محمد حاتمي طائي (560-638ق) فرزند علي، مکني به ابوبکر يا ابوعبدالله، مشهور به محيي الدين و ملقب به شيخ اکبر، از اکابر صوفيه. در مرسيهي اندلس متولد شد. جد اعلاي وي حاتم طائي است که به سخاوت مشهور بوده و حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را ستوده است. پدرش از فقها و محدثين و مشاهير تصوف و از دوستان فيلسوف مشهور ابن رشد (520-595ق) بود، ساير اعضاء خانوادهي وي نيز به زهد و علم مشهور بودهاند. پس از گذراندن سالهاي اوليهي عمر در 8 سالگي همراه با خانوادهاش به اشبيليه پايتخت اندلس رفت و در آنجا به تحصيل علوم و معارف رسمي پرداخت تا بدانجا که به عنوان دبير و کاتب حکومت گماشته شد. در اين شهر بود که در عنفوان جواني با ابن رشد ملاقات کرد و او را مبهوت خويش ساخت و خود شرح آن را به تفصيل در الفتوحات المکية (153/1-154) بيان داشته است. ابن عربي در همان ايام کودکي در معرض جذبات قرار گرفته بود، در جواني به ملاقات مشايخ طريق شتافت و خدمت عدهي زيادي از اکابر صوفيه رسيد که خود در کتب مختلفش خصوصاً الفتوحات المکية و رسالهي روح القدس از آنان با احترام فراوان ياد ميکند. در ميان اين مشايخ، ابن عربي بيش از همه به شيخ ابومدين ارادت ميورزيد و تا سرحد امکان در آثارش او را ستوده است. چنانکه در الفتوحات المکية (11/2) او را از رجال غيب ميخواند و باب مخصوصي را در همان کتاب (باب 556) در ذکر حالات شيخ ابومدين گشوده و از او با عنوان «شيخنا» و در جائي ديگر «شيخ الشيوخ» (رسائل، ابن عربي، «رسالهي انتصار»15) ياد ميکند. جامي نيز هنگام ذکر حالات ابومدين ميگويد: «بسياري از مشايخ در صحبت و خدمت وي تربيت يافتهاند و يکي از آن جمله شيخ محييالدين العربي است». به شيخ ابوالحسن علي بن عبدالله بن جامع مريد شيخ محيي الدين گيلاني نيز ارادت داشته است، اما آنچه که ظاهراً مشهود است ابتداي ارادت محخيي الدين به شيخ ابوالحسن بوده و بعداً خدمت شيخ ابومدين رسيده است. گذشته از مراتب طريقتي، ابن عربي نزد بسياري از مشايخ روايت، کتب مشهور حديث از قبيل صحيح مسلم، صحيح بخاري، صحيح ترمذي و سنن ابوداوود را قرائت کرده و از آنها اجازه روايت گرفته است. ابن عربي از اشبيليه سفرهاي بسياري را آغاز کرد و به سراسر اندلس و مغرب رفت. سپس متوجه خاورميانه شد و از بيت المقدس، مکه، حجاز، بغداد، حلب و خلاصه آسياي صغير ديدن کرد تا بالاخره در شهر دمشق مقيم شد و آنجا را مسکن دائمي خود قرار داد. در تمامي اين اسفار، وي به ديدن مشايخ طريق و استفادهي معنوي از ايشان و مجالست با علما ميشتافت و از غالب آنها در کتب مختلف خويش ياد ميکند. ابن عربي پس از آنکه چند سال آخر عمر خود را در دمشق گذراند به سن 78 سالگي درگذشت و با احترام و تجليل بسيار در همانجا در دامنهي کوه قاسيون به خاک سپرده شد. بعدها در محل قبر وي به دستور سلطان سليم خان عثماني مسجد و مدرسهي بزرگي تأسيس شد و همچنين قبرش تعمير گرديد.
1) الفتوحات المکية، اين کتاب را ابن عربي در سال 599ق در مکه آغاز کرده و در سال 636ق يعني دو سال پيش از مرگش يعني طي حدود 36 سال تمام کرده است (الفتوحات المکية، 553/4). کتاب داراي 560 باب است و شکل دائرةالمعارفي را دارد که مشتمل بر اصول عرفان و تصوف و همچنين ساير علوم ديني با تفسير عرفاني و تجارب باطني محيي الدين است.
2) فصول الحکم، ابن عربي اين کتاب فصوص را در دههي آخر محرم سال 627ق يعني يازده سال قبل از مرگش در دمشق نگاشته است. تأليف اين کتاب بنابر قول خود او، نتيجهي مبشره (= رؤياي صادقه) اي است که در آن حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي که اين کتاب را به دست داشته، به شيخ فرمان ميدهد که آن را بگيرد و به جهانيان برساند تا همگان از آن بهرهمند شوند (فصوص الحکم، مقدمه، 47). کتاب فصوص مشتمل بر 27 فص (=نگين انگشتري) است و هر فصي به نام پيامبري است که در آن به شرح جلوهاي از حکمت الهي که بر آن پيامبر آشکار شده، پرداخته ميشود. اين کتاب از همان آغاز بيش از ساير آثار وي مورد توجه قرار گرفت و همواره به عنوان کتاب درسي تدريس ميشده است. لذا شروح و تعليقات بسياري بر آن نوشتهاند که عثمان يحيي ضمن ذکر نام آنها. تعدادشان را بالغ بر صد دانسته است. مشهورترين اين شروح عبارتند از شرح مؤيدالدين جندي، شرح عبدالرزاق کاشاني، شرح داوود قيصري، شرح عبدالرحمن جامي، شرح عبدالغني نابلسي، شرح رکن الدين شيرازي و شرح سيدحيدر آملي.
کتابنامه: جز آنچه در متن مقاله آمده، نص النصوص، سيد حيدر آملي (مقدمهي عثمان يحيي)، شذرات الذهب، 190/5، 202؛ نفحات الانس، 527، 546-555؛ رياض العارفين، 207-208؛ طرائق الحقائق، 355/2-362، 646؛ روضات الجنات، 51/8-61، 24؛ شرح مناقب محيي الدين بن عربي، محمدصالح خلخالي، 11، 24؛ ريحانة الادب، 255/5؛ الکني و الالقاب، 164/3، يادنامهي علامهي طباطبائي،2.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
آثار:
ابن عربي از پر اثرترين مؤلفان مسلمان است که حتي پرکارترين نويسندگان عالم اسلام ابن سينا و غزالي به پاي وي نميرسند. موضوع اصلي رسالات وي تصوف و عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبي اوست ولي در عين حال تمامي علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و همچنين علومي از قبيل کيميا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنين شعر را در برميگيرد. ابن عربي خود در نامهاي که در 632ق از دمشق به کيکاوس اول نوشته است حدود 240 اثر از آثار خويش را ذکر ميکند و در جاي ديگري عنوان 251 اثر را از خود ذکر ميکند و در ضمن متذکر ميشود که اين فهرست فقط شامل عناويني است که به ياد او مانده است. عبدالوهاب شعراني تعداد آثارش را 400 و اندي ميداند (اليواقيت و الجواهر، 8/1) و عبدالرحمن جامي آنها را متجاوز از 500 اثر دانسته است. بالاخره در ميان محققان معاصر عثمان يحيي در تحقيقاتش تعداد 848 کتاب و رساله را به نام او ياد ميبرد. مشهورترين آثار وي که همواره مورد توجه بوده است دو کتاب الفتوحات المکية و فصوص الحکم ميباشند.1) الفتوحات المکية، اين کتاب را ابن عربي در سال 599ق در مکه آغاز کرده و در سال 636ق يعني دو سال پيش از مرگش يعني طي حدود 36 سال تمام کرده است (الفتوحات المکية، 553/4). کتاب داراي 560 باب است و شکل دائرةالمعارفي را دارد که مشتمل بر اصول عرفان و تصوف و همچنين ساير علوم ديني با تفسير عرفاني و تجارب باطني محيي الدين است.
2) فصول الحکم، ابن عربي اين کتاب فصوص را در دههي آخر محرم سال 627ق يعني يازده سال قبل از مرگش در دمشق نگاشته است. تأليف اين کتاب بنابر قول خود او، نتيجهي مبشره (= رؤياي صادقه) اي است که در آن حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي که اين کتاب را به دست داشته، به شيخ فرمان ميدهد که آن را بگيرد و به جهانيان برساند تا همگان از آن بهرهمند شوند (فصوص الحکم، مقدمه، 47). کتاب فصوص مشتمل بر 27 فص (=نگين انگشتري) است و هر فصي به نام پيامبري است که در آن به شرح جلوهاي از حکمت الهي که بر آن پيامبر آشکار شده، پرداخته ميشود. اين کتاب از همان آغاز بيش از ساير آثار وي مورد توجه قرار گرفت و همواره به عنوان کتاب درسي تدريس ميشده است. لذا شروح و تعليقات بسياري بر آن نوشتهاند که عثمان يحيي ضمن ذکر نام آنها. تعدادشان را بالغ بر صد دانسته است. مشهورترين اين شروح عبارتند از شرح مؤيدالدين جندي، شرح عبدالرزاق کاشاني، شرح داوود قيصري، شرح عبدالرحمن جامي، شرح عبدالغني نابلسي، شرح رکن الدين شيرازي و شرح سيدحيدر آملي.
ترويج افکار و تأثير بر ديگران:
پس از نشر افکار و آراء ابن عربي، گروه بسياري در زمان حيات به گرد او درآمدند. برخي شيفتهي آراء و افکار او گشتند و به تعلم آنها صرف وقت کردند و برخي ديگر از او در مقام ارشاد کسب فيض کردند و سر تسليمش سپردند. چنانکه شعراني به نقل از مجدالدين فيروزآبادي گويد: «شيخ محيي الدين در شام بود و جميع علماي شام نزد وي ميرفتند و به بزرگي مقام او معترف بودند» (اليواقيت و الجواهر، 12/1) و شيخ عبدالله يافعي دربارهي کثرت سالکان تربيت شده نزد وي گويد: «چه بسيار مريداني که همگي عارفان بالله بودند، تربيت کرد» (البرهان الازهر، 23). خليفه و جانشين ابن عربي چه در مقام افکار و آراء و چه در مقام باطن، صدرالدين قونوي است که از لحاظ انتساب ظاهري فرزند زوجهي او ميباشد. قونوي پس از رحلت استاد و مرشد خويش به اشاعه و تفسير عقايد وي همت گماشت و کتب بسياري در شرح مشکلات آراء وي نگاشت، شاگرداني نيز همچون مؤيدالدين جندي تربيت کرد که وارث مقام او گرديدند. بدين ترتيب افکار و آثار ابن عربي در عالم تشيع و چه در عالم تسنن ترويج يافت و همراه با مدح کنندگان بسيار، کساني نيز در مقام تقبيح و سرزنش وي برآمدند. گروهي از عارفان نيز به دليل بيپروا بودنش، از او کناره جستند و برخي ديگر در عين تعظيم و تکريم وي در بعضي مواقع عقايد او را نپذيرفتند (مثل شيخ علاء الدوله سمناني در مسألهي وحدت وجود).ابن عربي در عالم تشيع:
همراه با اشاعهي افکار ابن عربي در عالم تسنن، در عالم تشيع نيز افکار و آثار او رواج يافت. برخي از علماي شيعه مثل حاج ميرزا حسن نوري (1254-1320ق) افکار او را نپسنديدند و او را سني متعصب خواندند (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 422/3) اما غالباً او را از محبين اهل بيت (عليهم السلام) و شيعهي خالص دانستهاند که همانطور که شيخ بهائي در اربعين گويد چون در محيطي سکونت داشته که سالها تحت تسلط بنياميه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقيه شده است. علماي موافق هر يک به نحوي در تأييد او سخن گفتهاند. سيدحيدر آملي (720-787ق) با وجود انتقاد از وي در خصوص مسألهي ولايت، با عناوين و القايي همچون «الشيخ المکمل» و «الشيخ الاعظم» (جامع الاسرار و منبع الانوار، 118، 77) از او نام برده و از مشايخ معتبر صوفيه ميشمارد و در تقرير و ترويج افکارش کتب جامع الاسرار و منبع الانوار و رسالهي نقد النقود في معرفة الوجود و شرحي به نام نص النصوص را بر کتاب فصول الحکم نوشته است. شاه نعمة الله ولي کرماني (م اوايل قرن نهم) که خود از اولياي بزرگ تصوف است و علناً اظهار تشيع ميکرده، به تعظيم و تکريم او پرداخته، سه رسالهي کوتاه در شرح کتاب فصوص الحکم (مجموعهي رسائل، 283/4-334، 435/4 -522) و يک رساله در شرح ابيات آن نگاشته است. ابن ابي الجمهور احسائي، عالم شيعي در کتاب مجلسي (ص196) با عنوان شيخ اعظم از ابن عربي ياد کرده و به نقل اقوال و عباراتش پرداخته و آنها را ترويج ميکند. قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين (61/2-67) به تفصيل اثبات شيع وي کرده و از او در مقابل اعتراضات شيخ علاء الدوله سمناني دفاع ميکند. محدث نيشابور نيز در کتاب رجال الکبير به ستايش ابن عربي پرداخته، او را صاحب کرامات خوانده، حکم بر تشيع او ميکند و ميگويد که در تقيه بوده و نميتوانسته عقايدش را که همان عقائد طائفهي حقهي اماميه است، اظهار نمايد. صاحب روضات الجنات نيز با وجود آنکه برخي ايرادات بر او ميگيرد، با ذکر ادلهاي به اثبات تشيع او ميپردازد. قطب الدين اشکوري شاگرد ميرداماد در کتاب محبوب القلوب (621/2) او را ستايش کرده، از اصحاب کشف و شهودش ميخواند و از او در مقابل منتقدين دفاع ميکند. فيض کاشاني با آنکه در پارهاي مسائل با او موافقت نداشته و گاهي بر او خرده ميگيرد (بشارت الشيعه، 150)، از رؤساي اهل معرفتش خوانده و وفور علم و دقت نظرش را ستوده است، از جنبهي نظري نيز به شدت از ابن عربي متأثر است و در بسياري آراء مثل وحدت وجود و حضرات خمس و انسان کامل اقوال او را نقل ميکند. چنانکه بسياري عناوين کلمات مکنونهي وي يا عين عبارات محيي الدين است يا مضمون آن و خود کتاب براساس قول به وحدت وجود و شرح آن است و آن را ميتوان در حکم شرحي برفصوص الحکم دانست. شاگرد فيض کاشاني، قاضي سعيد قمي نيز در کتاب اربعين خود کلماتي را که صريح در تشيع شيخ است، از کتاب فتوحات مکيه التقاط نموده و در آنجا مندرج ساخته است. در دورهي جديد نيز سيد صالح موسوي خلخالي (م1306ق) شاگرد ميرزا ابوالحسن جلوه، کتاب مناقب اثني عشريه منسوب به ابن عربي را که در آن صلوات کبيرهاي است بر چهارده معصوم (عليه السلام)، ترجمه و شرح کرده و در مقدمهي آن بحث مستوفائي را با ذکر شواهد در اثبات تشيع ابن عربي عنوان کرده است.ابن عربي و حکمت متعاليه:
يکي از کساني که در عالم تشيع بيش از همه به تمجيد و تحسين ابن عربي پرداخته و آثارش متأثر از افکار اوست، ملاصدرا ميباشد. ملاصدرا در مواضع عديده با خضوع و خشوع بسيار در مقابل ابن عربي سر فرود ميآورد و در آثارش کسي را به اوصاف او نميستايد. اصولاً غالب آثار ملاصدرا خصوصاً اسفار ناظر به مبرهن ساختن حقايقي است که ابن عربي به کشف و شهود به آن رسيده است؛ لذا ميبينيم که در جاي جاي اسفار از فصوص الحکم و فتوحات مکيهي ابن عربي مستقيماً يا غيرمستقيم نقل قول ميشود و لذا «اگر کتاب کبير اسفار را مدخل و يا شرح فصوص و فتوحات بدانيم، ناطق به صوابيم» (مقالهي عرفان و حکمت متعاليه، حسن زاده آملي، 37). پس از ملاصدرا، حکماي ديگر از حکمت متعاليهي وي پيروي کردهاند و اينها غالباً کساني هستند که همگي از شارحان و پيروان و معلمان آثار محيي الدين در عالم تشيع هستند و از ميان آنها ميتوان از ميرزا محمدرضا قمشهاي، ميرزا هاشم اشکوري و ميرزا ابوالحسن جلوه نام برد. اين حکما معترفند که آنچه از معارف ذوقي و حقائق شهودي و تفسير انفسي آيات در اسفار و ديگر کتب صدرالمتألهين و کتب و رسائل شاگردانش تا زمان ما وجود دارد، از شيخ اکبر و فصوص و فتوحات و ديگر کتب اوست. (همان مأخذ، 67)کتابنامه: جز آنچه در متن مقاله آمده، نص النصوص، سيد حيدر آملي (مقدمهي عثمان يحيي)، شذرات الذهب، 190/5، 202؛ نفحات الانس، 527، 546-555؛ رياض العارفين، 207-208؛ طرائق الحقائق، 355/2-362، 646؛ روضات الجنات، 51/8-61، 24؛ شرح مناقب محيي الدين بن عربي، محمدصالح خلخالي، 11، 24؛ ريحانة الادب، 255/5؛ الکني و الالقاب، 164/3، يادنامهي علامهي طباطبائي،2.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول