مقدمات سیر و سلوک(3)
رابطه اخلاق و تربیتخانوادگی در احادیث اسلامی
در احادیث اسلامی تعبیرات بسیار لطیف و دقیقی در این قسمت وارد شده که به بخشی از آن ذیلا اشاره میشود:
1- علی علیه السلام فرمود: «حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق; اخلاق پاک و نیک، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است». (1)
به همین دلیل در خانوادههای پاک و با فضیلت غالبا فرزندانی با فضیلت پرورش مییابند و بعکس افراد شرور غالبا در خانوادههای شرور و آلودهاند.
2- در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «علیکم فی طلب الحوائجبشراف النفوس و ذوی الاصول الطیبة فانها عندهم اقضی وهی لدیهم ازکی; در طلب حوائجبه سراغ مردم شریفالنفس که در خانوادههای پاک و اصیل پرورش یافتهاند بروید، چرا که نیازمندیها نزد آنها بهتر انجام میشود و پاکیزهتر صورت میگیرد!» (2)
3- در عهد نامه مالک اشتر در توصیهای که علی علیه السلام به مالک درباره انتخاب افسران لایق برای ارتش اسلام میکند، چنین میخوانیم: «ثم الصق بذوی المروءات والاحساب و اهل البیوتات الصالحة والسوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة والسخاء و السماحة فانهم جماع من الکرم و شعب من العرف; سپس پیوند خود را با شخصیتهای اصیل و خانوادههای صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا که آنها کانون فضیلت و مرکز نیکی هستند.» (3)
4- تاثیر پدر و یا مادر آلوده در شخصیت اخلاقی فرزندان تا آن اندازه است که در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «ایما امراة اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، کان لها من الخطایا بعدد نجوم السماء، و کل مولود یلد منه فهو نجس; هر زنی اطاعت از همسرش کند در حالی که او شراب نوشیده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتکب گناه شده است و فرزندی که از او متولد میشود آلوده خواهد بود!» (4)
در روایات متعدد دیگری نیز از قبول خواستگاری مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهی شده است. (5)
5- تاثیر تربیت پدر و مادر در فرزندان تا آن پایه است که در حدیث مشهور نبوی آمده است:
کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه; هر نوزادی بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولد میشود مگر این که پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیت وارد کنند» (6)
جائی که تربیتخانوادگی، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممکن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6- همین امر سبب شده است که مساله تربیت فرزندان به عنوان یکی از اساسیترین حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود; در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه; حق فرزند بر پدر این است که نام نیکی بر او بگذارد و او را بخوبی تربیت کند» (7)
روشن است نامها آثار تلقینی بسیار مؤثری در روحیه فرزندان دارد; نام شخصیتهای بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیک میکند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوی آنها میکشاند; در اسلام حتی از این مساله ظریف روانی غفلت نشده و فصل مبسوطی درباره نامهای خوب و نامهای بد در کتب حدیث آمده است. (8)
7- در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن; بهترین بخششی یا میراثی که پدر برای فرزندش میگذارد، همان ادب و تربیت نیک است.» (9)
8- امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام در همین زمینه تعبیر رسائی فرموده است میفرماید: «وانک مسؤول عما ولیته به من حسن الادب و الدلالة علی ربه عزوجل و المعونة له علی طاعته; تو در برابر آنچه ولایتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستی نسبتبه تربیت نیکوی آنها و هدایتبه سوی پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.» (10)
9- امیرمؤمنان علی علیه السلام در یکی از کلمات خود تعبیری دارد که نشان میدهد که خلق و خوی پدران میراثی است که به فرزندان میرسد; میفرماید: «خیر ما ورث الآباء الابناء الادب; بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث مینهند ادب و تربیت صحیح و فضائل اخلاقی است.» (11)
10- این بحث را با سخن دیگری از علی علیه السلام در نهجالبلاغه پایان میدهیم:
امام علیه السلام به هنگام شرح شخصیت و بیان موقعیتخود برای ناآگاهانی که او را با دیگران مقایسه میکردند میفرماید: «و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره ... یرفع لی کل یوم علما من اخلاقه و یامرنی بالاقتداء;شما قرابت و نزدیکی مرا با پیامبر صلی الله علیه و آله و منزلتخاصم را نزد آن حضرت بخوبی میدانید; کودک خردسالی بودم پیامبر مرا در دامان خود مینشاند و به سینهاش میچسباند... او هر روز برای من پرچمی از فضائل اخلاقی خود میافراشت و مرا امر میکرد که به او اقتدا کنم (و این خلق و خوی من زائیده آن تربیت است.)
جالب این که امام در لابهلای همین سخن هنگامی که از خلق و خوی پیغمبر اکرم بحث میکند، چنین میفرماید: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره; از همان زمان که رسولخدا صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مامور ساخت تا شب و روز وی را به راههای مکارم اخلاق و صفات نیک جهان سوق دهد.» (12) بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از تربیتیافتگان فرشتگان بود.
درست است که اخلاق و صفات روحی انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر میخیزد و با اراده او شکل میگیرد ولی انکار نمیتوان کرد که زمینههای متعددی برای شکلگیری اخلاق خوب و بد وجود دارد که یکی از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیتخانوادگی است; و این مساله قطع نظر از تحلیلهای علمی و منطقی، شواهد عینی و تجربی فراوان دارد که قابل انکار نیست.
به همین دلیل برای ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهای اخلاقی باید به مساله وراثتخانوادگی و تربیتهائی که از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر میبینند توجه داشت و اهمیت ایندوران در ساختار شخصیت انسانها را هرگز فراموش نکرد.
4- تاثیر علم و آگاهی در تربیت
در آغاز این کتاب در بحث رابطه «علم» و «اخلاق» بحث فشردهای درباره پیوند این دو داشتیم، و گفتیم بعضی از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در این باره مبالغه کردهاند که گفتهاند «علم مساوی استبا اخلاق».
و به تعبیر دیگر، علم و حکمتسرچشمه اخلاق است (آن گونه که از سقراط نقل شده) و رذائل اخلاقی معلول جهل و نادانی است.
مثلا، انسانهای متکبر و حسود به این دلیل گرفتار دو رذیله شدهاند که از آثار شوم و زیانهای حسد و تکبر بیخبرند; آنها میگویند هیچ کس آگاهانه به دنبال بدیها و زشتیها نمیرود.
بنابراین اگر سطح معرفت جامعه بالا رود کمک به ساختار سالم اخلاقی آنها میکند.
هرچند این سخن مبالغه آمیز است، و تنها از یک زاویه به مسائل اخلاقی در آن نگاه شده است، ولی این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که علم، یکی از عوامل زمینهساز اخلاق است و به همین دلیل افرادی که گرفتار جهل و جاهلیت هستند آلودگی بیشتر دارند و عالمان آگاه که دارای معارف الهی هستند آلودگی کمتری دارند هر چند هر یک از این دو نیز استثناهائی دارند!
به همین دلیل، در قرآن مجید در مورد دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میخوانیم که او مبعوث شد تا «آیات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگیهای اخلاقی و گناهان پاکسازی کند. (هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) (سوره جمعه، آیه2)
و به این ترتیب، نجات از ضلال مبین و گمراهی آشکار و همچنین پاکسازی از رذائل اخلاقی و گناهان به دنبال تلاوت آیات قرآن مجید و تعلیم کتاب و حکمت فراهم است که بیشک نشانه روشنی بر وجود ارتباط در میان این دو است.
در جلد اول از دوره اول پیام قرآن، به هنگام بحث پیرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت، شواهد زنده فراوانی از آیات قرآن مجید بر ارتباط علم و معرفتبا فضائل اخلاقی و رابطه جهل و عدم شناختبا رذائل اخلاقی بیان گردیده که در اینجا به ده نمونه از آن به صورت فشرده اشاره میکنیم:
1- جهل سرچشمه فساد و انحراف است! در آیه55 سوره نمل میخوانیم که لوط پیامبر برگ خدا به قوم منحرفش فرمود: «انکم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بلانتم قوم تجهلون; آیا شما به جای زنان از روی شهوت به سراغ مردان میروید؟! شما قومی نادانید!»
در اینجا، جهل و نادانی قرین با انحراف جنسی و فساد اخلاقی شمرده شده.
2- جهل سبب بیبندوباری جنسی است! در آیه33 سوره «یوسف» میخوانیم که آن حضرت در کلام خودش بیبندوباری جنسی را همراه با جهل میشمارد: «قال رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه والا تصرف عنی کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین; او (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوی آن میخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، به آنها متمایل میشوم و از جاهلان خواهم بود!»
3- جهل یکی از عوامل حسادت است! در آیه89 سوره یوسف میخوانیم: (در آن زمان که او عزیز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و بطور ناشناس در برابر برادرانش که برای تحویل گرفتن گندم از کنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد;) چنین گفت: «قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذانتم جاهلون; آیا دانستید با یوسف و برادرش (بنیامین) چه کردید، آن گاه که جاهل بودید!»
یعنی جهل شما سبب آن حسادت شدید و آن حسادت سبب شد که توطئه قتل یوسف را بچینید و او را شکنجه دهید و در چاه بیفکنید!
4- جهل سرچشمه تعصب و لجاجت است! در آیه26 سوره فتح تعبیری به چشم میخورد که نشان میدهد تعصب کور مشرکان عرب در عصر پیامبر از جهل و نادانی آنها سرچشمه میگرفت: «اذ جعل الذین کفروا فیقلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة; (به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و تعصب جاهلیت را قرار دادند.»
5- رابطه جهل و بهانهجوئی: تاریخ انبیاء پر است از بهانهجوئیهائی که امتهای نادان در برابر آنها داشتند; در قرآن مجید مکرر به آن اشاره میکند و گاه روی رابطه آن با جهل انگشت میگذارد; از جمله در آیه118 سوره بقره میخوانیم: «و قال الذین لایعلمون لولا یکلمنا الله او تاتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم; افرادی جاهل و ناآگاه گفتند چرا خدا با ما سخن نمیگوید و چرا آیه و نشانهای بر خود ما نازل نمیکند! پیشینیان آنها نیز همین گونه سخن میگفتند; دلها و افکارشان شبیه یکدیگر است.»
در اینجا تکیه بر جهل به عنوان زمینه بهانهجویی شده است، و نشان میدهد که این انحراف اخلاقی، رابطه نزدیکی با جهل دارد، همانگونه که تجربیات فراوان نیز آن را نشان میدهد.
6- رابطه سوء ظن و بدبینی با جهل: در آیه154 سوره آل عمران که در مورد جنگجویان احد میخوانیم: «ثم انزل علیکم من بعد الغم امنة نعاسا یغشی طائفة منکم و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة; سپس به دنبال این غم و اندوه (که از شکست احد حاصل شد) خداوند آرامش را به صورت خواب سبکی بر شما فرستاد که جمعی را فرا گرفت; اما جمع دیگری در فکر جان خود بودند (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهای نادرستی درباره خداوند مانند گمانهای دورانهای جاهلیت داشتند!»
بی شک سوء ظن یکی از رذائل اخلاقی است که سرچشمه مفاسد بسیاری برای فرد و جامه است ; در اینجا رابطه میان جهل و سوء ظن به روشنی بیان شده است.
7- بی ادبی از جهل سرچشمه میگیرد! قرآن مجید در آیه4 سوره حجرات، غالب کسانی را که نسبتبه مقام والای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله احترام لازم را نمیکردند، افراد کم فکر و نادان میشمرد; میفرماید: «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون; کسانی که از پشتحجرهها (ی خانهات) بلند صدا میزنند، اکثرشان نمیفهمند.»
این آیه اشاره به کسانی است که وقت و بیوقت، پشت در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و بلند صدا میزدند: «یا محمد! یا محمد! اخرج الینا!; ای محمد! ای محمد! بیرون بیا (با تو کار داریم)!»
پیامبر صلی الله علیه و آله از بیادبی و مزاحمتهای پی در پی آنان، سخت آزرده خاطر بود ولی بر اثر حجب و حیا سکوت میکرد، تا اینکه آیه4 سوره حجرات نازل شد و آداب سخن گفتن و خطاب با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را شرح داد.
تعبیر به اکثرهم لایعقلون (غالب آنها نمیفهمند) اشاره لطیفی استبه این که این خلق و خوی زشت (جسارت و بیادبی) غالبا از پایین بودن سطح آگاهی سرچشمه میگیرد.
8- دوزخیان جاهلانند! بی شک کسانی راهی جهنم میشوند که دارای اعمال زشت و اخلاق رذیلهاند; و به تعبیر دیگر، صفات اخلاقی و نیز اعمال اخلاقی آنها آلوده است; و با توجه به این که قرآن، دوزخیان را افرادی ناآگاه و جاهل و نادان معرفی میکند بخوبی روشن میشود که رابطه نزدیکی در میان اعمال زشت و جهل و نادانی است.
در آیه179 سوره اعراف میخوانیم:
«و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها، ولهم آذان لایسمعون بها، اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون; به یقین گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم; آنها دلها (عقلها)یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند و) نمیفهمند; و چشمانی که با آن نمیبینند; و گوشهایی که با آن نمیشنوند; آنها همچون چهارپایانند; بلکه گمراهترند! اینان همان غافلانند!»
در این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآن، رابطهای میان جهل و اعمال و اخلاق سوء، تبیین شده است.
9- صبر و شکیبایی از آگاهی سرچشمه میگیرد! در آیه65 سوره انفال این نکته به مسلمانان گوشزد شده است که در عین نابرابری سپاه خود با سپاه دشمن میتوانند به وسیله سپاه ایمان و صبر که زائیده علم و آگاهی است جبران کنند; میفرماید:
«یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا ماتین و ان یکن منکم ماة یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لا یفقهون; ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند; و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند; چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند!»
آری، ناآگاهی کافران سبب سستی و عدم شکیبایی آنها میشود; و آگاهی مؤمنان، سبب استقامت و پایمردی میگردد; تا آنجا که یک نفر از آنها با ده نفر از سپاه دشمن، میتواند مقابله کند.
10- نفاق و پراکندگی از جهل سرچشمه میگیرد! قرآن مجید در آیه14 سوره حشر، اشاره به گروهی از یهود میکند (یهود بنی نضیر) که به سبب اختلاف و پراکندگی (علی رغم ظاهر فریبنده آنها) از مقابله با مسلمانان عاجز و ناتوان ماندند; میفرماید: « لایقاتلونکم جمیعا الا فی قری محصنة او من وراء جدر باسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذالک بانهم قوم لا یعقلون; آنها هرگز به صورت گروهی با شما نمیجنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (اما در برابر شما ضعیف!) آنها را متحد میپنداری در حالی که دلهایشان پراکنده است; این به خاطر آن است که آنها قومی نادان هستند!»
به این ترتیب، نفاق و پراکندگی آنها را که از رذائل اخلاقی است ناشی از جهل و نادانی آنها میشمرد.
نتیجه
آنچه در بالا تحت عناوین دهگانه آمد، بخشی از آیاتی است که در قرآن مجید پیرامون رابطه علم و فضیلت از یک سو و جهل و رذیلت از سوی دیگر آمده است و به عنوان مشت نمونه خروار میتواند ما را به واقعیت این رابطه محکم آشنا سازد.
به تجربه روزمره خود نیز این مساله را بسیار دیدهایم که افراد جاهل و ناآگاه، مرتکب اعمال زشتی میشوند و دارای صفات رذیلهای هستند، و هنگامی که آگاهی کافی درباره قبح آن اعمال و مفاسد و زیانهای آن صفات پیدا میکنند یا سطح و معارف آنها درباره مبدا و معاد بالاتر میرود، بکلی آن اعمال و صفات را رها کرده، یا لااقل به مقدار زیادی از آن میکاهند.
دلیل منطقی این مساله نیز روشن است; زیرا حرکتبه سوی صفات والا و اعمال صالحه احتیاج به انگیزهای دارد; بدون شک یکی از بهترین انگیزهها، آگاهی از مصالح اعمال و صفات نیک و مفاسد اعمال و صفات رذیله است، و نیز آگاهی بر مبدا و معاد، و آشنائی با برنامههای مکتب انبیاء و اولیاء، انسان را به سوی آنها سوق میدهد و بازتاب وسیعی در اصلاح مفاسد اخلاقی دارد.
ناگفته پیدا است که منظور از علم و آگاهی در اینجا، آگاهی بر فنون صنایع و مسائل مادی نیست; چرا که بسیارند کسانی که از این مسائل آگاهند و از همه آلودگان آلودهترند; بلکه منظور علم و آگاهی به ارزشهای والای انسانی و تعلیمات الهی و مصالح و مفاسد معنوی و معارف الهیه است.
رابطه «علم» و «اخلاق» در احادیث اسلامی
1- در رابطه معرفتبا زهد که از مهمترین فضائل اخلاقی است از علی علیه السلام چنین روایتشده است:
«ثمرة المعرفة العزوف عن الدنیا; میوه درخت معرفت، زهد در دنیا است.» (13)
2- در حدیث دیگری در همین زمینه از همان حضرت میخوانیم: «یسیر المعرفة یوجب الزهد فیالدنیا; مختصر معرفت و آگاهی، موجب زهد در دنیا است.» (14)
در اینجا معرفت میتواند اشاره به معرفة الله باشد که در برابر ذات پاک بینهایتش همه چیز کوچک و بیارزش است، و از قطره در برابر دریا نیز ناچیزتر میباشد، و این خود از اسباب زهد و بیاعتنایی و زرق و برق دنیا است. یا این که اشاره به آگاهی از ناپایداری دنیا و تاریخ اقوام پیشین باشد که آن نیز روح زهد را در انسان زنده میکند و یا آگاهی به سرای جاویدان و عظمت نعمتهای آنجا است و یا همه اینها.
3- در حدیث دیگری در ارتباط غنای ذاتی و ترک حرص و آز، با علم و معرفت، از همان امام علیه السلام میخوانیم: « من سکن قلبه العلم بالله سبحانه، سکنه الغنی عن الخلق; هر کس معرفتخداوند در دل او، جایگزین شود، غنی و بی نیازی از خلق در قلبش جایگزین خواهد شد.» (15) روشن است کسی که آگاه به صفات جلال و جمال خداست و جهان هستی را پرتو کوچکی از آن ذات بینیاز میداند، تنها بر او توکل میکند و از غیر او خود را مستغنی و بینیاز میبیند.
4- در ارتباط معرفة الله با حفظ زبان از سخنان ناشایست و شکم از حرام; در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام، وبطنه من الطعام; کسی که خدا را بشناسد و بزرگ بشمرد، دهانش را از سخن (ناشایست) باز میدارد، و شکمش را از غذا (ی حرام)!» (16)
5- در رابطه معرفت و خوف از خدا که سرچشمه انواع فضایل اخلاقی است، در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: «من عرف الله خاف الله و من خاف الله سخت نفسه عن الدنیا; کسی که خدا را بشناسد، از (مجازات) او میترسد، و کسی که از خدا بترسد نسبتبه زرق و برق دنیا، بیاعتنا میشود!» (17)
6- در ارتباط روح گذشت و ترک انتقامجویی با معرفة الله، در حدیثی از امام امیرالمؤمنین علیه السلام میخوانیم: «اعرف الناس بالله اعذرهم للناس وان لم یجد لهم عذرا; آگاهترین مردم به خدا کسی است که بیش از همه مردم را در برابر خطاهایی که مرتکب شدهاند، معذور دارد، هرچند عذر (موجهی) برای آنها نیابد.» (18) (بدیهی است این حدیث ناظر به مسائل شخصی است نه مسائل اجتماعی).
7- در ارتباط معرفة الله با ترک تکبر، در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم «و انه لاینبغی لمن عرف عظمة الله ان یتعظم ; شایسته نیستبرای کسی که از عظمتخدا آگاه است، بزرگی بفروشد!» (19)
8- در ارتباط پاکی عمل بطور کلی با علم و دانش، علی علیه السلام در حدیث دیگری میفرماید: «لن یزکی العمل حتی یقارنه العلم; هرگز اعمال آدمی پاک نمیشود، مگر اینکه قرین با علم و معرفت گردد!» (20)
پیدا است که پاکی عمل و پاکی اخلاق معمولا از یکدیگر جدا نیست.
9- در همین رابطه، در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: «بالعلم یطاع الله و یعبد و بالعلم یعرف الله و یوحد و به توصل الارحام و یعرف الحلال و الحرام، و العلم امام العقل; به وسیله علم و معرفتخداوند اطاعت و عبادت میشود; و به وسیله علم خدا شناخته و یکتا شمرده میشود; و نیز به وسیله آن صله رحم، برقرار میگردد; و حلال و حرام شناخته میشود; و علم پیشوای عمل است!» (21)
در این حدیث نیز بسیاری از اعمال اخلاقی ثمره شجره علم و معرفتشمرده شدهاست.
10- همین معنی با صراحتبیشتری در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمدهاست که فرمود: «ثمرة العقل مداراة الناس; میوه درخت عقل، مدارا و نرمخوئی با مردم است!» (22)
در برابر احادیث که عمدتا رابطه علم و معرفت را با فضائل اخلاقی یا اعمال اخلاقی، نشان میدهد، روایاتی نیز در منابع اسلامی آمده است که رابطه میان جهل و رذائل را تبیین میکند که آن هم تاکیدی استبر موضوع مورد نظر، از جمله:
1- در حدیثی از علی علیه السلام میخوانیم: «الجهل اصل کل شر; جهل و نادانی ریشه هر شر و بدی است!» (23)
2- در حدیثی دیگری از همان حضرت میفرماید: «الحرص و الشره و البخل نتیجة الجهل; حرص و طمع و بخل، نتیجه جهل و نادانی است!» (24)
چرا که شخص حریص و طماع، غالبا به سراغ چیزهایی میرود که بیش از نیاز زندگی اوست; و در واقع، علاقه او به مال و ثروت و مواهب مادی یک علاقه غیر منطقی و غیر عقلانیاست; و همچنین بخیل بابخلش، چیزهایی رابرای خود نگهداری میکند کههرگز در زندگی شخصی او قابل جذب نیست، بلکه آن را برای دیگران وا میگذارد و میرود!
3- در تعبیر زیبای دیگر از همان حضرت، رابطه جهل با رذایل اخلاقی به گونه جامعتری بیان شده است; میفرماید: «الجاهل صخرة لاینفجر مائها! و شجرة لا یخضر عودها! و ارض لایظهر عشبها!; جاهل سنگی است که هرگز آب از آن جاری نمیشود; و درختی است که شاخههایش سبز نمیگردد; و زمینی است که گیاهی از آن نمیروید!» (25)
4- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام به این نکته اشاره شده است که جاهل همیشه یا در طرف افراط است، یا در طرف تفریط; فرمود: «لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرطا» (26)
با توجه به این که طبق نظر معروف علمای اخلاق فضائل اخلاقی همواره حد وسط در میان افراط و تفریطی است که به رذائل منتهی میشود، از حدیث فوق بخوبی میتوان این حقیقت را دریافت که در میان جهل و رذائل اخلاقی رابطه بسیار نزدیکی است.
5- بسیاری از علمای اخلاق گام نخستین را برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس و خودسازی، اصلاح زبان میدانند; و در احادیث اسلامی به رابطه میان جهل و نادانی با آلودگی زبان، اشاره شده است; در حدیثی از امام دهم حضرت هادی علیه السلام میخوانیم: «الجاهل اسیر لسانه; جاهل اسیر زبان خویش است!» (27)
کوتاه سخن این که در مورد رابطه میان علم و اخلاق حسنه، و جهل و اخلاق سیئه،آیات و روایات فراوانی وجود دارد، و نشان میدهد که یکی از طرقمؤثر تهذیب نفوس، بالا بردن سطح دانش و معرفت آنها و افزایش آگاهی، و شناخت مبدا و معاد، و اطلاع بر آثار و پیامدهای فضایل و رذایل اخلاقی است.
این افزایش معرفت، در واقع دو شاخه دارد:
یک شاخه آن افزایش معرفت نسبتبه زیانهای رذائل اخلاقی در مورد فرد و جامعه است; درست مثل این که اگر انسان بداند استعمال مواد مخدر یا مشروبات الکلی چه زیانهای غیر قابل جبرانی دارد، زمینه ترک آن در وجودش فراهم میگردد; بنابراین، همانگونه که برای مبارزه با مواد مخدر و مشروبات الکلی، باید مردم را به زیانهای این امور آگاه ساخت; همچنین برای مبارزه با رذائل اخلاقی و پرورش صفات فضائل، باید عیب و حسن آنها را برشمرد; و افراد را از آن آگاه نمود; هرچند هیچ کدام از این دو، علت تامه نیست ولی بی شک زمینهها را برای فضائل اخلاقی آماده و راه را همواره میسازد.
شاخه دوم، بالا بردن سطح معرفتبطور کلی است; یعنی، هنگامی که معارف الهیه نسبتبه مبدا و معاد و احوال اولیاء و انبیاء، و امور دیگری از این قبیل، بالا برود; انسان نسبتبه فضائل اخلاقی، علاقهمند و از رذائل، متنفر میگردد.
و به تعبیر دیگر، پایین بودن سطح معارف و جهل در امور اعتقادی، محیط مناسبی را در فکر و جان انسان برای رویش خارهای رذائل فراهم میسازد، در حالی که افزایش آگاهی، سرزمین روح و جان را برای دمیدن گلهای فضیلت، مهیا میکند.
5- تاثیر فرهنگ جامعه در پرورش فضائل و رذائل
مجموعهعقائد،تاریخ،آداب و رسم جامعه،ادبیات و هنر،همان فرهنگ جامعه است.
درباره تاثیر بعضی از این امور، مانند: تاثیر محیط و آگاهی و معرفت در زمینهسازی فضائل و رذائل، در گذشته حبتشد; در اینجا به سراغ تاثیر سایر بخشهای فرهنگ جامعه در تحکیم پایههای فضائل یا تعمیق صفات رذیله در جامعه، سخن میگوییم.
یکی از آنها همان آداب و عادات و رسوم و سنن و تاریخ یک جامعه است که اگر بر محور فضائل دور زند، زمینه بسیار مناسبی برای پرورش صفات عالی انسانی و تهذیب نفوس فراهم میسازد، و اگر از رذائل اخلاقی مایه بگیرد، محیط را کاملا آماده پذیرش رذائل میسازد.
در آیات قرآن، اشارات بسیار روشنی در این زمینه دیده میشود و نشان میدهد چگونه بسیاری از اقوام منحرف پیشین، به خاطر آداب و رسوم غلط و سنن جاهلی و فرهنگ منحط، به دره هولناک رذائل اخلاقی سقوط کردند; به عنوان نمونه:
1- «و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آبائنا والله امرنا بها قل ان الله لایامر بالفحشاء، اتقولون علی الله مالا تعلمون; و هنگامی که زشتی انجام میدهند میگویند: پدران خود را بر این عمل یافتیم; و خداوند ما را به آن دستور داده است! - بگو خدا (هرگز) به کار زشت فرمان نمیدهد، آیا چیزی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید!» (سوره اعراف، آیه28)
2- «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آبائهم لایعقلون شیئا و لا یهتدون; و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید! میگویند: نه! ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی مینماییم. آیا اگر پدران آنها چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد؟)» (سورهبقره،آیه170)
3- «اذ قال لابیه و ق-ومه ما هذه الت-ماثیل التی انتم لها عاک-فون - قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین; آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمههای بیروح چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟ - گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت میکنند.» (سوره انبیاء، آیه52 و53)
4- «وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون; و این گونه در هیچ شهر و دیاری، پیش از تو، پیامبر انذار کنندهای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا میکنیم!» (سوره زخرف، آیه23)
5- «وما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون; ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را میطلبند (و با، همصدا نیستند)!» (سورهاعراف، آیه82)
6- «و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون; در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود و بشدت خشمگین میگردد - به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری میگردد; (و نمیداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم میکنند!» (سوره نحل، آیه58و59)
7- «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اث-ر السجود;محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست; و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند; پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.» (سورهفتح،آیه29)
تفسیر و جمع بندی
سخن در این است که فرهنگ هر قوم و ملتی هر چه باشد در پرورش صفات اخلاقی اثر تعیین کنندهای دارد; فرهنگهای عالی و شایسته، افرادی با صفات عالی پرورش میدهد، و فرهنگهای منحط و آلوده، عامل پرورش رذایل اخلاقی است; و آیات فوق اشارات پرمعنایی به هر دو قسمت دارد.
در نخستین آیه سخن از عذر گروهی از منحرفان شیطان صفتبه میان میآورد که وقتی عمل زشت و قبیحی را انجام میدهند، اگر از دلیل آن سؤال شود میگویند: این راه و رسمی است که نیاکان خود را بر آن یافتیم (و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آبائنا)!
بلکه پا را از این هم فراتر مینهند و میگویند که خداوند نیز به ما دستور داده است که آن را انجام دهیم (والله امرنا بها)
به این ترتیب، سنت پیشینیان را دلیلی بر حسن عمل، و حتی دلیلی بر حکم الهی میگرفتند; و نه تنها از قباحت و زشتی عمل، یا صفات اخلاقی مربوط به آن شرم نداشتند، بلکه به آن نیز افتخار میکردند.
در دومین آیه، همین معنی به صورت دیگری مطرح شده، هنگامی که به آنها پیشنهاد میشد بیایید و از آنچه خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرده پیروی کنید، آنها با غرور و تکبر میگفتند: نه! ما این کار را انجام نمیدهیم، بلکه از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی میکنیم - و به این ترتیب، سنتهای جاهلی و رذائل اخلاقی، به خاطر این که جزء فرهنگ آنها شده بود، در نظر آنان ارزشمندتر از آیات الهی و بینات قرآنی بود - (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا)!
قرآن اضافه میکند: آیا پدران آنها نادان و گمراه نبودند (چرا با این حال، سنت آن گمراهان نادان را بر آیات حیاتبخش و روشنی آفرین قرآن مقدم میدارید - (اولو کان آبائهم لایعقلون شیئا و لا یهتدون)
در سومین آیه باز به تاثیر سنت و فرهنگ غلط در اعمال ضد اخلاقی برخورد میکنیم; در بیانی شبیه آیات گذشته،در داستان ابراهیم علیه السلام و بت پرستان بابل میخوانیم: هنگامی که ابراهیم علیه السلام آنها را ملامت کرد که چرا پیوسته این مجسمههای بیروح را پرستش میکنید (و از این کار ابلهانه دستبر نمیدارید)! آنها گفتند: این به دلیل آن است که ما همواره پدران خود را میدیدیم که آنها را عبادت میکنند (اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون - قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین)!
در اینجا ابراهیم شدیدترین حمله خود را بر این تقلید کورکورانه کرد و گفت: بطور مسلم شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید (قال لقد کنتم انتم و آبائکم فی ضلال مبین)!
ولی متاسفانه این ضلال مبین از نسلی به نسلی منتقل میشد و به صورت فرهنگی در میآمد، و نه تنها قبح آن از بین میرفت، بلکه تبدیل به یک افتخار میشد.
در چهارمین آیه باز با همین معنی در شکل دیگری روبهرو میشویم:
در پاسخ این سؤال که چرا شما انسانهای با شعور، بتهای بیشعور را پرستش میکنید، میگویند: «ما نیاکان خود را بر مذهبی یافتیم و مادر پرتو آثار آنها هدایتیافتهایم»! (بل قالوا انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مهتدون)
آنها این کار ابلهانه را نه تنها ضلالت و گمراهی نمیشمردند بلکه هدایتی میدانستند که از نیاکانشان به آنها رسیده، و در آیهمتعاقب آن، این منطق را، منطق همه مترفین (ثروتمندان مست و مغرور)، در تمام طول تاریخ میشمرد (وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون).
بدیهی است این تقلید کورکورانه که در سایه آن زشتیها، زیبا، خودنمایی میکرد، عوامل زیادی داشت; ولی بی شک، یکی از عوامل آن تبدیل زشتیها به یک سنت و فرهنگ دیر پا بوده است.
و نیز همین معنی در آیه103 و 104 سوره مائده آمده که عربهای جاهلی یک سلسله بدعتهای ابلهانه در زمینه حلال و حرام برای خود گذارده بودند; غذاهای مباح و حلالی را بر خود تحریم میکردند، و حرامهایی را بر خود حلال میشمردند، و چنان به این سنت غلط چسبیده بودند که آیات الهی را درباره آن بیرنگ میپنداشتند و در مقابل آن میگفتند: «حسبنا ما وجدنا علیه آبائنا; آنچه را از پدران خود یافتهایم ما را بس است!»
و از مجموع این بخش از آیات به روشنی ثابت میشود که تا چه حد سنتهای غلط میتواند زمینهساز اعمال ضد اخلاقی گردد، و رذائل را فضائل نشان دهد، و عقاید انحرافی را درست و صواب معرفی کند.
در پنجمین آیه به مطلب تازهای در زمینه تاثیر سنتها بر دگرگونی ارزشهای اخلاقی، برخورد میکنیم، و آن این که قوم لوط که انحرافات اخلاقی آنها صفحات تاریخ را سیاه کرده، (و با نهایت تاسف در جاهلیت عصر ما در مراکز تمدن غربی، به صورتی بدتر از گذشته و در شکل قانونی بروز و ظهور نموده است) هنگامی که دعوت حضرت لوط و یاران اندکش را به پاکی و تقوا بطور مکرر شنیدند ناراحتشدند، و فریاد زدند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، اینها آدمهایی هستند که میخواهند به پاکی و تقوا روی آورند (یا تظاهر به پاکی و تقوا کنند) (وماکان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرن).
محیط آلوده، سنتهای غلط و فرهنگ منحط، آنچنان اثر سوء، در میان آنها گذارده بود که پاکی و تقوا، جرم محسوب میشد، و ناپاکی و آلودگی افتخار!
بدیهی است در چنین محیطی رذائل اخلاقی بسرعت پرورش مییابد و رذائل کمرنگ و بیرنگ میشود.
در ششمین آیه، سخن از داستان وحشتناک زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت، به خاطر خو گرفتن به یک سنت غلط میباشد.
عرب جاهلی تولد دختر را ننگی برای خود میپنداشت، و هرگاه به او خبر میدادند دختری نصیب تو شده است، چنان خشمگین میشد که صورتش از شدت ناراحتی کبود و سیاه میشد! (28)
وگاه روزها یا هفتهها خود را پنهان میکرد و پیوسته در فکر بود، آیا این ننگ را بر خود بپذیرد، و دختر را نگهدارد یا در زیر خاک پنهانش سازد; و خود را از این غم و اندوه ننگ رهایی بخشد (و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسوادا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون).
بی شک آدم کشی آن هم در جایی که پای فرزند نوزاد در میان باشد از قبیحترین اعمال و زشتترین کارها است ولی سنتهای غلط چنان قبح و زشتی آن را از بین میبرد که به صورت یک فضیلت و افتخار در میآید.
از مسائل وحشتناکی که در مورد مساله زنده به گور کردن دختران در بعضی از تفاسیر آمده، ایناست کهنوشتهاند دفنکردن در زیرخاک یکی ازطرق نابودکردن آنهابود، گاه دخترانرا در آبمیانداختند و غرقمیکردند وگاه ازبالای کوهپرتاب مینمودندوگاهی آنها را سر میبریدند! (55) در اینکه از چه زمانیاین سنت ننگآلود در میان عرب جاهلی ایجشد و انگیزه اصلی آن چه بود، بحثهای مفصلی است که این جا، جای آن نیست. (29)
سخن در این است که چگونه این گونه سنتها راه را برای رذائل اخلاقی در بدترین اشکالش هموار میسازد; و بدترین رذائل را در ردیف بهترین فضائل قرار میدهد; و این گواه دیگری استبر این که فرهنگ قوم و ملت، یکی از انگیزههای مهم گرایش به فضائل یا رذائل است و آنان که میخواهند با رذائل اخلاقی مبارزه کنند، باید در اصلاح فرهنگهای فاسد بکوشند.
شبیه همین معنی را در عصر و زمان خود مشاهده میکنیم که فرهنگهای شبیه فرهنگ عرب جاهلی، سرچشمه انواع رذائل اخلاقی شده استبه عنوان نمونه: در یک کنفرانس بزرگ جهانی که در سالهای اخیر در پکن پایتخت چین درباره حقوق زن برگزار شد، گروه عظیمی از کشورهای شرکت کننده در آن کنفرانس اصرار داشتند که این سه اصل در برنامه کنفرانس جای گیرد: آزادی روابط جنسی زنان; مشروع بودن همجنس گرایی آنان; و آزادی سقط جنین; که با جنجال عظیمی از سوی بعضی از کشورهای اسلامی از جمله کشور ما رو به رو شد.
بدیهی است هنگامی که نمایندگان به اصطلاح تحصیل کرده اقوام و ملتها از این گونه کارهای زشت و ننگین به عنوان حقوق زن دفاع کنند و فرهنگی بر اساس آن پدید آید، چه رذائل اخلاقی در میان اقوام و ملل شایع میگردد! رذائلی که آثار زیانبار آن نه تنها در مساله تهذیب اخلاق، بلکه در زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها نیز نمایان میشود.
در هفتمین و آخرین آیهمورد بحث که بیانگر رابطه فضائل با فرهنگ محیط است، سخن از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به میان آمده و نشان میدهد که آنها در سایه فرهنگی که آن حضرت در آن جامعه تاریک و ظلمانی به وجود آورد، با چه سرعتی مراحل فضائل اخلاقی را پیمودند و از نردبان علم و فضیلتبالا رفتند; میفرماید: محمد فرستاده خداست و آنها که با او هستند (دارای این صفات برجستهاند) در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند; همواره آنها را در حال رکوع و سجود (و نیایش و عبادت) میبینی، که فضل و رضای پروردگار را میطلبند، نشانه آنان در صورتشان از آثار سجده نمایان است (محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فیوجوههم من اثر السجود).
بدیهی است منظور از و الذین معه (کسانی که با او هستند) همراهی در زمان و مکان نیست; بلکه همراهی در آموزشها و عقائد و پذیرش سنتها و فرهنگ خاص الهی اوست.
پي نوشت :
1- غررالحکم
2- غررالحکم
3- نهج البلاغه
4- لئالی الاخبار
5- وسائل الشیعه، جلد 14، صحفه53 - 54 .
6- تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه30، سوره روم.
7- کنز العمال، حدیث 45192.
8- به کتاب وسائل الشیعه، جلد 15، صحفه 122 تا 132 مراجعه شود.
9- کنز العمال، حدیث 45411.
10- بحار، جلد71، صحفه6 (جوامع الحقوق).
11- غرر الحکم.
12- نهج البلاغه، خطبه 192 (خطبه قاصعه).
13- غرر الحکم .
14- و 15- غررالحکم
16- اصول کافی، جلد2، صفحه237.
17- همان مدرک، صفحه 68،حدیث 4.
18- غرر الحکم.
19- نهج البلاغه، خطبه147.
46- غرر الحکم.
20- تحف العقول، صفحه 21.
21- غرر الحکم.
22- و 23- و 24- غررالحکم
25- نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 70.
26- بحار الانوار، جلد 75، صفحه 368.
27- بعضی از مفسران گفتهاند: براثر رابطه نزدیکی که میان قلب و صورت انسان است، هنگامی که روح و قلب انسان مملو از شادمانی میشود (خون شفاف به طرف صورت حرکت میکند) و صورت نورانی و روشن و پر فروغ میگردد; و هنگامی که غم و اندوه بر روح انسان مسلط میگردد (جریان گردش خون شفاف در صورت کم میشود و) صورت زرد و تیره میگردد; و به همین دلیل این دو پدیده به عنوان نشانههای سرور و شادمانی، و اندوه و غم شناخته میشود. (تفسیر روح المعانی، ذیل آیهمورد بحث)
28- تفسیر روح المعانی، جلد 14، صفحه 154، ذیل آیهمورد بحث .
29- علاقهمندان میتوانند به تفسیر نمونه، جلد 11، ذیل آیه58، سوره نحل مراجعه کنند.
/س