سفرنامه سلوکی (1)

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونی وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقی نیز انظار متفاوت است: «محدثان» که اسلام شناسی آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقی و سلوکی را با برداشتهای خاصی که از قرآن و احدیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین می کنند، «متکلمان» نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامی دارند، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به روش متکلمان تشریح می کنند؛ اما «حکیمان» چون بینششان بر مبنای حکمت متعالیه الهی است، اخلاق
يکشنبه، 23 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سفرنامه سلوکی (1)
سفرنامه سلوکی (1)
سفرنامه سلوکی (1)





مسالک گوناگون در تبیین سفرنامه ی سلوکی

همان طور که در تبیین اخلاق مصطلح، مسالک گوناگونی وجود دارد، در تبیین مراتب سیر و سلوک اخلاقی نیز انظار متفاوت است: «محدثان» که اسلام شناسی آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقی و سلوکی را با برداشتهای خاصی که از قرآن و احدیث عترت (علیهم السلام) دارند تبیین می کنند، «متکلمان» نیز چون نسبت به اصول دین بینش کلامی دارند، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به روش متکلمان تشریح می کنند؛ اما «حکیمان» چون بینششان بر مبنای حکمت متعالیه الهی است، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به روال خاص حکمت تبیین می کند و «عارفان» که جهان را براساس ظهور اسمای الهی مشاهده می کنند، اخلاق علمی و سیر و سلوک عملی را به گونه ای دیگر تبیین می کنند، ولی اگر حکیم بخواهد بیانهای عارفان را به قالب فنی در آورد که هم از آیات و روایات دور نماند و هم از براهین عقلی مجهور نباشد، راهی را که محقق طوسی طی کرده است می تواند معیار قرار دهد؛ خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «أوصاف الأشراف» برای مراحل سیر و سلوک، شش باب و برای هر باب، شش اصل ذکر کرده است، به استثنای آخرین باب که فنای در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپیدا کرانه است. در این مقاله نیز، مراحل سیر و سلوک عارفان بر اساس ترتیب کتاب «أوصاف الأشراف» تبیین خواهد شد.
از آن جا که تخلق، سیری باطنی و عمودی است و سیر باطنی و عمودی نیز مانند سیر ظاهری و افقی، مسافت و مسیری دارد و مسافت و مسیر را می شود به درجات گوناگون تقسیم کرد، سالکان این راه سفرنامه ی خود را به صورت رساله ی سیر و سلوک، بازگو کرده اند و در حقیقت، این آداب و سنن که در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتیجه ره آورد سالکان و اصل است که «نشانه» هر منزلی را به خوبی ارائه داده اند.
کسی که برای اولین بار این راه را طی می کند آن را بدون نام و نشان می پیماید و علایم آن را در خود می بیند و آنچه را که یافت به عنوان علامت و منزلگاه ذکر می کند تا برای دیگران پیمودن آن راه آسان باشد؛ مثلا، کوه نوردی که قله ای را فتح می کند برای اولین بار با سختی، راه ناهموار آن را طی می کند و هر جا که برای قدم گذاشتن مناسب ببیند علامت می نهد تا دیگران با آشنایی با این نشانه ها و علامتها این راه را پیموده، آن قله را فتح کنند. اولیا و انبیا (علیهم السلام) بدون تعلیم بشری مبتکران سیر و سلوکند و این راه را بدون معلم بشری با دشواری پیموده و راههای بسته را باز و علامت گذاری کرده اند و سالکان عارف همه شاگردان آنها هستند.
اکنون به تبیین مراحل سیرو سلوک بر اساس ترتیب کتاب «أوصاف الأشراف» مرحوم محقق طوسی (قدس سره) می پردازیم و نقد وارد بر ترتیب مذکور را در برخی موارد تذکر می دهیم.

یکم
ایمان

انسان سالک باید، معتقد باشد خدا، قیامت، وحی و راهی هست و باید این راه را پیمود و اگر این راه، درست پیموده شود، به بهشت و گرنه به دوزخ، منتهی خواهد شد.
ایمان که شرط آغازین تحصیل زاد و توشه است، مراتبی دارد. البته ایمان زبانی مانند سخنی که انسان در حال خواب بگوید، ارزش و نقشی ندارد و چنین ایمانی تحصیل زاد و توشه محسوب نمی شود. از این رو ذات اقدس خداوند در قرآن کریم می فرماید: (قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الإیمان فی قلوبکم) (سوره ی حجرات، آیه ی 14)؛ اعراب گفتند ما ایمان آوردیم؛ یعنی «شهادتین» را بر زبان جاری کرده ایم؛ به آنها بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید ما اسلام آورده ایم؛ زیرا هنوز ایمان در جان شما رسوخ نکرده است. پس ایمان زبانی، هیچ سودی ندارد و در اخلاق و سیر و سلوک نیز بی تأثیر، و از بحث خارج است.
بنابراین، ابتدایی ترین درجه ی ایمان، ایمان قلبی تقلیدی است که انسان بر اساس تقلید از بزرگان مکتب خاص یا کسان دیگری که به آنها اطمینان دارد ایمان می آورد و مطمئن می شود که جهان، مبدئی به نام خدا، پایانی به نام معاد، رهبرانی به نام انبیای الهی و کتابی مثلا به نام قرآن دارد.
قرآن کریم، ایمان غیر مشوب را شرط لازم موفقیت در سیر معنوی می داند: (الذین امنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون) (سوره ی انعام، آیه ی 82)؛ آنها که ایمان آورده اند ولی ایمانشان را با ستم، نیاموخته اند، از امنین برخوردارند. ستم بر دو گونه است: یکی ستم در اموری مانند ارث، مال و ناموس و دیگری ستم نسبت به حریم اعتقادات، که قرآن کریم تعدی به اعتقتدات را شرک عظیم می نامد: (لا تشرک بالله إن الشرک لظلم عظیم) (سوره ی لقمان، آیه ی 13) و شرک این است که چیزی که اختصاص به خدا دارد، یعنی کمال و جمال به غیر خدا و چیزی که مخصوص غیر خداست، یعنی نقص و عیب، به خدا اسناد داده شود؛ مثلا، اگر کسی در امور خود و یا در نیل به کمالات به غیر خدا تکیه کند، در حقیقت، مشرک است و ایمانش را به ظلم، آلوده کرده است و در نتیجه از امن الهی برخوردار نیست.
البته خدای سبحان برای ایمان، مراتبی ذکر کرده است و اولین شرط سلامت ایمان، همان عمل صالح است. از این رو قرآن کریم نوعا به همراه ایمان، عمل صالح نیز ذکر می شود: (الذین امنوا و عملوا الصالحات طبی لهم و حسن ماب) (سوره ی رعد، آیه ی 29).
بالاتر از ایمان، مرحله ای است که انسان به مقام «کأن» و از این مرحله بالاتر، این است که به مقام «ان» باریابد و به «شهود» برسد؛ مانند ایمان پیغمبر اکرم و اولاد او (صلوات الله علیهم) و شاگردان مخصوص آنان. خدای سبحان درباره ی اینان می فرماید: وقتی نام خدا برده می شود دلهای آنان به شوق می تپد و آنگاه آرمد: (إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم ایاته زادتهم إیمانا و علی ربهم یتوکلون) (سوره ی انفال، آیه ی 2) که این انس، بعد از آن هراس است، و در حقیقت آن هراس، زمینه برای این انس است.
ترس نفسی، از این حقیقت سرچشمه می گیرد که انسان می داند کار به دست رب العالمین است و انسان از خود مطمئن نیست و می ترسد به سبب خلافی که کرده است خدا او را در دنیا یا آخرت و یا در هر دو نشئه، گرفتار کند؛ یا می ترسد اگر خلاف کند، به جهنم گرفتار شود یا از بهشت محروم شود. انسانی که از خود مطمئن نیست، در صورتی میس تواند بدون خوف باشد که بگوید: مبدئی در عالم نیست و یا هست و کاری به جهان ندارد و یا هست و کار دارد ولی کار او به روش مستقیم نیست؛ در حالی که هر سه مطلب، باطل است.
در نتیجه وقتی که یاد و نام حق مطرح می شود مؤمن می ترسد ولی بعد کم کم می بیند خدا به او توفیق داد تا او در مسیر، مستقیم حرکت کند و از این جهت خدا را شاکر است تا مشمول نعمت حق واقع شده به بیراهه نرفته است و آنگاه بر اساس این شکرگزاری قلبش آرام می گیرد.

آرامش دل و بدن مؤمن

بنابر آنچه گذشت، مؤمن نه گرفتار شک و تردید قلبی است و نه گرفتار تعدی و تجاوز بدنی. البته چون مؤمن می داند قیامت و حساب هست و می داند که ناقد، بصیر است در صحت و سقم عمل خود، شک دارد و چنین انسانی در بخش ریاضت، اهل ترس است؛ ولی درباره ی اصل حساب و قسط و عدل بودن آن هیچ گونه، شک ندارد.
انسان سالک ابتدا می کوشد با میل نفسانی خود مبارزه کند و گناه نکند و آیه (الذین جاهدوا فینا لندینهم سبلنا) (سوره ی عنکبوت، آیه ی 69)، بر همین بخش، قابل تطبیق است و این کار، «ریاضت عام» نام دارد.
در مرحله ی بالاتر در مقام اوصاف نفسانی، سعی می کند که وصف بدی به حریم جان او راه پیدا نکند؛ یعنی، نه تنها کار بد نکند بلمه وصف بد هم نپذیرد و این، «ریاضت خاص» است. در مرحله ی بالاتر، که به آن «ریاضت اخص» گفته می شود، می کوشد نه تنها بد نکند و به بد متصف نشود، بلکه غیر از خدا را نبیند. بنابراین، آیه (وقلوبهم وجلة أنهم إلی ربهم راجعون) (سوره ی مؤمنون، آیه ی 60)؛ به این معنا که، ریاضت، مایه ی هراسناکی است، مربوط به طلیعه ی امر است؛ اما هنگامی که امر به پایان می رسد، مضمون آیه (ثم تلین جلودهم و قلوبهم إلی ذکرالله) (سوره ی زمر، آیه ی 23) محقق خواهد بود که یاد خدا مایه ی آرامش دل و بدن آنهاست.
حضرت امام سجاد و سایر امامان (علیهم السلام) هنگام ورود به نماز هراسناک بودند، ولی وقتی وارد نماز می شدند و اذکاری می گفتند و پیامها و سروشهای غیبی را می شنیدند، قلبشان می آرمید. پس یاد خدا در اوایل امر، مایه ی اضطراب و در پایان امر، مایه ی اطمینان است.
البته گاهی انسان نماز می خواند و یاد حق را بر دل عبور می دهد ولی نمی لرزد؛ اما نباید فریب بخورد و بگوسد: (ألا بذکر الله تطمئن القلوب ) (سوره ی رعد، آیه ی 28) و بپندارد که به مراحل نهایی یاد خدا رسیده است؛ زیرا این در حقیقت، غفلت و خواب است؛ نه اطمینان. انسان وقتی غافل باشد و از عواقب کار ختر نداشته باشد، نمی لرزد و مضطرب نیست بنابراین، آرامش او یک آرامش دروغین است؛ اما اگر به یاد حق باشد و به وظائفش عمل کند گرچه در آغاز کار می لرزد ولی کم کم مأنوس می شود و قلبش به مهر خدا و لطف او می آرمد و این یک اطمینان صادق است.

ایمان، قلعه امن

اگر کسی بداند ناقص و نیازمند است و رفع نیاز او نه مقدور خود اوست و نه مقدور دیگران و نیز اگر بداند جهان هستی مبدئی دارد که نیاز نیازمندان را می داند و می تواند آنها را بر طرف کند، به سیر و سلوک می افتد و به دار الامن پناهنده می شود. همه ی مشکلات تحجر یا ارتجاع این است که انسان یا خود را نمی شناسد یا به عجز خود آگاه نیست و یا می فهمد عاجز است و می پندارد خودش یا دیگران یا روابط و ضوابط اجتماعی می توانند نیارهای او را برطرف کنند. از این رو خود را به آن مهد امن نمی سپارد.
ایمان آن ایت که انسان در قلعه ی امن قرار گیرد و از این رو حضرت امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) در حدیث سلسلة الذهب از پدران گرامی خود از سفرای الهی نقل کرده است که خداوند می فرماید: «کلمة لا ذلا إلا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» (بحار، ج49، ص127)؛ توحید، دژ مستحکم من است و هر کس به این دژ درآید از عذاب الهی ایمن است البته در جهان تکوین، همه موجودات موحدند و هیچ موجودی کافر نیست، ولی در نظام تشریع و قانونمندی، انسانها دو دسته اند: بعضی مؤمن و بعضی کافر، و نیز در نظام تکوین، هیچ موجودی از مسیر مستقیم، منحرف نیست: (ما من دابة هو اخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم) (سوره ی هود، آیه ی 56)؛ زمام هر موجودی را خدا بر عهده دارد و کار خدا هم بر مسیر مستقیم است.

ایمان آمیخته با شرک

خدای سبحان درباره ی کسانی که به این ایمان ناب، راه نیافته اند می فرماید ایمان اینها باشرک، آمیخته است: (و ما یؤمن أکثرهم بالله إلا و هم مشرکون) (سوره ی یوسف، آیه ی 106)، یعنی، بسیاری از انسانها با این که مؤمنند، مشرکند. اما صادق (علیه السلام) در تبیین این حقیقت که چگونه اکثر مؤمنان، مشرکند؟ فرمود: همین که می گویند: اگر قلان شخص نبود، مشکل من حل نمی شد، این تفکر با ایمان، سازگاز نیست: «هو قول الرجل: لولا فلان لهلکت ولولا فلان لما أصبت کذا و کذا ولولا فلان لضاع عیالی، ألا تری أنه قد جعل لله شریکا فی ملکه یزرقه و یدفع عنه؟ قلت: فنقول: لولا أن الله من علی بفلان لهلکت، قال: نعم لا بأس بهذا ونحوه» (بحار، ج5، ص148). بنابراین، اگر کسی بگوید مشکل مرا اول خدا و بعد شما حل می کنید، این نوعی شرک است؛ زیرا خدا اولی است که ثانی ندارد: (هو الاول والاخر) (سوره ی حدید، آیه ی 3)، و مستقلی است که مستقل دیگر را نمی پذیرد و هر چه در جهان امکان یافت شود مجرای فیض اوست.
انسان تشنه کام، تنها وامدار سرچشمه است و دیگر از جویبار و رودخانه تشکر نمی کند؛ چون آب را سرچشمه به او می دهد؛ نه جویبار و نه آب حیات را خدای سبحان که منبع فیض است عطا می کند. بنابراین، نباید گفت اگر فلان کس یا فلان چیز نبود، من هلاک می شدم؛ بلکه باید گفت اگر لطف خدا نبود، هلاک می شدم. پس ایمان راستین، اولین مرحله است. از این رو ذات اقدس خداوند به کسانی که به ظاهر ایمان آورده ولی ایمان استواری تحصیل نکرده اند، می فرماید: (یا أیها الذین امنوا امنوا بالله و رسوله) (سوره ی نساء، آیه ی 136)؛ شما که به ظاهر ایمان آورده اید به حسب باطن هم مؤمن باشید و یا اگر ایمانتان درست است، استوار باشید، یا اگر ایمانتان ضعیف است تقویت کنید.

شرک، ریشه ی همه ی گناهان

قرآن کریم، مرجع همه ی اوصاف رذیله را شرک، و مبدأ همه ی اوصاف فاضله را ایمان به خدا و توحید خالص می داند؛ به این معنا که، منشأ گناهانی که در قرآن و روایات به آنها اشاره شده است غرور، ریا، عجب، تکبر و ... است که به هوا پرستی منتهی می شود و هوا پرستی در حقیقت، شرک ربوبی است.
امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید: پسامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم شتری داشت که از شترهای دیگر سبقت می گرفت. روزی، شتر یک عرب بر شتر پیغمبر سبقت گرفت و شتر حضرت رسول در مسابقه، عقب ماند. مسلمانها از این حادثه، غمگین شدند. طبق این نقل، رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: چون این شتر تندرو بود و از شترهای دیگر سبقت می گرفت، اظهار «ترفع» کرد و به خود بالید و از این رو شکست خورد: «کانت لرسول الله صلی الله علیه واله وسلم ناقة لا تسبق، فسابق أعرابی بناقته فسبقتها، فاکتاب لذلک المسلمون، فقال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: إنها ترفعت، فحق علی الله أن لا یرتفع شیء إلا وضعه الله» (بحار، ج60، ص14).
در نظام کلی چنین است. اگر موجودی از حد خود، تعدی کند، مورد تنبیه حق قرار می گیرد. در بعضی از روایات آمده است که : «لو بغی جبل علی جبل لجعل الله الباغی منهما دکاء» (بحار، ج72، ص276)؛ اگر کوهی بر کوه دیگری ستم کند، کوه ستمکار فرو می ریزد. این یک اصل کلی است که ظلم و تعدی چه در محدوده ی جماد، چه در محدوده نبات و حیوان و چه در محدوده ی انسان پایدار نیست؛ زیرا ظلم، بر خلاف نظام هستی است. آنچه پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم درباره ی شتر خود فرمودند یم اصل کلی است؛ یعنی، اگر کسی داعیه ی تکبر داشته باشد، خوار می شود؛ گذشته از این که کیفری در انتظار متکبران است. اگر ریشه ی این گناهان یعنی تکبر، عجب، ریا و نظایر آنها بررسی بشود، سر از شرک ربوبی در می آورد؛ یعنی، شخص به جای این که مطیع خدای خود باشد، از هوای خود، اطاعت می کند.
هر معصیت کاری در حقیقت، ادعای ربوبیت دارد؛ زیرا کسیکه از روی علم و عمد گناه می کند، بدین معناست که در عین حال که می دانم این حکم، حکم خداست، به آن اعتنا نمی کنم و خواسته ی خود را بر خواسته ی خدا مقدم می دارم. اصل جامع همه ی گناهکاریها پرستش هوای نفس است: (أفرءیت من اتخذ الهه هواه) ( سوره ی جاثیه، آیه ی 23)؛ خدای انسان معصیت کار همان هوای او و هوای او همان خدای اوست. چنین کسی طعم ایمان را نمی چشد.
امیر المؤمنین (سلام الله علیه) منی فرماید: «لا یجد عبد حقیقة الإیمان حتی یدع الکذب، جده وهزله» (بحار، ج69، ص262)؛ هیچ بنده ای حقیقت ایمان را نمی یابد، مگر این که دروغ، چه دروغ جدی و چه دروغ شوخی را ترک کند؛ زیرا معنای دروغ گفتن این است که با این که خدا دروغ را حرام کرده است، من گفته ی خود را بر گفته ی خدا مقدم می دارم. بنابراین، ریشه ی همه ی گناهان، شرک ربوبی است.

نزاهت مؤمنان از شرک

قرآن، روح مؤمن را طاهر و پاک از هر تیرگی و تاریکی، و ایمان را حقیقتی روشن و زنده، و افراد با ایمان را فرزندان این حقیقت می داند. این که می فرماید: (إنما المؤمنون إخوة فاصلحوا بین أخویکم) (سوره ی حجرات، آیه ی10)، به این جهت است که افراد با ایمان را یک حقیقت روشن کرده است و آن، ایمان آنان است. یعنی ایمان به منزله ی پدر است و مؤمنان به منزله ی فرزندان این پدرند و در نتیجه با یکدیگر برابر و برادرند. چنین حقیقتی که در افراد با ایمان وجود دارد، آنها را به هم مرتبط می کند. از سوی دیگر، کسی که دارای روح ایمان است ارتباط تنگاتنگی با خدا دارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: اگر پرده از جلو دید مردم برطرف گردد و دید ملکوتی آنان باز شود، می بینید که مؤمن چه ارتباطی با خدا دارد و آنگاه در برابر مرمن تواضع می کند: نلو کشف الغطائ عن الناس فنظروا إلی وصل ما بین الله و بین المؤمن، خضعت للمؤمن رقابهم و تسهلت له امورهم ولانت طاعتهم» (محاسن برقی، ج1، ص224) همچنین آن حضرت می فرماید: خدای سبحان مؤمن را از نور عظمت خود آفرید. پس اگر کسی به مرمن، از آن جهت که با ایمان است، اهانت کند ولایتش از خدا قطع می شود: «إن الله تبارک و تعالی خلق المؤمن من نور عظمته و جلال کبریائه، فمن طعن علی المؤمن أو رد علیه، فقد رد علی الله فی عرشه ولیس هو من الله فی ولایته و إنما هو شرک الشیطان» (محاسن برقی، ج1، ص224) و اگر ولایت کسی از خدا قطع شود، او تحت ولایت شیطان قرار می گیرد؛ چنانکه اگر کسی به مؤمنی اهانت کند مثل آن است که به خدای سبحان اهانت کرده یا به جنگ با او برخاسته باشد.
امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید: رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در معراج خدای سبحان پرسید: جایگاه مؤمن نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود: اگر کسی به مؤمن اهانت کمد، مثل آن است که به جنگ با من برخاسته است: «لما اسری بالنبی صلی الله علیه واله وسلم قال: یا رب ما حال المؤمن عندک؟ قال: یا محمد من أهان لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة و أنا أسرع شیء إلی نصرة أولیائی» (اصول کافی، ج2، ص352)؛ بر این اساس، اعلان جنگ با خدا که درباره ربا خواران آمده است: (فأذنوا بحرب من الله) (سوره ی بقره، آیه ی 279)، اختصاصی به ربا ندارد. گناهان بزرگ نوعا چنین است و بنابراین، هتک خیثیت یک مؤمن نیز، به منزله ی محاربه ی با خداست.
حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «المؤمن لا ینجسه شیء» (محاسن برقی، ج1، ص225)؛ رذیلت و تیرگی به سراغ مؤمن نمی آید؛ مثلا، کسی که در قبال ذات اقدس اله، منکر مبدأ و یا قائل به مبادی متعدد است، آلوده و تیره است؛ اما مؤمن در قبال خدا برای احدی استقلال قائل نیست. پس آنچه را که قرآن، شرک می داند مؤمن از آن منزه است.

مؤمن، فرزند نور و رحمت

حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «فالمؤمن ... أبوه النور و أمة الرحمة» (بحار، ج64، ص75)؛ مؤمن، فرزند نور و رحمت است. نور که روشنگر است ناظر به علم و عقل نظری است و رحمت، از آن نظر که جنبه ی گرایش، عاطفه، مهربانی، گذشت و لطف و صفا دارد، به عقل عملی بر می گرددو جوهره ی انسان را هم همین دو گوهر سازد. مؤمن با دیدن ایمانی می نگرد و دید ایمانی، اشتباه بردارنیست، چون تأثیر از آن عقل نظری و تأثر از آن عقل عملی است و عواطف از افکار متأثر است. از این رو، نور به عنوان پدر، و رحمت به عنوان مادر یاد شد.
این که قرآن کریم می فرماید: (واتقوالله و یعلمکم الله) (سوره ی بقره، آیه ی 282)، و تعلیم را در کنار تقوا قرار می دهد و به صورت شرط و جزا بیان نمی کند؛ ناظر به ارتباط بین تعلیم و تقواست، یعنی، مردان و زنان با تقوا توفیق تعلم در محضر الهی را دارند و این که می فرماید: (إتقوا الله و یعلمکم الله)، یک زمینه است تا صورت شزط و جزا در سوره ی «انفال»، روشن بشود که می فرماید: (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا) (سوره ی انفال، آیه ی 29).
در ذیل همین روایت آمده است: «فاتقوا فراسة المؤمن، فإنه ینظر بنورالله الذی خلق منه». قدرت فرقان بین حق و باطل که به مؤمن داده شده، اشتباه بردارنیست و مؤمن با آن قدرت می نگرد . از این رو هم حق می بیند و هم حق را می بیند و چنین کسی اشتباه نمی کند و چون مؤمن با نور الهی می بیند، از این رو به ما دستور داده شد که از فراست مؤمن بپرهیزد؛ زیرا او درون بین و دوربین و تیزبین است و به همین جهت نمی شود او را فریب داد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط