مقدمات سیر و سلوک(2)

بی‏شک وضع محیط اجتماعی زندگی انسان اثر فوق‏العاده‏ای در روحیات و اعمال او دارد چرا که انسان بسیاری از صفات خود را از محیط کسب می‏کند. محیطهای پاک غالبا افراد پاک پرورش می‏دهد و محیطهای آلوده غالبا افراد آلوده. درست است که انسان می‏تواند در محیط ناپاک، پاک زندگی کند و بعکس در محیطهای پاک سیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبی و
دوشنبه، 17 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقدمات سیر و سلوک(2)
مقدمات سیر و سلوک(2)
مقدمات سیر و سلوک(2)

نويسنده: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)

آمادگیهای لازم برای پرورش فضائل اخلاقی

اضافه بر آنچه تاکنون برای پیشرفت‏برنامه تهذیب اخلاق گفته‏ایم، امور دیگری وجود دارد که تاثیر بسزائی در مبارزه با رذائل اخلاقی و تقویت اصول فضائل در وجود آدمی دارد که از جمله امور زیر را می‏توان برشمرد:

1- پاک بودن محیط

بی‏شک وضع محیط اجتماعی زندگی انسان اثر فوق‏العاده‏ای در روحیات و اعمال او دارد چرا که انسان بسیاری از صفات خود را از محیط کسب می‏کند. محیطهای پاک غالبا افراد پاک پرورش می‏دهد و محیطهای آلوده غالبا افراد آلوده.
درست است که انسان می‏تواند در محیط ناپاک، پاک زندگی کند و بعکس در محیطهای پاک سیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبی و بدی افراد نیست ولی تاثیر آن را به عنوان یک عامل مهم زمینه ساز نمی‏توان انکار کرد.
ممکن است کسانی قائل به جبر محیط باشند - همان‏گونه که هستند - ولی ما هر چند جبر را در تمام اشکالش نفی می‏کنیم اما تاثیر قوی عوامل زمینه ساز را هرگز انکار نخواهیم کرد.
با این اشاره کوتاه به قرآن باز می‏گردیم و آیاتی را که درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقی یا به اصطلاح التزامی سخن می‏گوید، مورد بحث قرار می‏دهیم:
1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الانکدا کذلک نصرف الآیات لقوم یشکرون (سوره اعراب، آیه‏58)
2- وجاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة قال انکم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه‏138)
3- وقال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا - انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الافاجرا کفارا (سوره نوح، آیات‏26 و27)
4- یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون (سوره عنکبوت، آیه‏56)
5- ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه‏97)
ترجمه:
1- سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می‏روید; اما سرزمین‏های بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی‏ارزش از آن نمی‏روید; این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکر گزارند، بیان می‏کنیم.
2- و بنی‏اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنی‏اسرائیل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده همان‏گونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید!»
3- نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می‏کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی‏آوردند!»
4- ای بندگان من که ایمان آورده‏اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید!)
5- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟(و چرا با این که مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.
تفسیر و جمع‏بندی
در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفی بیان شده است.
توضیح این که: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونی دارند.
بعضی گفته‏اند منظور این است که آب زلال و حی همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو می‏ریزد; دلهای پاک آن را می‏پذیرد و گلهای زیبای معرفت و میوه‏های لذتبخش تقوا و طاعت از آن می‏روید در حالی که دلهای ناپاک و آلوده واکنش مناسبی نشان نمی‏دهند; پس اگر می‏بینیم عکس‏العمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یکسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمی‏باشد بلکه اشکال در قابلیت قابل است. (1)
دیگر این که، هدف از بیان این مثال این است که همیشه نیکیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب کنید چرا که تلاش و کوشش در محلهای نامناسب چیزی جز هدر دادن نیروها محسوب نمی‏شود. (2)
احتمال سومی که در تفسیر این آیه وجود دارد و می‏تواند برای بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است که: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شده‏اند و محیط زندگی آنها به زمینهای شور و شیرین; در یک محیط آلوده، پرورش انسانهای پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوی و مؤثر باشد، همان‏گونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمی‏رویاند. به همین دلیل، برای تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد.
البته تفسیرهای سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممکن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.
آری! محیط اجتماعی آلوده، دشمن فضائل اخلاقی است; در حالی که محیطهای پاک بهترین و مناسبترین فرصت را برای تهذیب نفوس دارد.
در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم می‏خوانیم که روزی یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: «ایاکم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلی الله علیه و آله: المرئة الحسناء فی منبت السوء; از گیاهان (زیبایی که) بر مزبله‏ها می‏روید بپرهیزید! عرض کردند ای رسول‏خدا! گیاهان زیبایی که بر مزبله‏ها می‏روید اشاره به چه کسی است; فرمود: زن زیبایی که در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3)
این تشبیه بسیار گویا می‏تواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثت‏به عنوان یک وسیله زمینه‏ساز و یا هر دو.
در آیه‏دوم سخن از قوم بنی‏اسرائیل است که سالها تحت تعلیمات روحانی و معنوی موسی علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهی را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارق‏العاده با چشم خود دیدند; اما همین که در مسیر خود به سوی شام و سرزمینهای مقدس، با گروهی ت‏پرست‏برخورد کردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند: «یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة; ای موسی برای ما بتی قرار بده همان‏گونه که آنها دارای معبودان و بتها هستند!»
موسی از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: «به یقین شما جمعیتی جاهل و نادان هستید! (قال انکم قوم تجهلون)
سپس بخشی از مفاسد بت‏پرستی را برای آنها شرح داد.
و عجب آن که بنی‏اسرائیل بعد از توضیحات صریح موسی علیه السلام نیز اثر منفی آن محیط مسموم در آنها باقی بود، بطوری که سامری توانست از غیبت چند روزه موسی علیه السلام استفاده کند و بت طلائی خود را بسازد و اکثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحید به شرک و بت‏پرستی ببرد.
این موضوع بخوبی نشان می‏دهد که محیطهای ناسالم تا چه حد می‏تواند در مسائل اخلاقی و حتی عقیدتی اثر بگذارد; شک نیست که بنی‏اسرائیل پیش از مشاهده این گروه بت‏پرست، زمینه فکری مساعدی در اثر زندگی مداوم در میان مصریان بت‏پرست، برای این موضوع داشتند ولی مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقه‏ای بود که زمینه‏های قبلی را فعال کرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افکار و عقائد انسان است.
در سومین آیه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بت‏پرست می‏باشد، شاهد و گواه دیگری بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.
نوح، نفرین خود را درباره نابودی آن قوم کافر با این جمله تکمیل کرد، و در واقع نفرین خود را مستدل کرد; عرض کرد: «خداوندا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی‏آید! (انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الا فاجرا کفارا)
هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهای آینده که در این محیط پرورش می‏یابد، آلوده می‏شوند.
در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهای آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و می‏گوید: «زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون)
و در پنجمین آیه، به کسانی که ایمان آورده‏اند و هجرت نکرده‏اند هشدار می‏دهد و می‏گوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: «کسانی که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با این‏که مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکردید آنها (عذری نداشتند و به عذاب الهی گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدی دارند (ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا)
اصولا مساله هجرت که از اساسی‏ترین مسائل در اسلام است تا آنجا که تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفه‏هائی دارد که یکی از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است.
هجرت، بر خلاف آنچه بعضی می‏پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زمانی جاری است که اگر مسلمانان در محیطهای آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت کنند. در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می‏خوانیم: «من فربدینه من ارض الی ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة وکان رفیق محمد صلی الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; کسی که برای حفظ آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یک وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت کند، مستحق بهشت می‏گردد و همنشین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)
تکیه بر مقدار شبر (مقدار یک وجب) دلیل بر اهمیت فوق‏العاده این مساله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگی با پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد.
کوتاه سخن این که، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاکی و یا ناپاکی محیط، عامل تعیین کننده‏ای محسوب می‏شود; هر چند مساله، جنبه جبری ندارد. بنابراین، برای پاکسازی اخلاق و پرورش ملکات فاضله، یکی از مهمترین اموری که باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاکسازی محیط است.
و اگر محیط به قدری آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، باید از چنین محیطی مهاجرت نمود.
آیا هنگامی که حیات مادی انسان در یک محیط به خاطر آلودگی به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمی‏کند؟ پس چرا هنگامی که حیات معنوی و اخلاقی او که از حیات مادی ارزشمندتر است‏به خطر افتد، به عذر این که این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهای خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند!
بر تمام علمای اخلاق لازم است که برای پرورش فضائل اخلاقی برنامه‏های مؤثری برای پاکسازی محیط بیندیشند; چرا که بدون آن، کوششهای فردی و موضعی کم اثر خواهد بود.

2- نقش معاشران و دوستان

موضوع دیگری که تاثیر عمیق آن به تجربه ثابت‏شده و همه علمای اخلاق و تعلیم و تربیت اتفاق نظر دارند، مساله معاشرت و دوستی است. غالبا دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگی افراد پاک شده‏اند; عکس آن نیز صادق است، زیرا بسیاری از افراد پاک و قوی‏الاراده توانسته‏اند بعضی از معاشران ناباب را به پاکی و تقوا دعوت کنند. با این اشاره به قرآن باز می‏گردیم و اشاراتی را که قرآن به این مساله دارد با هم می‏شنویم:
1- ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین - وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون - حتی اذا جاءنا قال یالیت‏بینی وبینک بعد المشرقین فبئس القرین. (5)
2- قال قائل منهم انی کان لی قرین - یقول اءنک لمن المصدقین - اءذامتنا وکنا ترابا وعظاما اءنالمدینون - قال هل انتم مطلعون - فاطلع فراه فی سواء الجحیم - قال تالله ان کدت لتردین - ولولا نعمة ربی لکنت من المحضرین. (6)
3- ویوم یع-ض الظالم علی یدیه ی-قول یال-یتنی ات-خذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنی عن الذکر بعد اذجآءنی وکان الشیطان للانسان خذولا. (7)
ترجمه:
1- و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او می‏فرستیم پس همواره قرین اوست - و آنها [ شیاطین] این گروه را از یاد خدا باز می‏دارند در حالی که گمان می‏کنند هدایت‏یافتگان حقیقی آنها هستند! - تا زمانی که (در قیامت) نزد ما حاضر شود می‏گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشینی بودی!
2- کسی از آنها می‏گوید: «من همنشینی داشتم - که پیوسته می‏گفت آیا (به راستی) تو این سخن را باور کرده‏ای - که وقتی ما مردیم و به خاک و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده می‏شویم و جزا داده خواهیم شد؟! - (سپس) می‏گوید آیا شما می‏توانید از او خبری بگیرید؟ - اینجاست که نگاهی می‏کند، ناگهان او را در میان دوزخ می‏بیند - می‏گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت‏بکشانی! - و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!
3- و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دست‏خود را (از شدت حسرت) به دندان می‏گزد و می‏گوید: «ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! - ای وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نکرده بودم! - او مرا از یاد آوری (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است!
تفسیر و جمع‏بندی
نخستین آیات که در بالا آمد گرچه درباره همنشینی شیطان با غافلان از یاد خداست، ولی تاثیر همنشین بد در اخلاقیات و در سرنوشت هر انسانی روشن می‏سازد.
نخست می‏فرماید: «هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را بر او مسلط می‏سازیم که همواره قرین و همنشین او باشد! (ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) (8)
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان می‏کند که آنها، یعنی شیاطین، راه هدایت و حرکت‏به سوی خداوند را به روی آنها می‏بندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدس باز می‏دارد و غم‏انگیزتر، این که در عین گمراهی گمان می‏کنند که هدایت‏یافته‏اند! (وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون)!
سپس به نتیجه آن پرداخته و می‏گوید: روز قیامت که همه در محضر الهی حاضر می‏شوند و پرده‏ها کنار می‏رود و حقایق فاش می‏شود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش کرده، می‏گوید ای کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدی هستی! (حتی اذا جاءنا قال یال-یت‏ب-ینی وبین-ک بع-دالمشرقین فبئس القرین)
از این تعبیرات بخوبی استفاده می‏شود که همنشین بد می‏تواند انسان را بکلی از راه خدا منحرف سازد; پایه‏های اخلاق را بر روی او ویران کند و واقعیتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عین گمراهی خود را در زمره هدایت‏یافتگان ببیند; و به یقین در چنین حالی امکان هدایت و بازگشت‏به صراط مستقیم غیر ممکن است; و زمانی بیدار می‏شود و به هوش می‏آید که راه برگشت‏بکلی بسته شده; حتی از تعبیر آیه استفاده می‏شود که این همنشینان بد در آن زندگی ابدی نیز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسی را که مایه بدبختی او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوی جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکی دارید! (ولن ینفعکم الیوم اذ ظلمتم انکم فی‏العذاب مشترکون). (9)
شبیه آیات فوق، آیه‏25 سوره فصلت می‏باشد که می‏گوید: «وقیضنا لهم قرنآء فزینوا لهم ما بین ایدیهم وما خلفهم وحق علیهم القول فی‏امم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم کانوا خاسرین; ما برای آنها همنشینانی (زشت‏سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت‏سر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهی درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زیانکار بودند!»
در بخش دوم از این آیات، از کسانی سخن می‏گوید که همنشین بدی داشتند که پیوسته در گمراهی آنها می‏کوشیدند ولی آنها به لطف و رحمت الهی و با تلاش و کوشش توانسته‏اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائی بخشند در حالی که تا لب پرتگاه پیش رفته بودند; در اینجا نیز سخن از تاثیر فوق‏العاده همنشین بد در شکل‏گیری عقائد و اخلاق انسان است ولی در عین حال چنان نیست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خویشتن را نجات دهد; می‏فرماید: در روز قیامت‏بعضی از بهشتیان به بعضی دیگر می‏گوید من در دنیا همنشینی داشتم که پیوسته به من می‏گفت آیا به راستی تو این سخن را باور کرده‏ای که وقتی ما مردیم و خاک شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده می‏شویم و به جزای اعمال خود می‏رسیم (ولی من به فضل الهی تسلیم وسوسه‏های او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!)
(فاقبل بعضهم علی بعض یتسآءلون - قال قائل منهم انی کان لی قرین - یقول ءانک لمن المصدقین - ءاذامتنا وکنا ترابا وعظاما ءانالمدینون) (10)
در این هنگام او به فکر همنشین نااهل قدیمی خود می‏افتد و به جستجو برمی‏خیزد و از همان اوج بهشت نگاهی به سوی دوزخ می‏افکند و ناگهان او را در وسط جهنم می‏بیند (فاطلع فراه فی سوآء الحجیم)
به او می‏گوید به خدا سوگند نزدیک بود مرا نیز به هلاکت‏بکشانی و همچون خودت بدبخت کنی و اگر لطف الهی و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار می‏شدم (قال تالله ان کدت لتردین ولولا نعمت ربی لکنت من المحضرین).
مجموع این آیات بخوبی نشان می‏دهد که همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ می‏برد و اگر ایمان قوی و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط می‏کند!
در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عمیق ستمگران در قیامت است که از انتخاب دوستان ناباب تاسف می‏خورند; چرا که عامل اصلی بدبختی خود را در رفاقت‏با آنان می‏بینند; می‏فرماید: و (به خاطر آور) روزی را که ظالم دست‏خویش را از (شدت حسرت) به دندان می‏گزد و می‏گوید: ای کاش (با رسول‏خدا) راهی برگزیده بودم! ای وای بر من! کاش فلان (شخص گمراه) را دوست‏خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت‏بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است! (ویوم یعض الظالم علی یدیه یقول یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنی عن الذکر بعد اذجآءنی وکان الشیطان للانسان خذولا)
به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترک رابطه با پیامبر شدیدا اظهار تاسف می‏کنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلی گمراهی خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرفی می‏کنند! و حتی تاثیر آنها را بالاتر از تاثیر پیامهای الهی (البته در بیمار دلان) می‏شمرند; و از تعبیر آخرین آیه، استفاده می‏شود که دوستان بد جزء لشکر شیطانند; و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب می‏شوند.
قابل توجه این‏که، در این آیات تاسف این گروه را با جمله «یعض الظالم علی یدیه; ظالم هر دو دست‏خود را به دندان در آن روز می‏گزد» بیان فرموده; و این آخرین مرحله تاسف است; و این در موارد ضعیفتر، انسان انگشت‏خود را به دندان می‏گیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان می‏گزد و در مراحل شدید هر دو دست‏خود را یکی بعد از دیگری به دندان می‏گزد; و در حقیقت این یک نوع انتقام گیری از خویشتن است که چرا کوتاهی کردم و با دست‏خود وسائل بدبختی خویش را فراهم کردم!
آنچه از آیات فوق و بعضی از آیات دیگر قرآن بخوبی استفاده می‏شود این است که دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تاثیر فوق‏العاده‏ای دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثیر قرار می‏دهند، که در شکل‏گیری عقائد آنها مؤثرند; اینجاست که یک استاد اخلاق باید همواره با دقت تمام افراد تحت تربیت‏خود را از این نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما که نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناکی در آمده و یکی از سرچشمه‏های اصلی انواع انحرافات را تشکیل می‏دهد.

نقش معاشران در روایات اسلامی

در این زمینه احادیث‏بسیار گویایی از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است.
در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا آنجا به این مساله اهمیت داده شده که می‏فرماید: «انسان بر همان دینی است که دوست و رفیقش از آن پیروی می‏کند; المرء علی دین خلیله وقرینه‏» (11)
همین معنی را امام صادق علیه السلام با استفاده از کلام پیامبر به گونه دیگری بیان کرده است; می‏فرماید: «لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم قال رسول الله صلی الله علیه و آله: المرء علی دین خلیله وقرینه; با بدعتگذاران رفاقت نکنید و با آنها همنشین نشوید که نزد مردم همچون یکی از آنها خواهید بود! رسول‏خدا فرمود: انسان پیرو دین دوست و رفیقش می‏باشد!» (12)
همین معنی در حدیث دیگری از امام علی‏بن‏ابی‏طالب علیهما السلام به صورت تاثیر متقابل بیان شده است; می‏فرماید: «مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشینی با خوبان، بدان را به خوبان ملحق می‏کند; و همنشینی نیکان با بدان، نیکان را به بدان ملحق می‏سازد!» و در ذیل این حدیث جمله پرمعنی دیگری آمده، می‏فرماید: «فمن اشتبه علیکم امره ولم تعرفوا دینه فانظروا الی خلطائه; کسی که وضع او بر شما مبهم باشد، و از دین او آگاه نباشید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید (اگر همنشین با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانید; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانید!) (13)
در بعضی از روایات این معنی با تشبیه روشنی بیان شده می‏فرماید: «صحب-ة الاش-رار تکسب الشر کالریح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشینی با بدان موجب بدی می‏گردد; همچون بادی که از جایگاه متعفن و آلوده می‏گذرد; بوی بد را با خود می‏برد. (14)
از تعبیرات بالابخوبی استفاده‏می‏شود همان‏گونه که‏معاشرت با بدان زمینه‏های بدی را فراهم‏می‏سازد،معاشرت با نیکان نور هدایت و فضائل اخلاقی را در دل انسان می‏افزوزد.
در حدیثی از امیرمؤمنان می‏خوانیم: «عمارة الق-لوب فی معاشرة ذوی العقول; آبادی دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)
و در تعبیر دیگری از همان حضرت آمده است: «معاشرة ذوی الفضائل حیاة القلوب; همنشینی با ارباب فضیلت، مایه حیات دلها است!» (16)
تاثیر مجالست و همنشینی و روحیات دوستان در انسان به اندازه‏ای است که در حدیثی از حضرت سلیمان علیه السلام می‏خوانیم: «لاتحکموا علی رجل بشی‏ء حتی تنظروا الی من یصاحب فانما یعرف الرجل باشکاله واقرانه; وینسب الی اصحابه واخدانه; درباره کسی قضاوت نکنید تا نگاه کنید با چه کسی همنشین است; چرا که انسان را به وسیله دوستان و همنشین‏هایش می‏توان شناخت; و او نسبتی با اصحاب و یارانش دارد.» (17)
در حدیث جالبی از لقمان حکیم در باب نصایحی که به فرزندش می‏کرد، می‏خوانیم: «یابنی صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فی بیوتهم، فلعلک تشبههم فتکون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستی کن! و به آنها نزدیک باش! و همنشینی کن! و به زیارت آنها در خانه‏هایشان برو! باشد که شبیه آنها شوی، و با آنها (در دنیا و آخرت) باشی!» (18)
کوتاه سخن این‏که، در احادیث اسلامی، تعبیرات فراوان پرمعنایی در زمینه تاثیر و تاثر دوستان از یکدیگر و شباهت اخلاقی آنها با هم، می‏خوانیم که اگر تمام آنها گرد آوری شود، بحث مشروحی را تشکیل می‏دهد.
برای حسن ختام، این سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنایی از علی علیه السلام پایان می‏دهیم; امام در وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:
«قارن اهل الخیر، تکن منهم، وباین اهل الشر تبن عنهم; با نیکان قرین و همنشین باش تا از آنها شوی! و از بدان جدایی اختیار کن تا (از بدیها) جدا شوی!» (19)

تاثیر معاشرت در تحلیلهای منطقی

می‏گویند: بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه‏های عینی که معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقی می‏شود، و معاشرت با نیکان در پاکسازی روح و جان انسان اثر می‏گذارد، بهترین دلیل برای بحث مورد نظر است.
این تشبیه قدیمی، که اخلاق زشت و بد همانند بیماریهای واگیردار است، که بسرعت‏به نزدیکان و همنشینان سرایت می‏کند، تشبیه صحیح گویایی است، مخصوصا در مواردی که بر اثر کمی سن و سال یا کمی معلومات و یا سستی ایمان و اعتقاد مذهبی، زمینه‏های روحی برای پذیرش اخلاق دیگران آماده است، معاشرت این گونه افراد با افراد آلوده سم مهلک و کشنده‏ای است.
بسیار دیده شده است که سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بکلی دگرگون شده، و مسیر زندگانی آنها تغییر یافته است; و این امر دلائل مختلفی از نظر روانی دارد:
1- از جمله مسائلی که روانکاوان در مطالعات خود به آن رسیده‏اند وجود روح محاکات در انسانها است; یعنی، افراد، آگاهانه یا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزدیکان خود می‏بینند، حکایت می‏کنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادی در اطرافیان خود می‏پاشند و «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».
افراد مایوس، دوستان خود را مایوس، و افراد بدبین، همنشینان خود را بدبین بار می‏آورند، و همین امر سبب می‏شود که دوستان با سرعت در یکدیگر تاثیر بگذارند.
2- مشاهده بدی و زشتی و تکرار آن، از قبح آن می‏کاهد و کم کم به صورت یک امر عادی در می‏آید; و می‏دانیم یکی از عوامل‏مؤثر در ترک گناه و زشتیها، احساس قبح آن است.
3- تاثیر تلقین در انسانها غیر قابل انکار است; و دوستان بد همنشینان خود را معمولا زیر بمباران تلقینات می‏گیرند و همین امر سبب می‏شود که گاه بدترین اعمال در نظر آنان، تزیین یابد و حس تشخیص را بکلی دگرگون سازد.
4- معاشرت با بدان، حس بدبینی را در انسان، تشدید می‏کند و سبب می‏شود که نسبت‏به همه کس بدبین باشد، و این بدبینی یکی از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می‏خوانیم: «مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار; همنشینی با بدان موجب بدبینی به نیکان می‏شود.» (20)
حتی در حدیثی، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث می‏فرماید: «اربع یمتن القلب... ومجالسة الموتی; فقیل له یارسول‏الله وما الموتی؟ قال صلی الله علیه و آله: کل غنی مسرف; چهار چیز است که قلب انسان را می‏میراند... از جمله همنشینی مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان کیست ای رسول‏خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافکاری است.» (21)
روشنی این موضوع، یعنی سرایت‏حسن و قبح اخلاقی از دوستان به یکدیگر سبب شده که شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هر کدام به نوعی درباره این مطلب داد سخن بدهند.
در یک جا می‏خوانیم:
کم نشین با بدان که صحبت‏بد گر چه پاکی، تو را پلید کند آفتاب ار چه روشن است آن را پاره‏ای ابر ناپدید کند
در جای دیگر آمده است:
با بدان کم نشین که بدمانی خو پذیر است نفس انسانی
و نیز گفته‏اند:
صحبت نیک را زدست مده که و مه به شود زصحبت‏به
اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفی از سعدی که با تکرار هرگز کهنه نشده است پایان می‏دهیم:
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دل آویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم

3- تاثیر تربیت‏خانوادگی و وراثت در اخلاق

همه می‏دانیم که اولین مدرسه برای تعلیم و تربیت کودک محیط خانواده است، و بسیاری از زمینه‏های اخلاقی در آنجا رشد و نمو می‏کند; محیط سالم یا ناسالم خانواده تاثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی، یا رشد رذائل دارد; و در واقع باید سنگ زیربنای اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمیت این موضوع، زمانی آشکار می‏شود که توجه داشته باشیم که اولا کودک، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثاری که در آن سن و سال در روح او نفوذ می‏کند، ماندنی و پا برجا است!
این حدیث را غالبا شنیده‏ایم که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «العلم (فی) الص-غر کالنقش فی‏الحجر; تعلیم در کودکی همانند نقشی است که روی سنگ کنده می‏شود!» (که سالیان دراز باقی و برقرار می‏ماند.) (22)
کودک بسیاری از سجایای اخلاقی را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش می‏گیرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، اموری هستند که به راحتی کودکان از بزرگترهای خانواده کسب می‏کنند; و رذائلی مانند دروغ و خیانت و بی‏عفتی و ناپاکی و مانند آن را نیز از آنها کسب می‏نمایند.
افزون بر این، صفات اخلاقی پدر و مادر از طریق دیگری نیز کم و بیش به فرزندان منتقل می‏شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانی نیستند، بلکه صفات اخلاقی و روحانی نیز از این طریق به فرزندان، منتقل می‏شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونی است، و جنبه جبری ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور کلی سلب کند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقی فرزند اثر می‏گذارند، از طریق تکوین و تشریع، منظور از تکوین در اینجا صفاتی است که در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند می‏شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتی است که آگاهانه انجام می‏گیرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد می‏شود.
درست است که هیچ کدام از این دو جبری نیست ولی بدون شک زمینه‏ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده‏ایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بوده‏اند و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زیادی آلوده دیده‏ایم. بی‏شک این مساله در هر دو طرف استثنائاتی دارد که نشان می‏دهد تاثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تاثیر جبری غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید باز می‏گردیم و مواردی را که قرآن به آن اشاره کرده است، مورد بررسی قرار می‏دهیم.
1- انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا (سوره نوح، آیه‏27)
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا (سوره آل عمران، آیه‏37)
3- ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه‏33 و 34)
4- یا ای-ها الذین آمنوا قوا ان-فسکم واهلیکم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحریم، آیه‏6)
5- یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغیا (سوره مریم، آیه‏28)
ترجمه:
1- چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می‏کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی‏آورند!
2- خداوند، او (مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت; و بطور شایسته‏ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و کفالت او را به «زکریا» سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.
آنها فرزندان (و دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت) بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از کوششهای آنها در مسیر رسالت‏خود، آگاه می‏باشد).
4- ای کسانی که ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان و سنگها است نگه دارید!
5- ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بد کاره‏ای!
تفسیر و جمع‏بندی
در نخستین آیه‏مورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، که وقتی تقاضای نابودی آنها را به عذاب الهی می‏کند، تقاضای خود را با این دلیل مقرون می‏سازد، که اگر آنها باقی بمانند سایر بندگان تو را گمراه می‏کنند،و جز نسلی فاجر و کافر از آنها متولد نمی‏شود (انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا ).
این سخن ضمن این‏که نشان می‏دهد افراد فاسد و مفسد که دارای نسل تبهکار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حیات ندارند و باید به عذاب الهی گرفتار شوند و از میان بروند، اشاره به این حقیقت است که محیط جامعه، ربیت‏خانوادگی، و حتی عامل وراثت می‏تواند در اخلاق و عقیده مؤثر باشد.
قابل توجه این که نوح علیه السلام بطور قاطع می‏گوید: تمام فرزندان آنها فاسد و کافر خواهند بود، چرا که موج فساد در جامعه آنها به قدری قوی بود که نجات از آن، کار آسانی نبود; نه این که این عوامل صد در صد جنبه جبری داشته باشد و انسان را بی‏اختیار به سوی خود بکشاند. بعضی گفته‏اند آگاهی نوح بر این نکته به خاطر وحی الهی بوده، که به نوح فرمود: «انه لن یؤمن من قومک الا من قد آمن; جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده‏اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آیه‏36)
ولی روشن است این آیه، شامل نسل آینده آنها نمی‏شود، بنابراین بعید نیست که نسبت‏به نسل آینده بر اساس امور سه گانه‏ای که گفته شد (محیط، تربیت‏خانوادگی و عامل وراثت) قضاوت کرده باشد.
در بعضی از روایات، آمده که فاسدان قوم نوح هنگامی که فرزند آنها به حد تمیز می‏رسید، او را نزد نوح علیه السلام می‏بردند، و به کودک می‏گفتند این پیرمرد را می‏بینی، این مرد دروغگویی است، از او بپرهیز، پدرم مرا این چنین سفارش کرده (و تو نیز باید فرزندت را به همین امر سفارش کنی)!
و به این ترتیب نسلهای فاسد، یکی پس از دیگری می‏آمدند و می‏رفتند. (23)
در قرآن مجید در داستان حضرت مریم علیها السلام زنی که از مهمترین و با شخصیت‏ترین زنان جهان است، تعبیراتی آمده که نشان می‏دهد مساله وراثت و تربیت‏خانوادگی و محیط پرورشی انسان در روحیات او بسیار اثر دارد، و برای پرورش فرزندان برومند پاکدامن باید به تاثیر این امور توجه داشت.
از جمله روحیات مادر اوست که از زمان بارداری، پیوسته او را از وسوسه‏های شیطان به خدا می‏سپرد، و آرزو می‏کرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتی برای این کار نذر کرده بود.
آیه فوق می‏گوید: خداوند او را به حسن قبول پذیرفت و به طرز شایسته‏ای گیاه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).
تشبیه وجود انسان پاک به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است که همان طور که برای برخورداری از یک بوته گل زیبا یا یک درخت پرثمر باید نخست از بذرهای اصلاح شده استفاده کرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید بطور مرتب در تربیت آن بکوشد، انسانها نیز چنین‏اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربیت‏خانوادگی و هم محیط.
و قابل توجه این که در ذیل این جمله می‏افزاید و کفلها زکریا; و خداوند زکریا را برای سرپرستی و کفالت او (مریم) برگزید (24) پیدا است‏حال کسی که در آغوش حمایت پیامبر عظیم‏الشانی است که خداوند او را برای کفالت او برگزیده است.
و جای تعجب نیست که با چنین تربیت عالی، مریم به مقاماتی از نظر ایمان و اخلاق و تقوا برسد که در ذیل همین آیه به آن اشاره شده:
«کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب;
هر زمان زکریا وارد محراب او می‏شد، غذای مخصوصی در آنجا می‏دید; از او پرسید ای مریم! این را از کجا آورده‏ای؟ گفت: این از سوی خداست; خداوند به هر کس بخواهد، بی‏حساب روزی می‏دهد.»
آری آن تربیت‏بهشتی نتیجه‏اش این اخلاق و غذای بهشتی است!
در سومین آیه‏مورد بحث که در واقع مقدمه‏ای برای آیه‏مربوط به مریم و کفالت زکریا محسوب می‏شود، باز سخن از تاثیر عامل وراثت و تربیت در پاکی و تقوا و فضیلت است; می‏فرماید: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و برتری داد; آنها دودمانی بودند که (از نظر پاکی و فضیلت، بعضی از آنها از بعضی دیگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفی آدم و نوحا وآل‏ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم).
گرفته شدن بعضی از آنها از بعضی دیگر، یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیت‏خانوادگی و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایی برای مساله مورد بحث، یعنی تاثیر وراثت و تربیت در شخصیت و تقوا و فضیلت است.
در روایاتی که ذیل این آیه نقل شده است، به این معنی اشاره شده (25) و به هر حال دلالت آیات فوق، بر این که محیط تربیتی یک انسان و مساله وراثت، تاثیر عمیقی در شایستگیها و لیاقتهای او برای پذیرش مقام رهبری معنوی خلق دارد، قابل انکار نیست، و هرگز نمی‏توان، این گونه افراد را که از چنین وراثتها و تربیتهائی برخوردارند، با افراد دیگری که از یک وراثت آلوده و تربیت نادرست‏برخوردار بوده‏اند، مقایسه کرد.
در چهارمین آیه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و می‏گوید: ای کسانی که ایمان آورده‏اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که آتش‏افروزه و هیزمش انسانها و سنگهاست، برکنار دارید!» (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة)
این آیه، به دنبال آیاتی است که در آغاز سوره تحریم آمده و به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله هشدار می‏دهد که دقیقا مراقب اعمال خویش باشند; سپس مطلب را به صورت یک حکم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بدیهی است، منظور از آتش در اینجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طریق تعلیم و تربیت‏خانواده که موجب ترک معاصی و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهیزگاری گردد، نخواهد بود; و به این ترتیب این آیه هم وظیفه رپرست‏خانواده را نسبت‏به خانواده تحت‏سرپرستی خود روشن می‏سازد، و هم تاثیر تعلیم و تربیت را در تقوا و فضائل اخلاقی.
این برنامه‏ای است که باید از نخستین سنگ زیر بنای خانواده یعنی از مقدمات ازدواج، سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه‏ریزی صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.
در حدیثی می‏خوانیم هنگامی که آیه‏فوق نازل شد، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنیم؟
فرمود:
«تامرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوک کنت قد وقیتهم، و ان عصوک کنت ق-د قض-یت ما علیک; آنها را امر به معروف و نهی از منکر کن، اگر از تو پذیرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ کرده‏ای و اگر نپذیرند، وظیفه خود را انجام داده‏ای!» (26)
این نکته نیز روشن است که امر به معروف یکی از ابزار کار برای دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و برای تکمیل این هدف باید از هر وسیله استفاده کرد و از تمام جنبه‏های عملی، روانی و قولی کمک گرفت; حتی بعید نیست آیه، شامل مسائل مربوط به وراثت نیز بشود; مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذای حلال خورده باشد، و به یاد خدا باشد تا جنین در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتی برخوردار گردد، چرا که دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل می‏شود.
پنجمین و آخرین آیه‏مورد بحث، اشاره به داستان مریم و تولد حضرت مسیح علیه السلام بدون پدر می‏کند و می‏گوید هنگامی که مریم نوزاد خود حضرت مسیح را با خود به نزد بستگان و اقوام خویش آورد، آنها از روی تعجب گفتند تو کار عجیب و بدی انجام دادی «ای خواهر هارون! پدر تو آدم بدی نبود، مادرت نیز هرگز آلودگی به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدی)!» (یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا)
این تعبیر (مخصوصا با توجه به این‏که قرآن آن را نقل کرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان می‏دهد که تاثیر عامل وراثت از سوی پدر و مادر و همچنین تربیت‏خانوادگی در اخلاق انسانها از مسائلی بوده که همه مردم آن را به تجربه دریافته بودند و اگر چیزی بر خلاف آن می‏دیدند تعجب می‏کردند.
از مجموع آنچه در شرح آیات بالا آمد بخوبی می‏توان نتیجه گرفت که عامل وراثت و تربیت از عوامل‏مؤثر و مهم در مسائل اخلاقی چه در جنبه‏های مثبت و چه در جنبه‏های منفی می‏باشد.

پي نوشت :

1- این تفسیر را فخر رازی به عنوان اولین احتمال در معنی آیه، ذکر کرده است (تفسیر فخر رازی، جلد 14، صفحه 144); جمعی دیگر نیز آن را از ابن عباس نقل کرده‏اند.
2- این تفسیر در مجمع البیان و تفسیر الحدید در ذیل آیه‏بالا مورد بحث قرار گرفته است.
3- وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه‏19، حدیث‏7 - بحارالانوار، جلد 100، صفحه 232، حدیث 10.
4- نورالثقلین، جلد اول، صفحه 541.
5- سوره زخرف، آیات‏36 و37 و 38 .
6- سوره صافات، آیات 51 تا57 .
7- سوره فرقان، آیات‏27 و 28 و29.
8- برای نقیض از ماده قیض معانی مختلفی نقل کرده‏اند; بعضی آن را به معنی تسبیب و بعضی به معنی تقدیر و برکندن وبعضی مانند راغب به معنی مسلط ساختن می‏دانند چرا که قیض به معنی پوست‏سفیدی است که روی تخم مرغ را گرفته (و آن را احاطه کرده است).
9- سوره زخرف، آیه‏39 .
10- سوره صافات، آیات 50 تا53 .
11- اصول کافی، جلد 2، ص 375 «باب مجالسة اهل المعاصی، حدیث‏3».
12- همان مدرک
13- کتاب صفات الشیعه صدوق (طبق نقل بحار، ج 71، ص‏197).
14- و 15- و16- غررالحکم
17- بحارالانوار، ج 71، صفحه 188.
18- همان مدرک، ص‏189.
19- نهج البلاغه، وصیت علی(ع) به امام حسن(ع) (نامه 31).
20- صفات الشیعه صدوق، طبق نقل بحار، ج 71، صفحه‏197.
21- خصال (مطابق نقل بحار، ج 71، ص 195).
22- بحار الانوار، جلد 1، صفحه 224.
23- تفسیر فخر راز ی و تفسیر مراغی، ذیل آیه‏مورد بحث.
24- باید توجه داشت «کفل‏» اگر بدون تشدید باشد به معنی به عهده گرفتن سرپرستی و کفالت است، و اگر به صورت ثلاثی مزید (کفل با تشدید) استعمال شود، به معنی انتخاب کفیل برای دیگری است، و طبق تعبیر بالا، خداوند زکریا را برای کفالت مریم برگزید (بنابراین کفل در اینجا دو مفعول گرفته، یکی ضمیر هاء که به مریم بر می‏گردد، و دوم زکریا).
25- به «نور الثقلین‏» جلد 1، صحفه 331 مراجعه شود.
26- نور الثقلین، جلد 5، صفحه 372.

منبع: اخلاق در قرآن جلد اول ، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط