غیبت امام زمان در سینما
نويسنده:دكتر محمد مددپور
نميدانم چرا برخي به اين نظر رسيدهاند، تو گويي جهان مشحون از اسم اعظم بقيهالله است و هنر سينماي كنوني از آن محروم؟! آيا انتظار آن است كه در اين عصر عسرت و غيبت، و به تعبير هندوها عصر «كالييوگا» يا «خال و ابر سياه»، فيلمي با موضوع انتظار و امام زمان ساخته شود؟ مگر دربارهي ديگر ائمه در روزگار ما چه فيلمهايي ساخته شده است؟ آيا فيلم و سريال «امام علي» به عنوان جديترين اثر سينماييِ ظاهراً ديني بعد از انقلاب ايران، دربارهي حضرت ايشان سلاماللهعليه بود، يا دربارهي هوي و هوسهاي قطام دختر يكي از خوارج كه بهطور وهمي فضاي اثر را پر كرده بود؟ امّا باز اين سينما و هنر است كه بعد از انقلاب، جلوهاي از معني انتظار را كموبيش در قلمرو شعر و ادبيات و موسيقي و سينما به نمايش گذاشته است، بيآنكه عصر گشايش و فتوح ساحت قدس و ظهور كلي دين فرا رسيده باشد، فيلمهاي جبهه و جنگ از جمله آثار حاتميكيا و مجيد مجيدي چنيناند. اساساً به اعتقاد من هنرمندان و هنر نزديكترين مردمان و آثار به «معني انتظار»اند. هنرمند چنانكه بسياري از متفكران پستمدرن غربي و حكماي معاصر نيز در عالم خويش بدان اشاره كردهاند، در پايان تاريخ آنها در انتظار ظهور عالمي ديگرند، در حالي كه اهل سياست تمام همشان در تمهيد نظام موجود است.
به سخن ميرچاالياده هنرمندان نخستين كساني از ميان مردم اين دوره و روزگار بودند، كه همت خويش را صرف ويران كردن دنياي خود ساختند، تا عالم هنري را كه در آن هم بتوانند زيست كنند، هم به تماشا و نظاره بنشينند، و هم قادر به تخيّل ابداعي و حضور تخيلي و سير در عالم باشند، به ظهور برسانند. اكنون شاعران عصر انقلاب بسيار در باب انتظار و حضرت بقيهاللهالاعظم(عج) بسيار ميگويند، امّا به هر حال جهان بيشتر جهان غفلت است و اقليتي انگشتشمار در انتظار امام عصر و زمان است.
اخيراً در سمينار مشروطيت يك روحاني متجدد، پس از طرح حكمت تاريخي شيعه دوازده امامي اعتراض به من كرد، كه چرا مسائل عرشي را با مسائل تاريخي واقعي خلط ميكنم، از نظر او امام زمان مربوط به امور عرشي و قدسي است و ربطي به مسائل تاريخي و عرفي ندارد و يا در همين مؤسسات مطبوعاتي، اخيراً عدهاي از اعضاي تحريريه كه منسوب به يكي از جناحهاي ظاهراً دينورزاند، در مسئلهي ظهور امام زمان تشكيك ميكردند، و جان كلام آنكه اساساً من نميبينم اهل سياست، كلامي در باب امام زمان بر زبان آورند. اكنون همهي جناحهاي راست و چپ به توسعهي اقتصادي و يا توسعهي سياسي اصالت ميدهند، غافل از اينكه اساساً توسعه يا به تعبيري developing يعني مدرنسازي Moderniation و غربي كردن Westernization جامعه و نهايت توسعه يعني پروژههاي جهانيِ بومي و محلي كردن مدرنيته و به سخن سيد فخرالدين شادمان «تسخير تمدن فرنگي»، چنانكه ژاپن مدرن در روزگار ما موفق به مهار و تحقق مدرنيته، يعني هماهنگي و ادغام در روح جهاني زمانه يعني Geist zeit شده است.
همه اهل سياست فكرِِ بيفكر و ذكرشان، معطوف به ارادهي به سوي قدرت و رفاه اين جهاني است، اين مفهوم ربطي به وسعت رزق و روزي ندارد. البته نيمه شعبان كه ميشود بنابر عادت هزارساله تاريخي اهل تشيع چراغاني ميكنند و شيريني و شربت در مساجد و تكايا صرف ميكنند و بعد تا نيمه شعبان سال آينده، مسئله انتظارگويي به پايان ميرسد، مگر در اذهان و افهام و قلوب اندكي خلوتنشينِ فارغ از عالم ناسوت كه چار تكبير به دنيا زدهاند و دل به آخرت و وجود قدسي آن «قطب اقطاب» و «اسم اعظم» دادهاند، و فكر و ذكرشان روز و شب و ليل و نهار اسم اعظم اوست ولاغير. اما اصحاب توسعه اقتصادي و جامعه مدني سياسي چه راست و چه چپ چه سنّتي و چه مدرنِ شرق و اسلام همه موعودشان «وضع موجود» غرب و تحقّق مدرنيته و تمدن تكنولوژيكي و فرهنگ و هنر فرومايه تكنيكي و تفكر حسابگرانه غرب است ولاغير. نفس ابليسي اينها دير بيدار شده است، ولي زود ميخواهند در سكرات و لذات مدرنيته غربي مستغرق شوند. بسياري از آنها ننگ و عار ميدانند كه از امام زمان عليهالسلام نامي آشكار كنند و اين حقيقت جاودانه را در دور ولايت كه مفتاح آخرين دور و كور عالم و خاتم آن است و طومار عالم با اين دور بسته ميشود، همگي فراموش ميكنند. اكنون همه اهل سياست ميخواهد كارهاي پريشان را به سامان آورند، ولي هرچه بيشتر در بحران مدرنيته و توسعه اقتصادي و سياسي غرق ميشوند، بيماري بر بيماري ميافزايند. تورم، استثمار و بيكاري و جنايت و جنحه، فحشاء و فسق، ريا و زرق، حيلهگري و دروغ، دزدي و ارتشاء و صدها رذيله بر جهان سيطره مييابد، و سرزمينهاي اسلامي با پروژهي توسعه كه گفتيم همان غربي و عصري كردن جامعه و تأويل و تطبيق اسلام با مباني انديشههاي غرب در قلمرو اقتصاد و سياست، و قبل از اين دو در قلمرو علم و دانش است، به سوي چنين جهاني، با سياست سياستمداران و سوداگران خودبنياد و عقلانگار چهارنعل ميتازند و به زودي در آن غرق خواهند شد.
اين حوالت و محتوم جهان كنوني است، چنانكه در اخبار ملاحم و فِتَنِ آخرالزمان آمده، جهان بايد در اين اوضاع ظلماني به نهايت فروغلطد و فرو رود و اهل سياست بايد در بردن جهان به نهايت غفلت، كه مظاهر آن دنياي شيطان بزرگ شمالي است، از بريتانيا تا ايالات متحده گوي سبقت را از هم بربايند. آنها نميتوانند از سكر مدرنيته و نظام تكنيك بگذرند، يا در آن تصرّف كنند.
امّا اهل هنر و حمكت در اين جهان ظلماني چيزي ندارند كه آنرا ببازند، آنها به مصداق انتمالفقراء اليالله، همگي در مقام انتظارند، آنها فهميدهاند كه كل شيء هالك الاوجهه ربك ذوالجلال والاكرام، مگر دوناني كه خود را به اهل هنر و حمكت بستهاند و در مقام هنر بازاري و مبتذل جهت ارضاي شهوات عامه ناس و حفظ وضع موجود، يا مفاهيم مبتذل فمنيستي با جاذبههاي جنسي و خشونتزا و امثال آن پيش ميروند، و كسب ثروت ميكنند چنانكه در سينماي رسمي هاليودي و باليوودي چنين است، با اين تفاوت كه سينما عمر شعر و قصه و موسيقي ندارد، ولي زمينهي طرح انتظار در آن ديده ميشود، مانند آثار فورد و هيچكاك يا انجلوپولوس و تاركوفسكي و برسون، بيآنكه تعيّن تفصيلي داشته باشد و از عصر غيبت و اقتضائات قدسزدار آن دور باشد.
در سينماي ايران نرگس و نياز و برخي فيلمهاي دفاع مقدس، آثار حاتميكيا و مجيدي و سكانسهايي از شير سنگي و در مسير تندباد جوزاني و دهها اثر ديگر جلوههايي از انتظار را نشان ميدهند. امّا اهل سياست دربارهي امام زمان ميگويند، ظهور او چيزي را تغيير نميدهد!! او فردي بيش نيست، فقط نظام طبيعي جهان به سوي تكنيكيشدن پيش ميرود و معادن زيرزميني كشف ميشود و چيزي بيش از آنچه در حدود تمدن غرب رخ ميدهد، روي نخواهد داد و بسياري از سياستمداران چنين فكر ميكنند، در بالاترين مقامات سياسي رسمي. آنها غافلاند از اينكه بركت وجود انبياء و اولياء معصوم فراتر از فرديت و جمعيت انسانهاست، كه وجود همه را نور ميبخشد و روشن ميكند. تمدن اسلامي از نور وجود نبوي و ولوي تأسيس و بقاء يافته، آنهم فقط چهارده معصوم نه ميليونها انسان ميانمايه.
بركت وجود قديسان جهان را مشحون از نور ميكند، و فراميبرد و همهچيز تعالي مييابد، كه ربطي به ارزشهاي نظام تكنيك ندارد، بتي كه اهل سياست و طالبان و حافظان وضع موجود جهان، آنرا ميپرستند. موعود اين قوم «وضع موجود غرب» است. امام زمان نيز در عرف اينان در زمرهي امام ملا يزقلهاي يهودي غربي است، كه بايد پايان اين تمدن را به تحقق رساند. چنانكه يهوديان سوداگر از «مسيان» تورات چنين تلقياي دارند. مسيان موعود يهود براي تفوق نهايي اين جهان تكنيكي تبار يهودي از سوي خدا باز داشته شده است!!
برادران ايماني، هنوز امام زمان عليهالسلام براي همهكس و براي هيچكس مطرح است. هنوز زمان امام عصر فرانرسيده و منتظران حقيقي او پا به عرصه وجود نگذاشتهاند، و از مادر نزادهاند، روزگار ما عصر عسرت و حسرت و حرمان و هجران و عصر انسانهاي فرومايه و ميانمايهاي است، كه ويكو فيلسوف ايتاليايي آن را آخرين دور وكور تاريخ بشري تلقي كرده بود. به سخن اهل اديان در اين عصر فرومايگي و به قول آوگوستينوس مدينه شيطان و به قول هندوها عصر ابر سياه و حكومت شودراها، امامان كفر و ضلالت و دجالان بر جهان سيطره يافتهاند و مؤمنان مجبور به سكوت و تقيه ميشوند و اگر بخواهد در ميان جمع به آزادي ميانمايگان و فرومايگان تقرب جويند، بايد نهانروشانه در جهان زيست كنند و چنان بنمايند كه گويي نيستند، هنوز انسان به حال اضطرار و مضطر درنيامده و دعوي اناالحق و انا ربكم الاعلي مضاعف به طاق نسيان سپرده و به خويشتن خويش با تفكّر حسابگرانه و اختيار و آرمانهاي يوتوپيايي اميدوار است، تا بدست او مصداق آيهي شريفهي «ظهرالفساد فيالبر و البحر بما كسبت بايديهم» تحقق يابد.
اما تنها اقليت و اندكي از هنرمندان و جوانان و فقيران و مردماني كه از قدرت اين جهاني بدورند و بيبهره از شادخواريهاي اهل دنيا، در دل طلب و تمناي حق و حقيقيت دارند و از خويشتن خويش و عقل كارافزاي خويش نااميدند. اينان به عالم موجود «نه» ميگويند و در طلب وضع موعودند، در حالي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم جهان، كه تعلّقي حتّي اندك و ناچيز و حقير به اين عالم دارند، نااميد از نفس شيطاني خويش نيستند و در آرزوي اراده و قدرت فائوستوسي، در حال معامله با مفيستوفلس و شاگردان شيطان و خود شيطان و خنّاسان عالماند.
اصحاب قدرت و فرهنگ و دانش اين جهاني در بنگاههاي معاملات سياسي ـ اقتصادي«حقيقت» را معامله ميكنند و بساز بفروشهاي جهان در وزارتخانههاي فرهنگي ـ هنري حقيقت و واقعيت را ميسازند و توهّم توليد ميكنند و مانند رئيس بزرگ رمان 1984 همهچيز را تحت نظارت و كنترل ميگيرند و با اَبَررسانهها افكار عمومي را شكل ميدهند و صورت ميبخشند، و ژورناليستها به سخن شوپنهاور و كييركهگور به دستفروشي افكار عمومي مشغولاند و آدميان متوسط و ميانمايگان و فرومايگان را دعوت به تسليم به وضع موجود ميكنند.
چنانكه آمد و گفتيم، اين حوالت و محتوم تاريخ عصر انسانها بعد از «عصر خدا و قديسان» و «عصر قهرمانان و پهلوانان» است. در عصر انسانهاست كه تاريخ آدمي به نازلترين مرتبهي خويش فرو ميغلطد، ارزشهاي ميانمايه و فرومايهي حقوق و كرامت نازلهي بشري او به رسميت شناخته ميشود، و انسان متوسط شهروندياش تأييد ميشود. نظامهاي دموكراتيك جايگاهي است كه انسان متوسط در يك نزاع تاريخي چندهزارساله موفق شده، وجود سفلي خويش را به عالميان بقبولاند و وظيفه تاريخي خويش را در جهان آشكار نمايند، در اين دورانِ سيطرهي ارزشهاي متوسط و احساسات انگاري عوامانه و سيطره عوام كالانعام، در صورت منطق و فلسفههاي استعلايي دكارتي و كانتي و هگلي كه كموبيش اين احساسات پست را تئوريزه ميكنند و رسميت ميبخشند، تجربه حسي فيلسوفان انگليسي، سانتيمانتاليسم عقلاني و نفساني فيلسوفان فرانسوي، اراده و قدرت نفساني فيلسوفان آلماني و نيستانگاري عالم همگانيِ فيلسوفان چهارصد تاريخ كلاسيك و مدرن غربي همگي حكايت از غلبه تفكر انسان ميانمايه ميكنند، و فلسفه و علم را در خدمت اين انسان قرار ميدهند و در اين ميان انسانهاي همج رعاء و فرومايه براي نخستينبار در تاريخ جهان آزاد ميشود.
منبع: كتاب «دين و سينما»
/س
به سخن ميرچاالياده هنرمندان نخستين كساني از ميان مردم اين دوره و روزگار بودند، كه همت خويش را صرف ويران كردن دنياي خود ساختند، تا عالم هنري را كه در آن هم بتوانند زيست كنند، هم به تماشا و نظاره بنشينند، و هم قادر به تخيّل ابداعي و حضور تخيلي و سير در عالم باشند، به ظهور برسانند. اكنون شاعران عصر انقلاب بسيار در باب انتظار و حضرت بقيهاللهالاعظم(عج) بسيار ميگويند، امّا به هر حال جهان بيشتر جهان غفلت است و اقليتي انگشتشمار در انتظار امام عصر و زمان است.
اخيراً در سمينار مشروطيت يك روحاني متجدد، پس از طرح حكمت تاريخي شيعه دوازده امامي اعتراض به من كرد، كه چرا مسائل عرشي را با مسائل تاريخي واقعي خلط ميكنم، از نظر او امام زمان مربوط به امور عرشي و قدسي است و ربطي به مسائل تاريخي و عرفي ندارد و يا در همين مؤسسات مطبوعاتي، اخيراً عدهاي از اعضاي تحريريه كه منسوب به يكي از جناحهاي ظاهراً دينورزاند، در مسئلهي ظهور امام زمان تشكيك ميكردند، و جان كلام آنكه اساساً من نميبينم اهل سياست، كلامي در باب امام زمان بر زبان آورند. اكنون همهي جناحهاي راست و چپ به توسعهي اقتصادي و يا توسعهي سياسي اصالت ميدهند، غافل از اينكه اساساً توسعه يا به تعبيري developing يعني مدرنسازي Moderniation و غربي كردن Westernization جامعه و نهايت توسعه يعني پروژههاي جهانيِ بومي و محلي كردن مدرنيته و به سخن سيد فخرالدين شادمان «تسخير تمدن فرنگي»، چنانكه ژاپن مدرن در روزگار ما موفق به مهار و تحقق مدرنيته، يعني هماهنگي و ادغام در روح جهاني زمانه يعني Geist zeit شده است.
همه اهل سياست فكرِِ بيفكر و ذكرشان، معطوف به ارادهي به سوي قدرت و رفاه اين جهاني است، اين مفهوم ربطي به وسعت رزق و روزي ندارد. البته نيمه شعبان كه ميشود بنابر عادت هزارساله تاريخي اهل تشيع چراغاني ميكنند و شيريني و شربت در مساجد و تكايا صرف ميكنند و بعد تا نيمه شعبان سال آينده، مسئله انتظارگويي به پايان ميرسد، مگر در اذهان و افهام و قلوب اندكي خلوتنشينِ فارغ از عالم ناسوت كه چار تكبير به دنيا زدهاند و دل به آخرت و وجود قدسي آن «قطب اقطاب» و «اسم اعظم» دادهاند، و فكر و ذكرشان روز و شب و ليل و نهار اسم اعظم اوست ولاغير. اما اصحاب توسعه اقتصادي و جامعه مدني سياسي چه راست و چه چپ چه سنّتي و چه مدرنِ شرق و اسلام همه موعودشان «وضع موجود» غرب و تحقّق مدرنيته و تمدن تكنولوژيكي و فرهنگ و هنر فرومايه تكنيكي و تفكر حسابگرانه غرب است ولاغير. نفس ابليسي اينها دير بيدار شده است، ولي زود ميخواهند در سكرات و لذات مدرنيته غربي مستغرق شوند. بسياري از آنها ننگ و عار ميدانند كه از امام زمان عليهالسلام نامي آشكار كنند و اين حقيقت جاودانه را در دور ولايت كه مفتاح آخرين دور و كور عالم و خاتم آن است و طومار عالم با اين دور بسته ميشود، همگي فراموش ميكنند. اكنون همه اهل سياست ميخواهد كارهاي پريشان را به سامان آورند، ولي هرچه بيشتر در بحران مدرنيته و توسعه اقتصادي و سياسي غرق ميشوند، بيماري بر بيماري ميافزايند. تورم، استثمار و بيكاري و جنايت و جنحه، فحشاء و فسق، ريا و زرق، حيلهگري و دروغ، دزدي و ارتشاء و صدها رذيله بر جهان سيطره مييابد، و سرزمينهاي اسلامي با پروژهي توسعه كه گفتيم همان غربي و عصري كردن جامعه و تأويل و تطبيق اسلام با مباني انديشههاي غرب در قلمرو اقتصاد و سياست، و قبل از اين دو در قلمرو علم و دانش است، به سوي چنين جهاني، با سياست سياستمداران و سوداگران خودبنياد و عقلانگار چهارنعل ميتازند و به زودي در آن غرق خواهند شد.
اين حوالت و محتوم جهان كنوني است، چنانكه در اخبار ملاحم و فِتَنِ آخرالزمان آمده، جهان بايد در اين اوضاع ظلماني به نهايت فروغلطد و فرو رود و اهل سياست بايد در بردن جهان به نهايت غفلت، كه مظاهر آن دنياي شيطان بزرگ شمالي است، از بريتانيا تا ايالات متحده گوي سبقت را از هم بربايند. آنها نميتوانند از سكر مدرنيته و نظام تكنيك بگذرند، يا در آن تصرّف كنند.
امّا اهل هنر و حمكت در اين جهان ظلماني چيزي ندارند كه آنرا ببازند، آنها به مصداق انتمالفقراء اليالله، همگي در مقام انتظارند، آنها فهميدهاند كه كل شيء هالك الاوجهه ربك ذوالجلال والاكرام، مگر دوناني كه خود را به اهل هنر و حمكت بستهاند و در مقام هنر بازاري و مبتذل جهت ارضاي شهوات عامه ناس و حفظ وضع موجود، يا مفاهيم مبتذل فمنيستي با جاذبههاي جنسي و خشونتزا و امثال آن پيش ميروند، و كسب ثروت ميكنند چنانكه در سينماي رسمي هاليودي و باليوودي چنين است، با اين تفاوت كه سينما عمر شعر و قصه و موسيقي ندارد، ولي زمينهي طرح انتظار در آن ديده ميشود، مانند آثار فورد و هيچكاك يا انجلوپولوس و تاركوفسكي و برسون، بيآنكه تعيّن تفصيلي داشته باشد و از عصر غيبت و اقتضائات قدسزدار آن دور باشد.
در سينماي ايران نرگس و نياز و برخي فيلمهاي دفاع مقدس، آثار حاتميكيا و مجيدي و سكانسهايي از شير سنگي و در مسير تندباد جوزاني و دهها اثر ديگر جلوههايي از انتظار را نشان ميدهند. امّا اهل سياست دربارهي امام زمان ميگويند، ظهور او چيزي را تغيير نميدهد!! او فردي بيش نيست، فقط نظام طبيعي جهان به سوي تكنيكيشدن پيش ميرود و معادن زيرزميني كشف ميشود و چيزي بيش از آنچه در حدود تمدن غرب رخ ميدهد، روي نخواهد داد و بسياري از سياستمداران چنين فكر ميكنند، در بالاترين مقامات سياسي رسمي. آنها غافلاند از اينكه بركت وجود انبياء و اولياء معصوم فراتر از فرديت و جمعيت انسانهاست، كه وجود همه را نور ميبخشد و روشن ميكند. تمدن اسلامي از نور وجود نبوي و ولوي تأسيس و بقاء يافته، آنهم فقط چهارده معصوم نه ميليونها انسان ميانمايه.
بركت وجود قديسان جهان را مشحون از نور ميكند، و فراميبرد و همهچيز تعالي مييابد، كه ربطي به ارزشهاي نظام تكنيك ندارد، بتي كه اهل سياست و طالبان و حافظان وضع موجود جهان، آنرا ميپرستند. موعود اين قوم «وضع موجود غرب» است. امام زمان نيز در عرف اينان در زمرهي امام ملا يزقلهاي يهودي غربي است، كه بايد پايان اين تمدن را به تحقق رساند. چنانكه يهوديان سوداگر از «مسيان» تورات چنين تلقياي دارند. مسيان موعود يهود براي تفوق نهايي اين جهان تكنيكي تبار يهودي از سوي خدا باز داشته شده است!!
برادران ايماني، هنوز امام زمان عليهالسلام براي همهكس و براي هيچكس مطرح است. هنوز زمان امام عصر فرانرسيده و منتظران حقيقي او پا به عرصه وجود نگذاشتهاند، و از مادر نزادهاند، روزگار ما عصر عسرت و حسرت و حرمان و هجران و عصر انسانهاي فرومايه و ميانمايهاي است، كه ويكو فيلسوف ايتاليايي آن را آخرين دور وكور تاريخ بشري تلقي كرده بود. به سخن اهل اديان در اين عصر فرومايگي و به قول آوگوستينوس مدينه شيطان و به قول هندوها عصر ابر سياه و حكومت شودراها، امامان كفر و ضلالت و دجالان بر جهان سيطره يافتهاند و مؤمنان مجبور به سكوت و تقيه ميشوند و اگر بخواهد در ميان جمع به آزادي ميانمايگان و فرومايگان تقرب جويند، بايد نهانروشانه در جهان زيست كنند و چنان بنمايند كه گويي نيستند، هنوز انسان به حال اضطرار و مضطر درنيامده و دعوي اناالحق و انا ربكم الاعلي مضاعف به طاق نسيان سپرده و به خويشتن خويش با تفكّر حسابگرانه و اختيار و آرمانهاي يوتوپيايي اميدوار است، تا بدست او مصداق آيهي شريفهي «ظهرالفساد فيالبر و البحر بما كسبت بايديهم» تحقق يابد.
اما تنها اقليت و اندكي از هنرمندان و جوانان و فقيران و مردماني كه از قدرت اين جهاني بدورند و بيبهره از شادخواريهاي اهل دنيا، در دل طلب و تمناي حق و حقيقيت دارند و از خويشتن خويش و عقل كارافزاي خويش نااميدند. اينان به عالم موجود «نه» ميگويند و در طلب وضع موعودند، در حالي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم جهان، كه تعلّقي حتّي اندك و ناچيز و حقير به اين عالم دارند، نااميد از نفس شيطاني خويش نيستند و در آرزوي اراده و قدرت فائوستوسي، در حال معامله با مفيستوفلس و شاگردان شيطان و خود شيطان و خنّاسان عالماند.
اصحاب قدرت و فرهنگ و دانش اين جهاني در بنگاههاي معاملات سياسي ـ اقتصادي«حقيقت» را معامله ميكنند و بساز بفروشهاي جهان در وزارتخانههاي فرهنگي ـ هنري حقيقت و واقعيت را ميسازند و توهّم توليد ميكنند و مانند رئيس بزرگ رمان 1984 همهچيز را تحت نظارت و كنترل ميگيرند و با اَبَررسانهها افكار عمومي را شكل ميدهند و صورت ميبخشند، و ژورناليستها به سخن شوپنهاور و كييركهگور به دستفروشي افكار عمومي مشغولاند و آدميان متوسط و ميانمايگان و فرومايگان را دعوت به تسليم به وضع موجود ميكنند.
چنانكه آمد و گفتيم، اين حوالت و محتوم تاريخ عصر انسانها بعد از «عصر خدا و قديسان» و «عصر قهرمانان و پهلوانان» است. در عصر انسانهاست كه تاريخ آدمي به نازلترين مرتبهي خويش فرو ميغلطد، ارزشهاي ميانمايه و فرومايهي حقوق و كرامت نازلهي بشري او به رسميت شناخته ميشود، و انسان متوسط شهروندياش تأييد ميشود. نظامهاي دموكراتيك جايگاهي است كه انسان متوسط در يك نزاع تاريخي چندهزارساله موفق شده، وجود سفلي خويش را به عالميان بقبولاند و وظيفه تاريخي خويش را در جهان آشكار نمايند، در اين دورانِ سيطرهي ارزشهاي متوسط و احساسات انگاري عوامانه و سيطره عوام كالانعام، در صورت منطق و فلسفههاي استعلايي دكارتي و كانتي و هگلي كه كموبيش اين احساسات پست را تئوريزه ميكنند و رسميت ميبخشند، تجربه حسي فيلسوفان انگليسي، سانتيمانتاليسم عقلاني و نفساني فيلسوفان فرانسوي، اراده و قدرت نفساني فيلسوفان آلماني و نيستانگاري عالم همگانيِ فيلسوفان چهارصد تاريخ كلاسيك و مدرن غربي همگي حكايت از غلبه تفكر انسان ميانمايه ميكنند، و فلسفه و علم را در خدمت اين انسان قرار ميدهند و در اين ميان انسانهاي همج رعاء و فرومايه براي نخستينبار در تاريخ جهان آزاد ميشود.
منبع: كتاب «دين و سينما»
/س