كتاب «عمدة الطالب»، ص 184:
«... او را كانون شرف و منبع فضيلت دانستهاند. مناقب او زبانزد همگان بوده و عوام و خواص به جلالت شأن و ارجمندى مقام او معترف بودهاند منصور دوانيقى چندين بار قصد ريختن خون او كرد، ليكن خداوند امام را از گزند و آسيب آن شخص پست و سفاك نگه داشت.»
«ابو الفتح محمد بن ابى القاسم شهرستانى» متوفى به سال 548 ق. در «ملل و نحل»، ج 1، ص 166:
«او در حكمت و علوم ادبى و دينى تبحر داشته و فوقالعاده زاهد و پرهيزگار بوده است. در مدينه سكونت داشت و شيعيان و هوادارانش و ديگران از وجود پر فيض او بهره مىبردند و توشه علمى بر مىگرفتند. امام صادق (علیه السلام) شاگردان ممتاز و برجستهاى تربيت كرده و علوم و اسرارى به آنها تعليم داده است. او بعداً به عراق آمد و مدتها در آنجا بسر برد و هرگز به فكر رياست و حكومت از آنگونه كه طالبان دنيا و شيفتگان مظاهر فريباى جهان گذرا براى رسيدن به آن دست و پا مىشكنند، نيفتاد و در موضوع خلافت و براى به دست آوردن آن (كه به صورت سلطنت و حكومت طاغوتى درآمده بود) با احدى به نبرد برنخاست؛ زيرا آن كس كه در اقيانوس زلال معرفت شناور است كى به جويبارى كثيف و گنديده رغبت و علاقه نشان مىدهد؟! و آنكه بر بلنداى قله حقيقت دست يافته چگونه ممكن است به پستى تن در دهد، و كسى كه با پروردگار خويش مأنوس گردد، بى شك از اهل دنيا مىگريزد؛اما آن كس كه با غير خدا انس گيرد و به جز او دل بيندد، نگرانيهاى خاطر، او را از پاى درآورد.»
«يافعى ابو محمد عبدالله بن سعد يمانى» متوفى به سال 767 ق. در «مرآة الجنان»، ج 1، ص 304:
«در اين سال (سنه 148 ق.) مولى و سرور جليل القدر، ذريه پيامبر اطهر، چكيده جوانمردى و خلاصه انسانيت، ابوعبدالله جعفر صادق (علیه السلام) رخت از اين جهان بر بست و در آرامگاه بقيع كنار مراقد پدرش، باقرالعلوم و نيايش امام سجاد و عموى جدش حسن مجتبى عليهم السلام به خاك سپرده شد؛ چه آرامگاه مقدس و چه مزار و بارگاه شكوهمندى! او لقب صادق يافت چون هرگز لب به دروغ و خلاف حقيقت نگشود و در دانشهاى توحيدى و غير آن سخنانى بس والا و گرانقدر فرمود و از شاگردان بزرگ و معروف او جابربن حيان است. او كتابى هزار برگى نوشته كه محتوى پانصد رساله از رسالههاى علمى امام مىباشد.»
«محمد بن على بن بابويه قمى» مشهور به «شيخ صدوق» متوفى به سال 381 ق. در كتاب «امالى»:
«محمد بن زياد گويد: شنيدم كه مالك بن انس مىگفت: من، جعفر بن محمد (علیه السلام) را هميشه روزهدار و در حال ذكر خدا مىديدم. براستى كه او از عابدان بزرگ و از زاهدان با حقيقت و با عظمت بود. مدام در خشيت الهى بسر مىبرد و حديث فراوان مىدانست و مردى بود خوش مجلس و جلساتش، پر فايده و سودمند. هرگاه از رسول خدا مطلبى نقل مىكرد، رنگ رخسارش گاهى سبز و گاهى زرد مىشد، طوريكه آن كس كه او را نمىشناخت از اين وضع وحشتزده مىشد. من يك سال در خدمت او حج گزاردم؛ هنگامى كه پس از پوشيدن لباس احرام مىخواست تلبيه (لبيك) گويد صدا در گلويش قطع مىشد و حالى پيدا مىكرد كه نزديك مىشد از مركبش پائين افتد.
مالك بن انس 2: اى فرزند رسول خدا! چرا لبيك نمىفرمائيد؟
امام صادق (علیه السلام): اى ابن عامر (مالك)! چگونه جسارت كنم و بگويم «لبيك اللهم لبيك» و بيم آن دارم كه در پاسخ بشنوم كه نه لبيك و نه سعديك.»
باز شيخ صدوق 3 از سليمان بن داود معروف به «ابن شاذكونى»، و او از «حفص بن غياث» نقل كرده كه به هنگام روايت مىگفته است: حديث كرد مرا بهترين جعفرها و على بن غراب نيز مىگفته است: حديث كرد مرا جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) كه از سوى خدا سخن مىگويد و جز راست و صدق بر زبان نمىآورد.
«رشيدالدين محمد بن على مازندرانى» معروف به «ابن شهر آشوب»، شيخ الشيعه و فقيه برجسته طايفه جعفريه، شاعر و سخنور و نويسنده در كتاب«مناقب»:
«از انس نقل شده كه وى مىگفته است: شخصيتى با فضيلتتر از جعفربن محمد (علیه السلام) را هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و از خاطره احدى نگذشته است. او دانش بسيار داشت و فوق العاده عابد و پرستشگر و پرهيزگار و خداترس بود.»
شيخ صدوق در مجلس هشتاد و يك از «امالى» چنين اضافه مىكند:
«... به خدا سوگند، او هر موقع لب به سخن مىگشود جز راست نمىگفت و ابوحنيفه 4 در پاسخ اينكه فقيهترين مردم كيست؟، پاسخ داد: جعفر بن محمد (علیه السلام). و مىگفت: هنگامى كه منصور عباسى او را به عراق احضار كرد كسى را نزد من فرستاد و پيغام داد كه ما گرفتار جعفر بن محمد (علیه السلام) شدهايم؛ چندين مسئله مشكل از مسائل فقهى آماده كن تا او را بيازمائى. و من چهل مسئله از سختترين مسائل را فراهم كردم و در حيره نزد منصور رفتم. سپس جعفر صادق (علیه السلام) را به مجلس آوردند، منصور مرا به او معرفى كرد.
امام: او را مىشناسم.
منصور خطاب به ابوحنيفه: مسائل خود را مطرح كن و هر چه مىخواهى از ابى عبدالله سؤال كن.
ابو حنيفه گويد: من مسئلهها را يكى يكى عنوان مىكردم و امام پاسخ هر يك را بيدرنگ مىفرمود و شرح مىداد كه نظر شما چنين است، نظر فقهاى مدينه چنان است و نظر ما هم اين است؛ گاهى با شما موافقيم و گاهى با فقهاى مدينه و گاهى هم نظر ما مخالف نظر هر دو است .
آيا آن كس كه به همه آراء و نظرات فقهى مسلط و از موارد اختلاف كاملاً آگاه است، فقيهترين و دانشمندترين نيست؟!»
منصور عباسى اين دشمن سرسخت امام صادق (علیه السلام) كه از تمايل و علاقه مردم نسبت به اهل بيت رنج مىبرده و از توجه و گرايش مسلمين به خاندان عصمت و به شخص امام به سبب علم و تقوايش، ناراحت بوده و اين علاقه و توجه را آشوب نام مىگذاشته است، گاهى با اينهمه بغض و كين، حق را به زبان مىآورده و مىگفته است: اين شخصيت بزرگ كه همچون استخوانى در گلوى من گير كرده داناترين مردم زمان خويش است .
و در مورد يگر گفته است: هميشه در ميان اهل بيت آگاهانى از اسرار و رازهاى غيبى وجود داشتهاند و جعفر بن محمد (عليه السلام) در عصر ما يگانه شخصيتى است از اهل بيت كه از اسرار نهان جهان و رازهاى الهى مطلع و به اصطلاح محدث است .
روزى در حضور خود امام و درباره شخصيت او چنين اظهار داشت: ما از درياى فضل و دانش لايزال شما جرعه مىنوشيم و به مقام والايتان تقرب مىجوئيم و شما چيزهائى را در جهان مشاهد مىكنيد كه ما از ديدن آنها عاجزيم. نور وجود شما تاريكيها و تيرگيها را روشن ساخته و دست و اراده گره گشاى شما، مشكلات را از سر راه انسانها بر مىدارد. ما زير سايه پر بركت شما زندهايم و از اقيانوس ژرف جود و كرم و سخاى شما بهرهور.
يك روز خطاب به پيشكار خود ربيع گفت: حق بنى فاطمه را جز نادانان و بى خردان كسى منكر نمىشود و نسبت به مقام و منزلت ايشان جز اشخاص پست و بى مقدار كسى بى احترامى نمىكند.5
اسماعيل نواده ابن عباس مىگويد: «روزى نزد ابوجعفر منصور آمد، ديدم آنقدر گريسته كه موى ريش از سرشك چشمش خيس شده است و پيش از آنكه من لب به سخن بگشايم گفت: مىدانى چه مصيبتى عظيم بر شما خاندان وارد گرديده است؟
گفت: چه مصيبتى ؟
گفت: سرور آنان و دانشمندترينشان و بازمانده نيكانشان از دنيا رفت.
گفتم: آن كيست؟
گفت: جعفر بن محمد (علیه السلام) را مىگويم.
گفتم: خداوند به شما صبر عطا كند و بر عمر شما بيفزايد.
آنگاه منصور گفت: جعفر صادق (علیه السلام) در حقيقت از مصاديق بارز و بر حق اين آيه است: «ثم أَورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا». 7 راستى كه او برگزيده خدا بود و در اعمال خير پيشقدم.» 8
ملاحده و زنادقه عصر امام صادق (علیه السلام) نيز با اينكه با اسلام و مسلمين و به طور كلى با دين، دشمنى و خصومت آشكار داشتهاند، ولى گاهى در بزرگداشت امام و اقرار به فضل و دانش آن حضرت، ره انصاف پيش مىگرفتند و او را با ملكات قدسى و صفات برجسته روحانى ممتاز دانسته و زبان به ستايش او مىگشودند.
روزى «ابن مقفع» با گروهى از همكيشانش در مسجد الحرام دور هم نشسته بودند و امام هم در مسجد حضور داشت. ابن مقفع ضمن اشاره به مردمى كه دور كعبه طواف مىكردند، گفت: «در ميان اين جمعيت، تنها كسى كه شايسته عنوان انسان است همين پير مرد مىباشد(يعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
«ابن ابى العوجاء»: «او اصلا از سنخ بشر عادى نيست و اگر يك روحانى در دنيا باشد كه هرگاه بخواهد به صورت آدمى در مىآيد و هر موقع كه بخواهد به شكل فرشتگان ظاهر مىگردد، همين مرد است، (يعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
گاهى ابن ابى العوجاء به عنوان آزمايش و يا ايجاد شك و ترديد در دل مسلمانان ساده و كم اطلاع، سؤالاتى از شيعيان مىپرسيد و آنان از وى مهلت مىخواستند كه پاسخهاى خود را بعداً به او بدهند و وقتى كه جواب تهيه كرده و به او مىگفتند، و او هم پاسخها را مىپسنديد مىگفت: اين جواب از حجاز آمده (يعنى از سوى جعفربن محمد (علیه السلام).8
اين بود شمهاى از نقطه نظرهاى برخى مورخان، محدثان، اهل سيره، تراجم نگاران و حتى برخى حاكمان و زنادقه عصر كه به منزله قطرهاى است از درياى بيكران فضائل امام صادق (علیه السلام).
شمه ای از سيره امام صادق عليه اسلام
امام نه تنها ديگران را دعوت به کار و تلاش مي کرد ، بلکه خود نيز با وجود مجالس درس ، مناظرات و... در روزهاي داغ تابستان ، در مزرعه اش کار مي کرد. يکي از ياران حضرت مي گويد : آن حضرت را در باغش ديدم ، پيراهن زبر و خشن بر تن و بيل در دست ، باغ را آبياري مي کرد و عرق از سر و صورتش مي ريخت ، گفتم: اجازه دهيد من کار کنم. فرمود : من کسي را دارم که اين کارها را انجام دهد ولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن حلال از گرمي آفتاب ، آزار ببيند و خداوند نظاره گر تلاش من که در پي روزي هستم ، باشد.
امام در نهايت علاقه به کار و تلاش ، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نگرديد و مي دانست که بهترين کار از نظر خداوند تقسيم دارايي خود با نيازمندان است . امام درباره باغ خود مي فرمود : وقتي خرماها مي رسد ، مي گويم ديوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. ده نفر ديگر بيايند و هر يک ، يک مد خرما بخورند. آنگاه براي تمام همسايگان باغ ( پيرمرد ، پيرزن ، مريض ، کودک و هر کس ديگر که توان آمدن به باغ را نداشته )، يک مد خرما ببرند. سپس مزد باغبان و کارگران و.. را مي دهم و باقي مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مي کنم و در آخر از محصول چهار هزار ديناري ، چهارصد درهم برايم مي ماند.
ساده زيستي امام
امام عليه السلام همانند مردم معمولي لباس مي پوشيد و در زندگي رعايت اقتصاد ( ميانه روي ) را مي کرد. مي فرمود : بهترين لباس در هر زمان ، لباس معمول همان زمان است.
پس گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن مي کرد. لذا وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض مي کرد که : پدرت علي لباسي چنين گرانبها نمي پوشيد ، مي فرمود : زمان علي عليه السلام ، زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان ، لباس شهرت است و حرام. پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را که خشن بود ، نشان داد و فرمود : لباس زير را براي خدا و لباس نو را براي شما پوشيده ام.
حضرت صادق عليه السلام هميشه همگام با مردم بود و اجازه نمي داد ، امتيازي براي وي و خانواده اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگي هنگام بروز بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر نمايان مي گشت . از جمله در سالي که گندم در مدينه ناياب شد ، در آن سال امام (علیه السلام) دستور داد گندمهاي موجود در خانه را بفروشند و از همان ، نان مخلوط از آردجو و گندم که خوراک بقيه مردم بود ، تهيه کنند و فرمود :" خدا مي داند که مي توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده ام را تهيه کنم ، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيح زندگي ببيند."
علم امام
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق عليه السلام ويژگي خاص بخشيده ، استفاده از علم بي کران امامت ، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاري فکري و علمي مذهب تشيع است.
شيخ مفيد مي نويسد : آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته و از احدي از علماي اهل بيت عليهم السلام به اندازه امام اين مقدار حديث نقل نشده است.
اصحاب حديث ، راويان آن حضرت را با اختلاف آراء و مذاهبشان گرد آورده که عددشان به چهار هزا تن رسيده است.
سيد مومن شافعي نيز مي نويسد : مناقب آن حضرت بسيار است تا آن جا که شمارشگر حساب از آن ناتوان مي باشد.
ابو حنيفه مي گويد : من هرگز فقيه تر از جعفر بن محمد [ع] نديده ام و او حتماً داناترين امت اسلامي است. (9)
جوانان و امام صادق عليه السلام
نگاه مهربان امام به جوانان ، که با بزرگداشت شخصيت ، تکريم استعداد و صلاحيتها ، احترام به نيازها و توجه به قلبهاي پاک و زلال آنان همراه بود و اقبال جمع جوانان به سوي امام عليه السلام ، که فرآيند عملکرد و رفتار متين ، محبت آميز ، حکيمانه و سرشار از خلوص و عاطفه آن حضرت بود ، همواره جلوه نمايي مي کرد.
امام در مورد جوانان مي فرمود:
"جوانان زودتر از ديگران به خوبيها روي مي آورند."
جواني فرصت نيکو و زودگذر است که بايد به خوبي از آن بهره جست و با زيرکي ، ذکاوت و تيزبيني ، اين نعمت خداد را پاس داشت ؛ زيرا اين فرصت "ربودني" و"رفتني" است وضايع ساختن آن ، چيزي جز غم و پشيماني براي دوران پس از آن به ارث نمي گذارد.
- امام صادق در اين مورد مي فرمايد :" به هر کس فرصت دست دهد و او به انتظار به دست آوردن فرصت کامل ، آن را به تأخير اندازد ، روزگار همان فرصت را نيز از او بربايد ، زيرا کار ايام ، بردن است و روش زمان ، از دست رفتن."
انسان با ورود به دوران جواني به دنبال"هويت" جديدي مي گردد. در اين مرحله هويت يابي ، نقش " آگاهي و بينش" بسيار مؤثر و کارساز بوده ، بر"رفتار و عمل" پيشي دارد ، در اين دوران ، ممکن است سرگرداني در هويت سبب گردد که او به بحران هويت کشيده شود . در اين شرايط ، جوان بايد رنگ خدايي گيرد تا هويتش خدايي گردد ، دين همان " رنگ خدا " است ، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
" مقصود از رنگ خدايي همان دين اسلام است."
دين به انگيزه جوان در بنا کردن و آراستن هويت او پاسخ مي دهد ، زيرا آدمي داراي عطشي است که فقط با پيمودن راه خدا فرو مي نشيند.
از اين رو امام صادق عليه السلام ، يادگيري بايد ها و نبايدها و انديشه هاي سبز دين را از ويژگيهاي دوران جواني مي داند.
امام نسبت به آن دسته از جواناني که علم دين نمي دانند و در پي آن نمي روند ، رنجيده خاطر مي گردد.
جوانان و يافتن دوست
دوست خوب يکي از سرمايه هاي بزرگ زندگي و از عوامل خوشبختي آدمي است. رفيق شايسته براي جوان جايگاه خاص خود را دارد و اهميت آن به گونه اي است که درشکل دهي شخصيت او نقش بزرگي ايفا مي نمايد.
امام دوستان را سه نوع مي داند:
1. کسي که مانند غذا به آن نياز است که آن " رفيق عاقل" است.
2. کسي که وجود او براي انسان به منزله بيماري مزاحم و رنج آور است که آن " رفيق احمق" است.
3. کسي که وجودش به منزله داروي شفا بخش است که آن " رفيق روشن بين و اهل خرد" است.
و نيز رفاقت ، حدودي دارد ، کسي که تمام آن حدود را دارا نيست ، کامل نيست و آن کس که داراي هيچ يک از آن حدود نيست ، اساساً دوست نيست:
1- ظاهر و باطن رفيق، نسبت به تو يکسان باشد.
2- زيبايي و آبروي تو را جمال خود ببيند و نازيبايي تو را نازيبايي خود بداند.
3- دست يافتن به مال يا رسيدن به مقام، روش دوستانه او را نسبت به تو تغيير ندهد.
4- در زمينه رفاقت ، از آنچه در اختيار دارد، نسبت به تو مضايقه ننمايد.
5- تورا در مواقع گرفتاري و مصيبت ، ترک نگويد.
جوانان و آموزش
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
دوست ندارم يکي از شما جوانان را ببينم ، مگر در يکي از دو حال : يا دانا (عالم) يا در حال يادگيري و دانش اندوزي.
جوانان و قرآن
امام مي فرمايد : جوان مومني که به قرائت قرآن بپردازد ، قرآن با گوشت و خونش در مي آميزد.
گزیدهای از احادیث اخلاقی امام صادق علیه السلام
غیبت كردن بر هر مسلمانی حرام است و غیبت گناهی است كه مانند آتشی كه هیزم را میسوزاند كارهای ثواب و خیر را از میان میبرد.10
▪ ریشههای غیبت ده چیز است:
۱. فرو نشاندن خشم و غضب
۲. كمك و یاری مردم (همرنگ جماعت شدن)
۳.قبول چیزی بدون تحقیق
۴. تهمت و افترا زدن
۵.بدگمانی و سوء ظن
۶. رشك و حسد بردن
۷.مسخره كردن و استهزاء
۸. شگفتی و تعجب
۹. آزردگی و رنجیدگی خاطر
۱۰.خودنمایی و آراسته نشان دادن خود.11
***
***
***
***
***
***
***
***
كتابشناسی امام صادق عليه السلام
1. اصحاب امام صادق
علی محدث زاده (1340ـ 1396ق), تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون مسجد جامع تهران, 1373, وزیری, 512ص.
2. امام صادق
عبدالمنتظر قدوسیان, تهران, 1353, رقعی, 53ص.
3. امام صادق
[حسن سعید (1337ـ 1416ق)], تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون 1351,جیبی, 16ص.
4. امام صادق مؤسس مذهب جعفری
گروه نویسندگان, تهران, كتابخانه دوشیزگان اسلامی, 1351, رقعی, 30ص.
5. امام صادق یا قهرمان علم
احمد خدایی, مرودشت, انتشارات ولی عصر, 1350, رقعی, 25ص.
6 . امام صادق و مذاهب چهارگانه
شیخ اسد حیدر (م1408ق), ترجمه حسن یوسفی اشكوری, تهران, شركت سهامی انتشار, 1369ش, وزیری, 455 ص(ج1).
7. امام صادق یك شخصیت تاریخی
حسین قاضی, تهران, 1359, 432ص.
8. امام جعفر صادق رئیس مذهب شیعه
عبدالامیر فولادزاده, تهران, انتشارات اعلمی, 1359, وزیری, 36ص (مصور, ویژه كودكان).
9. امام جعفر صادق پیشوا و رئیس مذهب
عبدالرحیم عقیقی بخشایشی, قم, انتشارات نسل جوان, 1361, جیبی, 319ص.
10. امام جعفر صادق
سید كاظم ارفع, تهران, مؤسسه انتشاراتی فیض كاشانی, 1370, رقعی, 89ص (از سری سیره عملی اهلبیت).
11. امام جعفر صادق
گروه نویسندگان مؤسسة البلاغ, ترجمه واحد تدوین و ترجمه, تهران, سازمان تبلیغات اسلامی, 1366, جیبی, 67ص (از سری سرچشمههای نور).
12. بحر اللئالی (زندگانی حضرت صادق )
میرزا علی اكبر نواب شیرازی, چاپ سوم, شیراز, 1381ق, وزیری, 520ص.
13. پیشوای ششم امام جعفر صادق
گروه نویسندگان, چاپ مكرر, قم, مؤسسه در راه حق, 1369, رقعی, 78ص (این كتاب به عربی و اردو ترجمه شده است).
14. پیشوای صادق
آیت اللّه سید علی خامنه ای, چاپ دوم, تهران, انتشارات سید جمال, 1361.
15. تاریخ عصر جعفری, (پیرامون زندگی امام صادق )
ابوالقاسم سحاب (1304 ـ 1376ق), تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1374ق, 2ج.
16. ترجمه جلد یازدهم بحار الانوار (قسم دوم) (زنـدگـانی امام صـادق )
علامه مولا محمد باقر مجلسی (1037ـ1110ق), ترجمه موسی خسروی, تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1355ش/1396ق, وزیری, 300ص.
17. حضرت صادق
فضل اللّه كمپانی (م1414ق), تهران, دارالكتب الاسلامیه, 1351, وزیری, 271ص.
18. حقایق علمی در اسلام (از فرمایشات حضرت امام جعفر صادق)
[؟], دورود, شركت سهامی سیمان فارس و خوزستان, 1353, جیبی, 24ص.
19. حكمت صادق (سخنان امام جعفر صادق)
سید محمد باقر برقعی, تهران, كتابفروشی معرفت, 1331.
20. حیاة الصادق یا زندگانی جعفر بن محمد
شیخ محمد محدث خراسانی, مشهد,1379ق, وزیری, 280ص.
21. خورشید نمیمیرد (داستان زندگی امام صادق )
رضا شیرازی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات پیام آزادی, 1376ش1418/ق, رقعی, 136ص (مصوّر, ویژه نوجوانان).
22. داستانهایی از امام جعفر صادق
سید عبدالرسول مجیدی, قم, كانون نشر اندیشههای اسلامی, 1370ش/1412ق, رقعی, 160ص.
23. در پیشگاه امام صادق
سید محمد صحفی, دورود, شركت سیمان فارسیت, 1356, جیبی, 176ص (بخشی از این كتاب اقتباس از مغز متفكر جهان شیعه است).
24. درسهایی از مكتب امام صادق
سید محمد تقی حكیم, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, 1369, رقعی, 216ص.
25. زندگانی حضرت امام جعفر صادق
حسین عماد زاده (1325 ـ 1410ق), تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1339, وزیری, 2ج,504«492ص.
26. زندگانی جعفر بن محمد الامام الصادق
عبدالعزیز سیّد الاهل, ترجمه حسین وجدانی, تهران, انتشارات محمدی, 1336, رقعی, 216ص.
27. زندگی و سیمای امام جعفر صادق
سید محمد تقی مدرسی, ترجمه محمد صادق شریعت, تهران, مؤسسه انصارالحسین 1370, وزیری, 70ص.
28. شخصیت حضرت صادق
احمد مغنیه, ترجمه سید جعفر غضبان, چاپ سوّم, تهران, انتشارات اردیبهشت, 1360, رقعی, 223ص.
29. شرح زندگانی و سخنان ششمین امام شیعیان, جعفر بن محمد الصادق
تهیه و تدوین: علی پناه, تهران, انتشارات فروغی, 1358, رقعی, 208ص.
30. شیوه خداشناسی از دیدگاه امام صادق
تهران, واحد فرهنگی بنیاد شهید, 1361, رقعی, 67ص.
31. صادق آل محمد
محمود منشی, چاپ دوم, تهران, انتشارات اشرفی, 1357, وزیری, 377ص.
32. صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق
محمد حسین مظفر (1312ـ 1389ق), ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی, تهران, انتشارات رسالت قلم, 1368, وزیری, 452ص.
33. طبّ الصادق
محمد خلیلی, ترجمه نصیرالدین امیر صادقی تهرانی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات عطایی, 1349, وزیری, 183ص.
34. كتابنامه امام صادق
رضا استادی, تهران, جامعة الامام الصادق, 1403ق, رقعی, 79ص.
35. گنج حقایق (پانصد سخن از امام صادق)
سید ابوالفضل رضوی قمی, تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1378ق, جیبی, 288ص.
36. گوشهای از چهره درخشان امام صادق
گروه نویسندگان, ترجمه محمدرضا انصاری, تهران, انتشارات محمدی, 1357, رقعی, 180ص.
37. مردان پاك از نظر امام جعفر صادق
شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق) ترجمه مصطفی زمانی (1356 ـ 1410ق), قم, انتشارات پیام اسلام, 1358, جیبی, 168ص.
38 . مشعلهای شعله ور (پیام امام صادق به عبداللّه بن جندب)
ترجمه تقی متقی, قم, موسسه دارالحدیث, 1375, رقعی, 41ص.
39. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
احمد سیاح, تهران, انتشارات اسلام, جیبی, 130ص.
40. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
سید مهدی آیت اللهی (دادور), نقاشی, علی مظاهری, تهران, انتشارات جهان آرا, 1368, وزیری, 34ص (مصور, ویژه نوجوانان) (این كتاب به عربی, اردو, تركی, انگلیسی, فرانسه و تاجیكی ترجمه شده است).
41. مغز متفكر جهان شیعه
مركز مطالعات اسلامی استراسبورك, ترجمه و اقتباس: ذبیح اللّه منصوری (م 1410ق), چاپ ششم, تهران, انتشارات جاویدان, 1359ش1400/ق, وزیری, 476ص.
42. مفاهیم انسانی از دیدگاه امام صادق
شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق), ترجمه محمد رسول دریایی, تهران, انتشارات اسلامی, 1358, رقعی, 174ص.
43. منهج الیقین (شرح وصیت امام صادق )
سید علأ الدین محمد حسینی گلستانه اصفهانی (م 1110ق), بمبئی, 1313ق.
الذریعه, ج23, ص200.
44. نامه امام جعفر صادق (به عامل اهواز: عبداللّه نجاشی)
ترجمه م.ع, دزفول, كتابفروشی تدین, جیبی, 43ص.
45. نامه حضرت صادق به استاندار اهواز
علیرضا مدرس غروی, چاپ دوم, مشهد, 1352, رقعی, 199ص.
46. نگاهی برزندگی امام صادق
محمد محمدی اشتهاردی, تهران, نشر مطهر, 1374, رقعی, 144ص.
47. نور درخشان (پیرامون زندگانی حضرت صادق )
شیخ قوام الدین محمد وشنوی قمی (م1418ق) ترجمه و اضافات: اسماعیل نوروزی, قم, چاپخانه مهر,
1357ش1398/ق, رقعی, 184ص.
48. وصایای جعفر بن محمد الصادق
بمبئی, 1303ق, 268ص. الذریعه, ج25, ص97.
ب) كتابهای خطی فارسی
1. ترجمه (عوالم العلوم): زندگی امام صادق
ملاعبداللّه بن نوراللّه بحرانی اصفهانی, ترجمه سید احمد بن محمد حسینی اردكانی (1175ـ بعد 1242ق).
2. حدایق الجنان (در تاریخ امام جعفر صادق )
محمد حسن بن محمد ابراهیم . رك: نسخههای خطی فارسی, ص4452.
3. زندگانی امام صادق
شیخ ولی اللّه بابلی (1297ـ 1374ق).
الذریعه, ج12, ص54.
4. اللآلی السنیة و الصحیفة الجعفریه
جمع و تألیف و ترجمه: شیخ محمد حسین شریعتمدار تبریزی (م1320ق) (نسخه خطی آن در 222 ورقه, در كتابخانه آیت اللّه مرعشی به ش5223 موجود است). فهرست كتابخانه مرعشی, ج14, ص22.
5. مختصری از زندگانی حضرت صادق
سید محمد رادمنش, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1332, 79ص.
6. منتخب رساله امام جعفر صادق (در چهل فصل و شامل مطالب عرفانی)
حمید غریب (نسخه خطی آن در 28صفحه در یكی از كتابخانههای مصر موجود است).
7. نظریات امام جعفر صادق در تعلیم و تربیت
محمد شریفی تهرانی, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1314.
پي نوشت :
1- مراجعه به كتاب مغز متفكر جهان شيعه و بررسى اجمالى صفحات آن اين ادعا را بوضوح تمام ثابت مىكند. متأسفانه از اين كتاب به عنوان كتابى خوب جهت شناخت امام صادق (علیه السلام) نام برده مىشود و تاكنون چندين بار چاپ شده است؛ اما ما در حسن نيست گردآورندگان آن و اصولاً در صلاحيت مركز مطالعات اسلامى استراسبورگ حرفها داريم. «مترجم».
2- مالك بن انس مدنى پايهگذار نخستين مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است كه به مذهب مالكى معروف مىباشد و بيشتر اهل حجاز بر اين مذهبند. او از جمله شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) مىباشد.
3- شيخ جليل القدر و صاحب تصنيفات گرانبهائى بالغ بر 300 جلد. او در سال 352 ق. وارد بغداد شد و بزرگان شيعه از خرمن دانش او توشهها گرفتند و روايتها شنيدند. او در رى بدرود حيات گفته است.
4- نعمان بن ثابت مشهور به ابوحنيفه مؤسس دومين مذهب از مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت است. او در جلسات درسى امام صادق (علیه السلام) حاضر مىشده و دو سال تمام در نزد امام براى تعلم زانو زده و اين جمله از اوست كه گفته است: »لولا السنتان لهلك النعمان».
5- نگاه كنيد به مناقب، ج 4، ص 255 و 275 ؛ كشف الغمه، ج 2، ص 421؛ اثبات الوصيه مسعودى؛ خرائج و جرائج و اصول كافى، ج 1، ص 475.
6- فاطر /32.
7- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 383، چاپ بيروت.
8- مناقب، ج 4، ص 250.
9- الامام الصادق وابوزهره، ص 224.
10- مستدرك الوسائل، ج ۹، ص ۱۱۷ .
11- مرآهٔ العقول ج ۱۰ ص ۴۱۴/ بحار الانوار ج ۷۵ ص ۲۵۷ .
12- مرآهٔ العقول، ج ۱۰ ص ۴۳۱ .
13- اصول كافی، ج ۲، ص ۴۵۵.
14- تحف العقول، ص ۳۵۸ .
15- تحف العقول، ص ۳۶۰ .
16- تحف العقول، ص ۳۶۶ .
17- تحف العقول، ص ۳۶۲ .
18- تحف العقول، ص ۲۶۳ .
19- تحف العقول ص ۲۶۳
منابع:
صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (علیه السلام)، محمد حسين مظفر
كتابنامه ائمه اطهار (علیهم السلام)، ناصر الدين انصاري قمي
www.imam-sadiq.net
www.hawzah.net
www.aftab.ir