راز طول عمر امام زمان(علیه السلام)
پرسشى كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است(1) و در اين زمان نيز گاهى رخ مى نمايد, اين است كه راز عمر طولانى آن حضرت چيست؟ آيا اين امر در راستاى قوانين طبيعى عالم است, يا جنبه غيبى و اعجازى دارد؟
آيا امكان دارد از نظر ظاهرى, فردى در اين عالم, عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولاً چه مى شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانى ظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان, سياست خود را به انجام مى رسانيد.
براى رسيدن به پاسخ اين پرسش, توجه به چند اصل كلى لازم است:
1. طول عمر, از شاخه هاى مسائله عمومى ترى به نام (حيات) است. حقيقت و ماهيّت حيات, هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر, هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد.
بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و از ويژگيهاى آن, آگاهى كامل و همه جانبه ندارد, چگونه مى خواهد مسائله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديده ترديد به آن بنگرد؟
2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند, باز معنايش آن نيست كه اين پديده, قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تائخير نباشد. بر همين اساس, دانش بشرى, گامهاى مؤثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم براين مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى اين مسائله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پيشرفتهاى علمى, اميد به زندگى طولانى تر رونق بيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور, اين رؤياى شيرين به واقعيت بپيوندد(2).
در مجموع, دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى, موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده و از رابطه تغذيه و پيرى تجربه هاى جديدى كشف كرده و ارتباط تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,مى توان گفت: درباره عمر طولانى مهدى موعود(ع) هيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن, جاى ترديد ندارد او, با دانش خدادادى, بر اسرار خوراكيها, آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاى طبيعى و علمى, بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى, در وى پديدار نگردد.
3. اصولاً, وجود استثناها در هرامرى, ازجمله امور طبيعى اين عالم, مسائله اى ست روشن و انكار ناپذير. گياهان, درختان, جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند واز سابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند, كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم, براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا, به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر از عوامل طبيعى و اسباب و علل ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت, دربرابرش انعطاف پذيرى دارند واو برآنها تفوق و برترى. اين امرى است ممكن, گرچه عادى و معمولى نباشد.به گفته علامه طباطبائى:
(نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت[ مى توان پذيرفت]. البته خرق عادت, غير از محال است و از راه علم, هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند, تنها همانها هستند كه ماآنها راديده ايم و مى شناسيم و ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم, يا نفهميده ايم, وجود ندارد; از اين روى, ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر, اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى, هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تائمين نمايد.(3)) 4. از ديدگاه تاريخى, معمّرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولى زمان خويش, زيسته اند. روشن ترين و در عين حال, مستند ترين آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصريح مى كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است(4) و حتماً عمر وى بيش از اين بوده است. داستان خضر پيامبر نيز, مصداقى ديگر از اين اصل كلى است.(5)
با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است.(6)
5. از همه اينها گذشته, اگر از زاويه ايمان به غيب, به اين پديده بنگريم, پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگر نيست.
تائثيرگذارى علل و عوامل طبيعى, به دست خداوند است: (لامؤثر فى الوجود ا…لاّ الله).
و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است.
كريمى كه جهان پاينده داردتواند حجتى را زنده دارد به گفته شيخ طوسى:
(براساس آيه شريفه: (يمحوالله مايشاء ويثبت وعنده ام الكتاب) هر آنى كه مصلحت در تائخير, تا زمان ديگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت مى يابد و اين امر, تاآخرين زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست كسى است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزداوست.(7))
پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر, به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت ,
مى فرمايد:
(ولولا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون)(8).
پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود, تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.
مى تواند براساس قدرت و مشيت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معيّن و معلومى نگه دارد.
براساس اين اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:
* دريا براى موسى شكافته مى شود(9).
* آتش برابراهيم سردوسلامت مى گردد(10).
* در مورد حضرت عيسى, كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگير كردند كه چنان نبوده است(11).
* پيامبر اسلام(ص) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده
اند, بيرون مى رود(12).
هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر, نشانگر تعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز, از مصاديق همين اصل كلى و باور ايمانى است.
بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و با دلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است.
اما اين كه چرا آن حضرت, در ظرف زمانى ظهور, به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بويژه شيعيان, زمين, هيچ گاه خالى از حجت نيست, چه آشكار و چه پنهان(13). همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد.
اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت, در اين فترت, زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست(14).
ثانياً, شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه و فراگير بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشكال و انواع آن, بر چيند, تمدّن بشرى را كه بر اساس زر و زورو تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و براساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند, بايد داراى عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد, تا بتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.
بدين سان, امام زمان(ع) در دوران طولانى غيبت, راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياى فاسد, پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذن خدا, ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنياى بشرى محيط است و راه مقابله با آن را به درستى مى شناسد و اين مسائله, در دوران طولانى امامت و غيبت, تا ظهور, براى آن حضرت, ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر, باعث مى شود
كه آن رهبر ذخيره شده, به گونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند.
لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق, موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى, بستگى دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است. مهدى(ع), در دل تاريخ فرو رفته و از موقعيت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده, با آزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است, توانايى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.
________________________________________
(1) (كنز الفوائد), كراجكى, تعليق شيخ عبداللّه نعمه ج114/2 ـ 140, دارالذخائر.
(2) (امام مهدى حماسه اى از نور), شهيد صدر, ترجمه كتابخانه بزرگ اسلامى 30/.
(3) (شيعه در اسلام), علاّمة طباطبايى 151/, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
(4) سوره (عنكبوت), آيه 14.
(5) (كمال الدين), ج385/2.
(6) (كتاب الغيبة), شيخ طوسى 113/ ـ ;125 (كنز الفوائد), كراجكى140/.
(7) (همان مدرك);428/ سوره (رعد), آيه 39.
(8) سوره (صافات), آيه 144.
(9) (سوره بقره), آيه 50.
(10) سوره (انبياء), آيه 69.
(11) سوره (نساء), آيه 157.
(12) سوره (انفال), آيه 30.
(13) (اصول كافى), ج178/1.
(14) (همان مدرك)180/.
منبع: چشم به راه حضرت مهدى علیه السلام ، ص 347 - 341 الف
آيا امكان دارد از نظر ظاهرى, فردى در اين عالم, عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولاً چه مى شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانى ظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان, سياست خود را به انجام مى رسانيد.
براى رسيدن به پاسخ اين پرسش, توجه به چند اصل كلى لازم است:
1. طول عمر, از شاخه هاى مسائله عمومى ترى به نام (حيات) است. حقيقت و ماهيّت حيات, هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر, هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد.
بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و از ويژگيهاى آن, آگاهى كامل و همه جانبه ندارد, چگونه مى خواهد مسائله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديده ترديد به آن بنگرد؟
2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند, باز معنايش آن نيست كه اين پديده, قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تائخير نباشد. بر همين اساس, دانش بشرى, گامهاى مؤثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم براين مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى اين مسائله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پيشرفتهاى علمى, اميد به زندگى طولانى تر رونق بيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور, اين رؤياى شيرين به واقعيت بپيوندد(2).
در مجموع, دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى, موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده و از رابطه تغذيه و پيرى تجربه هاى جديدى كشف كرده و ارتباط تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,مى توان گفت: درباره عمر طولانى مهدى موعود(ع) هيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن, جاى ترديد ندارد او, با دانش خدادادى, بر اسرار خوراكيها, آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاى طبيعى و علمى, بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى, در وى پديدار نگردد.
3. اصولاً, وجود استثناها در هرامرى, ازجمله امور طبيعى اين عالم, مسائله اى ست روشن و انكار ناپذير. گياهان, درختان, جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند واز سابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند, كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم, براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا, به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر از عوامل طبيعى و اسباب و علل ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت, دربرابرش انعطاف پذيرى دارند واو برآنها تفوق و برترى. اين امرى است ممكن, گرچه عادى و معمولى نباشد.به گفته علامه طباطبائى:
(نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت[ مى توان پذيرفت]. البته خرق عادت, غير از محال است و از راه علم, هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند, تنها همانها هستند كه ماآنها راديده ايم و مى شناسيم و ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم, يا نفهميده ايم, وجود ندارد; از اين روى, ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر, اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى, هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تائمين نمايد.(3)) 4. از ديدگاه تاريخى, معمّرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولى زمان خويش, زيسته اند. روشن ترين و در عين حال, مستند ترين آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصريح مى كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است(4) و حتماً عمر وى بيش از اين بوده است. داستان خضر پيامبر نيز, مصداقى ديگر از اين اصل كلى است.(5)
با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است.(6)
5. از همه اينها گذشته, اگر از زاويه ايمان به غيب, به اين پديده بنگريم, پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگر نيست.
تائثيرگذارى علل و عوامل طبيعى, به دست خداوند است: (لامؤثر فى الوجود ا…لاّ الله).
و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است.
كريمى كه جهان پاينده داردتواند حجتى را زنده دارد به گفته شيخ طوسى:
(براساس آيه شريفه: (يمحوالله مايشاء ويثبت وعنده ام الكتاب) هر آنى كه مصلحت در تائخير, تا زمان ديگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت مى يابد و اين امر, تاآخرين زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست كسى است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزداوست.(7))
پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر, به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت ,
مى فرمايد:
(ولولا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون)(8).
پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود, تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.
مى تواند براساس قدرت و مشيت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معيّن و معلومى نگه دارد.
براساس اين اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:
* دريا براى موسى شكافته مى شود(9).
* آتش برابراهيم سردوسلامت مى گردد(10).
* در مورد حضرت عيسى, كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگير كردند كه چنان نبوده است(11).
* پيامبر اسلام(ص) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده
اند, بيرون مى رود(12).
هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر, نشانگر تعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز, از مصاديق همين اصل كلى و باور ايمانى است.
بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و با دلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است.
اما اين كه چرا آن حضرت, در ظرف زمانى ظهور, به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بويژه شيعيان, زمين, هيچ گاه خالى از حجت نيست, چه آشكار و چه پنهان(13). همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد.
اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت, در اين فترت, زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست(14).
ثانياً, شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه و فراگير بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشكال و انواع آن, بر چيند, تمدّن بشرى را كه بر اساس زر و زورو تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و براساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند, بايد داراى عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد, تا بتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.
بدين سان, امام زمان(ع) در دوران طولانى غيبت, راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياى فاسد, پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذن خدا, ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنياى بشرى محيط است و راه مقابله با آن را به درستى مى شناسد و اين مسائله, در دوران طولانى امامت و غيبت, تا ظهور, براى آن حضرت, ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر, باعث مى شود
كه آن رهبر ذخيره شده, به گونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند.
لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق, موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى, بستگى دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است. مهدى(ع), در دل تاريخ فرو رفته و از موقعيت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده, با آزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است, توانايى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.
________________________________________
(1) (كنز الفوائد), كراجكى, تعليق شيخ عبداللّه نعمه ج114/2 ـ 140, دارالذخائر.
(2) (امام مهدى حماسه اى از نور), شهيد صدر, ترجمه كتابخانه بزرگ اسلامى 30/.
(3) (شيعه در اسلام), علاّمة طباطبايى 151/, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
(4) سوره (عنكبوت), آيه 14.
(5) (كمال الدين), ج385/2.
(6) (كتاب الغيبة), شيخ طوسى 113/ ـ ;125 (كنز الفوائد), كراجكى140/.
(7) (همان مدرك);428/ سوره (رعد), آيه 39.
(8) سوره (صافات), آيه 144.
(9) (سوره بقره), آيه 50.
(10) سوره (انبياء), آيه 69.
(11) سوره (نساء), آيه 157.
(12) سوره (انفال), آيه 30.
(13) (اصول كافى), ج178/1.
(14) (همان مدرك)180/.
منبع: چشم به راه حضرت مهدى علیه السلام ، ص 347 - 341 الف