مقدمات سیر و سلوک(2)
آمادگیهای لازم برای پرورش فضائل اخلاقی
1- پاک بودن محیط
درست است که انسان میتواند در محیط ناپاک، پاک زندگی کند و بعکس در محیطهای پاک سیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبی و بدی افراد نیست ولی تاثیر آن را به عنوان یک عامل مهم زمینه ساز نمیتوان انکار کرد.
ممکن است کسانی قائل به جبر محیط باشند - همانگونه که هستند - ولی ما هر چند جبر را در تمام اشکالش نفی میکنیم اما تاثیر قوی عوامل زمینه ساز را هرگز انکار نخواهیم کرد.
با این اشاره کوتاه به قرآن باز میگردیم و آیاتی را که درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقی یا به اصطلاح التزامی سخن میگوید، مورد بحث قرار میدهیم:
1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الانکدا کذلک نصرف الآیات لقوم یشکرون (سوره اعراب، آیه58)
2- وجاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة قال انکم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه138)
3- وقال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا - انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الافاجرا کفارا (سوره نوح، آیات26 و27)
4- یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون (سوره عنکبوت، آیه56)
5- ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه97)
ترجمه:
1- سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار میروید; اما سرزمینهای بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بیارزش از آن نمیروید; این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکر گزارند، بیان میکنیم.
2- و بنیاسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنیاسرائیل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده همانگونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید!»
3- نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه میکنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمیآوردند!»
4- ای بندگان من که ایمان آوردهاید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید!)
5- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟(و چرا با این که مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.
تفسیر و جمعبندی
در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفی بیان شده است.
توضیح این که: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونی دارند.
بعضی گفتهاند منظور این است که آب زلال و حی همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو میریزد; دلهای پاک آن را میپذیرد و گلهای زیبای معرفت و میوههای لذتبخش تقوا و طاعت از آن میروید در حالی که دلهای ناپاک و آلوده واکنش مناسبی نشان نمیدهند; پس اگر میبینیم عکسالعمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یکسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمیباشد بلکه اشکال در قابلیت قابل است. (1)
دیگر این که، هدف از بیان این مثال این است که همیشه نیکیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب کنید چرا که تلاش و کوشش در محلهای نامناسب چیزی جز هدر دادن نیروها محسوب نمیشود. (2)
احتمال سومی که در تفسیر این آیه وجود دارد و میتواند برای بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است که: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شدهاند و محیط زندگی آنها به زمینهای شور و شیرین; در یک محیط آلوده، پرورش انسانهای پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوی و مؤثر باشد، همانگونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمیرویاند. به همین دلیل، برای تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد.
البته تفسیرهای سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممکن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.
آری! محیط اجتماعی آلوده، دشمن فضائل اخلاقی است; در حالی که محیطهای پاک بهترین و مناسبترین فرصت را برای تهذیب نفوس دارد.
در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم میخوانیم که روزی یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: «ایاکم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلی الله علیه و آله: المرئة الحسناء فی منبت السوء; از گیاهان (زیبایی که) بر مزبلهها میروید بپرهیزید! عرض کردند ای رسولخدا! گیاهان زیبایی که بر مزبلهها میروید اشاره به چه کسی است; فرمود: زن زیبایی که در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3)
این تشبیه بسیار گویا میتواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثتبه عنوان یک وسیله زمینهساز و یا هر دو.
در آیهدوم سخن از قوم بنیاسرائیل است که سالها تحت تعلیمات روحانی و معنوی موسی علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهی را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارقالعاده با چشم خود دیدند; اما همین که در مسیر خود به سوی شام و سرزمینهای مقدس، با گروهی تپرستبرخورد کردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند: «یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة; ای موسی برای ما بتی قرار بده همانگونه که آنها دارای معبودان و بتها هستند!»
موسی از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: «به یقین شما جمعیتی جاهل و نادان هستید! (قال انکم قوم تجهلون)
سپس بخشی از مفاسد بتپرستی را برای آنها شرح داد.
و عجب آن که بنیاسرائیل بعد از توضیحات صریح موسی علیه السلام نیز اثر منفی آن محیط مسموم در آنها باقی بود، بطوری که سامری توانست از غیبت چند روزه موسی علیه السلام استفاده کند و بت طلائی خود را بسازد و اکثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحید به شرک و بتپرستی ببرد.
این موضوع بخوبی نشان میدهد که محیطهای ناسالم تا چه حد میتواند در مسائل اخلاقی و حتی عقیدتی اثر بگذارد; شک نیست که بنیاسرائیل پیش از مشاهده این گروه بتپرست، زمینه فکری مساعدی در اثر زندگی مداوم در میان مصریان بتپرست، برای این موضوع داشتند ولی مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقهای بود که زمینههای قبلی را فعال کرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افکار و عقائد انسان است.
در سومین آیه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بتپرست میباشد، شاهد و گواه دیگری بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.
نوح، نفرین خود را درباره نابودی آن قوم کافر با این جمله تکمیل کرد، و در واقع نفرین خود را مستدل کرد; عرض کرد: «خداوندا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمیآید! (انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الا فاجرا کفارا)
هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهای آینده که در این محیط پرورش مییابد، آلوده میشوند.
در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهای آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و میگوید: «زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون)
و در پنجمین آیه، به کسانی که ایمان آوردهاند و هجرت نکردهاند هشدار میدهد و میگوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: «کسانی که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکردید آنها (عذری نداشتند و به عذاب الهی گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدی دارند (ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا)
اصولا مساله هجرت که از اساسیترین مسائل در اسلام است تا آنجا که تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفههائی دارد که یکی از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است.
هجرت، بر خلاف آنچه بعضی میپندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زمانی جاری است که اگر مسلمانان در محیطهای آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت کنند. در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: «من فربدینه من ارض الی ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة وکان رفیق محمد صلی الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; کسی که برای حفظ آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یک وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت کند، مستحق بهشت میگردد و همنشین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)
تکیه بر مقدار شبر (مقدار یک وجب) دلیل بر اهمیت فوقالعاده این مساله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگی با پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد.
کوتاه سخن این که، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاکی و یا ناپاکی محیط، عامل تعیین کنندهای محسوب میشود; هر چند مساله، جنبه جبری ندارد. بنابراین، برای پاکسازی اخلاق و پرورش ملکات فاضله، یکی از مهمترین اموری که باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاکسازی محیط است.
و اگر محیط به قدری آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، باید از چنین محیطی مهاجرت نمود.
آیا هنگامی که حیات مادی انسان در یک محیط به خاطر آلودگی به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمیکند؟ پس چرا هنگامی که حیات معنوی و اخلاقی او که از حیات مادی ارزشمندتر استبه خطر افتد، به عذر این که این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهای خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند!
بر تمام علمای اخلاق لازم است که برای پرورش فضائل اخلاقی برنامههای مؤثری برای پاکسازی محیط بیندیشند; چرا که بدون آن، کوششهای فردی و موضعی کم اثر خواهد بود.
2- نقش معاشران و دوستان
1- ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین - وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون - حتی اذا جاءنا قال یالیتبینی وبینک بعد المشرقین فبئس القرین. (5)
2- قال قائل منهم انی کان لی قرین - یقول اءنک لمن المصدقین - اءذامتنا وکنا ترابا وعظاما اءنالمدینون - قال هل انتم مطلعون - فاطلع فراه فی سواء الجحیم - قال تالله ان کدت لتردین - ولولا نعمة ربی لکنت من المحضرین. (6)
3- ویوم یع-ض الظالم علی یدیه ی-قول یال-یتنی ات-خذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنی عن الذکر بعد اذجآءنی وکان الشیطان للانسان خذولا. (7)
ترجمه:
1- و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست - و آنها [ شیاطین] این گروه را از یاد خدا باز میدارند در حالی که گمان میکنند هدایتیافتگان حقیقی آنها هستند! - تا زمانی که (در قیامت) نزد ما حاضر شود میگوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشینی بودی!
2- کسی از آنها میگوید: «من همنشینی داشتم - که پیوسته میگفت آیا (به راستی) تو این سخن را باور کردهای - که وقتی ما مردیم و به خاک و استخوان مبدل شدیم، (بار دیگر) زنده میشویم و جزا داده خواهیم شد؟! - (سپس) میگوید آیا شما میتوانید از او خبری بگیرید؟ - اینجاست که نگاهی میکند، ناگهان او را در میان دوزخ میبیند - میگوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکتبکشانی! - و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!
3- و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دستخود را (از شدت حسرت) به دندان میگزد و میگوید: «ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! - ای وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نکرده بودم! - او مرا از یاد آوری (حق) گمراه ساختبعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است!
تفسیر و جمعبندی
نخستین آیات که در بالا آمد گرچه درباره همنشینی شیطان با غافلان از یاد خداست، ولی تاثیر همنشین بد در اخلاقیات و در سرنوشت هر انسانی روشن میسازد.
نخست میفرماید: «هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را بر او مسلط میسازیم که همواره قرین و همنشین او باشد! (ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) (8)
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان میکند که آنها، یعنی شیاطین، راه هدایت و حرکتبه سوی خداوند را به روی آنها میبندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدس باز میدارد و غمانگیزتر، این که در عین گمراهی گمان میکنند که هدایتیافتهاند! (وانهم لیصدونهم عن السبیل ویحسبون انهم مهتدون)!
سپس به نتیجه آن پرداخته و میگوید: روز قیامت که همه در محضر الهی حاضر میشوند و پردهها کنار میرود و حقایق فاش میشود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش کرده، میگوید ای کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدی هستی! (حتی اذا جاءنا قال یال-یتب-ینی وبین-ک بع-دالمشرقین فبئس القرین)
از این تعبیرات بخوبی استفاده میشود که همنشین بد میتواند انسان را بکلی از راه خدا منحرف سازد; پایههای اخلاق را بر روی او ویران کند و واقعیتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عین گمراهی خود را در زمره هدایتیافتگان ببیند; و به یقین در چنین حالی امکان هدایت و بازگشتبه صراط مستقیم غیر ممکن است; و زمانی بیدار میشود و به هوش میآید که راه برگشتبکلی بسته شده; حتی از تعبیر آیه استفاده میشود که این همنشینان بد در آن زندگی ابدی نیز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسی را که مایه بدبختی او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوی جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکی دارید! (ولن ینفعکم الیوم اذ ظلمتم انکم فیالعذاب مشترکون). (9)
شبیه آیات فوق، آیه25 سوره فصلت میباشد که میگوید: «وقیضنا لهم قرنآء فزینوا لهم ما بین ایدیهم وما خلفهم وحق علیهم القول فیامم قدخلت من قبلهم من الجن والانس انهم کانوا خاسرین; ما برای آنها همنشینانی (زشتسیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشتسر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهی درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلما زیانکار بودند!»
در بخش دوم از این آیات، از کسانی سخن میگوید که همنشین بدی داشتند که پیوسته در گمراهی آنها میکوشیدند ولی آنها به لطف و رحمت الهی و با تلاش و کوشش توانستهاند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائی بخشند در حالی که تا لب پرتگاه پیش رفته بودند; در اینجا نیز سخن از تاثیر فوقالعاده همنشین بد در شکلگیری عقائد و اخلاق انسان است ولی در عین حال چنان نیست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خویشتن را نجات دهد; میفرماید: در روز قیامتبعضی از بهشتیان به بعضی دیگر میگوید من در دنیا همنشینی داشتم که پیوسته به من میگفت آیا به راستی تو این سخن را باور کردهای که وقتی ما مردیم و خاک شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده میشویم و به جزای اعمال خود میرسیم (ولی من به فضل الهی تسلیم وسوسههای او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!)
(فاقبل بعضهم علی بعض یتسآءلون - قال قائل منهم انی کان لی قرین - یقول ءانک لمن المصدقین - ءاذامتنا وکنا ترابا وعظاما ءانالمدینون) (10)
در این هنگام او به فکر همنشین نااهل قدیمی خود میافتد و به جستجو برمیخیزد و از همان اوج بهشت نگاهی به سوی دوزخ میافکند و ناگهان او را در وسط جهنم میبیند (فاطلع فراه فی سوآء الحجیم)
به او میگوید به خدا سوگند نزدیک بود مرا نیز به هلاکتبکشانی و همچون خودت بدبخت کنی و اگر لطف الهی و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار میشدم (قال تالله ان کدت لتردین ولولا نعمت ربی لکنت من المحضرین).
مجموع این آیات بخوبی نشان میدهد که همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ میبرد و اگر ایمان قوی و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط میکند!
در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تاسف و تاثر عمیق ستمگران در قیامت است که از انتخاب دوستان ناباب تاسف میخورند; چرا که عامل اصلی بدبختی خود را در رفاقتبا آنان میبینند; میفرماید: و (به خاطر آور) روزی را که ظالم دستخویش را از (شدت حسرت) به دندان میگزد و میگوید: ای کاش (با رسولخدا) راهی برگزیده بودم! ای وای بر من! کاش فلان (شخص گمراه) را دوستخود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساختبعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است! (ویوم یعض الظالم علی یدیه یقول یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا - یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا - لقد اضلنی عن الذکر بعد اذجآءنی وکان الشیطان للانسان خذولا)
به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترک رابطه با پیامبر شدیدا اظهار تاسف میکنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلی گمراهی خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرفی میکنند! و حتی تاثیر آنها را بالاتر از تاثیر پیامهای الهی (البته در بیمار دلان) میشمرند; و از تعبیر آخرین آیه، استفاده میشود که دوستان بد جزء لشکر شیطانند; و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب میشوند.
قابل توجه اینکه، در این آیات تاسف این گروه را با جمله «یعض الظالم علی یدیه; ظالم هر دو دستخود را به دندان در آن روز میگزد» بیان فرموده; و این آخرین مرحله تاسف است; و این در موارد ضعیفتر، انسان انگشتخود را به دندان میگیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان میگزد و در مراحل شدید هر دو دستخود را یکی بعد از دیگری به دندان میگزد; و در حقیقت این یک نوع انتقام گیری از خویشتن است که چرا کوتاهی کردم و با دستخود وسائل بدبختی خویش را فراهم کردم!
آنچه از آیات فوق و بعضی از آیات دیگر قرآن بخوبی استفاده میشود این است که دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تاثیر فوقالعادهای دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تاثیر قرار میدهند، که در شکلگیری عقائد آنها مؤثرند; اینجاست که یک استاد اخلاق باید همواره با دقت تمام افراد تحت تربیتخود را از این نظر مورد توجه قرار دهد; مخصوصا در عصر و زمان ما که نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناکی در آمده و یکی از سرچشمههای اصلی انواع انحرافات را تشکیل میدهد.
نقش معاشران در روایات اسلامی
در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا آنجا به این مساله اهمیت داده شده که میفرماید: «انسان بر همان دینی است که دوست و رفیقش از آن پیروی میکند; المرء علی دین خلیله وقرینه» (11)
همین معنی را امام صادق علیه السلام با استفاده از کلام پیامبر به گونه دیگری بیان کرده است; میفرماید: «لاتصحبوا اهل البدع ولاتجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم قال رسول الله صلی الله علیه و آله: المرء علی دین خلیله وقرینه; با بدعتگذاران رفاقت نکنید و با آنها همنشین نشوید که نزد مردم همچون یکی از آنها خواهید بود! رسولخدا فرمود: انسان پیرو دین دوست و رفیقش میباشد!» (12)
همین معنی در حدیث دیگری از امام علیبنابیطالب علیهما السلام به صورت تاثیر متقابل بیان شده است; میفرماید: «مجالسة الاخیار تلحق الاشرار بالاخیار ومجالسة الابرار للفجار تلحق الابرار بالفجار; همنشینی با خوبان، بدان را به خوبان ملحق میکند; و همنشینی نیکان با بدان، نیکان را به بدان ملحق میسازد!» و در ذیل این حدیث جمله پرمعنی دیگری آمده، میفرماید: «فمن اشتبه علیکم امره ولم تعرفوا دینه فانظروا الی خلطائه; کسی که وضع او بر شما مبهم باشد، و از دین او آگاه نباشید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید (اگر همنشین با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانید; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانید!) (13)
در بعضی از روایات این معنی با تشبیه روشنی بیان شده میفرماید: «صحب-ة الاش-رار تکسب الشر کالریح اذا مرت بالنتن حملت نتنا; همنشینی با بدان موجب بدی میگردد; همچون بادی که از جایگاه متعفن و آلوده میگذرد; بوی بد را با خود میبرد. (14)
از تعبیرات بالابخوبی استفادهمیشود همانگونه کهمعاشرت با بدان زمینههای بدی را فراهممیسازد،معاشرت با نیکان نور هدایت و فضائل اخلاقی را در دل انسان میافزوزد.
در حدیثی از امیرمؤمنان میخوانیم: «عمارة الق-لوب فی معاشرة ذوی العقول; آبادی دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!» (15)
و در تعبیر دیگری از همان حضرت آمده است: «معاشرة ذوی الفضائل حیاة القلوب; همنشینی با ارباب فضیلت، مایه حیات دلها است!» (16)
تاثیر مجالست و همنشینی و روحیات دوستان در انسان به اندازهای است که در حدیثی از حضرت سلیمان علیه السلام میخوانیم: «لاتحکموا علی رجل بشیء حتی تنظروا الی من یصاحب فانما یعرف الرجل باشکاله واقرانه; وینسب الی اصحابه واخدانه; درباره کسی قضاوت نکنید تا نگاه کنید با چه کسی همنشین است; چرا که انسان را به وسیله دوستان و همنشینهایش میتوان شناخت; و او نسبتی با اصحاب و یارانش دارد.» (17)
در حدیث جالبی از لقمان حکیم در باب نصایحی که به فرزندش میکرد، میخوانیم: «یابنی صاحب العلماء، واقرب منهم، وجالسهم وزرهم فی بیوتهم، فلعلک تشبههم فتکون معهم; فرزندم با دانشمندان دوستی کن! و به آنها نزدیک باش! و همنشینی کن! و به زیارت آنها در خانههایشان برو! باشد که شبیه آنها شوی، و با آنها (در دنیا و آخرت) باشی!» (18)
کوتاه سخن اینکه، در احادیث اسلامی، تعبیرات فراوان پرمعنایی در زمینه تاثیر و تاثر دوستان از یکدیگر و شباهت اخلاقی آنها با هم، میخوانیم که اگر تمام آنها گرد آوری شود، بحث مشروحی را تشکیل میدهد.
برای حسن ختام، این سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنایی از علی علیه السلام پایان میدهیم; امام در وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:
«قارن اهل الخیر، تکن منهم، وباین اهل الشر تبن عنهم; با نیکان قرین و همنشین باش تا از آنها شوی! و از بدان جدایی اختیار کن تا (از بدیها) جدا شوی!» (19)
تاثیر معاشرت در تحلیلهای منطقی
این تشبیه قدیمی، که اخلاق زشت و بد همانند بیماریهای واگیردار است، که بسرعتبه نزدیکان و همنشینان سرایت میکند، تشبیه صحیح گویایی است، مخصوصا در مواردی که بر اثر کمی سن و سال یا کمی معلومات و یا سستی ایمان و اعتقاد مذهبی، زمینههای روحی برای پذیرش اخلاق دیگران آماده است، معاشرت این گونه افراد با افراد آلوده سم مهلک و کشندهای است.
بسیار دیده شده است که سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بکلی دگرگون شده، و مسیر زندگانی آنها تغییر یافته است; و این امر دلائل مختلفی از نظر روانی دارد:
1- از جمله مسائلی که روانکاوان در مطالعات خود به آن رسیدهاند وجود روح محاکات در انسانها است; یعنی، افراد، آگاهانه یا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزدیکان خود میبینند، حکایت میکنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادی در اطرافیان خود میپاشند و «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».
افراد مایوس، دوستان خود را مایوس، و افراد بدبین، همنشینان خود را بدبین بار میآورند، و همین امر سبب میشود که دوستان با سرعت در یکدیگر تاثیر بگذارند.
2- مشاهده بدی و زشتی و تکرار آن، از قبح آن میکاهد و کم کم به صورت یک امر عادی در میآید; و میدانیم یکی از عواملمؤثر در ترک گناه و زشتیها، احساس قبح آن است.
3- تاثیر تلقین در انسانها غیر قابل انکار است; و دوستان بد همنشینان خود را معمولا زیر بمباران تلقینات میگیرند و همین امر سبب میشود که گاه بدترین اعمال در نظر آنان، تزیین یابد و حس تشخیص را بکلی دگرگون سازد.
4- معاشرت با بدان، حس بدبینی را در انسان، تشدید میکند و سبب میشود که نسبتبه همه کس بدبین باشد، و این بدبینی یکی از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: «مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار; همنشینی با بدان موجب بدبینی به نیکان میشود.» (20)
حتی در حدیثی، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث میفرماید: «اربع یمتن القلب... ومجالسة الموتی; فقیل له یارسولالله وما الموتی؟ قال صلی الله علیه و آله: کل غنی مسرف; چهار چیز است که قلب انسان را میمیراند... از جمله همنشینی مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان کیست ای رسولخدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافکاری است.» (21)
روشنی این موضوع، یعنی سرایتحسن و قبح اخلاقی از دوستان به یکدیگر سبب شده که شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هر کدام به نوعی درباره این مطلب داد سخن بدهند.
در یک جا میخوانیم:
کم نشین با بدان که صحبتبد گر چه پاکی، تو را پلید کند آفتاب ار چه روشن است آن را پارهای ابر ناپدید کند
در جای دیگر آمده است:
با بدان کم نشین که بدمانی خو پذیر است نفس انسانی
و نیز گفتهاند:
صحبت نیک را زدست مده که و مه به شود زصحبتبه
اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفی از سعدی که با تکرار هرگز کهنه نشده است پایان میدهیم:
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دل آویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
3- تاثیر تربیتخانوادگی و وراثت در اخلاق
اهمیت این موضوع، زمانی آشکار میشود که توجه داشته باشیم که اولا کودک، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثاری که در آن سن و سال در روح او نفوذ میکند، ماندنی و پا برجا است!
این حدیث را غالبا شنیدهایم که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «العلم (فی) الص-غر کالنقش فیالحجر; تعلیم در کودکی همانند نقشی است که روی سنگ کنده میشود!» (که سالیان دراز باقی و برقرار میماند.) (22)
کودک بسیاری از سجایای اخلاقی را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش میگیرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، اموری هستند که به راحتی کودکان از بزرگترهای خانواده کسب میکنند; و رذائلی مانند دروغ و خیانت و بیعفتی و ناپاکی و مانند آن را نیز از آنها کسب مینمایند.
افزون بر این، صفات اخلاقی پدر و مادر از طریق دیگری نیز کم و بیش به فرزندان منتقل میشود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانی نیستند، بلکه صفات اخلاقی و روحانی نیز از این طریق به فرزندان، منتقل میشود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونی است، و جنبه جبری ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور کلی سلب کند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقی فرزند اثر میگذارند، از طریق تکوین و تشریع، منظور از تکوین در اینجا صفاتی است که در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند میشود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتی است که آگاهانه انجام میگیرد، و منشا پرورش صفات خوب و بد میشود.
درست است که هیچ کدام از این دو جبری نیست ولی بدون شک زمینهساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیدهایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بودهاند و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زیادی آلوده دیدهایم. بیشک این مساله در هر دو طرف استثنائاتی دارد که نشان میدهد تاثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تاثیر جبری غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید باز میگردیم و مواردی را که قرآن به آن اشاره کرده است، مورد بررسی قرار میدهیم.
1- انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا (سوره نوح، آیه27)
2- فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا (سوره آل عمران، آیه37)
3- ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه33 و 34)
4- یا ای-ها الذین آمنوا قوا ان-فسکم واهلیکم نارا و قوده-ا الناس و الحجارة (سوره تحریم، آیه6)
5- یا اخت هارون ما کان ابوک امرء سوء و ما کانت امک بغیا (سوره مریم، آیه28)
ترجمه:
1- چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه میکنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمیآورند!
2- خداوند، او (مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت; و بطور شایستهای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و کفالت او را به «زکریا» سپرد.
3- خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.
آنها فرزندان (و دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت) بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از کوششهای آنها در مسیر رسالتخود، آگاه میباشد).
4- ای کسانی که ایمان آوردهاید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان و سنگها است نگه دارید!
5- ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بد کارهای!
تفسیر و جمعبندی
در نخستین آیهمورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، که وقتی تقاضای نابودی آنها را به عذاب الهی میکند، تقاضای خود را با این دلیل مقرون میسازد، که اگر آنها باقی بمانند سایر بندگان تو را گمراه میکنند،و جز نسلی فاجر و کافر از آنها متولد نمیشود (انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا ).
این سخن ضمن اینکه نشان میدهد افراد فاسد و مفسد که دارای نسل تبهکار هستند، از نظر سازمان خلقت، حق حیات ندارند و باید به عذاب الهی گرفتار شوند و از میان بروند، اشاره به این حقیقت است که محیط جامعه، ربیتخانوادگی، و حتی عامل وراثت میتواند در اخلاق و عقیده مؤثر باشد.
قابل توجه این که نوح علیه السلام بطور قاطع میگوید: تمام فرزندان آنها فاسد و کافر خواهند بود، چرا که موج فساد در جامعه آنها به قدری قوی بود که نجات از آن، کار آسانی نبود; نه این که این عوامل صد در صد جنبه جبری داشته باشد و انسان را بیاختیار به سوی خود بکشاند. بعضی گفتهاند آگاهی نوح بر این نکته به خاطر وحی الهی بوده، که به نوح فرمود: «انه لن یؤمن من قومک الا من قد آمن; جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آیه36)
ولی روشن است این آیه، شامل نسل آینده آنها نمیشود، بنابراین بعید نیست که نسبتبه نسل آینده بر اساس امور سه گانهای که گفته شد (محیط، تربیتخانوادگی و عامل وراثت) قضاوت کرده باشد.
در بعضی از روایات، آمده که فاسدان قوم نوح هنگامی که فرزند آنها به حد تمیز میرسید، او را نزد نوح علیه السلام میبردند، و به کودک میگفتند این پیرمرد را میبینی، این مرد دروغگویی است، از او بپرهیز، پدرم مرا این چنین سفارش کرده (و تو نیز باید فرزندت را به همین امر سفارش کنی)!
و به این ترتیب نسلهای فاسد، یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند. (23)
در قرآن مجید در داستان حضرت مریم علیها السلام زنی که از مهمترین و با شخصیتترین زنان جهان است، تعبیراتی آمده که نشان میدهد مساله وراثت و تربیتخانوادگی و محیط پرورشی انسان در روحیات او بسیار اثر دارد، و برای پرورش فرزندان برومند پاکدامن باید به تاثیر این امور توجه داشت.
از جمله روحیات مادر اوست که از زمان بارداری، پیوسته او را از وسوسههای شیطان به خدا میسپرد، و آرزو میکرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتی برای این کار نذر کرده بود.
آیه فوق میگوید: خداوند او را به حسن قبول پذیرفت و به طرز شایستهای گیاه وجودش را پرورش داد (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).
تشبیه وجود انسان پاک به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است که همان طور که برای برخورداری از یک بوته گل زیبا یا یک درخت پرثمر باید نخست از بذرهای اصلاح شده استفاده کرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید بطور مرتب در تربیت آن بکوشد، انسانها نیز چنیناند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثر است، و هم تربیتخانوادگی و هم محیط.
و قابل توجه این که در ذیل این جمله میافزاید و کفلها زکریا; و خداوند زکریا را برای سرپرستی و کفالت او (مریم) برگزید (24) پیدا استحال کسی که در آغوش حمایت پیامبر عظیمالشانی است که خداوند او را برای کفالت او برگزیده است.
و جای تعجب نیست که با چنین تربیت عالی، مریم به مقاماتی از نظر ایمان و اخلاق و تقوا برسد که در ذیل همین آیه به آن اشاره شده:
«کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب;
هر زمان زکریا وارد محراب او میشد، غذای مخصوصی در آنجا میدید; از او پرسید ای مریم! این را از کجا آوردهای؟ گفت: این از سوی خداست; خداوند به هر کس بخواهد، بیحساب روزی میدهد.»
آری آن تربیتبهشتی نتیجهاش این اخلاق و غذای بهشتی است!
در سومین آیهمورد بحث که در واقع مقدمهای برای آیهمربوط به مریم و کفالت زکریا محسوب میشود، باز سخن از تاثیر عامل وراثت و تربیت در پاکی و تقوا و فضیلت است; میفرماید: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و برتری داد; آنها دودمانی بودند که (از نظر پاکی و فضیلت، بعضی از آنها از بعضی دیگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (ان الله اصطفی آدم و نوحا وآلابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم).
گرفته شدن بعضی از آنها از بعضی دیگر، یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیتخانوادگی و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایی برای مساله مورد بحث، یعنی تاثیر وراثت و تربیت در شخصیت و تقوا و فضیلت است.
در روایاتی که ذیل این آیه نقل شده است، به این معنی اشاره شده (25) و به هر حال دلالت آیات فوق، بر این که محیط تربیتی یک انسان و مساله وراثت، تاثیر عمیقی در شایستگیها و لیاقتهای او برای پذیرش مقام رهبری معنوی خلق دارد، قابل انکار نیست، و هرگز نمیتوان، این گونه افراد را که از چنین وراثتها و تربیتهائی برخوردارند، با افراد دیگری که از یک وراثت آلوده و تربیت نادرستبرخوردار بودهاند، مقایسه کرد.
در چهارمین آیه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و میگوید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتشی که آتشافروزه و هیزمش انسانها و سنگهاست، برکنار دارید!» (یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة)
این آیه، به دنبال آیاتی است که در آغاز سوره تحریم آمده و به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله هشدار میدهد که دقیقا مراقب اعمال خویش باشند; سپس مطلب را به صورت یک حکم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بدیهی است، منظور از آتش در اینجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طریق تعلیم و تربیتخانواده که موجب ترک معاصی و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهیزگاری گردد، نخواهد بود; و به این ترتیب این آیه هم وظیفه رپرستخانواده را نسبتبه خانواده تحتسرپرستی خود روشن میسازد، و هم تاثیر تعلیم و تربیت را در تقوا و فضائل اخلاقی.
این برنامهای است که باید از نخستین سنگ زیر بنای خانواده یعنی از مقدمات ازدواج، سپس نخستین لحظه تولد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامهریزی صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.
در حدیثی میخوانیم هنگامی که آیهفوق نازل شد، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنیم؟
فرمود:
«تامرهم بما امر الله و تنهاهم عما نهاهم الله ان اطاعوک کنت قد وقیتهم، و ان عصوک کنت ق-د قض-یت ما علیک; آنها را امر به معروف و نهی از منکر کن، اگر از تو پذیرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ کردهای و اگر نپذیرند، وظیفه خود را انجام دادهای!» (26)
این نکته نیز روشن است که امر به معروف یکی از ابزار کار برای دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و برای تکمیل این هدف باید از هر وسیله استفاده کرد و از تمام جنبههای عملی، روانی و قولی کمک گرفت; حتی بعید نیست آیه، شامل مسائل مربوط به وراثت نیز بشود; مثلا، به هنگام انعقاد نطفه غذای حلال خورده باشد، و به یاد خدا باشد تا جنین در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتی برخوردار گردد، چرا که دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل میشود.
پنجمین و آخرین آیهمورد بحث، اشاره به داستان مریم و تولد حضرت مسیح علیه السلام بدون پدر میکند و میگوید هنگامی که مریم نوزاد خود حضرت مسیح را با خود به نزد بستگان و اقوام خویش آورد، آنها از روی تعجب گفتند تو کار عجیب و بدی انجام دادی «ای خواهر هارون! پدر تو آدم بدی نبود، مادرت نیز هرگز آلودگی به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدی)!» (یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا)
این تعبیر (مخصوصا با توجه به اینکه قرآن آن را نقل کرده است و عملا به آن صحه نهاده) نشان میدهد که تاثیر عامل وراثت از سوی پدر و مادر و همچنین تربیتخانوادگی در اخلاق انسانها از مسائلی بوده که همه مردم آن را به تجربه دریافته بودند و اگر چیزی بر خلاف آن میدیدند تعجب میکردند.
از مجموع آنچه در شرح آیات بالا آمد بخوبی میتوان نتیجه گرفت که عامل وراثت و تربیت از عواملمؤثر و مهم در مسائل اخلاقی چه در جنبههای مثبت و چه در جنبههای منفی میباشد.
پي نوشت :
1- این تفسیر را فخر رازی به عنوان اولین احتمال در معنی آیه، ذکر کرده است (تفسیر فخر رازی، جلد 14، صفحه 144); جمعی دیگر نیز آن را از ابن عباس نقل کردهاند.
2- این تفسیر در مجمع البیان و تفسیر الحدید در ذیل آیهبالا مورد بحث قرار گرفته است.
3- وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه19، حدیث7 - بحارالانوار، جلد 100، صفحه 232، حدیث 10.
4- نورالثقلین، جلد اول، صفحه 541.
5- سوره زخرف، آیات36 و37 و 38 .
6- سوره صافات، آیات 51 تا57 .
7- سوره فرقان، آیات27 و 28 و29.
8- برای نقیض از ماده قیض معانی مختلفی نقل کردهاند; بعضی آن را به معنی تسبیب و بعضی به معنی تقدیر و برکندن وبعضی مانند راغب به معنی مسلط ساختن میدانند چرا که قیض به معنی پوستسفیدی است که روی تخم مرغ را گرفته (و آن را احاطه کرده است).
9- سوره زخرف، آیه39 .
10- سوره صافات، آیات 50 تا53 .
11- اصول کافی، جلد 2، ص 375 «باب مجالسة اهل المعاصی، حدیث3».
12- همان مدرک
13- کتاب صفات الشیعه صدوق (طبق نقل بحار، ج 71، ص197).
14- و 15- و16- غررالحکم
17- بحارالانوار، ج 71، صفحه 188.
18- همان مدرک، ص189.
19- نهج البلاغه، وصیت علی(ع) به امام حسن(ع) (نامه 31).
20- صفات الشیعه صدوق، طبق نقل بحار، ج 71، صفحه197.
21- خصال (مطابق نقل بحار، ج 71، ص 195).
22- بحار الانوار، جلد 1، صفحه 224.
23- تفسیر فخر راز ی و تفسیر مراغی، ذیل آیهمورد بحث.
24- باید توجه داشت «کفل» اگر بدون تشدید باشد به معنی به عهده گرفتن سرپرستی و کفالت است، و اگر به صورت ثلاثی مزید (کفل با تشدید) استعمال شود، به معنی انتخاب کفیل برای دیگری است، و طبق تعبیر بالا، خداوند زکریا را برای کفالت مریم برگزید (بنابراین کفل در اینجا دو مفعول گرفته، یکی ضمیر هاء که به مریم بر میگردد، و دوم زکریا).
25- به «نور الثقلین» جلد 1، صحفه 331 مراجعه شود.
26- نور الثقلین، جلد 5، صفحه 372.
/س