ضرورت معاد
1ـ برهان حكمت
با توجه به اين كه انسان, داراى روح قابل بقا است و مى تواند واجد كمالات ابدى و جاودانى گرددد آن هم كمالاتى كه از نظر مرتبه و ارزش وجودى, قابل مقايسه با كمالات مادى نيست; اگر حيات او منحصر به همين حيات دنيوى محدود باشد با حكمت الهى, سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اينكه حيات دنيوى, توام با رنجها و سختيها و ناگواريهاى فراوان است .
راستى, اگر زندگى انسان جز اين نمى بود كه پيوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبيعى و اجتماعى, دست و پنجه نرم كند تا لحظاتى را با شادى و لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگى به خواب رود تا هنگامى كه بدنش آمادگى فعاليت جديد را پيدا كند و مجدداً ((روز از نو و روزى از نو)).
بديهى است نتيجه منطقى چنين نگرشى به زندگى انسان, جز پوچ گرايى نخواهد بود.
از سوى ديگر, يكى از غرايز اصيل انسان, حب به بقا و جاودانگى است كه دست آفرينش الهى در فطرت او به وديعت نهاده است و حكم نيروى محرك فزاينده اى را دارد كه او را بسوى ابديت, سوق مى دهد و همواره برشتاب حركتش مى افزايد. اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنين متحركى جز اين نيست كه در اوج شتاب حركت, به صخره اى برخورد كند و متلاشى شود آيا ايجاد آن نيروى فراينده با چنين غايت و سرنوشتى متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنين ميل فطرى, هنگامى با حكمت الهى سازگار است كه زندگى ديگرى جز اين زندگى محكوم به فنا و مرگ, در انتظار او باشد.
حاصل آنكه: با ضميمه كردن اين دو مقدمه ـ يعنى حكمت الهى, و امكان زندگى ابدى براى انسان ـ به اين نتيجه مى رسيم كه مى بايد زندگى ديگرى براى انسان, و راى اين زندگى محدود دنيوى, وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهى نباشد.
و مى توان ميل فطرى به جاودانگى را مقدمه ديگرى قرار داد و به ضميمه حكمت الهى, آن را برهان ديگرى به حساب آورد.
ضمناً روشن شد كه زندگى ابدى انسان بايد داراى نظام ديگرى باشد كه مانند زندگى دنيا مستلزم رنجهاى مضاعف نباشد. و گرنه, ادامه همين زندگى دنيوى حتى اگر تا ابدهم ممكن مى بود با حكمت الهى, سازگار نمى بود.
2ـ برهان عدالت
اما مى بينيم كه در اين جهان, نيكوكاران و تبهكاران, به پاداش و كيفرى كه درخور اعمالشان باشد نمى رسند و چه بسا تبهكارانى كه از نعمتهاى بيشترى برخوردار بوده و هستند. و اساساً زندگى دنيا ظرفيت پاداش و كيفر بسيارى از كارها را ندارد مثلاً كسى كه هزاران شخص بى گناه را به قتل رسانيده است نمى توان او را جز يك بار, قصاص كرد و قطعاً ساير جناياتش بى كيفر مى ماند در صورتى كه مقتضاى عدل الهى اين است كه هر كس كوچكترين كار خوب يا بدى انجام دهد به نتيجه آن برسد.
پس هم چنان كه اين جهان , سراى آزمايش و تكليف است بايد جهان ديگرى باشد كه سراى پاداش و كيفر و ظهور نتايج اعمال باشد و هر فردى به آنچه شايسته آن است نايل گردد تا عدالت الهى , تحقق عينى يابد!
ضمناً از همين بيان, روشن مى شود كه جهان آخرت , جاى انتخاب راه و انجام تكاليف نيست .
دوم: معاد درقرآن
1ـ آياتى كه بر اين نكته, تاكيد مى كند كه برهانى بر نفى معاد, وجود ندارد. اين آيات, به منزله خلع سلاح منكرين است .
2ـ آياتى كه به پديده هاى مشابه معاد, اشاره مى كند تا جلوى استبعاد را بگيرد.
3ـ آياتى كه شيهات منكرين معاد را رد, امكان وقوع آنرا تثبيت مى كند.
4ـ آياتى كه معاد را به عنوان يك وعده حتمى و تخلف ناپذير الهى, معرفى مى كند و در واقع, وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق, اثبات مى نمايد.
5ـ آياتى كه اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد.
در حقيقت, سه دسته اول, ناظر بر امكان معاد; و دو دسته اخير, ناظر به وقوع و ضرورت آن است .
انكار معاد , بى دليل است
قل هاتوا برهانكم... 1. بگو (اى پيامبر) دليلتان را بياوريد.
و در موارد مشابهى با اين لحن مى فرمايد كه صاحبان اين عقايد نادرست, ((علم)) و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلكه به ((ظن)) و گمان بى دليل و مخالف با واقع, بسنده كرده اند.2
و در مورد منكرين معاد هم مى فرمايد:
و قالوا ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما يهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون.3
و (كافران) گفتند: جز اين زندگى دنيا حياتى نيست كه مى ميريم و زندگى مى كنيم و جز روزگار, چيزى ما را نابود نمى كند (در صورتى كه) به اين مطلب, علمى ندارند و تنها گمانى مى برند.
هم چنين در آيات ديگرى بر اين نكته, تاكيد شده كه انكار معاد , تنها گمان بى دليل و نادرستى است 4. البته ممكن است گمانهاى بى دليل در صورتى كه موافق هواى نفس باشد مورد قبول هوى پرستان , واقع شود 5 و در اثر رفتارهاى متناسب با آنها و ارتكاب گناهان تدريجاً به صورت اعتقاد جزمى , جلوه كند6 و حتى شخص بر چنين اعتقادى پافشارى نمايد.7
قرآن كريم, سخنان منكرين معاد رانقل كرده است كه غالباً چيزى بيش از استبعاد نيست و احياناً اشاره به شبهات ضعيفى دارد كه منشا استبعاد و شك در امكان معاد شده است 8. از اين رو, از يك سو, پديده هاى مشابه معاد را يادآور مى شود تا رفع استبعاد گردد9, و از سوى ديگر به پاسخ شبهات , اشاره مى كند تا هيچ گونه شبهه اى باقى نماند و امكان وقوعى معاد , كاملاً تثبيت شود. ولى به اين مقدار, اكتفا نمى كند و علاوه بر حتمى بودن اين وعده الهى و اتمام حجت بر مردم به وسيله وحى , به برهان عقلى بر ضرورت معاد نيز اشاره مى كند .
پديده هاى مشابه معاد
قرآن كريم براى دريدن اين پرده عادت, مكرراً توجه مردم را به اين پديده جلب, و رستاخيز انسانها را به آن, تشبيه مى كند10 و از جمله مى فرمايد:
فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها ان ذلك لمحيى الموتى و هو على كل شى قدير 11.
پس به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مرگش زنده مى كند. تحقيقاً (همان زنده كننده زمين) زنده كننده مردگان (هم) هست و او بر هر چيزى تواناست.
ب: خواب اصحاب كهف: قرآن كريم بعد از ذكر داستان شگفت انگيز اصحاب كهف كه حاوى نكته هاى آموزنده فراوانى است مى فرمايد:
و كذلك اعثرنا عليهم ليعلموا ان وعد الله حق و ان الساعة آتيه لا ريب فيها... 12.
بدين سان مردم را برايشان (اصحاب كهف) آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و قيامت خواهد آمد و جاى شكى در آن نيست .
بى شك, اطلاع از چنين حادثه عجيبى كه عده اى در طول چند قرن (سيصد سال شمسى = سيصد و نه سال قمرى) خواب باشند و سپس بيدار شوند تاثير خاصى در توجه انسان به امكان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زيرا هر چند هر خواب رفتنى شبيه مردن است (النوم اخ الموت) و هر بيدار شدنى شبيه زنده شدن پس از مرگ; ليكن در خوابهاى عادى, اعمال زيستى (بيولوژيك) بدن, بطور طبيعى ادامه مى يابد و بازگشت روح, تعجبى را بر نمى انگيزد اما بدنى كه سيصد سال از مواد غذائى, استفاده نكند مى بايست طبق نظام جارى در طبيعت, بميرد و فاسد شود و آمادگى خود را براى بازگشت روح, از دست بدهد. پس چنين حادثه خارق العاده اى مى تواند توجه انسان را به ماوراى اين نظام عادى, جلب كند و بفهمد كه بازگشت روح به بدن, هميشه در گروى فراهم بودن اسباب و شرايط عادى و طبيعى نيست. پس حيات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگى در اين عالم باشد, امتناعى نخواهد داشت و طبق وعده الهى, تحقق خواهد يافت.
ج: زنده شدن حيوانات: قرآن كريم هم چنين به زنده شدن غير عادى چند حيوان اشاره مى كند كه از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهيم (ع) 13 و زنده شدن مركب سوارى يكى از پيامبران است كه به داستان آن, اشاره خواهد شد. و هنگامى كه زنده شدن حيوانى ممكن باشد زنده شدن انسان هم ناممكن نخواهد بود.
د: زنده شدن بعضى از انسانها در همين جهان: از همه مهمتر, زنده شدن بعضى از انسانها در همين جهان است كه قرآن كريم, چند نمونه از آنها را يادآور مى شود. از جمله, داستان يكى از انبياى بنى اسرائيل است كه در سفرى عبورش به مردمى افتاد كه هلاك و متلاشى شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور كرد كه چگونه اين مردم, دوباره زنده خواهند شد! خداى متعال جان او را گرفت و بعد از يك صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وى فرمود: چه مدت در اين مكان, توقف كرده اى؟ او كه گويا از خوابى برخاسته است گفت: يك روز يا بخشى از روز! خطاب شد: بلكه تو يك صد سال در اينجا مانده اى! پس بنگر كه از يك سوى, آب و نانت سالم مانده, و از سوى ديگر, مركب سواريت متلاشى شده است! اكنون بنگر كه ما چگونه استخوانهاى اين حيوان را بر روى هم سوار مى كنيم و دوباره گوشت بر آنها مى پوشانيم و آنرا زنده مى سازيم .14
مورد ديگر, داستان گروهى از بنى اسرائيل است كه به حضرت موسى (ع) گفتند: ما تا خدا را آشكار نبينيم هرگز ايمان نخواهيم آورد! و خداى متعال آنان را با صاعقه اى هلاك كرد و سپس به درخواست حضرت موسى (ع) دوباره آنها را زنده ساخت .15
و نيز زنده شدن يكى از بنى اسرائيل ـ كه در زمان حضرت موسى (ع) به قتل رسيده بود ـ به وسيله زدن پاره اى از پيكر يك گاو ذبح شده به او كه داستان آن در سوره بقره, ذكر شده و سوره مزبور به همين مناسبت نامگذارى گرديده, و ذر ذيل آن آمده است: ذلك يحيى الله الموتى و يريكم آياته لعلكم تعقلون .16
بدين سان خدا مردگان را زنده مى كند و نشانه هايش را به شما مى نماياند باشد كه با خرد دريابيد.
هم چنين زنده شدن بعضى از مردگان به اعجاز حضرت عيسى 17(ع) را مى توان نشانه اى بر امكان معاد, قلمداد كرد.
احتجاجاتى كه قرآن كريم با منكرين معاد دارد و از لحن پاسخهايى كه به سخنان آنان داده است به دست مىآيد كه شبهاتى در اذهان ايشان بوده كه ما آنها را براساس مناسبت پاسخهاى به اين صورت, تنظيم مى كنيم:
1ـ شبهه اعاده معدوم
از اين گفتگو مى توان استنباط كرد كه منشا انكار كافران, همان شبهه اى بوده كه در فلسفه به نام ((محال بودن اعاده معدوم)) ناميده مى شود. يعنى آنان مى پنداشتند كه انسان, همين بدن مادى است كه با مرگ, متلاشى و نابود مى گردد و اگر مجدداً زنده شود انسان ديگرى خواهد بود زيرا برگرداندن موجودى كه معدودم شده محال است و امكان ذاتى ندارد.
پاسخ اين شبهه از بيان قرآن كريم, روشن مى شود و آن اين است كه هويت شخصى هر انسانى, بستگى به روح او دارد, و به ديگر سخن: معاد, اعاده ((معدوم)) نيست بلكه بازگشت(( روح موجود)) است .
2ـ شبهه عدم قابليت بدن براى حيات مجدد
پاسخ اين شبهه آن است كه اين نظام مشهود در عالم دنيا, تنها نظام ممكن نيست و اسباب و عللى كه در اين جهان, براساس تجربه, شناخته مى شوند اسباب و علل انحصارى نيستند, و شاهدش اين است كه در همين جهان, پديده هاى حياتى خارق العاده اى مانند زنده شدن بعضى از حيوانات و انسانها رخ داده است .
اين پاسخ را مى توان از ذكر چنين پديده هاى خارق العاده اى در قرآن كريم به دست آورد.
3ـ شبهه درباره قدرت فاعل
اين شبهه واهى , از طرف كسانى مطرح شده كه قدرت نامتناهى الهى را نشناخته بودند, و پاسخ آن اين است كه قدرت الهى, حد و مرزى ندارد و به هر چيز ممكن الوقوعى تعلق مى گيرد , چنانكه اين جهان كران ناپيدا را با آن همه عظمت خيره كننده, آفريده است .
اولم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى قدير.19
مگر نديدند (و ندانستند) خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفرينش آنها در نمانده است, مى تواند مردگان را زنده كند؟ چرا, او بر هر چيزى تواناست.
افزون بر اين, آفرينش مجدد, سختتر از آفرينش نخستين نيست و نياز به قدرت بيشترى ندارد بلكه مى توان گفت از آن هم آسانتر است زيرا چيزى بيش از بازگشت روح موجود نيست .
فسيقولون من يعيدنا قل الذى فطركم اول مرة فسينغضون اليك روئوسهم..20.
خواهند گفت: چه كسى ما را باز مى گرداند (و مجدداً زنده مى كند)؟ بگو: همان كسى كه شما را نخستين بار آفريد. پس سرهايشان را نزد تو تكان خواهند داد (و از اين پاسخ, تعجب خواهند كرد).
و هو الذى يبد الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه 21.
و اوست كسى كه آفرينش را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى گرداند و آن (باز گرداندن) آسانتر است .
4ـ شبهه درباره علم فاعل
اين شبهه هم از طرف كسانى مطرح شده كه علم نامتناهى الهى را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قياس مى كردند. و پاسخ آن اين است كه علم الهى حد و مرزى ندارد و بر همه چيز, احاطه دارد و هيچ گاه خداى متعال چيزى را فراموش نمى كند.
قرآن كريم از قول فرعون, نقل مى كند كه به حضرت موسى (ع) گفت: فما بال القرون الاولى!
اگر خدا همه ما را زنده, و به اعمالمان رسيدگى مى كند پس وضع آن همه انسانها پيشين كه مرده و نابود شده اند چه مى شود؟
حضرت موسى (ع) فرمود: ... علمها عند ربى لا يضل ربى و لاينسى .22
علم همه آنها نزد پروردگارم در كتابى محفوظ است و پروردگار من گمراه نمى شود و چيزى را فراموش نمى كند.
و در آيه اى جواب دو شبهه اخير به اين صورت, بيان شده است:
قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم 23.
بگو (اى پيامبر) مردگان را همان كسى زنده مى كند كه نخستين بار, ايشان را پديد آورده, و او به هر آفريده اى داناست .
قرآن كريم از يك سو, به عنوان پيامى كه از طرف خداى متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد , تاكيد مى كند و آن را وعده حتمى و تخلف ناپذير الهى مى شمارد و بدين ترتيب حجت را بر مردم تمام مى كند ; و از سوى ديگر, به دلايل عقلى بر ضرورت معاد , اشاره مى كند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانى را ارضا كند و حجت را مضاعف سازد.
از اين رو, بيانات قرآنى درباره اثبات معاد را به دو بخش, تقسيم مى كنيم و در هر بخش به ذكر نمونه اى از آيات مربوط مى پردازيم .
وعده حتمى الهى
بنابراين, كسى كه به حقانيت اين كتاب آسمانى , پى برده باشد هيچ بهانه اى براى انكار معاد , شك درباره آن نخواهد داشت .
اشاره به براهين عقلى
افحسبتم انما خلقنا كم عبثاً و انكم الينا لا ترجعون.29
مگر پنداشته ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟
اين آيه شريفه به روشنى دلالت دارد بر اينكه اگر معاد و بازگشت به سوى خداى متعال نباشد , آفرينش انسان در اين جهان, بيهوده خواهد بود. ولى خداى حكيم , كار عبث و بيهوده , انجام نمى دهد. پس جهان ديگرى براى بازگشت به سوى خودش بر پا خواهد كرد.
اين برهان, يك قياس استثنائى است و مقدمه اول آن ـ كه يك قضيه شرطيه است ـ دلالت دارد بر اينكه هنگامى آفرينش انسان در اين جهان, هدف حكيمانه خواهد داشت كه به دنبال اين زندگى دنيا , بازگشت به سوى خدا كند و در جهان آخرت, به نتايج اعمالش برسد. كه اين ملازمه در تقرير برهان حكمت, توضيح داده شد .
و اما مقدمه دوم (خدا كار بيهوده نمى كند) همان مساله حكمت الهى و عبث نبودن كارهاى اوست كه در بخش خداشناسى به اثبات رسيد. بنابراين, آيه مزبور كاملاً قابل انطباق بر برهان نامبرده است .
اكنون مى افزاييم: با توجه به اينكه آفرينش انسان به منزله غايت و هدفى براى آفرينش جهان است اگر زندگى انسان در اين جهان, بيهوده و فاقد هدف حكيمانه باشد آفرينش جهان هم بيهوده و باطل خواهد بود. و اين نكته را مى توان از آياتى استفاده كرد كه وجود عالم آخرت را مقتضاى حكيمانه بودن آفرينش جهان دانسته است. و از جمله در وصف خردمندان (اولوالالباب) مى فرمايد:
... و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار.30
... و درباره آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند (و آنگاه مى گويند:) پروردگارا , اين (جهان) را باطل نيافريده اى , تو منزهى (از اينكه كار باطل, انجام دهى) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.
از اين آيه, استفاده مى شود كه تامل در كيفيت آفرينش جهان , انسان را متوجه حكمت الهى مى سازد , يعنى خداى حكيم از اين آفرينش عظيم, هدف حكيمانه اى را در نظر داشته و آن را گزاف و پوچ نيافريده است, و اگر جهان ديگرى نباشد كه هدف نهائى از آفرينش جهان, محسوب شود خلقت الهى , پوچ و بى هدف خواهد بود.
دسته ديگرى از آيات كريمه قرآن كه اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.31 يعنى مقتضاى عدل الهى اين است كه نيكوكاران و تبهكاران را به پاداش و كيفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از يكديگر تفكيك كند و چون در اين جهان, چنين تفكيكى نيست ناچار جهان ديگرى برپا خواهد كرد تا عدالت خويش را عينيت بخشد.
از جمله , در سوره جاثيه مى فرمايد:
ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سوا محياهم و مماتهم سا ما يحكمون. و خلق الله السموات و الارض بالحق و التجزى كل نفس بما كسب و هم لا يظلمون.32
مگر كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدند چنين پنداشته اند كه ما آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند قرار خواهيم داد به گونه اى كه زندگى و مرگ هر دو دسته , يكسان باشد (و همان گونه كه در نعمتهاى و بلاها و شاديها و غمهاى اين جهان , شريكنند بعد از مرگ هم فرقى نداشته باشند)؟ اينان بد قضاوتى مى كنند! و خداى متعال , آسمانها و زمين را بحق (و داراى هدف حكيمانه) آفريده و تا اينكه هر كس به آنچه به دست آورده جزا داده شود و به ايشان ستم نشود.
پی نوشت :
1ـ بقره 111/, انبيا 24/, نمل 64/.
2ـ موئمنون 117/, نسا 157, انعام 100/, 119, 148, كهف 5/, حج 3/, 8, 71, عنكبوت 8/, روم 29/, لقمان 20/, غافر 42/, زخرف 20/, نجم 28/.
3ـ جاثيه 24/.
4ـ قصص 39/, كهف 36/, ص 27/, جاثيه 32/, انشقاق 14/.
5ـ القيامه 5/.
6ـ روم 10/, مطففين 10/ـ14.
7ـ نحل 38/.
8ـ هود 7/, اسرا 51/, صافات 16/, 53, دخان 34/ـ36, احقاف 18/, ق 3/, واقعه 47/ـ48, مطففين 12/ـ13, نازعات 10/ـ11.
9ـ امورى كه مثل يكديگرند در همان جهت مماثلت, حكم واحدى خواهند داشت ; خواه حكم به امكان باشد و خواه حكم به عدم امكان ((حكم الامثال فى ما يجوز و مالا يجوز واحد)).
10ـ اعراف 57/, حج 5/ـ6, روم 19/, فاطر 9/, فصلت 19/, زخرف 11/, ق 11/.
11ـ روم 50/.
12ـ كهف 21/.
13ـ بقره 260/.
14ـ بقره 259/.
15ـ بقره 55/,56.
16ـ بقره 67/ـ73.
17ـ آل عمران 49/, مائده 110/.
18ـ سجده 10/ـ11.
19ـ احقاف 33/, و نيز رجوع كنيد به: يس 81/, اسرا 99/, الصافات 11/, النازعات 27/.
20ـ اسرا 51/, و نيز رجوع كنيد به: عنكبوت 19/ـ20, ق 15/, واقعه 62/, يس 80/, حج 5/, القيام 40/, الطارق 8/.
21ـ روم 27/.
22ـ طه 51/ـ52, و نيز رجوع كنيد به: سوره ق 2/ـ4.
23ـ يس 79/.
24ـ غافر 59/, و نيز رجوع كنيد به: آل عمران 9/, 25, نسا 87/, انعام 12/, كهف 21/, حج 7/, شورى 7/, جاثيه 26/ و 32.
25ـ نحل 38/, و نيز رجوع كنيد به: آل عمران 9/, 191, نسا 122, يونس 4/, 55, كهف 21/, انبيا 103/, فرقان 16/, لقمان 9/, 33, فاطر 5/, زمر 20/, نجم 47/, جاثيه 32/, احقاف 17/.
26ـ تغابن 7/, و نيز رجوع كنيد به: يونس 53/, سبا 3/.
27ـ غافر 15/, و نيز رجوع كنيد به: انعام 130/,154, رعد 2/, شورى 7/, زخرف 61/, زمر 71/.
28ـ فرقان 11/, و نيز رجوع كنيد به: اسرا 10/, سبا 8/, موئمنون 74/.
29ـ موئمنون 115/.
30ـ آل عمران 19/.
31ـ ص 28/, غافر 58/, قلم 35/, يونس 4/.
منبع : آموزش عقايد, ج 3, صص 63 ـ 37
/الف