عالم مجاهد، شيخ فضل‏ا...نورى(1)

عالم ربانى، فقيه شهيد آيت‏ا... حاج شيخ فضل‏ا... نورى، از رهبران اصلى قيام ضد استبدادى مشروطه‏در ايران بود كه پس از مدتى بعلت كشف جريانات روشنفكرى انگليسى و خط انحراف، با دقت و صلابت‏فوق‏العاده‏اى به افشاگرى آنان و شفاف‏سازى جريان غربگرا و وابسته پرداخت و عاقبت نيز جان خود را برسر اين مقاومت هوشيارانه گذارد. شيخ شهيد در آن واحد بايد در دو جبهه ضد استبداد و ضد استعمارمى‏جنگيد و از آنجا كه مواضع حاج شيخ، سرفصل درخشانى از مبارزات انقلابى
سه‌شنبه، 25 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عالم مجاهد، شيخ فضل‏ا...نورى(1)
عالم مجاهد، شيخ فضل‏ا...نورى)(1)
عالم مجاهد، شيخ فضل‏ا...نورى(1)


مقدمه

عالم ربانى، فقيه شهيد آيت‏ا... حاج شيخ فضل‏ا... نورى، از رهبران اصلى قيام ضد استبدادى مشروطه‏در ايران بود كه پس از مدتى بعلت كشف جريانات روشنفكرى انگليسى و خط انحراف، با دقت و صلابت‏فوق‏العاده‏اى به افشاگرى آنان و شفاف‏سازى جريان غربگرا و وابسته پرداخت و عاقبت نيز جان خود را برسر اين مقاومت هوشيارانه گذارد. شيخ شهيد در آن واحد بايد در دو جبهه ضد استبداد و ضد استعمارمى‏جنگيد و از آنجا كه مواضع حاج شيخ، سرفصل درخشانى از مبارزات انقلابى صدر مشروطه و پيشبينى‏انحراف جنبش بسوى استبداد جديد بود، و از طرفى وى از آن تاريخ تا هم اينك، همچنان آماج حملات‏كور جريانات وابسته بوده است مناسب ديديم كه فرازهائى از انديشه و رفتار سياسى شيخ شهيد را بارديگر، ياد آورى كرده و برجسته نمائيم. اين بحث را با نقل دو تعبير بيادماندنى راجع به شيخ شهيد آغازمى‏كنيم كه نخستين آن از عالم مجاهد مرحوم آيت‏ا... طالقانى در مقدمه‏اش بر كتاب "تنبيه‏الامه مرحوم‏آيت‏ا... نائينى" است كه:
«پس از تشكيل مجلس، طرفداران استبداد، كرسى‏هاى مجلس را پر كردند و انگشت‏بيگانگان نمايان‏شد. كشته شدن مرحوم آقا شيخ فضل‏ا... نورى، بدون محاكمه و بدست‏يك فرد ارمنى، لكه ننگى درتاريخ مشروطيت نهاد.»
نمونه دوم، تحليل زنده ياد جلال‏آل احمد در كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران‏» (ج 2 - ص 402)است كه:
«من نعش آن بزرگوار - شيخ شهيد - را برسردار، همچون پرچمى مى‏دانم كه به علامت استيلاءغربزدگى پس از ويست‏سال كشمكش بربام سراى اين مملكت افراشته شد.»

1- ضرورت حاكميت قانون

شيخ در رساله افشاگر "تذكرة‏الفاضل وارشادالجاهل" كه بقصد بدعت‏زدايى و مبارزه باانحراف قيام‏مشروطه نوشته شد و با روايت‏شريفه "هرگاه بدعتها آشكار شود، برآگاهان است كه علم خويش اظهار كنندوالا لعنت‏خدا بر آنان‏رواست "، آغاز شده، به ضرورت حاكميت قانون در جامعه اشاره مى‏كند اما تاكيدمى‏ورزد كه اين قانون، درجامعه اسلامى، جز قانون اسلام نمى‏تواند باشد و سپس از جهل و عوامگرى توده‏ملت، گلايه مى‏كند:
«حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتى كه تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند،امور آنان باستعداد قانونشان منظم شد ولى بهترين قوانين، قانون الهى است و اين مطلب از براى‏مسلمانان، محتاج بدليل نيست. اين قانونى است كه خداوند عالم بسوى خاتم‏الانبياء، وحى فرموده:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى‏». هزار حيف كه افراد ملت ما را رغبت تحصيل علم‏نيست و حال آنكه جامع است جميع مايحتاج ناس را و گويا ما جهل را محبوبترين اوصاف يافته‏ايم ومعلوم است كه قانون‏الهى، مخصوص به عبادت نيست‏بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بروجه اكمل‏داراست‏حتى ارش‏الخدش. لذا ما ابدا محتاج به جعل جديدى نخواهيم بود بخصوص كه بايد برحسب‏اعتقاد اسلامى، نظم معاش خود را به قسمى بخواهيم كه امرمعاد ما را مختل نكند و لابد چنين قانون،منحصر خواهد بود به قانون الهى زيرا اوست كه جامع جهتين و نظم‏دهنده دنيا و آخرت است‏».
شيخ از "حاكميت قانون بر جامعه" دفاع مى‏كند اما نه قوانين غيراسلامى كه در عرض شرع و برخلاف‏قانون خدا جعل شوند. بويژه كه اسلام، تنها يك دين فردى و عبادى نيست‏بلكه علاوه بر آن، سرتا پاسياسى و اجتماعى نيز بوده و در امور حكومتى، حاوى قوانين صريح و محكمى است كه مصالح دنيوى واخروى بشريت را لحاظ كرده و روشن است كه جامعه مسلمان، نمى‏تواند تن به قوانين غيراسلامى دهد والاتن به تناقض و نفى معتقدات خويش داده است.

2- وجه نياز به دين

شيخ شهيد در استدلال عليه سكولاريزم، به مفهوم بنيادين "نبوت"، ارجاع مى‏دهد و اين پرسش مهم‏را مطرح مى‏كند كه آيا پذيرش نبوت و اصالت پيام‏هاى معنوى و اجتماعى نبى‏اكرم(ص) (اعم از معرفتى،اخلاقى و رفتارى)، تاثير مستقيمى در نحوه اداره جامعه مى‏گذارد يا خير؟! و پاسخ مى‏دهد كه اساسا وجه‏مهم نياز به نبوت، كه وجهى استدلالى و عقلى نيز مى‏باشد و از لوازم اصول عقائد عقلى‏اسلام است، نياز مابه قانون الهى است و اين نياز، ناشى از محدوديتهاى معرفتى و وجودى انسان در احاطه به همه حقايق ومصالح بشرى، و عجز تكوينى او از بسيارى دانستنيها و توانستنيها است كه باعث منع ولايت غيرالهى برجامعه، است. شيخ شهيد تاكيد مى‏كند كه مقتضيات عصر، در زمينه سازى براى اجتهاد و "رد فرع براصل"،قطعا موثراست اما هرگز به معناى تغيير در اصل قوانين الهى يا ادعاى تكميل شريعت توسط ما!! نيست وبه عبارت ديگر، "اجتهاد"، غيراز "نسخ ياتغيير" در احكام الهى است و هر تعبيرى از "نوگرايى" كه در ظرف‏پذيرش "خاتميت" نگنجد و آن را نقض كند، منطقا از سوى مسلمانان، قابل قبول نمى‏تواند باشد. پس‏مفهوم عام و شامل "نبوت" را با استدلال عقلى، از "نياز بشر به قوانين‏الهى"، بايد درك كرد و اين مفهوم از"نبوت" مطلقا با حاكميت قوانين جعلى بشرى بر جامعه يعنى با سكولاريزم، جمع نمى‏شود زيرا جعل قانون‏در عرض شريعت و برخلاف آن، همان تشريع غيرمجاز و نوعى اعمال ولايت‏شيطانى برخلق خدا و درواقع، تجاوز به حقوق مردم است. بعبارت ديگر، سكولاريزم، ملازم با نفى نبوت و نوعى ادعاى پيامبرى‏است چه، قانونگذارى، كارى پيامبرانه است:
«اسلام بدون اقرار به نبوت، محقق نمى‏شود و اقرار به نبوت، بدون دليل عقلى، متصور نيست و دليل‏عقلى بر نبوت، احتياج ما به چنين قانونى و جهل و عجز ما از تعيين آن مى‏باشد و اگر خود را قادر بر آن‏بدانيم، دليل عقلى بر نبوت نخواهيم داشت‏بلكه اگر كسى را گمان آن باشد كه مقتضيات عصر، تغييردهنده مواد آن قانون الهى يا مكمل آن است، چنين كس هم از عقايد اسلامى خارج است.پيغمبر(ص) ما خاتم انبياست و قانون او ختم قوانين است و خاتم آن كسى است كه آنچه مقتضى‏صلاح حال عباد است الى يوم‏الصور، بسوى او وحى شده و دين را كامل كرده باشد. پس بالبديهه‏چنين اعتقادى كمال منافات را با اعتقاد به خاتميت و كمال دين او دارد و انكار خاتميت‏به حكم‏قانون الهى، كفر است.»

3- قانونگذارى يا برنامه‏ريزى؟!

شيخ مى‏گويد: «جعل قانون، كار پيغمبريست لذا هر رسولى كه مبعوث شد از براى همين كار بود. بعضى از احكام‏پيغمبر سابق را امضا مى‏فرمود و بعضى را تغيير مى‏داد. تا آنكه خاتم انبياء(ص) مبعوث شد و دين خدارا كاملا بيان فرمود. او خاتم انبياست و قانون الهى كه او آورد، ديگر نقص نخواهد داشت، نسبت‏به‏تمام ايام و نيز تمام مردم. تمام بر حسب وحى بوده نه استحسانات شخصيه: ماينطق عن الهوى ان‏هوالا وحى يوحى. اين آيه يعنى پيغمبر(ص) كلامى نمى‏فرمود مگر اينكه وحى به او شده باشد.حاصل آنكه، مسلم راحق جعل قانون نيست.»
مراد شيخ از "جعل قانون"، همان "تشريع" در عرض قوانين الهى يا برخلاف آن است والا او تصريح‏مى‏كند كه اجتهاد و نيز برنامه‏ريزى در امور شخصى و حكومتى، مشروط به آنكه در چارچوب شريعت‏اسلام (كتاب، سنت، عقل و اجماع) باشد و مخالفتى با قوانين‏الهى نداشته‏باشد، البته مباح و لازم است.همچنين مى‏گويد:
«بلى اگر كسى بخواهد به جهت امور شخصى خودش قانون و ضابطى مقرر كند، منع و قبولش ربطى به‏احدى ندارد مگرآنكه مشتمل بر منكرى باشد، دراين صورت بااجتماع شرايط، مورد نهى از منكراست و از روى قانون الهى. اگر حاكم اسلامى، دستورالعملى (قوانين عادى و اجرايى) به جهت عمل‏مامورينش معين نمايد تا اهل مملكتش مورد تعديات اشخاص مامورين واقع نشوند در صغرويات،بسيار خوب است. عمده آنست كه فقهاء بايد ملاحظه فرمايند كه در مقام استنباط، قياس و استحسان‏را دخالت ندهند. چونكه در شرع اماميه، حرام است كه ازروى استحسان و قياس، تعيين احكام الهيه‏بنمايند.»
به عبارت ديگر، اگرمشروطيت و مجلس در دايره مباحات و واجبات شرعى به تنظيم امور و برنامه‏ريزى‏امر كومت‏بپردازد و قواعدى وضع كند كه مانع ظلم و استبداد حاكمان شود، بسيارخوب و كاملا لازم ومشروع است اما اگر بنابر تشريع و قانونگذارى از راه قياس و استحسان و... باشد، خلاف شرع خواهد بود.

4-كاركرد"مجلس‏دارالشورى"

شيخ توجه مى دهد كه صرف رجوع به اكثريت آرا، ملاك براى تشريع نيست زيرا اگر مجلس براى جعل قوانين غيرالهى تشكيل‏شود با اسلاميت اين جامعه، منافات دارد و اگر براى تدوين قوانين مطابق باشرع باشد اين‏كار، كار غيرمسلمانان و يا فاقدان صلاحيت علمى‏نيست ولى اگر اين "قانونگذارى" در واقع، نوعى برنامه‏ريزى و سياستگذارى صغروى و كارشناسى موضوعى در امر معاش و مديريت اجتماعى در چارچوب‏شريعت‏باشد، البته مورد قبول مسلمان و غيرمسلمان است.
اما اگر مراد همه طرفداران پارلمان، تعيين و اجراء قانون الهى است، پس چگونه است كه فرقه‏هاى‏منحط ضداسلامى نيز از آن حمايت مى‏كنند؟! و چرا كار را با عوامزدگى مى‏آلايند؟! و چرا اسمى از ادله‏شرعى اين امور به ميان نمى‏آورند؟! شيخ مى‏فرمايد:
«اگر مقصودشان، جعل اساس قانون جديد است، تصديق آن، منافات بااقرار به نبوت و خاتميت و كمال‏دين دارد و اگر مقصود، جعل قوانين موافق شرع بود اولا ربطى به اين جماعت نداشت و ثانيا عمل به‏استحسان و حرام است و اگر مقصود اينان، تعيين قانونى مخصوص به صغرويات اعمال و رفتارمامورين دولت‏بود كه ربطى به امور عامه (كه تكلم در آن از مخصوصات شارع است) نداشت پس اسم‏شرع و قرآن چرا مى‏برند و مخالف آنرا چرا معانده با امام(ع) مى‏خواندند و اگر مقصود آنها تعيين قانون‏الهى و اجراء و تقويت آن بود، عوام و فرق مختلفه را چه مدخليت دراين امر بود و چرا اسمى از دليل‏شرعى آن نمى‏بردند و در صورت مخالفت هريك از آنها كه اسم مطابقه مى‏برد، تعرض به او مى‏كردند.»
شيخ، مجلس قانونگزار حكومتى در راستاى قوانين اسلام را بوضوح تاييد مى‏كند اما در انگيزه واهداف برخى از طرفداران نظام پارلمان، ابراز ترديد مى‏كند كه آيا آنان نيز بدنبال تشكيل چنين مجلس وچنين قوانينى هستند؟؟!!

5 - آزادى و برابرى

شيخ چند بار در فرمايشات خود، تعبير ليبرالى و غربى از "حريت و مساوات" را به باد حمله گرفته و آن‏را منافى با ضروريات شريعت اسلام خوانده است. وى توضيح داده است كه اگر آزادى و حريت، به معناى‏تامين حقوق شرعى و قانونى مردم و در دايره مباحات است و نيز اگر برابرى و مساوات، به مفهوم عدم‏تبعيض و نفى بى‏عدالتى در اجراء قوانين است، قطعا مورد قبول فقهاء مى‏باشد و بنابراين تن‏دادن به‏استبداد و دولت طاغوتى - كه منافى با آزادى‏هاى مشروع مردم است - و تبعيض در اجراء حدود و حقوق -كه منافى با مساوات و عدالت است - قطعا جزء محرمات‏اند. اما حريت و مساواتى كه غربگرايان صدرمشروطه با الهام از انگليس و...از آن دم مى‏زدند، آزاديهائى فرا شرعى و فوق دين!! و به‏معناى نفى هرگونه‏تفاوت در حدود و حقوق و وظائف آحاد مردم و تشابه كامل همه وظائف مرد و زن، بزرگ و كوچك، مسلمان‏و كافر و... بود و قطعا اين نوع آزادى و برابرى، در ذيل مبادى مادى و ليبرالى قرارمى‏گيرد كه با عبوديت وديانت و حفظ حرمت دين، منافات دارد:
«اى برادر عزيز، قوام اسلام به "عبوديت" است و بناى احكام آن به‏تفريق و جمع مختلفات است. پس‏به حكم اسلام بايد ملاحظه نمود كه در قانون الهى، هركه را با هركس، مساوى داشته ما هم مساويشان‏بدانيم و هر صنفى را مختلف با صنفى فرموده، ما هم همين‏گونه رفتار كنيم تا در مفاسد دينى ودنيوى واقع نشويم. مگر نمى‏دانى كه لازمه اين مساوات - كه اينان مى‏طلبند - از جمله آنست كه‏مى‏گويند فرق ضاله و مضله و طايفه اماميه، همه به سياق واحد، محترم باشند؟ اگر مقصود، اجراءقانون الهى بود، چنين مساواتى بين كفار و مسلمين نمى‏طلبيدند. پس اى كسى كه ميل آن دارى‏مساوى با مسلم باشى، در بلد اسلام، تو اسلام قبول نما تا مساوى باشى والابحكم خالق قهار بايد دربلد اسلام، خوار و ذليل باشى و محض آنكه زمانى بظلم و قهر، مبلغ خطيرى مال در عوض خون‏كافرى از مسلمانان گرفتند، نمى‏شود كه تغيير بدهند قانون الهى را و جعل برخلاف آن نمايند زيرامخالفت عملى قانون، فسق و تغييردادن آن، كفر است چون تخطئه قانون الهى است. پس اگر دعوى‏نبوت‏دارى و يا انكار اصل نبوت مى‏نمايى و يا تخطئه حكم پيغمبر(ص) مى‏كنى، بگو تا آسوده شوم.»
به عبارت ديگر، "مساوات" در برابر قانون و در مقام اجراء قانون شرعى و عدم تبعيض، بدين معنى كه‏قانون و حكم الهى درمورد يكى اجراء و درمورد ديگرى مماشات نشود، امرى واجب، شرعى و مقبول شيخ‏است. اما "مساوات دربرابر قانون"، غير از مساوات به‏معناى مشابهت كامل قانونى و رفع هرگونه تفاوت دروظائف و حقوق و حدود، ميان همه و بدون هيچ ملاحظه‏اى از حيث‏سن، جنسيت، توان و ساير امكانات‏است كه چنين مساواتى، قطعا خلاف عدالت و لذا غيرشرعى است، گرچه تحت عنوان "حقوق بشر" و"برابرى" از سوى جريان فراماسونرى و در تضعيف اسلام، تعقيب مى‏شد.

6- آزادى بيان چه چيز؟!

در باب آزادى نيز عين همين اختلاف ميان شيخ و برخى مشروطه چى‏هاى غيرمذهبى و وابسته به‏انگليس وجود داشت كه آيا آزادى بيان و قلم، در چارچوب اسلام باشد يا خارج از آن و حتى عليرغم‏شرع؟!. شيخ مى‏گويد:
«اى برادر عزيز، مگر نمى‏دانى كه اين آزادى قلم و زبان - كه اينان مى‏گويند - منافى با قانون الهى‏است؟ مگر نمى‏دانى معنى آن اينست كه بتوانند فرق ملاحده و زنادقه، نشر كلمات كفريه در منابر ولوايح بدهند و سب مؤمنين كرده و همت‏به آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافيه بنمايند؟ اى‏عزيز اگر اين اساس شوم، منجر به ضلالت و اعطاء "حريت مطلقه" نبود پس چرا جلوگيرى از لوايح كفره‏نمى‏شود؟ در اين دوران، كدام جريده نوشته شد كه مشتمل برطعن به اسلام و اسلاميان نبود؟ اگراساس آن حريت مطلقه نبود، فلان زنديق ملعون و آن فخرالكفر مدلس اينهمه كفريات در منابر ومجامع و جرائد خود نمى‏گفتند و مردم چون قطعه چوب خشك، استماع نمى‏نمودند و اگر كسى‏مى‏گفت كه منع فرمائيد، آنان را در جواب نمى‏گفتند كه "ما محتاج به آنها - انگليس و .... - هستيم و آنهامعين و مقوم اين اساسند. اف بر آن اسلام كه اينان مقوم آن باشد.!!»

7- حمله به دين و اخلاق، به نام آزادى مطبوعات:

"شيخ صريحا مى‏گويد كه با آزادى مطلق و غيردينى (حرية مطلقه) كه مستلزم كنار گذاردن اخلاق وفضيلت و حريم مردم و حدود الاهى است، مخالف است چون مفهوم آن نقض حلال و حرام خدا است.سپس مواردى از سوءاستفاده از آزادى بيان و قلم در روزنامه‏ها و خطابه‏هاى آن روزها را مثال مى‏زند كه‏صريحا عليه مسلمات اسلام و حريم مردم بود:
«آه از نفهمى!! اى عزيز اگراعطاء اينگونه حريت - مطلقه - نشده بود، آن خبيث در محضر عمومى،اينهمه انكار ضرورى نمى‏كرد و نمى‏گفت كه مردم، در قيامت، كسى پول، سكه نمى‏زند و آخوندها ازخودشان برآوردند كه قسم بخور برو پى‏كارت و آن مرتد نمى‏نوشت كه اصول دين، دواست: "توحيد"يعنى اتحاد و اتفاق، و"عدل" يعنى مساوات (الحادى) و آن صور ملعون نمى‏نوشت توسل، كه بهراسم ورسم، شرك است و نمى‏گفتند كه آن دارالفسق بل‏الكفر چون مكه معظمه، محترم است و آن ديگرى‏تعظيم بطرف آن نمى‏كرد و آن ديگر در ملاء نمى‏گفت: كه واجب است هرروز به زيارت آن بروند، و آن‏ملحد نمى‏گفت كه قانون بشر، مثل قرآن، محترم است وآن بى‏دين درجريده نمى‏نوشت كه امروزقانون غيرشرعى، قرآن ماست و مجلس، كعبه و بايد در حال احتضار پارا به سوى آن بكشند. خدادهانت را بشكند. اگر اين حريت نبود در مجامع مسلمين، رباخوار را كه قاتل نفس خود و غير خودى‏گفتند "شهيد" نمى‏خواندند و در تجليل آن كفريات را نمى‏گفتند و تعرض بعلماء سلف نمى‏كردند وتوهينات ظاهر بشعائر اسلام نمى‏كردند. واى به حال ما مسلمين. احترام سيد و مولاى ما ابوالفضل آن‏مظهر ورع اميرالمؤمنين(ع) را نگاه نداشتند اگر اين حريت مطلقه نبود، تشيع را فخر خودمى‏دانستند نه آنكه انكار او را در جرائد خود بنمايند و مسالك "طالب اوف" كه طريق اضمحلال تشيع‏را نوشته، بخرند.اگر اين حريت نبود، آن خبيث نمى‏نوشت كه قانون قرآن، امروز ما را كافى نيست. اگرحريت مطلق نبود اينهمه منكرات در معابر، شايع نمى‏شد.»

8 - سوءتفاهم در مفهوم «آزادى‏»!!

شيخ شهيد سپس پرهيز مى‏دهد كه فريب كلمات "آزادى" و "برابرى" اين وابستگان را نبايد خورد زيرامراد آنان از حريت و مساوات، درهم ريختن ضوابط اسلام است نه آن عدالت و آزاديهاى مشروع كه مراجع‏نجف و ساير علماى طرفدار مشروطه و رهبران واقعى قيام ضد استبدادى مردم، و از جمله، خود شيخ‏شهيد و مرحوم نائينى و مرحوم آخوند خراسانى و سايرين مى‏گفتند.
همچنين شيخ هشدارمى‏دهد كه گروهى لامذهب طرفدار انگليس و... از كلمات متشابه چون آزادى‏سوءاستفاده مى‏كنند و مى‏پرسد:
«آيا هنوز هم معلوم ما نشده كه اين عده قليل بتدليس و تلبيس مى‏خواستند كه قانون اسلام را تغييربدهند چنانكه سامرى، دين موسى(ع) را از ميان برد كه اول ترغيب كرد مردم را به خداى موسى(ع)پس ازآن گفت كه اين گوساله، همان خداى موسى(ع) است و آدمهاى نفهم هم قبول كردند. اگر اين‏جماعت، مقصودى جز اجراء قانون الهى نداشتند چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهى‏است؟ مگر دولت مى‏تواند اعراض از قانون الهى بكند و خود را از آن خارج كند؟ اگر مقصود، حفظحماى اسلام و مسلمين بود، چرا عدليه را مجمع اشخاص معلوم الحال كردند و چرا آن قاضى هتاك‏لامذهب را به قضاوت فلان اداره، مقرر نمودند و چرابه گرفتن رشوه، محض خوشى خاطرزن گبرى،اسلام را خوار و ذليل كردند و چرا ميزان رفع خصومات را استنطاق - شكنجه - كه قانون كافران است،معين كردند؟ اگر اين اساس، جهت تقويت اسلام بود چرا تمام اشخاص لاابالى در دين و فرق ضاله‏ازبهايى و ازلى و اشخاص فاسدالعقيده و دنياخواهان جاهل و يهودى و نصارى و مجوسى وبت‏پرستهاى هندو و تمام ممالك كفر و كليه فرق، طالب قوت آن شده‏اند و تقويت نموده‏اند ومحبوب‏القلوب تمام فرق ضاله و مضله از طبيعيين و غيرهم شد؟ اى عزيز، اگر مقصود، تقويت اسلام‏بود، انگليس حامى آن نمى‏شد. اگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده، پناه به كفرنمى‏بردند و كافران را يار و محل اسرار خود قرارنمى‏دادند و حال آنكه چند آيه در كلام‏الله هست كه‏مى‏فرمايد كفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرارندهيد.»

9- «ميرزا ملكم‏» هم اسلام‏شناس شده است!!

شيخ فرياد مى‏زند:
«آخر مقبول كدام احمق است كه كفر، حامى اسلام شود و ميرزاملكم‏نصارى، حامى اسلام و عدل‏اسلامى شده باشد؟ من تعجب دارم از بى‏تصورى اين جماعت. آخر اى بى‏ملاحظه، چگونه تصديق مى‏كنى كه خود همان ظالمان و مستبدين ديروز، حال خواهان‏عدل اسلامى باشند و اراذل و اوباش، خواهان آن شده باشند؟ ولى اشخاصى كه قدس و ورع‏آنهامشهود عامه ناس است و گوشه‏نشين ديار شما بودند و ابدا ربطى به اعضاء دولت نداشتند زحمتهابرخود راه بدهند در تخريب اساس عدل؟ اف براين دانش كه قبول كند اين جريده‏نگاران معلوم‏الحال‏و فرق مختلفه ضاله و ملكم خان و امثال اينها مؤيد اساس عدل اسلامى و جان‏فشان از براى آن باشندولى مقدسين و ائمه جماعات كه بالكليه از امور عامه، معزول داشته‏اند خود را، سعى درتخريب اساس‏عدل اسلامى بنمايند و اينان در مقام تضييع و تخريب شرع باشند و آنان درمقام حفظ شرع برآيند؟!اى عزيز، اگر مقصود، حفظ شرع بود، نمى‏گفتند كه فقط "مشروطه"، محبوب ماست و نخواهيم راضى‏شد كه كلمه "مشروعه" هم در كنار او نوشته شود. اگر در اين كار، قوت اسلام بود پس چرا اشخاص‏معروف به تقوى و زهد و ايمان و شعائراسلام، خوار و موهون شده ولى فرقه‏هاى ضاله و ملاحده و آثاركفر، قوى و ظاهرشده‏اند؟ چرا اينهمه در جرايدشان تكريمات از فرقه زرتشتى و شاهان و سلاطين‏كيان مى‏كردند و شاهان را كه خبيث‏ترين طوايفند، طايفه نجيبه مى‏خوانند؟ چرا اينهمه جرائد پر ازكفر را كه سبب تضعيف مسلمين است منع نمى‏كردند و اگر گرفتن و منع آنها ممكن نبود پس چگونه‏گرفتن و مجازات كردن آن ملاى پيرمرد ريش سفيد و مقتدر و امثال آن ممكن بود؟ اگر بناى آن، به‏امر بمعروف و نهى ازمنكر بود چرا اينك حسب‏القانون، سد اين باب شده است و به هر كس حرفى ازاين باب زده، مى‏گفت كه شرف مرا بردى؟ اگر بناى آنان بر دولت اسلام است، چرايك عضوى از روس‏پول مى‏گرفت و ديگرى از انگليس و چرا هر روزى يك ماده فسادى برپا كردند و نمى‏گذاشتند كه شعله‏فساد و ظلم و تعدى و هرج و مرج بخوابد؟»

10- «لائيسيته‏انگليسى‏»،جايگزين‏آرمانهاى‏اصيل‏قيام:

شيخ تصريح مى‏كند كه گروهى، عوامانه، بازى خوردند و گمان نمودند كه همه بدنبال عدالت و مساوات‏اسلامى و آزادى شرعى‏اند ولى اينان بايد بدانند كه مراد روشنفكران غربگر او وابسته، اجراء عدالت‏اسلامى و تامين حقوق و آزاديهاى مشروع و مفيد سياسى و فرهنگى و اجتماعى نيست. بلكه هدف ايشان،ايجاد يك حكومت لائيك براساس دموكراسى ليبرال است كه اكثريت آراء، حتى بتواند تشريع برخلاف‏شرع الهى كند و ارزشها و اهداف و احكام مادى و انگليسى برجامعه غلبه‏كندونام‏ونشانى‏از توحيدوعدل‏اسلامى‏نباشد. شيخ‏مى‏گويد:
«برادر عزيزم، بدان كه حقيقت مشروطه‏اى - كه اينان مى‏گويند - عبارت از آن است كه قوانينى مستقلامطابق با اكثر آراء بنويسند، بعقول ناقصه خودشان و بدون ملاحظه موافقت آن با شرع اطهر، بلكه‏هرچه به نظر آنها نيكو و مستحسن آمد، آن را قانون مملكتى قرار بدهند. سواى اين، آنچه بتو گفته‏اند،كذب محض است. اگر در قانون اساسى، محض تدليس و از باب لابدى، نوشتند كه "بايد موادش مطابق‏شرع باشد"، ولى باز در همان - متن - نوشتند كه تمام مواد قانونيه، قابل تغيير است و ازجمله، همين‏ماده "موافق شرع بودن" اوست كه اين را هم استثناء نكردند و آنهم تغيير داده مى‏شود، بقوه جبريه‏قانون مشروطه مطلقه و حالا هم محض بستن دهان من و تواسم شرع را - فعلا - به زبان مى‏رانند وعملشان تماما برخلاف است چنانكه مشاهده كرديد و اين مطلب اگر چه خلاف قانون الهى است ولى‏اى كاش مقصودشان همين بود. نه به جان عزيزت، بلكه اين مطلب را اسباب تحصيل اغراض فاسده‏خود قرارداده بودند. مراد، آشفته كردن ميدان بود تاآنكه دزد دين و جان و مال، در ميدان آشفته،كارخود بكند و كاش غرض فاسد، يك چيزبود. هرصنفى به غرضى، اقدام در اين كاركرد. حس ظاهرشما را هم از شما سلب نموده‏اند چشم سر باز كنيد و گوش قلب فراداريد.مصلح راازمفسدتميزدهيد. حالاتشان را مشاهده نمائيد و از جو، طمع درويدن گندم نداشته باشيد. اى برادران آگاه باشيد و تفكر بفرمائيد و اغراض نفسانيه دنيوى راكه عاقبت‏سوء دارد، به كنار بگذاريدو بدانيد كه طبع مملكت ما را غذاى مشروطه اروپا، دردى است‏بى‏دواوجراحتى‏است‏فوق‏جراح.»

11- وحى جديد!!

شيخ سپس تذكر مى‏دهد كه فقدان هوشيارى سياسى دراين امر، باعث مى‏شود نه تنها دين بلكه‏دنياى مردم نيز ضايع شده وامربه هرج و مرج و استبداد و فساد و ناامنى بيشتر منجرگردد و از قضاء، اين‏پيش‏بينى شيخ، پس از شهادت او اتفاق افتاد و كشور، دچار هرج و مرج شده و سپس در قبضه استبداد وفلاكت قاجار و پهلوى افتاد. شيخ اخطار مى‏كند كه:
«امر منتهى به آن خواهد شد كه از اسلام واقعى، نماند جز اسمى، بلكه نماند مگر اسم فرق ضاله. اين‏حال و بلدان معموره ايران است و اما طرق و بيابانها بكلى مسدود و مختل خواهدشد به‏سبب طغيان‏ايلات و قطاع‏الطريق كه از هر زاويه، سرى بلند خواهد كرد و هر رمه را گرگهاى خونخوار، احاطه‏خواهند نمود و اموال عامه اهل ايران، بتاخت و تاراج خواهد رفت و اختلال امر به حدى خواهد رسيدكه ولو خارجه هم به شما اعانت كند، اصلاح‏پذير نشود مگر به قتل عام و نهب اموال آن‏هم درمدت‏متمادى. من نمى‏دانم رجاء وقوع چه ظلمى را در نظر گرفته‏اند كه اعظم است از اضمحلال دين وسفك دماء مسلمين و نهب اين اموال محترمه؟ شايد وحى جديدى بسوى آنها شده باشد.»

12- جهاد شيخ براى اصلاح اقتصاد بازار و دعوت به عدالت:

شيخ سپس رو به مردم و بازاريان كرده و آنان را به اصلاح مناسبات اقتصادى و اجتماعى خودفراخوانده و از ظلم بيكديگر پرهيزشان مى‏دهد:
«اى تجار اينقدر دنياپرست نباشيد، محض تعمير دنيا اينگونه اقدامات مكنيد، ربانخوريد و نگوئيدماها آنچه مى‏دهيم و مى‏گيريم، دهنده، راضى و ماهم راضى هستيم. اين رضايت‏به حرام است، دوحرام كرده‏ايد. البته آنكس كه پول به شراب مى‏دهد، در كمال رضا مى‏دهد ولى خريدنش حرام ورضاى به پول دادنش، حرام ديگر است. حرام كه به‏سبب رضابودن، حلال نمى‏شود. اى كسبه،كم‏فروشى را كنار بگذاريد، جنس بد و خوب را داخل يكديگر نكنيد كه بدون خبردادن به مشترى‏بفروشيد، اينقدر حرص دنيا نداشته باشيد. اى مردم، از حضور جماعات و استماع مواعظ، غفلت‏ننمائيد، متاع فانى بدهيد و متاع باقى بخريد، راضى به بى‏عصمتى زنها و دختران خود نشويد.»

13 - شيخ بامشروطيت و بر مشروطيت!!

يكى از پرسشهاى مهم تاريخى، سياسى درباب موضعگيرى سياسى شيخ شهيد، اين بود و هست كه‏شيخ كه از سران و جلوداران انقلاب مشروطيت و از رهبران عدالتخواه و آزاديخواه برضد استبداد و درباربود، چگونه ناگهان با مشروطه چى‏ها در افتاد و بدست گروهى از وابستگان آنها به درجه شهادت نائل آمد؟!اين تغيير موضع شيخ، در زمان حيات خود ايشان نيز بسيار مهم و سؤال انگيز شد و از خود ايشان درباب"علت موافقت اوليه و مخالفت ثانويه" بامشروطيت، كتبا و شفاها مى‏پرسيدند و شيخ نيز پاسخهاى مستدل‏كتبى و شفاهى مى‏داد كه از جمله آنها رساله مهمى است كه در حرمت " مشروطه‏لائيك" و ارتداد جريان‏سكولار نوشت. متن سؤال مكتوب ازشيخ چنين است:
«در اين عصر، عنوان (كنستيتوسيون) كه از مخترعات ملل خارجه است، توسط جمعى كه خود راسياسى و (سيويليزه) لقب دادند در مملكت ايران ظهور يافت و اهالى ايران را بر سه فرقه تقسيم كرد.يك فرقه، فريفته و شيفته بيانات گويندگان و مؤسسين اين اساس شده، استقبال كردند و پذيرفتند.فرقه ديگر، منكر محض شدند و اظهار داشتند كه اين وضع، از بدع ممالكى است كه قانون مدون‏سماوى ندارند و به شرايع انبياء و رسل، معتقد نيستند اگرچه بصورت در عداد موحدين، محسوب‏مى‏شوندوفرقه‏اى‏هم‏بواسطه‏استماع‏كلمات متضاد ازفرقتين مزبورتين، متردد ماندند ومتوقف شدند. حضرت حجت‏الاسلام، در آغاز انتشار اين عنوان، "در دفاع از مشروطه" جدا مساعدت فرموديد ولى‏در اثناء عمل، بيكباره منفصل شده و از حضور در مجلس شورى، استنكاف فرموديد و چيزى نگذشت‏كه بواسطه سوءقصد طرف مقابل با گروهى ازمجتهدين و ائمه جماعت و اهل تقوى، به زاويه مقدسه‏حضرت عبدالعظيم(ع) پناهيديد. سؤال اينست كه: آن موافقت‏ها و مساعدات جدى، بچه جهت‏به‏مخالفت و مهاجرت پيوست؟ آياموجب شرعى و مقتضى مذهبى داشت و اين مشروطه را با قوانين‏قرآنى و موازين شريعت آسمانى، مخالف يافتيد كه مخالفت فرموديد يا آنكه اين جدائى و مخالفت، موجب ديگرى از عوارض عادى و اتفاقى داشت؟»

14- كلمه طيبه «عدل‏»:

پاسخ تفصيلى شيخ به پرسش مهم فوق، شامل نكات بسيار مهمى است كه بخشى ازآن رانقل مى‏كنيم.شيخ صادقانه توضيح مى‏دهد كه علت آنكه ايشان ابتدا از رهبران و جلوداران مشروطيت و قيام ضد شاه‏در تهران بود، آن بود كه در ابتداى قيام، سخن از عدالت و حقوق شرعى مردم و آزاديها درچارچوب دين وتعديل استبداد و رفع تبعيض بود و بنابراين شيخ مجاهد به عنوان تكليف شرعى، وارد عمل شده و ازجلوداران انقلاب شد بنحوى كه بسيارى از علماء و فقهاء ايران و نجف و مردم متدين در تهران، صرفا به‏علت اعتماد به شيخ، وارد جرگه مشروطه خواهان و عدالت‏طلبان ضد شاه شدند. اما پس از مدتى، شيخ‏ملاحظه مى‏كند كه ديگر قضيه، چنان كه بود، نيست و مراد عده‏اى از طرفداران مشروطه و حريت ومساوات، نه تنها استبدادزدايى بلكه، دين‏زدايى و اسلام زدايى از عرصه قوانين اجتماعى و سياسى وغربى‏كردن حكومت است و لذا شيخ در اصلاح انقلاب و جلوگيرى از انحراف شعارهاى انقلاب، كوشيد وپس از مدتى كه از اين اصلاحات، مايوس شد، اجبارا دست‏به افشاگرى و مبارزه زد. شيخ مى‏گويد:
«منشا اين انحراف - كه بتدريج در بخشى از صفوف مشروطه‏طلبان پديد آمد - طبيعى مشربها مى‏باشندكه از همسايه‏ها اكتساب نمودند و بصورت بسيارخوشى اظهار داشتند كه قهرا هركس فريفته اين عنوان وطالب اين مقصد است و در طلب عدل برمى‏آيد و كلمه طيبه "العدل" را هركس اصغاء نمود بى‏اختياردر تحصيل آن مى‏كوشد و به اندازه وسعت‏خود از بذل مال و جان خوددارى نمى‏كند، منجمله اين‏داعى اقدام دراين امر نمودم و متحمل زحمات در سفر و حضر شدم و اسباب هم مساعدت نمود اماوقتيكه شروع باجراء اين مقصد شد ديدم دسته‏اى كه متهم به بعضى از انحرافها بودند، بتدريج وارد كارشدند. كم‏كم كلمات موهمه از ايشان شنيده شد، حمل بر صحت كرديم تا آنكه يك درجه پرده از آن‏برداشتند، باز هم اغماض شد كه شايد اينها براى انتظام امور و بسط عدالت است، تا آنكه رفته رفته،بناى قانون نويسى كه شد، گاهى با بعضى مذاكره مى‏شد كه گويا جعل بدعت مى‏خواهند بكنند. گفتيم‏موكل كيست و موكل فيه چيست؟ اگر مطالب امور عرفيه است، ترتيبات دينيه لازم نيست واگر مقصد،امور شرعيه عامه است، راجع به ولايت است نه وكالت. ولايت در زمان غيبت امام زمان عجل‏الله فرجه با فقهاء و مجتهدين است... جواب اين كلمات رابعضى به تسويلات و تسويفات مى‏دادند تا آنكه آن دستور نوشته شد و خواهش تطبيق آنرا با قواعداسلاميه نمودند. داعى با ياسى كه از ترتيبات داشتم مماشاتا مساعدت نمودم و وقتى راصرف اين كار باجمعى از علماء كردم و به‏قدر ميسور، "تطبيق با شرع"، يك درجه شد چنانچه قانون مشتمله‏براصلاحات و تصحيحات، نزد داعى است لكن فرقه‏اى كه زمام امور حل و عقد مطالب و قبض وبسط بدست آنها بود، مساعدت نمى‏كردند بلكه صريحا و علنا گفتند كه ممكن نيست "مشروطه"، منطبق‏با قواعد الهيه واسلاميه شود چون با اين تصحيحات و تطبيقات دينى، ديگر دول خارجه، ما را بعنوان‏مشروطه نخواهند شناخت!!»

15- تن به «نظارت فقيه‏» هم نمى‏دهند:

شيخ تصريح مى‏كند كه اينان نه تنها به ولايت و مباشرت فقهاء بلكه حتى تن به نظارت مجتهدين برامور قانونگذارى و اداره كشور نيز نخواهند داد و هر چه مى‏گويند براساس اغواگرى و به تاخير افكندن‏اصلاحات و سپس فريب و دور زدن مردم و علماء و ايجاد انحراف در قيام است.
شيخ مى‏گويد:
«چون ديدم اينطور است‏به مساعدت جمعى، ماده "نظارت مجتهدين" درهر عصر براى تميز آراءمجلس را اظهار كرديم و چون نتوانستند - صريحا رد كنند، ظاهرا قبول كردند و فصلى بازحمات زيادو توافق همه نوشته شد، محض تثبيت، براى اينكه رجوعى نشود، عليحده به طبع رسانده و بهمه‏ولايات انتشار داده شد اما چون اين را ديدند بالمره از مقاصد فاسده خود محروم‏اند، كردند آنچه‏كردند و ديدم آنچه ديدم و كشيدم آنچه كشيدم و در واقعه زاويه مقدسه در ظرف نود روز با جمعى كثيراز مجتهدين آنچه گفتنى و نوشتنى بود، گفته و نوشته شد و به همه رسانده شد تا عاقبت ورقه التزام‏باحكام اسلام و عدم تخطى از آن را دادند و اين داعى و علماء اعلام، مراجعت كرديم. اما بعد از تفرقه انداختن ميان ما، جو را صافى و عرصه را خالى ديدند و قانون را تحريف كرده و آن‏ماده نظارت را باغواء جمعى‏ازامثال خوارج‏نهروان، تصرف‏نموده بر وجهى‏كه فائده آن را بردند وساده‏لوحان تصديق‏كردند. دزدى كه نسيم رابدزدد، دزد است دركعبه، گليم را بدزدد، دزد است و حال بعد از تاسيس بدعت و تدوين ضلالت، شروع به عمليات نمودند و بالجمله، اين فتنه عظمى ازبدو ظهور و بروز تا يوم انقراض، سه مرحله را طى كرد: اول) مرحله تقرير و عنوان، دوم) مرحله تحرير و اعلام، سيم) مرحله عمل. در مرحله اولى، متابعت كردند شيطان مزين سؤرا، و به اندازه‏اى عنوان خوش كردند كه عالم و عامى،مفتون شديم و از پى تحصيل آن به بذل جان، حاضر شديم و اما مرحله ثانيه، تحرير و اعلان را در بدوامر، با جماليات و مبهمات، قناعت كرده و بعد از خوض در كار، پرده برداشته شده چه از طرف خود آن‏هيئت‏خبيثه و چه به برداشتن شريعت از دسته بى‏باك ناپاك كه هرچه بتوانند با اعلانات و روزنامجات‏خود نسبت‏بهر محترمى از دين و علماء عاملين متدينين بگويند و بنويسند و به طبع برسانند و يك‏برهه از زمان باين كار شنيع مشغول بودند و هرچه داعى و ساير مسلمانان استغاثه نموديم به جائى‏نرسيد و اگر كسى بخواهد مزخرفات روزنامجات آنان در اين مدت راجمع نمايد كتابها مى‏شود ومرحله سيم، مرحله عمليات بود كه اكنون جارى است.»

16- قرائت انگليسى و ليبرالى از «مشروطيت‏» را نمى‏خواهيم:

شيخ سپس براى تبيين اهداف غيراسلامى "جريان انحراف در مشروطه"، به قرائت انگليسى و ليبرالى‏از "آزادى" در طرز فكر مزبور، اشاره مى‏كند كه چگونه به‏نام آزادى بيان و قلم، راه را براى توهين و سپس‏تعطيل اسلام و حذف و تخريب چهره انقلابيون اصيل و مؤمنين مى‏گشايد و به نام "آزادى"، حدود مسلم‏شرعى و حقوق مسلم مؤمنين را پامال مى‏كنند اما همينكه ما به نقد و نهى از منكر مى‏پردازيم، آن راتخلف از آزادى و قانون مى‏خوانند و ممنوع مى‏كنند و اين چيزى جز آزادى يكسويه براى تهاجم به‏ارزشهاى الهى و انسانى نيست.
شيخ مى‏نويسد:
«ماده ديگر اين قانون، آزادى كامل بيان و قلم است و به‏موجب اين ماده، بسيارى از محرمات، حلال‏شد زيرا كه فقط دوامر مستثنى شد حال آنكه از محرمات ضروريه، يكى هم افتراست و يكى غيبت ازمسلم است و قذف مسلم و ايذاء و سب و فحش و توهين و تخويف و تهديد و امثال آن، آزادى اين امورآيا غير از حلال كردن حرام خدا است؟ از طرفى نهى از منكر، از اصول عمليات است و اين نويسنده وراى دهنده، نهى از منكر كرده است ولى اينان در ذيل اين ماده، حكم مجازات براى هرگونه نهى ازمنكر مقرر كرده‏اند!!».

17- عدل، مقوله‏اى شرعى يا غير شرعى؟

شيخ سپس توضيح مى‏دهد كه آزادى‏طلب و عدالتخواه واقعى، مائيم نه اين ملحدين كه بدنبال اهداف‏ديگرند. سپس درباب عدالت مى‏گويد:
«بدانكه "بالعدل قامت السموات و الارض" و لزوم عدل، عقلا و شرعا ظاهر است و اين عبارت كه‏ظلم بالسويه، عدل است، به ظاهرش ناصحيح است. اى مسلمان، اسلام كه دين ما و امت‏حضرت ختمى مرتبت(ص) است، از همه اديان، اكمل و بناى آن‏برعدل تام است كما قال الله تعالى: ان الله يامر بالعدل و الاحسان. و در دين اسلام بحمدالله تعالى،نيست مگر عدل.»
نكته مهمى كه شيخ بدان اشاره دارد آن است كه حسن "عدالت و عدالت‏طلبى"، جزء مستقلات عقلى‏است و شرع هم آن را امضاء كرده اما كشف همه مصاديق عدل و ظلم، و قضاوت در همه موارد كه "فلان‏عمل يا شيئ،حق چه كسى است؟!" يعنى حكم به اينكه دركجا و كدام حق، "مصداق عدل است و فرد ذيحق‏كيست ؟،" اينها ديگر نه لزوما جزء مستقلات عقليه است و نه امور اعتبارى محض، بلكه عقل بايد در ذيل‏تعاليم نبوت و شرع الهى، داورى و كشف كند كه چه چيز، حق چه كسى است و بشريت، چه حقوقى و چه‏حدودى (مشترك يا متفاوت) دارند؟ و اينجاست كه مسلمان و ملحد، درباب ميزان و نوع حقوق بشر وحدود بشر، اختلاف مى‏كنند.
بنابراين، نظريه بسيار مهم شيخ، كه از "عدليه" و درعين حال، "شرعيه" است، آن است كه حسن عدالت‏و قبح ظلم، جداى از شريعت، قابل درك است اما كشف كليه مصاديق عدل و ظلم و نحوه اجراء عدالت،بدون اطاعت از احكام الهى و بدون كمك شرع، امكان ندارد واز طريق احكام شرع الهى است كه عدالت رامى‏توان اجرا كرد و بعبارت ديگر، عدالت، بدون شريعت، محال است. بدين علت است كه بايد نبوت وسلطنت (حاكميت)، دريكجا جمع و يا هماهنگ باشد يعنى قدرت سياسى حاكميت، تابع تعاليم دين باشدتا با اجراى شريعت، عدالت تحقق يابد.

18- تفكيك نبوت از حكومت؟!

شيخ مى‏فرمايد:
«نبوت و سلطنت (حكومت)، در انبياء سلف، مختلف بود، گاهى مجتمع و گاهى مفترق و در وجودمبارك نبى‏اكرم و پيغمبر خاتم عليه و على آله الصلوة و همچنين در خلفاء آن بزرگوار نيز چنين بود تاچندين ماه بعد از عروض سوانح، مركز اين دو امر يعنى "تحمل احكام دينيه" و "اعمال قدرت وشوكت و امنيت"، در دو محل، واقع شد (تفكيك دين از حكومت) اما فى‏الحقيقه اين دو هريك‏مكمل و متمم ديگرى هستند و بايد با هم باشند يعنى بناى اسلامى بر اين دو امر است: نيابت در امورنبوتى وحكومتى. و بدون اين دو، احكام اسلاميه معطل خواهد بود. حكومت‏بايد قوه اجرائيه احكام‏اسلام باشد پس تحصيل عدالت‏به اجرا احكام اسلام است و در اسلام، انذار و وعده و وعيد مثل اقامه‏حدود، هر دو، كار اجرا است. و هر مقدار، يقين به مبداء و معاد و خداترسى و اميدوارى، شديدترباشد،عدالت، منبسطتر خواهد بود و هر چه از اين كاسته شود، بى‏اعتدالى زياده خواهد شد. در اوايل‏اسلام، نظر به قرب عهد رسالت و ظهورات اولياء حق، بسط عدالت زيادتر بود، بعد از زمان غيبت امام‏زمان(ع) كه امر، به نواب خاص و عام آن بزرگوار راجع شد كم كم بواسطه سوانح و حوادثى، ضعف درعقائد پديد آمد و از اينرو بى‏اعتدالى زياد شد. اگر بخواهند بسط عدالت‏شود بايد تقويت اين دو بشوديعنى حمله احكام و اولى‏الشو كه من اهل‏الاسلام. اين است راه تحصيل عدالت صحيحه نافعه. بلى يك مطلب عدالت‏نما در اين اعصار، متداول شد به اين ترتيب كه جمعى از طبيعى مسلكان كه‏منكر مبدء و معادند و منحصر مى‏دانند زندگانى را به همين دنيا، ديدند كه بدون ترتيب قانونى و با هرج‏و مرج، به انتفاعات زندگانى دنيوى، نايل نمى‏شوند، از اين‏رو از شرايع مقدسه آسمانى منسوخ و ازعقول ناقصه خود، ترتيبى دادند و نام قانون بر آن گذاردند و رفتند زير بار آن، محض نيل به مشتهيات‏خود. و از اين ترتيب انتظاماتى دادند و فقط آمرو ناهى آن، همان قانون و مجازات دنيوى مترتب برآن‏است ولى آمروناهى قلبى ندارند. اينست كه قبائح بروجه انتظام در آن شايع شده و ظلم بروجه تساوى‏در آنها زيادتر گردد و تاامنيت ازطرف قانون پيدامى‏كنند، مرتكب خيانات و بى‏اعتدالى مى‏شوند. حالا اى مسلمان‏زاده كه قدر نعمت‏الهى را نمى‏دانى و نمى‏فهمى كه چه دين قويمى داريم و چه‏انتفاعات از آن مى‏توانى برد و چه اصلاحات دنيا و آخرت مى‏توانى نمود، آيا شايسته است كه دست‏از اين راه مستقيم برداريم و متاسى شويم به مردمان ناقص‏العقل و آن ظ‏لم عظيم را كه بواسطه‏عموميت، مسمى "بعدل" شد، متحمل شويم و منهمك در دنيا و معرض از مبداء و معاد گرديم و فقطدر مقام اصلاح دنيا و تحصيل ثروت باشيم؟ اينهمه انبياء كه از جانب خداوند مبعوث شدند، نتيجه‏بعثت آنها ترغيب بنى‏آدم بود به عوالم آخرت و تزهيد از اين دنياى فانى. بر عكس آنچه در اين دوسال، ناطقين ما به دهن عامه مردم مى‏دادند كه بايد فقط پى‏دنيا رفت و فقط تحصيل ثروت كرد.»

19 - تزوير و تحريف دين

شيخ اظهار مى‏دارد كه اين فرهنگ وارداتى، فرهنگ دعوت به خود، دعوت به اصالت لذت و شهوترانى‏و منفعت طلبى و ترك انفاق و انسانيت و زهد و اخلاق و تقوى و آخرت و عدالت است. فرهنگ مادى كه‏شعار اصلى آن به تعبير شيخ، اين است كه: "بايد به هرقيمت، حظوظ برد."!! اين طرز فكر مادى ودنياپرست، البته ابتداء دست‏به تحريف اسلام و برخورد گزينشى با دين و معارف و احكام الهى نيز مى‏زندامادرمراحل‏بعد، تزويررايكسره كنارگزارده وصريحا احكام‏دينى رامانع‏پيشرفت وتوسعه اقتصادى مى‏خواند:
«شخصى ازاين شياطين وقتى در خلوت به‏عنوان دلسوزى باهل مملكت مى‏گفت كه اصلاح فقر اين‏مملكت‏به دو چيز است: اول، كم كردن خرج و ثانى، زياد كردن دخل. و از براى اول، بهتر چيزى كه‏خرج‏راكم مى‏كند، رفع حجاب است از زنها كه‏آنوقت عوض بيرون و اندرون، يكدست لباس. كافيست اورا، يك دستگاه‏اراده، كاربه‏راه ميافتد، يك‏ميهمانى‏ازدوستان‏زنانه ومردانه‏مجتمعابس است و هكذا. اى غيرتمند تامل‏نما كه چه خيالات درباره تو دارند و شواهد اين امر از ارباب جرائد و صاحبان نطق‏بسياربود. الحمدلله كه تا حال به مراد نرسيدند و اميد كه بعد هم نرسند.»

20- توسعه به سبك «سرمايه‏دارى‏»، خلاف روح شريعت محمدى است!

همچنين مغاير بودن ارزشهاى اخلاقى يابرخى احكام اسلام با "توسعه" اقتصادى، جزء القائات قديمى‏جريان فكرى ليبرال - سرمايه‏دارى از عصر مشروطه تا امروز بوده است و شيخ شهيد، مسلمانان ساده لوح‏را از اين تزوير و تحريف بيگانه‏پرستان نيز بر حذر داشته و بيدارباش مى‏دهد كه:
«اى برادر، تامل كن، اگر مطلب، خوب - و بنفع مردم ما - بود چرا حامى آن، مردمان فاسدالعقيده وفاسدالعمل هستند؟ بلى بعض ظاهرالصلاح هم بودند كه، از ساده‏لوحى، گول خوردند و يا از سنخ‏خوارج نهروان بودند و حقيقت امتحان بزرگ الهى بود و به اندازه شياطين به تردستى و تندى و چابكى حركت مى‏كردند كه در احساس، مشتبه به نظر مى‏آمد و عجبا كه اين حادثه خبيثه را مستند مى‏كردند بنصرت امام زمان(ع) و به مردمان فسقه و فجره بلكه كفره، مخاطبات وتوصيفات وتكريماتى كه شان اولياءالله و شهدا و صالحين بود، مى‏نمودند. واقعا فتنه بزرگى بود.»

21- خط نفاق و التقاط، بتدريج علنى و شفاف خواهد شد:

شيخ اخطار مى‏كند كه بقيه علماء مشروطه خواه و مراجع و حجج اسلام نيز متوجه باشند كه خط‏انحراف، از كلمات آزادى و برابرى، مرادى كاملا مغاير با منظور ايشان دارند و براى فريب و اغفال افكارعمومى، فعلا كار را به اجمال و ابهام مى‏گذرانند تا بعد كه تثبيت‏شدند، دست‏به تاويل زده و سپس تزويررانيزكنارگذارده وصريحا وارد عمل عليه‏اسلام ومسلمين شوند وكشور رابه‏تاراج برده و وابسته‏واسير سازند.
اما شيخ، فريب ظاهر را نخورده و چشم به پشت پرده توطئه دارد كه:
«از اين قبيل در اين ضلالت نامه، بسيار است. با آنكه محض اشتباه، زحماتى كشيدند و مجملاتى‏نوشتند و همه را حواله نمودند به قانون معهذا قريب به بيست مطلب مخالف حكم صريح اسلام است‏و ابدا محمل صحتى ندارد. قانونى براى عدليه نوشتند كه چندين ماه مضبوط بود و جرات ننمودند كه‏امضاء نموده و بيرون بدهند. اين اجمالى است از مفصلات آن فتنه عظيمه.»
روزنامه شيخ شهيد
شيخ فضل الله در دوره اعتراض منفى تحصن در حضرت عبدالعظيم(ع)، دست‏به انتشار روزنامه‏اى زدتا مواضع سياسى و مبانى نظرى ديدگاههاى خود را درباب "مشروطه مشروعه" ومبارزه توام با استبداد ونيز مشروطه ليبرال براى افكار عمومى توضيح دهد. در شماره آينده برخى از تحليلهاى شيخ شهيد ومواضع و استدلالهاى او را مورد توجه قرار مى‏دهيم زيرا اين روزنامه در واقع، سخنگوى نهضت مقاومت‏شيخ شهيد بوده است.
ماخذ: شيخ شهيد فضل‏ا... نورى - رسائل، اعلاميه‏ها، مكتوبات، روزنامه و چند گزارش - گردآورى محمد تركمان چاپ مؤسسه خدمات فرهنگى و آثار و مقالات پراكنده.
منبع:فصلنامه كتاب نقدشماره 9




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط