سفرنامه سلوکی(قسمت دوم)
در این مقاله قسمت دوم سفرنامه سلوکی شامل بر مباحث: ثبات، نیت، صدق و انابه به محضر مبارک شما ارائه می شود.
برای این که انسان عملا تربیت شود و به مقام رفیع بار یابد به او دستور داده شده است که در وضو هنگام مسح پا بگوید: «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل فیه الأقدام» (بحار، ج77، ص320)؛ بار خدایا! روزی که قدمها می لغزد، قدمهای مرا بر صراط استوار بدار تا نلغزم. گرچه «ظهور» این دعا در مسئلت ثبات قدم و نجات از لغزش برای قیامت است، ولی اطلاقش شامل دنیا نیز خواهد شد. از این رو مردان الهی در جبه های جنگ از خدا ثبات قدم می خواستند و می گفتند: (ربنا أفرغ علینا صبرا و ثبت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین) ( سوره ی بقره، آیه ی 250)؛ زیرا ثبات قدم در میدان جنگ از فضایل و لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر. اگر چه جهاد اصغر، دائمی نیست و گاهی به صلح با بیگانه ختم می شود؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید: (عسی الله أن یجعل بینکم و بین الذین عادیتهم منهم مودة) (سوره ی ممتحنه، آیه ی 7)؛ با دشمنانتان، کینه توزانه رفتار نکنید؛ بلکه بر محور قسط و عدل رفتار کنید؛ زیرا ممکن است زمانی میان شما و آنان صلح برقرار شود، ولی در جهاد اکبر، این راه برای همیشه بسته است؛ یعنی ممکن نیست روزی دشمن دیرین ما یعنی شیطان با ما دوست شود؛ زیرا او «عدو مبین» است و هستی خود را در ادامه ی عدوات با انسانها می داند و اصولا او زنده است تا افراد بشر را وسوسه کند.
شیطان همواره در جنگ با بشر است و او را نه در خواب رها می کند و نه در بیداری؛ مأموران و جنود او بیدار و منتظر فرصت هستند تا انسان، غافل شود و در حال غفلت بر او تهاجم کنند. گاهی ممکن است انسان خوابهای خوبی ببیند و با رؤیا بیداری معنوی نصیبش شود، ولی شیطان در او وسوسه کرده و رؤیا او را هم تیره می کند.
اگر انسان در ایمان متزلزل باشد، (کالذی استهوته الشیاطین فی الأرض حیران) (سوره ی انعام، آیه ی 271) خواهد بود؛ یعنی گاهی به سمت حق و گاهی به سمت باطل خواهد رفت و روشن است که مجموع حق و باطل، باطل است؛ زیرا: (ألا الله الدین الخالص) (سوره ی زمر، آیه ی 3). کسی که گاهی تبهکار و گاهی پرهیزکار است، مجموعا انسان تبهکاری است. چون مجموع بدی و خوبی، بد، و مجموع زشتی و زیبایی، زشت است؛ مثلا، اگر کسی در نقاشی یک صحنه، سمت راستش را زیبا و سمت چپش را زشت ترسیم کند، نقاشی آن صفحه، زیبا نخواهد بود؛ زیرا زیبایی، زشتی را و حق، راهی باطل را نمی پذیرد. از این رو برای سالکان کوی حق، راهی جز ثبات قدم وجود ندارد.
اگر ما ثابت قدم شویم، دیگر چیزی ما را نمی لرزاند؛ سرد و گرم روزگار، ما را از پا در نمی آورد و زرق و برق جهان طبیعت برای ما جاذبه ندارد؛ نه آمدن نعمتی ما را چنان مسرور و طربناک می کند که از وظیفه بیرون برویم و نه از کف دادن نعمتی ما را چنان غمناک می کند که ما در انجام وظیفه، کوناهی کنیم و این همان است که قرآن کریم می فرماید: (لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم) (سوره ی حدید، آیه ی 23).
منظور از ثبات قدم، ثبات در سیرت و سنت دینی است و به طور کلی، ثبات در هر چیز به اندازه و در محدوده ی همان چیزی است؛ بنابراین، وقتی می گئیند: قلان شخص «ثابت قدم» است؛ یعنی آن جا که می اندشید، «ثابت فکر» و آن جا که باید سخن بگوید، «ثابت قول» و... است؛ ولی از آنجا که رونده بیش از هر چیز، به نیروی «پا» محتاج است و از آت کمک می گیرد، «ثبات»، بیشتر به «قدم» اسناد داده می شود و نیز این که می گویند: فلان سالک، «پایدار» است، از همین قبیل است.
درباره ی مجاهدان و مهاجران الی الله وارد شده است که اگر کسی برای خدا هجرت کند، پاداشش لقای حق و ثواب اوست، ولی کسی که وارد جبهه ی جنگ شود و جهاد کند تا غنیمتی ببرد، جهاد او به اندازه ی همان غنیمت می ارزد بیانگر ارزش همان شخص است؛ چون قیمت هر شخص به معرفت اوست و معرفت او را در هدفداری او باید جستجو کرد.
از این رو یکی از بهترین امور برای سالکان نیت است و در دوران امر بین نیت و عمل، نیت بی عمل از عمل بی نیت، بهتر است؛ مثلا، اگر کسی کاری انجام می دهد ولی نیت یعنی قصد قربت نداشته باشد، اگر آن کار «توصلی» باشد از عقوبت ترک واجب مصون است و اگر عبادی باشد که مبتلا به عذاب تر واجب می شود؛ ولی اگر کسی به انجام کاری مصمم شود و نیت کند کار خیری را انجام دهد، لیکن وسیله و امکانات او را همراهی نکند، یقینا پاداش دارد؛ چون خود نیت، فعل عبادی قلبی است.
لذت دانش به مراتب بیش از لذت امکانات رفاهی مادی است؛ زیرا چیزی که جدای از جان انسان است، برای او گوارا نیست و فقط «خیال لذت» است حتی لذت غذا و میوه ی شیرینی که انسان می خورد، تنها در محدوده ی کام او و بسیار زودگذر است و همین که از دهان، فرو رفت دیگر هیچ لذتی برای او ندارد؛ اما علم و دانش چنین نیست؛ زیرا شنیدن، گفتن، داشتن، نشر آن و عمل به آن لذیذ است. بنابراین، گذشته از رزق ظاهری رزق معنوی را که علم و فرزانگی است باید به حساب آورد. به هر تقدیر، مسئله ی نیت مثل خرد و فرزانگی جزو روزیها و اعمال باطنی است و عمل باطن از عمل ظاهر قویتر است.
قرآن کریم نخست به ما دستور صدق و سپس از نتیجه ی این کار، گزارش داده، می فرماید: پیروان حقیقی پیامبران، زندگی و مرگشان با انبیا، صدیقان، شاهدان و صالحان بوده، با آن ذوات نورانی محشورند: (ومن یطع الله والرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبین و الصدیقین و الشهداء والصالحین) (سوره ی نساء، آیه ی 69). لازم نیست انسان بمیرد تا با انبیا محشور شود، بلکه در دنیا هم با انبیا می تواند محشور باشد. چون ارواح پاک انبیا و اولیا نسبت به دیگران اشراف دارند و پیروان خود را رها نمی کند؛ مثلا، گاهی انسان مبتلا به وسوسه می شود ولی طولی نمی کشد که از شر درونی آن، نجات پیدا می کند. پس هم آن وسوسه، عاملی به نام شیطان و هم رهایی از دام وسوسه کننده، عاملی به نام ارواح ائمه، انبیا، اولیا و فرشتگان الهی دارد.
سخن لطیفی از مرحوم بوعلی رسیده است که آن سخن را مرحوم خواجه و بزرگان دیگر هم دارند. آن سخن این است که اگر کسی در گفتار و نوشتار و به طور کلی در همه ی بخشهای سنت و سیرتش، راستگو باشد، خوابهای راست می بیند. روح انسان دروغگو مانند چشم «احول» است و حقیقت را درست نمی بیند. در عالم رؤیا حقیقت را به انسان نشان می دهند، ولی کسانی که در بیداری خیال پرداز و پرحرفند و مرز حلال و حرام را نمی شناسند، سرانجام به رؤیاهایی می رسند که معبر را از تعبیر عاجز می کند و به «أصغات أحلام» موسوم شده است؛ ولی روح انسان مستقیم و راستگو صادق است و روح صادق هنگامی که سخن می گوید درست می گوید و این نشانه این است که درست می بیند. بنابراین، چنین کسی هم صدق خبری و هم صدق مخبری دارد؛ یعنی، هم درست می بیند و هم درست خبر می دهد و هم واقع می شود. چون آنچه را که باید اتفاق بیفتد دیده و درست هم دیده است. بنابراین، ما اگر خواستیم ببینیم که راستگو هستیم یا نه، راههایی دارد که یکی از آنها بررسی خوابهایمان است؛ زیرا معرفت نفس و شناخت شئون آن بهترین آیه از آیات الهی است.
دوم: ثبات
برای این که انسان عملا تربیت شود و به مقام رفیع بار یابد به او دستور داده شده است که در وضو هنگام مسح پا بگوید: «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل فیه الأقدام» (بحار، ج77، ص320)؛ بار خدایا! روزی که قدمها می لغزد، قدمهای مرا بر صراط استوار بدار تا نلغزم. گرچه «ظهور» این دعا در مسئلت ثبات قدم و نجات از لغزش برای قیامت است، ولی اطلاقش شامل دنیا نیز خواهد شد. از این رو مردان الهی در جبه های جنگ از خدا ثبات قدم می خواستند و می گفتند: (ربنا أفرغ علینا صبرا و ثبت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین) ( سوره ی بقره، آیه ی 250)؛ زیرا ثبات قدم در میدان جنگ از فضایل و لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر. اگر چه جهاد اصغر، دائمی نیست و گاهی به صلح با بیگانه ختم می شود؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید: (عسی الله أن یجعل بینکم و بین الذین عادیتهم منهم مودة) (سوره ی ممتحنه، آیه ی 7)؛ با دشمنانتان، کینه توزانه رفتار نکنید؛ بلکه بر محور قسط و عدل رفتار کنید؛ زیرا ممکن است زمانی میان شما و آنان صلح برقرار شود، ولی در جهاد اکبر، این راه برای همیشه بسته است؛ یعنی ممکن نیست روزی دشمن دیرین ما یعنی شیطان با ما دوست شود؛ زیرا او «عدو مبین» است و هستی خود را در ادامه ی عدوات با انسانها می داند و اصولا او زنده است تا افراد بشر را وسوسه کند.
شیطان همواره در جنگ با بشر است و او را نه در خواب رها می کند و نه در بیداری؛ مأموران و جنود او بیدار و منتظر فرصت هستند تا انسان، غافل شود و در حال غفلت بر او تهاجم کنند. گاهی ممکن است انسان خوابهای خوبی ببیند و با رؤیا بیداری معنوی نصیبش شود، ولی شیطان در او وسوسه کرده و رؤیا او را هم تیره می کند.
اگر انسان در ایمان متزلزل باشد، (کالذی استهوته الشیاطین فی الأرض حیران) (سوره ی انعام، آیه ی 271) خواهد بود؛ یعنی گاهی به سمت حق و گاهی به سمت باطل خواهد رفت و روشن است که مجموع حق و باطل، باطل است؛ زیرا: (ألا الله الدین الخالص) (سوره ی زمر، آیه ی 3). کسی که گاهی تبهکار و گاهی پرهیزکار است، مجموعا انسان تبهکاری است. چون مجموع بدی و خوبی، بد، و مجموع زشتی و زیبایی، زشت است؛ مثلا، اگر کسی در نقاشی یک صحنه، سمت راستش را زیبا و سمت چپش را زشت ترسیم کند، نقاشی آن صفحه، زیبا نخواهد بود؛ زیرا زیبایی، زشتی را و حق، راهی باطل را نمی پذیرد. از این رو برای سالکان کوی حق، راهی جز ثبات قدم وجود ندارد.
اگر ما ثابت قدم شویم، دیگر چیزی ما را نمی لرزاند؛ سرد و گرم روزگار، ما را از پا در نمی آورد و زرق و برق جهان طبیعت برای ما جاذبه ندارد؛ نه آمدن نعمتی ما را چنان مسرور و طربناک می کند که از وظیفه بیرون برویم و نه از کف دادن نعمتی ما را چنان غمناک می کند که ما در انجام وظیفه، کوناهی کنیم و این همان است که قرآن کریم می فرماید: (لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم) (سوره ی حدید، آیه ی 23).
منظور از ثبات قدم، ثبات در سیرت و سنت دینی است و به طور کلی، ثبات در هر چیز به اندازه و در محدوده ی همان چیزی است؛ بنابراین، وقتی می گئیند: قلان شخص «ثابت قدم» است؛ یعنی آن جا که می اندشید، «ثابت فکر» و آن جا که باید سخن بگوید، «ثابت قول» و... است؛ ولی از آنجا که رونده بیش از هر چیز، به نیروی «پا» محتاج است و از آت کمک می گیرد، «ثبات»، بیشتر به «قدم» اسناد داده می شود و نیز این که می گویند: فلان سالک، «پایدار» است، از همین قبیل است.
:سوم نیت
درباره ی مجاهدان و مهاجران الی الله وارد شده است که اگر کسی برای خدا هجرت کند، پاداشش لقای حق و ثواب اوست، ولی کسی که وارد جبهه ی جنگ شود و جهاد کند تا غنیمتی ببرد، جهاد او به اندازه ی همان غنیمت می ارزد بیانگر ارزش همان شخص است؛ چون قیمت هر شخص به معرفت اوست و معرفت او را در هدفداری او باید جستجو کرد.
از این رو یکی از بهترین امور برای سالکان نیت است و در دوران امر بین نیت و عمل، نیت بی عمل از عمل بی نیت، بهتر است؛ مثلا، اگر کسی کاری انجام می دهد ولی نیت یعنی قصد قربت نداشته باشد، اگر آن کار «توصلی» باشد از عقوبت ترک واجب مصون است و اگر عبادی باشد که مبتلا به عذاب تر واجب می شود؛ ولی اگر کسی به انجام کاری مصمم شود و نیت کند کار خیری را انجام دهد، لیکن وسیله و امکانات او را همراهی نکند، یقینا پاداش دارد؛ چون خود نیت، فعل عبادی قلبی است.
روزی معنوی
لذت دانش به مراتب بیش از لذت امکانات رفاهی مادی است؛ زیرا چیزی که جدای از جان انسان است، برای او گوارا نیست و فقط «خیال لذت» است حتی لذت غذا و میوه ی شیرینی که انسان می خورد، تنها در محدوده ی کام او و بسیار زودگذر است و همین که از دهان، فرو رفت دیگر هیچ لذتی برای او ندارد؛ اما علم و دانش چنین نیست؛ زیرا شنیدن، گفتن، داشتن، نشر آن و عمل به آن لذیذ است. بنابراین، گذشته از رزق ظاهری رزق معنوی را که علم و فرزانگی است باید به حساب آورد. به هر تقدیر، مسئله ی نیت مثل خرد و فرزانگی جزو روزیها و اعمال باطنی است و عمل باطن از عمل ظاهر قویتر است.
ارزش و دشواری نیت
:چهارم صدق
قرآن کریم نخست به ما دستور صدق و سپس از نتیجه ی این کار، گزارش داده، می فرماید: پیروان حقیقی پیامبران، زندگی و مرگشان با انبیا، صدیقان، شاهدان و صالحان بوده، با آن ذوات نورانی محشورند: (ومن یطع الله والرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبین و الصدیقین و الشهداء والصالحین) (سوره ی نساء، آیه ی 69). لازم نیست انسان بمیرد تا با انبیا محشور شود، بلکه در دنیا هم با انبیا می تواند محشور باشد. چون ارواح پاک انبیا و اولیا نسبت به دیگران اشراف دارند و پیروان خود را رها نمی کند؛ مثلا، گاهی انسان مبتلا به وسوسه می شود ولی طولی نمی کشد که از شر درونی آن، نجات پیدا می کند. پس هم آن وسوسه، عاملی به نام شیطان و هم رهایی از دام وسوسه کننده، عاملی به نام ارواح ائمه، انبیا، اولیا و فرشتگان الهی دارد.
گستردگی دایره ی صدق
سخن لطیفی از مرحوم بوعلی رسیده است که آن سخن را مرحوم خواجه و بزرگان دیگر هم دارند. آن سخن این است که اگر کسی در گفتار و نوشتار و به طور کلی در همه ی بخشهای سنت و سیرتش، راستگو باشد، خوابهای راست می بیند. روح انسان دروغگو مانند چشم «احول» است و حقیقت را درست نمی بیند. در عالم رؤیا حقیقت را به انسان نشان می دهند، ولی کسانی که در بیداری خیال پرداز و پرحرفند و مرز حلال و حرام را نمی شناسند، سرانجام به رؤیاهایی می رسند که معبر را از تعبیر عاجز می کند و به «أصغات أحلام» موسوم شده است؛ ولی روح انسان مستقیم و راستگو صادق است و روح صادق هنگامی که سخن می گوید درست می گوید و این نشانه این است که درست می بیند. بنابراین، چنین کسی هم صدق خبری و هم صدق مخبری دارد؛ یعنی، هم درست می بیند و هم درست خبر می دهد و هم واقع می شود. چون آنچه را که باید اتفاق بیفتد دیده و درست هم دیده است. بنابراین، ما اگر خواستیم ببینیم که راستگو هستیم یا نه، راههایی دارد که یکی از آنها بررسی خوابهایمان است؛ زیرا معرفت نفس و شناخت شئون آن بهترین آیه از آیات الهی است.
پنجم: انابه