دانشگاه بزرگ جعفری
هر یك از این شاگردان شخصیتهای بزرگ علمی و چهرههای درخشانی بودند كه خدمات بزرگی انجام دادند. گروهی از آنان دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سی و یك جلد كتاب[2] نوشته و «جابر بن حیان» نیز بیش از دویست جلد[3] در زمینه علوم گوناگون بخصوص رشتههای عقلی و طبیعی و شیمی (كه آن روز كیمیا نامیده میشد) تصنیف كرده بود كه به همین خاطر، به عنوان پدر علم شیمی مشهور شده است. كتابهای جابر بن حیان به زبانهای گوناگون اروپایی در قرون وسطی ترجمه گردید و نویسندگا تاریخ علوم همگی از او به عظمت یاد میكنند.
رساله توحید مفضل
مفضل خود در مقدمه رساله میگوید: روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم و در عظمت پیامبر و آنچه خداوند از شرف و فضیلت و ... به آن حضرت عطا كرده میاندیشیدم. در این فكر بودم كه ناگاه «ابن ابی العوجأ»، كه یكی از زندیقان آن زمان بود، وارد شد و در جایی كه من سخن او را میشنیدم نشست. پس از آن یكی از دوستانش نیز رسید و نزدیك او نشست. این دو، مطالبی درباره پیامبر اسلام بیان داشتند... آنگاه ابن ابی العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حیران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلی كه محمد آورده است سخن بگو. در این هنگام سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رساندند كه جهان را خالق و مدبری نیست، بلكه همه چیز خود بخود از طبیعت پدید آمده است و پیوسته چنین بوده و چنین خواهد بود.
مفضل میگوید: چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری كنم و گفتم: ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگار را كه تو را به نیكوترین تركیب آفریده، و از حالات گوناگون گذارنده و به این حد رسانده است، انكار كردی! اگر در خود اندیشه كنی و به درك خود رجوع نمایی، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهی یافت و خواهی دید كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است.
ابن ابی العوجأ گفت: «ای مرد، اگر تو از متكلمانی (= كسانی كه از مباحث اعتقادی آگاهی داشتند و در بحث و جدل ورزیده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگویم، اگر ما را محكوم ساختی ما از تو پیروی میكنیم ؛ و اگر از آنان نیستی سخن گفتن با تو سودی ندارد؛ و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی، او خود با ما چنین سخن نمیگوید و این گونه با ما مناظره نمیكند. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی بارها شنیده ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است، او آرام و بردبار و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمیشود، سخنان و دلائل ما را میشنود تا آنكه هر چه در دل داریم بر زبان میآوریم، گمان میكنیم بر او پیروز شدهایم، آنگاه با كمترین سخن دلائل ما را باطل میسازد و با كوتاهترین كلام، حجت را بر ما تمام میكند چنانكه نمیتوانیم پاسخ دهیم، اینك اگر تو از پیروان او هستی، چنانكه شایسته اوست، با ما سخن بگو».
من اندوهناك از مسجد بیرون آمدم و در حالی كه در باب ابتلای اسلام و مسلمانان به كفر این ملحدان و شبهات آنان در انكار آفریدگار فكر میكردم، به حضور سرورم امام صادق - علیه السلام - رسیدم. امام چون مرا افسرده و اندوهیگین یافت، پرسید: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهریان را به عرض امام رساندم، امام فرمودند: «برای تو از حكمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهار پایان و گیاهان و درختان میوه دار و بی میوه و گیاهان خوردنی و غیر خوردنی بیان خواهم كرد، چنانكه عبرت گیرندگان از آن عبرت گیرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حیرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بیا...».
به دنبال این بیان امام، مفضل چهار روز پیاپی به محضر امام رسید. امام بیاناتی پیرامون آفرینش انسان از آغاز خلقت و نیروهای ظاهری و باطنی و صفات فطری وی و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرینش انواع حیوانات و نیز آفرینش آسمان و زمین و... و فلسفه آفات و مباحث دیگر ایراد فرمود و مفضل نوشت.[4]
رساله توحید مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسی و برخی دیگر از دانشمندان معاصر به فارسی ترجمه شده است.
وسعت دانشگاه امام صادق - علیه السلام -
شاگردان دانشگاه امام صادق - علیه السلام - منحصر به شیعیان نبود، بلكه از پیروان سنت و جماعت نیز از مكتب آن حضرت برخوردار میشدند. پیشوایان مشهور اهل سنت، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام بودهاند.
در راس این پیشوایان، «ابوحنیفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او این دو سال را پایه علوم و دانش خود معرفی میكند و میگوید:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود، «نعمان» هلاك میشد.[5]
شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اینها و نیز از قبائل گوناگون مانند: بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنی ضبه، قریش بویژه بنی حارث بن عبدالمطلب و بنی الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت میپیوستند.[6]
در وسعت دانشگاه امام همین قدر بس كه «حسن بن علی بن زیاد وشأ» كه از شاگردان امام رضا - علیه السلام - و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق - علیه السلام - زندگی میكرده)، میگفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده كردم كه همگی از جعفر بن محمد حدیث نقل میكردند.[7]
به گفته «ابن حجر عسقلانی» فقها و محدثانی همچون شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، مالك، ابن جریح، ابوحنیفه، پسروی موسی، و هیب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه دیگر، از آن حضرت حدیث نقل كردهاند.[8]
«یافعی» مینویسد: او سخنان نفیسی در علم توحید و رشتههای دیگر دارد. شاگرد او «جابرین حیان»، كتابی شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تألیف كرد.[9] امام صادق - علیه السلام - هر یك از شاگردان خود را در رشتهای كه با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم مینمود و در نتیجه، هر كدام از آنها در یك یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر، علم كلام، و امثال اینها تخصص پیدا میكردند.
گاهی امام، دانشمندانی را كه برای بحث و مناظره مراجعه میكردند، راهنمایی میكرد تا با یكی از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند.
«هشام بن سالم» میگوید: روزی با گروهی از یاران امام صادق - علیه السلام - در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یك نفر مرد شامی اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمودند: بنشین. آنگاه پرسید: چه میخواهی؟
مرد شامی گفت: شنیدهام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ میگویید، آمدهام با شما بحث و مناظره بكنم!
امام فرمودند:
- در چه موضوعی؟
شامی گفت:
- درباره كیفیت قرائت قرآن.
امام رو به «حمران» كرده فرمودند:
- حمران جواب این شخص با تو است!
مرد شامی:
- من میخواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!
- اگر حمران را محكوم كردی، مرا محكوم كردهای!
مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد. هر چه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلی از حمران شنید، به طوری كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!
امام فرمودند:
- (حمران را) چگونه دیدی؟
- راستی حمران خیلی زبر دست است، هر چه پرسیدم به نحو شایستهای پاسخ داد!
شامی گفت: میخواهم درباره لغت و ادبیات عرب با شما بحث كنم.
امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمودند: با او مناظره كن. ابان نیز راه هر گونه گریز را به روی او بست و وی را محكوم ساخت.
شامی گفت: میخواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!
امام به «زراره» فرمودند: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!
شامی گفت: میخواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولی نكشید كه شامی از مومن طاق نیز شكست خورد!
به همین ترتیب وقتی كه شامی درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانایی انسان بر انجام یا ترك خیر و شر)، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وی به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامی را محكوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجانانگیز، از خوشحالی خندهای شیرین بر لبان امام نقش بست.[10]
پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبه بصیرتی، ص 271 - حیدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص 69.
[2] . صفائی، سید احمد، هشام بن حكم مدافع حریم ولایت، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 ه.ش، ص 19 - فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ط 1، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1406 ه.ق، ص 229 - طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ط 3، منشورات المكتبه الاسلامیه، ص 284.
[3] . ابن ندیم در كتاب «الفهرست» بیش از دویست و بیست جلد كتاب به جابر نسبت داده است. (الفهرست، قاهره، المكبته التجاریه الكبری، ص 512 - 517.)
[4] . توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، تهران، كتابخانه صدر، ص 7 - 11 و ر.ك به: پیشوای ششم حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - ، موسسه در راه حق، ص 47 - 58.
[5] . حیدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص.70 اسم ابوحنیفه نعمان ثابت بوده است.
[6] . حیدر، اسد، همان كتاب، ص 38.
[7] . نجاشی، فهرست مصنفی الشیعه، تحقیق: سید موسی شبیری زنجانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ص 39 و 40.
[8] . تهذیب التهذیب، ط 1، بیروت، دارالفكر، 1404 ه.ق، ج1، ص 88.
[9] . مرآه الجنان، ج 2، ص 304.
[10] . طوسی، اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال كشی)، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه.ش، ص 275 - 278 - تستری، شیخ محمد تقی، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 3، ص 416.
/خ