سفرنامه سلوکی (12)
توکل
ما برای انجام کارها و دستیابی به اهداف خود همواره از اسباب و وسایلی استفاده می کنیم و برای رسیدن به مرحله ی توکل باید نه تنها همه ی آن اسباب و وسایل را از خدا و خدا را «مسبب الاسباب» بدانیم، بلکه باید نه خود مدعی استقلال در برابر خدا باشیم و نه برای اسباب و ابزار فعل، استقلال در سببیت قائل باشیم؛ البته توکل آن نیست که انسان کار را به خود یا سایر اسباب و علل نسبت ندهد، بلکه باید خدای سبحان را سبب اصیل و سبب ساز هر کاری بداند و همه ما سوا را شئون و مظاهر فاعلیت خدا بداند؛ زیرا هیچ سببی در تأثیر و سببیت خود مستقل نیست و تنها به میزانی که خدای سبحان به آن سببیت بخشیده، قدرت تأثیر دارد.
خدای سبحان بهترین وکیل انسانی است که از خود هیچ علم و قدرتی ندارد؛ زیرا او تنها وکیلی است که هر چه را اداره کند خبیرانه و قدیرانه می تواند به انجام رساند: (کذلک الله یفعل ما یشاء) (1)، (ولکن الله یفعل ما یرید) (2)، (و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدرا) (3) و هر حکمی بخواهد می کند: (ان الله یخکم مایرید) (4).
پس او سبب غیر مغلوب و شکست نا پذیر است و هیچ مانعی نمی تواند جلو نفوذ اراده ی او را بگیرد و او از رسیدن به مرادش باز دارد و یا به گونه ای بین او و هدف فعل حایل می شود: (والله یحکم لا معقب لحکمه) (5) و چون همه ی علل و اسباب به او منتهی می شود او برای هر متوکلی «کافی» است: (فأعرض عنهم و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا) (6).
اوست که انسان را هدایت می کند، هرگز به او خیانت نمی کند و جز خیر و نیکی برایش نمی خواهد، پس تنها بر او باید اعتماد و توکل کرد: (وما لنا ألا نتوکل علی اللهع و قد هدانا سبلنا... و علی الله فلیتئکل المتوکلون) (7).
قرآن کریم می گوید هر مؤمنی که چهره جانش را به سوی خدا متوجه کند و بر او اعتماد کند به دستاویزی نا گسستنی تمسک جسته است: (فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها) (8)؛ اما کسی که بر غیر خدا تکیه کند به تار عنکبوت چنگ زده است: (مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون) (9).
متوکل راستین کسی است که اراده ی خدا را بر اراده ی خویش ترجیح دهد و کار خدا پسند را بر کار هوس پسند بر گزیند؛ یعنی، به دین و احکام الهی عمل کند.
مرز توکل و توسل به اسباب
درباره ی دعا و توسل نیز چنین پنداری مطرح است که مرز دعا و توسل از آن جا آغاز می شود که از اسباب و عوامل عادی و مادی کاری بر نیاید. در حالی که هر دو پندار باطل، و این مرز بندیها نارواست؛ چنین نیست که انسان بخشی از کار را با اسباب عادی بدون توکل انجام دهد و بخش دیگر را با توکل، توسل و دعا، بلکه اینها در همه بخشهای فعل آدمی حضور و ظهور دارد و حتی در جایی که انسان با وسایل و اسباب کار می کند، باید بر خدا توکل کند و همان گونه که گلاب در برگ گل مفروش است توکل، توسل و دعا در همه جای فعل و همه کارهای ما جریان داشته باشد. ما حتی در تهیه کردن ابزار و اسباب فعل و همچنین در استفاده از ابزارها باید اهل دعا و توکل باشیم؛ زیرا از یک سو اسباب موجود فعل را خدای «سبب ساز» فراهم آورده است و از سوی دیگر ممکن اسنت بر اثر علل خاصی همان خدای سبب ساز که «سبب سوز» نیز هست، ابزار موجود فعل را از دست ما بگیرد و میان ما و هدفمان حایلی ایجاد کند.
حاصل این که، توکل همانند دعا و توسل مربوط به خارج از محدوده ی علل و اسباب ظاهری و مادی نیست و متوکل باید در همه ی شئون هستی و در همه ی کارهایش و از جمله، در تحصیل اسباب از خدا بخواهد و بر او اعتماد کند و کار خود را به او واگذار کند.
در احادیث آمده است: «واعقل راحلتک و توکل» (12)؛ هم زانوی شترت را محکم ببند و هم بر خدا توکل کن و این بدان معنا نیست که عقال کردن شتر برای حفظ آن، کار بنده ی خداست و حفظ شتر در غیاب او، کار خدا؛ زیرا این همان مرزبندی و محدود ساختن توکل است، بلکه بدین معناست که «اعقل متوکلا»؛ یعنی حتی عقال کردن و بستن زانوی شتر نیز باید با توکل همراه باشد، چنانکه گفته اند: «با توکل زانوی اشتر ببند».
آثار توکل
درباره ی جنگ احد نیز می فرماید: با این که رزمندگان مسلمان مجروح بودند، عده و عده آنان نیز کم بود، گروهی فرار کرده و گروهی نیز کشته شده بودند؛ اما چون بر خدا توکل کردند بر اثر امداد غیبی زمینه ای فراهم شد تا آسیب نبینند و با خوشنامی و سرفرازی برگردند و کفار نیز بترسانند: (الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل* فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظیم) (18). توکل بر خدا باعث می شود که همه ابزارها از کارآیی لازم برخوردار شود و کمبودها نیز به خوبی ترمیم و جبران شود.
اعتماد به نفس یا توکل بر خدا؟
آنچه از نظر اسلام فضیلت به شمار می رود و دین به آن بها می دهد و اعتماد و توکل بر خداست، چنانکه حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «الثقة بالله تعالی ثمن لکل غال و سلم إلی کل عال» (20)؛ اعتماد به خدا بهای هر کالای گرانبها و نردبان صعود به هر درجه ی بلندی است. تکیه گاه مؤمن، قدرت بی کران و مستقل خدای سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت دیگران.
اما اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران از نظر اسلام رذیلت است؛ زیرا معنای اعتماد به نفس آن است که انسان به حول قوه خود اعتماد کند، در حالی که خدای سبحان در معرفی مؤمنان می فرماید: آنان در برابر تهاجم بیگانگان می گفتند: (حسبنا الله و نعم الوکیل) (21). آنان نمی گفتند قدرت نظامی و توان رزمی ما کافی است.
انسانی که در برابر خدا عاجز است و مالک چیزی نیست، باید بر خدا توکل کند نه بر نفس خود. امام سجاد (علیه السلام) در ابتدای دعای ابو حمزه به خدای سبحان عرض می کند: «من أین لی الخیر یا رب ولا یوجد إلا من عندک و من أین لی النجاة ولا تستطاع إلا بک. لا الذی أحسن استغنی عن عونک و رحمتک ولا الذی أساء واجترء علیک ولم یرضک خرج عن قدرتک... ولو لا أنت لم أدر ما انت» (22)؛ از کجا خیری توانم یافت؟ در صورتی که خیر جز نزد تو نیست و از کجا راه نجاتی خواهم جست و حال آن که جز به لطف تو نجات میسر نیست... نه نیکوکاران از یاری لطف و رحمتت بی نیازند و نه تبهکاران بی باک، از سلطه و قدرت تو بیرونند... اگر بر اثر هدایت تو نبود، نمی دانستم تو کیستی.
اشتباه در تطبیق
انسان نباید در مسافرت و حالات دیگر مزاحم و سربار دیگران باشد و با همراه نداشتن زاد و توشه، به عنوان توکل خود را بفریبد، چنانکه گفته اند: برخی در سفر حج بدون زاد و توشه حرکت می کردند و بر این عقیده بودند که انسان متوکل بر خدا نیازی به زاد و توشه ندارد.
البته آنچه گفته شد، درباره ی متوسطان از مؤمنان است و گرنه حساب اوحدی از انسانها از دیگران جداست و ممکن است انسان به جایی برسد که ره توشه او همان توکل بر خدا باشد و اصلا به اسباب عادی اعتنا و اعتماد نداشته باشد، چنانکه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در برخی جنگها بدون زره به میدان می رفتند و یا برخی شبها به تنهایی به گشت زنی می پرداختند و هنگامی که قنبر، غلام آن حضرت، سر آن را پرسید، فرمودند این حاصل یقین است: «عن أبی عبدالله (علیه السلام): کان قنبر غلام علی یحب علیا (علیه السلام) حبا شدیدا فإذا خرج علی صلوات الله علیه خرج علی إثره بالسیف فرآه ذات لیلة، فقال: یا قنبر ما لک؟ فقال جئت لأمشی خلفک یا امیرالمؤمنین. قال: ویحک أمن أهل الأرض لا یستطیعون لی شیئا إلا بأذن الله من السماء فارجع فرجع» (24). گاهی انسان بر اثر یقین چنان اعتماد و توکلی پیدا می کند که منطق او (إن معی ربی سیهدین) (25) است ولی گاهی در حال عادی به سر می برد و باید هر یک از «توکل» و «تسبب» را در جای خود حفظ کند؛ یعنی، در همه ی بخشهای کار و در همه ی کارهای خود هم اهل توکل بر خدا باشد و هم اسباب لازم فعل را فراهم کند.
نکات تکمیلی
یکم: توکل بر خدا همراه با اعتقاد توحیدی به حسیب و کافی بودن اوست؛ یعنی، متوکل راستین بر خدا، معتقد است که تنها مبدأ کفایت او خداوند است، چنانکه ار آیه ی : (فأن تولوا فقل حسبی الله لا إله إلا هو علیه توکلت) (26)، از جهت تقدیم خبر بر مبتدا، حصر حسیب و کافی بودن خداوند استنباط می شود و در چنین فضای توحیدی، توکل، مطرح می شود، و آن نیز به صورت حصر؛ زیرا از تقدیم کلمه، «علیه» بر «توکلت» چنین بر می آید که تنها تکیه گاه موحد ناب همانا خدای حسیب است، از این رو امام علی (علیه السلام) فرموده اند: «لا شهید غیره ولا وکیل دونه» (27).
دوم: چون خداوند تنها حسیب و کافی است، از این رو در جهاد (اصغر و اکبر) تنها پشتوانه مجاهد نستوه توکل بر خداوند خواهد بود. بر این اساس حضرت نوح در مصاف و هماوردی با قوم تبهکار خویش دستور یافت تا بگوید: (فعلی الله توکلت فأجمعوا أمرکم و شرکائکم) (28). و خداوند نیز درباره ی وارستگان از سلطه ی وسوسه گر و سیطره ی اغواگر و همینه اضلال کننده، یعنی ابلیس فرمود: (إنه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون) (29). پس مهمترین عامل رهایی از دشمن در جهاد اصغر و اکبر، همان توکل به خداوند در سایه ی ابمان به او خواهد بود.
سوم: حضرت امام صادق (علیه السلام) حد توکل را، مقام یقین، معرفی کرده، چنین فرمودند: «لیس شیء إلا وله حد»، آنگا ابو بصیر عرض کرد: حد توکل چیست؟ فرمود: «ألا تخاف مع الله شیئا» (30)؛ یعنی حد یقین که مرحله ی نهایی توکل می باشد این است که انسان متوکل و متقین با ادراک همراهی خداوند از هیچ چیز هراسناک نیست، نه از دشمن کوچک و نه از عدو بزرگ؛ زیرا تنها کسانی که از خداوند می ترسد عالمان الهی هستند: (إنما یخشی الله من عباده العلماء) (31)، و این گروه که همان مبلغان راستین پیامهای خداوند هستند، تنها از او می ترسند نه از شخص یا چیز دیگر: (الذین یبلغون رسالات الله و یخشئنه ولا یخشون أحدا إلا الله) (32).
بنابراین، مستفاد از مجموع این دو حصر این است که، عالمان الهی که اهل توکل و یقین هستند فقط از خداوند هراسناکند و از هیچ شی یا شخص دیگری ترس ندارند و چون، یقین به عنوان حد توکل، مطرح است همه مزایا و کمالهای وجودی که از لوازم یقین شمرده می شود، بر توکل مترتب خواهد بود؛ زیرا آن کمالها حد توکل است که مقام توکل به آن فضایل محدود می گردد.
چهارم: از جهت سیر صعودی که برای مراحل سالکان کوی حق ذکر می شود، توکل پایینتر از رضا و نیز پایینتر از تفویض است، لیکن در برخی از جوامع روایی همانند کافی، یک عنوان برای هر دو ذکر شده؛ یعنی، مرحوم کلینی چنین فرموده است: «باب التفویض إلی الله والتوکل علیه». البته چنین کاری وقتی مصحح دارد که روایات تفویض و نیز احادیث توکل یکجا جمع آوری شده باشد، گرچه آن هم با نظم صناعی مناسب نیست؛ زیرا، لازم است حدیث هر عنوانی جدای از احادیث عناوین دیگر گردآوری گردد. لیکن برخی از صاحب نظران اخلاقی، مرحله نهایی توکل را با مرحله ی ابتدایی تفویض هماهنگ می دانند، از این رو هر دو عنوان یاد شده را، در یک، باب، ذکر می کنند.
مشابه این التقاط و اختلاط نا هماهنگ، در بعضی از مطالب فقهی نیز راه یافته است، چنانکه در مبحث خیارات مکاسب شیخ انصاری (ره) و دیگران، وکیل در عقد به چند قسم منقسم شده است که بعضی از آنان وکیل مفوض، نام گرفته اند؛ یعنی وکیلی که موکل، همه ی اختیارهای خود را به او تفویض کرده است. چنین وکیلی، احکام بایع و مشتری را داراست.
البته سر نامگذاری، باب، به عنوان تفویض و توکل، همان طور که از روایات باب مزبور استظهار می شود، اشتمال همان روایات بر دو عنوان تفویض و توکل است، چنانکه از حضرت ابوالحسن اول (علیه السلام) سؤال شد، معنای آیه ی (ومن یتوکل علی الله فهو حسبه) (33) چیست، فرمودند: توکل بر خداوند دارای درجاتی است و یکی از آن درجات این است که در همه کارهای خودت بر خداوند توکل کنی، هر چه درباره ی تو کرده است از او راضی باشی، بدانی که هیچ خیری را از تو باز نداشته و کوتاهی نکرده، و بدانی که حکم تنها در اختیار خداست. پس با تفویض همه ی کار به خداوند، بر او توکل و در آنها به خدا اعتماد کن (34). در این حدیث عنوان رضا و تفویض و توکل با هم یاد شده است با این که از لحاظ طبقه بندی منازل سالکان در مصطلحات علم اخلاق، عنوان رضا بالاتر از توکل و پائینتر از تفویض است.
پنجم: آنچه از حدیث مذکور در نکته ی سابق بر می آید این است که توکل دارای درجات است، البته این مطلب همچون مطالب دیگری که در نصوص این باب آمده، صحیح و یودمند است، توکل که یکی از منازل اخلاق و یکی از دستورهای دینی است، گاهی از جهت مبدأ فاعلی و زمانی از لحاظ ساختار درونی و گاهی نیز از جهت مبدأ غایی، قابل بررسی است و تفاوتهایی نیز از لحاظ، پدیدی می آید؛ همان طور که نماز و روزه گاهی برای خوف از عذاب خداست و زمانی برای شوق به بهشت اوست و گاهی نیز برای شکر نعمت او و نیل به لقای او، توکل نیز از لحاظ مبدأ غایی مراتب گوناگون دارد که برترین آن توکل عارفان است؛ زیرا هدف اصیل آنان تنها لقای خداست که در دعای کمیل، چنین آمده است: «یا غایة آمال العارفین» (35).
ششم: توکل بر خداوند گذشته از آن که مایه ی تحقق مطلوب است، خود توکل نیز، صبغه ی عبادی دارد و خالی از ثواب نیست، و عزت و بی نیازی در موطن توکل می آرمد و هرگز متوکل را رها نمی کند، حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إن الغنی والعز یجولان فإذا ظفرا بموضع التوکل أوطنال» (36)؛ بی نیازی که بالتر از استغناء است و همچنین عزت و بزرگواری و کرامت در جولان و گردش سریعند تا جایگاه استقرار خود را که جایگاه توکل است بیابند، وقتی که به آن دسترسی یافتند در آن می آرمند،پس انسان متوکل بر خداوند، گذشته از نیل به مقصود محدود خویش به مقام منیع بی نیازی و عزت نیز بار می یابد.
شاید همین فایده و منفعت را بتوان از آیه ای که دلالت دارد بر این که خداوند، حسیب متوکل است استنباط کرد؛ زیرا خدای غنی عزیز، اگر کفایت کار کسی را بر عهده گرفت، حتما چنان شخصی از بی نیازی و عزت نسبی، برخوردار خواهد شد.
حسیب بودن خداوند برای متوکل در لسان حدیث به عنوان امری قطعی تلقی شده است؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) می فرماید: اگر به کسی سه چسز عطا شد از سه چیز دیگر ممنوع نمی شود: کسی که توفیق دعا یافت، اجابت دعا را دریافت می کند و جواب مثبت به او داده می شود، و کسی که توفیق شکر گذارس بهره او شد، زیاده نعمت و افزون کمال وجودی، نصیب او می گردد، و کسی که توکل بر خدا به او داده شد کفایت امور به او عطا می شود: «من اعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من اعطی الدعاء اعطی الإجابة و من اعطی الشکر اعطس الزیادة و من اعطی التوکل اعطی الکفایة» (37). آنگاه امام صادق (علیه السلام) به راوی فرمودند: آیا قرآن تلاوت کرده ای، خداوند می فرماید: (من یتوکل علی الله فهو حسبه) (38)، (لئن شکرتم لأزیدنکم) (39) و (وادعونی استجب لکم) (40). مشابه همین سه مطلب را شخصی که برای امام سجاد (علیه السلام) متمثل شد، به عرض آن حضرت رساند و سپس از منظر غایب شد (41).
هفتم: آنچه راجع به اصول کلی و جامع توکل از قرآن و سنت معصومین (علیه السلام) استفاده می شود، مورد ارزیابی حکمای اسلامی در تبیین حکمت عملی به ویژه در مبحث توکل است؛ حکیم سبزواری (قدس سره) درباره ی توکل می گوید: توکل أن تدع الأمر إلی
مقدر الأمور جل و علا
ولیس هذا أن تکف عن عمل
إذ رب امر بوسائط حصل
مخصصات فاعل مقدس
و إن تجد فکف فی الهواجس
یعنی توکل آن است که کار را به خداوند، که تقدیر کنند امور است و واگذار کنی و معنای آن این نیست که خود را از کار بازداری؛ زیرا بسیاری از کارها به وسایط و وسایل، پدید می آید، تمام و همه ی آن وسایل، تنها مجاری فیض خدایی است که منزه از حصر و مبرای از قید و حد است و هیچ یک از آن وسایط، جنبه ی فاعلیت الهی و حقیقی ندارد و اگر تو می خواهی کار نیکی انجام دهی، هرگز اسباب و وسایل پرهیز نکن، بلکه فقط در غبارروبی هواجس و خواطر نفسانی که حظوظ شخصی در آن مطرح است و کوشش کن، نه آن که در مشتهیات نفسانی و برای تکاثر و افزون طبی جدیت کنی و یا از کار باز مانی.
پی نوشتها:
1-سوره ی آل عمران، آیه ی 40.
2- سوره ی بقره، آیه ی 253.
3- سوره ی طلاق، آیه ی 3.
4- سوره ی مائده، آیه ی 1.
5- سوره ی رعد، آیه ی 41.
6- سوره ی نساء، آیه ی 81.
7- سوره ی ابراهیم، آیه ی 12.
8- سوره ی بقره، آیه ی 256.
9¬- سوره ی عنکبوت، آیه ی 41.
10- سوره ی انفال، آیه ی 60.
11- سوره ی مائده، آیه ی 23.
12- بحار، ج68، ص138.
13- سوره ی آل عمران، آیه ی 159.
14- سوره ی طلاق، آیه ی 3.
15- سوره ی نساء، آیه ی 81.
16- سوره ی انفال، آیه ی 49.
17- سوره ی آل عمران، آیه ی 173.
18- سوره ی آل عمران، آیات 173-174.
19- مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
20- بحار، ج75، ص364.
21- سوره ی آل عمران، آیه ی 173.
22- مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
23- بحار، ج74، ص140.
24- اصول کافی، ج2، ص59.
25- سوره ی شعراء، آیه ی 62.
26- سوره ی توبه، آیه ی 129.
27- نهج البلاغه، نامه ی 26، بند1.
28- سوره ی یونس، آیه ی 71.
29- سوره ی نحل، آیه ی 99.
30- اصول کافی، ج2، ص57.
31- سوره ی فاطر، آیه ی 28.
32- سوره ی احزاب، آیه ی 39.
33- سوره ی طلاق، آیه ی 3.
34- اصول کافی، ج2، ص65.
35- مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
36- اصول کافی، ج2، ص65.
37- اصول کافی، ج2، ص65.
38- سوره ی طلاق، آیه ی 3.
39- سوره ی ابراهیم، آیه ی 7.
40- سوره ی غافر، آیه ی 6.
41- اصول کافی، ج2، ص64.
42- شرح منظومه، بخش حکمت، مقصد هفتم، ص352.