وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منكر در قرآن کریم
نويسنده: رسول انبارداران
با تامل در آياتى كه در آن ها به نوعى سخن از امر به معروف و نهى از منكر است، درمى يابيم كه اين آموزه در قرآن كريم داراى اشكال و وجوه گوناگونى است. در اين مقال تلاش خواهيم كرد تا اين وجوه را مشخص كرده و درباره هر يك توضيحات كوتاهى ارايه كنيم.
۱) عام و خاص
خداوند نيز آمر به معروف و ناهى از منكر است. اين امر و نهى را مى توان در دو گروه جاى داد: الف: امر و نهى عام: اين نوع از امر و نهى دقيقا مشابه اوامر و نواهى بسيارى است كه در آيات گوناگون آمده و خداوند به تمامى «مومنين و مومنات» سفارش بيان آنها را نموده است. اين اوامر و نواهى شكل وعظ و نصيحت عام دارد. مثل آن كه گفته شود: عدالت بورز، به خويشان و نزديكانت احسان كن، از فحشا دورى كن و غيره: «ان الله يأمرو بالعدل و الاحسان و ايتا ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم لعلكم تذكرون» (بقره، ۹۳). به درستى كه خداوند امر مى كند به عدل و نيكويى و عطا كردن به خويشان نزديك و نهى مى كند از كار زشت و كردار بد و ستم.
ب: امر و نهى خاص: هر چند اين نوع از امر و نهى نيز به عموم «مومنين و مومنات» سفارش شده است، اما از آنجا كه فراوان تكرار شده و اساسا علت اصلى ارسال رسل اين امر ونهى بنيادين است، مى توان آن را امر و نهى خاص (بلكه خاص الخاص) ناميد. «و لقد بعثنا فى كل امه رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» (نحل، ۳۶). به ميان هر ملتى پيامبرى مبعوث كرديم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى جوييد. بنابراين روشن گرديد كه خاص ترين امر به معروف همانا امر به توحيد و خاص ترين نهى از منكر، نهى از طاغوت (غير خداوند) است. كافى است به آيات زير دقت كنيد تا خاص بودن و اساسى بودن اين امرو نهى برجسته گردد:
انعام ،۱۴ انعام ،۱۶۳ يونس ،۷۲ يونس ،۱۰۴ نمل ،۹۱ زمر ،۱۱ غافر ،۶۶ شورى ،۱۵ انعام ،۵۶ مائده ۱۱۷.
مى توان به چندين و چند آيه ديگر نيز اشاره كرد كه در برخى از آنها با واژه «امرنا» بدين نكته مهم توجه داده شده است اما با همين مختصر به سادگى مى توان دريافت كه اصلى ترين و اساسى ترين (و در نتيجه خاص ترين) امر و نهى در قرآن كريم همانا سفارش به توحيد و نهى از توجه به «غيرالله» است.
۲) نهى از اعمال درون جاهليت
نهى از اين گونه اعمال را مى توان - از جمله - در آيات ذيل مشاهده كرد: از ميان شما كسانى كه زنانشان را «ظهار» مى كنند و مى گويند: پشت تو چون پشت مادر من است ]و يا تو چون مادر من هستى[ آنان مادرانشان نيستند. مادران آنها تنها كسانى اند كه ايشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گويند و(لى) خدا مسلما در گذرنده اى آمرزنده است. (مجادله، ۲)
و نيز آيه اى كه در آن چندين مصداق منكر برشمرده شده است و جالب آن كه مخاطبين زنان «مومنى» هستند كه به قصد بيعت نزد پيامبر (ص) آمده اند:
اى پيامبر چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند و در كار نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است. (ممتحنه، ۱۲)
۳) عقلانى
ناگفته پيداست كه امر به معروف و نهى از منكر در قلمروهايى معنا دارد كه عقل پذير باشد. مثلا اگر به شخصى كه در حال احتضار است گفته شود كه قبل از وفاتش اموال خود را ميان فرزندان و اقربا به عدل و نيكى تقسيم كند، هر چند از جنبه درونى اين توصيه براى او على السويه باشد، اما با توضيحات منطقى درمى يابد كه بهتر است به چنين توصيه اى عمل كند، زيرا دست كم براى او مسلم مى شود كه بعد از وفاتش خانواده اش بر سر مال و منال او به اختلاف كشيده نمى شوند و غيره. بدين ترتيب آيه ۱۸۰ از سوره بقره را مى توان تذكارى به «صاحبان خرد» تلقى كرد، كسانى كه «هات برهان» برايشان اهميت دارد و يا آن كه آوردن دليل عقلايى به برطرف كردن جهلشان و در نتيجه عمل به اين دسته از نيكى ها منجر خواهد شد. «كتب عليكم اذا حضركم الموت ان ترك خير الوصيه الوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين» بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسيد، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان (خود) به طور پسنديده وصيت كند، (اين كار) حقى است بر پرهيزكاران.
اگر مشاهده مى كنيم كه اين توصيه عقل پذير نيز عطف به تقرير الهى گرديده و عمل حقى از سوى «متقين» دانسته شده، بازمى گردد به فضاى اخلاقى قرآن كريم. در اين فضا آن چنان كه ايزوتسو نيز بيان كرده است، تمامى گفتار و رفتار اخلاقى انسان راجع و معطوف به خداوند متعال است و موضوع وصيت كردن قبل از مرگ مثل بسيارى از اعمال ديگر با عقل بشر منطبق است.
۴) ناظر به امكان وجودى انسان
كافى است كه آدمى به درون خود رجوع كند، با اندك تاملى درمى يابد كه از امكانات خاصى برخوردار است. امكاناتى كه به او - از جمله - بسيارى از نيكى ها و بدى ها را مى شناساند.
اين كه در قرآن كريم به انسان خطاب مى شود، كار خوب (عمل صالح) انجام دهد، به كدام بعد از ابعاد وجودى او اشاره دارد؟ اگر نزد شما چيزى نباشد، من چگونه مى توانم از شما چيزى بخواهم؟ حتما انسان داراى امكاناتى است كه به وسيله آن مى تواند خوبى و بدى را، دست كم به طور نسبى، درك كند. نكته اى را كه در عبارت قرآنى: «فالهمها فجورها و تقويها» مى خوانيم به امكان وجودى انسان راجع است. اگر در بسيارى از آيات، انسان به «عمل صالح» و «قول معروف» دعوت شده است، با توجه به چنين امكانى است. قرائت پيوسته آياتى كه در آن به صاحب اختيار بودن انسان در برگزيدن كفر و ايمان تاكيد شده است، مى تواند ما را به مفهومى كه از «امكان وجودى» در نظر داريم نزديك تر كند. پس از قرائت اين آيات، بلافاصله بايد ذهن را بدين نكته حساس كرد كه انسان واجد چه امكاناتى است كه خداوند متعال برگزيدن كفر و ايمان را بدان ارجاع داده است. در تمامى اين آيات مساله انتخاب (كفر و يا ايمان) پيوسته بر عهده انسان نهاده شده است. خداوند متعال دلايل خاصى را براى صاحب انتخاب و اختيار بودن انسان بيان داشته است: «خداوند اگر مى خواست قطعا همه را هدايت مى كرد» (انعام ۱۴۹،). از اين رو، وظيفه تمامى پيامبران را تنها ابلاغ مبين ذكر كرده و حتى تحريص پيامبر (ص) را براى هدايت مردم مورد پرسش و عتاب قرار داده است (يونس ۹۹،) و به طور كلى تبيين اين حقيقت را كه جز الله معبودى لايق پرستش و درخواست كمك نيست، وظيفه اصلى پيامبران دانسته و بيان داشته است كه: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (انسان ، ۳). ما راه را به انسان بنموديم پس يا شاكر است و يا بسيار ناسپاس.
۵) معروف و منكرهايى كه پيامبر بيان فرموده است
از مضمون آيه ۱۲ سوره ممتحنه درمى يابيم كه بيعت زنان مومن با پيامبر در صورتى پذيرفته مى شود كه آنان، «چيزى را با خدا شريك نسازند، دزدى و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند» و در نهايت در كارهاى نيك از پيامبر نافرمانى نكنند «ولا يعصينك فى معروف». همچنين در آيه هفتم از سوره حشر بر اطاعت از پيامبر اسلام در امور معروف تاكيد شده است: ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا «آنچه را كه فرستاده او به شما داده آن را بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد». اين آيات به اضافه آياتى كه در آنها (به طور عام) بر لزوم اطاعت از پيامبر تاكيد شده است نشان از وجه ديگرى از وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منكر در قرآن دارد. براساس اين آيات مسلمين مى توانند به آنچه پيامبر تحت عنوان معروف از آنها ياد كرده است عمل نمايند، خصوصا آن كه در آيات سوم و چهارم از سوره نجم مى خوانيم: و ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى. «]پيامبر[ از سر هوس سخن نمى گويد اين سخن به جز وحى اى كه وحى مى شود نيست». از اين آيه البته مى توان دريافت كه اين گونه معروف ها ملهم از وحى است.
۶) بخشوده شدن منكرات (انواع مناهى)
در صورتى كه اصل را بر آيه «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه، نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلاً كريما» (نساء، ۳۱) بگذاريم، نص اين آيه شرط پوشاندن گناهان كوچك را نزديك نشدن (اجتناب) به گناهان بزرگ دانسته است اما اگر به آياتى همچون «ان الله يغفر الذنوب جميعاً» (در حقيقت خدا همه گناهان را مى آمرزد) (زمر، ۵۲) و يا اگر به آيات: ۲۱ سوره نساء، ۱۲ و ۶۵ مائده، ۲۹ انفال، ۸ تحريم، ۷۰ فرقان، ۷ عنكبوت، ۱۶ احقاف، ۲ محمد، ۵ فتح، ۱۹۵ آل عمران استناد كنيم بايد بگوييم كه در نهايت تمامى گناهان آمرزيده خواهد شد. و البته آنگونه كه از آيات قرآن استنباط مى شود تنها يك شرط اساسى براى آمرزش گناهان وجود دارد و آن داخل شدن در دايره مومنين است: «فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون» (انبياء، ۹۴). «پس هر كه كارهاى شايسته انجام دهد و مومن هم باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماييم كه به سود او ثبت مى كنيم». حتى اگر اين مومنين قبل از آن كه توبه كرده و ايمان بياورند، غير خدا را خوانده باشند و قتل نفس و زنا كرده باشند و چنان كه در آيه ۱۲ سوره ممتحنه مشاهده كرديم از زنان «مومنى» كه براى بيعت با پيامبر (ص) آمده بودند، خواسته شده است كه از زنا، دزدى، تهمت و قتل اولادشان بپرهيزند.
۷) ويژگى مومنين و مومنات
در قرآن كريم يكى از مهم ترين صفاتى كه براى زنان و مردان مومن ذكر شده است آمر و ناهى بودنشان است. اين دو ويژگى حتى قبل از نماز و زكات آمده است: «والمومنون و المومنات بعضهم اوليا بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و يطيعون الله و رسوله اولئك سير حمهم الله ان الله عزيز حكيم» (توبه، ۷۳). و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند و نماز را برپا مى كنند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى برند، آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است.
۸) ويژگى منافقين و منافقات
در مقابل مومنين و مومنات، منافقين و منافقات عكس اين آموزه عمل مى كنند. آنان در كنار اين صفت - نفاق - داراى بخل نيز هستند. بنابراين، از آن جا كه خداوند را فراموش كرده اند، و يا به عبارت ديگر، به مواعظ خداوند توجه نكرده اند، خداوند نيز به آنان توجهى نخواهد كرد. بى توجهى به امر به معروف و نهى از منكر به اضافه صفت «بخل» منافقون و منافقات را شايسته صفت «فسق» كرده است. «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يبقضون ايديهم نسواالله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون» (توبه، ۶۹). مردان و زنان دو چهره (همانند) يكديگرند. به كارهاى ناپسند وامى دارند و از كارهاى پسنديده بازمى دارند و دست هاى خود را (از انفاق) فرو مى بندند. خدا را فراموش كردند؛ پس (خداوند هم) فراموششان كرد. در حقيقت، اين منافقانند كه فاسقند.
۹) «تمكن» و امر به معروف و نهى از منكر
«الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلواه و اتوالزكوه آمروا باالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور» (حج، ۴۱). همان كسانى كه چون در زمين به آنها توانايى دهيم نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست.
اين آيه واجد چند نكته مهم است. اول آن كه تمكن در آيه شامل همه گونه توانايى و امكان است به هر نوع تواناى اى كه لوازم تحقق اهداف مذكور در آيه را فراهم سازد. دوم آن كه در اقامه اين دو آموزه عاقبت كارها به خداوند متعال ارجاع شده است. اين ارجاع نشان مى دهد كه در مرحله اجرا صرف توصيه و تذكار اهميت دارد و نه اكراه و اجبار.
۱۰) امت برتر
«كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون باالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله» (آل عمران، ۱۰۹).
شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد؛ به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند بازمى داريد و به خدا ايمان داريد.
از سياق آيه فوق مى توان دريافت كه بهترين اجتماع، اجتماعى است كه در آن گروهى از مردم (مثلا با تاسيس سازمان ها، نهادها و مراكز مشخص) در جامعه حضور داشته باشند تا معروف را بشناسانند و به انجامش توصيه كنند و منكر را منفور و مطرود سازند و مردمان را از انجامش نهى كنند. نكاتى كه در ذيل اين آيه مطرح است و بايد روشن شود اين است كه اولا آيا اين خروج براى امر به معروف و نهى از منكر داوطلبانه است يا اجبارى؟ ثانيا امر به معروف و نهى از منكر با هدف نماياندن و معلوم ساختن و تفكيك خير و شر براى مردمان است يا وادار كردن آنها به انجام برخى امور و ممانعت آن ها از انجام برخى امور ديگر؟ ثالثا به فرض اگر داوطلبانه است و با هدف صرف نماياندن خير و شر صورت مى گيرد آيا تشكيل سازمانى دولتى در تضاد با مقاصد و شرايط مذكور نيست؟ آن چنان كه از مجموع آيات مورد بررسى در صفحات پيشين برمى آيد؛ اولا خروج براى انجام امر به معروف و نهى از منكر امرى داوطلبانه و اختيارى است و نه اجبارى. ثانيا غايت آنى امر به معروف و نهى از منكر نماياندن، شناساندن و تفكيك خير و شر براى مردمان و آگاه ساختن آنان است نه وادار كردن آن ها به انجام يا عدم انجام فعلى معين. بنابراين، نتيجه آنى امر به معروف و نهى از منكر آگاهى بخشيدن است و آمر به معروف و ناهى از منكر صرفا مى بايست اين نتيجه را تحقق بخشد. اما نتيجه آتى و غايى امر به معروف و نهى از منكر اين است كه افرادى كه امر به معروف و نهى از منكر شده اند و آن آگاهى را دريافت كرده اند، در عمل رو به معروف آورند و از منكر دورى كنند. براى تحقق اين نتيجه اراده و انتخاب خود فرد واسطه است. بنابر اين، آمر به معروف و ناهى از منكر تنها وظيفه دارد كه اين واسطه را از طريق تبليغ و آگاهى بخشى تحريك و تحريض كند و آن را فعال سازد. به محض اين كه او بخواهد اين واسطه را دور بزند و آن را ناديده بگيرد و خود مستقيما براى تحقق نتيجه آتى و غايى امر به معروف و نهى از منكر وارد قلمرويى مى شود كه خداوند پيامبر را (مطابق آيات پيشين) از آن بازداشته است. در اين جاست كه امر به معروف و نهى از منكر مستعد آن مى شود كه به ضد خود تبديل گردد. ثالثا در انجام امر به معروف و نهى از منكر سازمان هاى غيردولتى و غيررسمى و داوطلبانه بر سازمان دولتى اولويت دارند، زيرا آمر به معروف و ناهى از منكر بايد عملش را مومنانه انجام دهد و در انجام آن قصد و نيت خير داشته باشد و به معروف عميقا علاقه مند باشد واز منكر بپرهيزد و آن را منكر تلقى كند، نه اين كه صرفا براى كسب حقوق و انجام تكليف ادارى امر به معروف و نهى از منكر كند. چنين كسانى بسا خود در زندگى عاديشان منكر را بسى بيشتر از معروف بپسندند. آيا به نظر شما چنين كسانى مى توانند و صلاحيت دارند كه آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟ قطعا چنين نيست. بنابراين، سازمان هاى دولتى مربوطه مى بايست كسانى را در اين قلمرو بگمارند كه به كار خويش عشق بورزند و شرايط را براى جابه جايى مداوم آن هايى كه ديگر علاقه اى به فعاليت در اين قلمرو ندارند فراهم سازند. متاسفانه در سازمان دولتى غالبا چنين امكانى وجود دارد. نتيجه اين كه سازمان هاى غيردولتى و داوطلبانه در انجام امر به معروف و نهى از منكر صددرصد اولى تر از سازمان هاى دولتى و رسمى اند. بنابراين وظيفه اصلى دولت در پيگيرى اصل امر به معروف و نهى از منكر تشويق سازمان هاى داوطلبانه و فراهم ساختن امكان لازم براى شكل گيرى آن هاست.
۱۱) مژده (بشارت) به آمرين و ناهين
در آيه ۱۱۲ از سوره توبه ضمن برشمردن صفات و ويژگى هاى مومنين به آمر و ناهى بودن آنان نيز اشاره شده و براى مجموعه اين صفات به آنان بشارت داده شده است.
۱۲) شيطان و امر به معروف و نهى از منكر
تبعيت از خطوات (گام هاى) شيطان منجر به دخالت او در زندگى انسان مى شود. اين دخالت بدان جا مى انجامد كه شيطان پيروان خود را به فحشا و منكر امر مى كند و اين در حالى است كه اگر فضل الهى شامل حال بندگانش نمى شد، هيچ يك از بندگان، قادر به پاك نگه داشتن خود از گناه (منكر) نبودند. يا ايهاالذين امنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان فانه يامر باالفحشا و المنكر لوفضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احدا ابدا و لكن الله يزكى من يشا، والله سميع عليم (نور، ۲۱).
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پاى از پى گام هاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد (بداند كه) او را به زشت كارى و ناپسندى وامى دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد. ولى اين خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و خدا(ست كه) شنواى داناست». جالب توجه است كه در اين آيه نيز مخاطب مومنين هستند (درباره مخاطبين قرآن در بخش مربوطه توضيحاتى داده ايم) و جالب است كه توانايى شيطان در انحراف انسان ها به اندازه اى است كه اگر فضل و عنايت خداوند نسبت به بندگان نبود حتى يك تن از مومنين نمى توانست پاك بماند.
۱۳) نمونه ها و مصاديق
مى توان صفحات زيادى را به ذكر مصاديق امر و نهى در قرآن كريم اختصاص داد و بسيارى از آن ها را و بلكه همه اش را برشمرد، ليكن اين كار به تطويل مى انجامد. لذا، تنها به ذكر برخى از مصاديق كه در سوره لقمان بدان ها اشاره شده است مى پردازيم. ذكر اين نمونه ها در ضمن مى تواند ما را با گفتار شخصى كه خداوند به او حكمت عطا كرده است آشنا كند. جالب توجه است كه حكمت عطا شده به لقمان با شكر خدا، كه در مقابل كفر قرار گرفته است، برابر دانسته شده و غيرشاكر (كفور) ظلم كننده به نفس خويش خوانده شده است. در فرازى ديگر «حكيم» را در مقام وعظ و نصيحت به فرزندش مشاهده مى كنيم: و اذ قال لقمان لا بنه و هو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم (لقمان، ۱۳). «و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه وى را اندرز مى داد - گفت: اى پسرك من به خداوند شرك مياور كه به راستى شرك ستم بزرگى است.»
اين اولين وعظ لقمان حكيم است كه در آن به اساسى ترين نهى (نهى خاص) پرداخته شده است. در دومين فراز، فرزند خود را به عدالت خداوند و اين كه تمامى اعمال او نظارت كننده اى دارد توجه مى دهد: يا بنى انها ان تك مثقال حبه من خردل فتكن فى صخره او فى السموات او فى الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير (لقمان، ۱۶) اى پسرك من اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى در تخته سنگى يا در آسمان ها يا در زمين باشد خدا آن را مى آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است.»
در هفدهمين آيه همين سوره، پسر لقمان به اقامه صلوة و امر به معروف و نهى از منكر سفارش شده و به او تاكيد شده است كه در اين راه بايد صبور و مقاوم بود، زيرا صبر و پايدارى «من عزم الامور» است: «اى پسرك من نماز را برپاى دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند بازدار و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين (حاكى) از عزم (و اراده تو در) امور است». در ادامه آيات (۱۸-۱۹) لقمان حكيم، پسرش را از نخوت با مردم، خودپسندى و لاف زنى نهى كرده و به بدون تكبر راه رفتن (مشى كردن) و آرام سخن گفتن امر كرده است.
درباره صالحات و سيئات
كليه اعمال معروف - كه البته شامل گفتار معروف هم مى شود - را مى توان تحت عنوان كلى «صالحات» آورد. اين نكته بسيار حايز اهميت است، چرا كه در گفتمان قرآنى هيچ بنده مومن، مسلم، موقن و مخلصى را نمى توان يافت كه از عمل صالح به دور باشد و يا به نوعى با آن ارتباط نداشته باشد. اين نكته از نظر پروفسور ايزوتسو چنان داراى اهميت است كه آن را مرادف ايمان دانسته است: «يك رابطه بسيار قوى عمل صالح و ايمان را از لحاظ وابستگى معنايى به هم مى پيوندد و به صورت يك واحد تقريبا جدايى ناپذير بيرون مى آورد، همچنان كه سايه از جسم تبعيت مى كند و هر كجا كه جسم باشد سايه آن هم هست، هر كجا ايمان هست عمل صالح (صالحات) نيز هست...». شايان ذكر است كه واژه «سيئات» عملا در تضاد با واژه «صالحات» قرار دارد. اين نكته با رجوع به قرآن به خوبى قابل اثبات است.
۱۴) تبعات اجتماعى
آياتى كه در پى مى آيند متضمن اين نكته اند كه عدم توجه افراد به اين آموزه منجر به اضمحلال و نابودى جامعه اى خواهد شد كه در آن زيست مى كنند. در اين آيات به ضرورت رواج و گسترش امر به معروف و نهى از منكر پى مى بريم و نيز روشن مى گردد كه فراموش كردن منهيات منجر به فسق مى گردد و نتيجه چنين فسقى، ظلم خواهد بود (ظلم به نفس و ظلم در معناى عام آن) و پيامد تمامى اينها نزول تكوينى عذاب است. در اين ميان اين آمرين و ناهين هستند كه نجات مى يابند.
فلما نسوا ما ذكورا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئس بما كانوا يفسقون (اعراف، ۱۶۵). «پس هنگامى كه آن چه را بدان تذكر داده شد بودند از ياد بردند، كسانى را كه از (كار) بد باز مى داشتند نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند به سزاى آن كه نافرمانى مى كردند به عذابى شديد گرفتار كرديم.»
در ادامه همين آيه (۱۶۶) به مسخ كسانى كه از منهيات سرپيچى كرده بودند اشاره شده است: «فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قرده خاسئين. «وچون از آن چه نهى شده بودند سرپيچى كردند، به آنان گفتيم: بوزينگانى رانده شده باشيد».
در آيه بعدى نيز ضمن آن كه بر ضرورت وجود «خردمندانى» كه مى بايد وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه را به عهده بگيرند تاكيد شده است، سخن از عدم نابودى شهرهايى است كه مردم آن به «اصلاحگرى» مى پردازند. - فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيه ينهون عن الفساد فى الارض الا قليلا ممن انجينا منهم واتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانو مجرمين / و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون (هود، ۱۱۶-۱۱۷). «پس چرا از نسل هاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه (مردم را) از فساد در زمين بازدارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند و به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بود رفتند. و آنان بزهكار (مجرم) بودند / و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.»
در آيات فوق سخن از شهرها و اقوامى است كه در اثر فسق و ظلم و غيره نابود شده اند. در قرآن كريم نمونه هايى از اين اقوام ذكر شده است. قوم نوح و لوط از جمله اين اقوامند. در سوره عنكبوت آيه ۲۹ گفت وگوى لوط با قومش جالب توجه است. ائنكم لتوتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين. «آيا شما با مردها درمى آميزيد و راه (توالد و تناسل) را قطع مى كنيد و در محافل انس خود پليدكارى مى كنيد؟ و(لى) پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور.»
۱۵) كشندگان آمرين و ناهين
كسانى كه امركنندگان به قسط و انبيا را به قتل برسانند، به عذابى دردناك بشارت داده شده اند. آيه اى كه ذكر خواهيم كرد متضمن نكات مذكور است. جالب توجه است كه امركنندگان به قسط «من الناس» (از مردم) هستند. ان الذين يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم (آل عمران، ۲۱). «كسانى كه به آيات خدا كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند و دادگستران را به قتل مى رسانند، آنان را از عذابى دردناك خبر ده». نكته مهمى كه از اين آيه استنباط مى شود اين است كه امر به معروف و نهى از منكر رسالتى پيامبرانه است و آمر به معروف و ناهى از منكر كسى است كه مشى پيامبرانه دارد. بنابراين، هر امر و نهى اى ولو به قصد خدمت به دين و گسترش آن، امر به معروف و نهى از منكر نيست. در همه آيات قرآن كه در آن ها از امر به معروف و نهى از منكر سخن گفته شده است (از جمله آيات مذكور) موضوع بحث همواره سه چيز بوده است: توحيد، معاد و عمل صالح؛ يعنى سه مولفه ايمان در قرآن. سه موضوعى كه همه دعوت پيامبر در آن خلاصه مى شود. اين نكته نشان مى دهد كه امر به معروف و نهى از منكر امرى فرافقهى است و در وراى رساله عمليه قرار داد.
۱۶) طرق اجتناب و جلوگيرى از منكر
با تامل در آيات قرآن در مى يابيم كه راه هاى گوناگونى براى جلوگيرى و دورى از منكر يافت مى شود. اين طرق را مى توان در دو گروه عمده جاى داد: الف) معطوف به اجتماع ب) معطوف به نفس انسان. درخصوص گروه اول ذيل عنوان: «تمكن و امر به معروف و نهى از منكر» و نيز ذيل عنوان: «امت برتر» توضيحاتى ارايه كرديم. در اين جا سخن از گروه دوم است. در قرآن كريم مى توان آيات بسيارى را مشاهده كرد كه در آن از منكر نهى و به معروف امر شده است. در اكثر اين آيات به امكان وجودى انسان اشاره شده و از او خواسته شده است تا از طريق به كارگيرى و تاثيرگذارى بر اين امكان (و يا امكانات بالقوه خويش) راه خود را به سوى كرانه هاى وسيع اخلاقى معطوف به خداوند بگشايد و به حقيقت كلمه «ذكر» دست يابد. ذكر يعنى قرآن كريم و از اين رو است كه نماز را نيز مى توان وسيله اى تنبه دهنده و تحريك كننده انسان تلقى كرد و از اين ديدگاه است كه نماز خالصانه و بى روى و ريا مى تواند آدمى را در فضاى معروف (عمل و گفتار صالح) سير دهد.
آيه زير شايد اشاره به همين معنا داشته باشد: اتل ما احى اليك من الكتب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنكر و لذكرالله اكبر و الله يعلم ما تصنعون (عنكبوت، ۴۵). «آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است بخوان. نماز را بر پا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند بازمى دارد و قطعا ياد خدا بالاتر است و خدا مى داند چه مى كنيد.»
۱۷) اهل كتاب
ليئسوا سواء من اهل الكتاب امه قائمه يتلون آيات الله اناء اليل و هم يسجدون / يومنون باالله و اليوم الاخر و يامرون باالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين (آل عمران، ۱۱۱-۱۱۰). «اهل كتاب همه يكسان نيستند. گروهى به طاعت خدا ايستاده اند و آيات خدا را در دل شب تلاوت مى كنند و سجده به جاى مى آورند / و به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در كارهاى نيك شتاب مى ورزند و از جمله صالحانند.»
در آيات مذكور سخن از يهود و نصارى است كه در قرآن به آنان «اهل كتاب» نيز اطلاق شده است. آيات به روشنى بيان مى كنند كه آموزه امر به معروف و نهى از منكر تنها اختصاص به پيروان محمد (ص) ندارد و در ميان اهل كتاب نيز افرادى يافت مى شوند كه نه تنها به اين آموزه عمل مى كنند، بلكه در كارهاى خير نيز بر ديگران پيشى مى گيرند. در آيه ۱۱۵ همين سوره آمده است: و ما يفعلوا من خير فلن يكفره والله عليم بالمتقين. «و هر كار نيكى كه كنند ناديده انگاشته نشود زيرا خدا به پرهيزگاران آگاه است.»
چنان كه پيشتر گفتيم، در اين آيه و آيات ديگر قرآن كريم تصريح شده است كه اصل ايمان داراى سه مولفه اساسى است: ايمان به خداوند، ايمان به معاد و عمل صالح. تجلى باطنى و ظاهرى اين سه مولفه، منوط به رجوع به درون و تحقق امكان وجودى انسان است. اين كه اهل كتاب در امور خير بر ديگران پيشى مى گيرند، فقط به اين دليل نيست كه در فضاى مسيحيت و يهوديت و غيره تنفس مى كنند، بلكه به دليل بالفعل كردن چنين «امكانى» است.
با تامل در آيه ۱۲۵ سوره انعام مى توان ضرورت رجوع به درون و از قوه به فعل درآوردن امكان وجودى را دريافت. در اين آيه خداوند متعال از گمراه نمودن كسانى سخن گفته است كه ايمان نمى آورند: فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره الاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذالك يجعل الله الرجس على الذين لا يومنون. «پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد دستش را به پذيرش اسلام مى گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى گرداند، چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود. اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد.» اين آيه و آياتى نظير اين بسيار تامل برانگيز است. آيا خداوند تعمدى در گمراه كردن عده اى و هدايت كردن عده اى ديگر دارد؟ آيا خداوند در هدايت كردن مردمان تبعيض قائل مى شود؟ پاسخ اين پرسش ها قطعا منفى است.
اگر خداوند عده اى را گمراه و عده اى را هدايت كند، خداوندى ظالم و تبعيض گر خواهد بود و به شهادت قرآن خداوند نه ظالم و نه تبعيض گر است. چنان كه قرآن مى گويد خداوند نسبت به همه مهربان و رحيم است. پس اين آيه و آيات ديگر مشابه آن چه مى خواهد بگويد؟ پاسخ اين است كه نسبت دادن هدايت يافتگى يا گمراهى خلق به خداوند برقرارى نسبتى تكوينى و به واسطه است نه نسبتى مستقيم. اين واسطه عمل و مشى خود انسان است، بدين ترتيب، اين آيه و آيات نظير آن با نسبت دادن هدايت يافتگى و گمراهى انسان ها به خداوند به ما مى آموزد كه هدايت يافتن يا گمراهى انسان ها امرى آنى و بى زمينه نيست و نبايد انتظار داشت كه اولا همه دعوت شدگان ايمان بياورند و ثانيا ايمان آورندگان احتمالى به سرعت ايمان بياورند. بارها در قرآن خطاب به پيامبر آمده است كه نبايد انتظار داشته باشد همه ايمان بياورند.
پس اصل ايمان آوردن و بن مايه راهيابى به فضاى هدايت از انسان آغاز مى شود.
۱۸) روش هاى امر و نهى
با يك نگاه كلى و اجمالى به قرآن كريم مى توان به چهار روش براى امر به معروف و نهى از منكر اشاره كرد:
۱) همراه با عطوفت و مهربانى باشد.
۲) همراه با دليل و مثال باشد.
۳) به تاثيرگذارى آن توجه شود (از طريق عامل بودن آمر و ناهى به معروف ها و دورى از منكرات).
۴) به شكل توصيه و ترغيب باشد.
اكنون درباره هر يك از روش هاى مذكور توضيحاتى ارايه مى كنيم. قبلا اين نكته را متذكر مى شويم كه اگر مطالعه وسيع ترى در قرآن كريم انجام شود، احتمالا مى توان از روش هاى ديگرى نيز سخن گفت. هر چند اين روش ها هيچ گاه به شكلى مستقيم و آموزشى مطرح نشده، اما سياق آيات آن چنان روشن است كه هرگونه تعبير ديگرى را نيازمند به ادله متقنى مى كند.
۱-۱۸- همراه با عطوفت و مهربانى باشد
از آنجا كه قرآن كريم پيوسته به «احسان» و سخن نيكو امر كرده است، و خداوند نيز همواره «بالناس لرئوف الرحيم» است، وعظ و نصيحتش نيز همراه با عطوفت است؛ و از آن جا كه تخلق به اخلاق الهى از جمله وظايف يك مسلمان به شمار مى آيد، التزام به محبت و دلسوزى در اخلاق اسلامى، خصوصا در مقوله امر به معروف و نهى از منكر، بسيار به جا و قابل درك است. امر خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزديكان و نيز نهى او از فحشا و منكر و بغى را كه در آيه ۹۳ از سوره بقره آمده است، مى توان از جمله توصيه هايى كه قرآن براى رعايت اصل عطوفت نموده است دانست. «اصلاح بين الناس» نيز از امورى است كه بدون در نظر گرفتن اصل عطوفت قابل درك نيست، چنان كه اگر بخواهيم مبناى اصلاح بين الناس را مصلحت - چه فردى و چه جمعى - در نظر بگيريم، بدون دميدن روح عاطفه در آن، كمترين اصلاح را بايد انتظار داشته باشيم و شايد به آنجا كشيده شويم كه ابتدا مصلحت را تعريف كنيم. در هر حال چه با و چه بى مصلحت، اصلاح بين الناس بدون عاطفه با يك خلأ جدى روبه رو خواهد بود.
در يك حالت كلى و فراگير براى نشان دادن تاكيد قرآن بر رعايت اصل رافت مى توان به اين آيه توجه نمود: محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (فتح، ۲۹). «محمد (ص) پيامبر خداست و كسانى كه با اويند به كافران سختگير (و) با همديگر مهربانند». در واقع رعايت اصل عطوفت (رافت، مهربانى، دلسوزى و غيره) در نظام اخلاقى قرآن كريم از اصول اساسى است.
بى ترديد سخن گفتن به زبان خوش با مردم در كنار ساير توصيه هايى كه در آيه مذكور آمده است نشان از توجه خاص قرآن به ملايمت، عطوفت و مهربانى دارد. بديهى است كه توجه به اين اصل در مقوله امر به معروف و نهى از منكر اهميتى مضاعف دارد. چرا كه به تجربه ثابت شده است استفاده از روش هاى غير «ليّن» تاثير مطلوبى بر مخاطب به جاى نمى گذارد. از ديگر آياتى كه به روشنى نشان مى دهد بكارگيرى روش هاى «ليّن» در دعوت به سوى معروف مورد تاييد قرآن نيست آيه ۴۶ از سوره عنكبوت است: و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن ... . وبا اهل كتاب، جز به (شيوه اى) كه بهتر است مجادله نكنيد.
۲-۱۸- همراه با دليل و مثال باشد
اينكه اغلب آموزه هاى قرآن كريم با ذكر دليل و مثال همراه است نشان از روش و سيره ديگرى در قرآن كريم دارد. دعوت و توصيه قرآن براى بكارگيرى اين روش در آيه ۱۲۵ سوره نحل به خوبى مشهود است: ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين. «با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگار دعوت كن و با آنان به (شيوه اى كه نيكوتر است مجادله نماى. در حقيقت پروردگار تو به (حال) كسى كه از راه او منحرف شده داناتر، و او به (حال) راه يافتگان (نيز) داناتر است.» در آيه اى كه به ذكر آن خواهيم پرداخت، مومنين به دورى از غيبت يكديگر تشويق شده اند. سپس طى تمثيلى بر قباحت اين كار تاكيد شده است. در ضمن اين آيه از ظن، تجسس در امور ديگران، مومنين را پرهيز داده است. و البته قابل درك است كه ميان ظن و تجسس و غيبت رابطه معنايى عميقى وجود دارد: يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكر هتموه و اتقوالله ان الله تواب رحيم «اى كسانى كه ايمان آورديد از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد كه پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكنند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد (پس) از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است». بى ترديد تمثيل «خوردن گوشت برادر مرده» تمثيلى موثر براى بيان قبح عمل غيبت در ذهن مومنان غيبت كننده است. مفهوم آيات بعدى نيز تاكيد ديگرى است بر رعايت اصل بيان دليل در قرآن كريم: اذهب الى فرعون انه طغى / فقل هل لك الى ان تزكى / و اهديك الى ربك فتحشى / فادله الا آيه الكبرى. «به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است / و بگو: آيا سر آن دارى كه به پاكيزگى گرايى / و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى؟/ پس معجزه ]دليل[ بزرگ (خود) را بدو نمود.»
(۴-۳) - ۱۸- به تاثيرگذارى آن توجه شود و به شكل توصيه و ترغيب باشد
سومين و چهارمين روش امر به معروف و نهى از منكر در قرآن را به بررسى مى نشينيم. از آيات سوره لقمان - پندها و نصايح او به فرزندش - در يك وعظ و نصيحت اجتماعى مى توان دريافت كه در گفتمان قرآن دعوت به سوى خداوند (امر به معروف خاص) و نيز دعوت به سوى مكارم اخلاقى (عام) صبغه اى تشويقى، ترغيبى دارند. به تعبير ديگر مى توان گفت كه ترجمه واژه امر در زبان قرآن به توصيه و ترغيب ترجمه اى غيرممكن نيست. چرا كه امر به معناى دستور و فرمان «على جهه استعلا» - از موضع بالا - با فضاى اخلاقى قرآن كريم مناسبت ندارد. از سوى ديگر تاثير منفى نگاه آمرانه آمر و ناهى بر مخاطب بر هيچ كس پوشيده نيست. و اساسا انسان در برابر چنين اشخاصى به واكنش منفى گرايش پيدا مى كند. هر چند سخن آمر و ناهى تماما حق و صحيح باشد. در كلام على (ع) نيز بر اين نكته تاكيد شده است: «الانسان حريص على ما منع» انسان نسبت به آنچه كه منع مى شود حريص است. و البته در اين كلام تنها سخن از منع است و از روش آن (على جهه استعلاء) سخنى گفته نشده است. حال آن كه به سادگى مى توان دريافت منع (نهى) در صورتى كه ناهى (مانع) از موضع بالا سخن بگويد. تا چه حد مى تواند تاثير عكس بر جاى بگذارد. تاثيرى كه لزوما هيچگاه با اهداف امر به معروف و نهى از منكر مناسبت نداشته و ندارد. و اين همه در حالى است كه آمر و ناهى نيز از جمله بندگان هستند و بر ضعف - عمومى - آنان در قرآن كريم تصريح شده است: «يريدالله ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا» (نساء، ۲۸) خدا مى خواهد تا بارتان را سبك گرداند، و (مى داند كه) انسان ناتوان آفريده شده است.
بديهى است كه چنين بندگانى هيچ گاه نمى توانند براى خود اين مجوز را صادر كنند كه نسبت به ديگر بندگان در مقامى «استعلايى» قرار بگيرند و آنان را پند و اندرز دهند. چه ضمانتى وجود دارد كه بنده اندرزدهنده - منظور ما فقط در مقام «استعلا» است - از ساير بندگان خداوند بهتر و برتر باشد. در حالى كه مى دانيم هيچ بنده اى از بندگان خداوند نمى تواند مدعى باشد كه از خطا، اشتباه، جناح، اثم، ذنب، سيئه، حوب و غيره برى است.
در قرآن كريم از كسانى كه ديگران را مورد تمسخر قرار مى دهند سخت انتقاد شده است. چرا كه در نظر قرآن شايد تمسخر شونده، از تمسخر كننده بهتر باشد.
اى كسانى كه ايمان آورديد نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى زنان (ديگر) را (ريشخند كنند) شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقب هاى زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند. (حجرات، ۱۱)
مى توان بر اين نكته پاى فشرد كه در قرآن كريم اساسا «استعلا» و برترى تنها در حالت تقواى بيشتر بنده نسبت به خداوند قابل تشخيص است و نمى توان از وجه «استعلايى» (آمرانه) فرد نسبت به فرد در جامعه مسلمين نشانى يافت. آنچه كه انسان ها را در اين جامعه از يكديگر متمايز مى كند، همانا تقوا، علم، خردورزى، عمل صالح و جز اينها است، و در هنگامه امر به معروف و نهى از منكر نگاه از روبه رو به انسان هاى «ضعيف» نگاهى است كه قرآن كريم آن را توصيه كرده است. آيه ۱۳ سوره حجرات چنين نگاهى را تاييد مى كند. در اين آيه مناسب است به جمله «لتعارفوا» دقت كنيم: «يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير» اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست، بى ترديد خداوند داناى آگاه است. خاصه آن كه دانستيم ناهيان و آمرين نيز از جمله انسان هايى هستند كه به هيچ روى از خطا و اشتباه و غيره برى نيستند (اين نكته در مبحث مخاطبين «ايها» روشنى بيشترى خواهد يافت) و اگر در مقطعى از زندگى شان چه در خانواده و چه در اجتماع از آنها خطايى سر بزند - عمدا و يا سهوا - مى تواند تاثيرى دوچندان منفى بر مخاطب و در نتيجه اهداف امر به معروف و نهى از منكر بر جاى گذارد. از اين رو است كه قرآن كريم به آنها كه «مى گويند و عمل نمى كنند» سخت عتاب كرده است: لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون «خداوند سخت دشمن دارد كه بگوييد آنچه را كه بدان عمل نمى كنيد». روشن است كه واژه «وعظ» به معنى «اندرز دادن» و توصيه به معناى «سفارش كردن» معناى آمرانه اى را با خود حمل نمى كنند. به عبارت ديگر به هنگام وعظ و توصيه مخاطب مخير به انجام و يا عدم انجام است.
۱۹) مخاطبين «ايها»
بيشترين مخاطبين امر به معروف و نهى از منكر در قرآن كريم چه كسانى هستند؟ آن ها از چه كارهايى نهى و به چه كارهايى امر شده اند؟ اساسا آدميان در قرآن كريم از نظر تقرب به خداوند متعال در چند طيف قرار مى گيرند؟
پاسخ به اين سوالات مبناى بحث حاضر است. براى پاسخ به دو پرسش اول بنا را بر آن گذاشتيم كه در قرآن كريم به دنبال واژه خطابى «ايها» باشيم، سپس خطاب پس از آن را مورد نظر قرار داديم تا دريابيم كه مومنان به چه كارهايى امر و از چه كارهايى نهى شده اند. و اما براى پاسخ به سوال سوم ناچار از مطالعه وسيعترى بوديم، طى اين مطالعه دريافتيم كه در قرآن كريم با پنج طيف از بندگان خدا (در يك معنى عام از بندگان) روبه رو مى شويم. اين پنج طيف از نظرگاه تقرب به خداوند متعال داراى مراتب خاصى هستند:
* در دايره مسلمين گروهى قرار دارند كه تسليم قلبى نشده اند بلكه از زمره «مسلمين بالسيف» هستند. آنان در صورتى كه شرايط ايمان را احراز كنند، در دايره مومنين قرار مى گيرند.
* مسلمين در معناى واقعى كلمه در قرآن كريم به موقنين (يقين آورندگان) بسيار نزديكند، تا جايى كه در سوره آل عمران آيه ۱۰۲ مى خوانيم: و لا تموتن الا و انتم مسلمون. «از دنيا نروند مگر آن كه مسلمان باشند.»
* نكته جالب توجه آن است كه دايره «الناس» پيوسته به دايره مومنين دعوت شده اند.
* در دايره موقنين كسانى قرار دارند كه پس از ايمان به خداوند تسليم محض او شده اند و از اين تركيب ]ايمان + تسليم محض[ به مقام يقين دست يافته اند.
* عبادى المخلصين بندگان خاصى هستند كه پيوسته مورد لطف و عنايت خداوند قرار دارند.
در پايان بايد افزود كه اين دواير داراى طيف هاى مخصوص به خود هستند، و از آن جا كه بررسى همه جانبه آنها به تطويل خواهد انجاميد از اطناب پرهيز كرديم، ضمن آن كه از هدف اصلى بحث حاضر كه همانا نشان دادن بيشترين مخاطبين و مضمون خطاب ها است، دور مى شديم.
اكنون به بررسى خطاب هايى كه در قرآن كريم به دو گروه «الناس» و «مومنون» شده مى پردازيم.
واژه «الناس» ۲۴۱ بار در قرآن كريم آمده است و در اكثر آياتى كه اين واژه در آنها آمده سخن از دعوت اين گروه به سلك مومنان است. اساسا پيامبران نيز براى هدايت اين گروه برانگيخته شده اند: و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر الناس لايعلمون (سبا، ۲۸). «و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم، ليكن بيشتر مردم نمى دانند.»
از آنجا كه قرار است بررسى مضمون خطاب به «الناس» با توجه به واژه خطابى «ايها» باشد، از ذكر آياتى كه بدون اين واژه آمده خوددارى مى كنيم. و توجه شما را به دو آيه در زمينه رسالت اصلى پيامبران در ارتباط با «الناس» جلب مى كنيم. بايد متذكر شويم كه از اين پس تنها به ترجمه آيات اكتفا خواهيم كرد.
«اى مردم آن پيامبر (موعود) حقيقت را از سوى پروردگارتان براى شما آورده است. پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر كافر شويد (بدانيد كه) آن چه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خدا داناى حكيم است» (نساء، ۱۷۰).
«اى مردم در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاديم» (نساء، ۱۷۴).
از مجموعه اين آيات به خوبى روشن مى شود كه دايره الناس پيوسته به دايره مومنين دعوت شده اند.
منبع: روزنامه جوان الف
۱) عام و خاص
خداوند نيز آمر به معروف و ناهى از منكر است. اين امر و نهى را مى توان در دو گروه جاى داد: الف: امر و نهى عام: اين نوع از امر و نهى دقيقا مشابه اوامر و نواهى بسيارى است كه در آيات گوناگون آمده و خداوند به تمامى «مومنين و مومنات» سفارش بيان آنها را نموده است. اين اوامر و نواهى شكل وعظ و نصيحت عام دارد. مثل آن كه گفته شود: عدالت بورز، به خويشان و نزديكانت احسان كن، از فحشا دورى كن و غيره: «ان الله يأمرو بالعدل و الاحسان و ايتا ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم لعلكم تذكرون» (بقره، ۹۳). به درستى كه خداوند امر مى كند به عدل و نيكويى و عطا كردن به خويشان نزديك و نهى مى كند از كار زشت و كردار بد و ستم.
ب: امر و نهى خاص: هر چند اين نوع از امر و نهى نيز به عموم «مومنين و مومنات» سفارش شده است، اما از آنجا كه فراوان تكرار شده و اساسا علت اصلى ارسال رسل اين امر ونهى بنيادين است، مى توان آن را امر و نهى خاص (بلكه خاص الخاص) ناميد. «و لقد بعثنا فى كل امه رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» (نحل، ۳۶). به ميان هر ملتى پيامبرى مبعوث كرديم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى جوييد. بنابراين روشن گرديد كه خاص ترين امر به معروف همانا امر به توحيد و خاص ترين نهى از منكر، نهى از طاغوت (غير خداوند) است. كافى است به آيات زير دقت كنيد تا خاص بودن و اساسى بودن اين امرو نهى برجسته گردد:
انعام ،۱۴ انعام ،۱۶۳ يونس ،۷۲ يونس ،۱۰۴ نمل ،۹۱ زمر ،۱۱ غافر ،۶۶ شورى ،۱۵ انعام ،۵۶ مائده ۱۱۷.
مى توان به چندين و چند آيه ديگر نيز اشاره كرد كه در برخى از آنها با واژه «امرنا» بدين نكته مهم توجه داده شده است اما با همين مختصر به سادگى مى توان دريافت كه اصلى ترين و اساسى ترين (و در نتيجه خاص ترين) امر و نهى در قرآن كريم همانا سفارش به توحيد و نهى از توجه به «غيرالله» است.
۲) نهى از اعمال درون جاهليت
نهى از اين گونه اعمال را مى توان - از جمله - در آيات ذيل مشاهده كرد: از ميان شما كسانى كه زنانشان را «ظهار» مى كنند و مى گويند: پشت تو چون پشت مادر من است ]و يا تو چون مادر من هستى[ آنان مادرانشان نيستند. مادران آنها تنها كسانى اند كه ايشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گويند و(لى) خدا مسلما در گذرنده اى آمرزنده است. (مجادله، ۲)
و نيز آيه اى كه در آن چندين مصداق منكر برشمرده شده است و جالب آن كه مخاطبين زنان «مومنى» هستند كه به قصد بيعت نزد پيامبر (ص) آمده اند:
اى پيامبر چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند و در كار نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است. (ممتحنه، ۱۲)
۳) عقلانى
ناگفته پيداست كه امر به معروف و نهى از منكر در قلمروهايى معنا دارد كه عقل پذير باشد. مثلا اگر به شخصى كه در حال احتضار است گفته شود كه قبل از وفاتش اموال خود را ميان فرزندان و اقربا به عدل و نيكى تقسيم كند، هر چند از جنبه درونى اين توصيه براى او على السويه باشد، اما با توضيحات منطقى درمى يابد كه بهتر است به چنين توصيه اى عمل كند، زيرا دست كم براى او مسلم مى شود كه بعد از وفاتش خانواده اش بر سر مال و منال او به اختلاف كشيده نمى شوند و غيره. بدين ترتيب آيه ۱۸۰ از سوره بقره را مى توان تذكارى به «صاحبان خرد» تلقى كرد، كسانى كه «هات برهان» برايشان اهميت دارد و يا آن كه آوردن دليل عقلايى به برطرف كردن جهلشان و در نتيجه عمل به اين دسته از نيكى ها منجر خواهد شد. «كتب عليكم اذا حضركم الموت ان ترك خير الوصيه الوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين» بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسيد، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان (خود) به طور پسنديده وصيت كند، (اين كار) حقى است بر پرهيزكاران.
اگر مشاهده مى كنيم كه اين توصيه عقل پذير نيز عطف به تقرير الهى گرديده و عمل حقى از سوى «متقين» دانسته شده، بازمى گردد به فضاى اخلاقى قرآن كريم. در اين فضا آن چنان كه ايزوتسو نيز بيان كرده است، تمامى گفتار و رفتار اخلاقى انسان راجع و معطوف به خداوند متعال است و موضوع وصيت كردن قبل از مرگ مثل بسيارى از اعمال ديگر با عقل بشر منطبق است.
۴) ناظر به امكان وجودى انسان
كافى است كه آدمى به درون خود رجوع كند، با اندك تاملى درمى يابد كه از امكانات خاصى برخوردار است. امكاناتى كه به او - از جمله - بسيارى از نيكى ها و بدى ها را مى شناساند.
اين كه در قرآن كريم به انسان خطاب مى شود، كار خوب (عمل صالح) انجام دهد، به كدام بعد از ابعاد وجودى او اشاره دارد؟ اگر نزد شما چيزى نباشد، من چگونه مى توانم از شما چيزى بخواهم؟ حتما انسان داراى امكاناتى است كه به وسيله آن مى تواند خوبى و بدى را، دست كم به طور نسبى، درك كند. نكته اى را كه در عبارت قرآنى: «فالهمها فجورها و تقويها» مى خوانيم به امكان وجودى انسان راجع است. اگر در بسيارى از آيات، انسان به «عمل صالح» و «قول معروف» دعوت شده است، با توجه به چنين امكانى است. قرائت پيوسته آياتى كه در آن به صاحب اختيار بودن انسان در برگزيدن كفر و ايمان تاكيد شده است، مى تواند ما را به مفهومى كه از «امكان وجودى» در نظر داريم نزديك تر كند. پس از قرائت اين آيات، بلافاصله بايد ذهن را بدين نكته حساس كرد كه انسان واجد چه امكاناتى است كه خداوند متعال برگزيدن كفر و ايمان را بدان ارجاع داده است. در تمامى اين آيات مساله انتخاب (كفر و يا ايمان) پيوسته بر عهده انسان نهاده شده است. خداوند متعال دلايل خاصى را براى صاحب انتخاب و اختيار بودن انسان بيان داشته است: «خداوند اگر مى خواست قطعا همه را هدايت مى كرد» (انعام ۱۴۹،). از اين رو، وظيفه تمامى پيامبران را تنها ابلاغ مبين ذكر كرده و حتى تحريص پيامبر (ص) را براى هدايت مردم مورد پرسش و عتاب قرار داده است (يونس ۹۹،) و به طور كلى تبيين اين حقيقت را كه جز الله معبودى لايق پرستش و درخواست كمك نيست، وظيفه اصلى پيامبران دانسته و بيان داشته است كه: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (انسان ، ۳). ما راه را به انسان بنموديم پس يا شاكر است و يا بسيار ناسپاس.
۵) معروف و منكرهايى كه پيامبر بيان فرموده است
از مضمون آيه ۱۲ سوره ممتحنه درمى يابيم كه بيعت زنان مومن با پيامبر در صورتى پذيرفته مى شود كه آنان، «چيزى را با خدا شريك نسازند، دزدى و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند» و در نهايت در كارهاى نيك از پيامبر نافرمانى نكنند «ولا يعصينك فى معروف». همچنين در آيه هفتم از سوره حشر بر اطاعت از پيامبر اسلام در امور معروف تاكيد شده است: ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا «آنچه را كه فرستاده او به شما داده آن را بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد». اين آيات به اضافه آياتى كه در آنها (به طور عام) بر لزوم اطاعت از پيامبر تاكيد شده است نشان از وجه ديگرى از وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منكر در قرآن دارد. براساس اين آيات مسلمين مى توانند به آنچه پيامبر تحت عنوان معروف از آنها ياد كرده است عمل نمايند، خصوصا آن كه در آيات سوم و چهارم از سوره نجم مى خوانيم: و ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى. «]پيامبر[ از سر هوس سخن نمى گويد اين سخن به جز وحى اى كه وحى مى شود نيست». از اين آيه البته مى توان دريافت كه اين گونه معروف ها ملهم از وحى است.
۶) بخشوده شدن منكرات (انواع مناهى)
در صورتى كه اصل را بر آيه «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه، نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلاً كريما» (نساء، ۳۱) بگذاريم، نص اين آيه شرط پوشاندن گناهان كوچك را نزديك نشدن (اجتناب) به گناهان بزرگ دانسته است اما اگر به آياتى همچون «ان الله يغفر الذنوب جميعاً» (در حقيقت خدا همه گناهان را مى آمرزد) (زمر، ۵۲) و يا اگر به آيات: ۲۱ سوره نساء، ۱۲ و ۶۵ مائده، ۲۹ انفال، ۸ تحريم، ۷۰ فرقان، ۷ عنكبوت، ۱۶ احقاف، ۲ محمد، ۵ فتح، ۱۹۵ آل عمران استناد كنيم بايد بگوييم كه در نهايت تمامى گناهان آمرزيده خواهد شد. و البته آنگونه كه از آيات قرآن استنباط مى شود تنها يك شرط اساسى براى آمرزش گناهان وجود دارد و آن داخل شدن در دايره مومنين است: «فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون» (انبياء، ۹۴). «پس هر كه كارهاى شايسته انجام دهد و مومن هم باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماييم كه به سود او ثبت مى كنيم». حتى اگر اين مومنين قبل از آن كه توبه كرده و ايمان بياورند، غير خدا را خوانده باشند و قتل نفس و زنا كرده باشند و چنان كه در آيه ۱۲ سوره ممتحنه مشاهده كرديم از زنان «مومنى» كه براى بيعت با پيامبر (ص) آمده بودند، خواسته شده است كه از زنا، دزدى، تهمت و قتل اولادشان بپرهيزند.
۷) ويژگى مومنين و مومنات
در قرآن كريم يكى از مهم ترين صفاتى كه براى زنان و مردان مومن ذكر شده است آمر و ناهى بودنشان است. اين دو ويژگى حتى قبل از نماز و زكات آمده است: «والمومنون و المومنات بعضهم اوليا بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و يطيعون الله و رسوله اولئك سير حمهم الله ان الله عزيز حكيم» (توبه، ۷۳). و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند و نماز را برپا مى كنند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى برند، آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است.
۸) ويژگى منافقين و منافقات
در مقابل مومنين و مومنات، منافقين و منافقات عكس اين آموزه عمل مى كنند. آنان در كنار اين صفت - نفاق - داراى بخل نيز هستند. بنابراين، از آن جا كه خداوند را فراموش كرده اند، و يا به عبارت ديگر، به مواعظ خداوند توجه نكرده اند، خداوند نيز به آنان توجهى نخواهد كرد. بى توجهى به امر به معروف و نهى از منكر به اضافه صفت «بخل» منافقون و منافقات را شايسته صفت «فسق» كرده است. «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يبقضون ايديهم نسواالله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون» (توبه، ۶۹). مردان و زنان دو چهره (همانند) يكديگرند. به كارهاى ناپسند وامى دارند و از كارهاى پسنديده بازمى دارند و دست هاى خود را (از انفاق) فرو مى بندند. خدا را فراموش كردند؛ پس (خداوند هم) فراموششان كرد. در حقيقت، اين منافقانند كه فاسقند.
۹) «تمكن» و امر به معروف و نهى از منكر
«الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلواه و اتوالزكوه آمروا باالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور» (حج، ۴۱). همان كسانى كه چون در زمين به آنها توانايى دهيم نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست.
اين آيه واجد چند نكته مهم است. اول آن كه تمكن در آيه شامل همه گونه توانايى و امكان است به هر نوع تواناى اى كه لوازم تحقق اهداف مذكور در آيه را فراهم سازد. دوم آن كه در اقامه اين دو آموزه عاقبت كارها به خداوند متعال ارجاع شده است. اين ارجاع نشان مى دهد كه در مرحله اجرا صرف توصيه و تذكار اهميت دارد و نه اكراه و اجبار.
۱۰) امت برتر
«كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون باالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله» (آل عمران، ۱۰۹).
شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد؛ به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند بازمى داريد و به خدا ايمان داريد.
از سياق آيه فوق مى توان دريافت كه بهترين اجتماع، اجتماعى است كه در آن گروهى از مردم (مثلا با تاسيس سازمان ها، نهادها و مراكز مشخص) در جامعه حضور داشته باشند تا معروف را بشناسانند و به انجامش توصيه كنند و منكر را منفور و مطرود سازند و مردمان را از انجامش نهى كنند. نكاتى كه در ذيل اين آيه مطرح است و بايد روشن شود اين است كه اولا آيا اين خروج براى امر به معروف و نهى از منكر داوطلبانه است يا اجبارى؟ ثانيا امر به معروف و نهى از منكر با هدف نماياندن و معلوم ساختن و تفكيك خير و شر براى مردمان است يا وادار كردن آنها به انجام برخى امور و ممانعت آن ها از انجام برخى امور ديگر؟ ثالثا به فرض اگر داوطلبانه است و با هدف صرف نماياندن خير و شر صورت مى گيرد آيا تشكيل سازمانى دولتى در تضاد با مقاصد و شرايط مذكور نيست؟ آن چنان كه از مجموع آيات مورد بررسى در صفحات پيشين برمى آيد؛ اولا خروج براى انجام امر به معروف و نهى از منكر امرى داوطلبانه و اختيارى است و نه اجبارى. ثانيا غايت آنى امر به معروف و نهى از منكر نماياندن، شناساندن و تفكيك خير و شر براى مردمان و آگاه ساختن آنان است نه وادار كردن آن ها به انجام يا عدم انجام فعلى معين. بنابراين، نتيجه آنى امر به معروف و نهى از منكر آگاهى بخشيدن است و آمر به معروف و ناهى از منكر صرفا مى بايست اين نتيجه را تحقق بخشد. اما نتيجه آتى و غايى امر به معروف و نهى از منكر اين است كه افرادى كه امر به معروف و نهى از منكر شده اند و آن آگاهى را دريافت كرده اند، در عمل رو به معروف آورند و از منكر دورى كنند. براى تحقق اين نتيجه اراده و انتخاب خود فرد واسطه است. بنابر اين، آمر به معروف و ناهى از منكر تنها وظيفه دارد كه اين واسطه را از طريق تبليغ و آگاهى بخشى تحريك و تحريض كند و آن را فعال سازد. به محض اين كه او بخواهد اين واسطه را دور بزند و آن را ناديده بگيرد و خود مستقيما براى تحقق نتيجه آتى و غايى امر به معروف و نهى از منكر وارد قلمرويى مى شود كه خداوند پيامبر را (مطابق آيات پيشين) از آن بازداشته است. در اين جاست كه امر به معروف و نهى از منكر مستعد آن مى شود كه به ضد خود تبديل گردد. ثالثا در انجام امر به معروف و نهى از منكر سازمان هاى غيردولتى و غيررسمى و داوطلبانه بر سازمان دولتى اولويت دارند، زيرا آمر به معروف و ناهى از منكر بايد عملش را مومنانه انجام دهد و در انجام آن قصد و نيت خير داشته باشد و به معروف عميقا علاقه مند باشد واز منكر بپرهيزد و آن را منكر تلقى كند، نه اين كه صرفا براى كسب حقوق و انجام تكليف ادارى امر به معروف و نهى از منكر كند. چنين كسانى بسا خود در زندگى عاديشان منكر را بسى بيشتر از معروف بپسندند. آيا به نظر شما چنين كسانى مى توانند و صلاحيت دارند كه آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟ قطعا چنين نيست. بنابراين، سازمان هاى دولتى مربوطه مى بايست كسانى را در اين قلمرو بگمارند كه به كار خويش عشق بورزند و شرايط را براى جابه جايى مداوم آن هايى كه ديگر علاقه اى به فعاليت در اين قلمرو ندارند فراهم سازند. متاسفانه در سازمان دولتى غالبا چنين امكانى وجود دارد. نتيجه اين كه سازمان هاى غيردولتى و داوطلبانه در انجام امر به معروف و نهى از منكر صددرصد اولى تر از سازمان هاى دولتى و رسمى اند. بنابراين وظيفه اصلى دولت در پيگيرى اصل امر به معروف و نهى از منكر تشويق سازمان هاى داوطلبانه و فراهم ساختن امكان لازم براى شكل گيرى آن هاست.
۱۱) مژده (بشارت) به آمرين و ناهين
در آيه ۱۱۲ از سوره توبه ضمن برشمردن صفات و ويژگى هاى مومنين به آمر و ناهى بودن آنان نيز اشاره شده و براى مجموعه اين صفات به آنان بشارت داده شده است.
۱۲) شيطان و امر به معروف و نهى از منكر
تبعيت از خطوات (گام هاى) شيطان منجر به دخالت او در زندگى انسان مى شود. اين دخالت بدان جا مى انجامد كه شيطان پيروان خود را به فحشا و منكر امر مى كند و اين در حالى است كه اگر فضل الهى شامل حال بندگانش نمى شد، هيچ يك از بندگان، قادر به پاك نگه داشتن خود از گناه (منكر) نبودند. يا ايهاالذين امنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان فانه يامر باالفحشا و المنكر لوفضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احدا ابدا و لكن الله يزكى من يشا، والله سميع عليم (نور، ۲۱).
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پاى از پى گام هاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد (بداند كه) او را به زشت كارى و ناپسندى وامى دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد. ولى اين خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و خدا(ست كه) شنواى داناست». جالب توجه است كه در اين آيه نيز مخاطب مومنين هستند (درباره مخاطبين قرآن در بخش مربوطه توضيحاتى داده ايم) و جالب است كه توانايى شيطان در انحراف انسان ها به اندازه اى است كه اگر فضل و عنايت خداوند نسبت به بندگان نبود حتى يك تن از مومنين نمى توانست پاك بماند.
۱۳) نمونه ها و مصاديق
مى توان صفحات زيادى را به ذكر مصاديق امر و نهى در قرآن كريم اختصاص داد و بسيارى از آن ها را و بلكه همه اش را برشمرد، ليكن اين كار به تطويل مى انجامد. لذا، تنها به ذكر برخى از مصاديق كه در سوره لقمان بدان ها اشاره شده است مى پردازيم. ذكر اين نمونه ها در ضمن مى تواند ما را با گفتار شخصى كه خداوند به او حكمت عطا كرده است آشنا كند. جالب توجه است كه حكمت عطا شده به لقمان با شكر خدا، كه در مقابل كفر قرار گرفته است، برابر دانسته شده و غيرشاكر (كفور) ظلم كننده به نفس خويش خوانده شده است. در فرازى ديگر «حكيم» را در مقام وعظ و نصيحت به فرزندش مشاهده مى كنيم: و اذ قال لقمان لا بنه و هو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم (لقمان، ۱۳). «و ياد كن هنگامى را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه وى را اندرز مى داد - گفت: اى پسرك من به خداوند شرك مياور كه به راستى شرك ستم بزرگى است.»
اين اولين وعظ لقمان حكيم است كه در آن به اساسى ترين نهى (نهى خاص) پرداخته شده است. در دومين فراز، فرزند خود را به عدالت خداوند و اين كه تمامى اعمال او نظارت كننده اى دارد توجه مى دهد: يا بنى انها ان تك مثقال حبه من خردل فتكن فى صخره او فى السموات او فى الارض يات بها الله ان الله لطيف خبير (لقمان، ۱۶) اى پسرك من اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى در تخته سنگى يا در آسمان ها يا در زمين باشد خدا آن را مى آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است.»
در هفدهمين آيه همين سوره، پسر لقمان به اقامه صلوة و امر به معروف و نهى از منكر سفارش شده و به او تاكيد شده است كه در اين راه بايد صبور و مقاوم بود، زيرا صبر و پايدارى «من عزم الامور» است: «اى پسرك من نماز را برپاى دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند بازدار و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش. اين (حاكى) از عزم (و اراده تو در) امور است». در ادامه آيات (۱۸-۱۹) لقمان حكيم، پسرش را از نخوت با مردم، خودپسندى و لاف زنى نهى كرده و به بدون تكبر راه رفتن (مشى كردن) و آرام سخن گفتن امر كرده است.
درباره صالحات و سيئات
كليه اعمال معروف - كه البته شامل گفتار معروف هم مى شود - را مى توان تحت عنوان كلى «صالحات» آورد. اين نكته بسيار حايز اهميت است، چرا كه در گفتمان قرآنى هيچ بنده مومن، مسلم، موقن و مخلصى را نمى توان يافت كه از عمل صالح به دور باشد و يا به نوعى با آن ارتباط نداشته باشد. اين نكته از نظر پروفسور ايزوتسو چنان داراى اهميت است كه آن را مرادف ايمان دانسته است: «يك رابطه بسيار قوى عمل صالح و ايمان را از لحاظ وابستگى معنايى به هم مى پيوندد و به صورت يك واحد تقريبا جدايى ناپذير بيرون مى آورد، همچنان كه سايه از جسم تبعيت مى كند و هر كجا كه جسم باشد سايه آن هم هست، هر كجا ايمان هست عمل صالح (صالحات) نيز هست...». شايان ذكر است كه واژه «سيئات» عملا در تضاد با واژه «صالحات» قرار دارد. اين نكته با رجوع به قرآن به خوبى قابل اثبات است.
۱۴) تبعات اجتماعى
آياتى كه در پى مى آيند متضمن اين نكته اند كه عدم توجه افراد به اين آموزه منجر به اضمحلال و نابودى جامعه اى خواهد شد كه در آن زيست مى كنند. در اين آيات به ضرورت رواج و گسترش امر به معروف و نهى از منكر پى مى بريم و نيز روشن مى گردد كه فراموش كردن منهيات منجر به فسق مى گردد و نتيجه چنين فسقى، ظلم خواهد بود (ظلم به نفس و ظلم در معناى عام آن) و پيامد تمامى اينها نزول تكوينى عذاب است. در اين ميان اين آمرين و ناهين هستند كه نجات مى يابند.
فلما نسوا ما ذكورا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئس بما كانوا يفسقون (اعراف، ۱۶۵). «پس هنگامى كه آن چه را بدان تذكر داده شد بودند از ياد بردند، كسانى را كه از (كار) بد باز مى داشتند نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند به سزاى آن كه نافرمانى مى كردند به عذابى شديد گرفتار كرديم.»
در ادامه همين آيه (۱۶۶) به مسخ كسانى كه از منهيات سرپيچى كرده بودند اشاره شده است: «فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قرده خاسئين. «وچون از آن چه نهى شده بودند سرپيچى كردند، به آنان گفتيم: بوزينگانى رانده شده باشيد».
در آيه بعدى نيز ضمن آن كه بر ضرورت وجود «خردمندانى» كه مى بايد وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه را به عهده بگيرند تاكيد شده است، سخن از عدم نابودى شهرهايى است كه مردم آن به «اصلاحگرى» مى پردازند. - فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيه ينهون عن الفساد فى الارض الا قليلا ممن انجينا منهم واتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانو مجرمين / و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون (هود، ۱۱۶-۱۱۷). «پس چرا از نسل هاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه (مردم را) از فساد در زمين بازدارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كسانى كه ستم كردند و به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بود رفتند. و آنان بزهكار (مجرم) بودند / و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.»
در آيات فوق سخن از شهرها و اقوامى است كه در اثر فسق و ظلم و غيره نابود شده اند. در قرآن كريم نمونه هايى از اين اقوام ذكر شده است. قوم نوح و لوط از جمله اين اقوامند. در سوره عنكبوت آيه ۲۹ گفت وگوى لوط با قومش جالب توجه است. ائنكم لتوتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين. «آيا شما با مردها درمى آميزيد و راه (توالد و تناسل) را قطع مى كنيد و در محافل انس خود پليدكارى مى كنيد؟ و(لى) پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور.»
۱۵) كشندگان آمرين و ناهين
كسانى كه امركنندگان به قسط و انبيا را به قتل برسانند، به عذابى دردناك بشارت داده شده اند. آيه اى كه ذكر خواهيم كرد متضمن نكات مذكور است. جالب توجه است كه امركنندگان به قسط «من الناس» (از مردم) هستند. ان الذين يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم (آل عمران، ۲۱). «كسانى كه به آيات خدا كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند و دادگستران را به قتل مى رسانند، آنان را از عذابى دردناك خبر ده». نكته مهمى كه از اين آيه استنباط مى شود اين است كه امر به معروف و نهى از منكر رسالتى پيامبرانه است و آمر به معروف و ناهى از منكر كسى است كه مشى پيامبرانه دارد. بنابراين، هر امر و نهى اى ولو به قصد خدمت به دين و گسترش آن، امر به معروف و نهى از منكر نيست. در همه آيات قرآن كه در آن ها از امر به معروف و نهى از منكر سخن گفته شده است (از جمله آيات مذكور) موضوع بحث همواره سه چيز بوده است: توحيد، معاد و عمل صالح؛ يعنى سه مولفه ايمان در قرآن. سه موضوعى كه همه دعوت پيامبر در آن خلاصه مى شود. اين نكته نشان مى دهد كه امر به معروف و نهى از منكر امرى فرافقهى است و در وراى رساله عمليه قرار داد.
۱۶) طرق اجتناب و جلوگيرى از منكر
با تامل در آيات قرآن در مى يابيم كه راه هاى گوناگونى براى جلوگيرى و دورى از منكر يافت مى شود. اين طرق را مى توان در دو گروه عمده جاى داد: الف) معطوف به اجتماع ب) معطوف به نفس انسان. درخصوص گروه اول ذيل عنوان: «تمكن و امر به معروف و نهى از منكر» و نيز ذيل عنوان: «امت برتر» توضيحاتى ارايه كرديم. در اين جا سخن از گروه دوم است. در قرآن كريم مى توان آيات بسيارى را مشاهده كرد كه در آن از منكر نهى و به معروف امر شده است. در اكثر اين آيات به امكان وجودى انسان اشاره شده و از او خواسته شده است تا از طريق به كارگيرى و تاثيرگذارى بر اين امكان (و يا امكانات بالقوه خويش) راه خود را به سوى كرانه هاى وسيع اخلاقى معطوف به خداوند بگشايد و به حقيقت كلمه «ذكر» دست يابد. ذكر يعنى قرآن كريم و از اين رو است كه نماز را نيز مى توان وسيله اى تنبه دهنده و تحريك كننده انسان تلقى كرد و از اين ديدگاه است كه نماز خالصانه و بى روى و ريا مى تواند آدمى را در فضاى معروف (عمل و گفتار صالح) سير دهد.
آيه زير شايد اشاره به همين معنا داشته باشد: اتل ما احى اليك من الكتب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنكر و لذكرالله اكبر و الله يعلم ما تصنعون (عنكبوت، ۴۵). «آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است بخوان. نماز را بر پا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند بازمى دارد و قطعا ياد خدا بالاتر است و خدا مى داند چه مى كنيد.»
۱۷) اهل كتاب
ليئسوا سواء من اهل الكتاب امه قائمه يتلون آيات الله اناء اليل و هم يسجدون / يومنون باالله و اليوم الاخر و يامرون باالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين (آل عمران، ۱۱۱-۱۱۰). «اهل كتاب همه يكسان نيستند. گروهى به طاعت خدا ايستاده اند و آيات خدا را در دل شب تلاوت مى كنند و سجده به جاى مى آورند / و به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در كارهاى نيك شتاب مى ورزند و از جمله صالحانند.»
در آيات مذكور سخن از يهود و نصارى است كه در قرآن به آنان «اهل كتاب» نيز اطلاق شده است. آيات به روشنى بيان مى كنند كه آموزه امر به معروف و نهى از منكر تنها اختصاص به پيروان محمد (ص) ندارد و در ميان اهل كتاب نيز افرادى يافت مى شوند كه نه تنها به اين آموزه عمل مى كنند، بلكه در كارهاى خير نيز بر ديگران پيشى مى گيرند. در آيه ۱۱۵ همين سوره آمده است: و ما يفعلوا من خير فلن يكفره والله عليم بالمتقين. «و هر كار نيكى كه كنند ناديده انگاشته نشود زيرا خدا به پرهيزگاران آگاه است.»
چنان كه پيشتر گفتيم، در اين آيه و آيات ديگر قرآن كريم تصريح شده است كه اصل ايمان داراى سه مولفه اساسى است: ايمان به خداوند، ايمان به معاد و عمل صالح. تجلى باطنى و ظاهرى اين سه مولفه، منوط به رجوع به درون و تحقق امكان وجودى انسان است. اين كه اهل كتاب در امور خير بر ديگران پيشى مى گيرند، فقط به اين دليل نيست كه در فضاى مسيحيت و يهوديت و غيره تنفس مى كنند، بلكه به دليل بالفعل كردن چنين «امكانى» است.
با تامل در آيه ۱۲۵ سوره انعام مى توان ضرورت رجوع به درون و از قوه به فعل درآوردن امكان وجودى را دريافت. در اين آيه خداوند متعال از گمراه نمودن كسانى سخن گفته است كه ايمان نمى آورند: فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره الاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذالك يجعل الله الرجس على الذين لا يومنون. «پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد دستش را به پذيرش اسلام مى گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى گرداند، چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود. اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد.» اين آيه و آياتى نظير اين بسيار تامل برانگيز است. آيا خداوند تعمدى در گمراه كردن عده اى و هدايت كردن عده اى ديگر دارد؟ آيا خداوند در هدايت كردن مردمان تبعيض قائل مى شود؟ پاسخ اين پرسش ها قطعا منفى است.
اگر خداوند عده اى را گمراه و عده اى را هدايت كند، خداوندى ظالم و تبعيض گر خواهد بود و به شهادت قرآن خداوند نه ظالم و نه تبعيض گر است. چنان كه قرآن مى گويد خداوند نسبت به همه مهربان و رحيم است. پس اين آيه و آيات ديگر مشابه آن چه مى خواهد بگويد؟ پاسخ اين است كه نسبت دادن هدايت يافتگى يا گمراهى خلق به خداوند برقرارى نسبتى تكوينى و به واسطه است نه نسبتى مستقيم. اين واسطه عمل و مشى خود انسان است، بدين ترتيب، اين آيه و آيات نظير آن با نسبت دادن هدايت يافتگى و گمراهى انسان ها به خداوند به ما مى آموزد كه هدايت يافتن يا گمراهى انسان ها امرى آنى و بى زمينه نيست و نبايد انتظار داشت كه اولا همه دعوت شدگان ايمان بياورند و ثانيا ايمان آورندگان احتمالى به سرعت ايمان بياورند. بارها در قرآن خطاب به پيامبر آمده است كه نبايد انتظار داشته باشد همه ايمان بياورند.
پس اصل ايمان آوردن و بن مايه راهيابى به فضاى هدايت از انسان آغاز مى شود.
۱۸) روش هاى امر و نهى
با يك نگاه كلى و اجمالى به قرآن كريم مى توان به چهار روش براى امر به معروف و نهى از منكر اشاره كرد:
۱) همراه با عطوفت و مهربانى باشد.
۲) همراه با دليل و مثال باشد.
۳) به تاثيرگذارى آن توجه شود (از طريق عامل بودن آمر و ناهى به معروف ها و دورى از منكرات).
۴) به شكل توصيه و ترغيب باشد.
اكنون درباره هر يك از روش هاى مذكور توضيحاتى ارايه مى كنيم. قبلا اين نكته را متذكر مى شويم كه اگر مطالعه وسيع ترى در قرآن كريم انجام شود، احتمالا مى توان از روش هاى ديگرى نيز سخن گفت. هر چند اين روش ها هيچ گاه به شكلى مستقيم و آموزشى مطرح نشده، اما سياق آيات آن چنان روشن است كه هرگونه تعبير ديگرى را نيازمند به ادله متقنى مى كند.
۱-۱۸- همراه با عطوفت و مهربانى باشد
از آنجا كه قرآن كريم پيوسته به «احسان» و سخن نيكو امر كرده است، و خداوند نيز همواره «بالناس لرئوف الرحيم» است، وعظ و نصيحتش نيز همراه با عطوفت است؛ و از آن جا كه تخلق به اخلاق الهى از جمله وظايف يك مسلمان به شمار مى آيد، التزام به محبت و دلسوزى در اخلاق اسلامى، خصوصا در مقوله امر به معروف و نهى از منكر، بسيار به جا و قابل درك است. امر خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزديكان و نيز نهى او از فحشا و منكر و بغى را كه در آيه ۹۳ از سوره بقره آمده است، مى توان از جمله توصيه هايى كه قرآن براى رعايت اصل عطوفت نموده است دانست. «اصلاح بين الناس» نيز از امورى است كه بدون در نظر گرفتن اصل عطوفت قابل درك نيست، چنان كه اگر بخواهيم مبناى اصلاح بين الناس را مصلحت - چه فردى و چه جمعى - در نظر بگيريم، بدون دميدن روح عاطفه در آن، كمترين اصلاح را بايد انتظار داشته باشيم و شايد به آنجا كشيده شويم كه ابتدا مصلحت را تعريف كنيم. در هر حال چه با و چه بى مصلحت، اصلاح بين الناس بدون عاطفه با يك خلأ جدى روبه رو خواهد بود.
در يك حالت كلى و فراگير براى نشان دادن تاكيد قرآن بر رعايت اصل رافت مى توان به اين آيه توجه نمود: محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (فتح، ۲۹). «محمد (ص) پيامبر خداست و كسانى كه با اويند به كافران سختگير (و) با همديگر مهربانند». در واقع رعايت اصل عطوفت (رافت، مهربانى، دلسوزى و غيره) در نظام اخلاقى قرآن كريم از اصول اساسى است.
بى ترديد سخن گفتن به زبان خوش با مردم در كنار ساير توصيه هايى كه در آيه مذكور آمده است نشان از توجه خاص قرآن به ملايمت، عطوفت و مهربانى دارد. بديهى است كه توجه به اين اصل در مقوله امر به معروف و نهى از منكر اهميتى مضاعف دارد. چرا كه به تجربه ثابت شده است استفاده از روش هاى غير «ليّن» تاثير مطلوبى بر مخاطب به جاى نمى گذارد. از ديگر آياتى كه به روشنى نشان مى دهد بكارگيرى روش هاى «ليّن» در دعوت به سوى معروف مورد تاييد قرآن نيست آيه ۴۶ از سوره عنكبوت است: و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن ... . وبا اهل كتاب، جز به (شيوه اى) كه بهتر است مجادله نكنيد.
۲-۱۸- همراه با دليل و مثال باشد
اينكه اغلب آموزه هاى قرآن كريم با ذكر دليل و مثال همراه است نشان از روش و سيره ديگرى در قرآن كريم دارد. دعوت و توصيه قرآن براى بكارگيرى اين روش در آيه ۱۲۵ سوره نحل به خوبى مشهود است: ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين. «با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگار دعوت كن و با آنان به (شيوه اى كه نيكوتر است مجادله نماى. در حقيقت پروردگار تو به (حال) كسى كه از راه او منحرف شده داناتر، و او به (حال) راه يافتگان (نيز) داناتر است.» در آيه اى كه به ذكر آن خواهيم پرداخت، مومنين به دورى از غيبت يكديگر تشويق شده اند. سپس طى تمثيلى بر قباحت اين كار تاكيد شده است. در ضمن اين آيه از ظن، تجسس در امور ديگران، مومنين را پرهيز داده است. و البته قابل درك است كه ميان ظن و تجسس و غيبت رابطه معنايى عميقى وجود دارد: يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكر هتموه و اتقوالله ان الله تواب رحيم «اى كسانى كه ايمان آورديد از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد كه پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكنند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد (پس) از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است». بى ترديد تمثيل «خوردن گوشت برادر مرده» تمثيلى موثر براى بيان قبح عمل غيبت در ذهن مومنان غيبت كننده است. مفهوم آيات بعدى نيز تاكيد ديگرى است بر رعايت اصل بيان دليل در قرآن كريم: اذهب الى فرعون انه طغى / فقل هل لك الى ان تزكى / و اهديك الى ربك فتحشى / فادله الا آيه الكبرى. «به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است / و بگو: آيا سر آن دارى كه به پاكيزگى گرايى / و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى؟/ پس معجزه ]دليل[ بزرگ (خود) را بدو نمود.»
(۴-۳) - ۱۸- به تاثيرگذارى آن توجه شود و به شكل توصيه و ترغيب باشد
سومين و چهارمين روش امر به معروف و نهى از منكر در قرآن را به بررسى مى نشينيم. از آيات سوره لقمان - پندها و نصايح او به فرزندش - در يك وعظ و نصيحت اجتماعى مى توان دريافت كه در گفتمان قرآن دعوت به سوى خداوند (امر به معروف خاص) و نيز دعوت به سوى مكارم اخلاقى (عام) صبغه اى تشويقى، ترغيبى دارند. به تعبير ديگر مى توان گفت كه ترجمه واژه امر در زبان قرآن به توصيه و ترغيب ترجمه اى غيرممكن نيست. چرا كه امر به معناى دستور و فرمان «على جهه استعلا» - از موضع بالا - با فضاى اخلاقى قرآن كريم مناسبت ندارد. از سوى ديگر تاثير منفى نگاه آمرانه آمر و ناهى بر مخاطب بر هيچ كس پوشيده نيست. و اساسا انسان در برابر چنين اشخاصى به واكنش منفى گرايش پيدا مى كند. هر چند سخن آمر و ناهى تماما حق و صحيح باشد. در كلام على (ع) نيز بر اين نكته تاكيد شده است: «الانسان حريص على ما منع» انسان نسبت به آنچه كه منع مى شود حريص است. و البته در اين كلام تنها سخن از منع است و از روش آن (على جهه استعلاء) سخنى گفته نشده است. حال آن كه به سادگى مى توان دريافت منع (نهى) در صورتى كه ناهى (مانع) از موضع بالا سخن بگويد. تا چه حد مى تواند تاثير عكس بر جاى بگذارد. تاثيرى كه لزوما هيچگاه با اهداف امر به معروف و نهى از منكر مناسبت نداشته و ندارد. و اين همه در حالى است كه آمر و ناهى نيز از جمله بندگان هستند و بر ضعف - عمومى - آنان در قرآن كريم تصريح شده است: «يريدالله ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا» (نساء، ۲۸) خدا مى خواهد تا بارتان را سبك گرداند، و (مى داند كه) انسان ناتوان آفريده شده است.
بديهى است كه چنين بندگانى هيچ گاه نمى توانند براى خود اين مجوز را صادر كنند كه نسبت به ديگر بندگان در مقامى «استعلايى» قرار بگيرند و آنان را پند و اندرز دهند. چه ضمانتى وجود دارد كه بنده اندرزدهنده - منظور ما فقط در مقام «استعلا» است - از ساير بندگان خداوند بهتر و برتر باشد. در حالى كه مى دانيم هيچ بنده اى از بندگان خداوند نمى تواند مدعى باشد كه از خطا، اشتباه، جناح، اثم، ذنب، سيئه، حوب و غيره برى است.
در قرآن كريم از كسانى كه ديگران را مورد تمسخر قرار مى دهند سخت انتقاد شده است. چرا كه در نظر قرآن شايد تمسخر شونده، از تمسخر كننده بهتر باشد.
اى كسانى كه ايمان آورديد نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى زنان (ديگر) را (ريشخند كنند) شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقب هاى زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند. (حجرات، ۱۱)
مى توان بر اين نكته پاى فشرد كه در قرآن كريم اساسا «استعلا» و برترى تنها در حالت تقواى بيشتر بنده نسبت به خداوند قابل تشخيص است و نمى توان از وجه «استعلايى» (آمرانه) فرد نسبت به فرد در جامعه مسلمين نشانى يافت. آنچه كه انسان ها را در اين جامعه از يكديگر متمايز مى كند، همانا تقوا، علم، خردورزى، عمل صالح و جز اينها است، و در هنگامه امر به معروف و نهى از منكر نگاه از روبه رو به انسان هاى «ضعيف» نگاهى است كه قرآن كريم آن را توصيه كرده است. آيه ۱۳ سوره حجرات چنين نگاهى را تاييد مى كند. در اين آيه مناسب است به جمله «لتعارفوا» دقت كنيم: «يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير» اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست، بى ترديد خداوند داناى آگاه است. خاصه آن كه دانستيم ناهيان و آمرين نيز از جمله انسان هايى هستند كه به هيچ روى از خطا و اشتباه و غيره برى نيستند (اين نكته در مبحث مخاطبين «ايها» روشنى بيشترى خواهد يافت) و اگر در مقطعى از زندگى شان چه در خانواده و چه در اجتماع از آنها خطايى سر بزند - عمدا و يا سهوا - مى تواند تاثيرى دوچندان منفى بر مخاطب و در نتيجه اهداف امر به معروف و نهى از منكر بر جاى گذارد. از اين رو است كه قرآن كريم به آنها كه «مى گويند و عمل نمى كنند» سخت عتاب كرده است: لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون «خداوند سخت دشمن دارد كه بگوييد آنچه را كه بدان عمل نمى كنيد». روشن است كه واژه «وعظ» به معنى «اندرز دادن» و توصيه به معناى «سفارش كردن» معناى آمرانه اى را با خود حمل نمى كنند. به عبارت ديگر به هنگام وعظ و توصيه مخاطب مخير به انجام و يا عدم انجام است.
۱۹) مخاطبين «ايها»
بيشترين مخاطبين امر به معروف و نهى از منكر در قرآن كريم چه كسانى هستند؟ آن ها از چه كارهايى نهى و به چه كارهايى امر شده اند؟ اساسا آدميان در قرآن كريم از نظر تقرب به خداوند متعال در چند طيف قرار مى گيرند؟
پاسخ به اين سوالات مبناى بحث حاضر است. براى پاسخ به دو پرسش اول بنا را بر آن گذاشتيم كه در قرآن كريم به دنبال واژه خطابى «ايها» باشيم، سپس خطاب پس از آن را مورد نظر قرار داديم تا دريابيم كه مومنان به چه كارهايى امر و از چه كارهايى نهى شده اند. و اما براى پاسخ به سوال سوم ناچار از مطالعه وسيعترى بوديم، طى اين مطالعه دريافتيم كه در قرآن كريم با پنج طيف از بندگان خدا (در يك معنى عام از بندگان) روبه رو مى شويم. اين پنج طيف از نظرگاه تقرب به خداوند متعال داراى مراتب خاصى هستند:
* در دايره مسلمين گروهى قرار دارند كه تسليم قلبى نشده اند بلكه از زمره «مسلمين بالسيف» هستند. آنان در صورتى كه شرايط ايمان را احراز كنند، در دايره مومنين قرار مى گيرند.
* مسلمين در معناى واقعى كلمه در قرآن كريم به موقنين (يقين آورندگان) بسيار نزديكند، تا جايى كه در سوره آل عمران آيه ۱۰۲ مى خوانيم: و لا تموتن الا و انتم مسلمون. «از دنيا نروند مگر آن كه مسلمان باشند.»
* نكته جالب توجه آن است كه دايره «الناس» پيوسته به دايره مومنين دعوت شده اند.
* در دايره موقنين كسانى قرار دارند كه پس از ايمان به خداوند تسليم محض او شده اند و از اين تركيب ]ايمان + تسليم محض[ به مقام يقين دست يافته اند.
* عبادى المخلصين بندگان خاصى هستند كه پيوسته مورد لطف و عنايت خداوند قرار دارند.
در پايان بايد افزود كه اين دواير داراى طيف هاى مخصوص به خود هستند، و از آن جا كه بررسى همه جانبه آنها به تطويل خواهد انجاميد از اطناب پرهيز كرديم، ضمن آن كه از هدف اصلى بحث حاضر كه همانا نشان دادن بيشترين مخاطبين و مضمون خطاب ها است، دور مى شديم.
اكنون به بررسى خطاب هايى كه در قرآن كريم به دو گروه «الناس» و «مومنون» شده مى پردازيم.
واژه «الناس» ۲۴۱ بار در قرآن كريم آمده است و در اكثر آياتى كه اين واژه در آنها آمده سخن از دعوت اين گروه به سلك مومنان است. اساسا پيامبران نيز براى هدايت اين گروه برانگيخته شده اند: و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر الناس لايعلمون (سبا، ۲۸). «و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم، ليكن بيشتر مردم نمى دانند.»
از آنجا كه قرار است بررسى مضمون خطاب به «الناس» با توجه به واژه خطابى «ايها» باشد، از ذكر آياتى كه بدون اين واژه آمده خوددارى مى كنيم. و توجه شما را به دو آيه در زمينه رسالت اصلى پيامبران در ارتباط با «الناس» جلب مى كنيم. بايد متذكر شويم كه از اين پس تنها به ترجمه آيات اكتفا خواهيم كرد.
«اى مردم آن پيامبر (موعود) حقيقت را از سوى پروردگارتان براى شما آورده است. پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر كافر شويد (بدانيد كه) آن چه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خدا داناى حكيم است» (نساء، ۱۷۰).
«اى مردم در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاديم» (نساء، ۱۷۴).
از مجموعه اين آيات به خوبى روشن مى شود كه دايره الناس پيوسته به دايره مومنين دعوت شده اند.
منبع: روزنامه جوان الف