شرف و فضيلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجويان از ديدگاههاى مختلف(3)
ه- اهميت و ارزش علم و دانش از نظرگاههاى حكماء و كتب كهن آسمانى
لقمان :
آنگاه كه با گروهى از خدابى خبر مواجه شوى و ببينى كه در مجلسى ، افرادى شركت دارند كه از خدا ياد نمى كنند، بلكه او را بدست فراموشى سپردند، با آنان نشست و برخاست نكن ؛ زيرا اگر خود، از علم و آگاهى برخوردار باشى ، علم تو در طى مجالست با آنها به تو سودى نمى رساند. و اگر جاهل و نادان باشى همنشينى تو با آنها، جهل و بى خبرى و غفلت ترا فزاينده تر مى سازد. علاوه بر اين ممكن است خداوند متعال آنانرا به كيفر جهل و غفلت دچار سازد و اين كيفر، ترا نيز دربرگيرد)) (98) .
توراة :
اى موسى ! حكمت آموز باش و رفتار خويش را بر موازين حكمت منطبق ساز و آنرا به ديگران بياموز تا در اين رهگذر به كرامت من در دنيا و آخرت دست يابى )).
زبور:
درباره مطلب فوق ، اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا خداوند در طبقه بندى اين مراحل ، تقوى و پرهيزكارى را بر ساير مراتب ديگر مقدم داشته است ؟
پاسخ چنان سؤ الى اين است كه تقوى و پرهيزكارى ، با علم و دانش به گونه اى پيوند و همبستگى دارد كه تقواى بدون علم ، قابل تصور و امكان پذير نيست . و چنانكه قبلا نيز يادآور گشتيم خشيت و بيم از خداوند صرفا در سايه علم و دانش امكان پذير است . لذا خداوند در طبقه بندى مراتب سه گانه مذكور، علم و دانش را بر عقل و خرد مقدم نموده است ؛ زيرا هر عالم و دانشمندى ، ناگزير بايد عاقل و خردمند باشد تا به مرحله علم ارتقاء يابد.
انجيل :
مردم ! پوياى علم باشيد و آنرا بياموزيد؛ زيرا علم و دانش اگر فرضا موجبات سعادت و نيكبختى شما را فراهم نياورد باعث تيره روزى و بدبختى شما نمى گردد. اگر علم و دانش ، مقام شما را رفيع نگرداند، سبب پستى و فروهشتگى منزلت شما نمى شود. اگر شما را بى نياز نسازد، تهى دستى را براى شما به ارمغان نمى آورد. اگر به شما سودى نرساند، زيانبخش نخواهد بود.
اين سخن را بر زبان جارى نسازيد: كه مى ترسيم عالم و دانشمند شويم و نتوانيم به مضمون علم و آگاهى خود عملا پاى بند باشيم ؛ بلكه بايد بگوئيد: اميدواريم كه عالم و دانشمند گرديم و طبق آگاهى و علم خود عمل كنيم .
علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برميخيزد، و از او شفاعت و وساطت مى كند، و بصورت قدرتى درميآيد كه با عالم و دانشمند هميارى مى نمايد. بنابراين حقا نبايد خداوند، عالم و دانشمند را در روز قيامت ، فرومايه و ذليل سازد.
اى گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه مى انديشيد؟ آنها مى گويند: فكر و گمان ما درباره پروردگار ما اين است كه ما را مشمول رحمت و آمرزش خويش قرار دهد. خداوند به آنان مى گويد: من هم به انديشه و درخواست و اميد شما عمل كردم ؛ زيرا من حكمت و دانش و استحكام و استوارمندى در تفكر و رفتار را به شما سپردم و هدف من از اين كار، چنين نبود كه بدخواه شما بودم ؛ بلكه نسبت به شما اراده خيرخواهى داشتم . بنابراين - زير سايه لطف و رحمت من - همراه بندگان شايسته من به بوستان بهشت و سراى نيكبختى من درآئيد)).
مقاتل بن سليمان مى گويد: در كتاب ((انجيل )) به اين مطلب برخوردم كه خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) فرمود:
((دانشمندان را گرامى دار و دربزرگداشت آنان دريغ مكن ، و اهميت و ارزش مقام و مرتبت والاى آنانرا بشناس ؛ زيرا من دانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفريدگانم - بجز پيامبران و رسولان خود - مزيت و برترى بخشيدم ، مزيت و برترى آنان بر مخلوقات ، همانند مزيت و برجستگى آفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برترى آخرت بر دنيا، و همچون برترى من بر تمام پديده هاى هستى مى باشد)).
و از سخنان مسيح (عليه السلام ) است كه فرمود:
((اگر كسى به زيور علم و دانش آراسته گردد، و رفتار خود را با موازين علمى خويش منطبق سازد، يعنى به علم خود عمل كند، او همان كسى است كه در ملكوت آسمان ها به عنوان شخصيتى عظيم و شكوهمند و انسانى بزرگ نامبردار بوده و از او به عظمت ياد كنند)).
و - سخن فرزانگان دين و دانش درباره علم و علماء و دانشجويان
ابى ذر غفارى :
ابوذر غفارى مى گويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيديم كه مى فرمود: ((اگر مرگ دانشجوئى - همزمان با تحصيل و دانشجوئى او - در رسد به عنوان شهيد و سرباز جان باخته در راه خدا محسوب مى گردد)).
وهب بن منبه (100) :
سخن عارفان در مزاياى علم :
آثار نيك همنشينى با دانشمندان :
1- به فضيلت و پاداشى - كه (در تعاليم و فرهنگ دانش پرور اسلامى ) براى شاگردان و دانش آموختگان منظور شده است - دست مى يابد.
2- مادامى كه در محضر عالم و دانشمند بسر مى برد از گناهان و معاصى مصونيت دارد (و قهرا از تيررس جرم و نافرمانى خدا بدور است ).
3- و آنگاه كه در جهت پويائى از علم و دانش اندوختن ، از خانه خويش بيرون مى آيد - تا آنگاه كه در سراى عالم و مجلس درس او حاضر شود - مشمول لطف و رحمت الهى است .
4- وقتى كه در ميان حلقه درس و در حضور عالم و دانشمند، جلوس مى كند - نظر به اينكه سايه رحمت الهى ، چنين حلقه اى را زير پوشش خود قرار ميدهد - او را از اين بارش رحمت ، نصيبى خواهد بود.
5 - مادامى كه او به درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامى دهد، همين گوش فرادادن ، به عنوان طاعت او به شمار آمده و در پرونده اعمال او ثبت و ضبط مى گردد.
6- و اگر او عليرغم استماع سخنان استاد، احساس كند كه چيزى از گفتار او را درك نكرده و به خاطر چنين احساسى ، اندوهگين گردد، همين اندوه و تنگدلى ، وسيله اى براى قرب او به پيشگاه خدا مى شود؛ چون خداوند متعال فرموده است :
(( ((انا عندالمنكسرة قلوبهم )) ))
من در دلهائى كه (به خاطر من ) درهم شكسته و فرو ريخته است ، جاى دارم .
7- چنين شخصى با حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند - با وجود اينكه نميتواند از لحاظ دانش اندوزى ، طرفى ببندد - اين حقيقت را در مى يابد كه مسلمانان به عالم و دانشمند دينى ارج مى نهند، و فاسقان و گناهكاران را تحقير و تقبيح مى نمايند. درك اين حقيقت موجب مى شود كه قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روى گردان شده و سرشت و طبيعتش به علم و دانش ، گرايش و آمادگى يافته ، و روحش با علاقه و دلبستگى به علم و معرفت ، آميخته و عجين گردد. به همين جهت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مردم فرمان ميدهد كه با افراد صالح و مردمى كه كاملا آراسته و پيراسته اند مجالست و نشست و برخاست نمايند)).
آثار متفاوت همنشينى با طبقات مختلف :
1- مجالست با اغنياء و دولتمندان ، موجب فزونى دلبستگى به دنيا و ازدياد
گرايش و تمايل عصبى انسان به مسائل دنيوى مى شود.
2- نشست و برخاست با تهى دستان و فقراء، سبب ازدياد رضاى درونى و شكر و سپاس انسان در برابر همان مقدارى از نعمتها مى گردد كه خداوند نصيب او ساخته است .
3- همدمى با پادشاهان ، مايه فزايندگى قساوت و سخت دلى و باعث ازدياد تكبر انسان مى شود.
4- همنشينى با زنان بر مراتب جهل و بى خبرى و هوسرانى آدمى مى افزايد.
5 - مجالست با كودكان و خردسالان موجب فزايندگى جراءت و جسارت انسان نسبت به گناه و باعث تاءخير و مسامحه در توبه و تعويق در بازگشت به خدا مى شود.
6- مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شايسته ، بر گرايش انسان در طاعت از خداوند متعال ، فزونى مى بخشد.
7- رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندان بر علم و آگاهى انسان مى افزايد)) (و فرد از اين رهگذر، اندوخته هاى علمى خود را غنى تر مى سازد(102) ).
هر علم و فنى راه گشاى نيكبختى انسان است :
((خداوند متعال ، هفت چيز را به هفت نفر آموخت :
1- اسماء اعظم (و رمزهاى گشايشگر و نمايانگر حقايق ) را به آدم ابوالبشر (عليه السلام ) تعليم داد.
2- فراست و هوشمندى ژرف بينانه اى به خضر(عليه السلام ) اعطاء كرد.
3- تعبير رؤ يا و خواب گزارى را به يوسف (عليه السلام ) تعليم داد.
4- فن و هنر زره سازى را به داود (عليه السلام ) آموخت .
5 - زبان مرغان و پرندگان را به سليمان (عليه السلام ) تعليم داد.
6- عيساى مسيح (عليه السلام ) را به توراة و انجيل آشنا و آگاه ساخت .
قرآن كريم در اين باره مى گويد:
(( ((و يعلمه الكتاب و الحكمة والتوراة و الانجيل (103) )) ))
خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) كتاب و حكمت و توراة و انجيل را تعليم ميدهد.
7- به (خاتم الانبياء) محمد (صلى الله عليه و آله ) شريعت و قوانين الهى و آئين يگانه پرستى را آموخت )). و منظور از تعليم كتاب و حكمت به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) (كه در آيات قرآنى به چشم ميخورد) همين آگاهيهاى مربوط به قوانين الهى و آئين يكتاپرستى است .
نتيجه :
ب - هوشمندى و فراست و ژرف بينى خضر (عليه السلام ) موجب شد كه موسى و يوشع (عليهماالسلام ) همچون شاگردان مكتب او گردند، و سرانجام موسى را ناگزير كند كه در برابر او سخت فروتنى نمايد؛ چنانكه اين حقيقت از لابلاى آيات مربوط به داستان موسى و خضر(عليهماالسلام )، استفاده مى شود.
ج - علم به تعبير رؤ يا و خواب گزارى يوسف (عليه السلام ) زمينه اى براى او فراهم ساخت كه خاندانى آبرومند تشكيل دهد، و رياست مملكت و كشورى را بدست گرفته و به گونه اى تمكن يابد كه به عنوان فرد شاخص و برگزيده اى در ميان خاندان يعقوب و تمام خاندان بشرى بدرخشد.
د - مهارت و كارآئى فنى داود (عليه السلام ) در امر زره سازى ، موجب رياست و والائى مقام او گشت .
ه- سليمان (عليه السلام ) از رهگذر درك زبان مرغان ، توانست بلقيس را بيابد و بر حكومت او (يعنى حكومت ابرقدرت زمان ) چيره شود.
و - اطلاع عيسى (عليه السلام ) بر حقايق توراة و انجيل ، موجب گشت كه لكه هاى تهمت را از دامن مادر پاكدامن خويش بسترد.
ز - بصيرت و آگاهى حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه و آله ) به راه و رسم زندگانى انسانى و قوانين الهى و آئين يكتاپرستى ، اين افتخار را نصيب او ساخت تا از امت خود در روز قيامت ، شفاعت كند)).
راه بهشت و سعادت جاويد در دست چه كسانى است ؟
1- اگر عالم و دانشمند در دعوى خويش ، راستين باشد، حكمت و دانائى و ژرف انديشى بدو ارزانى مى شود.
2- زاهد و پارسا (در سايه زهد و پارسائى خود) از رفاه و امنيت روحى و آرامش درونى برخوردار مى شود، و در روز قيامت از عذاب دوزخ ايمن است .
3- عابد و نيايشگر درگاه الهى ، از نعمت خوف و بيم از خداوند بهره مند مى گردد.
4- مجاهد و كوشاى در راه خدا (كه همه هم خويش را به راه خدا مى نهد و در اعلاء كلمه حق ، فرسايش ناپذير و نستوه است ) از ستايش و تكريم خدا و خلق برخوردار مى شود)) (و گامهايش در راه حق ، استوارتر مى گردد).
طبقه بندى دانشمندان و تفاوت درجات آنها: علماء، حكماء و كبراء:
يكى از محققان مى گويد: دانشمندان ، سه دسته اند:
الف - كسانى كه خداشناس اند، و در عين حال به احكام و دستورات او آگاهى دقيق ندارند، اينگونه دانشمندان ، بندگانى هستند كه معرفت و بينش الهى بر دلهايشان چيره گشته است . لذا در مشاهده انوار جلال و كبرياء پروردگار، مستغرق اند و براى دانش اندوزى و كسب علم در مورد احكام و دستورات خداوند - جز در مسائل مبتلابه و حداقل احكامى كه ناگزير از فراگرفتن و عمل به آنها هستند - مجال و فرصتى نمى يابند و در آن توفيقى ندارند.
ب - گروهى ديگر از دانشمندان ، به اوامر و احكام الهى وقوف و آگاهى عميق دارند؛ ولى نسبت به خود خداوند، فاقد چنين آگاهى ژرف بينانه اى هستند. اينان همان دانشمندانى هستند كه حلال و حرام و دقائق احكام فقهى را عميقا شناسائى كرده اند؛ لكن در شناخت اسرار الهى گرفتار قصور و نارسائى علمى مى باشند.
ج - سه ديگر، دانشمندانى هستند كه در عين علم و آگاهى ژرف بينانه نسبت به خداوند، واجد بصيرت و بينش فقهى در مورد اوامر الهى هستند. چنين دانشمندانى در مرز مشترك ميان جهان معقولات ، و جهان محسوسات جاى دارند. آنها گاهى از جهت حب الهى و قرب به خداوند، با خود او ماءنوس و دلخوش اند. و گاهى از رهگذر پيوند و ارتباط با محسوسات ، از طريق شفقت و رحمت به بندگان خداوند، با آنها انس و الفتى برقرار مى سازند.
آنگاه كه اينگونه دانشمندان ، حاجت روحى و درونى خود را از طريق پيوند با خدا برآورده ساختند، نظر خويش را سوى خلق خدا معطوف داشته و بدآنها مى پيوندند و آنچنان با بندگان خداوند، اتحاد و همبستگى مى يابند كه بصورت اندامهائى از پيكره آنها درمى آيند كه گوئى خداى را نمى شناسند.
اما آنگاه كه خلق خدا مى برند و در جهت همبستگى با پروردگار خود با وى خلوت مى كنند چنان سرگرم ياد خدا و خدمت به او مى گردند كه گوئيا خلق خدا را نمى شناسند.
آرى ، راه و رسم زندگانى رسولان و فرستادگان خدا و صديقين و افراد راستين ، اين چنين مى باشد (كه ارتباط و پيوند دو جانبه خويش را با خدا و خلق ، همواره پاسدارى نموده و هيچگاه از طريق پيوند با خدا، وابستگى خود را با خلق از دست نمى دهند. چنانكه با برقرارى ارتباط با خلق ، پيوند خويش را از خدا نمى برند).
اين دانشمندان سه گانه را بايد مصداق كلمه هاى ((العلماء)) و ((الحكماء)) و ((الكبراء)) دانست كه در سخن رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به چشم ميخورد آنجا كه ميفرمايد:
(( ((سائل العلماء و خالطالحكماء و جالس الكبراء)) )) : (كنز 10/238)
از دانشمندان بپرسيد، و با حكماء و دانشمندان استوارمند نشست و برخاست كنيد، و با بزرگمردان همنشينى نمائيد.
منظور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از كلمه ((العلماء)) در جمله ((سائل العلماء)) دانشمندانى هستند كه دقيقا اوامر و احكام الهى را شناسائى كرده اند، ولى از تعمق و ژرف بينى درباره خود خداوند بى بهره هستند، و مردم موظفند به هنگام نياز به استفتاء، سؤ الات خود را با آن ها در ميان گذارند (و در شناخت تكاليف شرعى خود به آنان مراجعه كنند).
و مقصود از كلمه ((الحكماء)) در جمله ((خالطالحكماء)) دانشمندانى هستند كه به (اسرار جلال و ملكوت الهى آگاه بوده ، و دقيقا به خود) خداوند، عالم و آشنا هستند، ولى به احكام و اوامر و تكاليف الهى (جز در حد ضرورت شخصى )، علم و آگاهى رسائى ندارند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردم را ماءمور فرمود (تا به منظور وقوف به اسرار ملكوت الهى ) با آنان مخالطت و شدآمد كنند.
اما منظور از كلمه ((الكبراء)) در جمله ((جالس الكبراء)) دانشمندانى هستند كه در هر دو جهت ، معرفت و آگاهى به هم رسانده اند (يعنى هم واقف به اسرار جلال و ملكوت الهى هستند، و هم نسبت به احكام و اوامر الهى از آگاهى عميق و گسترده اى برخوردار مى باشند) و مردم بر طبق فرمان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مكلفند تا با آنان نيز همنشينى كنند و از اين رهگذر به خير و نيكبختى دنيا و آخرت دست يابند.
مشخصات و امتيازات گروههاى سه گانه دانشمندان مذكور:
الف - نشانه علم و دانشمندى كه (در حد گسترده و عميق ) به اوامر و تكاليف الهى آگاهى دارد اين است كه زبانش به ذكر خدا گويا است ؛ ولى قلبا به ياد او نيست . از خلق و توده مردم بيمناك است ؛ ولى نسبت به پروردگار در دل خويش هراسى ندارد. در ظاهر نسبت به مردم ، داراى شرم و حياء است ولى در سر و نهان از خدا شرمى ندارد.
ب - نشانه عالم و حكيمى كه (به اسرار ملكوت الهى واقف است ) و به خود خداوند، عالم و آگاه مى باشد اين است كه از ژرفاى درون به ياد خدا بوده و از او خائف و شرمگين است . ذكر او ذكر درونى و باطنى است نه ذكر زبانى . خوفى كه در دل دارد با آميزه رجاء و اميد تواءم است ، و بيم و هراس او، بيم معصيت و گناه نيست . شرم و حياء او به باطن و قلب او نفوذ كرده است و صرفا شرم و حياء ظاهرى و برون سازى نيست ، يعنى شرم خويش را آشكار ننموده و بدان تظاهر نمى كند.
ج - مشخصات عالم و دانشمند كبير - كه هم عالم و آگاه به اوامر الهى ، و هم واقف به اسرار ملكوت پروردگار مى باشد - اين است كه داراى شش امتياز مى باشد: سه امتياز ويژه دسته اول ، يعنى علماء كه فقط در اوامر و احكام الهى داراى بينش عميق هستند. به عبارت ديگر: كبراء، واجد سه خصلت علماء مى باشند كه عبارتند از اينكه : 1- با زبان به ياد خدا هستند 2- از خلق بيمناكند 3- نسبت به مردم داراى شرم و حياء مى باشند.
علاوه بر اينكه اين دسته سوم داراى سه امتياز ويژه ديگرى نيز مى باشند:
1- در مرز مشترك ميان جهان غيب و شهود جاى دارند.
2- چنين دانشمندانى ، معلمان و رهبران علمى مسلمين و جامعه پيرو قرآن اند.
3- دو فرقه اول و دوم يعنى (علماء و حكماء) به گروه سوم يعنى كبراء نيازمندند، ولى گروه سوم به هيچوجه به دو فرقه اول و دوم نيازى ندارند.
فرقه اخير (كه ((كبراء)) و بزرگان نام دارند) علاوه بر آنكه اصحاب معرفت و بينش عميق نسبت به اسرار جلال و ملكوت الهى مى باشند و اوامر و تكاليف الهى را نيز دقيقا شناسائى كرده اند - همانند خورشيد تابناكى هستند كه نه فزونى مى يابد و نه كاهش مى پذيرد.
و فرقه دوم يعنى حكماء - كه صرفا اصحاب معرفت الهى هستند - همانند ماه مى باشند كه گاهى به صورت بدر، تام و كامل . و گاهى به صورت هلال ، زياده و نقصان پذير است .
اما فرقه اول يعنى علماء - كه اهتمام و عنايت خود را در شناخت عميق اوامر و تكاليف الهى ، محدود مى سازند - همانند چراغ فروزانى هستند كه خود را مى سوزانند و به ديگران روشنائى مى بخشند.
ز - رهنمودهاى عقل و خرد در فضيلت علم و علماء
1- با طبقه بندى معقولات ، اهميت و ارزش علم و علماء روشن مى گردد:
آنچه در ظرف عقل و ذهن انسان مى گنجد - كه ما آن را ((معقولات )) مى ناميم - به دو بخش تقسيم مى گردد: موجود و معدوم .
هر عقل سليمى گواهى و تاءييد مى كند كه (در سلسله ممكنات )، موجود بر معدوم ، شرف و برترى دارد و بلكه اساسا معدوم ، فاقد هرگونه شرف و اعتبار است .
همه موجودات و پديده هاى هستى نيز به دو دسته تقسيم مى شوند:
1- جمادات (كه فاقد هرگونه جنبه هاى حياتى هستند).
2- نامى (كه به نوعى از حيات و زندگى برخوردارند. مانند همه موجوداتى كه رشد و نمو مى نمايند).
موجودات نامى - كه از لحاظ حجم ، متوقف نمى مانند و همواره در حال رشد و نمو بسر مى برند) - بر جمادات (كه هميشه در حال توقف بسر مى برند و فاقد رشد و نمواند) برترى دارند.
موجودات نامى به دو قسم : حساس و غيرحساس تقسيم مى شوند (به عبارت ديگر: بخشى از موجودات نامى داراى حس مى باشند، و بخشى ديگر فاقد حس هستند). و بدون ترديد موجودات حساس (امثال انسان و حيوان ) بر موجودات غيرحساس (امثال نباتات و جمادات ) شرف و برترى دارند.
موجودات حساس نيز به دو بخش : عاقل (انسان و امثال آن ) و غيرعاقل (يعنى حيوان گنگ و جانور) تقسيم مى گردند. و بدون شك موجودات عاقل بر موجودات غيرعاقل فضيلت دارند.
موجودات عاقل نيز به دو قسم : عالم و دانا، و جاهل و نادان تقسيم مى گردند. بدون هيچگونه شبهه و ترديد، عالم و دانا، برتر از جاهل و نادان مى باشد.
بنابراين با توجه به طبقه بندى معقولات به اين نتيجه قطعى مى رسيم كه عالم و دانشمند، شريفترين و والاترين معقولات و پديده هاى هستى است . و اين نتيجه را بايد يكى از بديهيات تلقى نمود (كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه ندارد).
2- رده بندى اموريكه در زندگانى با آنها سر و كار داريم ما را به فضيلت علم و علماء، رهنمون است :
امورى كه در زندگانى خود با آنها سر و كار داريم به چهار بخش تقسيم مى شود:
1- امورى كه عقل و خرد انسان ، آنرا مى پسندد ولى مطابق دلخواه و شهوات و تمايلات نفسانى نيست .
2- امورى كه با تمايلات و دلخواه انسان هماهنگى دارد؛ ولى عقل و خرد آدمى آنرا تاءييد نمى كند.
3- امورى كه هم مطابق دلخواه آدمى است ، و هم عقل و خرد انسان بر آن صحه مى گذارد.
4- امورى كه نه عقل آن را مى پسندد و نه با دلخواه آدمى هماهنگى دارد.
الف - نمونه بخش اول ، امراض و بيماريها و حالاتى است كه انسان با نارضايتى با آنها مواجه مى شود. و به خاطر دنيا و دلبستگى به آن ، آدمى از چنين عوارضى بيزار است .
ب - تمام معاصى و گناهان ، نمودار بارزى براى بخش دوم مى باشد (كه با تمايلات انسان هماهنگى دارد ولى خرد انسان ، آنرا تاءييد نمى كند).
ج - علم و دانش را ميتوان به عنوان نمونه بخش سوم دانست (كه عقل و خواهش دل - هر دو - آنرا مى پسندند).
د - جهل و نادانى ، بهترين مثال و نمونه براى بخش چهارم است (كه عقل و خواهش دل از آن بيزارند).
عليهذا مقام و منزلت علم و دانش در كنار جهل و نادانى ، به منزله بهشت در كنار دوزخ است . و همانگونه كه عقل و دل و خرد و شهوت انسان ، آتش دوزخ را نمى پسندند، نبايد به جهل و نادانى رضايت دهند. و همانطور كه عقل و خواسته دل انسان ، بهشت و نيكبختى جاويد را خواهان است بدينسان بايد پوياى علم باشند.
اگر كسى علم و دانش را پسند كرده و به آن دلبستگى يابد قطعا به بهشتى درآمده است كه دنيا در اختيار او قرار داده ، و اين بهشت را در دسترس او آماده ساخته است .
ولى اگر كسى جهل و نادانى خويش را تاءييد كند و به آن تن در دهد، در حقيقت به آتش دوزخى تن در داده است (كه بايد در دنيا نيز زندگى خود را در ميان لهيب شكنجه آور آن سپرى كند)، آتشى كه حاضر و در دسترس او است (و خرمن دنيا و آخرت او را نيز مى سوزانند).
اگر كسى (از ميان تمام مزاياى حيات و زندگانى دنيا) علم و دانش را برگزيند، به او پس از مرگ مى گويند: تو در دنيا به اقامت و زندگانى در بهشت خو گرفته و با آن ماءنوس بودى ؛ پس هم اكنون نيز به بهشت درآى (و شيوه و عادت خود را پيوسته دار).
و به ديگرى (يعنى جاهل و نادان - كه بجز علم و دانش - به همه مزاياى ديگر زندگانى ، روى آورده بود پس از مرگش ) مى گويند: تو در دنيا با آتش دوزخ جهل ، دمخور و معتاد بودى ، پس هم اكنون نيز به آتش دوزخ درآى .
دليل بر اينكه علم و دانش به منزله بهشت ، و جهل و نادانى همچون آتش دوزخ مى باشد اين است كه كمال لذت و كامجوئى انسان را بايد در درك و نيل او به امور مجهول و مسائل نهانى جستجو كرد (يعنى انسان داراى حس كنجكاوى است و ميخواهد از اسرار و رموز مسائل نهانى و نايافته جهان سردرآورد و آنها را بيابد و از اين امر لذت مى برد). و شكنجه شديد و كمال رنج و درد انسان ، عبارت از فراق و جدائى و دورى از مطلوب و محبوب او است .
علت اينكه جراحت و زخمهاى بدنى ، شكنجه آور و دردناك مى باشد اين است كه اين زخم ، بخشى از اندام را از بخش ديگرى كه محبوب آنست و با آن وابستگى دارد جدا نموده و از هم دور مى سازد، اجزائى كه اجتماع آنها محبوب است و در نتيجه ، آدمى احساس درد مى نمايد؛ چون اجزاء اندام بدن ، آن اجتماع و همبستگى محبوب و مطلوب را از دست مى دهد.
درد و شكنجه اى كه آتش به طور عموم و يا آتش جهنم در اندام آدمى ايجاد مى كند به مراتب سخت تر و گرانتر از درد و رنجى است كه از جراحت و زخم پديد مى آيد؛ زيرا جراحت و زخم از آن جهت شكنجه آور است كه ميان جزء معينى از اندام و جزء معين و محدود ديگرى جدائى ايجاد مى كند (و در نتيجه ، ميان اجزاء محدودى از بدن ، ناهماهنگى و گسستگى و دورى بوجود مى آيد و انسان ، احساس درد مى نمايد)؛ ولى آتش دوزخ در تمام اجزاء بدن رسوخ و نفوذ مى نمايد، و مآلا تمام بخشى از اجزاء و اندام انسان نسبت به مجموع بخش ديگر از هم پاشيده شده و دستخوش تفرق و تجزيه مى گردند.
(پس بنابراين ، رنج و شكنجه ناشى از آن ، بى اندازه سهمگين و فرساينده خواهد بود. (( اعاذنا الله تعالى بفضله من عذاب النيران )) ).
با توجه به مقدمات مذكور، بايد چنين بينديشيم كه هر اندازه ، درك و فهم ما درباره حقايق ، عميق تر و ژرف تر و استوارتر باشد، و نيز موجودى كه حقايق را بدينگونه درك مى كند، شريفترين و كامل ترين موجودات باشد، و همچنين مدركات و موضوعات مورد شناسائى او نيز پاكيزه ترين و مقدس ترين موجودات باشند، قطعا لذت ناشى از درك چنين حقيقتى ، والاترين و شريفترين لذات خواهد بود.
شكى نيست ، نيروئى كه انسان به وسيله آن ، لذت را درك و احساس مى نمايد، و به عبارت ديگر: كانون لذت آدمى ، عبارت از روح و جان او است . روح و جان آدمى ، خود شريفتر و والاتر از بدن انسان مى باشد؛ (چون موجودى لطيف و پاكيزه و در عين حال فناناپذير است ؛ بر خلاف بدن كه موجودى آلوده و ناپايدار مى باشد). مسلما ادراكات عقلى و دريافتهاى روحى ، عميقا در انسان اثر مى گذارد. و همين ادراكات روحى ، شريفترين حالات در اوضاع و شرايط زندگانى انسان ، محسوب مى گردد.
بدون ترديد، انسان در ادراكات عقلى و روحى با موضوعاتى آشنا مى شود كه شريفترين وجود و پديده هاى هستى هستند و آنها عبارتند از: خداى پروردگار جهان ، و همه پديده هاى آفرينش اعم از فرشتگان و امثال آنها، و نيز شناخت تكاليف و وظائف انسانى (در سايه راهبريهاى آسمانى ).
واقعا چه موضوعاتى را سراغ داريم كه (مورد شناسائى عقل انسان قرار گيرد و در عين حال ) از چنين موضوعاتى از لحاظ شرف و منزلت ، والاتر و ارجمندتر باشد؟
(تمام مطالبى كه درباره شرف و فضيلت علم و علماء و متعلمان از ديدگاههاى مختلف - در تحت عنوان ((مقدمه )) - مورد بحث قرار گرفت ، ما را به اين حقيقت مسلم و قطعى واقف مى سازد) كه عقل و نقل ، (و دين و خرد، و وحى و حكمت )، شرف و فضيلت علم و دانش و والائى و منزلت و عظمت و شكوه ماهيت و حقيقت بينش و گرانمايگى ذات علم و معرفت را، تاءييد و گواهى مى كنند.
در بيان ارزش و اهميت مقام علم و دانش و عظمت مقام معلمين و متعلمين به همين مقدمه اكتفاء مى كنيم (و از اين پس به بحث و تحقيق درباره آداب و وظائفى آغاز مى نمائيم كه بايد استاد و شاگرد در مسير تعليم و تعلم با آن ها آشنا شده و خويشتن را عملا پاى بند چنين آداب و آئين ها بدانند تا در رسيدن به هدف هاى عالى علمى ، كاملا پيروز و كامياب گردند).
پينوشتها:
98-بحارالانوار 1/201، به نقل از علل الشرايع .
99-در تذكرة السامع ص 12 و 13 متن سخن با اضافاتى چنين آمده است : (( عن ابى ذر و ابى هريرة قالا: باب من العلم نتعلمه احب الينا من الف ركعة تطوعا، و باب من العلم تعلمه - عمل به او لم يعمل - احب الينا من مائة ركعة تطوعا.))
100-وى را دانشمندى از اهل يمن بوده است (م 114 ه ق ) رك : تذكرة الحفاظ 1/95.
101-اين سخن تا اينجا در تذكرة السامع ، ص 10 و 11 آمده است .
102-مرحوم شهيد ثانى (رضوان الله عليه ) مى نويسد: (( ((من جلس مع ثمانية اصناف ، زاده الله ثمانية اشياء...)) )) ؛ ولى اصنافى كه ياد كرده است به بيش از هفت صنف نميرسد؟
103-سوره آل عمران ، آيه 48.