سفرنامه سلوکی(قسمت یازهم)
هفدهم: یقین
«یقین» همان جزم مطابق با واقع است؛ یعنی معرفت به گونه ای است که چون مطابق با واقع است جهل در آن راه ندارد و چون تردید پذیر نیست، جزمی است. البته یقین بسیار کم است و کمترین رزقی که بین بندگان تقسیم شده، یقین است، چنانکه امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «لم یقسم بین العباد شیء أقل من الیقین» (1) و هر کسی به مقام یقین نمی رسد. ممکن است انسان گاهی ظن متراکم را یقین بپندارد؛ زیرا بعضی از گمانها خیلی قوی است و دیر از بین می رود و دوام دارد؛ اگر چه، شبهه در آن نفوذ می کند و ضرورت ندارد. بنابراین، معرفتهای ظنی یقین نیست. یقین آن است که شبهه پذیر و نیز زوال پذیر نباشد. به این مرحله ی از معرفت، «یقین» گفته می شود.
علم الیقین و حق الیقین
ذکر جهنم در این آیه ی شریفه به عنوان مثال است و انتخاب این مثال برای آن است که قرآن بر «انذار» تأکید بیشتری دارد تا «تبشیر»، از این رو اگر کسی علم الیقین داشته باشد، بهشت، صراط، حساب، میزان و خود صحنه ی «ساهره ی» قیامت را هم می تواند ببیند. بنابراین، در حقیقت، معنای آیه ی کریمه ی مذکور این می شود که: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجنة و الصراط و الکوثر و المیزان . تطایر الکتب و انطاق الجوارح و الساهرة و... ».
بالاتر از علم الیقین مقام «حق الیقین» است. حق الیقین آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد بلکه عین شهود حق قرار گیرد، «فانی» از غیر و «باقی بالله» شود، از خود چیزی نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود. حق الیقین یعنی یقین حقی که بالاتر از آن در بخش معرفت نمی توان فرض کرد: (وإنه لحق الیقین) (5).
سرمایه ی یقین
یکی از برجسته ترین خاطرات پاک روح، یقین است. کسی که به مبدأ و معاد و اسما و صفات الهی یقین داشته باشد، از گزند خاطرات آلوده می رهد و به فیض خاطرات پاک نایل می شود.
رسول گرامی صلی الله علیه واله وسلم می فرماید: «کفی بالیقین غنی و بالعبادة شغلا» (6)؛ برای روح، بهترین توانگری یقین و بهترین کار عبادت است، انسان متقین، تواناست و چیزی او را از پا در نمی آورد و با داشتن سرمایه ی یقین می تواند بسیاری از امور علمی و عملی را کسب کند.
غنا و توانگری در سایه ی مال نیست، بلکه در سایه ی یقین به قضا و قدر است. ممکن است کسی توانگر مالی باشد، ولی چون دارای یقین نیست، در فقر شک و تردید و دلهره بسوزد و ممکن است کسی توانگر مالی نباشد، ولی براثر یقین، دارای روحی آرام و نفسی مطمئن باشد و چیزی او را نلرزاند. در دعای شریف کمیل آمده است که «طاعته غنی» (7) این طاعت از یقین نشئت می گیرد. پی کسی که یقین دارد، قهرا اطاعت هم می کند و در نتیجه توانمند هم خواهد بود.
ذیل این آیه ی که ذات اقدس اله از زبان ابراهیم خلیل (علیه السلام) می فرماید: (رب أرنی کیف تحیی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی) (8) در روایتی آمده که از حضرت امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: آیا حضرت ابراهیم تردید داشت؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: نه، حضرت ابراهیم یقین داشت، لیکن یقین بیشتر طلب کرد: «أکان فی قلبه شک؟ قال: لا، کان علی یقین ولکنه أراد من الله الزیادة فی یقینه» (9). چون یقین هم درجاتی دارد و از این رو توانگری درجاتی دارد. «أغنی الأغنیا» خداوند متعال است و یقین خدا از هر یقینی بالباتر است. گرچه یقین او شهودی و حضوری است و حصولی نیست، چنانکه عنوان یقین، به خداوند اسناد داده نشد، ولی چون علم او از همه ی علوم بالاتر است، یقین او هم از همه ی یقینها بالاتر است.
درباره ی سیره ی امام سجاد (علیه السلام) گفته شده است: «کان علی بن الحسین (علیهما السلام) یطیل القعود بعد المغرب، یسئل الله الیقین» (10)؛ تعقیب را بعد از نماز مغرب طولانی می کرد و زیاد می نشست و از خدا در خواست یقین می کرد. این که می بینیم مصیبتهای سنگین برای این خاندان پیش می آسد و آنان تحمل می کنند، برای آن است که توانمند و توانگریشان در سایه ی یقین آنهاست؛ چون می دانند چیزی از آنان کم نمی شود و می دانند که عاقبت از آن اهل تقوا و یقین است.
امیر المؤمنین (علیه السلا») معیار سود و زیان را آخرت می داند و می فرماید: «إعملوا أنه لا یصغر ما ضر یوم القیامة لا یصغر ما ینفع یوم القیامة فکونوا فیما أخبرکم الله کمن عاین» (11)؛ چیزی که در قیامت ضرر دارد، یا نافع است، کوچک نیست. بنابراین، بررسی بزرگ و سودمند بودن چبزب یا کوچک و زیانبار بودن آن، باید با ترازوی قسط و عدل معاد صورت گیرد، نه با ترازوی دنیا. نیز آن حضرت می فرماید: مطالبی را که دین به شما آموخته و خودا و معصومان به شما می گویند، به منزله ی یقین و مشهود بدانید.
ضرب المثل معروف «شنیدن کی بود مانند دیدن» از بیان نورانی امیر المؤمنین (علیه السلام) اقتباس شده که فرمود: «لیس العیان کالخبر» (12) دیدن و شنیدن یکسان نیست؛ ولی اگر معصوم (علیه السلام) به انسان خبر دهد و راه یقین را هم به او بیاموزد، انسان می تواند بکوشد به مرحله ی بالاتر، که خود «دیدن» است، می رسد.
آثار یقین
گروهی به حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم مشرف شدند؛ حضرت از آنان پرسید: در چه حالی هستید؟ عرض کردند: ما «مؤمن» هستیم. سپس آن حضرت پرسید: حقیقت ایمان چیست؟ عرض کردند: اهل رضا به قضای الهی، تفویض (13) و تسلیم امر خداییم.
حضرت فرمودند: «علماء حکماء، کادوا أن یکونوا من الحکمة أنبیاء، فان کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون ولا تجمعوا ما لا تأکلون واتقوا الله الذی إلیه ترجعون» (14)؛ عالمان الهی و حکیمان دینی هستید، به گونه ای که حکمت شما نزدیک است به مرحله ی نبوت برسد و اگر راست می گویید که اهل تفویض، تسلیم و رضایید، چیزی را که در آن سکونت نمی کنید، نسازید و چیزی را که نمی خورید، ذخیره و پس انداز نکنید، شما که انباردار نسل آینده نیستید! سر مذموم و زشت بودن ذخیره آن است که انسان به پس انداز خود اطمینان پیدا می کند و به آنچه که در مخزن الهی است وثوق ندارد، در حالی که خداوند، وعده ی رزق داده است و چنین نویدی حتما مؤثر است؛ زیرا هم مخزن الهی نفاد ناپذیر است و هم خداوند از خلف عهد و تخلف وعد مصون است.
هجدهم: سکون
اقسام سکون
سکون دو قسم است: سکون قبل از حرکت که مذموم است و سکون بعد از وصول که بسیار ممدوح است، چنانچه در حرکتهای ظاهری نیز همین گونه است. کسی که اهل تلاش و کوشش و حرکت نیست، در گوشه ای آرمیده و ساکن است؛ یعنی اصلا حرکت نکرده است؛ اما کسی که حرکت کرده و به مقصد رسیده، مقصود خود را در مقصد می یابد در آن جا آرام می شود. سکون قبل از حرکت تحجر، رکود، جمود و غفلت است ولی سکون بعد از حرکت، وصال، شهود، طمأنینه و امن است.
قرآن کریم از کسی که حرکت نکرده و در راه تهذیب روح قدم ننهاده است و بی خبر از همه جا، امنیت کاذبی دارد مذمت می کند: (فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون) (15) و از آنها به عنوان کسانی که خسارت دیده و سرمایه را باخته اند و خود را در امان می بیند و نمی دانند کار به دست دیگری است یاد می کند. این همان، سکون قبل از حرکت است.
اما کسی که غافل نیست و می فهمد مقصدی هست و راه رسیدن به آن مقصد را با ارشاد راهنمایان الهی طی می کند و به مقصد می رسد و مقصود خود را مشاهده می کند، می آرمد و مطمئن می شود. این احساس آرامش و امنیت همان طمأنینه ای است که قرآن کریم درباره ی آن می فرماید: (ألا بذکر الله تطمئن القلوب) (16) و در جای دیگر نیز می فرماید افراد مطمئن از امنیت صادق برخوردارند: (الذین آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن وهم مهتدون) (17)، (ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون) (18). این، امنیت و سکون بعد از وصول است.
اضطراب در اثنای حرکت
کسانی که در راهند، چون می دانند راهزن خطرناکی بر سر راهشان کمین کرده است: (لأقعدن لهم صراطک المستقیم) (19)، مضطربند. آنها می دانند انسان سالک جنگ تنگاتنگ با ابلیسی دارد که با هسچ کسی از سر صلح و صفا سخنی نگفته و نمی گوید. او نسبت به همه «عدو مبین» است و حیله های فراوان و دامهای بی شماری دارد و هر کسی را با دام مناسب شکار می کند: (لقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون) (20). او هر کدام از عالمان، زاهدان، عابدان، تاجران، زنان، مردان، جوانان و نوجوانان، سالمندان فرتوت، مسئولان و مردم را با دام مخصوصی شکار می کند و بنابراین، سالک راه خود باید قهرمانی باشد تا بتواند در این جهاد اکبر پیروز شود. این جنگ، جنگ کوچک نیست تا با (کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله) (21) پایان پذیرد، بلکه جنگ بزرگی است که تنها با عنایت الهی باید به پیروزی برسد. از این رو چون چنین دشمنی با «خیل» و «رجل» خود در مقابل، صف آرایی کرده و گفته است: (لأزینن لهم فی الأرض و ۀأغونهم أجمعین) (22)، (لأضلنهم و لأمنینهم و لا مرنهم) (23). انسان سالک در اضطراب است که با این دشمن نیرومند اهل نبرد چگونه جنگ تنگاتنگ کند.
از طرف دیگر آیات فراوانی دلالت دارد که شیطان، همانند «کلب معلم» است و با همه ی قدرت و عدواتی که دارد، تابع دستور تکوینی حق است، گرچه تشریعا تبهکار است: (إنا أرسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزهم أزا) (24)، (إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لا یؤمنون) (25).
سکون بعد از اضطراب
آنچه درباره ی برخی امامان (علیهم السلام) نقل شده است که در هنگام نماز پهلویشان از شدت هراس می لرزید ولی کم کم آرام می شدند، یا در هنگام لبیک گفتن، صدایشان در گلو می شکست و اشک از چشمانشان فرو می ریخت ولی بعد در اثنای مناسک، آرام می شدند، این دو حالت بر اساس دو منزلتی که در آیات مذکور سوره ی زمر بیان شده است.
مهمانی که به جاییی نا آشنایی می رود، ابتدا مضطرب است، اما وقتی نشانه ی لطف میزبان را دید می آرمد. انسان سالک می بیند همراه او خدای اوست و راه او نیز صراط خدای اوست. او در صراطی گام می نهد که راه محبوب اوست و همراه کسی این راه را طی می کند که محبوب اوست: «مرا همراه و هم راه است یارم». از این رو می آرمد و این، سکون ممدوح است.
گاهی در حادثه ای سخت، عارف همانند سنگی که در کنار او آرمیده، آرام است، ولی دیگران مضطربند. آن سنگ، آرام است، چون جاهل یا غافل است و نمی داند که چه توفان توفنده ای در پیش است، اما آرامش عارف از آن جهت است که می داند همه ی کارها به دست مصلح کل، یعنی «رب العالمین» است، ولی دیگران که کم و بیش از آن رخداد سهمگین با خبرند، در حال اضطرابند که آینده چه می شود؛ زیرا آنان برای بعد از این عالم، چیزی تهیه نکرده اند و آنچه تهیه کرده اند مربوط به همین دنیاست. از این رو می ترسند مطلوبشان از دست برود و آنان با دست تهی به جایی سفر کنند که برای آن جا زاد و توشه ای فراهم نکرده اند و به همین جهت هم مضطربند و اضطراب هم همیشه نشانه ی نرسیدن است. کسی که اصلا حرکت نکده است، اضطرابی ندارد و مانند شخص خوابیده، غافلانه به سر می برد و سالکی که به مقصد رسیده است نیز می آرمد چون راضی به رضای «رب العالمین» است؛ اما کسی که حرکت کرده، ولی هنوز به مقصد نرسیده، گاهی مضطرب است و گاهی می آرمد. برای چنین کسی بهتر از توکل و اعتماد به قدرت حق چیزی نیست. چون می داند که خودش توان حل مشکلات را ندارد و باید کارش را بر عهده ی کسی بگذارد که هم توان آن را دارد و هم معرفت آن را و هم جود و بخشش او زیاد است و بخل نمی ورزد.
از این بیان روشن می شود که درجات سکون وابسته به یقین و درجات یقین، وابسته به درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور که از یک سو یقین را به لحاظ به دنبال دارد از سوی دیگر به لحاظ گرایش، آرامش را به بار می آورد، محبتها را نیز به بار می آورد؛ یعنی، درجات محبت هم به درجات معرفت، وابسته است.
پي نوشت :
1- بحار، ج67، ص139؛ اصول کافی، ج2، ص52.
2- سوره ی تکاثر، آیات 5-6.
3- سوره ی طور، آیه ی 15.
4- سوره ی سجده، آیه ی 12.
5- سوره ی حاقه، آیه ی 51.
6- بحار، ج67، ص176؛ محاسن برقی، ج1، ص385.
7- مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
8- سوره ی بقره، آیه ی 260.
9- بحار، ج67، ص176؛ محاسن برقی، ج1، ص385.
10- بحار، ج67، ص176؛ محاسن برقی، ج1، ص387.
11- بحار، ج67، ص178؛ محاسن برقی، ج1، ص387.
12- بحار، ج5، ص74.
13- تفویض آن است که انسان حدوثا کار را به خداوند واگذار کند و تسلیم آن است که بقائا در برابر هر تصمیمی که خدا درباره ی وی گرفته، منقاد باشد.
14- بحار، ج64، ص286؛ محاسن برقی، ج1، ص2354.
15- سوره ی اعراف، آیه ی 99.
16- سوره ی رعد، آیه ی 28.
17- سوره ی انعام، آیه ی 82.
18- سوره ی یونس، آیه ی 62.
19- سوره ی اعراف، آیه ی 16.
20- سوره ی یس، آیه ی 62.
21- سوره ی بقره، آیه ی 249.
22- سوره ی حجر، آیه ی 39.
23- سوره ی نساء، آیه ی 119.
24- سوره ی مریم، آیه ی 83.
25- سوره ی اعراف، آیه ی 27.
26- سوره ی انفال، آیه ی 2.
27- سوره ی زمر، آیه ی 23.