آشنایی با برخی از راویان حدیث شیعه
جابر پسر عبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و از یاران امام علی و حسنین و امام زین العابدین علیهم السلام است. جابر امام باقر علیه السلام را نیز دیده است، امّا قبل از امامت امام باقر علیه السلام در سن 94 سالگی به سال 78 ه. ق درگذشته است. امام صادق درباره جابر فرمود: «او آخرین بازمانده اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شیفته و دلداده ما أهل بیت بود.»
جابر بنا بر روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود، در انتظار دیدن امام باقر علیه السلام بی تاب بود و در مسجد در حالی که عمامه ای سیاه بر سر داشت می نشست و ندا می داد: «یا باقر العلم! یا باقر العلم!» مردم مدینه که این حال جابر را می دیدند، او را به هذیان گویی متهم می کردند، ولی جابر می گفت: «به خدا قسم هذیان نمی گویم. از پیامبر شنیدم که فرمود: تو مردی از خاندان مرا می بینی. نام او نام من وشمایل او شمایل من است. او شکافنده علم است. این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که مرا بر این گفته وا می دارد.»
شأن ومنزلت جابر چنان است که امام باقر علیه السلام فرمود: «جابر از رسول خدا برای من حدیث کرد و جابر دروغ نمی گوید.» او در عشق و ارادت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت قدم بود و در محله های مدینه رفت و آمد می کرد و می گفت: «علی خَیرُ البَشَر فَمَن أَبی فَقَد کَفَر».
جابر در حالی که پیرمرد سالخورده ای شده بود به دیدن امام باقر علیه السلام ـ که نوجوان بودند ـ شتافت. امام را در آغوش گرفت و سر مبارک او را بوسید و گفت: «رسول خدا مرا فرمان داد که سلام او را به تو برسانم.» و امام فرمود: «بر او و بر تو سلام باد.»، آنگاه جابر متواضعانه گفت: «پدر و مادرم فدای تو، برای من شفاعت روز قیامت را ضمانت کن» و امام فرمود: «چنین کردم ای جابر».
جابر از شمار افرادی بود که تأویل آیه «ان الّذی فرض علیک القرآن لرادّک إلی معاد» را می دانست؛ یعنی به رجعت معتقد بود. در قرن اوّل کمتر کسی به رجعت اعتقاد داشت. أبو حمزه ثمالی، أبو زبیر، جابر بن یزید و بسیاری دیگر از او روایت نقل کرده اند.
اسماء دختر عمیس وخواهر میمونه ـ همسر رسول خدا ـ است. او در ابتدا با جعفر بن أبی طالب ازدواج کرد وهمراه او به حبشه مهاجرت نمود و پس از شهادت جعفر در سال هشتم هجرت با ابوبکر ازدواج کرد. محمد بن أبی بکر ثمره این ازدواج است. پس از درگذشت أبوبکر به عقد امام علی علیه السلام درآمد ودر سال 40ه ق درگذشت.
اسماء از پیشگامان در اسلام است و همواره در دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایدار بود و از آن هنگام که به مدینه آمد، همچون مادری مهربان، محرم اسرار فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. وی بنا به خواسته حضرت زهرا، تابوتی برای آن حضرت سفارش داد، تا حجم بدن مبارکش پیدا نباشد. وبنابر وصیت آن حضرت در شستن بدن مطهر فاطمه سلام الله علیها به امام علی علیه السلام یاری رساند.
اسماء از شهود قضیه فدک وتکذیب کنندگان حدیث «نحن معاشر الانبیاء لا نوّرث ما ترکناه صدقه» است، امّا ابوبکر شهادت او را نپذیرفت.
امام باقر علیه السلام در روایتی هفت خواهر بهشتی را نام می برد و رحمت الهی را بر آنان می داند که در ابتدای آنها نام اسماء دختر عمیس است. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام اسماء در میان خواهران مؤمن آمده است. امام صادق علیه السلام نجابت محمد بن أبی بکر را از جانب مادرش اسماء بنت عمیس می داند.
شیخ طوسی او را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شمارد.
اسماء از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحضرت فاطمه سلام الله علیها روایت نقل می کند وعبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد بن أبی بکر، فاطمه دختر امام علی علیه السلام وعبدالله بن عباس وبرخی دیگر از او حدیث شنیده اند.
ابن عباس در آخر عمر نابینا شد. برخى علت نابینایى وى را گریه بسیار بر امام على وحسنین علیهم السلام دانسته اند و برخى نیز علت نابینایى او را همراهى نکردن با امام حسین علیه السلام مى دانند.
در زمان حکومت امام على علیه السلام از یاران آن حضرت بود و به نمایندگى از آن حضرت براى بحث و گفتگو با خوارج انتخاب شد و در جنگ جمل به نمایندگى امام به سوى عایشه رفت و در یک گفتگوى صریح و با دلایل متقن از او خواست به سوى مدینه کوچ کند.
در ماجراى حکمیت، امام على علیه السلام نخست او را به عنوان نماینده خود تعیین کرد و در توصیف او فرمود: فَاِنَّ عَمراً لایعقد عُقْده الاّ حَلَّها عبدالله ولایَحِلّ عُقْده إلاّ عَقَدَها ولایبرم أمراً إلاّ نقضه ولاینقض أمراً إلاّ أبرمه.
امّا حضرت با مخالفت خوارج مواجه شد و بناچار أبو موسى أشعرى را برگزید.
ابن عبّاس انسانى باهوش بود و زبانى رسا داشت و در علم فقه، تفسیر، تأویل، انساب و شعر کم نظیر بود. وى از شاگردان ممتاز امام على علیه السلام به شمار مى رفت و دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود: «خدایا او را در شناخت دین آگاه ساز» پشتوانه او بود. علّامه حلّى او را چنین توصیف مى کند: «دوستدار امام على علیه السلام و شاگرد او بود و حال او در بزرگوارى و اخلاص نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام مشهورتر از آن است که پوشیده بماند». ابن داود حلّى بالفظ رضى الله عنه از او یاد مى کند و از او به نیکى نام مى برد.
گفتنى است سخنانى نیز در قدح او وجود دارد. مسأله برداشت وى از بیت المال بصره و نامه عتاب آلود امام على علیه السلام به او، مورد توجه علماى رجال قرار گرفته است، برخى از دانشمندان چنین احادیثى را مردود دانسته و محبت او به امام على علیه السلام را سبب ساخته شدن روایات دروغین دانسته اند.
بعضى دیگر این روایات را نفى نمى کنند، بلکه معتقدند او معصوم نبود و امام على علیه السلام در کار حق ملاحظه هیچ کس را نمى کرد. با وجود همه این بحثها، دانشمندان معروف شیعه او را جلیل القدر و بلند مرتبه، ثقه و مدافع امام على و حسنین علیهم السلام دانسته اند. عبدالله بن عباس از سعدبن عباده، عمّار یاسر، أبوذر غفارى، ام سلمه و دیگران روایت شنیده است و أبو سعید خدرى، عبدالله بن جعفر، سعید بن جبیر، عکرمه و بسیارى دیگر از او روایت مى کنند.
عمّار پس از تحمل شکنجه، در حالی که شدیداً کراهت داشت، آنچه را که کفار خواستند بر زبان آورد و توانست جان سالم به در آورد و این آیه در حق او فرود آمد که مبدأ تقیه در اسلام است: إلاّ من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان.
عمّار از مهاجران به حبشه و از نمازگزاران دو قبله و حاضرشدگان در بدر و نبردهای دیگر می باشد و در بیعه رضوان نیز همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که هریک از این اوصاف برای فضل و برتری او کافی است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها او را مدح و ستایش کرده است. و درباره او فرمود: «ایمان تمام وجود عمّار را، از فرقِ سر تا پای او، فرا گرفته و با گوشت و خونش عجین شده است». همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام فرمود: «بهشت مشتاق تو و عمّار و سلمان و أبی ذر و مقداد است».
و درباره شخصیت عمّار فرمود: «عمّار با حقّ است و حق با عمّار است هرکجا که باشد».
در هنگامی که میان عمّار و خالدبن الولید گفتگویی شده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس با عمّار دشمنی کند با خدا دشمنی ورزیده و هرکه عمّار را ناراحت کند، خدا را ناراحت کرده، و هر که عمّار را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است».
عمّار از معدود طرفداران امام علی علیه السلام پس از پیامبر بود و در تشییع جنازه حضرت فاطمه سلام الله علیها شرکت داشت و از فرماندهان امام علی علیه السلام در جنگ جمل و صفین به شمار می رفت و پایه اعتماد مردم به حکومت امام علیه السلام بود.
شهادت عمّار در سال 37 ه ق در جنگ صفین، سخن معروف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود «عمّار را گروه یاغی و طغیانگر می کشد»، ماهیت معاویه و اطرافیانش را برای کسانی که در شکّ و تردید بودند روشن کرد. پس از شهادت عمّار، بسیاری از کسانی که از جنگ کناره گرفته بودند به نبرد برخاستند و به شهادت رسیدند.
دانشمندان علم رجال، روایات در مدح عمّار و جلالت شأن او را نزدیک به حدّ تواتر می دانند. عمّار روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و حذیفه بن یمان نقل کرده است و جابربن عبدالله، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس و...نیز روایاتی را از عمّار نقل می کنند.
با توجه به ممنوع بودن بیان روایت در زمان عمر و عثمان، به سختی احادیث خود را پنهان ساخت، تا این که در دوره حکومت امام علی علیه السلام زمینه ثبت حقایق برای او آماده شد.
سلیم در نبردهای جمل، صفین و نهروان در کنار امام علی علیه السلام بود و در زمان امام مجتبی و امام حسین علیهماالسلام همواره همراهی این بزرگواران را ترجیح می داد و بنا بر احتمالی در هنگام واقعه کربلا زندانی بوده است. پس از شهادت امام حسین علیه السلام از یاران امام زین العابدین علیه السلام بود و در سال 75 ه ق از خشونت های حجّاج بن یوسف گریخت و به ایران آمد و در یکی از شهرهای فارس به نام نوبندجان اقامت گزید.
در این شهر با نوجوانی به نام أبان بن أبی عیاش آشنا شد و ذوق و شوق این جوان در فراگرفتن مسائل دینی موجب شد تا سُلَیم بن قیس در اواخر عمر خود کتابی که از سخنان امام علی علیه السلام و فرزندان آن بزرگوار و دیگر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گردآوری کرده بود، به او بسپارد و بر حفظ و نگهداری کتاب سفارش کند.
پس از درگذشت سُلَیم در سال 76، أبان به مدینه رفت و به حضور امام سجّاد علیه السلام شرفیاب شد و کتاب سُلَیم را به آن حضرت عرضه داشت. امام در فاصله سه روز در حالی که دو صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام أبو طفیل کنانی و عمربن أبی سلمه کتاب را برای ایشان می خواندند، از محتوای آن آگاهی یافت و فرمود: «سلیم راست گفته است. خدایش بیامرزد. همه اینها سخن ماست که ما خبر داریم».
امام با این سخن نخستین کتاب تدوین شده شیعه را تأیید کردند.
نام سُلیم به عنوان مؤلف یکی از أصول معتبره شیعه ثبت شده است، هرچند کتابی که اکنون به نام کتاب سُلَیم مشهور است، مورد بحث و گفتگوی دانشمندان قرار گرفته و عقیده دارند گذشت زمان، مطالب کتاب او را از تحریف مصون نداشته است.
أبان بن أبی عیّاس، ابراهیم بن عثمان و ابراهیم بن عمر یمانی از شاگردان سُلَیم هستند.
محمّد بن مسلم از اصحاب اجماع است و هر روایتی که او نقل کرده باشد، در نزد همه علما صحیح است. نجاشی دانشمند علم رجال او را آبروی شیعه و فقیه و پارسا می داند. شیخ مفید نیز وی را در زمره فقیهانی که هیچ انتقادی برایشان نیست می شمارد.
وی چهارسال در مدینه اقامت کرد واز محضر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام، احکام دین و معارف یقینی را آموخت و در عمر پر برکت خود سی هزار حدیث از امام باقر علیه السلام و شانزده هزار روایت از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
دانش فراوان او چنان است که وقتی راوی جلیل القدر ـ ابن أبی یعفور ـ از امام صادق علیه السلام برای پرسشهایی که پاسخ آنها را نمی داند و به امام هم دسترسی ندارد، سؤال می کند، امام محمّد بن مسلم را به او معرفی می کند. برتری او در میان اهل سنّت نیز مشهور است. أبو حنیفه ـ رئیس مذهب حنفیه ـ با فرستادن واسطه پاسخ مسائل خود را از او می پرسید.
محمّد بن مسلم مردی ثروتمند و متمکن بود و آن هنگام که امام باقر علیه السلام به او فرمود: «تواضع کن»، زنبیلی از خرما برداشت و با ترازویی در مقابل مسجد جامع به فروختن خرما مشغول شد. بستگانش او را از این کار منع کردند، ولی او در پاسخ گفت: «مولایم مرا امر کرده و من مخالفت او را نمی کنم». خویشاوندانش از او خواستند حال که تصمیم به انجام کاری دارد، آسیابی تهیه کند و به آرد کردن گندم مشغول شود. او این پیشنهاد را پذیرفت. از همین رو او را طحّان یعنی آرد فروش یا آسیابان نامیده اند.
امام باقر علیه السلام علاقه فراوانی به او داشت و در سفری وقتی محمّد بن مسلم وارد مدینه شد و از شدّت مریضی و کسالت نتوانست خدمت امام شرفیاب شود، امام توسط غلام خود شربتی مطبوع برای او فرستاد که بی درنگ حالش خوب شد و به خدمت امام رسید.
محمّدبن مسلم از أبو حمزه ثمالی، حمران، أبوالصباح و بسیاری دیگر روایت نقل می کند و بزرگانی همچون ابن رئاب، صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمن از او روایت شنیده اند.
محمد بن ابی عمیر در بیان کردن روایت بسیار دقیق بود و با آنکه از دانشمندان اهل سنت، روایات بسیاری شنیده بود، اما هیچ گاه از آنان روایت نقل نمی کرد، تا مبادا سخن آنان با گفتار ائمه علیهم السلام آمیخته شود. هارون الرشید، او را مجبور کرد تا اسامی شیعیان امام کاظم علیه السلام را افشا کند و یا قضاوت برخی از شهرها را قبول کند، اما نپذیرفت. به همین جهت او را تازیانه زد و به زندان افکند. در این مدت خواهرش کتابهای وی را ـ که 94 جلد برشمرده اند ـ در درون زمین پنهان کرد که تمام آنها از میان رفته است.
وی بسیار عابد بود و گاهی اوقات بعد از نماز صبح سر به سجده می گذاشت و ظهرهنگام سر از سجده بر می داشت.
ابن أبی عمیر بزّاز و ثروتمند بود و چون پس از چهارسال از زندان خارج شد، اندوخته ای نداشت و همه ثروت خود را از دست داده بود. در این هنگام شخصی که به او بدهکار بود، خانه اش را فروخت و ده هزار درهم برای او آورد، ولی محمّد آن را نپذیرفت و گفت: با آنکه به یک درهم آن هم محتاجم امّا امام صادق علیه السلام فرمود: مرد بدهکار را به جهت بدهی اش نباید از خانه بیرون کرد.
برخی از کتابهای وی عبارتند از: الاحتجاج فی الامامه، الکفر والإیمان، اختلاف الحدیث و... بزرگانی چون أبوبصیر، أبان بن عثمان و جمیل بن درّاج از مشایخ واساتید او هستند و بسیاری مانند أبو عبدالله برقی، ابراهیم بن هاشم و محمد بن عیسی از او روایت شنیده اند.
ابوحمزه ثمالی از راویان امام زین العابدین، امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و در سال 150 ه ق در هفتاد سالگی درگذشت. امامان شیعه علیهم السلام شخصیّت أبو حمزه را که از اوّلین شیعیان امام سجّاد علیه السلام است ستایش کرده اند. امام صادق علیه السلام درباره وی فرمود: «أبو حمزه در زمان خودش مانند سلمان در عهد خویش است». و امام صادق علیه السلام نیز به أبوحمزه فرمود: «من وقتی تو را می بینم احساس راحتی می کنم.»
امام کاظم علیه السلام أبوحمزه را از مؤمنانی می داند که خداوند قلبشان را نورانی فرموده و از دانش صحیح برخوردارند.
دانشمندان رجال او را با الفاظ ثقه، عادل، اعلا درجه عدالت و جلیل القدر ستوده و از حواریین امام سجّاد علیه السلام دانسته اند. روایات أبوحمزه در فقه، کلام، تفسیر و عرفان بسیار است. افزون بر دعای معروف سحرهای ماه مبارک رمضان که أبوحمزه آن را از امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند، رساله الحقوق، کتاب الزهد و النوادر در شمار آثار و تألیفات اوست.
زید بن علی بن الحسین، جابربن عبدالله الأنصاری، عبدالله بن الحسن و أصبغ بن نباته از جمله مشایخ و اساتید او هستند. حسن بن محبوب، ابان بن عثمان، هشام بن سالم، محمّدبن مسلم و بیش از صد دانشمند دیگر، نامشان در ردیف شاگردان و راویان حدیث أبوحمزه ثمالی ثبت شده است.
در بسیاری از روایات، نام أبوبصیر بدون هیچ قیدی در سلسله اسناد قرار گرفته و تنها با کمک قراین خارجی می توان هویت راوی را حدس زد. بسیاری از دانشمندان علم رجال هر دو را ثقه و مورد اطمینان دانسته اند.
أبوبصیر یحیی پسر أبوالقاسم أسدی از دانشمندان شیعی کوفه به سال 150 ه ق درگذشت. کنیه او أبو محمّد است. ممکن است از آن رو وی را أبوبصیر خوانده اند که چون از بینایی محروم بوده است.
أبوبصیر أسدی از شاگردان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است و روایات اعتقادی و فقهی بسیاری از او برجای مانده است. وی به سان یکی از حاملان پر اندوخته حدیث أهل بیت علیهم السلام در کوفه شناخته می شد و به عنوان یکی از قطبهای رهبری فکری شیعه به شمار می رفت و در صحنه های مبارزه فکری با گروههای مخالف چون مختاریه و زیدیه حضور داشت.
أبوبصیر أسدی در دو سال آخر عمر خود که با امامت امام کاظم علیه السلام شروع شده بود، به طرفداری امام کاظم علیه السلام در مقابل فطحیه ایستادگی کرد و در میان یاران امام کاظم علیه السلام از ویژگی ممتازی برخوردار بود.
أبوبصیر از أصحاب اجماع است. و همه علمای شیعه وی را ستایش کرده اند.
أبوبصیر أسدی روایتی را نقل می کند که به «حدیث لوح» شهرت دارد و در آن اعتقاد به امامان دوازده گانه مطرح شده است.
وی از أبوحمزه ثمالی، صالح بن میثم و راویان دیگر روایت کرده است و بسیاری چون أبان بن عثمان و عاصم بن حمید و عبدالله بن حماد انصاری از او روایت نقل می کنند.
زراره حدود سال 80 ه ق متولد شد و در سال 150 ه ق کمتر از دو ماه پس از شهادت امام صادق علیه السلام درگذشت و از یاران مخلص و راویان سرشناس امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود.
او از فقه، حدیث، کلام، أدب و شعر بهره برده است، أمّا تخصص وی بیشتر در فقه است. بابی از ابواب فقه نیست مگر اینکه حدیثی از زراره در آن موجود باشد. بیش از دو هزار حدیث از طریق زراره در آثار مهم شیعه یافت می شود.
زراره از مردانی است که شایستگی و معرفت او موجب شد تا کتاب امام علی علیه السلام با املای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دستخط امام و حاوی تمام احکام حلال و حرام الهی را مشاهده کند. امام باقر علیه السلام بهشت را به زراره بشارت داد و فرمود: «بر خدا حق است که تو را در بهشت جای دهد.» امام صادق علیه السلام نیز او را از فروتنان دانست و به او وعده بهشت داد.
دانشمندان علم رجال نیز او را به نیکویی ستوده اند. نجاشی رجال شناس معروف شیعه می گوید: «زراره، بزرگ و استاد اصحاب ما، فقیه، متکلّم، شاعر، ادیب و استاد علم قرائت بود و همه معیارهای فضیلت شخصی و دینی در او جمع بوده است. راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود.
زراره تألیفات بسیاری داشته است، امّا فقط کتاب الاستطاعه والجبر والعهود به نام او ثبت شده است. هشام بن سالم، عمر بن أذینه، جمیل بن درّاج از جمله مشایخ او هستند و بسیاری همچون بکیر بن أعین، حمران بن أعین و... از او روایت نقل می کنند.
امام جواد علیه السلام به او توجهی خاص داشت و پس از درگذشت وی، کفن و حنوط برای او فرستاد و به اسماعیل پسر امام کاظم علیه السلام دستور داد بر او نماز بخواند و در روایتی خشنودی خود را از او بیان فرموده است.
صفوان در تجارت شریک عبدالله بن جندب و علی بن نعمان بود. روزی در بیت الله الحرام پیمان بستند: هر کدام زودتر درگذشت، آنکه باقی می ماند نماز و روزه و زکات دیگری را نیز به جای آورد. آن دو زودتر از دنیا رخت بربستند و صفوان روزی 150 رکعت نماز می گزارد و در سال سه ماه روزه می گرفت و هر سال سه بار زکات می داد و هر کار مستحبی که انجام می داد برای آن دو نیز به جای می آورد.
صفوان از اصحاب اجماع است و علمای شیعه بر درستی روایات او اتفاق نظر دارند. نجاشی او را با الفاظ ثقه و ثقه عین ستوده است و شیخ طوسی صفوان را نزد علمای حدیث موثقترین اهل زمان خود و عابدترین و از زهّاد می داند.
صفوان سی کتاب تصنیف کرده است و نام او در سلسله سند بیش از 1100 حدیث آمده است. صفوان از ابن أبی عمیر، ابن بکیر، حمّاد بن عثمان، عبدالله بن سنان و بسیاری دیگر روایت شنیده است وبسیاری همچون احمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی، محمد بن خالد البرقی، الفضل بن شاذان نیشابوری و... از او حدیث نقل می کنند.
أحادیث بسیاری در ستایش و مدح یونس آمده است وامام رضا علیه السلام در علم و فتوا، او را به مردم معرفی می کرد. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، برخی از نمایندگان آن حضرت که منحرف شده و به واقفیه مشهور شدند، ثروت فراوانی برای یونس فرستادند تا او را از مسیر حق منحرف کنند، امّا یونس آن را قبول نکرد و در راه حق ثابت قدم ماند. برخی عقیده دارند همین برخورد او سبب شد تا واقفیه چهره درخشان او را در میان یاران و شاگردانش مخدوش کنند و علیه او بدگویی کنند.
در روایتی آمده که گروهی از مردم بصره خدمت امام رضا علیه السلام شرفیاب می شوند. امام به یونس می فرماید: «تا در پشت پرده ای پنهان شود. آن گروه در خدمت حضرت از یونس بدگویی بسیار می کنند وخارج می شوند. یونس گریان از پشت پرده بیرون می آید و به امام می گوید: «فدایت شوم من از شما حمایت می کنم و حالم نزد یاران چنین است.» امام به او می فرماید: «ای یونس! از گفته آنان چه زیانی به تو می رسد، آنگاه که امام تو از تو خشنود باشد... یونس اگر در دست راستت گوهر باشد و مردم بگویند سرگین است یا گوهر است، چه زیانی به تو می رسد و آنگاه که در دست تو سرگین باشد و مردم بگویند گوهر است، آیا به تو سودی می رسد. یونس جواب می دهد: «خیر» امام می فرماید: حال تو نیز چنین است، اگر نیکو باشی وامام تو از تو راضی باشد. آنچه مردم می گویند آسیبی به تو نخواهد رساند.»
عالمان رجال یونس را از اصحاب اجماع دانسته و مدح بسیاری درباره او آورده اند. یونس تألیفات بسیاری دارد. وقتی امام حسن عسکری علیه السلام کتاب «یوم ولیله» او را می بیند، می فرماید: «خداوند در برابر هر حرف او نوری در قیامت به او عطا فرماید.» هشام بن سالم، هشام بن الحکم، أبان بن عثمان از جمله مشایخ او هستند و بسیاری همچون ابن أبی عمیر، أبو عبدالله البرقی و محمد بن عیسی از او روایت شنیده اند.
حسن بن محبوب را از اصحاب اجماع دانسته اند او فردی جلیل القدر و ثقه و یکی از چهار مرد بزرگ زمان خود بود. سه نفر دیگر عبارتند از: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، احمد بن محمّد بن أبی نصر بزنطی که به ارکان أربعه مشهور هستند.
شهرت او به سرّاد یا زرّاد به سبب جدّ سوّمش وهب می باشد که زره ساز و غلام جریربن عبدالله بجلی کوفی بوده است. وهب از امام درخواست می کند تا او را از جریر خریداری کند و جریر که به معاویه پیوسته بود، وهب را آزاد می کند تا حق ولاء بر او را از دست ندهد، امّا وهب خدمت امام علیّ علیه السلام را اختیار می کند و خادم آن حضرت می شود.
حسن به تشویق پدر روایات را می نوشت و در برابر هر روایتی که از علی بن رئاب می نگاشت، یک درهم از پدر پاداش می گرفت. روایات او از علیّ بن رئاب به 287 مورد می رسد.
امام رضا علیه السلام به او نوشت: خداوند تو را با حکمت خویش که بر زبانت جاری ساخته، تأیید فرموده است خداوند تو را به راه راست رهنمون سازد و انجام خیر را بر تو آسان کند و به اطاعت خویش موفقت دارد.
شیخ طوسی دانشمند علم رجال او را مورد اطمینان می داند. ابن داود حلّی نیز درباره او می گوید: «فقها آنچه را که او روایت می کند، صحیح می دانند».
«المشیخه» تألیف ابن محبوب از نخستین آثاری است که در موضوع علم رجال نگارش یافته و متأسفانه مانند دیگر کتابهای صحابه ائمه به دست ما نرسیده است. کتابهای الحدود، النوادر، النکاح و کتاب التفسیر را نیز در شمار تألیفات حسن بن محبوب دانسته اند.
ابن أبی عمیر، علیّ بن رئاب، ابن سنان، حمّاد بن عیسی از جمله مشایخ او هستند و احمدبن أبی عبدالله البرقی، علیّ بن مهزیار و عبدالله بن الصلت در شمار شاگردان و راویان او هستند.
احمد پسر اسحاق از امام حسن عسکری سؤال می کند: «به دستور چه کسی عمل کنم و از چه کسی احکام دینی را بپرسم و گفته چه کسی را قبول کنم؟» امام می فرماید: «عثمان بن سعید و فرزندش دو نفر موثق هستند. هرچه آنان به تو برسانند، از من می رسانند و آنچه به تو گویند، از طرف من می گویند؛ پس سخن آن دو را بشنو و آنان را اطاعت کن که آنها ثقه و امانت دارند.»
محمّد در خانه خود قبری کنده بود و لوحی که از آیات قرآن و اسامی ائمّه علیهم السلام در حاشیه آن نقش بسته بود، در قبر قرار می داد و هر روز داخل قبر می شد و یک جزء قرآن می خواند و خارج می شد.
امام زمان (عج) پس از درگذشت عثمان بن سعید در نامه ای به پسرش محمّد تسلیت گفت و فرمود: «از کمال سعادت او این بود که مثل تو فرزندی داشت که بعد از او بماند و به دستور وی جانشین او گردد و برای او طلب رحمت و مغفرت کند.»
همچنین امام در نامه ای چنین فرمودند: «خداوند پسر او را حفظ کند. او همواره در زمان پدرش مورد اعتماد ما بود. خداوند از او و پدرش خشنود باشد و چهره اش را درخشان گرداند. پسرش در نزد ما مانند اوست و در جای وی نشسته است. آنچه از ما بگوید گفته ماست و به فرمان ما عمل می کند خداوند او را تأیید کند».
محمّدبن عثمان در مدت پنجاه سال وکالت خود، اموال مردم را به امام می رسانید و جواب مسائل مردم را به همان خطی که امام حسن عسکری علیه السلام امور مهمّ دین و دنیای مردم را پاسخ می داد، به مردم باز می گرداند. عبدالله بن جعفر الحمیری را از جمله راویان او می دانند.
اثر ارزشمند دیگری که از وی به جای مانده، کتاب قرب الاسناد است. قرب الاسناد کتابی است که در میان محدثان قدیم رایج بود و در آن احادیث عالی السند و با واسطه کم تا امام را گردآوری می کردند. علی بن ابراهیم، محمّد بن عیسی یقطینی و علیّ بن بابویه نیز قرب الاسناد داشته اند، امّا تنها قرب الاسناد حمیری اکنون در دست ماست. که در آن نزدیکترین سند به امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام گرد آمده است.
ابراهیم بن مهزیار، احمدبن حمزه، محمّدبن عیسی از مشایخ و اساتید وی هستند و احمدبن محمّد، سعد بن عبدالله، محمّد بن سعید آذربایجانی در شمار شاگردان او هستند.
محمّدبن عبدالله فرزند او نیز از دانش پدر بهره برد. برخی کتاب قرب الاسناد را به وی نسبت داده اند.
بزنطی از اصحاب اجماع است و علما وقتی در روایتی به نام او می رسند به سند او تا معصوم علیه السلام اعتماد می کنند. شیخ طوسی می گوید: «او در ابتدا واقفی مذهب بود و چون معجزاتی از امام رضا علیه السلام در اثبات امامتش مشاهده کرد، به راه حق پیوست و به امامت آن حضرت و فرزندان وی معتقد شد و مورد عنایت خاص امام رضا علیه السلام قرار گرفت.»
توجه امام رضا علیه السلام به بزنطی چنان است که شبی در خدمت آن حضرت بوده و چون قصد ترک منزل را می کند، حضرت به کنیزک خود می فرماید رختخواب مخصوص امام را برای بزنطی بگستراند و او با خود می اندیشد: «چه کسی مانند من چنین افتخاری دارد تا در منزل ولی خدا و در فراش او بیاساید» و چون این فکر به ذهن او می گذرد، امام به او می فرماید: «احمد آگاه باش! امیر مؤمنان به عیادت صعصعه پسر صوحان رفت و به هنگام مراجعت او را فرمود: صعصعه از اینکه تو را عیادت کردم مبادا بر برادران دینی خود مباهات کنی. از خدا بترس و تواضع پیشه کن تا خدا تو را بلند گرداند».
شیخ طوسی و نجاشی او را ثقه و از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام وعظیم المنزله نزد آن دو امام می دانند. نام بزنطی در سلسله سند بیش از هفت صد حدیث آمده است و او افزون بر دو امام، از ابن أبی یعفور، ابن بکیر، صفوان بن یحیی و... روایت می کند. أبوعبدالله البرقی، الحسین بن سعید، علیّ بن مهزیار از جمله شاگردان و راویان حدیث او هستند.
بسیاری از بزرگان و رجال شناسان شیعه او را مورد اطمینان و ثقه می دانستند، امّا از آن رو که از افراد ضعیف روایت نقل می کرد، با مذمت و طعن قمی ها روبرو شد. از این رو احمد بن محمّد بن عیسی که در آن زمان رئیس دانشمندان قم بود او را تبعید کرد، ولی پس از مدتی او را به قم فرا خواند و حتّی در مراسم تشییع جنازه او با سر و پای برهنه شرکت کرد تا اهانتی را که به او روا داشته بود، جبران کند.
نجاشی رجال شناس معروف شیعه چنین می گوید: «او به خودی خود مورد اطمینان است، امّا از افراد ضعیف روایت می کند و به احادیث مرسل ـ بدون سند ـ اعتماد می کند.» شیخ الطائفه و علّامه حلّی نیز او را مورد اطمینان می دانند.
برقی آثار بسیاری داشته است. کتاب معروف «المحاسن» در برگیرنده صد کتاب در موضوعات مختلف فقه، احکام، آداب، علل شرایع و... از آن جمله است. از این کتاب آنچه امروز در دست ماست تنها یازده کتاب که در دو جلد به چاپ رسیده است. علّامه مجلسی کتاب محاسن برقی را از أصول معتبره شیعه می داند. شیخ صدوق و کلینی نیز بر کتاب محاسن اعتماد کرده و روایات بسیاری را از آن نقل می کنند.
برقی از حدود دویست نفر روایت نقل می کند. برخی از آنان عبارتند از: احمد بن محمّدبن أبی نصر بزنطی، حسن بن محبوب، حمّاد بن عیسی. همچنین بزرگانی همچون محمّد بن الحسن الصفار، علیّ بن ابراهیم، محمّدبن الحسن بن الولید از او روایت شنیده اند.
حضرت عبدالعظیم، به امامان، اعتقادی کامل داشت و آنگاه که اعتقادات دینی خود را برای امام هادی علیه السلام توضیح داد، امام او را تشویق کرد و فرمود: «تو دوستدار حقیقی ما هستی».
همچنین امام هادی به أبوحمّاد رازی فرمود: «هرگاه سؤال مشکلی در مسائل دینی داشتی، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان». در حدیثی ثواب زیارت قبر حضرت عبدالعظیم با زیارت مزار حضرت سیّد الشهداء علیه السلام مقایسه شده است.
وی در کتابی خطبه های امام علی علیه السلام را گردآوری کرد که به نام خطب أمیرالمؤمنین علیه السلام شهرت یافت.
هشام بن حکم، ابن أبی عمیر، علیّ بن جعفر، حسن بن محبوب و بسیاری دیگر، از مشایخ و اساتید او هستند. احمدبن مهران، احمدبن محمّد بن خالد، احمدبن أبی عبدالله در زمره راویان و شاگردان وی به شمار می روند.
منبع: حدیث نت
/س
جابر بنا بر روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود، در انتظار دیدن امام باقر علیه السلام بی تاب بود و در مسجد در حالی که عمامه ای سیاه بر سر داشت می نشست و ندا می داد: «یا باقر العلم! یا باقر العلم!» مردم مدینه که این حال جابر را می دیدند، او را به هذیان گویی متهم می کردند، ولی جابر می گفت: «به خدا قسم هذیان نمی گویم. از پیامبر شنیدم که فرمود: تو مردی از خاندان مرا می بینی. نام او نام من وشمایل او شمایل من است. او شکافنده علم است. این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که مرا بر این گفته وا می دارد.»
شأن ومنزلت جابر چنان است که امام باقر علیه السلام فرمود: «جابر از رسول خدا برای من حدیث کرد و جابر دروغ نمی گوید.» او در عشق و ارادت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت قدم بود و در محله های مدینه رفت و آمد می کرد و می گفت: «علی خَیرُ البَشَر فَمَن أَبی فَقَد کَفَر».
جابر در حالی که پیرمرد سالخورده ای شده بود به دیدن امام باقر علیه السلام ـ که نوجوان بودند ـ شتافت. امام را در آغوش گرفت و سر مبارک او را بوسید و گفت: «رسول خدا مرا فرمان داد که سلام او را به تو برسانم.» و امام فرمود: «بر او و بر تو سلام باد.»، آنگاه جابر متواضعانه گفت: «پدر و مادرم فدای تو، برای من شفاعت روز قیامت را ضمانت کن» و امام فرمود: «چنین کردم ای جابر».
جابر از شمار افرادی بود که تأویل آیه «ان الّذی فرض علیک القرآن لرادّک إلی معاد» را می دانست؛ یعنی به رجعت معتقد بود. در قرن اوّل کمتر کسی به رجعت اعتقاد داشت. أبو حمزه ثمالی، أبو زبیر، جابر بن یزید و بسیاری دیگر از او روایت نقل کرده اند.
اسماء بنت عمیس
در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وائمه علیهم السلام زنانی دوستدار علم ومعرفت بودند وبا نقل روایت دانش خود را نشان دادند. در آثار رجالی، بخشی به معرفی این زنان اختصاص دارد.اسماء دختر عمیس وخواهر میمونه ـ همسر رسول خدا ـ است. او در ابتدا با جعفر بن أبی طالب ازدواج کرد وهمراه او به حبشه مهاجرت نمود و پس از شهادت جعفر در سال هشتم هجرت با ابوبکر ازدواج کرد. محمد بن أبی بکر ثمره این ازدواج است. پس از درگذشت أبوبکر به عقد امام علی علیه السلام درآمد ودر سال 40ه ق درگذشت.
اسماء از پیشگامان در اسلام است و همواره در دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایدار بود و از آن هنگام که به مدینه آمد، همچون مادری مهربان، محرم اسرار فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. وی بنا به خواسته حضرت زهرا، تابوتی برای آن حضرت سفارش داد، تا حجم بدن مبارکش پیدا نباشد. وبنابر وصیت آن حضرت در شستن بدن مطهر فاطمه سلام الله علیها به امام علی علیه السلام یاری رساند.
اسماء از شهود قضیه فدک وتکذیب کنندگان حدیث «نحن معاشر الانبیاء لا نوّرث ما ترکناه صدقه» است، امّا ابوبکر شهادت او را نپذیرفت.
امام باقر علیه السلام در روایتی هفت خواهر بهشتی را نام می برد و رحمت الهی را بر آنان می داند که در ابتدای آنها نام اسماء دختر عمیس است. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام اسماء در میان خواهران مؤمن آمده است. امام صادق علیه السلام نجابت محمد بن أبی بکر را از جانب مادرش اسماء بنت عمیس می داند.
شیخ طوسی او را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شمارد.
اسماء از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحضرت فاطمه سلام الله علیها روایت نقل می کند وعبدالله بن جعفر، قاسم بن محمد بن أبی بکر، فاطمه دختر امام علی علیه السلام وعبدالله بن عباس وبرخی دیگر از او حدیث شنیده اند.
عبدالله بن عباس
عبدالله بن عباس پسر عموى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و از مفسران و راویان شناخته شده است. ابن عباس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، امام على وامام حسین علیهماالسلام روایت نقل مى کند. وى در سال یازدهم بعثت متولد شد وبه سال 69 در سن 71 سالگى در گذشت محمد بن حنفیه بر او نماز خواند وگفت: «امروز خدایى مَرد این امت درگذشت.»ابن عباس در آخر عمر نابینا شد. برخى علت نابینایى وى را گریه بسیار بر امام على وحسنین علیهم السلام دانسته اند و برخى نیز علت نابینایى او را همراهى نکردن با امام حسین علیه السلام مى دانند.
در زمان حکومت امام على علیه السلام از یاران آن حضرت بود و به نمایندگى از آن حضرت براى بحث و گفتگو با خوارج انتخاب شد و در جنگ جمل به نمایندگى امام به سوى عایشه رفت و در یک گفتگوى صریح و با دلایل متقن از او خواست به سوى مدینه کوچ کند.
در ماجراى حکمیت، امام على علیه السلام نخست او را به عنوان نماینده خود تعیین کرد و در توصیف او فرمود: فَاِنَّ عَمراً لایعقد عُقْده الاّ حَلَّها عبدالله ولایَحِلّ عُقْده إلاّ عَقَدَها ولایبرم أمراً إلاّ نقضه ولاینقض أمراً إلاّ أبرمه.
امّا حضرت با مخالفت خوارج مواجه شد و بناچار أبو موسى أشعرى را برگزید.
ابن عبّاس انسانى باهوش بود و زبانى رسا داشت و در علم فقه، تفسیر، تأویل، انساب و شعر کم نظیر بود. وى از شاگردان ممتاز امام على علیه السلام به شمار مى رفت و دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود: «خدایا او را در شناخت دین آگاه ساز» پشتوانه او بود. علّامه حلّى او را چنین توصیف مى کند: «دوستدار امام على علیه السلام و شاگرد او بود و حال او در بزرگوارى و اخلاص نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام مشهورتر از آن است که پوشیده بماند». ابن داود حلّى بالفظ رضى الله عنه از او یاد مى کند و از او به نیکى نام مى برد.
گفتنى است سخنانى نیز در قدح او وجود دارد. مسأله برداشت وى از بیت المال بصره و نامه عتاب آلود امام على علیه السلام به او، مورد توجه علماى رجال قرار گرفته است، برخى از دانشمندان چنین احادیثى را مردود دانسته و محبت او به امام على علیه السلام را سبب ساخته شدن روایات دروغین دانسته اند.
بعضى دیگر این روایات را نفى نمى کنند، بلکه معتقدند او معصوم نبود و امام على علیه السلام در کار حق ملاحظه هیچ کس را نمى کرد. با وجود همه این بحثها، دانشمندان معروف شیعه او را جلیل القدر و بلند مرتبه، ثقه و مدافع امام على و حسنین علیهم السلام دانسته اند. عبدالله بن عباس از سعدبن عباده، عمّار یاسر، أبوذر غفارى، ام سلمه و دیگران روایت شنیده است و أبو سعید خدرى، عبدالله بن جعفر، سعید بن جبیر، عکرمه و بسیارى دیگر از او روایت مى کنند.
عمّاربن یاسر
عمّار پسر یاسر و کنیه وی ابویقظان است. او یکی از چهار مرد بزرگ زمان خود بود که از پیشقدمان در اسلام بود. سه مرد دیگر عبارتند از أبوذر، مقداد و سلمان. پدر و مادر عمار در راه اسلام و دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکنجه های فراوانی را تحمّل کردند و در آخر به شهادت رسیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه آزار و اذیّت قریش نسبت به خاندان عمّار را می دید، آنان را به بهشت بشارت می داد و می فرمود: صبراً یا آل یاسر فإنّ موعدکم الجنه.عمّار پس از تحمل شکنجه، در حالی که شدیداً کراهت داشت، آنچه را که کفار خواستند بر زبان آورد و توانست جان سالم به در آورد و این آیه در حق او فرود آمد که مبدأ تقیه در اسلام است: إلاّ من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان.
عمّار از مهاجران به حبشه و از نمازگزاران دو قبله و حاضرشدگان در بدر و نبردهای دیگر می باشد و در بیعه رضوان نیز همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که هریک از این اوصاف برای فضل و برتری او کافی است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها او را مدح و ستایش کرده است. و درباره او فرمود: «ایمان تمام وجود عمّار را، از فرقِ سر تا پای او، فرا گرفته و با گوشت و خونش عجین شده است». همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام فرمود: «بهشت مشتاق تو و عمّار و سلمان و أبی ذر و مقداد است».
و درباره شخصیت عمّار فرمود: «عمّار با حقّ است و حق با عمّار است هرکجا که باشد».
در هنگامی که میان عمّار و خالدبن الولید گفتگویی شده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس با عمّار دشمنی کند با خدا دشمنی ورزیده و هرکه عمّار را ناراحت کند، خدا را ناراحت کرده، و هر که عمّار را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است».
عمّار از معدود طرفداران امام علی علیه السلام پس از پیامبر بود و در تشییع جنازه حضرت فاطمه سلام الله علیها شرکت داشت و از فرماندهان امام علی علیه السلام در جنگ جمل و صفین به شمار می رفت و پایه اعتماد مردم به حکومت امام علیه السلام بود.
شهادت عمّار در سال 37 ه ق در جنگ صفین، سخن معروف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود «عمّار را گروه یاغی و طغیانگر می کشد»، ماهیت معاویه و اطرافیانش را برای کسانی که در شکّ و تردید بودند روشن کرد. پس از شهادت عمّار، بسیاری از کسانی که از جنگ کناره گرفته بودند به نبرد برخاستند و به شهادت رسیدند.
دانشمندان علم رجال، روایات در مدح عمّار و جلالت شأن او را نزدیک به حدّ تواتر می دانند. عمّار روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و حذیفه بن یمان نقل کرده است و جابربن عبدالله، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس و...نیز روایاتی را از عمّار نقل می کنند.
سُلَیْم بن قیس هلالی
شیخ أبو صادق سلیم پسر قیس کوفی از اصحاب امام علی، امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام است. وی در سنین نوجوانی در ایّام حکومت عمر وارد مدینه شد و پس از آشنایی با اصحاب و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، همراهی امیرمؤمنان علی علیه السلام را انتخاب کرد و با سلمان و ابوذر و مقداد ارتباطی صمیمی داشت و از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و وقایع پس از رحلت آن حضرت، به دقّت پرس و جو می کرد و جزئیات مسائل را به خاطر می سپرد.با توجه به ممنوع بودن بیان روایت در زمان عمر و عثمان، به سختی احادیث خود را پنهان ساخت، تا این که در دوره حکومت امام علی علیه السلام زمینه ثبت حقایق برای او آماده شد.
سلیم در نبردهای جمل، صفین و نهروان در کنار امام علی علیه السلام بود و در زمان امام مجتبی و امام حسین علیهماالسلام همواره همراهی این بزرگواران را ترجیح می داد و بنا بر احتمالی در هنگام واقعه کربلا زندانی بوده است. پس از شهادت امام حسین علیه السلام از یاران امام زین العابدین علیه السلام بود و در سال 75 ه ق از خشونت های حجّاج بن یوسف گریخت و به ایران آمد و در یکی از شهرهای فارس به نام نوبندجان اقامت گزید.
در این شهر با نوجوانی به نام أبان بن أبی عیاش آشنا شد و ذوق و شوق این جوان در فراگرفتن مسائل دینی موجب شد تا سُلَیم بن قیس در اواخر عمر خود کتابی که از سخنان امام علی علیه السلام و فرزندان آن بزرگوار و دیگر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گردآوری کرده بود، به او بسپارد و بر حفظ و نگهداری کتاب سفارش کند.
پس از درگذشت سُلَیم در سال 76، أبان به مدینه رفت و به حضور امام سجّاد علیه السلام شرفیاب شد و کتاب سُلَیم را به آن حضرت عرضه داشت. امام در فاصله سه روز در حالی که دو صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام أبو طفیل کنانی و عمربن أبی سلمه کتاب را برای ایشان می خواندند، از محتوای آن آگاهی یافت و فرمود: «سلیم راست گفته است. خدایش بیامرزد. همه اینها سخن ماست که ما خبر داریم».
امام با این سخن نخستین کتاب تدوین شده شیعه را تأیید کردند.
نام سُلیم به عنوان مؤلف یکی از أصول معتبره شیعه ثبت شده است، هرچند کتابی که اکنون به نام کتاب سُلَیم مشهور است، مورد بحث و گفتگوی دانشمندان قرار گرفته و عقیده دارند گذشت زمان، مطالب کتاب او را از تحریف مصون نداشته است.
أبان بن أبی عیّاس، ابراهیم بن عثمان و ابراهیم بن عمر یمانی از شاگردان سُلَیم هستند.
محمّد بن مسلم
کنیه او أبوجعفر و أهل طائف است. در کوفه ساکن و به أعور و طحّان مشهور شد. محمّد پسر مسلم از برجسته ترین یاران و حواریون امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است. وی از پرهیزکارترین و دانشمندترین مردم کوفه بود و در سن هفتاد سالگی به سال 150 ه ق درگذشت.محمّد بن مسلم از اصحاب اجماع است و هر روایتی که او نقل کرده باشد، در نزد همه علما صحیح است. نجاشی دانشمند علم رجال او را آبروی شیعه و فقیه و پارسا می داند. شیخ مفید نیز وی را در زمره فقیهانی که هیچ انتقادی برایشان نیست می شمارد.
وی چهارسال در مدینه اقامت کرد واز محضر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام، احکام دین و معارف یقینی را آموخت و در عمر پر برکت خود سی هزار حدیث از امام باقر علیه السلام و شانزده هزار روایت از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
دانش فراوان او چنان است که وقتی راوی جلیل القدر ـ ابن أبی یعفور ـ از امام صادق علیه السلام برای پرسشهایی که پاسخ آنها را نمی داند و به امام هم دسترسی ندارد، سؤال می کند، امام محمّد بن مسلم را به او معرفی می کند. برتری او در میان اهل سنّت نیز مشهور است. أبو حنیفه ـ رئیس مذهب حنفیه ـ با فرستادن واسطه پاسخ مسائل خود را از او می پرسید.
محمّد بن مسلم مردی ثروتمند و متمکن بود و آن هنگام که امام باقر علیه السلام به او فرمود: «تواضع کن»، زنبیلی از خرما برداشت و با ترازویی در مقابل مسجد جامع به فروختن خرما مشغول شد. بستگانش او را از این کار منع کردند، ولی او در پاسخ گفت: «مولایم مرا امر کرده و من مخالفت او را نمی کنم». خویشاوندانش از او خواستند حال که تصمیم به انجام کاری دارد، آسیابی تهیه کند و به آرد کردن گندم مشغول شود. او این پیشنهاد را پذیرفت. از همین رو او را طحّان یعنی آرد فروش یا آسیابان نامیده اند.
امام باقر علیه السلام علاقه فراوانی به او داشت و در سفری وقتی محمّد بن مسلم وارد مدینه شد و از شدّت مریضی و کسالت نتوانست خدمت امام شرفیاب شود، امام توسط غلام خود شربتی مطبوع برای او فرستاد که بی درنگ حالش خوب شد و به خدمت امام رسید.
محمّدبن مسلم از أبو حمزه ثمالی، حمران، أبوالصباح و بسیاری دیگر روایت نقل می کند و بزرگانی همچون ابن رئاب، صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمن از او روایت شنیده اند.
محمّد بن أبی عمیر
محمّد پسر زیاد و کنیه وی أبو أحمد أزدی است. بیشتر با کنیه پدرش او را می خوانند و به ابن أبی عمیر شهرت دارد. وی از یاران و صحابه امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیهم السلام است و در سال 217 ه ق درگذشت. شیعه و اهل سنت او را مورد اطمینان دانسته اند. او از اصحاب اجماع است و یکی از راویان اصلی اصول أربعمائه به شمار می رود. وی عابدترین و پرهیزکارترین مردم زمانش بود. جاحظ ـ دانشمند معروف أهل سنت ـ در برتری مردم قحطان بر عدنان، از ابن أبی عمیر نام می برد وبدین وسیله افتخار می کند.محمد بن ابی عمیر در بیان کردن روایت بسیار دقیق بود و با آنکه از دانشمندان اهل سنت، روایات بسیاری شنیده بود، اما هیچ گاه از آنان روایت نقل نمی کرد، تا مبادا سخن آنان با گفتار ائمه علیهم السلام آمیخته شود. هارون الرشید، او را مجبور کرد تا اسامی شیعیان امام کاظم علیه السلام را افشا کند و یا قضاوت برخی از شهرها را قبول کند، اما نپذیرفت. به همین جهت او را تازیانه زد و به زندان افکند. در این مدت خواهرش کتابهای وی را ـ که 94 جلد برشمرده اند ـ در درون زمین پنهان کرد که تمام آنها از میان رفته است.
وی بسیار عابد بود و گاهی اوقات بعد از نماز صبح سر به سجده می گذاشت و ظهرهنگام سر از سجده بر می داشت.
ابن أبی عمیر بزّاز و ثروتمند بود و چون پس از چهارسال از زندان خارج شد، اندوخته ای نداشت و همه ثروت خود را از دست داده بود. در این هنگام شخصی که به او بدهکار بود، خانه اش را فروخت و ده هزار درهم برای او آورد، ولی محمّد آن را نپذیرفت و گفت: با آنکه به یک درهم آن هم محتاجم امّا امام صادق علیه السلام فرمود: مرد بدهکار را به جهت بدهی اش نباید از خانه بیرون کرد.
برخی از کتابهای وی عبارتند از: الاحتجاج فی الامامه، الکفر والإیمان، اختلاف الحدیث و... بزرگانی چون أبوبصیر، أبان بن عثمان و جمیل بن درّاج از مشایخ واساتید او هستند و بسیاری مانند أبو عبدالله برقی، ابراهیم بن هاشم و محمد بن عیسی از او روایت شنیده اند.
أبوحمزه ثمالی
ثابت بن دینار، عالمی سترگ و پرهیزکار است که با بهره گیری از آداب اهل بیت عصمت و طهارت تربیت شد و در کوفه مرکز تشیع و ولایت، نشو و نما یافت. او از بارزترین دانشمندان و زهاد و استوانه های شیعه است. کنیه وی أبوحمزه و شهرت او نیز بیشتر به أبوحمزه ثمالی است. شهرت او به ثمالی به جهت لقب یکی از اجداد وی می باشد که به قوم خود شیر همراه کف روی آن می نوشانید و یا اینکه در جنگ تمام افراد خانواده اش جز او کشته شدند.ابوحمزه ثمالی از راویان امام زین العابدین، امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و در سال 150 ه ق در هفتاد سالگی درگذشت. امامان شیعه علیهم السلام شخصیّت أبو حمزه را که از اوّلین شیعیان امام سجّاد علیه السلام است ستایش کرده اند. امام صادق علیه السلام درباره وی فرمود: «أبو حمزه در زمان خودش مانند سلمان در عهد خویش است». و امام صادق علیه السلام نیز به أبوحمزه فرمود: «من وقتی تو را می بینم احساس راحتی می کنم.»
امام کاظم علیه السلام أبوحمزه را از مؤمنانی می داند که خداوند قلبشان را نورانی فرموده و از دانش صحیح برخوردارند.
دانشمندان رجال او را با الفاظ ثقه، عادل، اعلا درجه عدالت و جلیل القدر ستوده و از حواریین امام سجّاد علیه السلام دانسته اند. روایات أبوحمزه در فقه، کلام، تفسیر و عرفان بسیار است. افزون بر دعای معروف سحرهای ماه مبارک رمضان که أبوحمزه آن را از امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند، رساله الحقوق، کتاب الزهد و النوادر در شمار آثار و تألیفات اوست.
زید بن علی بن الحسین، جابربن عبدالله الأنصاری، عبدالله بن الحسن و أصبغ بن نباته از جمله مشایخ و اساتید او هستند. حسن بن محبوب، ابان بن عثمان، هشام بن سالم، محمّدبن مسلم و بیش از صد دانشمند دیگر، نامشان در ردیف شاگردان و راویان حدیث أبوحمزه ثمالی ثبت شده است.
أبو بصیر
أبوبصیر، عنوان مشترک دو تن از راویان شیعه و اصحاب امام باقر و صادق علیهماالسلام به نامهای یحیی بن أبی القاسم اسدی و لیث بن بَخْتَری مرادی است.در بسیاری از روایات، نام أبوبصیر بدون هیچ قیدی در سلسله اسناد قرار گرفته و تنها با کمک قراین خارجی می توان هویت راوی را حدس زد. بسیاری از دانشمندان علم رجال هر دو را ثقه و مورد اطمینان دانسته اند.
أبوبصیر یحیی پسر أبوالقاسم أسدی از دانشمندان شیعی کوفه به سال 150 ه ق درگذشت. کنیه او أبو محمّد است. ممکن است از آن رو وی را أبوبصیر خوانده اند که چون از بینایی محروم بوده است.
أبوبصیر أسدی از شاگردان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است و روایات اعتقادی و فقهی بسیاری از او برجای مانده است. وی به سان یکی از حاملان پر اندوخته حدیث أهل بیت علیهم السلام در کوفه شناخته می شد و به عنوان یکی از قطبهای رهبری فکری شیعه به شمار می رفت و در صحنه های مبارزه فکری با گروههای مخالف چون مختاریه و زیدیه حضور داشت.
أبوبصیر أسدی در دو سال آخر عمر خود که با امامت امام کاظم علیه السلام شروع شده بود، به طرفداری امام کاظم علیه السلام در مقابل فطحیه ایستادگی کرد و در میان یاران امام کاظم علیه السلام از ویژگی ممتازی برخوردار بود.
أبوبصیر از أصحاب اجماع است. و همه علمای شیعه وی را ستایش کرده اند.
أبوبصیر أسدی روایتی را نقل می کند که به «حدیث لوح» شهرت دارد و در آن اعتقاد به امامان دوازده گانه مطرح شده است.
وی از أبوحمزه ثمالی، صالح بن میثم و راویان دیگر روایت کرده است و بسیاری چون أبان بن عثمان و عاصم بن حمید و عبدالله بن حماد انصاری از او روایت نقل می کنند.
زراره بن أعین
آل اعین، خاندان شیعی مذهب در کوفه هستند. این خاندان از زمان امام سجّاد علیه السلام تا غیبت کبرا همراه أهل بیت علیهم السلام بوده اند. أعین به معنای گشاده چشم است و پدر زراره أعین بن سنسن غلامی رومی بود که مردی از قبیله بنی شیبان او را در شهر حلب خریداری و پس از آموختن قرآن و معالم دین وی را آزاد کرد. فرزندان أعین همگی از دانشمندان بزرگ شیعه هستند. نام زرارهً درخشنده تر و پرآوازه تر از فرزندان دیگر اعین است.زراره حدود سال 80 ه ق متولد شد و در سال 150 ه ق کمتر از دو ماه پس از شهادت امام صادق علیه السلام درگذشت و از یاران مخلص و راویان سرشناس امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود.
او از فقه، حدیث، کلام، أدب و شعر بهره برده است، أمّا تخصص وی بیشتر در فقه است. بابی از ابواب فقه نیست مگر اینکه حدیثی از زراره در آن موجود باشد. بیش از دو هزار حدیث از طریق زراره در آثار مهم شیعه یافت می شود.
زراره از مردانی است که شایستگی و معرفت او موجب شد تا کتاب امام علی علیه السلام با املای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دستخط امام و حاوی تمام احکام حلال و حرام الهی را مشاهده کند. امام باقر علیه السلام بهشت را به زراره بشارت داد و فرمود: «بر خدا حق است که تو را در بهشت جای دهد.» امام صادق علیه السلام نیز او را از فروتنان دانست و به او وعده بهشت داد.
دانشمندان علم رجال نیز او را به نیکویی ستوده اند. نجاشی رجال شناس معروف شیعه می گوید: «زراره، بزرگ و استاد اصحاب ما، فقیه، متکلّم، شاعر، ادیب و استاد علم قرائت بود و همه معیارهای فضیلت شخصی و دینی در او جمع بوده است. راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود.
زراره تألیفات بسیاری داشته است، امّا فقط کتاب الاستطاعه والجبر والعهود به نام او ثبت شده است. هشام بن سالم، عمر بن أذینه، جمیل بن درّاج از جمله مشایخ او هستند و بسیاری همچون بکیر بن أعین، حمران بن أعین و... از او روایت نقل می کنند.
صفوان بن یحیی
صفوان پسر یحیی، کنیه اش أبو محمد بجلی کوفی است. وی فروشنده پارچه ای ظریف به نام سابری بود. و از همین رو به بیاع سابری مشهور شد. پدرش از اصحاب امام صادق علیه السلام و خود او از یاران و راویان امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیهم السلام و وکیل حضرت رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام است و در سال 210 ه ق در مدینه درگذشت.امام جواد علیه السلام به او توجهی خاص داشت و پس از درگذشت وی، کفن و حنوط برای او فرستاد و به اسماعیل پسر امام کاظم علیه السلام دستور داد بر او نماز بخواند و در روایتی خشنودی خود را از او بیان فرموده است.
صفوان در تجارت شریک عبدالله بن جندب و علی بن نعمان بود. روزی در بیت الله الحرام پیمان بستند: هر کدام زودتر درگذشت، آنکه باقی می ماند نماز و روزه و زکات دیگری را نیز به جای آورد. آن دو زودتر از دنیا رخت بربستند و صفوان روزی 150 رکعت نماز می گزارد و در سال سه ماه روزه می گرفت و هر سال سه بار زکات می داد و هر کار مستحبی که انجام می داد برای آن دو نیز به جای می آورد.
صفوان از اصحاب اجماع است و علمای شیعه بر درستی روایات او اتفاق نظر دارند. نجاشی او را با الفاظ ثقه و ثقه عین ستوده است و شیخ طوسی صفوان را نزد علمای حدیث موثقترین اهل زمان خود و عابدترین و از زهّاد می داند.
صفوان سی کتاب تصنیف کرده است و نام او در سلسله سند بیش از 1100 حدیث آمده است. صفوان از ابن أبی عمیر، ابن بکیر، حمّاد بن عثمان، عبدالله بن سنان و بسیاری دیگر روایت شنیده است وبسیاری همچون احمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی، محمد بن خالد البرقی، الفضل بن شاذان نیشابوری و... از او حدیث نقل می کنند.
یونس بن عبدالرحمن
یونس پسر عبدالرحمان حدود سال 125 ه ق متولد و به سال 208 ه ق در مدینه درگذشت. او از بزرگان أصحاب أئمه علیهم السلام و دارای موقعیتی خاص و منزلتی سترگ بود. در ایام حج امام صادق علیه السلام را زیارت کرد، امّا از او روایت نقل نمی کند. وی روایات خود را از امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام شنیده است.أحادیث بسیاری در ستایش و مدح یونس آمده است وامام رضا علیه السلام در علم و فتوا، او را به مردم معرفی می کرد. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، برخی از نمایندگان آن حضرت که منحرف شده و به واقفیه مشهور شدند، ثروت فراوانی برای یونس فرستادند تا او را از مسیر حق منحرف کنند، امّا یونس آن را قبول نکرد و در راه حق ثابت قدم ماند. برخی عقیده دارند همین برخورد او سبب شد تا واقفیه چهره درخشان او را در میان یاران و شاگردانش مخدوش کنند و علیه او بدگویی کنند.
در روایتی آمده که گروهی از مردم بصره خدمت امام رضا علیه السلام شرفیاب می شوند. امام به یونس می فرماید: «تا در پشت پرده ای پنهان شود. آن گروه در خدمت حضرت از یونس بدگویی بسیار می کنند وخارج می شوند. یونس گریان از پشت پرده بیرون می آید و به امام می گوید: «فدایت شوم من از شما حمایت می کنم و حالم نزد یاران چنین است.» امام به او می فرماید: «ای یونس! از گفته آنان چه زیانی به تو می رسد، آنگاه که امام تو از تو خشنود باشد... یونس اگر در دست راستت گوهر باشد و مردم بگویند سرگین است یا گوهر است، چه زیانی به تو می رسد و آنگاه که در دست تو سرگین باشد و مردم بگویند گوهر است، آیا به تو سودی می رسد. یونس جواب می دهد: «خیر» امام می فرماید: حال تو نیز چنین است، اگر نیکو باشی وامام تو از تو راضی باشد. آنچه مردم می گویند آسیبی به تو نخواهد رساند.»
عالمان رجال یونس را از اصحاب اجماع دانسته و مدح بسیاری درباره او آورده اند. یونس تألیفات بسیاری دارد. وقتی امام حسن عسکری علیه السلام کتاب «یوم ولیله» او را می بیند، می فرماید: «خداوند در برابر هر حرف او نوری در قیامت به او عطا فرماید.» هشام بن سالم، هشام بن الحکم، أبان بن عثمان از جمله مشایخ او هستند و بسیاری همچون ابن أبی عمیر، أبو عبدالله البرقی و محمد بن عیسی از او روایت شنیده اند.
حسن بن محبوب
حسن پسر محبوب به زرّاد یا سرّاد کوفی شهرت دارد و در سال 224 ه ق در سن 75 سالگی درگذشت. حسن بن محبوب از یاران و اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است، وی از شصت نفر از شاگردان امام صادق علیه السلام حدیث نقل می کند.حسن بن محبوب را از اصحاب اجماع دانسته اند او فردی جلیل القدر و ثقه و یکی از چهار مرد بزرگ زمان خود بود. سه نفر دیگر عبارتند از: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، احمد بن محمّد بن أبی نصر بزنطی که به ارکان أربعه مشهور هستند.
شهرت او به سرّاد یا زرّاد به سبب جدّ سوّمش وهب می باشد که زره ساز و غلام جریربن عبدالله بجلی کوفی بوده است. وهب از امام درخواست می کند تا او را از جریر خریداری کند و جریر که به معاویه پیوسته بود، وهب را آزاد می کند تا حق ولاء بر او را از دست ندهد، امّا وهب خدمت امام علیّ علیه السلام را اختیار می کند و خادم آن حضرت می شود.
حسن به تشویق پدر روایات را می نوشت و در برابر هر روایتی که از علی بن رئاب می نگاشت، یک درهم از پدر پاداش می گرفت. روایات او از علیّ بن رئاب به 287 مورد می رسد.
امام رضا علیه السلام به او نوشت: خداوند تو را با حکمت خویش که بر زبانت جاری ساخته، تأیید فرموده است خداوند تو را به راه راست رهنمون سازد و انجام خیر را بر تو آسان کند و به اطاعت خویش موفقت دارد.
شیخ طوسی دانشمند علم رجال او را مورد اطمینان می داند. ابن داود حلّی نیز درباره او می گوید: «فقها آنچه را که او روایت می کند، صحیح می دانند».
«المشیخه» تألیف ابن محبوب از نخستین آثاری است که در موضوع علم رجال نگارش یافته و متأسفانه مانند دیگر کتابهای صحابه ائمه به دست ما نرسیده است. کتابهای الحدود، النوادر، النکاح و کتاب التفسیر را نیز در شمار تألیفات حسن بن محبوب دانسته اند.
ابن أبی عمیر، علیّ بن رئاب، ابن سنان، حمّاد بن عیسی از جمله مشایخ او هستند و احمدبن أبی عبدالله البرقی، علیّ بن مهزیار و عبدالله بن الصلت در شمار شاگردان و راویان او هستند.
محمّد بن عثمان
محمّد پسر عثمان بن سعید، دوّمین نائب خاص حضرت مهدی (عج) است که به دستور امام حسن عسکری علیه السلام و تصریح پدرش پس از پدر نیابت امام زمان (عج) را بر عهده گرفت و پنجاه سال افتخار این مقام را داشت و در سال 305 ه ق درگذشت. وی وکیل امام مهدی (عج) و دارای مقام و منزلتی بزرگ در شیعه بود.احمد پسر اسحاق از امام حسن عسکری سؤال می کند: «به دستور چه کسی عمل کنم و از چه کسی احکام دینی را بپرسم و گفته چه کسی را قبول کنم؟» امام می فرماید: «عثمان بن سعید و فرزندش دو نفر موثق هستند. هرچه آنان به تو برسانند، از من می رسانند و آنچه به تو گویند، از طرف من می گویند؛ پس سخن آن دو را بشنو و آنان را اطاعت کن که آنها ثقه و امانت دارند.»
محمّد در خانه خود قبری کنده بود و لوحی که از آیات قرآن و اسامی ائمّه علیهم السلام در حاشیه آن نقش بسته بود، در قبر قرار می داد و هر روز داخل قبر می شد و یک جزء قرآن می خواند و خارج می شد.
امام زمان (عج) پس از درگذشت عثمان بن سعید در نامه ای به پسرش محمّد تسلیت گفت و فرمود: «از کمال سعادت او این بود که مثل تو فرزندی داشت که بعد از او بماند و به دستور وی جانشین او گردد و برای او طلب رحمت و مغفرت کند.»
همچنین امام در نامه ای چنین فرمودند: «خداوند پسر او را حفظ کند. او همواره در زمان پدرش مورد اعتماد ما بود. خداوند از او و پدرش خشنود باشد و چهره اش را درخشان گرداند. پسرش در نزد ما مانند اوست و در جای وی نشسته است. آنچه از ما بگوید گفته ماست و به فرمان ما عمل می کند خداوند او را تأیید کند».
محمّدبن عثمان در مدت پنجاه سال وکالت خود، اموال مردم را به امام می رسانید و جواب مسائل مردم را به همان خطی که امام حسن عسکری علیه السلام امور مهمّ دین و دنیای مردم را پاسخ می داد، به مردم باز می گرداند. عبدالله بن جعفر الحمیری را از جمله راویان او می دانند.
عبدالله بن جعفر الحمیری
أبوالعبّاس عبدالله پسر جعفر حمیری از بزرگان علمای قم و از چهره های درخشان شیعه است. او از یاران و اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام می باشد. در سال 290 وارد کوفه شد و مردم کوفه از سخنان وی سود می جستند. وی در آنجا به تربیت شاگردان همّت گماشت. او را یمنی الاصل می دانند و حمیر بر وزن درهم منطقه ای در غرب صنعاء یمن است. دانشمندان علم رجال او را ثقه و مورد اطمینان دانسته اند و آثار بسیاری برای او بیان می دارند. برخی از آثار وی عبارتند از: الإمامه، الدلائل، العظمه والتوحید، الغیبه والحیره، الطبّ، المسائل والتوقیعات.اثر ارزشمند دیگری که از وی به جای مانده، کتاب قرب الاسناد است. قرب الاسناد کتابی است که در میان محدثان قدیم رایج بود و در آن احادیث عالی السند و با واسطه کم تا امام را گردآوری می کردند. علی بن ابراهیم، محمّد بن عیسی یقطینی و علیّ بن بابویه نیز قرب الاسناد داشته اند، امّا تنها قرب الاسناد حمیری اکنون در دست ماست. که در آن نزدیکترین سند به امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام گرد آمده است.
ابراهیم بن مهزیار، احمدبن حمزه، محمّدبن عیسی از مشایخ و اساتید وی هستند و احمدبن محمّد، سعد بن عبدالله، محمّد بن سعید آذربایجانی در شمار شاگردان او هستند.
محمّدبن عبدالله فرزند او نیز از دانش پدر بهره برد. برخی کتاب قرب الاسناد را به وی نسبت داده اند.
احمد بن محمّد البزنَطی
احمد پسر محمّد معروف به بزنطی از اصحاب عالیرتبه و گرامی امام رضا و امام جواد علیهم السلام در سال 221 ه ق درگذشت. شهرت او به بزنطی به سبب شغل او بوده که پارچه معروف بزنطی را می فروخته و یا می دوخته است. وی أهل کوفه بوده است.بزنطی از اصحاب اجماع است و علما وقتی در روایتی به نام او می رسند به سند او تا معصوم علیه السلام اعتماد می کنند. شیخ طوسی می گوید: «او در ابتدا واقفی مذهب بود و چون معجزاتی از امام رضا علیه السلام در اثبات امامتش مشاهده کرد، به راه حق پیوست و به امامت آن حضرت و فرزندان وی معتقد شد و مورد عنایت خاص امام رضا علیه السلام قرار گرفت.»
توجه امام رضا علیه السلام به بزنطی چنان است که شبی در خدمت آن حضرت بوده و چون قصد ترک منزل را می کند، حضرت به کنیزک خود می فرماید رختخواب مخصوص امام را برای بزنطی بگستراند و او با خود می اندیشد: «چه کسی مانند من چنین افتخاری دارد تا در منزل ولی خدا و در فراش او بیاساید» و چون این فکر به ذهن او می گذرد، امام به او می فرماید: «احمد آگاه باش! امیر مؤمنان به عیادت صعصعه پسر صوحان رفت و به هنگام مراجعت او را فرمود: صعصعه از اینکه تو را عیادت کردم مبادا بر برادران دینی خود مباهات کنی. از خدا بترس و تواضع پیشه کن تا خدا تو را بلند گرداند».
شیخ طوسی و نجاشی او را ثقه و از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام وعظیم المنزله نزد آن دو امام می دانند. نام بزنطی در سلسله سند بیش از هفت صد حدیث آمده است و او افزون بر دو امام، از ابن أبی یعفور، ابن بکیر، صفوان بن یحیی و... روایت می کند. أبوعبدالله البرقی، الحسین بن سعید، علیّ بن مهزیار از جمله شاگردان و راویان حدیث او هستند.
احمد بن محمّد بن خالد برقی
احمد پسر محمّد مشهور به برقی از یاران و اصحاب امام جواد و امام هادی علیهماالسلام و کنیه او أبوجعفر است. یوسف بن عمر فرماندار کوفه، جدّ سوّم او را به زندان افکند و پس از شهادت زید بن علی او را کشت. در آن هنگام خالد به همراه پدرش به قم مهاجرت کرد و در روستایی به نام برقه ساکن و به برقی معروف شدند. احمد از دانشمندان و مؤلفان بزرگوار شیعه در سال 274 یا 280 درگذشت.بسیاری از بزرگان و رجال شناسان شیعه او را مورد اطمینان و ثقه می دانستند، امّا از آن رو که از افراد ضعیف روایت نقل می کرد، با مذمت و طعن قمی ها روبرو شد. از این رو احمد بن محمّد بن عیسی که در آن زمان رئیس دانشمندان قم بود او را تبعید کرد، ولی پس از مدتی او را به قم فرا خواند و حتّی در مراسم تشییع جنازه او با سر و پای برهنه شرکت کرد تا اهانتی را که به او روا داشته بود، جبران کند.
نجاشی رجال شناس معروف شیعه چنین می گوید: «او به خودی خود مورد اطمینان است، امّا از افراد ضعیف روایت می کند و به احادیث مرسل ـ بدون سند ـ اعتماد می کند.» شیخ الطائفه و علّامه حلّی نیز او را مورد اطمینان می دانند.
برقی آثار بسیاری داشته است. کتاب معروف «المحاسن» در برگیرنده صد کتاب در موضوعات مختلف فقه، احکام، آداب، علل شرایع و... از آن جمله است. از این کتاب آنچه امروز در دست ماست تنها یازده کتاب که در دو جلد به چاپ رسیده است. علّامه مجلسی کتاب محاسن برقی را از أصول معتبره شیعه می داند. شیخ صدوق و کلینی نیز بر کتاب محاسن اعتماد کرده و روایات بسیاری را از آن نقل می کنند.
برقی از حدود دویست نفر روایت نقل می کند. برخی از آنان عبارتند از: احمد بن محمّدبن أبی نصر بزنطی، حسن بن محبوب، حمّاد بن عیسی. همچنین بزرگانی همچون محمّد بن الحسن الصفار، علیّ بن ابراهیم، محمّدبن الحسن بن الولید از او روایت شنیده اند.
عبدالعظیم الحسنی
عبدالعظیم پسر عبدالله حسنی از دانشمندان و محدّثان گرانقدر شیعه و از اصحاب و یاران امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام است. وی فردی زاهد و پارسا و پرهیزکار بود و در زمان امام کاظم علیه السلام متولّد شد. او در سامراء زندگی می کرد، امّا از ستم و جور خلیفه عباسی به ایران گریخت و در سرداب خانه یکی از شیعیان در محله سکه الموالی ری ساکن شد. شیعیان مخفیانه به دیدارش می شتافتند و از علم و دانش وی بهره می بردند، تا آنگاه که بیمار شد و در روزگار امامت امام هادی علیه السلام درگذشت. هنگام غسل پیکر مطهرش، ورقه ای در جیب لباسش یافتند که روی آن خود را چنین معرفی کرده بود: «أنا أبوالقاسم عبدالعظیم بن عبدالله بن علیّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام». مزار او در شهر ری ملجأ و پناهگاه مؤمنین و دوستداران اهل بیت علیهم السلام می باشد.حضرت عبدالعظیم، به امامان، اعتقادی کامل داشت و آنگاه که اعتقادات دینی خود را برای امام هادی علیه السلام توضیح داد، امام او را تشویق کرد و فرمود: «تو دوستدار حقیقی ما هستی».
همچنین امام هادی به أبوحمّاد رازی فرمود: «هرگاه سؤال مشکلی در مسائل دینی داشتی، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان». در حدیثی ثواب زیارت قبر حضرت عبدالعظیم با زیارت مزار حضرت سیّد الشهداء علیه السلام مقایسه شده است.
وی در کتابی خطبه های امام علی علیه السلام را گردآوری کرد که به نام خطب أمیرالمؤمنین علیه السلام شهرت یافت.
هشام بن حکم، ابن أبی عمیر، علیّ بن جعفر، حسن بن محبوب و بسیاری دیگر، از مشایخ و اساتید او هستند. احمدبن مهران، احمدبن محمّد بن خالد، احمدبن أبی عبدالله در زمره راویان و شاگردان وی به شمار می روند.
منبع: حدیث نت
/س